|❀❀|ويژه اي تقديم به خاتم اوصياء |❀❀|1173 سال امامت امام عصر(عج)
تبهای اولیه
آیا تاحالا غزل 313 حافظ رو خوندید؟
باز آی ساقیا که هواخواه خدمتم/ مشتاق بندگی و دعای گوی دولتم
زآنجا که فیض جام سعادت فروغ تست / بیرون شدی نمای ز ظلمات حیرتم
هر چند غرق بحر گناهم ز صد جهت/ تا آشنای عشق شدم ز اهل رحمتم
عیبم مکن به رندی و بد نامی ای حکیم/ کاین بود سرنوشت ز دیوان قسمتم
می خور که عاشقی نه به کسب است و اختیار/ این موهبت رسید زمیراث فطرتم
من کز وطن سفر نگزیدم به عمر خویش/ در عشق دیدن تو هواخواه غربتم
دریا و کوه در ره و من خسته و ضعیف / ای خضر پی خجسته مدد کن به همتم
دورم بصورت از در دولت سرای تو/ لیکن بجان و دل ز مقیمان حضرتم
حافظ به پیش چشم تو خواهد سپرد جان
در این خیالم ار بدهد عمر مهلتم
شاهد این شعر هم زیباست
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم/لیکن از لطف لبت صورت جان می بستم
عشق من با خط مشکین تو امروزی نیست/ دیرگاهست کزین جام هلالی مستم
از ثبات خودم این نکته خوش آمد که بجور/ در سر کوی تو از پای طلب ننشستم
برای تعجیل در ظهور منجی عالمیان
مهدی فاطمه(س)
صلوات
منبع:وبلاگ چهارده آینه حق
مولای من سلام :Gol:
روزی که مسیر آمدنت را گل باران می کنند ، ممکن است من نباشم ، ولی داستان عاشقی مرا برایت خواهند گفت .:hamdel:
خواهند گفت نغمه عاشقانه ام در میان مشتاقانت چه آتشی به پا می کرد و چگونه بازار عاشقی تو را گرم می نمود . خواهند گفت آن روز که می رفتم نگران به قفا می نگریستم گویا چیزی جا گذاشته ام ، گویا با کسی قرار ملاقات داشته ام ، خواهند گفت دردهایی را که از نبودنت چشیدم ،همه را خواهند گفت .
دوست دارم آنروز که می آیی سراغ مرا بگیری ، راستی هزار دستان من کو ؟
چقدر آرزو داشتم وقتی که می آمدی روضه بی دستی ابالفضل را برایت می خواندم ، آن وقت زانو به بغل می گرفتی و می گریستی و ما برای زانو به بغل گرفتنت می مردیم .
می دانم مرا دوست داری می دانم ، دست دعای تو مرا سر پا نگه داشته ، همه را می دانم . حتی می دانم دلت برایمان تنگ شده ، آمدنت هم که دست خودت نیست ! گریه نکن ! کسی نیست درد تو را بفهمد ؟ خسته شده ای؟ نگران نباش ما منتظر می مانیم تا بیایی ، نمی گذاریم ذره ای احساس غربت کنی ، به شما قول می دهم مجالس شما را روز به روز گرمتر به پا کنیم ، نگران نباش آنقدر دعا می کنیم تا بیایی .
می دانی چرا دوست دارم وقتی می آیی زنده باشم ؟ نه برای خودم که البته این موهبت بزرگی است بلکه برای دل مادرت ، می ترسم وقتی می روم سراغ تو را از من بگیرد و من بی خبر باشم ، راستی اگر به من بگوید شما آماده نبودید وگر نه پسرم می آمد ! نه ، من دیگر طاقت اشک های مادرت را ندارم .
فدای تو شوم ! در این روزها همه می خندند و من اشک می ریزم ، دلم خیلی برایت بهانه می گیرد ، هرچه به نیمه شعبان نزدیک تر می شویم بیشتر بهانه می گیرد ، نگذار بالای سنگ قبرم بنویسند ؛جوان ناکام !!
رخ باز کن ، اینجا همه دلتنگ تواند .
نازنین ؛ اگر جویای احوال عاشقانت هستی ، همه خوبیم ، ملالی نیست جز دوری شما نور چشم عزیزمان !
خدا حافظ . غلام آستانت ، رضا
جهنم مطلوب (دست نوشته های مرحوم شیخ رضا ابوالقاسمی پور)