حرف های آخرتو بنویس
تبهای اولیه
داستان حرف های آخر
یک روز با رفقای انجمن اسلامی و نخبه های کشوری به اردوی جنوب و مناطق جنگی دفاع مقدس رفته بودم که در راه برگشت در حال ردّ شدن از جاده مرزئی به ما گفتند: این جاده امن نیست و چند روز پیش منافقین حمله کرده و افرادی را به شهادت رساندند.
با شنیدن این خبر عرق سرد و تلخی رو صورتمان نشست،نه راه پس داشتیم نه پیش.همون جابود که فهمیدم که وصیت نامه های از قبل تهیه شده رو باید به بچه ها بدم که خیلی هم نتیجه عالیی داشت.
هر کسی چیزی نوشته بود و سرتون رو درد نیارم، خیلی تکان دهنده بود.
فکر کنید قراره شما در این موقعیت قرار بگیرید و
یالله .... صاحب خانه منم آمدم
خدایا من هم اجاره نشینی دنیا م تموم شد خانه ای که پیش خودت برام ساخته ای
کلید وسندش رو رد کن بیاد
بعد از استراحت میخام کلی جوک از برو بچه های دنیا برات تعریف کنم حداقل تو یکی من رو درک میکنی
وگوش شنوا داری که
......
......
با سلام
پرچم امام مهدی (ع)را همیشه با لا نگهدارید تا ظهور آقا.......!..................!
یا علی (ع) یادتان نرود !
ما که رفتیم در راهی بزرگ قدم بگذاریم ....!!!
به نام خدا
من میروم و امیدوارم پدر و مادرم مرا بخاطر ادا نکردن حقشان عفو کنند.:Gol: [/QU
خوش بحال شما که فقط مدیون پدر و مادرتون هستین.
احتمالا کپ میکنم و صدام درنمیاد.
خودم رو دائم زنده نمیبینم، ولی متاسفانه برای مرگ هم آماده نیستم:Ghamgin:
من اول که به یک شوک میرسم چون واقعا این لحظه رو یکبار در سن تقریبا سیزده سالگی تجربه کردم ، فقط بخدا میگم که خدایا اگه گناهی مرتکب شدم بخاطر دشمنی با شما نبود و مریض بودم و از رو مریضی گناه میکردم و در پایان در عین حالی که دست و پام از شدت ترس از مرگ و نه ترس از خدا میلرزه به خدا میگم که خدایا فقط یه تعدادی غلط کردم که خب حالا میگم غلط کردم و ازت عاجزانه طلب بخشش دارم یا سریع الرضا
من چون این لحظه رو تقریبا 6سال پیش تجربه کردم.میدونم که حس غریبی داره وحرفای آیدم یک جورایی با لغات والفاض قابل بیان نیست .
فقط میتونم یک کاغذ بردارم وبنویسم:
مادم که برام عزیزی اگه بدی دیدی ببخش.خواهرم وداداش عزیز و دوستان خوبم بدیهامو ببخشید و حلالم کنید.
و به خدا میگم:
خدای مهربون ممنون که نعمت حیات رو به من داری وممنون که نعمت مرگ رو نسیبم کردی و العفو که نتونستم از نعماتت به درستی استفاده کنم وشکرشو به جا بیارم.
العفو یا رحمان ویا رحیم
الهی الغیاث... :geristan:
الهی الغیاث...:geristan:
الهی الغیاث...:geristan:
[SPOILER]
احتمالاً روزهای آخر عمر زبانم عربی خواهد بود[/SPOILER]
به خدا میگم تو از سادگی و سادگی کردن های من باخبری.... تو میدونی من چه جور ادمی بودم و تو میدونی هر کاری رو واقعا با چه هدفی انجام دادم پس من رو ببخش....:Ghamgin:
به اطرافیانم هم میگم هرگز سادگی نکنید.....
شیطان نه تنها کمر به نابودی زندگی اون دنیامون بسته,
بلکه چشم دیدن زندگی راحتمون تو این دنیا را هم نداره,
وقتی راحت مینشینه که بمیریم و روی کفنمان با انگشتش بنویسه : خسر الدنیا و الآخره !
نمی دونم حال اون موقع من چی خواهد بود. ولی تنها چیزی که می دونم اینه که طلب بخشش کنم از پدر و مادرم و از همه ی کسانی که حقی به گردنم دارن.حلالم کنید.
یا اباصالح(عج) ببخش که روزی که میای نیستم. ببخش که انقدر لیاقت ندارم که بیدارم کنی و سربازت بشم.
منو به حرمت عمه ات زینب, که فرمودی به حرمتش سوگند دهید تا فرج مرا خدا نزدیک گرداند, ببخش.
بعدش می گم:
خدایا من هیچ وقت از رحمتت نا امید نبودم و نیستم.
منو با همه ی بار گناهی که به دوش دارم بپذیر و منو ببخش که تو ارحم الراحمینی.
خدایا
منو بابت تمام اشتباهاتم ببخش و با عنایت خاص خودت کاری کن که شهید بشم و بیهوده از دنیا نرم:Mohabbat:
الهی آمین !
خدا ...... حافظ جدا از هم
خدا حافظ ولی کم کم
خداحافظ رفیق من
خداحافظ صلیب نصب بر گردن
خداحافظ همین حالا...
خداحافظ ،ای تبعیدگاه آدم و حوا
خداحافظ زمین سرد
خداحافظ به ظاهر مرد،ولی نامرد
ادمک اخر دنیاست بخند.ادمک مرگ همین جاست بخند.دسته خطی که ترا عاشق کردشوخی کاغدی ماست بخند ادمک خر نشوی گریه کنی دنیا سراب است بخند ان خدای که بزرگش خواندی بخدا مثل تو تنهاست بخند........
بگویید که بر گورم بنویسد زندگی را دوست داشت ولی ان را نشناخت
مهربون بود ولی مهر نورزید طبیعت را دوست داشت ولی از ان لذت نبرد
در ابگیر قلبش جنب و جوش بود ولی کسی بدان راه نیافت
در زندگی احساس تنهایی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد
وخلاصه بنویسید زنده بودن را برای زندگی دوست داشت
نه زندگی را برای زنده بودن .....