دفاع مقدس

با ارسال تاریخ تولد ، دوست آسمانی خود را پیدا کنید

انجمن: 

بسم الله الرحمن الرحیم

با ارسال تاریخ تولد ، دوست آسمانی خود را پیدا کنید

با ارسال یک پیامک با محتوای تاریخ تولد خود ( روز و ماه ؛ مثلا : 3 آبان ) به شماره 30008130008130 دوست آسمانی خود ، شهیدی که در روز تولد شما به شهادت رسیده را ، بشناسید و شادی روحش صلواتی تقدیم کنید.

IMAGE(http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images//514/medium/1_nf00114365-1.jpg)

اگر تمایل داشتید دوست آسمانی خود را به ما نیز معرفی کنید.

(در حال حاضر سامانه غیر فعال است.)

رزمنده اي که در جبهه بود ولی خانواده اش به شهادت رسیدند

سرويس دفاع مقدس ـ «محمد عيدي مراد» از فرماندهان لشكر 7 وليعصر (عج) است كه پس از سالها دوري از جنگ، در وبلاگ شخصي اش به نام «ياد همرهان»،‌ شروع به نوشتن خاطرات روزهاي تلخ و شيرين دفاع مقدس كرده است و چه سخت است وقتي رزمنده اي در جبهه رو در روي دشمن بجنگد و خانواده اش در اثر بمباران به شهادت برسند.

به گزارش «تابناک»، وی در وبلاگ خود اینگونه می نویسد:

مادرم (فاطمه صدف ساز) در تاریخ 19 /9/ 60 در دزفول در روي پل قدیم شهر، موقعي كه در يك راهپيمايي به طرف «بهشت علي» شركت كرده بود به همراه همسرم (عصمت پور انوري) و زن برادرم (مرضيه بلوايه) از موشكي كه به زير پل اصابت كرده بود،‌ به جاهاي مختلفي از بدنش تركش اصابت كرده بود.

همسرم عصمت و همسر برادرم در جا شهيد شده بودند. من و برادرم به فاصله يك روز ازدواج كرده بوديم و موقعي كه همسرانمان شهيد شدند، از زمان ازدواج برادرم 67 و از زمان ازدواج من 66 روز گذشته بود.

خاطرات سرتیپ جوادیان، از حضور آیت‌الله‌ خامنه‌ای در مناطق عملیاتی غرب كشور

IMAGE(http://farsi.khamenei.ir/ndata/news/17625/smpl.jpg)خاطرات امیر سرتیپ بازنشسته سیاوش جوادیان، فرمانده اسبق قرارگاه عملیاتی آجا در غرب كشور از حضور آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در مناطق عملیاتی غرب كشور

IMAGE(http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/li_star_2.gif)
عراق هم می‌دانست
منطقه‌ی غرب كشور ما نزدیك‌ترین نقطه‌ی ایران به بغداد است و از طریق این منطقه‌ و شهرهای قصر شیرین و مهران، راه دسترسی به بغداد به‌خوبی وجود دارد. صدام هم خوب می‌دانست كه ما توانایی داریم كه آن‌چنان بغداد را مورد تهدید قرار دهیم كه سرنوشت جنگ را عوض كنیم. بر همین اساس ارتش صدام قدرت پدافند مستحكمی را شكل داده بود و نیروهای بسیاری را سازماندهی كرده بود و در هجوم سراسری كه به منطقه‌ی غرب كشور داشت ارتفاعات و نقاط استراتژیك را تصرف كرد. در واقع اهمیت این منطقه از لحاظ تأمین امنیت كشور و از طرف دیگر حضور نیروهای صدام و منافقین به‌خوبی مشهود بود.

شکارچی تانکهای عراقی/ چیزی نمانده بود صدام را هم دستگیر کنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

