جملات قشنگ و به یاد ماندنی (بخون...فكر كن...اراده كن...عمل كن)

تب‌های اولیه

18626 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

دست به دعا برداريم
در روزگار ما اسلام همچون يعقوب‌ با بي‌صبري و فرياد، يوسف گمگشته‌اش را مي‌طلبد و ليك ما فرزندان ناقابل اوئيم كه بايد در طوفانهاي كوبنده‌ي روزگار احساس خطر جدي كنيم و بي‌درنگ يوسفي را كه در اثر كمي لياقت ما و كارهاي ناشايست و كردارهاي زننده‌مان از ما دور شده بجوئيم و دست تضرع به درگاه دوست بلند كنيم كه اللهم عجل لوليك الفرج آيا هنوز زمان آن نرسيده است كه از خواب گران برخيزيم و جاي خالي صاحب و اماممان را حس كنيم و به جستجويش بپردازيم؟؟

خودمانی می گویم : خودمان هم با خودمان خودمانی نیستیم

خودمانی می گویم : خودمان هم با خودمان خودمانی نیستیم

:Moshtagh::yes:

صحبدم مرغ چمن با گل نو خواسته گفت
ناز کم کن در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت

شادیهایم را به تو هدیه می کنم!
اندک بودنش را برمن خورده مگیر!
این تمام سهم شادیهایم از روزگار است...

زندگی تکرار پاییز است باید دید و رفت

دخترک کوری نامزدی داشت ، آنها همدیگر را خیلی دوست داشتند.روزی دخترک آرزو کرد که ایکاش چشم داشتم و می توانستم او را ببینم .یکروز کسی به دخترک چشم هدیه کرد ، او دیگر میتوانست ببیند .رفت پیش نامزدش و دید که اوکور است ،دل سرد شد و خواست که اورا ترک کند ، پسرک قبول کرد به او گفت :فقط ازتو خواهشی دارم .دخترک گفت :بگو پسرک گفت : گلم مواظب چشمهای من باش......................................

:Gol:

مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی
توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
مینویسم ازسرخط مادر ای معنی بودن
مینویسم تا همیشه توئی لایق ستودن
آسمانی پر از ستاره، دشتی پر از گل،
تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد

به مادرم. . .

مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند
و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد.

می دونی وقتی خدا داشت منو بدرقه می کرد چی بهم گفت؟
گفت : جایی که میری مردمی داره که می شکننت. نکنه غصه بخوری ، توتنها نیستی
توی کوله بارت عشق می ذارم که که بگذری ، قلب می ذارم که جابدی ، اشک می ذارم که همراهیت کنه و مرگ می ذارم که بدونی برمی گردی پیش خودم.

بادهاي سهمگيني مي وزد
موج هاي خشمگين مي خيزد از دريا
در گذرگاه حيات و زندگاني
كوه خواهي بود؟يا چون كاه؟
كوه اگر باشي ،تواني ماند
روي در روي هزاران موج
سينه اندر سينه ي هر باد...هر طوفان
كاه اگر باشي ، چه مي داني
خرمني را در مسير بادها بنگر
آنچه مانده گندم است و آنچه باد، آن را ربايد كاه !

به بهشت نمیروم اگر تو آنجا نباشی مادر


ولادت حضرت فاطمه (س) مادر سادات و بانوی دوعالم بر همه دوستان مبارک


تبریک ویژه به تمام خواهران محترم این سایت که مادر هستن و طعم زیبای مادری

را چشیدند و

همچنین بر خواهر های محترم دوشیزه روز زن مبارک باد....

چشمهامان خسته است.

گویى در غبار اوهام فرو رفته‏ایم.
دستهاى لرزانمان در انتظار دامان ترحم است.
و این گونه‏هاى خشکیده‏مان که در قحطى شبنم مى‏میرد!
کاسه‏هاى گدایى احساسمان را بنگر که به خشکسالى معرفت دچار شده‏اند.

دلتنگی‌های آدمی را
باد ترانه‌ای می‌خواند،
رویاهایش را
آسمان پرستاره نادیده می‌گیرد،
و هر دانه برفی
به اشكی نریخته می‌ماند.

