مجموعه «آخرین روزهای زمستان» روایت زندگی شهید حسن باقری با نام واقعی غلامحسین افشردی از جوانترین فرمانده ایران در دوران جنگ ایران و عراق است.پخش این مجموعه مستند از جمعه -۷ مهرماه- ساعت ۲۰ از شبکه یک آغاز شده است و تکرار آن روزهای سهشنبه ساعت ۲۳ روی آنتن میرود.
تیتراژ این مجموعه مستند با صدای علیرضا قربانی و شعری از عارف قزوینی (از خون جوانان وطن لاله دمیده) ساخته شده است.
شهید حسن باقری بهعنوان فرمانده قرارگاههای نصر و کربلا نقش بسیاری در موفقیت نیروهای ایران در عملیاتهای فتحالمبین و رمضان و همچنین بیتالمقدس و آزادسازی خرمشهر داشت. باقری در هنگام شهادت سمت قائممقامی فرمانده نیروی زمینی سپاه را برعهده داشت.
وی در ۹ بهمن ۱۳۶۱وقتی در منطقه فکه مشغول شناسایی منطقه دشمن و آماده سازی عملیات والفجر مقدماتی بود که در سنگر دیدهبان مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفت و همراه با مجید بقایی به شهادت رسید. باقری در زمان شهادت ۲۷ سال داشت و محل دفن وی، قطعه۲۴ گلزار شهدای بهشت زهرای تهران است.مجموعه «آخرین روزهای زمستان» قرار است در ۱۰ قسمت ۵۰ دقیقهای پخش شود. در این مجموعه مهدی زمینپرداز (در نقش حسن باقری)، مجتبی شفیعی (در نقش احمد متوسلیان)، ابراهیم امینی (در نقش محسن رضایی) ، سعید میرزایی (در نقش رحیم صفوی) و سهیل بابایی (در نقش محمد برادر شهید باقری) در این مجموعه مستند ـ داستانی ایفای نقش کردهاند.
نرم افزار «وادی» اولین نرم افزار موبایلی جامع مناطق عملیاتی جنوب و غرب کشور است که به همت جمعی از طلبه های مدرسه علمیه علوی قم (گروه نرم افزاری شهید سید مهدی نقیبی راد ) تهیه شده است .
هدف از ساخت این نرم افزار، گسترش فرهنگ جهاد و شهادت در جامعه و آشنا کردن نسل سوم انقلاب با دوران هشت ساله دفاع مقدس می باشد.
محتوای ارزشمند این نرم افزار عبارتست از :
1) معرفی مناطق عملیاتی شامل مناطق جنگی جنوب و غرب :
در این نرم افزار مجموعاً 33 منطقه عملیاتی در قالب دو بخش مناطق عملیاتی جنوب (شامل 15 منطقه عملیاتی دوکوهه، دزفول، منطقه عملیاتی فتح المبین، آبادان ،خلیج فارس، اروند رود، پل بعثت، هویزه، دهلاویه، خرمشهر ، شلمچه، نهر خین، فکه، چژابه و طلاییه) و مناطق عملیاتی غرب (تقسیم شده به سه استان و مجموعاً شامل 18 منطقه عملیاتی كرمانشاه، پاوه، تنگة چهار زبر(مرصاد)، محور اسلام آباد و كرندغرب و سرپل ذهاب، پادگان ابوذر، ارتفاعات بازیدراز، قصر شیرین، خسروی، گیلانغرب، سومار، تنگة حاجیان، سنندج، سردشت، قوچسلطان، بانه، دزلی، مریوان، حلبچه و مهران) معرفی می گردد.
2) زندگینامه 13 تن از سرداران شهید:
شامل زندگینامه شهدای والامقام : آبشناسان، محمد تقی رضوی، احمد متوسلیان، عباس بابایی، منفرد نیاکی، بهنام محمدی، نادر مهدوی، مصطفی چمران، عبدالله میثمی، حسین خرازی، مجید بقایی و سیدحسین علم الهدی.
3) 85 قطعه عکس از 10 منطقه عملیاتی .
4) روز شمار جنگ از سال 1359 تا 1367.
5) خلاصه ای از ابتدا تا انتهای وقایع جنگ.
6) سخنانی حکیمانه از امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (مد ظله) پیرامون دفاع مقدس و مناطق جنگی.
این نرم افزار به صورت جاوا بوده و بر روی اکثر گوشی ها قابل اجراست.
برای استفاده از نرم افزار کافی است فایل دریافت شده را با استفاده از بلوتوث یا کابل و یا دستگاه کارت ریدر به تلفن همراه خود انتقال داده و آن را نصب نمایید .
