خدا چیست؟ کیست؟ و رفتارش چگونه است ؟

تب‌های اولیه

208 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

قاعده و قانون نظم جهان،همه و همه معلول خداوند هستند.یعنی خداوند این ها را تعیین کرده و خلق نموده.بنابراین نمی توانیم بگوییم قوانینی و قواعد و نظم خاص جهان،یک گوشه است،خداوند گوشه دیگر.چون خود خداوند این ها را تعیین کرده و این قوانین معلول او هستند.معلول هم در بقا به علت نیاز دارد.پس نظم و قانون و قواعد جهان،در بقا هم نیازمند خداوند است.بنابراین به هیچ وجه نمی توانیم خدا را از آن جدا کنیم.آن قوانین مخصوص،در واقع همان تدبیر امور به دست خداست.در حقیقت این قوانین،حاصل اراده خداوند هستند.پس وجود قوانین خاص،در واقع همان دخالت خداوند و تدبیر امور به دست اوست.البته این با اختیار منافاتی ندارد.
پس این سوال مثل این است که بگوییم 6 ضربدر 6 می شود 36 یا این که 4 ضربدر 9 می شود 36؟واضح است که هر دو.
اینجا هم همانطور است.قاعده و قانون و نظم خاص،چون توسط خدا تعیین می شود،پس در واقع این قواعد،همان دخالت خدا هستند.پس این که بگوییم این صفات با قانون و قاعده و نظم خاصی بر جهان اعمال می شود یا خداوند هر لحظه در آن دخالت می کند،مانند آن است که بگوییم آیا خداوند با این قوانین در جهان دخالت می کند یا دخالت می کند؟

سلام

ماحصل سخنان شما این است که خداوند با وضع قوانینی ثابت جهان را اداره می کند

اما وقتی در قران نگاه می کنیم ایاتی می بینیم که بیانگر دخالت خدا و نقض قوانین همیشه جاری است
مثلا خداوند برای انتقام از قوم یهود بعضی از خوراکیهای حلال شده انها را حرام می کند
یعنی دخالت دفعی و ناگهانی

یا سوخته نشدن ابراهیم در اتش یا زنده ماندن یونس در شکم ماهی و مثالهای فراوان دیگر

که نشانگر دخالت خداوند در قوانین ثابت طبیعت است

حال سوال این است که این دخالت ناگهانی خداوند در قوانین جاری طبیعت با ذات لایتغیر خداوند چگونه توجیه می شود ؟
چگونه خداوند تصمیمات ناگهانی می گیرد ؟ ایا این از احساس ناشی نمی شود ؟

میفرماید: «قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِيمَ»
«گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بى‏آسيب باش»
نمیشود که برای ابراهیم هم سرد باشد و هم سرد نباشد(قانون قبلی).

با سلام.
این مطالب با توجه به فهم و دانش مردم آن زمان بیان شده.

مردمی که در رابطه با میدان مغناطیسی اطراف بدن و انتقال پالسهای الکترو شیمیائی میان مغز و سلولهای اعضای مختلف بدن یا چیزی نمیدانند یا آگاهی بسیار اندکی دارند. و نمیدانند انرژی سوار بر امواج منتشر شده از مغز در اثر نوع افکار و میزان باور و ایمان و شدت تمرکز ذهنی چه قابلیتهائی برای انجام کار دارد.

بر اساس کلام الهی این یک واقعیت است که آتش ابراهیم را نسوزاند. اما آیا حقیقت امر همان سرد شدن آتش است؟ یا اینکه خداوند در حد فهم مردم آن زمان حقیقتی را اینگونه بیان میکند؟

ما لاجبر و لاتفویض بیشتر این معنی را میدهد که انسان در انتخاب آزاد آزاد نیست و مجبور مجبور هم نیست. در خود انتخاب کردن

وقتی میگوئیم انسان، یعنی همین موجودی که با محدودیتهایی خلق شده. ذهنش محدود است به فضائی سه بعدی و گرفتار گذر زمان. که این باعث محدودیت قدرت تفکر و تعقلش میگردد. و حتی در امور سمعی و بصری نیز محدود است به دامنه کوچکی از فرکانسهای موجود در هستی.
این محدودیتها همان قوانین وضع شده (جبر) حاکم بر این موجود است. با همین شرایط فعلی (یعنی با پذیرفتن محدودیت در ابزاری که به وی داده شده) او در انتخابش آزاد است.

اینکه اگر محدودیتهای عقلانی و جسمانیش کمتر بود محدوده انتخاباتش وسیعتر میشد، حرفی صحیح است. اما من میخواهم بگویم پس از پذیرفتن آن محدودیتها و پس از آن، خداوند در اراده انسان و تصمیم گیریش اجباری تحمیل نمیکند که اگر بکند اختیار بکلی مخدوش میگردد.

با سلام.
خیر. چنین منظوری ندارم. غالبا خداوند اینکار را نمیکند. ولی قادر مطلق است.

حتی کسی که روی آتش راه میرود بدون اینکه احساس سوزش و درد داشته باشد و حتی بافت کف پایش آسیب فیزیکی ببیند، قانونی را نقض نکرده. بلکه مثلا با باور و ایمانی فوق العاده و یا انجام مدیتیشن و تمرکز ذهن در مسیر و کانال قوانینی قرار گرفته که جبرا باعث سلامت بافت کف پایش میشود.

جهان بر اساس قانون کلی مسبب و اسباب پیش میرود، ولی بدین معنا نیست که خداوند قادر نباشد آنا در این قوانین دخالت کند. شاید اراده‌اش قرار گیرد و بکند.

سلام

مثالهایی از نقض قوانین ثابت زیاد است در قران

مثلا زنده ماندن یونس در شکم نهنگ
ایا اینجا هم یونس باقدرت خود به این کار موفق شد ؟ یا دخالت خداوند در قوانین بود ؟
یا سرد شدن اتش بر ابراهیم
یا حرف زدن سلیمان با مورچه ها و ....

مردمی که در رابطه با میدان مغناطیسی اطراف بدن و انتقال پالسهای الکترو شیمیائی میان مغز و سلولهای اعضای مختلف بدن یا چیزی نمیدانند یا آگاهی بسیار اندکی دارند. و نمیدانند انرژی سوار بر امواج منتشر شده از مغز در اثر نوع افکار و میزان باور و ایمان و شدت تمرکز ذهنی چه قابلیتهائی برای انجام کار دارد.

میخواهید بگویید حضرت ابراهیم (ع) نیز استغفرالله مانند جوکیان و مرتاضان و ... بوده؟
خیر بزرگوار، مطابق تئوری های خودتان،
انرژی و منرژی و ... مربوط به فرشتگان و مدبرات امر است
در صورتیکه حضرت ابراهیم (ع) از خود خدا خواسته است
و در روایات آمده که کمک هیچ ملکی را قبول نکرده
یک دلیلش شاید برای اینکه ما بفهمیم چه به چه است.

بر اساس کلام الهی این یک واقعیت است که آتش ابراهیم را نسوزاند. اما آیا حقیقت امر همان سرد شدن آتش است؟ یا اینکه خداوند در حد فهم مردم آن زمان حقیقتی را اینگونه بیان میکند؟

یعنی این جمله اینقدر سخت است که خدای تبارک و تعالی نمیتوانست به مردم آن زمان بفهماند:
«آتش ابراهیم را نسوزاند»
و نگوید
آتش بر ابراهیم سرد شو؟

اینکه اگر محدودیتهای عقلانی و جسمانیش کمتر بود محدوده انتخاباتش وسیعتر میشد، حرفی صحیح است. اما من میخواهم بگویم پس از پذیرفتن آن محدودیتها و پس از آن، خداوند در اراده انسان و تصمیم گیریش اجباری تحمیل نمیکند که اگر بکند اختیار بکلی مخدوش میگردد.

شما اصل کاری (خدا) را فراموش کرده ای که نامحدود است
و چسبیده اید به بررسی وضعیت این یکی(انسان) که محدود است.

این تعابیر شما، خداوند «در» اراده انسان ....
همش ناشی از این است که خدا را بصورت یک موجود در روبروی موجودات دیگر گرفته اید، مثل شما و کامپیوتر.
شما قضیه را اینطوری نگاه کن:
از سمت انسان که نگاه میکنی، اجباری نیست.
از سمت خدای تبارک و تعالی که نگاه میکنی هیچ محدودیتی نیست.
اینها رو بذار روی هم، میشه: لاجبر و لاتفویض(نه جبری هست برای انسان و نه اینکه همه چی به او محول شده باشد که در نتیجه خدا محدود شده باشد)

در پناه خدا

سلام
نقل قول نوشته اصلی توسط بی نظیرر نمایش پست ها
این دخالت بصورت استمرار قوانین و تدبیر انها چگونه است ؟
میشه کمی توضیح بدید،
منظورتون از چگونه چی است؟

آیا در این نوع سوال کردن، اختلافی از نوع جدایی معمول میان مخلوق و خالق نیست؟

سلام

جناب دکتر گفتند دخالت بصورت استمرار قوانین و تدبیر انهاست

سوال من اینه که استمرار یک قانون چه نیازی به دخالت خدا داره ؟
یا تدبیر قانون ؟
مگه قانون همون اول که ریخته شده تدبیر و استمرار درش لحاظ نشده ؟
که حالا نیاز به دخالت خدا باشه ؟

ببخشید یعنی شما کیفیت خاصی برای موجودات از یک طرف، قوانین از طرف دیگر، و شعور از طرف دیگر قائلید؟

اینطور بگم یعنی اینها سه موجود هستند؟

با سلام. خیر. عرض کردم: «

قوانین بدون شعور و شعور بدون قوانین بیمعناست و کارائی ندارد. لازم و ملزومند.»

منظورم از شعور، شعور تک تک ذرات است.


عقل و شعور انسانی که مربوط به روحش میباشد نیز در ارتباط تنگاتنگ با مغزش (ابزارش) هست.
آگاهی و شعور جماد، آگاهی و شعور موجودات زنده، عقل و شعور انسان و قوانین وضع شده در عالم،همه مخلوق خداوند هستند و در ارتباط تنگانگ با هم.