سكوت،
سرشار از سخنان ناگفته است؛
از حركات ناكرده،
اعتراف به عشق‌های نهان
و شگفتی‌های بر زبان نیامده

دراین سكوت،
حقیقت ما نهفته است.
حقیقت تو
و من !!!


ای انسان!
اگر نمی توانی اقیانوس باشی، دریا باش، اگر نه رودخانه باش واگر نمی نتوانی رودخانه باشی نهری كوچك باش، اما هیچ گاه مرداب نباش.
نهری باش جاری، زلال و مهربان و با جوشش زیبایت زندگی را به همه هدیه كن چون وقتی حركت
می كنی هم زنده ای و هم به دیگران زندگی می دهی ، سبزه های كنار نهر را دیده ای چه زیبا چشم را نوازش می دهند و ماورای پروانه های لطیف و زیبا هستند، این ها به خاطر سخاوت و مهربانی نهر كوچك اما جاری است، پس تو هم با الهام از این رود كوچك جاری شو و بدان خدا در همه حال با توست.


موفق باش و جاری


اینم هدیه من به همه دوستان:Gol:

[CENTER][FONT=arial, helvetica, sans-serif]پيری برای جمعی سخن میراند...

[/CENTER]

[CENTER][FONT=arial, helvetica, sans-serif]لطيفه ای برای حضار تعریف کرد همه دیوانه وار خندیدند.

[/CENTER]

[CENTER][FONT=arial, helvetica, sans-serif]بعد از لحظه ای او دوباره همان لطيفه را گفت و تعداد کمتری از حضار خندیدند.
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]او مجدد لطيفه را تکرار کرد تا اینکه دیگر کسی در جمعیت به آن لطيفه نخندید.

[/CENTER]

[CENTER][FONT=arial, helvetica, sans-serif]او لبخندی زد و گفت[FONT=arial, helvetica, sans-serif]:
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]وقتی که نمیتوانید بارها و بارها به لطيفه ای یکسان بخندید،

[/CENTER]

[CENTER][FONT=arial, helvetica, sans-serif]پس چرا بارها و بارها به گریه و افسوس خوردندر مورد مسئله ای مشابه ادامه میدهید؟

[/CENTER]

[CENTER][FONT=arial, helvetica, sans-serif]گذشته را فراموش کنيد و به جلو نگاه کنيد.

[/CENTER]

IMAGE(http://s1.picofile.com/file/6626381286/image_01D2_4AC3ADA6.jpg)

حروف عشق را معناست زهرا
جهان را منشأ میناست زهرا
نمی گیرد خزان باغ علی
که رود سبز اعطیناست زهرا

همیشه به کسی تکیه کنید که به کسی تکیه نکرده باشد
و او کسی نیست غیر از خدا
سخنی از “کاترین پاندر”

سلطان غم مادر


مادر سر چشمه گیتی...
غنچه ای در سبزه زار زیبای طبیعت شکفت و کلمه ی مادر ، در پهنه گلبرگان سرخ آن او که همچون خون مادر است ، بیرون جهید و خود را در آسمان بیکران آبی سوار بر بال پرنده محبت دید.
آری! به راستی مادر کیست که گیسوانش هم چون گیسوان فرشته طلایی است؟ مادر کیست که زمزمه محبتش لالایی اوست؟
مادر آنست که گهواره چوبین فرزندش را از لابلای صخره ها و از میان آبشارها و صدها گل زیبای یاسمن بیرون می کشد و با دستان مهرآمیزش آن را تکان می دهد...
مادر آنست که اشکش همچون شبنم بر قلب گلبرگ ، گل عشق است، صدایش هم چون مرغ غزل خوان در طبیعت است و بوسه اش همچون نور خورشید بر سبزه زار است و استواریش همچون کوهی بر دل خاک...روزت را ارج می نهم و بوسه میزنم بر جای پایت.

مادرم:
قدمهایت را بر روی چشمانم بگذار، تا چشمانم بهشت را نظاره کنند...

كمي مكث كنيد

باد می وزد …


میتوانی در مقابلش هم دیوار بسازی ، هم آسیاب بادی


تصمیم با تو است . . .

به آدم تنبل یه کار بگو
هزار پند و اندرز گوش کن !