ضيه تحول شهيد آويني و ماجراهاي سبيل نيچهاي و دست گرفتن كتاب «انسان تك ساحتي» توسط او را زياد شنيدهايم. اما شهيد آويني علاوه بر اينكه بعد از مجذوب امام خميني(ره) شدن متحول شد، موجب تغيير و تحول خيلي افراد ديگر هم گرديد. رضا سلطانزاده كه ساخت موسيقي براي مستند روايت فتح را بعهده داشته يكي از اين افراد است. او سال 82 در گفتگو با ماهنامه سوره –تحريريه چهارم- ماجراي آشنايي خود با سيد شهيدان اهل قلم را شرح داده است.اين گفتگو علاوه بر اينكه روايتي است از تاثيرگذاري شهيد آويني بر اطرافيانش، ميتواند نگاه آن شهيد بزرگوار به موسيقي –خاصه موسيقي فيلم- را هم به خوبي شرح دهد. خواندن اين گفتگو را با توجه به در پيش بودن سالگرد شهادت سيد مرتضي آويني از دست ندهيد.
آقاي چشم آبي!
سال 56 در گروه پیشآهنگی ساكسیفون میزدم. انقلاب كه شد، ساكسیفون ما هم تبدیل شد به پیانو، بعد از مدتی كه ساز زدن را یاد گرفتم، آمدم توی كار فروشندگی ساز. یك روز آقایی كه چشمهای آبی داشت، آمد مغازه دستگاه خاصی میخواست، من هم نشانش دادم. میگفت كار ما موسیقی فیلم است. خیلی به كار فیلم علاقه داشتم اما تا به حال برای كسی نزده بودم، یك موقعهایی برای خودم میزدم.
گفتم این دستگاه این طور است، آن طور است. گفت باشد میبرم و استفاده میكنم. گفتم مشكل اپراتوری با آن پیدا میكنید، چون دستگاه پیچیدهای است. گفت نه، آنهایی كه كاری میكنند، میتوانند و دستگاه را برد...
همان شب همان آقای چشمآبی با من تماس گرفت. او را از صدایش شناختم. گفت یكی را میتوانی پیدا كنی كه بیاید و با این دستگاه كار كند؟ گفتم من خودم هستم، میآیم و آن را راه میاندازم.این شد كه برای اولین بار رفتم حوزه هنری.
آنجا بود كه به من گفتند آن آقایی كه چشمهای آبی داشت، اسمش نادر طالبزاده است.
يك سال مانده بود به شهادت آويني
(طالب زاده) آن زمان داشت فیلم «خنجر و شقایق»اش را تدوین میكرد. مسئله، موسقی متن فیلم «خنجر و شقایق» بود. گفتم مشكل چیه؟ گفتند ما میخواهیم این قطعه را بزنیم. گفتم باشد و دستگاه را راه انداختم. یك قطعه از موسیقیاش را زدم. دیدیم طالبزاده حالش تغییر كرد. گفت تو خودت میتوانی این قطعه را بزنی؟ با كسانی كه اینجا روی موسیقی كار میكردند، از دیروز تا حالا كلی كار كردهایم ولی هیچ چیزی نزدهاند. اما الان شما خیلی خوب میزنی. گفتم میتوانم و موسیقی متن فیلم را در عرض دو سه هفته ساختیم و تمام شد.
بعد از این فیلم بود كه طالبزاده من را به «روایت فتح» معرفی كرد. فكر میكنم تقریباً سال 71-70 بود؛ تقریباً یك سال پیش از شهادت آوینی.
او از موسيقي گفت، من سر درد گرفتم!
دوره جدید روایت فتح را تازه شروع كرده بودند كه ما هم به آنها ملحق شدیم. من را به آقای فارسی معرفی كردند. فارسی گفت تو حتماً باید آوینی را ببینی، خیلی به كارمان كمك میكند. من تا به آن روز آوینی را از نزدیك ندیده بودم، حداقل از روزی قیافه نمیشناختم. فكر میكردم آوینی همان آقای نوریزاده است، چون صداهایشان خیلی به هم شبیه بود.
فارسی گفت ما الان درگیر موسیقی متن روایت فتح هستیم. تا به حال هم فقط طبل بوده و بیشتر از موسیقی خارجی استفاده كردهایم. گفت كه قرار میگذاریم و آوینی را میبینیم.
آن شب كه قرار گذاشته بودیم، آمدند مغازه دنبال من؛ فارسی بود و نقاشزاده و خود آوینی، سوار ماشین كه شدم، دنبال آوینی میگشتم كه البته به شكل و شمایل نوریزاده نبود. ماشین حركت كرد و رفتیم منزل ما. بعد از آنكه آقای آوینی را به من معرفی كردند، سه چهار ساعتی نشستیم و او درباره موسیقی صحبت كرد و گفت موسيقي اصلا چي هست و كجاست. باور كنید سر درد گرفتم. پیش خودم فكر میكردم، این چه میگوید.
الف - مادر گرانقدر شهید ابن یامین رمضان نژاد فریدونکناری تعریف می کند: «همیشه آرزویم این بود که پسرم را داماد ببینم. وقتی جنازه ی ابن یامین را آوردند، گفتم سفره ی عقد بچینند. آن روز احساس کردم که حوریان بهشتی در اتاق عقد حضور دارند و برای پسرم که با یکی از آنها وصلت کرده از خوشحالی دف می زنند. زمانی که داشتم به دست و پای ابن یامین حنا می بستم انگار کسی به من گفت: حوریان، حنا را از دست و پای داماد می ربایند.»