عرفان کیهانی درست است؟

بنا به دلایلی خاص، تا کنون وارد حوزه عرفان نشده‌ام حتی در حد مطالعه زندگینامه عرفای نامدار.

سلام

جناب دکتر گفتند دخالت بصورت استمرار قوانین و تدبیر انهاست

سوال من اینه که استمرار یک قانون چه نیازی به دخالت خدا داره ؟
یا تدبیر قانون ؟
مگه قانون همون اول که ریخته شده تدبیر و استمرار درش لحاظ نشده ؟
که حالا نیاز به دخالت خدا باشه ؟

حقیر از لفظ استمرار، قوانین، تدبیر، همان اول و .... جز مسایلی مربوط به موجودات معلول و مخلوق چیزی به ذهنم نمی رسه
البته به طور دقیق نمیدونم منظور ایشون چی بوده.

برای ما موجودات مخلوق و معلول، این کلمات معنی داره و اول و آخری هست
برای خالق همچین چیزی نباید باشه
شهید مطهری(ره) میگه: «امر خلقت یکبار بوده و تمام شد»(بیان دقیقش یادم نیست)
من فکر میکنم اینها محدود کردن خداست.
چون باید بپرسیم همان یکبار مگه در یک لحظه نبوده!
شما به اول خلقت فکر کنید، آیا غیر از این است که اون رو بصورت نقطه ای می بینید؟
یعنی به نظرتون میاد که یک لحظه خدا جهان رو خلق کرد
در صورتیکه برای خدا یک لحظه، قبل و بعدی مثل ما در کار نیست.

دخالت خدا در دنیا هم مثل این خلقت اول است.

و این استمرار چیزی جز وابستگی وجودی معلول به علت نیست.
تا زمانی که شما فرمان ماشین رو پیچوندی، ماشین هم میپیچد(تقریباً)
تا اراده ی بر بودن مخلوق هست، مخلوق و تمام لوازم اون شامل قوانین و .... هستند.

سلام

با سلام. خیر. عرض کردم: «
قوانین بدون شعور و شعور بدون قوانین بیمعناست و کارائی ندارد. لازم و ملزومند.»

اول ثابت کنید، شعوری هست، و بعد اینها رو به هم ربط بدید.

آگاهی و شعور جماد، آگاهی و شعور موجودات زنده، عقل و شعور انسان و قوانین وضع شده در عالم،همه مخلوق خداوند هستند و در ارتباط تنگانگ با هم.

حقیقتاً، فعلاً در این حد اطلاعات ندرام که ادراک رو به جمادات هم ربط بدم.
فقط از یک قسمت از اصالت وجود میتونم یه چیزایی بگم که برای خودمم دقیقاً روشن نیست.
بنابراین شعور در جمادات رو نمیپذیرم.

مثالهایی از نقض قوانین ثابت زیاد است در قران

مثلا زنده ماندن یونس در شکم نهنگ
ایا اینجا هم یونس باقدرت خود به این کار موفق شد ؟ یا دخالت خداوند در قوانین بود ؟
یا سرد شدن اتش بر ابراهیم
یا حرف زدن سلیمان با مورچه ها و ....

با سلام.
عرض کردم:

جهان بر اساس قانون کلی مسبب و اسباب پیش میرود، ولی بدین معنا نیست که خداوند قادر نباشد آنا در این قوانین دخالت کند. شاید اراده‌اش قرار گیرد و بکند.

اما اینها نقض قوانین ثابت نیست. من فقط میخواهم بگویم که تحت قانون مسبب و سبب، فقط کانال قوانین عوض میشود. انتقال از یک مسیر به مسیر دیگر بدون نقض مسیر و یا قانون قبلی.
مسیر جدید هم مطابق قانونش پیش میرود. و از قانون کلی مسبب و سبب پیروی میکند.

برای مثال: چرا اصحاب کهف در مدت خواب طولانیشان مرتبا پهلو به پهلو میشدند؟ چرا از این طریق (مسبب و سبب) از زخم بسترشان یا خشک شدن بدنشان ممانعت بعمل آمد؟

میخواهید بگویید حضرت ابراهیم (ع) نیز استغفرالله مانند جوکیان و مرتاضان و ... بوده؟

خیر.

مطابق تئوری های خودتان،
انرژی و منرژی و ... مربوط به فرشتگان و مدبرات امر است
در صورتیکه حضرت ابراهیم (ع) از خود خدا خواسته است
و در روایات آمده که کمک هیچ ملکی را قبول نکرده

اینجانب چنین تئوری ارائه ندادم. انرژی منرژی مربوط به فرشتگان و مدبرات عالم است؟؟!!

یعنی این جمله اینقدر سخت است که خدای تبارک و تعالی نمیتوانست به مردم آن زمان بفهماند:
«آتش ابراهیم را نسوزاند»
و نگوید
آتش بر ابراهیم سرد شو؟

وقتی به مردمی که بهره ناچیزی از دانش در زمینه فیزیک و شیمی و فیزیولوژی دارند، گفته شود آتش نمی سوزاند تنها چیزی که به ذهنشان میرسد اینست که آتش سرد شده.

در آیه 24 سوره عنکبوت میفرماید: "فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ" ترجمه: "ولى خدا او را از آتش نجات بخشيد"

آن آتش طنابی که ابراهیم (ع) را با آن بسته بودند سورزاند. اما بر او اثر نکرد.

شما اصل کاری (خدا) را فراموش کرده ای که نامحدود است
و چسبیده اید به بررسی وضعیت این یکی(انسان) که محدود است.

این تعابیر شما، خداوند «در» اراده انسان ....
همش ناشی از این است که خدا را بصورت یک موجود در روبروی موجودات دیگر گرفته اید، مثل شما و کامپیوتر.
شما قضیه را اینطوری نگاه کن:
از سمت انسان که نگاه میکنی، اجباری نیست.
از سمت خدای تبارک و تعالی که نگاه میکنی هیچ محدودیتی نیست.
اینها رو بذار روی هم، میشه: لاجبر و لاتفویض(نه جبری هست برای انسان و نه اینکه همه چی به او محول شده باشد که در نتیجه خدا محدود شده باشد)

صادقانه بگویم که به هیچ عنوان نمیتوانم درک کنم از نوشته هایم چگونه چنین نتایجی گرفتید. این عین سخنان اینجانب است:

وقتی میگوئیم انسان، یعنی همین موجودی که با محدودیتهایی خلق شده. ذهنش محدود است به فضائی سه بعدی و گرفتار گذر زمان. که این باعث محدودیت قدرت تفکر و تعقلش میگردد. و حتی در امور سمعی و بصری نیز محدود است به دامنه کوچکی از فرکانسهای موجود در هستی.
این محدودیتها همان قوانین وضع شده (جبر) حاکم بر این موجود است. با همین شرایط فعلی (یعنی با پذیرفتن محدودیت در ابزاری که به وی داده شده) او در انتخابش آزاد است.

اینکه اگر محدودیتهای عقلانی و جسمانیش کمتر بود محدوده انتخاباتش وسیعتر میشد، حرفی صحیح است. اما من میخواهم بگویم پس از پذیرفتن آن محدودیتها و پس از آن، خداوند در اراده انسان و تصمیم گیریش اجباری تحمیل نمیکند که اگر بکند اختیار بکلی مخدوش میگردد.

اینجانب چنین تئوری ارائه ندادم. انرژی منرژی مربوط به فرشتگان و مدبرات عالم است؟؟!!

بله درست میگید، اینجا من اشتباه کردم، شما این رو گفتید که:

مردمی که در رابطه با میدان مغناطیسی اطراف بدن و انتقال پالسهای الکترو شیمیائی میان مغز و سلولهای اعضای مختلف بدن یا چیزی نمیدانند یا آگاهی بسیار اندکی دارند. و نمیدانند انرژی سوار بر امواج منتشر شده از مغز در اثر نوع افکار و میزان باور و ایمان و شدت تمرکز ذهنی چه قابلیتهائی برای انجام کار دارد.

شما میخواهید بگویید ایمان و باور در انرژی موج مغزی و اینها تاثیر دارد، درست است؟ /تصیحیح شد
خب اگر کسی به سنگی اعتقاد داشت، این اعتقادش میتونه امواج مغزی اون رو به اون شدت برساند؟ /تصیحیح شد
قاعدتاً اگر فقط به امواج مغزی ربط داشته باشد باید بتواند /تصیحیح شد


وقتی به مردمی که بهره ناچیزی از دانش در زمینه فیزیک و شیمی و فیزیولوژی دارند، گفته شود آتش نمی سوزاند تنها چیزی که به ذهنشان میرسد اینست که آتش سرد شده

نگفته سرد شده، گفته سرد باش بر ابراهیم
نمی دونم چرا این رو میخواهید سختش کنید
اگر خدا میخواست این چیزا رو که شما میگی بگه
مثلاً از طریق دخالت نفس و اراده حضرت ابراهیم(ع) این کار رو شده(که قبلاً خودمم این طوری فکر میکردم)
چرا نگفته: «ای ابراهیم در مقابل آتش نسوز» «مثل سنگ خارا باش» «مقاوم باش»
دانستن اینها برای مردم به نظرم به هیچ وجه سخت نبوده.


در آیه 24 سوره عنکبوت میفرماید: "فَأَنجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ" ترجمه: "ولى خدا او را از آتش نجات بخشيد"
آن آتش طنابی که ابراهیم (ع) را با آن بسته بودند سورزاند. اما بر او اثر نکرد.

مگه حقیر گفتم خدا نه، ملائکه یا دیگری او را نجات داد؟
گفتیم که خدا بدون واسطه کسی دیگر او را نجات داد
بله، ما هم گفتیم که آتش بر ابراهیم سرد شد. طناب را نمیدانیم.


[/HR]اما مطلب آخری که فرمودید:

ببینید شما میگید، : «پس از آن خداوند در اراده انسان اجباری تحمیل نمیکند»
میگم این نوع حرف زدن یعنی اینکه اراده انسان غیر از اراده خداست، به این معنی که در تقابل با هم باشند
حرفم این است که شما فرض کن اراده انسان و خدا اونطور از هم متمایز نیست که من و شما تشخیص بدیم تا این حد مال انسان است، و از اینجاش مال خداست.
وقتی هم حدی برای تمایز این دو نیست، خب اراده خدا میتواند به میزان نامعلومی(فرضاً) در اراده انسان دخیل باشد.

