جنگ عقل و عشق

جنگ عقل و عشق

سلام
در فلسفه الهی متعالی یا همان فلسفه صدرایی حقایقی بر اندیشمند آشکار می شود که ابتداءا موجب هراس او می شود . در بسیاری از مباحث این اندیشه متعالی مانند حرکت جوهری یا فقر نوری این حقیقت بر صاحب عقل آشکار می شود که اشیاء فقر محضند . اولین سوالی که برای اندیشمند در این جایگاه خطیر پیش می آید آنستکه فقر محض اساسا چگونه می تواند وجود داشته باشد . در تعمقی شایسته این حقیقت بر او آشکار می شود که هرچه هست حقیقت هستی است . همه حقایق جلوه های اویند . وی در هنگامه پر غوغای درون خود می یابد که در تمام مقامات او با حقیقت هستی روبروست بلکه در متن خودیت خود همه اوست .
هرچند یک روند اندیشه گری بنیادی اورا به اینجا کشانده اما به لحاظ روحی و درونی آمادگی پذیرش این حقیقت را ندارد . آنچه را که دیگران در لفاظیهای بی حقیقت خود فریاد می کنند او اکنون به یقین علمی او یافته است .
اگر عشق الهی در دل این سالک سبیل علم و معرفت شعله ای فروزان نداشته باشد او نمی تواند باقیمانده این راه خطیر را بپیماید . اگر شیدایی عشق الهی دستگیر او نشود او نمی تواند از این شک رهایی یابد . این مستی و شیدایی است که دل اورا دریایی می کند و بی ترس و هراس از هرکس و هرچیزی بر سر دار توحید می رود .
عقل اورا به مرزها رسانده اما حصارهای مرز مانع بزرگی برای رهایی است پس باید لشکر عشق مرزها را بشکند و سالک طریق علم را از آن عبور دهد .
آنانکه متنعم به این نعمت شدند پس از این با خدا زندگی می کنند .
چه می فرمایید ! شاید چند بیت شعر اینجا بنویسید !
موفق در پناه حق