همانطور که گل سرخ رو
با خارش دوست داری
دیگران رو هم با عیوب آنها ، دوست بدار



نخستین نشانه فساد ترک صداقت است . . .
«میشل دو مونتی»



در دشمنی دورنگی نیست. کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بی ریا بودند.
(دکتر شریعتی)


IMAGE(http://www.silverbearcafe.com/private/images/aniCandle.gif)
[RIGHT]

خسته ام از آرزوها، آرزوهاى شعارى


شوق پرواز مجازى، بال هاى استعارى


لحظه هاى كاغذى را روز و شب تكرار كردن


خاطرات بایگانى، زندگى هاى ادارى


آفتاب زرد وغمگین، پله هاى رو به پایین


سقف هاى سرد و سنگین، آسمان هاى اجارى


عصر جدول هاى خالى، پارك هاى این حوالى


پرسه هاى بى خیالى، نیمكت هاى خمارى


رونوشت روزها را روى هم سنجاق كردم


شنبه هاى بى پناهى، جمعه هاى بى قرارى


عاقبت پرونده ام را با غبار آرزوها


خاك خواهد بست روزى، باد خواهد برد بارى


روى میز خالى من، صفحه باز حوادث


درستون تسلیت ها، نامى از مایادگارى
[/RIGHT]

گذشته های دور را خواهم بخشید
زیرا آنان نه تنها همچون کفشهای کودکیم کوچکند
بلکه از برداشتن گامهای بلند با آن عاجزم
من لایق آسایشم


كوري را هرگز به خاطر آرامش،تحمل مكن .

گل آفتاب گردان رو به نور می چرخد و آدمی رو به خدا .
ما همه‌ آفتابگردانیم. اگر آفتابگردان‌ به‌ خاک‌ خیره‌ شود و به‌ تیرگی،
دیگر آفتابگردان‌ نیست.
آفتابگردان‌ کاشف‌ معدن‌ صبح‌ است‌ و با سیاهی‌ نسبت‌ ندارد.
اینها را گل‌ آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت‌ و من‌ تماشایش‌ می‌کردم‌
که‌ خورشید کوچکی‌ بود در زمین‌ و هر گلبرگش‌ شعله‌ای‌ بود
و دایره‌ای‌ داغ‌ در دلش‌ می‌سوخت.
آفتابگردان‌ به‌ من‌ گفت: وقتی‌ دهقان‌ بذر آفتابگردان‌ را می‌کارد،
مطمئن‌ است‌ که‌ او خورشید را پیدا خواهد کرد.
آفتابگردان‌ هیچ‌ وقت‌ چیزی‌ را با خورشید اشتباه‌ نمی‌گیرد؛
اما انسان‌ همه‌ چیز را با خدا اشتباه‌ می‌گیرد.
آفتابگردان‌ راهش‌ را بلد است‌ و کارش‌ را می‌داند.
او جز دوست‌ داشتن‌ آفتاب‌ و فهمیدن‌ خورشید،کاری‌ ندارد.
او همه‌ زندگی‌اش‌ را وقف‌ نور می‌کند،
در نور به‌ دنیا می‌آید و در نور می‌میرد. نور می‌خورد و نور می‌زاید.
دلخوشی‌ آفتابگردان‌ تنها آفتاب‌ است.
آفتابگردان‌ با آفتاب‌ آمیخته‌ است‌ و انسان‌ با خدا.
بدون‌ آفتاب، آفتابگردان‌ می‌میرد؛ بدون‌ خدا، انسان.
آفتابگردان‌ گفت: روزی‌ که‌ آفتابگردان‌ به‌ آفتاب‌ بپیوندد، دیگر آفتابگردانی‌ نخواهد ماند
و روزی‌ که‌ تو به‌ خدا برسی، دیگر «تویی» نمی‌ماند.
و گفت‌ من‌ فاصله‌هایم‌ را با نور پر می‌کنم، تو فاصله‌ها را چگونه‌ پُر می‌کنی؟
آفتابگردان‌ این‌ را گفت‌ و خاموش‌ شد. گفت‌وگوی‌ من‌ و آفتابگردان‌ ناتمام‌ ماند.
زیرا که‌ او در آفتاب‌ غرق‌ شده‌ بود. جلو رفتم‌ بوییدمش، بوی‌ خورشید می‌داد.
تب‌ داشت‌ و عاشق‌ بود.
خداحافظی‌ کردم، داشتم‌ می‌رفتم‌ که‌ نسیمی‌ رد شد و گفت:
نام‌ آفتابگردان‌ همه‌ را به‌ یاد آفتاب‌ می‌اندازد،
نام‌ انسان‌ آیا کسی‌ را به‌ یاد خدا خواهد انداخت؟
آن‌ وقت‌ بود که‌ شرمنده‌ از خدا رو به‌ آفتاب‌ گریستم…