کشاورز زاده بابلی 14 ساله که همرزمانش او را به عنوان شکارچی تانکهای عراقی می‌شناختند امروز با یک چشم و بدن پر از ترکش، سرفه‌های خشک خردلی‌اش را در خانه 35 متری اجاره‌ای محبوس کرده است. به گزارش خبرنگار مهر، شاید هنوز فرماندهان بعثی عراق که جان سالم به در برده اند به دنبال پسرک 14 ساله ای باشند که وقتی آرپی جی را بر دوش خود می گذاشت هیچ تانکی از دستش در امان نبود. کشاورز زاده بابلی که هنوز هم خجالت می کشد که بگوید جانباز است امروز مظلومانه در کنج خانه ای 35 متری اجاره ای در منطقه سبلان تهران با خانواده اش زندگی می کند.
ایرج باباجانپور متولد چهارم خردادماه 1346 در روستای میرود پشت بابل است. پدرش کشاورز بود و با 6 برادر و خواهر روی زمینها کشاورزی پدر قوت خانواده را تامین می کردند.
ایرج در مورد دلایل حضورش در جنگ می گوید: یادم هست که از 6 سالگی روی زمین کار می کردم. شبها خسته و کوفته به خانه می آمدم و تنها سرگرمی ما بازیهای کودکانه بود که البته حس و حالش را نداشتیم. چون دسترسی ما به روزنامه ها کم بود. بعد از انقلاب پدرم یک دستگاه تلویزیون خرید تا بتوانیم اخبار و برنامه های انقلاب را ببینیم. یادم هست که 12 یا 13 ساله بودم که یک شب وقتی به خانه آمدم از اول تا آخر سخنرانی امام خمینی (ره) را گوش دادم. وقتی که امام (ره) فرمان دادند که باید از جبهه ها پشتیبانی کرد تا صبح توی رختخواب به این موضوع فکر کردم و تصمیم گرفتم هر طور که شده خودم را به جبهه برسانم.
پدرم می گفت: ایرج من برای تو ماشین و خانه می خرم و تو عصای دست من هستی، نباید به جبهه بروی. مادرم هم مخالف بود. ولی من زیربار نمی رفتم. تا اینکه در سپاه پاسداران برای گذراندن دوره های آموزشی ثبت نام کردم و از همانجا به سلاح آرپی جی علاقمند شده و طرز استفاده از آن را یاد گرفتم.


نخستین مجروحیت در نخلستانهای خرمشهر

سه ماه بعد یعنی در همان سال 59 به منطقه جنوب اعزام شدیم و در حصر آبادان حضور داشتم. در آن عملیات بالگردهای عراقی به دنبال تک تیراندازها و آرپی جی زنها بودند و من در حالی که آرپی جی در دست داشتم از دست رگبارهای پیاپی بالگردهای عراقی در نخلستانهای جنوب فرار می کردم. تا اینکه در خرمشهر از ناحیه دست راست به دلیل اصابت تیر مستقیم و از ناحیه پا به دلیل اصابت خمپاره مجروح شدم.


IMAGE(http://askdin.com/sites/default/files/gallery/images//514/medium/1_705292_orig.jpg)


روز بعد از عقد کنان دوباره به جبهه رفتم

پس از مجروحیت به بیمارستانهای نفت، اصفهان و شهید چمران و مصطفی خمینی تهران منتقل شدم و حدود 14 روزی بستری بودم. پدرم در روز ترخیص از بیمارستان من را به بابل برد تا استراحت کنم و به خیال اینکه ازدواج می تواند مانع حضور دوباره من در جبهه شود برای من به خواستگاری رفتند.
عروس خانم خواهر یکی از همکلاسهای من در دوران مدرسه بود و با مهریه 25 هزار تومان عقد کردیم. نکته جالب اینجا بود که فردای روز عقد کنان توسط گردان امام حسین(ع) لشکر 25 کربلای مازندران با قطار به جنوب اعزام شدم.

دومین مجروحیت در عملیات فتح المبین / گلوله 106 میهمان ناخوانده شد

یادم هست که عملیات فتح المبین بود و قرار بود دهکده شیخ شجاع را تصرف کنیم. صبح عملیات مثل همیشه گلوله های آرپی جی را توی کیف مخصوص چیدم و به سمت خاکریز حرکت کردم. آن روز (به قول پرویز پرستویی در فیلم لیلی با من است) حدود 6 تا تانک ترکوندم. آنقدر عملیات موفقیت آمیز بود و روحیه بچه ها بالا بود که اگر چند ساعت دیگر ادامه داشت صدام را هم دستگیر می کردیم. ولی پاتکها آغاز شد و یک عدد خمپاره 106 نصیب من شد و دوباره از همان ناحیه دست و پا ترکش خوردم.


ادامه دارد ...