اشتباهی دیدید تذکر بدید.

... گفتند دخالت بصورت استمرار قوانین و تدبیر انهاست

سوال من اینه که استمرار یک قانون چه نیازی به دخالت خدا داره ؟
یا تدبیر قانون ؟
مگه قانون همون اول که ریخته شده تدبیر و استمرار درش لحاظ نشده ؟
که حالا نیاز به دخالت خدا باشه ؟


اول ثابت کنید، شعوری هست، و بعد اینها رو به هم ربط بدید.

حقیقتاً، فعلاً در این حد اطلاعات ندرام که ادراک رو به جمادات هم ربط بدم.
فقط از یک قسمت از اصالت وجود میتونم یه چیزایی بگم که برای خودمم دقیقاً روشن نیست.
بنابراین شعور در جمادات رو نمیپذیرم.

با سلام .

مثالی از دنیای میکروسکوپیک میزنم:

مولکول آب از دو اتم هیدروژن و یک اتم اکسیژن تشکیل شده‌است که با پیوندهای کووالانس به هم متصل شده‌اند. اتم‌های هیدروژن دارای بار مثبت هستند.
پیوند کووالانسی در اثر نیروی جاذبهٔ الکتریکی به وجود می‌آید. هنگامی که دو اتم هیدروژن به هم نزدیک می‌شوند، جاذبهٔ الکتریکی بین آنها ایجاد می‌شود و دو اتم با به اشتراک گذاشتن یک الکترون کنار هم می‌مانند.
خداوند قوانینی بر این مولکولها، اتمها و الکترونها حاکم نموده. این ذرات چگونه از قوانین مطلع میگردند؟

ابتدا باید قانون به آنها تبیین شود. باید بتوانند شرایط تبیین شده در قانون را درک کنند و سپس بر اساس آن قانون عمل کنند. الکترونی که بین دو اتم هیدروژن به اشتراک گذاشته میشود تا دو اتم هیدروژن بتوانند تشکیل پیوند کووالانسی بدهند چگونه این قوانین را متوجه میشود؟

آزمایش یانگ در مورد رفتار یک فوتون نشان میدهد که فوتون شرایط محیط را حس کرده و میتواند تحت شرایط مختلف رفتاری ذره گونه یا موج گونه از خود بروز دهد. فوتون چگونه محیط اطراف را درک میکند؟ چگونه از رشته اطلاعات یک قانون وضع شده مطلع میگردد؟

شعور ذرات بدین معناست.

یک قانون وضع شده باید جاری گردد. باید پویا باشد تا معنا پیدا کند و مشهود گردد. تا ذرات شعور نداشته باشند قانون موجود جاری نمیشود. (استمرار نمی‌یابد).

و تا قانونی وضع نشده نباشد، شعور پویا و شکوفا و مشهود نمیشود. شعور تا چیزی را درک نکند ساکن است و خاصیتی ندارد.

شعور ذرات هستی و قوانین حاکم بر هستی هر دو مخلوق خدا هستند و ارتباط تنگاتنگی با هم دارند. لازم و ملزوم همدیگرند. بدون وجود یکی آن دیگری بیمعناست. و بدون فعلیت یافتن و پویائی هر دو بی معنایند.

به همین ترتیب: روح بدون جسم چه فعلیت و پویائی دارد؟ و جسم بدون روح چه فعلیت و پویائی خواهد داشت؟

حرکت بر خلاف سکون آغاز و پایانی دارد. تدبیر یعنی پایان بینی. تدبیر یعنی متوجه انجام کاری شدن.

قانونی که وضع شده ولی جاری نشده (استمرار نیافته، ساکن است، پویا نیست) ، نیازی به تدبیر ندارد. چون حرکتی ندارد که انجام و پایانی داشته باشد. اما همینکه جاری شد و فعلیت یافت نیازمند تدبیر است. نیازمند توجه است تا سرانجامی یابد.

سلام دکتر


ابتدا باید قانون به آنها تبیین شود. باید بتوانند شرایط تبیین شده در قانون را درک کنند و سپس بر اساس آن قانون عمل کنند. الکترونی که بین دو اتم هیدروژن به اشتراک گذاشته میشود تا دو اتم هیدروژن بتوانند تشکیل پیوند کووالانسی بدهند چگونه این قوانین را متوجه میشود؟

آزمایش یانگ در مورد رفتار یک فوتون نشان میدهد که فوتون شرایط محیط را حس کرده و میتواند تحت شرایط مختلف رفتاری ذره گونه یا موج گونه از خود بروز دهد. فوتون چگونه محیط اطراف را درک میکند؟ چگونه از رشته اطلاعات یک قانون وضع شده مطلع میگردد؟

خب اینها میتواند ناشی از معادلات و قوانین دیگری هم باشد.
نه لزوماً آنها را مثل یک انسان بنگریم.

اگه حقیر بگم تمام حرکتها در عالم توسط خدا صورت میگیرد، چه میفرمایید؟
در این صورت نه نیازی به شعور هست و نه قانون تفهیم شده به آنها.

کودکانه از پدر پرسیدم


پدر جان خدا کیست ؟خدا چه رنگیست؟


گفت: پسرم خدا دیدنی نیست!


گفتم جواب سوال اولم چیست خدا کیست؟


بگفت:خداست پاکی خوشه زیست!


گفتم جواب واضح تری نیست؟


بگفت: خدا تمام هستیست !خدا خالق انسان و یکتا پرستیست !خدا علت هر معلولسیت!


گفتم:پس اگر دیدنی نیست چگونه بدون او میتوان زیست؟


بگفت:پسرم خدا حس کردنیست!خدا را با چشم قلب بباید نگریست!


گفتم چشم قلب چیست؟


گفت: چشمیست ناظر حقایق ها نشانه ها و نعمت ها اینگونه چشمیست!


گفتم:ارتبط بین ما و خدا چه ارتباطیست؟


بگفت :پسرم ارتبط بین ما ارتباط روحیست!پسرم در جسم تو روحی خداییست!اینگونه میتوان زیست!


گفتم :پدر خدا در چه جاییست؟


گفت: پسرم خدا در هر زمان در هر مکان در هر جایست!


اعمال ما چه خوب یا بد منظر دیده ی الهیست!


گفتم :پدر املای خدا چیست؟


گفت: پسرم خدا نوشتنی نیست !


گفتم"قدرت او در چه حدیست؟


گفت :پسرم قدرت او قدرت لایتنا هیست !


گفتم:پدر این سوال آخرم نیست!


گفت: پسرم خدا وصف کردنی نیست

در این صورت نه نیازی به شعور هست و نه قانون تفهیم شده به آنها.

سلام

جناب سلمان یک ایه ای هست در قران که می فرماید
تمام هستی درحال ستایش خداست
و این ایه می تونه ناظر بر صحت شعور داشتن همه هستی باشه
چون تا چیزی شعور نداشته باشه چطوری می تونه ستایش کنه

کودکانه از پدر پرسیدم
پدر جان خدا کیست ؟خدا چه رنگیست؟
گفت: پسرم خدا دیدنی نیست!
گفتم جواب سوال اولم چیست خدا کیست؟
بگفت:خداست پاکی خوشه زیست!
گفتم جواب واضح تری نیست؟
بگفت: خدا تمام هستیست !خدا خالق انسان و یکتا پرستیست !خدا علت هر معلولسیت!
گفتم:پس اگر دیدنی نیست چگونه بدون او میتوان زیست؟
بگفت:پسرم خدا حس کردنیست!خدا را با چشم قلب بباید نگریست!
گفتم چشم قلب چیست؟
گفت: چشمیست ناظر حقایق ها نشانه ها و نعمت ها اینگونه چشمیست!
گفتم:ارتبط بین ما و خدا چه ارتباطیست؟
بگفت :پسرم ارتبط بین ما ارتباط روحیست!پسرم در جسم تو روحی خداییست!اینگونه میتوان زیست!
گفتم :پدر خدا در چه جاییست؟
گفت: پسرم خدا در هر زمان در هر مکان در هر جایست!
اعمال ما چه خوب یا بد منظر دیده ی الهیست!
گفتم :پدر املای خدا چیست؟
گفت: پسرم خدا نوشتنی نیست !
گفتم"قدرت او در چه حدیست؟
گفت :پسرم قدرت او قدرت لایتنا هیست !
گفتم:پدر این سوال آخرم نیست!
گفت: پسرم خدا وصف کردنی نیست

:Kaf:

زنگ تفریح خوبی بود
کاش به جای پسرم می گفت دخترم :ok:

خب اینها میتواند ناشی از معادلات و قوانین دیگری هم باشد.
نه لزوماً آنها را مثل یک انسان بنگریم.

با سلام و عرض تبریک عید سعید فطر بر شما و همه دوستان و عزیزان

واضح است شعور ذرات با عقل و آگاهی انسان خیلی تفاوت دارد. و چنین نگرشی که فرمودید مد نظر نبوده.

گه حقیر بگم تمام حرکتها در عالم توسط خدا صورت میگیرد، چه میفرمایید؟
در این صورت نه نیازی به شعور هست و نه قانون تفهیم شده به آنها.

تمام حرکتها در عالم توسط خدا صورت میگیرد ولی این عالم، عالم سبب و مسبب است. عالم علت و معلول است.

تمام حرکتها در عالم توسط خدا صورت میگیرد ولی این عالم، عالم سبب و مسبب است. عالم علت و معلول است.

سلام

جناب دکتر

پس شما تمام دخالتهای ناگهانی خدا در طبیعت و ناشی از قدرت انسان می دونید ؟
یعنی منظورتون اینه که معجزات بدست انسان انجام میشه ؟
ایا درست برداشت کردم ؟

نگفته سرد شده، گفته سرد باش بر ابراهیم
نمی دونم چرا این رو میخواهید سختش کنید
اگر خدا میخواست این چیزا رو که شما میگی بگه
مثلاً از طریق دخالت نفس و اراده حضرت ابراهیم(ع) این کار رو شده(که قبلاً خودمم این طوری فکر میکردم)
چرا نگفته: «ای ابراهیم در مقابل آتش نسوز» «مثل سنگ خارا باش» «مقاوم باش»
دانستن اینها برای مردم به نظرم به هیچ وجه سخت نبوده.