IMAGE(http://deborah1.persiangig.com/160/13/axe-sub-ir_vtauo_7cdi_%20(2).gif)

سرمایه محبت زهراست دین من
من دین خویش را به دو عالم نمی دهم
گر مهر و ماه به دو دستم نهد قضا
یک ذره از محبت زهرا نمی دهم

دلی که معرفت کسب داغ را گم کرد


شناس نامه ی گل های باغ را گم کرد



کسی که نام عزیز تو را زخاطر برد


کلید پنجره ی رو به باغ را گم کرد



هر آن که بی تو سفر کرد طعمه ی موج است


چرا که در شب توفان چراغ را گم کرد



مرا به سمت خیابان سبز عشق ببر


دلم نشانی آن کوچه باغ را گم کرد



قیصر امین پور

باز باران...
بوی باران تمام اتاقم رو پر کرده بوی خاک، بوی باران، بوی آسمان، بوی اشک های روز ها و شب های بی قراری حتا از الان بوی رمضان هم می شنوم، بوی سحر های مناجات، باران بوی همه حس های خوب رو داره بوی رحمته بوی یه دل سیر درد دل کردنه ...
و چه قدر باران را دوست دارم و اون هم، باران یک دفعه ای! مثل اشک های بی بهانه! کاش هیچ وقت آسمانمون خشک نشه، بباره!
باران، باران، باران، باران، باران و چه سخت است ....

عيب کار اينجاست که من '' آنچه هستم '' را با '' آنچه بايد باشم '' اشتباه مي‌کنم ، خيال ميکنم آنچه بايد باشم هستم، در حاليکه آنچه هستم نبايد باشم .

ان روز كه فرصتش بيايد عيد است/هنگامه ي دعوتش بيايد عيد است/با سيصدوسيزده مسافر از راه/ان روز كه حضرتش بيايد عيد است
تعجيل در ظهور قائم ال محمد صلوات ..
اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم

به سراغ من اگر می آیید،
پشت هیچستانم.



پشت هیچستان جایی است.



پشت هیچستان رگ های هوا ،
پر قاصد ها ییست که خبر می آرند،
از گل واشده ی دورترین بوته ی خاک .



روی شنها هم نقشهای سم اسبان سواران ظریفی است
که صبح،به سر تپهی معراج شقایق رفتم



پشت هیچستان ، چتر خواهش باز است:
تا نسیم عطشی در بن برگی بدود،
زنگ باران به صدا می آید.



آدم اینجا تنهاست
و در این تنهایی، سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست.

بسم الله الرحمن الرحیم

از حضرت علی (ع) پرسیدند :

واجب و واجبتر چیست؟

نزدیك و نزدیكتر كدامند؟

عجیب و عجیب تر چیست؟

سخت و سخت تر چیست؟

حضرت علی (ع) پاسخ دادند :

1- واجب اطاعت از خدا و واجبتر از آن ترك گناه است

2- نزدیك قیامت و نزدیكتر از آن مرگ است

3- عجیب دنیا و عجیب تر از آن محبت دنیاست

4- سخت قبر است و از آن سخت تر، دست خالی به قبر رفتن است...

یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین می رسد
و باز می شود بسوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دست های کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کریم
سرشار می کند
می شود آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی میهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست ...

تنهاییتو هیچ وقت به حراج نزار و ازش فرار نکن..
چون اونجا تنها جاییکه با خودت رو راست و صادقی!!!

این شعر و امروز خوندم خوشم اومد ..