اولین ها در دفاع مقدس

انجمن: 

اولین خلبان شهید

اولین خلبان شهید در دوران دفاع مقدس شهید فیروز شیخ‌حسنی فرزند حمزه بود، وی در سال 1331 در شهرستان تنکابن از خطه سرسبز شمال دیده به جهان گشود.در اولین روز جنگ تحمیلی مصادف با سی و یکم شهریورماه سال 1359 طی مأموریتی از پایگاه چهارم شکاری اصفهان عازم جبهه های نبرد شد و در همان روز پس از درگیری هوایی با دشمن به شهادت رسید.

منبع : شبکه صبح

کدام شهید برای صدام نامه نوشته بود؟


آن چه می‌خوانید نامه‌ای است که شهید احمد شوشه فرزند عباس از گرگان، بعد از عملیات کربلای ۵، به صدام نوشته است.

*تو مرده‌ای سردار!
مردان ما یک بار دیگر آمدند سردار، مردان صخره و دشت. مردان رود و نیزار، مردان راز و نیاز اینان مثل رگ‌های نورانی صاعقه‌اند، مثل پاره‌های آهن و مثل براده‌های نورند. ببین چگونه ارابه‌های پولادین تو در دست‌های مردان ما مثل موم آب می‌شوند و چگونه سربازان مفلوک تو بر خاک زانو می‌زنند، ببین چگونه خاکریز‌ها و سنگرهایت در دشت گسترده شلمچه از هم فرو می‌پاشد و دهان فرماندهانت از ترس قفل می‌شود. تناور مردان ما را ببین! حریتی در دل آن‌ها است که به وسعت شقاوت تو زبانه می‌کشد. باید این مردان را شناخته باشی. باید به تو گفته باشند که اینان کیانند. این مردان یک شبه اروند رود را به خواب ناز فرو بردند تا به بیداری فاو برسند. همین مردان بودند که پوزه‌ی تو را از حمیدیه تا به فاو به خاک مالیدند و ازمهران تا کرکوک نعش تو را بر خاک کشیدند و امروز از شلمچه تا بصره و فردا تا کربلا تو را لگدمال خواهند کرد. سردار تو مرده‌ای! تو روزی مردی که نتوانستی آن نور را خاموش کنی، نوری که از غار حرا به قلوب ملت ما تابیده بود و اکنون می‌رود تا جهانی را روشنی بخشد. سردار، تو روزی مردی که ما بسیاری از آن‌چه را که دوست می‌داشتیم از دست دادیم! نخل‌های شکسته را به یاد فرزندان‌مان با خون و آتش زینت دادیم و امواج رودها را به نام دلاوری نام گذاری کردیم. این قلل مرتفع که به آبی آسمان عزّت و صلابت می‌بخشند به نام نامی گمنامی ثبت شدند تا گل‌هایی که بر دامن آن می‌رویند سرخ باشند. حتی سرخ‌تر از خون پاکی که تخته سنگ‌های آن را رنگین کرده بود. سردار تو همان روز مردی روزی که دختر بچه روستایی از پنجره کومه‌اش نگاه معصومش به کلاه آهنی سربازانت افتاده، روشنی قلب کوچکش خاموش شد، و در بستر عروسکش به خواب ابدی فرو رفت. آری سردار امروز ما پیروزیم، به برکت آن نور، پیروزیم به برکت خون‌هایی که مثل فواره به آسمان پاشید و تنور سرخ این همه شقایق، دشت‌ها و کوه‌های ما را گرم کرد. سردار، تو مثل هر دیکتاتور دیگری می‌ترسی و می‌لرزیی، تو می‌دانستی که بخاری کرملین برای همیشه آدمی را گرم نمی‌کند و شومینه کاخ سفید ممکن است با فوت یک بسیجی خاموش شود، برای همین است که تو باد کرده‌ای به روی دست آن پوست فروش که خنده‌های آهنین دارد و روی زین اسب آن گاوچران هفتاد ساله باد کرده‌ای. سردار، آیا می‌دانی که آن‌ها پاپیون‌های مشکی خود را آماده گذاشته‌اند تا برایت اعلام عزا کنند، به پشت تریبون حماقت در ستایش جنایات تو نطق کنند. سردار، آن‌هایی که تو را با زاغه مهمات نوازش می‌کردند نگفتند که این سرزمین، سرزمین رسول الله است، نگفتند که این مردان فرزندان حیدرند، آیا به تو نگفتند که این مردان بر نوک قله‌ها گلوله‌ی خمپاره می‌گذارند و تخته سنگ‌ها را پله می‌کنند. نه سردار، آن‌ها هم نمی‌دانستند و نمی‌دانند، تو هم نمی‌دانی بعد از این مدال‌هایت را برای بچه‌ها بگذار تا سرگرم شوند. یونیفرم، شنل و دستکش مخمل را برای مترسکی بگذار که شرمنده صاحب جالیز است. سردار آماده باش، مردان ما می‌آیند تناور مردانی که سبزی جنگل از دم گرم آنان است. آماده باش سردار، تا مردان ما نقطه سرخ رنگ و مرطوبی را بر شقیقه‌ات هدیه کنند. آری سردار! تو مرده‌ای پیش از آن که مردان ما از راه برسند. هفته گذشته یک بار دیگر بازوان قدرتمند رزمندگان غیور اسلام حماسه آفرید و سیلی محکم دیگری بر چهره کریه حکام مزدور بغداد و اربابان غربی و شرقی آنان نواخت. عملیات پیروزمند کربلای ۵ که در شرایطی بسیار حساس انجام شد، پاسخ دندان شکنی بود به یاوه‌گویی‌های حکام بغداد و همه بوق‌های تبلیغاتی استکباری و صهیونیستی که می‌خواستند از صدام مزدور و مفلوک یک قهرمان بسازند و یک بار دیگر چهره رنگ باخته او را با سرخ آب و سفید آب‌هایی که در کارخانجات دروغ سازی آمریکا و اروپا و اسراییل تهیه می‌شوند بزرگ نمایند. عملیات دشمن شکن کربلای ۵ در عمل نشان داد که اکنون هیچ سلاحی جز سلاح تبلیغات دروغین در دست جبهه متحد کفر و استکبار و صهیونیسم جهانی نیست و ثابت کرد که این سلاح هم کارآیی چندانی ندارد استقامت ملت باعث شد که سردار قادسیه و کسی که ماموریت فتح سه روزه تهران را به عهده گرفته بود به یک فرمانده شکست خورده و بی‌آبرو تبدیل شود که حتی دوستانش هم در ادامه حمایتش دچار تردید شده‌اند،و به صلاح خود می‌دانند که حساب خود را از حساب سردار نگون بخت قادسیه جدا کنند. در پی عملیات انهدامی و پیروزمند کربلای ۴ که ضربه‌‌ای کاری بر پیکر ارتش رو به زوال صدام بود حکام بغداد برای سرپوش گذاشتن بر شکست‌هایشان و به منظور فریب حامیان خود اقدام به برگزاری جشن و پایکوبی کردند و برای یکدیگر نامه و تلگراف فرستادند و تبلیغات وسیعی را به راه انداختند که کم سابقه بود. آن‌چه در عملیات کربلای ۵ انجام شد نشان داد که حتی کودتای تبلیغاتی حکام بغداد نیز هیچ گره‌ای از مشکلات لاینحل آنان نخواهد گشود و آنان چاره‌ای جز تن دادن به شکست ندارند اکنون وقت آن است که (طالع خلیل الحیم الدوری) فرمانده سپاه سوم عراق که در منطقه شلمچه در جریان عملیات ظفرمند کربلای ۵ دچار شکست بزرگی شده است باز هم به ارباب خود صدام نامه بنویسد و از او به عنوان (سردار بزرگ قادسیه نام ببرد) و گزارش به فلاکت افتادن خود و سایر افسران و سرابازانش را به او بدهد. فرمانده سپاه تار و مار شده سوم عراق که در بغداد بسیار روی آن حساب می‌کنند خوب است اکنون به سردار نگون بخت قادسیه گزارش دهد که صدها نفر از افسران و درجه‌داران و سربازانش به اسارت رفته و هزاران تن از آنان کشته وزخمی شده‌اند. ۱۲ فروند هواپیمایش در یک روز سرنگون شده و تجهیزات جنگی‌اش توسط رزمندگان اسلام به غنیمت رفته‌‌اند و علیه ارتش شکست خورده بعث به کار گرفته شده‌اند. (الدوری) هر چند به این رسوایی اعتراف نخواهد کرد