به نظر اینجانب، وقتی ایمان ابراهیم در این آزمایش الهی مورد محک زدن قرار میگیرد، صحیح نیست خداوند به او بگوید مقاوم باش و نسوز.

آیا جبرئیل با تصمیم خود نزد ابراهیم(ع) رفت و پیشنهاد یاری داد؟ یا اینکه آزمایشی سخت پیش روی ایشان بوده؟

به نظرم متن این آیه در کنار آیه مربوطه در سوره عنکبوت به معنای تغییر ماهیت آتش نیست. همان ایمان مستحکمش و راز و نیازش با پروردگار در آن لحظات دشوار پرتاب به درون آتش، بر اساس قوانین وضع شده مانع از سوختنش شد.

نمونه بسیار خفیف تر این موضوع راه رفتن بر روی سطحی داغ است بدون آسیب دیدن سلولهای بافت کف پا. (دقت کنید نمیگویم نداشتن حس سوزش. بلکه میگویم آسیب ندیدن کف پا)

ضمن اینکه معتقدم خداوند قادر است قانونی را کلا تغییر دهد و یا تعطیل نماید ولی غالبا این کا را نمیکند تا عالم بر همان طریق سبب و مسبب پیش رود.

پس شما تمام دخالتهای ناگهانی خدا در طبیعت و ناشی از قدرت انسان می دونید ؟
یعنی منظورتون اینه که معجزات بدست انسان انجام میشه ؟
ایا درست برداشت کردم ؟

با سلام.
خیر. چنین منظوری ندارم. من گفتم غالبا خداوند اجازه میدهد امور عالم بر اساس قانون سبب و مسبب پیش رود.

ابراهیم (ع) فقط و فقط در سایه ایمان مستحکمش و راز و نیازش با پروردگار در آن لحظات سخت، به کانال قوانین مربوطه وارد شد و در آتش نسوخت. او نه زمان و شرایط آن را داشت که در آن لحظات به مثلا مدیتیشن متوسل شود و نه مرتاض بود.

مثالی بزنم در مورد معجزه:

1) چرا دریا در مقابل موسی(ع) خود بخود شکافته نشد و لازم بود تا ایشان عصایش را به آب بزند؟

2) چرا مردگان خودبخود زنده نشدند و لازم بود عیسی(ع) بر آنان دستی بزند؟

(به نظر من جواب این دو سؤال، قانون کلی سبب و مسبب و استفاده از قدرتهای بالقوه موجود در نهاد بشر است)

سلام علیکم
عید سعید فطر رو به همه دوستان تبریک عرض میکنم، انشاءالله خدا بهترینها را به همگی عطا کند.

جناب سلمان یک ایه ای هست در قران که می فرماید
تمام هستی درحال ستایش خداست
و این ایه می تونه ناظر بر صحت شعور داشتن همه هستی باشه
چون تا چیزی شعور نداشته باشه چطوری می تونه ستایش کنه

بله درست میفرمایید،
«تُسَبِّحُ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَالأَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ وَإِن مِّن شَيْءٍ إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدَهِ وَلَكِن لاَّ تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا» - اسراء - 44
آسمانهاى هفتگانه و زمين و هر كس كه در آنهاست او را تسبيح مى‏گويند و هيچ چيز نيست مگر اينكه در حال ستايش تسبيح او مى‏گويد ولى شما تسبيح آنها را درنمى‏يابيد به راستى كه او همواره بردبار [و] آمرزنده است


[/HR]در احوالات علامه طباطبایی(ره) میفرمایند که اواخر عمر صدای ذکر در و دیوار نمی گذاشت بخوابد.
چون ایشون صدای ذکر شنیده اند و این صدا رو به کلام انسان درک کرده اند
لذا فکر میکنم این نوعی تغییر ادراک در انسان بوده است.

[/HR]تفسیر نمونه میگوید:[INDENT]عضى آنرا حمد و تسبيح حالى دانسته اند، و بعضى ((قالى )) كه خلاصه نظرات آنها را با آنچه مورد قبول ما است ذيلا مى خوانيد:
1 - جمعى معتقدند كه همه ذرات موجودات اين جهان اعم از آنچه ما آنرا عاقل مى شماريم يا بيجان و غير عاقل همه داراى يكنوع درك و شعورند، و در عالم خود تسبيح و حمد خدا مى گويند، هر چند ما قادر نيستيم به نحوه درك و احساس آنها پى بريم و زمزمه حمد و تسبيح آنها را بشنويم .
آياتى مانند و ان منها لما يهبط من خشية الله : ((بعضى از سنگها از ترس خدا از فراز كوهها به پائين مى افتند)) (سوره بقره آيه 74).
مانند فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين :
((خداوند به آسمان و زمين فرمود از روى اطاعت يا كراهت به فرمان من آئيد، آنها گفتند ما از در اطاعت مى آئيم )) (سوره فصلت آيه 11)... و مانند آن را مى توان گواه بر اين عقيده گرفت .
2 - بسيارى معتقدند كه اين تسبيح و حمد، همان چيزى است كه ما آنرا ((زبانحال )) مى ناميم ، حقيقى است نه مجازى ، ولى به زبان حال است نه قال (دقت كنيد).
توضيح اينكه : بسيار مى شود به كسى كه آثار ناراحتى و درد و رنج و بى خوابى در چهره و چشم او نمايان است مى گوئيم : هر چند تو از ناراحتيت سخن نمى گوئى اما چشم تو مى گويد كه ديشب به خواب نرفتى ، و چهره ات گواهى مى دهد كه از درد و ناراحتى جانكاهى رنج مى برى !

[/HR]علاوه بر این صحبت از شی است، ما هنوز نمیدانیم شی به چه اطلاق میشود؟

اکسیژن، پروتون، کوارک، و .....
[/INDENT]

با توجه به اینگه هر کدام از بزرگان که این صدا را شنیده اند، به زبان خودشان شنیده اند!
به نظرم اگر برداشت کنیم، که این تسبیح، زبان حال است و نه قال درست است.
یعنی شعوری به آن معنا نیست، بلکه از مشاهده نظم و دقت عالم آفرینش تغییر ادراکی برای فرد حاصل میشود و این نظم را در قالب تسبیح میشنود!
حقیر خودم گزینه دوم را قبول میکنم.

به نظرم متن این آیه در کنار آیه مربوطه در سوره عنکبوت به معنای تغییر ماهیت آتش نیست. همان ایمان مستحکمش و راز و نیازش با پروردگار در آن لحظات دشوار پرتاب به درون آتش، بر اساس قوانین وضع شده مانع از سوختنش شد.

نمونه بسیار خفیف تر این موضوع راه رفتن بر روی سطحی داغ است بدون آسیب دیدن سلولهای بافت کف پا. (دقت کنید نمیگویم نداشتن حس سوزش. بلکه میگویم آسیب ندیدن کف پا)

نه مقایسه این دو پذیرفته نیست
شما کار مرتاضان را با کار حضرت ابراهیم(ع) مقایسه میکنید
نمیگم اونها نمیکنن، نفسشون قدرت نداره

ولی اینجا دخالت مستقیم خداست، ممعجزه است، تغییر ماهیت نیست، آتش فقط ابراهیم(ع) را نمیسوزاند، همین!
ببین شما توجه کن، ملائکه هم اومدن حضرت ردشون کرد
اگه نفس خودش قدرت داشت، دیگه ملائکه چرا اومدن؟

اصولاً بالاترین قدرتی که یک موحد میشناسد، توکـــــــــــــــــــــــــــل بر خداست. نه نفس نه ملایک نه علم و نه ...


1) چرا دریا در مقابل موسی(ع) خود بخود شکافته نشد و لازم بود تا ایشان عصایش را به آب بزند؟
2) چرا مردگان خودبخود زنده نشدند و لازم بود عیسی(ع) بر آنان دستی بزند؟
(به نظر من جواب این دو سؤال، قانون کلی سبب و مسبب و استفاده از قدرتهای بالقوه موجود در نهاد بشر است)

خب گرامی، چرا فقط دست راست حضرت موسی نورانی میشد؟
چرا هر وقت پیامبر(ص) به ماه نگاه میکرد، وانشق القمر نمیشد؟
چر اهمیشه سنگ ریزه ها در دست پیامبر حرف نمیزدند؟
چرا همیشه درختها از ریشه کنده نمیشدند و به سوی پیامبر(ص) بیایند؟

بزرگوار همیشه همه چیز را جمع کنید و بعد نتیجه بگیرید
معجزه اگه قرار بود تحت قانونی(قابل کشف برای ما) دربیاد که معجزه نبود؟ بود؟

اینطور که شما نتیجه میگیرید، نعوذبالله شعور ذرات بدن خود حضرت موسی(ع) کمتراز شعور عصا بود!!!!!!!!!!!!!
خیر گرامی، خواست خدا بود که عصا معجزه کند!

یعنی شعوری به آن معنا نیست، بلکه از مشاهده نظم و دقت عالم آفرینش تغییر ادراکی برای فرد حاصل میشود و این نظم را در قالب تسبیح میشنود!
حقیر خودم گزینه دوم را قبول میکنم.

این مطلب شما درست نیست

چون طبق ایه قران این ستایش اصلا به شخص یا تغییر ادراک او وابسته نیست
عجیب است که چنین برداشتی کردین ؟
البته این تسبیح هم هرگز به صورت تسبیح انسانی نمی تونه باشه و اینکه صدایی شنیده بشه
تا کسی بشنوه

و شنیدن این صدا توسط بزرگان هم صحیح نیست

چون اگه به ایه قران دقت کنین می گه شما تسبیح انها را در نمی یابید


این مطلب شما درست نیست
چون طبق ایه قران این ستایش اصلا به شخص یا تغییر ادراک او وابسته نیست
عجیب است که چنین برداشتی کردین ؟
البته این تسبیح هم هرگز به صورت تسبیح انسانی نمی تونه باشه و اینکه صدایی شنیده بشه
تا کسی بشنوه
و شنیدن این صدا توسط بزرگان هم صحیح نیست
چون اگه به ایه قران دقت کنین می گه شما تسبیح انها را در نمی یابید

به بخشی از تفسیر دقت بفرمایید:[INDENT]سپس براى اثبات عظمت مقام پروردگار و اينكه او برتر از خيال و قياس
و گمان و وهم مشركان است ، به بيان تسبيح موجودات جهان در برابر ذات مقدسش پرداخته ، مى گويد: ((آسمانهاى هفتگانه و زمين و كسانى كه در آنها هستند همگى تسبيح خدا مى گويند)) (تسبح له السماوات السبع و الارض و من فيهن ).
نه تنها آسمانها و زمين ، بلكه ((هيچ موجودى نيست مگر اينكه تسبيح و حمد خدا مى گويد ولى شما تسبيح آنها را درك نمى كنيد)) (و ان من شى ء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم ).
با اين حال او ((حليم و غفور است )) (انه كان حليما غفورا).
شما را به خاطر شرك و كفرتان فورا مواخذه نمى كند، بلكه به مقدار كافى مهلت مى دهد و درهاى توبه را به روى شما باز مى گذارد تا اتمام حجت شود.
به تعبير ديگر شما اين توانائى را داريد كه زمزمه تسبيح موجودات را از درون همه ذرات جهان بشنويد، و به خداوند يگانه قادر متعال پى بريد، ولى كوتاهى مى كنيد، خداوند همه شما را به اين كوتاهى فورا مواخذه و مجازات نمى كند، بلكه براى شما حد اكثر مجال و فرصت را در راه شناخت توحيد و ترك شرك مى دهد.
[/INDENT]

ببین شما توجه کن، ملائکه هم اومدن حضرت ردشون کرد
اگه نفس خودش قدرت داشت، دیگه ملائکه چرا اومدن؟

جواب شما را قبلا بیان کردم:

به نظر اینجانب، وقتی ایمان ابراهیم در این آزمایش الهی مورد محک زدن قرار میگیرد، صحیح نیست خداوند به او بگوید مقاوم باش و نسوز.

آیا جبرئیل با تصمیم خود نزد ابراهیم(ع) رفت و پیشنهاد یاری داد؟ یا اینکه آزمایشی سخت پیش روی ایشان بوده؟

نه مقایسه این دو پذیرفته نیست
شما کار مرتاضان را با کار حضرت ابراهیم(ع) مقایسه میکنید
نمیگم اونها نمیکنن، نفسشون قدرت نداره

این را نیز قبلا پاسخ دادم:

ابراهیم (ع) فقط و فقط در سایه ایمان مستحکمش و راز و نیازش با پروردگار در آن لحظات سخت، به کانال قوانین مربوطه وارد شد و در آتش نسوخت. او نه زمان و شرایط آن را داشت که در آن لحظات به مثلا مدیتیشن متوسل شود و نه مرتاض بود.

جواب شما را قبلا بیان کردم:
نقل قول نوشته اصلی توسط حاج سید مهندس دکتر نمایش پست ها
به نظر اینجانب، وقتی ایمان ابراهیم در این آزمایش الهی مورد محک زدن قرار میگیرد، صحیح نیست خداوند به او بگوید مقاوم باش و نسوز.

آیا جبرئیل با تصمیم خود نزد ابراهیم(ع) رفت و پیشنهاد یاری داد؟ یا اینکه آزمایشی سخت پیش روی ایشان بوده؟

من گفتم: «خدا گفته ابراهیم مقاوم باش و نسوز؟
گفتم این معنی بیان شماست
حقیر گفتم که: «خدا به سادگی گفته است ای آتش بر ابراهیم سرد باش»
اصلاً آتش چرا باید بسوزاند؟
فرض کن از اول عمرت آتش سرد دیده ای
خدا خواسته نسوزاند، ابراهیم را نسوزاند، چرا این همه پیچ تو پیچ! به همین راحتی.

حتی اگر آزمایش بوده باشد،
باز هم در آزمایش احتمال رد شدن طرف هست
یعنی باید این امکان وجود داشته باشد که جبردیل به صورت واقعی قدرت خود را در اختیار او قرار دهد

آزمایش خدا که بچه بازی نیست،
بیا بیا بیا دیدی خیط شدی ....
نه آقا چه خبره.


ابراهیم (ع) فقط و فقط در سایه ایمان مستحکمش و راز و نیازش با پروردگار در آن لحظات سخت، به کانال قوانین مربوطه وارد شد و در آتش نسوخت. او نه زمان و شرایط آن را داشت که در آن لحظات به مثلا مدیتیشن متوسل شود و نه مرتاض بود.

خدا نیاز به ایمان سخت ابراهیم(ع) برای اتصال نداشت
حضرت ابراهیم(ع) و هر کسی دیگری فقط لیاقت خود را به خدا(که نه بلکه به خودش و دیگران) ثابت میکند
و خدا مداخله میکند.

کانالی که شما میگی مثل همان مدیتیشن و مرتاض بودن است.
شما که عرفان کار نکردی!!!!

خب گرامی، چرا فقط دست راست حضرت موسی نورانی میشد؟
چرا هر وقت پیامبر(ص) به ماه نگاه میکرد، وانشق القمر نمیشد؟
چر اهمیشه سنگ ریزه ها در دست پیامبر حرف نمیزدند؟
چرا همیشه درختها از ریشه کنده نمیشدند و به سوی پیامبر(ص) بیایند؟

بزرگوار همیشه همه چیز را جمع کنید و بعد نتیجه بگیرید
معجزه اگه قرار بود تحت قانونی(قابل کشف برای ما) دربیاد که معجزه نبود؟ بود؟

اینطور که شما نتیجه میگیرید، نعوذبالله شعور ذرات بدن خود حضرت موسی(ع) کمتراز شعور عصا بود!!!!!!!!!!!!!
خیر گرامی، خواست خدا بود که عصا معجزه کند!

دوست عزیز، کماکان از این نتیجه گیری های عجیبتان در شگفتم. منهم شکی در خواست و اراده پروردگار ندارم. فقط میگویم همان هم در چارچوب قوانینی که خودش وضع کرده (بشر از یسیاری از این قوانین هنوز بی اطلاع است) صورت میگیرد. یعنی وقتی اراده میکند دریا شکافته شود، بلافاصله و بدون وسیله اینکار را نمیکند. از طریق دست موسی و سپس عصایش، انرژی مورد نیاز را برای شکافتن آب به دریا منتقل میکند.

در مورد اینکه چرا خداوند اراده نکرده که دست چپ موسی نورانی شود، من توان پاسخ ندارم. از خودش بپرسید.

در بقیه موارد هم در همین حد میدانم که پیامبران بی اذن خداوند خارق عادت انجام نمیدهند.

لطفا سعی نکنید با تحریف نظراتم اینطور القا کنید که اینجانب معتقدم که خداوند صرفا نظاره گر است و یا محدودیتی دارد.

خدا نیاز به ایمان سخت ابراهیم(ع) برای اتصال نداشت
حضرت ابراهیم(ع) و هر کسی دیگری فقط لیاقت خود را به خدا(که نه بلکه به خودش و دیگران) ثابت میکند
و خدا مداخله میکند.

یادم نمی آید در مورد نیاز خداوند به ایمان مستحکم ابراهیم(ع) حرفی زده باشم.

کانالی که شما میگی مثل همان مدیتیشن و مرتاض بودن است.

خیر. من میگویم انجام مدیتیشن و تمرکز باعث ورود به کانال قوانین مخصوصی میگردد. قوانینی که منجر به تغییر میدان مغناطیسی اطراف بدن و نیز میدانهای الکتریکی داخل بدن شده و نه تنها درک مغز را از احساس درد و سوزش و ... از بین میبرد بلکه باعث عدم آسیب فیزیکی سلولها میشود.

شما که عرفان کار نکردی!!!!

اگر تمرین مدیتیشن برای تمرکز ذهن همان عرفان باشد حرف شما صحیح است و من دروغ گفتم. خداوند مرا ببخشد.

سلام


دوست عزیز، کماکان از این نتیجه گیری های عجیبتان در شگفتم. منهم شکی در خواست و اراده پروردگار ندارم. فقط میگویم همان هم در چارچوب قوانینی که خودش وضع کرده (بشر از یسیاری از این قوانین هنوز بی اطلاع است) صورت میگیرد. یعنی وقتی اراده میکند دریا شکافته شود، بلافاصله و بدون وسیله اینکار را نمیکند. از طریق دست موسی و سپس عصایش، انرژی مورد نیاز را برای شکافتن آب به دریا منتقل میکند.

ما هم بارها گفتیم، چارچوبی که خودش وضع کرده، محدودیتی برای او ایجاد نمیکند،
خدا که یک گوشه نیست و چهارچوب یک گوشه دیگر
به نظر حقیر وقتی حضرت ابراهیم(ع) همه فرشته ها را رد میکند، در حقیقت همه چارچوبها را رد کرده است
و خدا بدون واسطه چارچوب و مستقیم در صحنه دخالت کرده است.

وقتی خلقتی نبود، انرژی مورد نیاز را چطور انتقال داد؟

شما یه واسط تعریف کردی برای رسیدن انرژی مورد نیاز به اون موضوع یا ...
انرژی مورد نیاز از کجا میاد؟
چه جور میاد؟

اتفاقاً به نظر حقیر در معجزه و نه در مسایلی که شما می فرمایید، نیازی به هیچ واسطه ای و غیره نیست.


خیر. من میگویم انجام مدیتیشن و تمرکز باعث ورود به کانال قوانین مخصوصی میگردد. قوانینی که منجر به تغییر میدان مغناطیسی اطراف بدن و نیز میدانهای الکتریکی داخل بدن شده و نه تنها درک مغز را از احساس درد و سوزش و ... از بین میبرد بلکه باعث عدم آسیب فیزیکی سلولها میشود.

حقیر هم میگم شاید وجود این کانالها واقعی باشه
ولی کی گفته هر چیز واقعی ای برای انسان درست است؟

میشه هر چیز عجیب و غریبی رو دیدیم، بگیم معجزه انبیا نیز از همین جنس بوده؟
هر گردویی گرد است، ولی آیا هر گردی گردو است؟
معجزه انبیا عجیب و غریب است ولی آیا هر عجیب و غریبی مثل معجزه انبیاست؟

با تشکر

به نام یزدان بخشاینده بخشایشگر
آقا ما هم مثل شما بنده و مخلوق او هستیم!
خودش بهتر می‌دونه که چی هست و کی هست و چیکاره هست!
برو از خودش بپرس یعنی از آیاتش که در کتاب‌های خودش نوشته!
اینطوری می‌شه غیبت خدا!
این رو هم بدونید که بندگان به وسیله خداوند شناخته می‌شوند نه خداوند به وسیله بندگان!

سلام عید سعید فطر مبارک، نصیب شما بهترین عطاهای خدای منان

این رو هم بدونید که بندگان به وسیله خداوند شناخته می‌شوند نه خداوند به وسیله بندگان!

بدجوری هواییم کردی،
نشنیدی میگن از مهمترین دلایل اثبات وجود خدا و همینطور مهمترین آیات خداشناسی این است:

علي اي هماي رحمت تو چه آيتي خدا را -------که به ماسوا فکندي همه سايه‌ي هما را
دل اگر خداشناسي همه در رخ علي بين-------به علي شناختم به خدا قسم خدا را
به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند-------------چو علي گرفته باشد سر چشمه‌ي بقا را
مگر اي سحاب رحمت تو بباري ارنه دوزخ -------به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را
برو اي گداي مسکين در خانه‌ي علي زن-------که نگين پادشاهي دهد از کرم گدا را
بجز از علي که گويد به پسر که قاتل من-------چو اسير تست اکنون به اسير کن مدارا
بجز از علي که آرد پسري ابوالعجائب-----------که علم کند به عالم شهداي کربلا را
چو به دوست عهد بندد ز ميان پاکبازان-------چو علي که ميتواند که بسر برد وفا را
نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت-------متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را
بدو چشم خون فشانم هله اي نسيم رحمت-------که ز کوي او غباري به من آر توتيا را
به اميد آن که شايد برسد به خاک پايت-------چه پيامها سپردم همه سوز دل صبا را
چو تويي قضاي گردان به دعاي مستمندان------- که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را
چه زنم چوناي هردم ز نواي شوق او دم-------که لسان غيب خوشتر بنوازد اين نوا را
«همه شب در اين اميدم که نسيم صبحگاهي-------به پيام آشنائي بنوازد و آشنا را»
ز نواي مرغ يا حق بشنو که در دل شب------- غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهريارا

ما هم بارها گفتیم، چارچوبی که خودش وضع کرده، محدودیتی برای او ایجاد نمیکند،
خدا که یک گوشه نیست و چهارچوب یک گوشه دیگر

دوست عزیز، اگر یکبار دیگر به پستهای قبلی مراجعه کنید، ملاحظه خواهید نمود که صریح بیان کردم خدا هیچ محدودیتی نداشته و صرفا یک ناظر نیست.

به هر حال با توجه به عقبه و تجربه بحث با جنابعالی، اجازه میخواهم که مرا از ادامه بحث معاف نمائید.

ببخشید که با دخالت در بحث باعث شدم موضوع اصلی تاپیک منحرف شود.

قوانین ثابت الهی را قوانینی فرض گرفتیم که از طرف خدا برای اداره جهان وضع شده است

حال من نفهیمدم این قوانین چه مغایرتی با اختیار انسان می تواند داشته باشد ؟

می توانیم فرض کنیم اراده خدا همان اراده انسان است
ولی ارده انسان اراده خدا نیست

و مشکل اختیار انسان حل می شود

من فقط میخواستم به این قسمت از سؤال خواهرمان پاسخ داده باشم و در حد وسع خود بیان کنم که قانون کلی سبب و مسبب بر این عالم حاکم است و غالبا خداوند کار عالم را بر همین منوال تدبیر مینماید.

خواستم بگویم قوانین نقض نمیشود و فقط گذار از یک مجرای قانون به مجرای دیگر آن است.

خواستم بیان نمایم که اختیار انسان مخدوش نمیشود.

و خواستم بیان نمایم که علیرغم اینها خداوند قادر است قوانینش را تغییر دهد.

و اما سؤال اصلی خواهرمان هنوز بی جواب مانده و اینجانب نیز در خود توان پاسخگوئی به آن را نمیبینم:

اما در قران که دقت می کنیم با عباراتی مثل محبت خدا یا خشم خدا یا انتقام خدا
یا گرفتن تصمیمات مقطعی از طرف خداوند مواجه می شویم
که شبهه رفتار انسانی را در ذهن تداعی می کند .با احساساتی کاملا انسانی
خدایی که با پیامبر حرف می زند و خبر به او می دهد حتی در زندگی خصوصی
ان حضرت هم خبر رسانی می کند

خوب این خدا با این احساسات چطور با تعریف خدایی که تغییر در ذاتش چیست
یکسان است ؟
ایا خدای قران با خدای لایتغیر یکی است ؟ چگونه ؟

اینکه میفرماید "امروز دینتان بر شما کامل و نعمتم را تمام کردم" و اینکه میفرماید "عصای خود را اکنون به آب بزن تا دریا شکافته شود" و اینکه میفرماید "بریده باد دو دست ابولهب" و اینکه میفرماید "اکنون رسالتت را علنی کن" و اینکه میفرماید "چیزی را که به تو وحی کردیم به مردم ابلاغ کن که اگر نکنی رسالتت را تمام نکرده‌ای" و...... بسیاری موارد دیگر همه نشان از دخالت آنی خداوند در امور است.

به عبارت دیگر دخالتهای آنی خداوند، مصداقش برای ما تصمصیم گیری در زمان و نیز تغییر احساسات است.

امیدوارم بحث به مسیر اصلیش بازگردد و کارشناسان و اساتید بزرگوار پاسخی مناسب ارائه نمایند.

و السلام.

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

از بحث با شما خوشحال شدم

حقیر هم مطالبی که مدنظرم بود رو مطرح کردم
مهمتریناش این بود که:
خدا میتواند هر کاری(کار درست) در هر جایی انجام دهد، مثالش هم قضیه حضرت ابراهیم(ع) بود.
شما این پدیده ها را به نفس و ایمان شخص ربط دادید، حقیر گفتم علاوه بر اینهایی که شما میفرمایید،
خدا میتواند پدیده ها را تغییر دهد، که حتی تئوری خودتان هم میتواند این را تایید کند، چرا که شما معتقد به شعور در همه چی هستید
لذا خدا میتواند قانون جدیدی به شعور آتش ابلاغ کند که ابراهیم(ع) را نسوزان.

و اما سؤال اصلی خواهرمان هنوز بی جواب مانده و اینجانب نیز در خود توان پاسخگوئی به آن را نمیبینم:

اینکه میفرماید "امروز دینتان بر شما کامل و نعمتم را تمام کردم" و اینکه میفرماید "عصای خود را اکنون به آب بزن تا دریا شکافته شود" و اینکه میفرماید "بریده باد دو دست ابولهب" و اینکه میفرماید "اکنون رسالتت را علنی کن" و اینکه میفرماید "چیزی را که به تو وحی کردیم به مردم ابلاغ کن که اگر نکنی رسالتت را تمام نکرده‌ای" و...... بسیاری موارد دیگر همه نشان از دخالت آنی خداوند در امور است.

به عبارت دیگر دخالتهای آنی خداوند، مصداقش برای ما تصمصیم گیری در زمان و نیز تغییر احساسات است.

به نظرم:
«اینها که شما و ایشون فرمودید که چیزی نیست، حقیر میپرسم چطور ممکن است که معلول(کل جهان مخلقات) تغییر کند و علت(خالق) تغییر نکند؟»
شما ممکن این سوال را از دوستان فیلسوف بپرسید، پاسخ دهند که خدا واسطه هایی مانند موجودات مجرد و ملایک که ثوابتند دارد!
حقیر هم میگویم سلسله جنبان عالم معلولات خود خدای تبارک و تعالی است،
ما ضرورت چنین کاری را میفهمیم
میدانیم که عالم نمی تواند بدون سلسله جنبان باشد
میدانیم که سلسله جنبان نمیتواند خود تغییر کند
و میدانید کلمات و منطق ما قاصر است از فهم سلسله جنبان.

ما ضرورت بعضی چیزها را میفهمیم و نه چگونگی آنها.
چطور وقتی ما خود خدا را نمیفهمیم، می توانیم دخالت او را توصیف کنیم؟!

اشتباهی دیدید تذکر بدید
در پناه خدا

سلام

اگر صفات خدا رو مانند مهربان یا جبار یا صفات دیگری را در نظر بگیریم حال سوال این است این مهربانی خدا عام است ؟
بر همه یکسان است ؟ بصورت یک قانون کلی حاکم بر جهان است ؟ یا شدت و ضعف دارد ؟
همچنین برای دیگر صفات خدا هم این سوال مطرح است ؟
به عبارتی دیگر رفتار خدا با جهان چگونه است ؟ ایا بصورت قوانین و سنتها است ؟ که برهمه جا و همه کس بدون استثنا
اعمال می شود ؟ یا اینکه در این بین گاهی خدا شدت و ضعف عمل دارد ؟
مثلا خدا تصمیم می گیرد ابر این قوم مهلت دهد از ان قوم انتقام بگیرد ؟

وقتی بارون میاد ، اگه کاسه ایی که تو دستته رو رو به آسمون بگیری ، کاسه پر آب میشه ولی اگر کاسه رو برعکس بگیری ، کاسه پر آب نمیشه . در هر دو حالت ، بارون و مقدار بارش و جهت بارش یکی بود و این تو بودی که باعث یا مانع رسیدن نعمت شدی .

به نظر من اونی که تغییر میکنه و باعث کم و یا زیاد یا قطع یا وصل شدن یک نعمت میشه ، خود انسان هست . خدا ثابته .

البته وقتی میگیم خدا تغییر نمیکنه ، لزومی نداره که فقط یک صفت برای خدا تعریف کنیم و بگیم دیگه نباید متضادش رو داشته باشه . فرض کن خدا فقط میبخشید و هیچ وقت انتقام نمیگرفت اون وقت از شدت ظلم و سو استفاده کردن و نترسیدن از عاقبت کار سنگ رو سنگ بند نمیشد . در ضمن وقتی میگیم خدا بخشید یا انتقام گرفت ، به نظر من به این معنی هست که ما کاری انجام دادیم که توسط اون یا نعمت بخشش رو دریافت کردیم یا بلای انتقام رو . اینطور نیست که خدا ضربان قلبش بره بالا و عصبانی بشه یا اینکه لپاش گل بندازه و با محبت رفتار کنه .

پس اگر خدا به قومی مهلت میده و به قوی دیگه نمیده ، در حقیقت این دو قوم بازتاب اعمالشون رو میبینن . سنت الهی اینکه که اگه بد کنی ، بد میبینی .

سلام

این موردی که فرمودین مدتهاست ذهنمو درگیر کرده
و شبیه حرف مشرکان است
به قول دکتر شریعتی اسلام امد تا این واسطه ها را حذف کند و ارتباط مستقیم
بین خدا و خلق او بر قرار کند

و در ایات قران هم به ارتباط مستقیم اشاره دارد
انجا که می فرماید بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را
حال شما از وجود واسطه سخن می گویید
دلیلتون بر وجود واسطه بین خدا و خلق او چیست ؟

برای رساندن یک نعمت فیزیکی یا جسمانی یا مادی ، خدا از وسیله ی مادی استفاده میکنه و فک نکنم این ایرادی داشته باشه .

اما واسطه شدن زمانی ایراد داره که شما مجبور باشی اول به یک انسان یا فرشته خاص حاجتت رو بگی و اون هم به خدا منتقل کنه تا خداوند حاجتت رو بشنوه و قبول کنه و در موعد خودش اجابت کنه . در صورتی که منظور از واسطه این نیست . اگر بعضی اوقات بین خودمون و خدامون ، یک معصوم رو قرار میدیم این به معنی الزامی بودن این کار نیست . فقط به این خاطره که خجالت میکشیم مستقیم از کسی بخوایم که صب تا شب بدون توجه به نگاه هاش ، فرط و فرط گناه و معصیت از روی آگاهی میکنیم . اما این کار اصلا الزامی نیست و منم تا حالا ندیدم امامی بگه حتما باید حاجتاتون رو به ما بگید تا به گوش خدا برسه و خدا واستون مستجابشون کنه .

سلام

وقتی بارون میاد ، اگه کاسه ایی که تو دستته رو رو به آسمون بگیری ، کاسه پر آب میشه ولی اگر کاسه رو برعکس بگیری ، کاسه پر آب نمیشه . در هر دو حالت ، بارون و مقدار بارش و جهت بارش یکی بود و این تو بودی که باعث یا مانع رسیدن نعمت شدی .

به نظر من اونی که تغییر میکنه و باعث کم و یا زیاد یا قطع یا وصل شدن یک نعمت میشه ، خود انسان هست . خدا ثابته .

حرف شما تا اینجا کاملاً درست است

اما صحبت روی امکان دخالت خداست

یعنی بحث کمی فلسفی است، آیا خدا نمیتواند مقطعی(از دیدگاه ما) دخالت کند

یعنی از نظر شما خدا یک فیض دائمی و ثابت دارد و این فیض دائمی به هیچ وجه نمیتواند مثلاً کم یا زیاد شود، دقت کنید، نمیتواند نه اینکه خدا نمیخواهد؟

با تشکر.

اما واسطه شدن زمانی ایراد داره که شما مجبور باشی اول به یک انسان یا فرشته خاص حاجتت رو بگی و اون هم به خدا منتقل کنه تا خداوند حاجتت رو بشنوه و قبول کنه و در موعد خودش اجابت کنه . در صورتی که منظور از واسطه این نیست . اگر بعضی اوقات بین خودمون و خدامون ، یک معصوم رو قرار میدیم این به معنی الزامی بودن این کار نیست . فقط به این خاطره که خجالت میکشیم مستقیم از کسی بخوایم که صب تا شب بدون توجه به نگاه هاش ، فرط و فرط گناه و معصیت از روی آگاهی میکنیم . اما این کار اصلا الزامی نیست و منم تا حالا ندیدم امامی بگه حتما باید حاجتاتون رو به ما بگید تا به گوش خدا برسه و خدا واستون مستجابشون کنه .

شما مثال باران را زدی،

من یک صحبت دیگه میکنم،

اگر قرار باشه هر کسی هر جور که بخواد و بتواند فیض ببره آیا نظام عالم بهم نمی ریزه؟

با این وصف به نظرت آیا نیاز نیست که این فیض (به طرق عادی) از طریق یه واسطه فیض(معصوم) به ماها برسد؟

سلام

حرف شما تا اینجا کاملاً درست است

اما صحبت روی امکان دخالت خداست

یعنی بحث کمی فلسفی است، آیا خدا نمیتواند مقطعی دخالت کند

یعنی از نظر شما خدا یک فیض دائمی و ثابت دارد و این فیض دائمی به هیچ وجه نمیتواند مثلاً کم یا زیاد شود، دقت کنید، نمیتواند نه اینکه خدا نمیخواهد؟

با تشکر.

خداوند هم میتونه یک نعمت داءمی و ثابت داشته باشه و هم یک بلای داءمی و ثابت داشته باشه که ما متناسب با اعمالمون ، یکی از اونها رو میچشیم . یا همزمان از هر کدوم مقداری .

در ضمن ، اگه خدا بخواد دخالت کنه ، عقل میگه که میتونه ولی آخه چرا باید دخالت کنه و از چه زمانی دخالت میکنه و از همه مهمتر ، سازوکار دخالت رو چه جوری تعریف میکنیم .

نظر من اینه ، خدا دخالت نمیکنه ، نه اینکه نمیتونه چون دلیلی نداره دخالت کنه . وقتی میگیم خدا دخالت میکنه و فلان نعمت رو میگیره یا میده یا فلان بلا رو میگیره یا میده ، به نظر من به این معنی هست که انسان ها اعمالی انجام دادن که متناسب با اون ، سنت الهی اونا رو فرا گرفته و دچار نعمت یا بلا شدن . وقتی میگیم خدا فلان قومی رو هلاک کرد ، این به این معنی نیست که خدا کار خاصی انجام داده و انرژی مصرف کرده یا تغییر مکان انجام داده یا قبلا موضعش این بوده که هلاک نکنه اما یهو موضعش تغییر کرد و میخواد عذاب کنه . به این معنی هست خداوند قانونی گذاشته که به عنوان مثال اگر فلان قومی فلان کارها رو انجام دادن ، به فلان بلا دچار میشن .

شما مثال باران را زدی،

من یک صحبت دیگه میکنم،

اگر قرار باشه هر کسی هر جور که بخواد و بتواند فیض ببره آیا نظام عالم بهم نمی ریزه؟

با این وصف به نظرت آیا نیاز نیست که این فیض (به طرق عادی) از طریق یه واسطه فیض(معصوم) به ماها برسد؟

ببین در مثال مناقشه نیست . در ضمن اگر به عنوان مثال خداوند دارای باران رحمتی هست که به طور ثابت و داءمی در حال بارش هست ، در کنارش دارای باران عذاب و آتشی هم هست که به طور ثابت و داءمی در حال بارش هست . این دوتا بارون ، اعمال ما هستن . از کجای حرف من شما به این نتیجه رسیدی که هر شخصی از هر راه دلخواهش میتونه به فیض برسه ؟!

قطعا خداوند راه ها ی فیض بردن و نعمت به دست آوردن رو در قالب " صراط مستقیم " مشخص کرده و ما با انجام اون اعمال حتما به نعمت میرسیم و همین طور اگر یک سری اعمال دیگه مربوط به صراط ضلالت هست رو انجام بدیم یا نعمت ها رو از دست میدیم یا دچار بلاهای متناسب با اعمال زشتمون میشیم .

واسط فیض یا همون معصومین ، چیزی حز صراط مستقیم نیستن . یا به عبارتی ما به کمک راهنمایی های اون ها راه مستقیم رو میشناسیم .

سلام

منظور من رفتار خداوند انچه که ما بعنوان خدایی که ذاتش لاتغیر است می شناسیم
و تغییری در ان ایجاد نمی شود و خشم نمی گیرد و و...

ناراحت نمی شود و ...

خوب به نظر شما این خدا اگر خواسته باشد جهان را بیافریند و اداره کند چگونه رفتار می کند ؟
ایا قوانینی ثابت و لایتغیر خلق نمی کند که بواسطه انها جهان اداره شود ؟ و در اعمال این قوانین هیچ گونه
رحم یا پارتی بازی یا اجحاف یا مسایل احساسی دیگر هم اعمال نمی گردد ؟

حال وقتی به قران نگاه می کنیم خدایی می بینیم که بطور مقطعی تصمیم به مجازات می گیرد
و خدایی که اخبار زندگی خصوصی پیامبر را به او می دهد و ...
خدایی دقیقا با رفتناری انسان گونه
خوب اینگونه رفتار خدا چگونه توجیه می شود ؟

کی گفته تغییر نکردن به این معنی هست که عصبانی نمیشه و خشم نگیره ؟

یعنی خدا همیشه یک حالت داره ؟ اگر خدا همیشه یک حالت داره ، اون حالت چه حالتیه ؟ عصبانی ؟ بی تفاوت ؟ خوشحال ؟

به نظر من ، بهترین معنی برای اینکه حالات خدا تغییر پذیر نیست اینکه خدا حب و بغض خودش رو مشخص کرده و هیچ وقت فاکتور ها و ویژگی های حب و بغضش تغییر نمیکنه . یعنی اگر خدا گفته با فلان کار خوشحال میشه ، تا ابد اگر اون کار رو انجام بدیم خدا خوشحال میشه و غیر ممکنه که خدا بعد از مدتی نظرش عوض بشه و با اگر اون کار رو انجام دادیم ، ناراحت بشه . به جای اینکه بگیم خدا حب و بغض نداره بگیم حب و بغض خدا هی وقت تغییر نمیکنه . به جای این که بگیم خدا برای عذاب یا نعمت دادن هیچ تصمیمی نگرفته و قانون و معادلاتی قرار نداده ، بگیم تصمیمات خدا و قانون و معادلات خدا همیشه از اول یک جور بوده و هی وقت تغییر نمیکنه .

در ضمن ، اگه خدا بخواد دخالت کنه ، عقل میگه که میتونه

همین برای ما کافی است.

وقتی میگیم خدا دخالت میکنه و فلان نعمت رو میگیره یا میده یا فلان بلا رو میگیره یا میده ، به نظر من به این معنی هست که انسان ها اعمالی انجام دادن که متناسب با اون ، سنت الهی اونا رو فرا گرفته و دچار نعمت یا بلا شدن .

بله این رو قبول داریم، در حالت معمول.

به این معنی هست خداوند قانونی گذاشته که به عنوان مثال اگر فلان قومی فلان کارها رو انجام دادن ، به فلان بلا دچار میشن .

تقریباً
ولی اینطور نیست که خدا به کناری باشد، میگم همیشه باید حواسمون باشه که خدا را نظاره گر نکنیم.

ببین در مثال مناقشه نیست . در ضمن اگر به عنوان مثال خداوند دارای باران رحمتی هست که به طور ثابت و داءمی در حال بارش هست ، در کنارش دارای باران عذاب و آتشی هم هست که به طور ثابت و داءمی در حال بارش هست . این دوتا بارون ، اعمال ما هستن .

از نظر ما خدا فقط فیض رحمت دارد
اگر ما فیض نگیریم یا به ما نرسد، چون نیازمندیم دچار ناراحتی(عذاب) میشویم.
نه اینکه بارش عذاب هم داشته باشد.

بله میشه تعبیر کرد، که اینها نتایج اعمال ما هستند، ولی نه اینکه خدا به کناری باشد(این تیکه خیلی مهم است).

واسط فیض یا همون معصومین ، چیزی حز صراط مستقیم نیستن . یا به عبارتی ما به کمک راهنمایی های اون ها راه مستقیم رو میشناسیم .

این تعبیر شما تقریباً لازم است اما کافی نیست
خود خدا فرموده است: «وابتغو الیه الوسیله»
به سوی او وسیله ای بجویید،
وسیله: کار نیک، توسل و ....

خدا میتواند هر کاری بکند،
ولی کار بد نمیکند،
نه اینکه نمیتواند فعل قبیح انجام دهد.

خدا میتواند هر تغییری در سنن ایجاد کند
ولی نمی کند
نه اینکه نمیتواند انجام دهد.
البته قضیه قوانین با انجام فعل بد و خوب تفاوت دارد
مثلاً خود قوانین شامل یک قانون است به نام توکل
گفته اند که: «توکل بالاترین قانون است»

و البته توکل رو هم میشه با یه قانون بهش نگاه کرد، اما درکل

بله ما هم معتقدیم که کل هستی قانون دارد، اما نه آنطور قانونی که ما در مصنوعاتمان ایجاد میکنیم و سپس میشینیم نگاه میکنیم.
خدا بخواهد در امور دخالت میکند، اما نه آنطور دخالتی که ما در امور داریم.

اگر کسی تیکه قرمز رنگ را فراموش کند، دچار تشبیه شده است و خدا را به انسان تشبیه کرده است و سبحان الله.
و نتیجه تشبیه این میشه که میپرسه چطور یهو آیه نازل کرد، چطور یهو عذاب نازل کرد
و در ادامه مجبور میشه که قوانین ثابتی در نظر بگیره که این ها را توجیه کند
و در ادامه خدا را در یک گوشه از هستی قرار داده است.

خدا اصل زندگی، جوهر هستی و متن هستی است.

در پناه خدای منان

کی گفته خدا به کنار هست . قلپ تمام افعال تمام موجودات ، با خواست خدا میتپه .

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و خداقوت

کی گفته خدا به کنار هست . قلپ تمام افعال تمام موجودات ، با خواست خدا میتپه .

وقتی به کنار نباشد، دیگه برداشتها از قانون ثابت و دخالت اون در کار دنیا آنگونه نیست که ما میفهمیم،
زیرا هر وقت مثلاً میگوییم علی در کار حسن دخالت کرد، علی جدا از حسن است،
اگر علی و حسن جدایی معمول را نداشته باشند، آنگاه این دیگه واقعاً دخالت معمول نیست!
وقتی معمول نیست، به شیوه ای است که ما نمیفهمیمش،
پس میگیم دخالت میکند، نه آنطور که ما دخالت میکنیم.
پس دیگه مشکل تغییر و دخالت آنی و .... برای خدا پیش نمی آید، چون تغییر و آناً و ... همش مال ماست.

و وقتی خدا به کناری نباشد
رضایت یا عدم رضایت او برای هر کاری خیلی مهم است.

نمیدونم دیدید یا نه
بعضی موقع به کسی میگی این کار رو نکن اون کار رو بکن
میگه: «بابا خدا چه کار داره به این چیزا و ....»
یعنی خدا یک گوشه دیگر است و کاری به این چیزا ندارد.

در پناه خدا.


اما در قران که دقت می کنیم با عباراتی مثل محبت خدا یا خشم خدا یا انتقام خدا
یا گرفتن تصمیمات مقطعی از طرف خداوند مواجه می شویم
که شبهه رفتار انسانی را در ذهن تداعی می کند .با احساساتی کاملا انسانی
خدایی که با پیامبر حرف می زند و خبر به او می دهد حتی در زندگی خصوصی
ان حضرت هم خبر رسانی می کند

خوب این خدا با این احساسات چطور با تعریف خدایی که تغییر در ذاتش نیست
یکسان است ؟
ایا خدای قران با خدای لایتغیر یکی است ؟ چگونه ؟
اینکه میفرماید "امروز دینتان بر شما کامل و نعمتم را تمام کردم" و اینکه میفرماید "عصای خود را اکنون به آب بزن تا دریا شکافته شود" و اینکه میفرماید "بریده باد دو دست ابولهب" و اینکه میفرماید "اکنون رسالتت را علنی کن" و اینکه میفرماید "چیزی را که به تو وحی کردیم به مردم ابلاغ کن که اگر نکنی رسالتت را تمام نکرده‌ای" و...... بسیاری موارد دیگر همه نشان از دخالت آنی خداوند در امور است.

به عبارت دیگر دخالتهای آنی خداوند، مصداقش برای ما تصمصیم گیری در زمان و نیز تغییر احساسات است.


هنوز بعد از این همه بحث به سوال تاپیک جواب داده نشده
:Moshtagh:

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام

ماحصل سخنان شما این است که خداوند با وضع قوانینی ثابت جهان را اداره می کند

بله.ولی یکی از قوانین این است که خالق می تواند به هر صورت که اراده کرد،دخالت کند.بنابراین لزومی ندارد دخالت او را محدود به این کنیم که با قوانین عادی این کار را کند.

اما وقتی در قران نگاه می کنیم ایاتی می بینیم که بیانگر دخالت خدا و نقض قوانین همیشه جاری است

همانطور که در بالا توضیح دادم،امکان دخالت خدا یک قانون علت و معلولی است که بر قوانین دیگر غلبه می کند و در واقع قوانین دیگر جزء این قانون هستند.
اما این که خداوند دخالت می کند،نقض چیز هایی است که برای انسان ها عادی شده.نه این که یک چیز درست،غلط شود.و الا باز طبق علت و معلول است.

مثلا خداوند برای انتقام از قوم یهود بعضی از خوراکیهای حلال شده انها را حرام می کند
یعنی دخالت دفعی و ناگهانی

یا سوخته نشدن ابراهیم در اتش یا زنده ماندن یونس در شکم ماهی و مثالهای فراوان دیگر

که نشانگر دخالت خداوند در قوانین ثابت طبیعت است


این را توضیح دادیم.این ها طبق قوانین علت و معلولی است.

حال سوال این است که این دخالت ناگهانی خداوند در قوانین جاری طبیعت با ذات لایتغیر خداوند چگونه توجیه می شود ؟

این که خداوند افعالی را انجام دهد،باعث تغییر در ذات نمی شود.وقتی می شود گفت که باعث تغییر در ذات می شود که بپذیریم خداوند یک زمانی بدون فعل است و یک زمانی با فعل.در اینصورت تغییر ایجاد شده است.اما مسئله اینجاست که صفتی مثل خالق که یک صفت فعلی محسوب می شود برای خداوند عین ذاتش است و محال است که این صفت با خداوند نباشد.بنابراین این فرض که زمانی خداوندی هست با فعل خلق کردن و زمانی خداوندی هست بدون فعل خلق کردن،این فرض صحیحی نیست.

چگونه خداوند تصمیمات ناگهانی می گیرد ؟ ایا این از احساس ناشی نمی شود ؟

همانطور که گفته شد این از صفات خداوند است نه از احساسات.

لبیک یا مهدی
و من الله توفیق

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام

خوب این خدا با این احساسات چطور با تعریف خدایی که تغییر در ذاتش نیست

[INDENT]«مهربانى است كه دلى نازكى براى او وجود ندارد.» منبع: توحید شیخ صدوق
[/INDENT]

فکر کردم توضیحات کافی بود.
ما از مهربانی، دو موضوع درک میکنیم:
1- بخشش
2- جوشش احساسات و تحت تاثیر قرار گرفتن را می فهمیم،

از غضب دو موضع درک میکنیم:
1- عدم بخشش
2- تحت تاثیر قرار گرفتن را

از ارتباط دو موضوع را میفهمیم:
1- بخشیدن چیزی، دادن یا رساندن چیزی یا ....
2- گرفتن و تحت تاثیر چیزی بودن

قسمت اول که واضح است، قسمت دوم است که مربوط به موجود معلول است و در علت العلل راه ندارد.

لذا خدا مهربان است نه انگونه که ما هستیم(احساسی میشویم، تحت تاثیر قرار میگیریم، عوض میشویم و ...در یک جمله دل نازک میشویم).

ایا خدای قران با خدای لایتغیر یکی است ؟ چگونه ؟

«اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ» - بقره - 255
«خداست كه معبودى جز او نيست زنده و برپادارنده است نه خوابى سبك او را فرو مى‏گيرد و نه خوابى گران»

چطور کسی که خود تغییر میکند، میتواند قیوم باشد؟
لذا خدای قرآن هم لایتغیر است.

در پناه خدا

موضوع قفل شده است