مهرباني ممنوع
دست سوزنده مشتاقت را
در نهانخانه ی جيبت بگذار
تا كه پابند نباشي به كسي دست بدهي
خارهايي هستند كه ز سر پنجه ی دوست، با سرانگشتانت مي جنگند
دوستي مسخره است
مهرباني ممنوع
و تو اي دوست ترين
در نهانخانه ی جيبت بگذار، دست سوزنده ی مشتاقت را
من و تو
بايد از سلسله ی بايدها, دستهامان را زنجير كنيم
با زبان دگران لحظه هامان را تفسير كنيم
و نگوئيم كه بازيگر يك قصه معتبريم
كاش ميدانستي
كه نبايد حس كرد، كه نبايد دل بست
در فضايي كه پر از همهمه ی آدمهاست
من گرفتارترين تنهايم ، تو گرفتارترين
دل ما بسته وابستگي است
قصه ی بودن من، طرح يك خستگي است

هر موقع بارون میاد ناخوداگاه یاد شعر فارسی دبستان می افتم.

چه دورانی بود...
یادش به خیر..

باز باران با ترانه باگهر های فراوان
میخورد بر بام خانه یادم آید روز باران
گردش یک روز دیرین خوب و شیرین
توی جنگل های گیلان کودکی ده ساله
بودم نرم و نازک چست و چابک
با دو پای کودکانه میدویدم همچو آهو
می پریدم از لب جو دور میگشتم ز خانه
میشنیدم از پرنده از لب باد وزنده
داستانهای نهانی راز های زندگانی
برق چو شمشیر بران پاره میکرد ابر ها را
تندر دیوانه غران مشت میزد ابرها را
بس گوارا بود باران به چه زیبا بود باران
می شنیدم اندر این گوهر فشانی
راز های جاودانی پند های آسمانی
بشنو از من کودک من پیش چشم مرد فردا
زندگانی خواه تیره خواه روشن
هست زیبا هست زیبا هست زیبا

دل من پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت
کِی شود پیش قدمهای تو اسفند شوم...

خدایا!

ما اگر بد کنیم، تو را بنده های خوب بسیار است،

تو اگر مدارا نکنی ما را خدای دیگر کجاست ؟

امید وصــل تـــو نگذاشت تا دهـــم جان را

وگـــر نه روز فراق تـــو مردن آســـان بود...

گفتی که به احترام دل باران باش

باران شدم و به روی گل باریدم

گفتی که ببوس روی نیلوفر را

از عشق تو گونه های او بوسیدم

گفتی که ستاره شو ، دلی روشن کن

من هم چو گل ستاره ها تابیدم

گفتی که برای باغ دل پیچک باش

بر یاسمن نگاه تو پیچیدم

گفتی که برای لحظه ای دریا شو

دریا شدم و تو را به ساحل دیدم

گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش

مجنون شدم و ز دوریت نالیدم

گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز

گل دادم و با ترنّمت روییدم


گفتی که بیا و از وفایت بگذر



گفتی که بیا و از وفایت بگذر

از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم

گفتم که بهانه ات برایم کافیست

معنای لطیف عشق را فهمیدم

مریم حیدرزاده

:Gol:

این ساحل خسته را تو پیدا کردی
این موج نشسته را تو برپا کردی
من خامُش و خسته خفته بودم ای عشق
مرداب دل مرا تو دریا کردی

ماهی ها چقدر اشتباه میکنن!!!

قلاب علامت کدام سوال است
که به آن پاسخ می دهند!!

دستهایم برای کمک خالی اند

اما نمی خواهم با غم دمساز شوی

ذوب شوی،آب شوی

میدانم که بالت شکسته

اما پرواز را فراموش نکن...

زندگی تعداد نفس ها نیست، تعداد لبخند های کسی است که دوستش داری ..

شیطان ازخدا ترسیدانی اخاف الله رب العالمین

به هرکسی می نگرم در شکایت است در حیرتم دنیا به کام کیست؟!


آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است زیرا او دیگران را خوشبخت تر از انچه هستند تصور میکند.


(مونتسکیو)

سلام
سایه همه آدم ها با هر نژاد و رنگی؛ سیاه پوست، سفید پوست، زرد پوست و سرخ پوست یک رنگ است!

People, although being Indian, yellow skinned, brown, and white, have the same shadow color!

باید تلاش کنیم میان بودن و نبودن مان تفاوتی باشد
.........

....
.

همیشه فکر می کردم پشت دیوارهای بلند آدمهای بزرگ زندگی می کنند، ولی حالا می دانم که بلندی دیوارها به خاطر کوچکی آدمهاست...!!!