ولی او این را هم خوب می‌داند که نامه‌های سر تا پا دروغ و فریب او نیز دیگر کاری از پیش نخواهد برد. درست مثل سلاح‌های اهدایی و پیچیده شرق و غرب که هیچ کاری از پیش نبردند. در منطقه شلمچه دشمن بعثی صهیونیستی، استحکامات زیادی به وجود آورده بود و نیروهای زبده و دسته اول خود را در آن‌جا به کار گماشته بود و آن‌چه اهمیت عملیات پیروزمندانه کربلای ۵ را بیشتر می‌کند همین است. رزمندگان توانمند اسلام: با شیوه‌های پیچیده و بسیار پیشرفته خود از طریق آب و خاک به قلب زبده‌ترین نیروهای دشمن حمله بردند و مهم‌ترین استحکامات دشمن را در نوردیدند و گلوی او را فشردند. وجود موانع طبیعی مانند باتلاق در منطقه از یک سو و موانع ایزایی متعدد و استحکامات عظیم از سوی دیگر، منطقه عملیاتی شلمچه را که برای رژیم بعثی صهیونیستی عراق نقطه امید بود به دژی تسخیر ناپذیر مبدل کرده بود. تسخیر این دژ مستحکم توسط توانمندان اسلام، هشدار بیدار کننده‌ای است برای صاحبان منطقه‌ای صدام که به خواب خرگوشی فرو رفته و فریب تبلیغات دروغین شیادی همچون صدام را خوردند. این حمله‌ها و عملیات‌های متعدد برای حامیان منطقه‌ای و ماورا مجازی رژیم بغداد هم هشدار دهنده است و قاعدتاً پیام‌های بسیاری را نیز به همراه دارد. اگر مسکو تلاش می‌کند که با ادامه حمایت تبلیغاتی خود از جنایت کاران جنگی حاکم در بغداد، چیزی را تغییر دهد و یک ملت و یک انقلاب را به پای میز مذاکره با متجاوزین و جنایت کاران جنگی بنشاند و اگر واشنگتن تصور می‌کند که با ادامه کمک‌های اطلاعاتی و تجهیزاتی خود می‌تواند چیزهایی را تغییر دهد و اگر حامیان منطقه‌ای صدام هنوز هم در اعلام حرف دل خود تردید دارند و از این مسئله بیمناک‌اند که مبادا رژیم بعث عراق بر اریکه قدرت باقی بماند و آن‌ها را به خاطر پشت کردن به جنایت کاران جنگی عقوبت نمایند. همه و همه می‌بایست با در نظر گرفتن قدرت رزمندگان اسلام و پیروزی‌های شگرف ارتش اسلام در جریان عملیات کربلای ۵ به این نتیجه برسند که رژیم بغداد کمترین شانسی برای ماندن ندارد و ایران اسلامی در تعهد خود در راه مجازات متجاوزین و سرنگونی رژیم جنایت‌کار عراق تا آخر ایستاده‌ است و تا پایان این راه فاصله چندانی باقی نمانده است. اینک همه چیز حکایت از فرا رسیدن روز سرنوشت دارد. مرگ صدام نزدیک شده و هیچ چیزی نمی‌تواند روحیه در هم شکسته دار و دسته صدام را ترمیم کند. دشمن نفس‌های آخر را می‌کشد و عربده‌های مستانه فرزندان میشل عفلق دیگر در کاخ بغداد نمی‌پیچد. این درس خوبی برای همسایگان عراق است. همسایگانی که ترسو‌تر از صدام‌اند و در عین حال مثل خود او پر مدعا. حکام شیخ نشین کویت خوب است اکنون عاقبت اندیشی را پیشه کنند و این همه اسیر هواها و هوس‌های یک جنگ‌افروز مفلوک که روزهای آخر عمر خود را می‌گذراند نباشند و بر روی برگزاری اجلاس سران کشورهای اسلامی در کشور ناامن خود اصرار نورزند و شاید تا فرا رسیدن روز اجلاس سران ممالک اسلامی سرنوشت صدام روشن شده باشد.

شهید احمد شوشه ـ گرگان

شهید احمد شوشه
فرزند: عباس
متولد ۱۳۴۸
محصل/ چهارم متوسطه
مجرد
نحوه شهادت: بر اثر ترکش خمپاره در شلمچه به تاریخ بیستم دی ماه سال ۶۵ به شهادت رسید.
منبع