حریف همه گناهان شدم و تو راه راست قدم بر داشتم ولی این یکی نمیشه
ارسال شده توسط مدیر ارجاع سوالات در دوشنبه, ۱۳۹۴/۱۰/۲۱ - ۱۶:۰۵با نام و یاد دوست
سلام
یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود
لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:
سلام
اولش بگم از این کلمه لعنتی استمنا بدم میاد واسه همین کلا خلاصش میکنم به مرض (( گفتم مرض بدونید همین خودارضایی منظورمه :Ghamgin: ))
راستش یه جوون 23 24 ساله هستم
بنده حدود چند سالی میشه درگیر این مرض هستم (( فکر کنم از 15 سالگی باشه ))
خانواده آنچنان مذهبی ندارم که بخوام از همون دوران بچگی واجباتم مثل نماز و .... رو به جا آورده باشم ((فقط مادرم نماز میخونه که به منم فشاری نمیارد واسه انجام واجبات ))
به خاطر همین اصلا نماز نمیخوندم و انواع و اقسام گناه ها رو دوران نوجوانی انجام میدادم
فیلم مستهجن و چشم چرونی و درگیر مرض شدن و .....
دوارن زندگیم همینجوری گذشت و این مشکلات خیلی به زندگی تحصیلیم اسیب زد
تا اینکه به سن 20 -21 رسیدم و یه سری مسائل واسم پیش اومد که تصمیم گرفتم آدم خوبی بشم (( گفتم چون خانواده مذهبی ندارم اصولا پی اینجور مسائل هم نبودم --- فقط مادرم نماز میخونه ))چند سالی هست نماز میخونم و خیلی تفکراتم عوض شده
موقع چشم چرونی همیشه پیش خودم میگم مگه بی غیرتی ؟؟؟ اونم ناموس یکی دیگست
سعی هم میکنم ذکر بگم تا از موقع چشم چرونی پرت نشم (( لا حول ولا - صلوات - لا اله و .... ))
شاید تو خیابون برم نزدیک 10 بار این ذکر ها رو همینجوری بفرستمسعی میکنم خیلی مراعات کنم و اصلا با پوشش ناجور نمیگردم (( حتی تو خونه ))
موقع حرف زدن با جنس مخالف هم خیلی مراعات میکنم (( اگرچه بعضی مواقع شیطان قلقلک میده ))کلا یه جورایی به نفس خودم میخوام حریف بشم و از گناه دوری کنم
تو دوران جوونی که نه من و نه خانوده تفکرات مذهبی قوی ای ندارن اصولا به اون دنیا و آخرت اعتقادی نداشتم
نمیدونم چرا یهو از این رو به اون رو شدم
من که اصلا به اون دنیا اعتقاد نداشتم این چند سال به کمی گوش کردن به سخنرانی و مباحث و ..... خیلی تفکراتم رو قوی کردمهمیشه پیش خودم میگم چرا گناه میکنی ؟؟ خجالت نمیکشی ؟؟؟ پیش خدا ؟؟ مگه قرار نیست یه روزی برگردی پیش خود همون خدا و از یه زندگی موقت به خانه ابدی خودت برگردی ؟؟؟
اشرف مخلوقاتی بودی که معلم فرشتگان بود و اگه عقلت به شهوتت غلبه کنه از خود فرشته هم بالاتری !!
تو که خدا خلقت کرد و شیطان قسم خورد که از راه به درت کنه و میدونی شیطان دشمن قسم خوردت هست چرا گناه میکنی ؟؟این دنیا هرچی بکاری و هر کار خیری انجام بدی وقتی مردی میشه محصول کارت و کل عمرت رو اون دنیا زندگی میکنی
همین امروز و فرداست که خدا منجی خودش مهدی رو واسه حکومتش فرستاده و اون وقت تو هستی و شرمندگی گناهات و یک روی سفید !!
واقعا اون روز بیاد چه گلی به سرت میگیری؟ ؟؟
خجالت ؟؟ پشیمانی ؟؟
خیلی دیره ....بگذریم از این مسائل دوستان ...
همونطور که گفتم دیگه یه جورایی راه بنده خدا رو پیدا کردم و اینکه اومده تو زمین چیکار کنه و هدف از زندگی چیه
یه روزی هم برمیگرده پیش همون خدامن نمازم رو چند سالی هست میخونم و تا اونجا که میتونم از همه گناهان دوری میکنم (( چشم چرونی که گفتم و ....... ))
همیشه هم سعی میکنم با انواع ذکر خودمو کنترل کنم !موقع قرآن خوندن و نماز خوندن به شدت وسواس نشون میدم و یه سری مواقع از عبادت خسته میشم
ولی میدونم کار شیطانه و هدفشم همینه واسه همین خیلی خودمو کنترل میکنم و سعی میکنم ذکر بگم
موقع انجام وضو و .... باز همین وسواس هست که اعصابمو خورد میکنه ولی باز هم ذکر هست که تکرار میکنم
موقع نماز خوندن به شدت شک میکنم که چند رکعت خوندم و بعضی مواقع یه نماز رو 2 بار میخونم ولی خب باز میدونم وسوسه شیطانه تا از عبادت خسته بشم ولی کور خونده !!! :khandeh!:
(( یه جا خونده بودم انسان اگه نتونه از طریق گناه عادی سراغ آدم بیاد میره سراغ وسواس - نمیدونم درسته یا نه و اگه غلطه تحصیص کنید ))
اینقدر خودمو تقویت میکنم با ذکر و .... که حریف کار میشم و اگه نشدم میرم جلو تا بشم !ولی ولی ولی
یه مشکلی هست هیجوری حریفش نمیشم :Ghamgin:
مرضی که گفتم ! :Ghamgin:
به شدت پورن گرافی دارم و تو ذهنم یه رابطه خیالی رو تصور میکنم و ناخود آگاه مرض مورد نظر رو انجام میدم
در بعضی مواقع خیلی کم فیلم مستهجن میبینم و انگار اصلا اختیارم دستم نیست !!! که بعدش منتهی میشه به مرض مورد نظر !!
این یکی رو هرجور بشه باید درستش کنمبه شدت هم بعدش از خودم باد میاد و سریع سعی میکنم برم غسل کنم (( حتی بعضی مواقع قبل اذان بعدی که در راه هست غسل میکنم تا نمازم قضا نشه ))
تفکراتم که انگار سرم به سنگ خورده و آدم شدم
همیشه پیش خودم میگم اگه مهدی ظهور کرد و دستت خالی بود از کار خیر چی ؟؟ وقتی ظهور کرد دیگه فرصت جبران نیست و الان باید جبران کنی
ولی این یکی رو حریف نمیشم !:Ghamgin:اینم بگم
تو زندگیم آدم خوب و صاف و ساده ای هستم (( تعریف از خود نیست :ok: ))
همیشه کار خوب به دیگران رو ثواب میدونم (( حتی اگه واسه یکی از دوستام یه جزوه بنویسم -- اگه غلطه بگید که اصلا این خوبی ثوابی نداره ))
به این فکر میکنم خوبی یعنی یه بنده خدایی دستشو به سمت خدا دراز کرد واسه کمک و خدا هم واسه کمک بهش تو رو سر راهش قرار داد
من به کمک کردن میگم دست خدا بودن...اهل دروغ و کفر و ... نیستم
اینکه خیلی ها میگن ساده باشی تو جامعه تو سری خور میشی هم اصلا توجهی ندارم
سعی میکنم آدم خوبی باشم و دوز و کلک رو واسه پول در آوردن انتخاب نمیکنم --- آدم اگه دلش پاک باشه ارزش داره به هزار سرمایه و زندگی که با دروغ و ... به دست میاد که مردم اسمشو میزارن زرنگی !!!بگذریم ..
کارشناس جان بی زحمت به چنتا سوال پاسخ بده1 - تو این مرحله از زندگیم که کامل شدم و به راه راست هدایت شدم کجاش ناقصه که از دست این مرض راحت بشم ؟؟
2 - من که اصولا سعی میکنم آدم خوبی باشم و واجباتم رو انجام بدم و .... آیا با اون مرض همه چی از بین میره ؟؟
3 - با اینکه میدونم نماز سر وقت خیلی مهمه چرا بعضی مواقع تنبل میشم و انجامش نمیدم ؟؟ (( به مرض مورد نظر مربوطه ))
4 - چطور مثل بقیه مردم خدا رو بیشتر دوست داشته باشم و نمازم رو جدی بگیرم ؟؟ (( بعضیا میگن ولی من اصلا نمیفهمم چطور باید انجام بدم ))
5 - هر گلی زدی به سر خودت زدی !:Gol:
ضمنا اینو اضافه کنم
به شدت هم اهل تفکر هستم و تنها بودن و فکر کردن رو میپسندم (( فکر کنم تو اسلام هم گفته شده 1 ساعت تفکر بهتر از 70 سال عبادته ))
همین تفکرات و مدام پشت سر هم فکر کردن در مورد خدا و خلقت و آخرت باشه که شاید من رو به اینجا رسونده ...نمیدونم
شاید ؟؟سپاس
با تشکر
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: