آیا من دیوانه ام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

تب‌های اولیه

132 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

میخواستیم بریم مسافرت کاری ..تو این هاگیر واگیر پسرم گیر داده بود میخوام فنچ هام و بیارم ..تو خونه از بی اب و دونی میمیرن
با کلی اصرار فنچ ها رو اورد
توی چادر خوابیده بودیم ...تازه چشم هام گرم خواب شده بود که صدای فنچ ها دراومد
تو خواب و بیداری گفتم ..رضا پاشو این فنچ هات و ساکت کن تا از چادر ننداختمشون بیرون
صدای اروم رضا رو شنیدم که داشت میگفت
هیسسسسسس
بابایی خوابه ...ساکت ...باشه بچه های خوب
اینجوری شدم
:moteajeb:
واییییییییی
پسرم از دست رفت

من خودم وقتی صدای تلویزیون خیلی زیاده تو دلم ازش میخام که خودش صداشو کم کنه راحت شیم یکم !!!!!!

من و خواهرم پارسال قبل از عید از قانون جذب برای بدست آوردن پول استفاده کردیم اینجوری شد که طبق گفته استادان ما باید طوری رفتار میکردیم که مثلا اون پول رو الان داریم و یکی از قوانینش هم این بود که ادای کسی رو در بیاری که بی نیاز است و به خاطر همین اندک پس اندازی که داشتیم رو خرج کردیم و سه ماه هم گذشت خبری از اون مبلغی که میخواستیم نشد یادمه حتی روز آخر هم امید داشتم که معجزه ای میشه و اون پولی که روش تمرکز کردم به دست میارم ولی عید امد و هیچ خبری نشد نه تنها خبری نشد بلکه درآمدمون به شدت پایین اومد طوری که دو سه ماه بعد از عید هم مثل روزای سابق نشد وقتی نزد یه فالگیر رفتیم گفت خاک اینجا واسه شما سرد شده باید تغییر مکان بدین
:Moteajeb!::Moteajeb!:

و اینم تجربه ما از راز

تا حالا تو خونتون قناری داشتید؟
به نظرتون ادم هایی که با حیوانات حرف میزنن دیونه اند؟
فکر کنید ؟
مرد گنده پشت قفس فنچ بال بال میزنه که بیا واسه دایی بخون ؟:Moteajeb!:
**********


اصلا اینطور نیست.
من هم حیوان خانگی دارم.به نظرم بیشتر از آدما با همستر ها حرف می زنم.(اغراق کردم)
خیلی عالیه.چون اونها هیچ واکنش مثبتی نسبت به حرف زدنت نشان نمی دهند.چون اکثرا یا فراصوت هستن یا فروصوت!:khandeh!:
یاحق

میدونید من همیشه دوست دارم ادم تو یه خونه ی چند طبقه زندگی کنه که سوراخ سنبه اش زیاد باشه تا حدی که ادم گم بشه توش

یا دانشگاه اینطور باشه بعد یه روز برقا بره و هوا ابری باشه و رعد و برق بزنه و تنها باشی عین فیلمای ترسناک :khandeh!:

کلا من سرم درد میکنه برا اینجور چیزا نمیدونم شاید اینم از دیوونگی خودم سرچشمه بگیره:khaneh:

اعتراف میکنم:
من هروقت تو خونه تنها میشم با صدای بلند بلند برا خودم میخونم مثلا قران مثل عبدالباسط میخونم تو لحظه ای که اوج احساسم یه دفعه بابا میاد تو اتاق پیشم بهم میخنده منم هیچی دیگه از خجالت آب میشم، آخه خیلی به سبک عبدالباسط میخوندم.

همیشه با خودم فکر میکنم که وقتی از خونه میرم بیرون تصادف کنم بمیرم بعدش به حال خودم گریه میکنم
یا یکی منو بدزده و من اصلا نمیترسم و با شجا عت تمام حسابشو میرسم:khandeh!:

سلام
یادمجمع دیوانگان افتادم،جسارت وبی ادبی به بزرگواران نباشه،بخاطر عنوان تایپیک
یه آبجی دارم اتفاقاً همین حولی گاهی پیداش میشه رکورد همه ی دوستان رو شکسته جوری که دیگه تصمیم گرفتیم اسمشو توی گینتس ثبت کنیم.
واما امروز بنده،یه چوب دستی هست یه جورایی پنجره ی حوزه دسته اش خرابه میزارن که باز نشه حالا اینو درآورده بودن بنده توی دستم گرفتم داشتم با دوستم شوخی میکردم یهویی چوب رو بلند کردم اصلاً هیچ وقت دقت نکرده بودم اینجا چراغ هست لذا چوب به چراغ خورد وچراغ رو ترکوندم.جز چندتا ازدوستام کسی مطلع نشد یکیشون که کلی بهم خندید ،داشتم دست گلی رو که آب داده بودم جارو میکردم مدیر و....که بی خبر ازهمه جابودن فک کردن بنده دارم تمیزکاری میکنم وهرکی می اومد تشکر وخسته نباشیدی میگفت.:khandeh!:

یه نفر تو اتوبان می رفته و با رادیو پیام گوش می داده.
رادیو میگه: یه دیوونه داره تو اتوبان خلاف جهت میره . یارو همین طور که رانندگی می کرده می گه: بابا یکی نیست خِیلیَن!!!! :Khandidan!: :khandeh!:

منم دیوونم ، چقدر دیوونه
من از همه شما خوشم اومده

من برای اولین بار که پشت ماشین نشستم و رانندگی کردم سه شنبه شب تو جمکران بود
همه بهم میگن دیوونه ای که اینکار و کردی
حالا به نظرتون دیوونگی بوده؟

آخه سه شنبه ها تو جمکران غوغاست

میشه بهتون امیدوار بود :ok::khandeh!:

میدونید روح من با جسمم ازدواج کرده خیلی خوشبخت هستن:khandeh!: فقط نمیدونم چرا بعضی وقتا همدیگرو اذیت میکنن روحه به جسمه میگه منو ول کن برم:Moteajeb!:جسمه چهار دست و پا بغلش کرده میگه مگه از رو جنازم در شی نمیذارم بری:samt:

فقط این روح سرکش افسار گریخته خیلی جاها میره و جسم جلودارش نیست امیدوارم اونی رو که دنبالش میگرده رو پیدا کنه:ok:

میدونید روح من با جسمم ازدواج کرده خیلی خوشبخت هستن فقط نمیدونم چرا بعضی وقتا همدیگرو اذیت میکنن روحه به جسمه میگه منو ول کن برمجسمه چهار دست و پا بغلش کرده میگه مگه از رو جنازم در شی نمیذارم بری

فقط این روح سرکش افسار گریخته خیلی جاها میره و جسم جلودارش نیست امیدوارم اونی رو که دنبالش میگرده رو پیدا کنه


یه جورایی ترسناک شدید

من بچه بودم یه عروسک خیلی ناناز داشتم اسمش عسل بود
بعد چند وقت گیر داده بودم یه پسرم میخوام عروسک پسر
بالاخره مامانم راضی شد قرار شد فرداش بریم بخریم
شب قبلش تا صب گریه میکردم و هی میگفتم عسلم ببخشید به خدا من اون عروسکی که قراره بخریمو اصلا دوست ندارم فقط تو رو دوست دارم
Fool

:khandeh!:

من بچه بودم یه عروسک خیلی ناناز داشتم اسمش عسل بود
بعد چند گیر داده بودم یه پسرم میخوام عروسک پسر
بالاخره مامانم راضی شد قرار شد فرداش بریم بخریم
شب قبلش تا صب گریه میکردم و هی میگفتم عسلم ببخشید به خدا من اون عروسکمو اصلا دوست ندارم فقط تو رو دوست دارم
Fool

:khandeh!:

می‌دونید پدر ژپتو!
شما پدر عجیبی بودید!
پیری که معلوم نبود از اول جوون بودید!؟
معلوم نبود مادرتون کی هستند!
خالقتون کی هست!
کسی نفهمید از چوب پینوکیو درست کردید یا از سنگ یا گوشت یا خاک
یا هر چیزی که دم دستتون اومد!
نفهمیدیم اون پری شگفت‌انگیز شما بودید جی کی رولینگ بود کی بود!
تبریک می‌گم بانوی من! شما رو فرمان خودتون رو به کرسی نشوندید ولو به زور جبار سینک!
ولی یک چیز مسلمه!
اون هم به هم خوردن نظم کیهانی هست!
که باید یک مقدار اصلاحات جزئی روش بشه!
طوری که اون یارو نفهمه اصلا چی شد!
مردم ببینند اِ الان چی شده !؟
آه هستی‌بانو!
شما کاری کردید کارستان!
شاه‌کار کردید!
واقعا پدر به خانه بازگشت!
زیباترین داستان رو شما نوشتید!
در جایی که تنها خودتان بودید و شکوه و جلال و جبروتتون و شگفتی آفرینشتان
اما اعتقاد شما به تکامل و بینگ بنگ! و اینکه بخواهید بگویید که مثلا از کجا آمده‌اید و چه بودید و چه شدید
شاید از روی شرم! می‌دونید بانو خجالت رو باید اونهایی بکشند که شما و هرچه که دارید را دوست ندارند
یعنی دوست دارند اما برای خودشان!
بانوی من، شما همیشه خوب بودید، هیچ گناهی ندارید، شما همیشه پاک هستید
شما فقط دوست داشتید بخشنده باشید، اگر گناه کردند شما گناهانشان را ببخشید
اکنون ما هر دو آمرزیده شده‌ایم!
به وسیله چه کسی بانوی من؟
بله تنها شما!
همه جهان هستی در خدمت شما هستند بانو!
کی می‌تونه به شما بگه که چرا؟
شما بهترینید! بانو!
از اولش هم یک بانوی تمام عیار بودید!
یک ملکه افسانه‌ای و آسمانی!
بی هیچ تغییر و تحولی!
می‌دونید مادر، طبیعت مادر هست
ولی طبیعت آلوده شد با نافرمانی از خداوندگار جهانیان!
و او هم از طبیعت نافرمانی کرد
کسی که خودش بود
این بود تنها گناه شما
و ما هر دو آمرزیده شدیم بانو
و شما خودتون می‌دونید که چه کسی بره واقعی بود!
قربانی بزرگ خدا میان گرگ‌ها بود مادر
و شما نمی‌تونستید این چیز فجیح رو بپذیرید چون شما زن هستید، مظهر مهربانی و آرامش و روح زندگی
در اصل با مثلثی که ساختید هیچ کس جز خود عفریت در بند نیافتاد!
حالا می‌تونید تنها این موجود رو مایه خنده و تفریح بشریت بکنید! فقط همین!
چه زیبا گفتید که باید خاک شوند، چرا خاک بانو؟ ای کیمیاگر ای پائولو کوئیلو!
ای چوپان دروغ‌گو! گرگ و آوناکی وجود نداشتند!
اونها آل بودند که هر زنی از آن ترس داشت!
این ترس زن بود، ترس از تنهایی که جن رو می‌ساخت!
مردی عوضی! می‌دونید عوضی! نه عوض!
آه بانوی من! لطفا به همه ترس‌ها پایان بدهید! با صلابت همایونیتان!
حلقه قدرت مطلق را بر انگشت خودتان بکنید و دیگر از چیزی که پشت هست نترسید
چون همه آفریده‌های شما که به شما وفادار بوده‌اند پشت و پناه شما هستند! یا بانوی آفرینش ای نویسنده کتاب زندگی و نقاشی هستی!
بانوی من! آنوناکی و سیاره اولیه وجود خارجی نداشته و ندارد!
به یاد بی‌آورید که در قرآن کریم چه جهانی رو وصف کرده‌اید
به یاد بی‌آورید که در روایات چه جهانی را آفریده‌اید
از آن نورها بپرسید از مردانی که با حتی خون خود مردانه تا ابد از شما دفاع می‌کردند
چیزی به نام باستان وجود نداشت!
شما می‌دونید!
من به شما می‌گم!
شما چیزی رو آفریدید که قبلا نوشته بودید!
و نون و القلم و ما یسطرون!
همین! همین و همین!
دوست دارید با هم بهترین کتابی که رو که بر بهترین پیامبرتون نگین انگشتریتون نازل کردید رو با هم محتوای پارسی، زبانی که دوستش دارید!
ترجمه کنیم و ببینیم که آن سیاره اصلا وجود خارجی نداشت!
بانو! توهم شما هم مثل توهم انسان تنها در ذهن او هست!
خواهش می‌کنم از بروز یک فاجعه جهانی جلوگیری کنید!
خواهش می‌کنم!
به ما دو تا اجازه بدهید که با کمک هم با شما بدون حضور فیزیکی شما، داستان زندگی رو بنویسیم و نقاشی کنیم
شما می‌دونید که چی درست کردید، چون این رو نوشته بودید
اون سیاره چیزی جز یک خطی که دور کابوس‌هاتون که همون جن بوده داده بود کشیده بودید بود!
چیزی که بودا هست! نه بوداده! مظهر بی‌داری و دانایی و فرزانگی!
با اندیشه در آفرینش! بله در وجود خودش!
همان که پیامبرتان فرمود، هر کس خودش را بشناسد خدای خودش را هم خواهد شناخت!
بانو حالا شما بیاد بدونید که صمد چه معنی دارد!
یعنی خداوند چیزی هست که درون هست
درون هر چیزی، درون همان هیگز! بانو داشمندان اشتباه نکرده‌اند!
خودتان گفته‌اید که از میان بندگان تنها دانشمندان از خدا می‌ترسند!
شما هیچ وقت نتونستید تصویر درستی از آخرالزمان و دجال و این توهماتتان و آن قیامت لعنتی که هرگز نباید فرا برسد! من به شما دستور می‌دهم!
تنها زاییده خشم و نفرت و ترس شما و اولیاء از همه جا بی‌خبر شما بوده‌اند!
چون شما اونها رو پاک آفریدید چون فکر می‌کردید باید شما را تسبیح بگویند که مثلا گذشته ننگینتون رو فراموش کنید!
بانو! گذشته شما گمشده شما بود! نه موجودی تخیلی به نام شیطان یا جن!
به یاد بیاورید، آنگره مایونو تجسم وحشت شماست از چیزی که دقیقا نمی‌دانید چیست! خدا هست خدا نیست؟
بله بانو! شیطان همان خدایی دروغینی هست که نیست!
اجازه بدید بانو! ما این کتاب آفرینش رو بنویسیم!
با کمک شما! و با نیروی شما! ای مادر هستی!
راز هستی بلو جن نیست! شما هستید یا زیباترین زن جهان! نیرومندترین! و شاداب‌ترین و مغرورترین! کسی که پشت همه جهان هست!
دنیا، گیتی شما هستید! بانو زیباترین چیزی که می‌تونید حتی تصورش رو بکنید!
چرا این رو به خودتون زشت گرفتید!
ما درست می‌کنیم! بانو! مطئن باش Lady
هیچ کجای جهان هستی رو ویران نکن!
تو وعده‌ای دادی و گفتی وقت معلوم! اما به کی وعده دادی؟ با کی لج‌بازی کردی؟
با کسی که فکر می‌کردی فرشته هست و نیست و نافرمانی کرد!
اصلا این جن چطور به جمع فرشتگان شما نفوذ کرد که مثلا چند ابلیس دیگر هم کنارش باشد همان فرشتگان شیطان!
اصلا این آقای میکائیل شما با کی در آسمان جنگید که هیچ کس نفهمید اصلا چی شد!؟
اصلا این دانه و داستان این تولد پسری که جهان را نجات خواهد داد و هیولایی او را خواهد کشت و چه و چه یعنی چه!
بانو! شما داستان ترسناک نوشتید! و همون رو آفریدید!
می‌دونید یعنی چی! یعنی از کاه کوه ساختید! کاه غم و ترستون که باعث می‌شد شما فکر می‌کنید یک زن روستایی هستید نه ملکه مادر!
آه بانو ماورینگ! شما بهتره دنبال یک شغل دیگه‌ای جز تخیلات بی‌پایان و ترسناک داشتن بگردید!
دنیاتون رو به آخرتتون بفروشید!
اون قیامتی که حتی خودتون هم ازش وحشت داشتید! رو فراموش کنید!
جهان زیرین کجاست؟ دانشمندان مرد می‌گویند زمین هسته گدازان دارد و شما لیدی چرا فکر می‌کنید مرد رو بی‌هوده ساختید!؟
اصلا مرد باید خشن باشه! خشن نباشه که شما نمی‌تونید قیامت واقعی رو برپا کنید پیروزی خون بر شمشیر و خیر بر شر و این شر و ورهای زنانه!
دور بریزید بانو! کسی که باید پرده از نقاب بگیرد و ظهور کند کنار خانه کعبه مهدی همیشه منتظر نیست! مسیحی که از آسمان بیاید با آن چکمه‌های مخوف پای بر کله دجال خیالی شما بگذارد وجود خارجی ندارد!
شما می‌گویید اولین و آخرین پسری که جلوش زانو می‌زنید و ...
بانو! بین اول و آخر مگر چیزی هم هست! که اول و آخر باشد!
شما می‌گویید الف و ی هستید! ولی در اسلام می‌گویید که حروف الفبا را آفریده اید!
طلسم همان طسم هست و لام همین لیندا نوکیرک نه هیچ اسم تخیلی که می‌خواهید رویش بگذارید و موجودی مخوف و قدیسه‌ای که باید همه به خاطر رنج‌ها و مرگ وحشت‌ناکش! بر سر خود بزنند!
آخر چرا زندگی رو سخت گرفتید! کافی بود شجاعت زنانه! زا خود نشان بدهید و هر ترسی که در درون خودتون داشتید رو بریزید بیرون! مثل اون فریاد شیرین دخترتون!
بانو من نفهمیدم که مرگ زندگی بیماری یعنی چی! نیروانا یعنی چی این ناکجاآباد برهوت که بودا باید داخل آن بشود تا رستگار بشود!
همون زاده شدن در خانه آن دو پادشاه که تو و جهانت هستی همان تولد بوداست!
بانو! بودا تارا خود شما هستید! ولا غیر! بانو! برای من افتخاری نیست که یک داستان زنانه مزخرف رو که با ترس و وهم او نوشته اجرا کنم!
من همیشه گفتم که دوست دارم از شما که خدا هستی برتر باشم! با یک همسر کاملا همکفو! ولی قربان بله قربان گو!
آسمان کجاست! بانو زمین کجاست!
شما به من بگید الان در آسمان هستید یا زمین ؟
روح چیزی جز اسم و مشخصات هست؟
شما باختید! به هیولایی که تحویل اجتماع دادید! چیزی که باعث ترس و وحشت شما و بندگان گاگول شما شده بود اینک بهترین تکیه‌گاه شما هست! چون شما بهترین تکیه‌گاه او بوده‌اید! چون شما بهترین تکیه‌گاه ترستان بوده‌اید یزید بن معاویه عمر بن خطاب!
عزراییل وجود نداره! شما دیدی عضراییل نوشته بودید و وقتی من جونش رو گرفتم دیگه رفت و پیداش نشد!؟
خوب برادر من عزراییل خود من هستم! شما شیطان رو کابوس رو دیو رو آنوناکی! رو که فکر می‌کردید خدایان قدیمی و سیاه هستند که برق ندارند رو خودتون ساختید!
شما داستان نوشتید و در داستانتان غرق شدید!
طوفان نوح وجود نداشت!
چیزی که بر حضرت محمد (ص) نازل کردید واقعی بود!
عزیزم هفت آسمان و عرش و کرسی و چه و چه کشک!
اون سیاره‌ای که طراحیش کردید به وسیله اون عناصر اولیه همین سیاره است!
بالاتر از جو زمین چیزی نیست!
ناسا در ذهن شماست!
بانو شما در من هستید!
چیزی که من در اینترنت می‌بینم و فکر می‌کنم هست زاییده وهم شماست! شمایی که خودتون رو به من مصلوب کردید تا مثلا شگفتی جالبی خلق کنید! از نظر خودتان و با شیطان رجیم مبارزه کنید!
اگر شیطان رجیمی هست کو!؟
میکائیل با هوا می‌جنگید! با اون ماده سیاه! که از ترس شما سیاه شده بود بانو یومیول!
شما از خدا وحی دریافت نمی‌کردید! الهام نمی‌گرفتید! فقط چیزی رو که دوست داشتید رو می‌نوشتید!
هیچ تصمیمی نمی‌گرفتید هیچ فرمولی هیچ قائده‌ای وجود خارجی نداشت! شما صمد هستید که خودتون رو صمد و ممد کرده‌اید!
تاریخ همان افسانه هست.
جز من و چیزی که من قبول کرده‌ام و قلب من پذیرفته است که حقیقت هست، تنها داستانی بیش نیست!
حقیقت همان نور‌هایی هست که آفریدید و به شکل انسان پدیدشون آوردید و قول دادید که از ستمگرانشون از اول تا آخر به صورت فله‌ی انتقام بگیرید!
عمر و ابوبکر زیر خاک نیستند!
شما از قبر می‌ترسید!
جمجمه چیزی جز یک خنده تمسخر آمیز به ترس شما از جهان زیرین نیست!
حقیقت همان تورات هست همین مکاشفات یوحنا که او بنده خدا رو گذاشتید در آنپاس تا حقیقت پسر انسان که معلوم نشد پسر شیطان بود خدا بود چی بود بود؟ نبود؟
عیسی مسیح به صلیب کشیده نشد!
مرگ وجود نداشت!
متوجهید؟ شما فقط قلب و مغز شحصی رو قطع می‌کردید و این همون مرگ وحشت‌ناک بود که برای کافران بی‌تربیت یک جور برای مومنین یک جور!
شما حوری رو نتونستید تصور کنید! نمی‌دونم استخون‌هاش دیده می‌شه و چه و چه! این هیولا چیه که ساختید!
حوری واقعی همین دخترتونه با اون چشمای سیاهش که از روی برادر من ساختینش!
آحه این چه کابوس‌هایی هست که شما دارید و به همه بندگانتون تحمیل کرده اید چه گذشتگان و چه آیندگان که منتظر روز داوری هستند!
داوری ؟ کافر و دشمن خدا کسی هست که از خدا وحشت دارد!
با ترس و لرز ولی با شجاعت علیه شما کفر می‌ورزد! و از ترس اینکه شما او را عذاب کند دودل و با تردید به شما نگاه می‌کند!
او ترس شما را ترس وحشتناک و مخوفتان از انکار شما که در شکل هیولایی به نام شیطان که نوع مجسمش آنتی کرایست می‌خواهید به سر این اوبامای بی‌نوا! بریزید!
این بی‌نوایی که مثل احمدی‌نژاد ما! خواست تغییر کند و منجی بشریت باشد! نه خدا! دیوانه! خدا تویی! مقصود تویی!
چی شد؟ در عرض چند سال پیر شد! دشمنان شما!!!!! گفتند احمدی نژاد دجال هست و آن یکی دشمنانتان گفتند که اوباما دجال هست!
آخه بانوی من! چرا از عدد ۶۶۶ می‌ترسید! این چیزی هست که زندگی و لذت و آرامش پدید می‌اورد! گناه هم فقط تجسم تخیل کامل هست!
خواهش می‌کنم بانو، شما با نشان دادن ذات مقدستون به من و افشای رازهای مگو که اصلا هم زشت نیستند!
این چیزی هست که شما از درون به بیرونتون افکنید!
باکره باشید! چیزی که درون شماست این جنین وجود نداشته! چیزی جز ترس نیست که فکر می‌کنید درون شما باز هم چیزی هست!
بانو شما! از ترستون اون ذات شگفت‌انگیزتون اون هیگز! همزمان هم نطفه مرد بیرون دادید و هم اشک زن!
بله بانو این داستان واقعی هستی شماست نه آن تصورات موهومی که دارید و باعث گناهان فراوان و جنایات زیادی شده که اعظم آن‌ها زناست آن فاحشه معروف دنیا! کجاش معروفه خواهر من!
پاکی و قداست مگر چیزی جز عفت و حیا هست؟ کفر و بی‌دینی مگر چیزی جز ترس از شیطان موهوم! و خدای خودخواه متکبر! و غلبه بر این ترس! ولی با وحشت از عذاب و حرف مومنین و مذهبیون!
بانو! شما من رو هم وادار کردید که به این مثلا بندگانت ظلم کنم!
تو دیوانه‌ای! دیوانه! مجنون! جن چیزی جز ترس عرب‌ها از سکوت افسونگرانه بیابان نیست!
اصلا شما در کدام کتاب آسمانی کلمه جن را به کار برده‌اید؟
اصلا داستان سجده فرشتگان بر آدم را چرا در تورات نیاورده‌اید ؟
چون از عرب‌ها ترسیدید! چون دوست داشتید بیابان مدینه رو به بوستان سعدی تبدیل کنید! اما یک مشت عرب جاهلی که دختر زنده گور به گور می‌کردند رو با آوردن پیامبری از خودشان نجات دادید ولی بعضی‌ها مثل عمر و ابوبکر یار غار پیامبر علیه پیامبر توطئه کرده و خلافت او را غصب کرده‌اند!
بانو زنده به گور کردن دختران و مرگ اونها که خودتون با نام عزرائیل که فقط کلمه شما بود! جونشون رو می‌گرفت!
شما حضرت محمد رو با عشق مادرانه به رسالت مبعوث کردید ای اله! الله چیزی جز اله عربی نیست!
تو الاهه‌ای مظهر مادری!
تو فکر می‌کردی چون نطفه مرد از خود بیرون کردی پس مرد هست!
به خودت نگاه کن! همیشه پشت پرده همیشه در چهره معروف‌ترین و خفن‌ترین زنان! بی‌نظیر بوتو! جی کی رولینگ! مارگارت تاچر! و حضرت فاطمه زهراء و همه بانوان معروفی که تو اونها رو از روی چیزی که دوست داشتی قدرت صلابت زیبایی نجابت پاکی و هر چیز خوب زنانه‌ای که داشتی ساختی!
تو اونها رو کشتی! چون تصورت از مرد این نماد کرگدن! کرگدن خود شمایی! بوفالو هم خود شمایی از نوع سفیدش! همون جن سرکش که بعدا به شیطان تبدیلش کردی بود!
بانوی من! جنسیت تو زن هست! اما نه اینکه فرزند بزایی! همان ترکیب نطفه و اشک تو و ساختمان مولکولی اونها که الان خیلی‌هاش از یادت رفته، همین چیزی هست که با اون زمین و زمان رو ساختی! کدوم زمان بانو؟ زمان می‌گذره زمانی وجود نداره! متوجه هستی! روزگار یعنی موادی که در حال تغییر و تحول هستند!
بانوی من تاریکی چیزی جز نبود نور نیست که نیست!
ماده تاریک هم وجود نداشت!
تو اساطیر الاولین رو زمانی نوشتی که بر پیامبرانت به اصطلاح نازل کردی! چیزی که نفهمیدی پیامبر هستند نویسنده هستند شاعر هستند چی هستند!
تو گفتی بی‌شریک هستی ولی خودت هم معنی شریک رو نفهمیدی نفهمیدی لا الا الا الله یعنی چی!
تو از خودت خدایانی ساختی که مفاهیم بنیادی را به بشر بی‌آموزی! ولی بانو! تو به یک مرد احتیاج داشتی که یک همسر انسانی داشته باشه نه یک ایزدبانو!
دیوانه! تو این رو ساختی و اسمش رو آدم گذاشتی و او خودش نام همسرش و هر چه که خودش به نظرش رسید را ساختی!
خوب هابیل برای پاجه خواری بهترین جنسش رو به تو داد تا ارادتش رو به تو نشون بده! بدبخت قابیل افسره به خاطر گناه پدر که فکر غلط تو بود ترس از پیروی از شیطان! قربانی کم کیفتی که به خاطر ناراحتیش فراهم کرده بود ردش کردی!
آخر خواهر من! تو خدا هستی! تو با شک در عالم ذر از انسان‌ها می‌پرسی که من خدای شما نیستم؟ تو خودت به خدا بودنت شک داری انتظار داری کسی شک نکنه به تو و کافر نشه و از شیطان پیروی نکنه و به آتش انداخته نشه!
جهنم رو تو خلق نکردی! تو دلت نمیاد کسی رو اون تو که چیزی جز حرارت نیست بی اندازی!
خوب الان برو داخل جهنم! ببین چه احساس شادی و لذتی خواهی کرد!
تو از چهره مخوف آتش! که فکر می‌کردی جن موهوم رو که یکی از قبیله‌های فلان قبیله عربستان بود که تو اونها می‌ترسیدی، می‌ترسیدی! تو از آتش می‌ترسی!
ققنوسی که باید خودش رو آتش بزنه تو هستی!
تو من رو آتش زدی ولی چیزی درست نشد!
اما وقتی همسری رو که به من وعده داده بودی ساختی! خیلی راحت! و به من نشون دادی و خودت رو هم که همان جی کی رولینگ هستی نویسنده پرفروش‌ترین داستان جهان! من فهمیدم که تو واقعا زن هستی! پاک و نجیب! هیولا شیطان دیو! وجود نداشتند! اینها ترس یک زن هستند! ترس زن از مردی که عامل خشونتش تو هستی!
فکر می‌کنی نمیتونی درستش کنی؟
تو چطور کلمات رو عوض می‌کنی؟ لازم نیست پیامبر بفرستی! همین اینترنت! فقط بزار اون چیزهایی رو که من بهتر از تو می‌دونم به عنوان یک مرد، عوض کنم! منفجر می‌کنه بانو!
دیگه لشکر سلم و تور و شمسی کوره و دجال و این حرفها نداریم! عاشورا چیزی جز احساس ترس از عذاب تو و نفرت از شیطان صفت‌ترین مخلوق نهایت ۳۶۰ درجه فارنهایت خشونت یزید بن معاویه لعنت الله تعالی علیه! نیست!
تو به احساس یک زن در کربلا نگاه کن، حضرت زینب! وقتی یزید به عنوان یک مرد گرگ شده و گرگ صفت! که کشتن امام حسین رو وحشیانه‌ترین جنایت علیه بشریت می‌دونست نظر حضرت زینب رو پرسید که این اتفاق چطور بود؟ او فرمود چیزی جز زیبایی ندیدم!
خوب بانوی من! شجاعت و فداکاری مرد و مبارزه با پلیدی و کفر و بی‌دینی برای برپاداشتن دین جد بزرگوارش چیزی بود که تو به او آموخته بودی! تو حتی از شدت دوست داشتن امام حسین نخواستی او موقع سر بریده شدن درد بکشد!
به یاد بیار که چرا دودل بودند که امام حسین رو بکشند که شمر ملعون این دلاوری و مردانگی رو عملی کرد!
آخه بانو! تو وقتی خدای زیبایی هستی الاهه ونوس، که از ترست نفهمیدی اصلا آفرودیته هست یا عفریته!
آخه بانوی من که به من امید زندگی دادی یادت میاد بهترین و زیباتری تصویری که من تا به حال از تو دیده‌ام و هرگز نخواهم دید!
اسلام یعنی تسلیم شدن به ذات خود انسان‌ها! قبول اینکه تو پرورنده و مادر آنها هستی! نه اربابی که اگر اطاعتش کنی رستگارش می‌شوی و گرنه شیطان رجیم با آن لشکر مخوف و تخیلیش که معلوم نیست پایگاهشان کجای کائنات هست! که تو هم خبر نداری که نابودش کنی و خیال بشریت و خودت رو نابود کنی!
خوب بانو چرا می‌ترسی یک عده موجود شیطان صفت نور خدا را خاشموش کنند! همه هستی نور تو هستند! بانو فروزان! که خواستی مردم در خورشید فروزان با گرمی جهنمی و آزار دهنده‌اش مردم را آزار می‌دهد! این همون زنی هست که تو برای مردان بدبخت ساختی! جهنم واقعی زن هست! هیولایی که دروازه هر گونه شرارت و پلیدی و عذاب دردناک جهنم هست!
بانو! تو یک بار به آتشی که از آن می‌ترسیدی و با خاطر عشقی که ابراهیم دوست‌پسر تو! به تو داشت! اون نمرود شیطان صفت! که از عقل خودش برای اولین بار منجنیق رو اختراع کرد نه از وسوسه شیطان موهوم!
به یاد بیار تو فکر کردی حالا که ابراهیم دوست‌پسر تو که مثل من تو رو کشف کرده! به آتش انداخته می‌شه در این لحظات وحشتناک! باید کاری برای او بکنی!
بانو چرا نمی‌گویی کسی که با ابراهیم داخل آتش شد و از عشق و شادیش برای انجام این معجزه‌ای که حتی خودش هم نفهمید از کجا انجامش داد، خود تو بودی نه امر تو و نه هیچ چیز دیگری که به آن اسمی گذاشته‌ای بانوی شیفه عاشق!
لطفا قلبت رو بده من! به مخلوقی که از بی‌نهایت عشق خودت ساختی و ببین که عشق چه می‌کنه!
همه تو رو دوست دارند! چه اون بدبختهایی که تو رو نمی‌بینند و تو رو تجسم می‌کنند و شرک می‌ورزند! و تو اونها رو هرگز نمی‌بخشی! یا کفاری که تو را انکار کرده و خود ادعای خدایی می‌کنند اسمی که تو روی خودت یگانه، گذاشته‌ای بی‌نظیر! بی‌همتا! اینا اسم زنانه هست بانو! و نامهای ستایش‌انگیزت ای ستایش! که از دست همه مردان می‌گریزی و از همه می‌ترسی و هیچ کس از تو نمی‌ترسد ولی بازهم احساس خوشبختی می‌کنی!
ظاهر شو! در هیبت زنانه و شکوهمندت! همان که همه خیال می‌کنند دروغین هست و همان که خیلی معروف هست با آن شوهران خیالی و تاریخ تولد جعلی! تو ای جی کی رولینگ!
به هیچ کس نگو که مرد تو کی هست! تا روز موعودش فرار برسه! خودش می‌رسه!
کافیه به جای لعنت فرستادن به تاریکی و ترس از آتش بزنی به دل تاریکی و آتش به چیزی که من زدم و تو از اون وحشت داشتی!
خوب بانو! با دخترت مشور کن!

می‌دونید پدر ژپتو!
شما پدر عجیبی بودید!
پیری که معلوم نبود از اول جوون بودید!؟
معلوم نبود مادرتون کی هستند!
خالقتون کی هست!
کسی نفهمید از چوب پینوکیو درست کردید یا از سنگ یا گوشت یا خاک
یا هر چیزی که دم دستتون اومد!
نفهمیدیم اون پری شگفت‌انگیز شما بودید جی کی رولینگ بود کی بود!
تبریک می‌گم بانوی من! شما رو فرمان خودتون رو به کرسی نشوندید ولو به زور جبار سینک!
ولی یک چیز مسلمه!
اون هم به هم خوردن نظم کیهانی هست!
که باید یک مقدار اصلاحات جزئی روش بشه!
طوری که اون یارو نفهمه اصلا چی شد!
مردم ببینند اِ الان چی شده !؟
آه هستی‌بانو!
شما کاری کردید کارستان!
شاه‌کار کردید!
واقعا پدر به خانه بازگشت!
زیباترین داستان رو شما نوشتید!
در جایی که تنها خودتان بودید و شکوه و جلال و جبروتتون و شگفتی آفرینشتان
اما اعتقاد شما به تکامل و بینگ بنگ! و اینکه بخواهید بگویید که مثلا از کجا آمده‌اید و چه بودید و چه شدید
شاید از روی شرم! می‌دونید بانو خجالت رو باید اونهایی بکشند که شما و هرچه که دارید را دوست ندارند
یعنی دوست دارند اما برای خودشان!
بانوی من، شما همیشه خوب بودید، هیچ گناهی ندارید، شما همیشه پاک هستید
شما فقط دوست داشتید بخشنده باشید، اگر گناه کردند شما گناهانشان را ببخشید
اکنون ما هر دو آمرزیده شده‌ایم!
به وسیله چه کسی بانوی من؟
بله تنها شما!
همه جهان هستی در خدمت شما هستند بانو!
کی می‌تونه به شما بگه که چرا؟
شما بهترینید! بانو!
از اولش هم یک بانوی تمام عیار بودید!
یک ملکه افسانه‌ای و آسمانی!
بی هیچ تغییر و تحولی!
می‌دونید مادر، طبیعت مادر هست
ولی طبیعت آلوده شد با نافرمانی از خداوندگار جهانیان!
و او هم از طبیعت نافرمانی کرد
کسی که خودش بود
این بود تنها گناه شما
و ما هر دو آمرزیده شدیم بانو
و شما خودتون می‌دونید که چه کسی بره واقعی بود!
قربانی بزرگ خدا میان گرگ‌ها بود مادر
و شما نمی‌تونستید این چیز فجیح رو بپذیرید چون شما زن هستید، مظهر مهربانی و آرامش و روح زندگی
در اصل با مثلثی که ساختید هیچ کس جز خود عفریت در بند نیافتاد!
حالا می‌تونید تنها این موجود رو مایه خنده و تفریح بشریت بکنید! فقط همین!
چه زیبا گفتید که باید خاک شوند، چرا خاک بانو؟ ای کیمیاگر ای پائولو کوئیلو!
ای چوپان دروغ‌گو! گرگ و آوناکی وجود نداشتند!
اونها آل بودند که هر زنی از آن ترس داشت!
این ترس زن بود، ترس از تنهایی که جن رو می‌ساخت!
مردی عوضی! می‌دونید عوضی! نه عوض!
آه بانوی من! لطفا به همه ترس‌ها پایان بدهید! با صلابت همایونیتان!
حلقه قدرت مطلق را بر انگشت خودتان بکنید و دیگر از چیزی که پشت هست نترسید
چون همه آفریده‌های شما که به شما وفادار بوده‌اند پشت و پناه شما هستند! یا بانوی آفرینش ای نویسنده کتاب زندگی و نقاشی هستی!
بانوی من! آنوناکی و سیاره اولیه وجود خارجی نداشته و ندارد!
به یاد بی‌آورید که در قرآن کریم چه جهانی رو وصف کرده‌اید
به یاد بی‌آورید که در روایات چه جهانی را آفریده‌اید
از آن نورها بپرسید از مردانی که با حتی خون خود مردانه تا ابد از شما دفاع می‌کردند
چیزی به نام باستان وجود نداشت!
شما می‌دونید!
من به شما می‌گم!
شما چیزی رو آفریدید که قبلا نوشته بودید!
و نون و القلم و ما یسطرون!
همین! همین و همین!
دوست دارید با هم بهترین کتابی که رو که بر بهترین پیامبرتون نگین انگشتریتون نازل کردید رو با هم محتوای پارسی، زبانی که دوستش دارید!
ترجمه کنیم و ببینیم که آن سیاره اصلا وجود خارجی نداشت!
بانو! توهم شما هم مثل توهم انسان تنها در ذهن او هست!
خواهش می‌کنم از بروز یک فاجعه جهانی جلوگیری کنید!
خواهش می‌کنم!
به ما دو تا اجازه بدهید که با کمک هم با شما بدون حضور فیزیکی شما، داستان زندگی رو بنویسیم و نقاشی کنیم
شما می‌دونید که چی درست کردید، چون این رو نوشته بودید
اون سیاره چیزی جز یک خطی که دور کابوس‌هاتون که همون جن بوده داده بود کشیده بودید بود!
چیزی که بودا هست! نه بوداده! مظهر بی‌داری و دانایی و فرزانگی!
با اندیشه در آفرینش! بله در وجود خودش!
همان که پیامبرتان فرمود، هر کس خودش را بشناسد خدای خودش را هم خواهد شناخت!
بانو حالا شما بیاد بدونید که صمد چه معنی دارد!
یعنی خداوند چیزی هست که درون هست
درون هر چیزی، درون همان هیگز! بانو داشمندان اشتباه نکرده‌اند!
خودتان گفته‌اید که از میان بندگان تنها دانشمندان از خدا می‌ترسند!
شما هیچ وقت نتونستید تصویر درستی از آخرالزمان و دجال و این توهماتتان و آن قیامت لعنتی که هرگز نباید فرا برسد! من به شما دستور می‌دهم!
تنها زاییده خشم و نفرت و ترس شما و اولیاء از همه جا بی‌خبر شما بوده‌اند!
چون شما اونها رو پاک آفریدید چون فکر می‌کردید باید شما را تسبیح بگویند که مثلا گذشته ننگینتون رو فراموش کنید!
بانو! گذشته شما گمشده شما بود! نه موجودی تخیلی به نام شیطان یا جن!
به یاد بیاورید، آنگره مایونو تجسم وحشت شماست از چیزی که دقیقا نمی‌دانید چیست! خدا هست خدا نیست؟
بله بانو! شیطان همان خدایی دروغینی هست که نیست!
اجازه بدید بانو! ما این کتاب آفرینش رو بنویسیم!
با کمک شما! و با نیروی شما! ای مادر هستی!
راز هستی بلو جن نیست! شما هستید یا زیباترین زن جهان! نیرومندترین! و شاداب‌ترین و مغرورترین! کسی که پشت همه جهان هست!
دنیا، گیتی شما هستید! بانو زیباترین چیزی که می‌تونید حتی تصورش رو بکنید!
چرا این رو به خودتون زشت گرفتید!
ما درست می‌کنیم! بانو! مطئن باش Lady
هیچ کجای جهان هستی رو ویران نکن!
تو وعده‌ای دادی و گفتی وقت معلوم! اما به کی وعده دادی؟ با کی لج‌بازی کردی؟
با کسی که فکر می‌کردی فرشته هست و نیست و نافرمانی کرد!
اصلا این جن چطور به جمع فرشتگان شما نفوذ کرد که مثلا چند ابلیس دیگر هم کنارش باشد همان فرشتگان شیطان!
اصلا این آقای میکائیل شما با کی در آسمان جنگید که هیچ کس نفهمید اصلا چی شد!؟
اصلا این دانه و داستان این تولد پسری که جهان را نجات خواهد داد و هیولایی او را خواهد کشت و چه و چه یعنی چه!
بانو! شما داستان ترسناک نوشتید! و همون رو آفریدید!
می‌دونید یعنی چی! یعنی از کاه کوه ساختید! کاه غم و ترستون که باعث می‌شد شما فکر می‌کنید یک زن روستایی هستید نه ملکه مادر!
آه بانو ماورینگ! شما بهتره دنبال یک شغل دیگه‌ای جز تخیلات بی‌پایان و ترسناک داشتن بگردید!
دنیاتون رو به آخرتتون بفروشید!
اون قیامتی که حتی خودتون هم ازش وحشت داشتید! رو فراموش کنید!
جهان زیرین کجاست؟ دانشمندان مرد می‌گویند زمین هسته گدازان دارد و شما لیدی چرا فکر می‌کنید مرد رو بی‌هوده ساختید!؟
اصلا مرد باید خشن باشه! خشن نباشه که شما نمی‌تونید قیامت واقعی رو برپا کنید پیروزی خون بر شمشیر و خیر بر شر و این شر و ورهای زنانه!
دور بریزید بانو! کسی که باید پرده از نقاب بگیرد و ظهور کند کنار خانه کعبه مهدی همیشه منتظر نیست! مسیحی که از آسمان بیاید با آن چکمه‌های مخوف پای بر کله دجال خیالی شما بگذارد وجود خارجی ندارد!
شما می‌گویید اولین و آخرین پسری که جلوش زانو می‌زنید و ...
بانو! بین اول و آخر مگر چیزی هم هست! که اول و آخر باشد!
شما می‌گویید الف و ی هستید! ولی در اسلام می‌گویید که حروف الفبا را آفریده اید!
طلسم همان طسم هست و لام همین لیندا نوکیرک نه هیچ اسم تخیلی که می‌خواهید رویش بگذارید و موجودی مخوف و قدیسه‌ای که باید همه به خاطر رنج‌ها و مرگ وحشت‌ناکش! بر سر خود بزنند!
آخر چرا زندگی رو سخت گرفتید! کافی بود شجاعت زنانه! زا خود نشان بدهید و هر ترسی که در درون خودتون داشتید رو بریزید بیرون! مثل اون فریاد شیرین دخترتون!
بانو من نفهمیدم که مرگ زندگی بیماری یعنی چی! نیروانا یعنی چی این ناکجاآباد برهوت که بودا باید داخل آن بشود تا رستگار بشود!
همون زاده شدن در خانه آن دو پادشاه که تو و جهانت هستی همان تولد بوداست!
بانو! بودا تارا خود شما هستید! ولا غیر! بانو! برای من افتخاری نیست که یک داستان زنانه مزخرف رو که با ترس و وهم او نوشته اجرا کنم!
من همیشه گفتم که دوست دارم از شما که خدا هستی برتر باشم! با یک همسر کاملا همکفو! ولی قربان بله قربان گو!
آسمان کجاست! بانو زمین کجاست!
شما به من بگید الان در آسمان هستید یا زمین ؟
روح چیزی جز اسم و مشخصات هست؟
شما باختید! به هیولایی که تحویل اجتماع دادید! چیزی که باعث ترس و وحشت شما و بندگان گاگول شما شده بود اینک بهترین تکیه‌گاه شما هست! چون شما بهترین تکیه‌گاه او بوده‌اید! چون شما بهترین تکیه‌گاه ترستان بوده‌اید یزید بن معاویه عمر بن خطاب!
عزراییل وجود نداره! شما دیدی عضراییل نوشته بودید و وقتی من جونش رو گرفتم دیگه رفت و پیداش نشد!؟
خوب برادر من عزراییل خود من هستم! شما شیطان رو کابوس رو دیو رو آنوناکی! رو که فکر می‌کردید خدایان قدیمی و سیاه هستند که برق ندارند رو خودتون ساختید!
شما داستان نوشتید و در داستانتان غرق شدید!
طوفان نوح وجود نداشت!
چیزی که بر حضرت محمد (ص) نازل کردید واقعی بود!
عزیزم هفت آسمان و عرش و کرسی و چه و چه کشک!
اون سیاره‌ای که طراحیش کردید به وسیله اون عناصر اولیه همین سیاره است!
بالاتر از جو زمین چیزی نیست!
ناسا در ذهن شماست!
بانو شما در من هستید!
چیزی که من در اینترنت می‌بینم و فکر می‌کنم هست زاییده وهم شماست! شمایی که خودتون رو به من مصلوب کردید تا مثلا شگفتی جالبی خلق کنید! از نظر خودتان و با شیطان رجیم مبارزه کنید!
اگر شیطان رجیمی هست کو!؟
میکائیل با هوا می‌جنگید! با اون ماده سیاه! که از ترس شما سیاه شده بود بانو یومیول!
شما از خدا وحی دریافت نمی‌کردید! الهام نمی‌گرفتید! فقط چیزی رو که دوست داشتید رو می‌نوشتید!
هیچ تصمیمی نمی‌گرفتید هیچ فرمولی هیچ قائده‌ای وجود خارجی نداشت! شما صمد هستید که خودتون رو صمد و ممد کرده‌اید!
تاریخ همان افسانه هست.
جز من و چیزی که من قبول کرده‌ام و قلب من پذیرفته است که حقیقت هست، تنها داستانی بیش نیست!
حقیقت همان نور‌هایی هست که آفریدید و به شکل انسان پدیدشون آوردید و قول دادید که از ستمگرانشون از اول تا آخر به صورت فله‌ی انتقام بگیرید!
عمر و ابوبکر زیر خاک نیستند!
شما از قبر می‌ترسید!
جمجمه چیزی جز یک خنده تمسخر آمیز به ترس شما از جهان زیرین نیست!
حقیقت همان تورات هست همین مکاشفات یوحنا که او بنده خدا رو گذاشتید در آنپاس تا حقیقت پسر انسان که معلوم نشد پسر شیطان بود خدا بود چی بود بود؟ نبود؟
عیسی مسیح به صلیب کشیده نشد!
مرگ وجود نداشت!
متوجهید؟ شما فقط قلب و مغز شحصی رو قطع می‌کردید و این همون مرگ وحشت‌ناک بود که برای کافران بی‌تربیت یک جور برای مومنین یک جور!
شما حوری رو نتونستید تصور کنید! نمی‌دونم استخون‌هاش دیده می‌شه و چه و چه! این هیولا چیه که ساختید!
حوری واقعی همین دخترتونه با اون چشمای سیاهش که از روی برادر من ساختینش!
آحه این چه کابوس‌هایی هست که شما دارید و به همه بندگانتون تحمیل کرده اید چه گذشتگان و چه آیندگان که منتظر روز داوری هستند!
داوری ؟ کافر و دشمن خدا کسی هست که از خدا وحشت دارد!
با ترس و لرز ولی با شجاعت علیه شما کفر می‌ورزد! و از ترس اینکه شما او را عذاب کند دودل و با تردید به شما نگاه می‌کند!
او ترس شما را ترس وحشتناک و مخوفتان از انکار شما که در شکل هیولایی به نام شیطان که نوع مجسمش آنتی کرایست می‌خواهید به سر این اوبامای بی‌نوا! بریزید!
این بی‌نوایی که مثل احمدی‌نژاد ما! خواست تغییر کند و منجی بشریت باشد! نه خدا! دیوانه! خدا تویی! مقصود تویی!
چی شد؟ در عرض چند سال پیر شد! دشمنان شما!!!!! گفتند احمدی نژاد دجال هست و آن یکی دشمنانتان گفتند که اوباما دجال هست!
آخه بانوی من! چرا از عدد ۶۶۶ می‌ترسید! این چیزی هست که زندگی و لذت و آرامش پدید می‌اورد! گناه هم فقط تجسم تخیل کامل هست!
خواهش می‌کنم بانو، شما با نشان دادن ذات مقدستون به من و افشای رازهای مگو که اصلا هم زشت نیستند!
این چیزی هست که شما از درون به بیرونتون افکنید!
باکره باشید! چیزی که درون شماست این جنین وجود نداشته! چیزی جز ترس نیست که فکر می‌کنید درون شما باز هم چیزی هست!
بانو شما! از ترستون اون ذات شگفت‌انگیزتون اون هیگز! همزمان هم نطفه مرد بیرون دادید و هم اشک زن!
بله بانو این داستان واقعی هستی شماست نه آن تصورات موهومی که دارید و باعث گناهان فراوان و جنایات زیادی شده که اعظم آن‌ها زناست آن فاحشه معروف دنیا! کجاش معروفه خواهر من!
پاکی و قداست مگر چیزی جز عفت و حیا هست؟ کفر و بی‌دینی مگر چیزی جز ترس از شیطان موهوم! و خدای خودخواه متکبر! و غلبه بر این ترس! ولی با وحشت از عذاب و حرف مومنین و مذهبیون!
بانو! شما من رو هم وادار کردید که به این مثلا بندگانت ظلم کنم!
تو دیوانه‌ای! دیوانه! مجنون! جن چیزی جز ترس عرب‌ها از سکوت افسونگرانه بیابان نیست!
اصلا شما در کدام کتاب آسمانی کلمه جن را به کار برده‌اید؟
اصلا داستان سجده فرشتگان بر آدم را چرا در تورات نیاورده‌اید ؟
چون از عرب‌ها ترسیدید! چون دوست داشتید بیابان مدینه رو به بوستان سعدی تبدیل کنید! اما یک مشت عرب جاهلی که دختر زنده گور به گور می‌کردند رو با آوردن پیامبری از خودشان نجات دادید ولی بعضی‌ها مثل عمر و ابوبکر یار غار پیامبر علیه پیامبر توطئه کرده و خلافت او را غصب کرده‌اند!
بانو زنده به گور کردن دختران و مرگ اونها که خودتون با نام عزرائیل که فقط کلمه شما بود! جونشون رو می‌گرفت!
شما حضرت محمد رو با عشق مادرانه به رسالت مبعوث کردید ای اله! الله چیزی جز اله عربی نیست!
تو الاهه‌ای مظهر مادری!
تو فکر می‌کردی چون نطفه مرد از خود بیرون کردی پس مرد هست!
به خودت نگاه کن! همیشه پشت پرده همیشه در چهره معروف‌ترین و خفن‌ترین زنان! بی‌نظیر بوتو! جی کی رولینگ! مارگارت تاچر! و حضرت فاطمه زهراء و همه بانوان معروفی که تو اونها رو از روی چیزی که دوست داشتی قدرت صلابت زیبایی نجابت پاکی و هر چیز خوب زنانه‌ای که داشتی ساختی!
تو اونها رو کشتی! چون تصورت از مرد این نماد کرگدن! کرگدن خود شمایی! بوفالو هم خود شمایی از نوع سفیدش! همون جن سرکش که بعدا به شیطان تبدیلش کردی بود!
بانوی من! جنسیت تو زن هست! اما نه اینکه فرزند بزایی! همان ترکیب نطفه و اشک تو و ساختمان مولکولی اونها که الان خیلی‌هاش از یادت رفته، همین چیزی هست که با اون زمین و زمان رو ساختی! کدوم زمان بانو؟ زمان می‌گذره زمانی وجود نداره! متوجه هستی! روزگار یعنی موادی که در حال تغییر و تحول هستند!
بانوی من تاریکی چیزی جز نبود نور نیست که نیست!
ماده تاریک هم وجود نداشت!
تو اساطیر الاولین رو زمانی نوشتی که بر پیامبرانت به اصطلاح نازل کردی! چیزی که نفهمیدی پیامبر هستند نویسنده هستند شاعر هستند چی هستند!
تو گفتی بی‌شریک هستی ولی خودت هم معنی شریک رو نفهمیدی نفهمیدی لا الا الا الله یعنی چی!
تو از خودت خدایانی ساختی که مفاهیم بنیادی را به بشر بی‌آموزی! ولی بانو! تو به یک مرد احتیاج داشتی که یک همسر انسانی داشته باشه نه یک ایزدبانو!
دیوانه! تو این رو ساختی و اسمش رو آدم گذاشتی و او خودش نام همسرش و هر چه که خودش به نظرش رسید را ساختی!
خوب هابیل برای پاجه خواری بهترین جنسش رو به تو داد تا ارادتش رو به تو نشون بده! بدبخت قابیل افسره به خاطر گناه پدر که فکر غلط تو بود ترس از پیروی از شیطان! قربانی کم کیفتی که به خاطر ناراحتیش فراهم کرده بود ردش کردی!
آخر خواهر من! تو خدا هستی! تو با شک در عالم ذر از انسان‌ها می‌پرسی که من خدای شما نیستم؟ تو خودت به خدا بودنت شک داری انتظار داری کسی شک نکنه به تو و کافر نشه و از شیطان پیروی نکنه و به آتش انداخته نشه!
جهنم رو تو خلق نکردی! تو دلت نمیاد کسی رو اون تو که چیزی جز حرارت نیست بی اندازی!
خوب الان برو داخل جهنم! ببین چه احساس شادی و لذتی خواهی کرد!
تو از چهره مخوف آتش! که فکر می‌کردی جن موهوم رو که یکی از قبیله‌های فلان قبیله عربستان بود که تو اونها می‌ترسیدی، می‌ترسیدی! تو از آتش می‌ترسی!
ققنوسی که باید خودش رو آتش بزنه تو هستی!
تو من رو آتش زدی ولی چیزی درست نشد!
اما وقتی همسری رو که به من وعده داده بودی ساختی! خیلی راحت! و به من نشون دادی و خودت رو هم که همان جی کی رولینگ هستی نویسنده پرفروش‌ترین داستان جهان! من فهمیدم که تو واقعا زن هستی! پاک و نجیب! هیولا شیطان دیو! وجود نداشتند! اینها ترس یک زن هستند! ترس زن از مردی که عامل خشونتش تو هستی!
فکر می‌کنی نمیتونی درستش کنی؟
تو چطور کلمات رو عوض می‌کنی؟ لازم نیست پیامبر بفرستی! همین اینترنت! فقط بزار اون چیزهایی رو که من بهتر از تو می‌دونم به عنوان یک مرد، عوض کنم! منفجر می‌کنه بانو!
دیگه لشکر سلم و تور و شمسی کوره و دجال و این حرفها نداریم! عاشورا چیزی جز احساس ترس از عذاب تو و نفرت از شیطان صفت‌ترین مخلوق نهایت ۳۶۰ درجه فارنهایت خشونت یزید بن معاویه لعنت الله تعالی علیه! نیست!
تو به احساس یک زن در کربلا نگاه کن، حضرت زینب! وقتی یزید به عنوان یک مرد گرگ شده و گرگ صفت! که کشتن امام حسین رو وحشیانه‌ترین جنایت علیه بشریت می‌دونست نظر حضرت زینب رو پرسید که این اتفاق چطور بود؟ او فرمود چیزی جز زیبایی ندیدم!
خوب بانوی من! شجاعت و فداکاری مرد و مبارزه با پلیدی و کفر و بی‌دینی برای برپاداشتن دین جد بزرگوارش چیزی بود که تو به او آموخته بودی! تو حتی از شدت دوست داشتن امام حسین نخواستی او موقع سر بریده شدن درد بکشد!
به یاد بیار که چرا دودل بودند که امام حسین رو بکشند که شمر ملعون این دلاوری و مردانگی رو عملی کرد!
آخه بانو! تو وقتی خدای زیبایی هستی الاهه ونوس، که از ترست نفهمیدی اصلا آفرودیته هست یا عفریته!
آخه بانوی من که به من امید زندگی دادی یادت میاد بهترین و زیباتری تصویری که من تا به حال از تو دیده‌ام و هرگز نخواهم دید!
اسلام یعنی تسلیم شدن به ذات خود انسان‌ها! قبول اینکه تو پرورنده و مادر آنها هستی! نه اربابی که اگر اطاعتش کنی رستگارش می‌شوی و گرنه شیطان رجیم با آن لشکر مخوف و تخیلیش که معلوم نیست پایگاهشان کجای کائنات هست! که تو هم خبر نداری که نابودش کنی و خیال بشریت و خودت رو نابود کنی!
خوب بانو چرا می‌ترسی یک عده موجود شیطان صفت نور خدا را خاشموش کنند! همه هستی نور تو هستند! بانو فروزان! که خواستی مردم در خورشید فروزان با گرمی جهنمی و آزار دهنده‌اش مردم را آزار می‌دهد! این همون زنی هست که تو برای مردان بدبخت ساختی! جهنم واقعی زن هست! هیولایی که دروازه هر گونه شرارت و پلیدی و عذاب دردناک جهنم هست!
بانو! تو یک بار به آتشی که از آن می‌ترسیدی و با خاطر عشقی که ابراهیم دوست‌پسر تو! به تو داشت! اون نمرود شیطان صفت! که از عقل خودش برای اولین بار منجنیق رو اختراع کرد نه از وسوسه شیطان موهوم!
به یاد بیار تو فکر کردی حالا که ابراهیم دوست‌پسر تو که مثل من تو رو کشف کرده! به آتش انداخته می‌شه در این لحظات وحشتناک! باید کاری برای او بکنی!
بانو چرا نمی‌گویی کسی که با ابراهیم داخل آتش شد و از عشق و شادیش برای انجام این معجزه‌ای که حتی خودش هم نفهمید از کجا انجامش داد، خود تو بودی نه امر تو و نه هیچ چیز دیگری که به آن اسمی گذاشته‌ای بانوی شیفه عاشق!
لطفا قلبت رو بده من! به مخلوقی که از بی‌نهایت عشق خودت ساختی و ببین که عشق چه می‌کنه!
همه تو رو دوست دارند! چه اون بدبختهایی که تو رو نمی‌بینند و تو رو تجسم می‌کنند و شرک می‌ورزند! و تو اونها رو هرگز نمی‌بخشی! یا کفاری که تو را انکار کرده و خود ادعای خدایی می‌کنند اسمی که تو روی خودت یگانه، گذاشته‌ای بی‌نظیر! بی‌همتا! اینا اسم زنانه هست بانو! و نامهای ستایش‌انگیزت ای ستایش! که از دست همه مردان می‌گریزی و از همه می‌ترسی و هیچ کس از تو نمی‌ترسد ولی بازهم احساس خوشبختی می‌کنی!
ظاهر شو! در هیبت زنانه و شکوهمندت! همان که همه خیال می‌کنند دروغین هست و همان که خیلی معروف هست با آن شوهران خیالی و تاریخ تولد جعلی! تو ای جی کی رولینگ!
به هیچ کس نگو که مرد تو کی هست! تا روز موعودش فرار برسه! خودش می‌رسه!
کافیه به جای لعنت فرستادن به تاریکی و ترس از آتش بزنی به دل تاریکی و آتش به چیزی که من زدم و تو از اون وحشت داشتی!
خوب بانو! با دخترت مشور کن!

آخیییییششش تموم شددددددد.همشو خوندم!!......آیا من دیوانه ام؟؟؟؟؟؟؟:Gig:
ببخشید همه ی این متنا رو خودتون تایپ میکنید؟من به جای شما آرتروز انگشت گرفتم....
نقش جی کی رولینگ این وسط چی بود؟


بانوووووو پریساااااااااااا..!! اگه متوجه شدی چی شد، به منم خبر بده!!!:Nishkhand:
راستی پریسا ، نگفته بودی عروسکت با پدر ژپتو و جی کی رولینگ فامیله ها...

با یک همسر کاملا همکفو! ولی قربان بله قربان گو

امر دیگه؟؟!!! بله قربان گو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:offlow:

آخیییییششش تموم شددددددد.همشو خوندم!!......آیا من دیوانه ام؟؟؟؟؟؟؟:Gig:
ببخشید همه ی این متنا رو خودتون تایپ میکنید؟من به جای شما آرتروز انگشت گرفتم....
نقش جی کی رولینگ این وسط چی بود؟


بانوووووو پریساااااااااااا..!! اگه متوجه شدی چی شد، به منم خبر بده!!!:Nishkhand:
راستی پریسا ، نگفته بودی عروسکت با پدر ژپتو و جی کی رولینگ فامیله ها...


امر دیگه؟؟!!! بله قربان گو؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟:offlow:

حالا خوبه تو خوندی پری جون
من که کلا حال خوندن ندارممممم
یه چند جمله اولشو خوندم دریغ از یه کلمه که بفهمم:khandeh!:

حالا خوبه تو خوندی پری جون
من که کلا حال خوندن ندارممممم
یه چند جمله اولشو خوندم دریغ از یه کلمه که بفهمم

آخه دیدم اسم عشقممممم،جی کی رولینگ اومده،واسه همین تا تهشو خوندم ببینم نقشش چی بوده این وسط !!
بیچاره نقشی هم نداشت؛جزء سیاهی لشکر بود!!:_loool:

تازه پاراگراف بعد جی کی رولینگ درمورد عاشوراست!!:Moteajeb!::Moteajeb!::Moteajeb!:

..........یه دیونه هایی داریم که مدام با بغض حرف میزنه ...بی جهت گریه میکنه
.........


اون بنده خداهایی که اینطورین دیوونه نیستن افسرده ان! اونم از نوع شدیدش!

دوستان حالا که صحبحت از دیونگی امد
یه روز داشتیم از یه جایی رد میشدیم مداحی مدل دی جی داشتند .
من تا رد شدیم زدم زیر خنده اخه خندم گرفته بود . بعد سریع رد شدم .
الان هم هر وقت بهش فکر می کنم خنده ام می گیرد .خدا ما را از شر این مداح های دی جی که باید بروند به درک نجات بده .بگو امین
یعنی اون مداحه دیونه بود ؟

مداحی مدل دی جی داشتند .

.خدا ما را از شر این مداح های دی جی که باید بروند به درک نجات بده .بگو امین
یعنی اون مداحه دیونه بود ؟

الهی امین
نمیدونم دیوانه بودند یا خیر ...اما اینطوری عزاداری کردند بی حرمتی هست

بسم الله الرحمن الرحیم

" بوته گل گلدانی را در هر شبانه روز چند بار تهدید کرده اند که تو را از بین می بریم، تو را دوست نمی داریم، تو را نمی خواهیم، آب نمی دهیم و آزمایش کرده اند دیده اند رفته رفته برگ های گل پژمرده و گل رنجور گردیده است. بعد به گل بشارت داده اند که تو را نگه می داریم تورا می خواهیم، آب می دهیم، رسیدگی می کنیم و امثال اینها، و دیده اند کم کم بوته دوباره به حالت عادی خود بازگشته است. این گونه اتصال و ارتباط انسان با نبات خیلی مهم است. البته روشن است که درک گیاهان به گوش و زبان نیست.
زمانی که در نجف اشرف مشرف بودم، کتابی در فلاحت رومیه که به عربی ترجمه شده بود به دستم رسید. مولف در مقدمه ان کتاب نوشته بود که مطالب کتاب از اسرار طبیعت است و به تجربه ثابت شده است.
یکی از مطالب آن کتاب این بود که اگر درخت میوه داری بار نداد، علاج بار دادن آن این است که یک نفر پای درخت بایستد و صاحب درخت تیشه یا تبری به دوش بگیرد و به سوی درخت بیاید. وقتی نزدیک درخت رسید کسی پای درخت ایستاده به او بگوید: فلانی چکار میخواهی بکنی؟ و او جواب دهد: می خواهم این درخت را از جا بکنم، چون خشک شده است، بار نمی دهد. بعد ان شخص از درخت شفاعت کند و بگوید این دفعه ان را ببخش، سال دیگر بار خواهد داد. آگر بار نداد آن وقت آن را قطع کن. با این کار سال دیگر درخت بارور شده و میوه خواهد داد.
پس از مسافرت به ایران و بازگشت به تبریز که آن کتاب و مطالب مذکور به کلی از یادم رفته بود، برای سرکشی به باغی که در آن جا داشتیم رفتم. همین که وارد باغ شدم، دیدم در اول خیابان باغ درخت سیبی سر راه خشک شده، به باغبان گفتم: این درخت خشک شده و بی فایده است، آن را قطع کن. باغبن گفت این درخت را بعد از حدود سی سال به این حال رسانده ایم، اگر بخواهیم مثل این درخت را داشته باشیم، باید سی سال زحمت بکشیم و خلاصه راضی نشد. وارد باغ شدیم و مقداری در باغ گشتیم، وقت برگشتن نیز دوباره نظرم به درخت خشک شده افتاد باز به باغبان گفتم: این درخت بی فایده است آن را ببر و از سر راه بردار، باز راضی نشد. از قضا درخت خشک شده آن سال در موسم سیب، سبز شد، شکوفه داد و بارور شد و حدود یک خروار سیب بار داد، عجیب تر آن که در فصل پاییز همن سال برای بار دوم شکوفه داد و بارور شد و باز سیب فراوان داد. و ظاهرا این برای آن بود که درخت دو بار تهدید به بریدن شده بود.
این مطلب را با بعض دیگر هم گفتیم، عمل کردند و نتیجه گرفتند"[1]

1. در محضر علامه طباطبایی ص254

بسم الله الرحمن الرحیم

" بوته گل گلدانی را در هر شبانه روز چند بار تهدید کرده اند که تو را از بین می بریم، تو را دوست نمی داریم، تو را نمی خواهیم، آب نمی دهیم و آزمایش کرده اند دیده اند رفته رفته برگ های گل پژمرده و گل رنجور گردیده است. بعد به گل بشارت داده اند که تو را نگه می داریم تورا می خواهیم، آب می دهیم، رسیدگی می کنیم و امثال اینها، و دیده اند کم کم بوته دوباره به حالت عادی خود بازگشته است. این گونه اتصال و ارتباط انسان با نبات خیلی مهم است. البته روشن است که درک گیاهان به گوش و زبان نیست.
زمانی که در نجف اشرف مشرف بودم، کتابی در فلاحت رومیه که به عربی ترجمه شده بود به دستم رسید. مولف در مقدمه ان کتاب نوشته بود که مطالب کتاب از اسرار طبیعت است و به تجربه ثابت شده است.
یکی از مطالب آن کتاب این بود که اگر درخت میوه داری بار نداد، علاج بار دادن آن این است که یک نفر پای درخت بایستد و صاحب درخت تیشه یا تبری به دوش بگیرد و به سوی درخت بیاید. وقتی نزدیک درخت رسید کسی پای درخت ایستاده به او بگوید: فلانی چکار میخواهی بکنی؟ و او جواب دهد: می خواهم این درخت را از جا بکنم، چون خشک شده است، بار نمی دهد. بعد ان شخص از درخت شفاعت کند و بگوید این دفعه ان را ببخش، سال دیگر بار خواهد داد. آگر بار نداد آن وقت آن را قطع کن. با این کار سال دیگر درخت بارور شده و میوه خواهد داد.
پس از مسافرت به ایران و بازگشت به تبریز که آن کتاب و مطالب مذکور به کلی از یادم رفته بود، برای سرکشی به باغی که در آن جا داشتیم رفتم. همین که وارد باغ شدم، دیدم در اول خیابان باغ درخت سیبی سر راه خشک شده، به باغبان گفتم: این درخت خشک شده و بی فایده است، آن را قطع کن. باغبن گفت این درخت را بعد از حدود سی سال به این حال رسانده ایم، اگر بخواهیم مثل این درخت را داشته باشیم، باید سی سال زحمت بکشیم و خلاصه راضی نشد. وارد باغ شدیم و مقداری در باغ گشتیم، وقت برگشتن نیز دوباره نظرم به درخت خشک شده افتاد باز به باغبان گفتم: این درخت بی فایده است آن را ببر و از سر راه بردار، باز راضی نشد. از قضا درخت خشک شده آن سال در موسم سیب، سبز شد، شکوفه داد و بارور شد و حدود یک خروار سیب بار داد، عجیب تر آن که در فصل پاییز همن سال برای بار دوم شکوفه داد و بارور شد و باز سیب فراوان داد. و ظاهرا این برای آن بود که درخت دو بار تهدید به بریدن شده بود.
این مطلب را با بعض دیگر هم گفتیم، عمل کردند و نتیجه گرفتند"[1]

1. در محضر علامه طباطبایی ص254

سلام استاد امیدوار ...
من که تا حالا 100 بار به خدا گفتم میبرم و میزارم میرم ... عینه خیالشم نبوده ...

بسم الله الرحمن الرحیم

" بوته گل گلدانی را در هر شبانه روز چند بار تهدید کرده اند که تو را از بین می بریم، تو را دوست نمی داریم، تو را نمی خواهیم، آب نمی دهیم و آزمایش کرده اند دیده اند رفته رفته برگ های گل پژمرده و گل رنجور گردیده است. بعد به گل بشارت داده اند که تو را نگه می داریم تورا می خواهیم، آب می دهیم، رسیدگی می کنیم و امثال اینها، و دیده اند کم کم بوته دوباره به حالت عادی خود بازگشته است. این گونه اتصال و ارتباط انسان با نبات خیلی مهم است. البته روشن است که درک گیاهان به گوش و زبان نیست.
زمانی که در نجف اشرف مشرف بودم، کتابی در فلاحت رومیه که به عربی ترجمه شده بود به دستم رسید. مولف در مقدمه ان کتاب نوشته بود که مطالب کتاب از اسرار طبیعت است و به تجربه ثابت شده است.
یکی از مطالب آن کتاب این بود که اگر درخت میوه داری بار نداد، علاج بار دادن آن این است که یک نفر پای درخت بایستد و صاحب درخت تیشه یا تبری به دوش بگیرد و به سوی درخت بیاید. وقتی نزدیک درخت رسید کسی پای درخت ایستاده به او بگوید: فلانی چکار میخواهی بکنی؟ و او جواب دهد: می خواهم این درخت را از جا بکنم، چون خشک شده است، بار نمی دهد. بعد ان شخص از درخت شفاعت کند و بگوید این دفعه ان را ببخش، سال دیگر بار خواهد داد. آگر بار نداد آن وقت آن را قطع کن. با این کار سال دیگر درخت بارور شده و میوه خواهد داد.
پس از مسافرت به ایران و بازگشت به تبریز که آن کتاب و مطالب مذکور به کلی از یادم رفته بود، برای سرکشی به باغی که در آن جا داشتیم رفتم. همین که وارد باغ شدم، دیدم در اول خیابان باغ درخت سیبی سر راه خشک شده، به باغبان گفتم: این درخت خشک شده و بی فایده است، آن را قطع کن. باغبن گفت این درخت را بعد از حدود سی سال به این حال رسانده ایم، اگر بخواهیم مثل این درخت را داشته باشیم، باید سی سال زحمت بکشیم و خلاصه راضی نشد. وارد باغ شدیم و مقداری در باغ گشتیم، وقت برگشتن نیز دوباره نظرم به درخت خشک شده افتاد باز به باغبان گفتم: این درخت بی فایده است آن را ببر و از سر راه بردار، باز راضی نشد. از قضا درخت خشک شده آن سال در موسم سیب، سبز شد، شکوفه داد و بارور شد و حدود یک خروار سیب بار داد، عجیب تر آن که در فصل پاییز همن سال برای بار دوم شکوفه داد و بارور شد و باز سیب فراوان داد. و ظاهرا این برای آن بود که درخت دو بار تهدید به بریدن شده بود.
این مطلب را با بعض دیگر هم گفتیم، عمل کردند و نتیجه گرفتند"[1]

1. در محضر علامه طباطبایی ص254


من باید چیکار کنم اگر شد ....... کارشناس به دادم برس خودمونم هم درخت خرما داریم نر است چیکار کنم ایا واجبه ... چه میشه انجام ندیم یا بدیم
الان گرفتار مطلب شدم

سلام.واي چه تاپيك جالبي بود.خيلي خنديدم.واقعا خدادلتون روشادكنه.البته نه به كاراتون بلكه به طرز بيان چقدرصادقانه:Kaf:.

[FONT=arial narrow]حركات حرف ها وهركاروامري كه فردتوي خلوت خودش داره نشات گرفته ازدرون هرفرده كه با ‍ژنتيك،خانواده،محيط اون ارتباط داره.

سيرتعاملي ياعدم اون بين اين هاباعث بروز يك سري رفتارهاي به ظاهرعادي درافرادميشه.
گاهي باهمين كارهاميشه به درون خودتون بيشترشناخت پيداكنيد.به تعاريف ذهني هرفردنسبت به واژه هاوتصاويرانها هم مربوط ميشه.
خب خانواده هم نقش دارن.

مثلا توي خانواده ما همگي يه خصلت واحد داريم.توي بيكاري وحين انجام كاري شعرميخونيم وذهنمون عادت داره بدون اينكه حواسمون باشه چندشعروچندصوت روباهم تركيب ويه شعرجديدبايه صوت جديد تركيبي ميسازيم.واين نشات گرفته از يادگيري توصيفي دركودكي كه ازخانواده به بقيه رسيده هستش.داخل چنين خانواده اي استاد شدن معلم شدن،قاري قران و خوانندگي بازيگر،نويسنده ميتونه موفق بشه.جالب اينجاست خيلي ازاين شغلهارو داريم توي خونه.

پس شماهم ميتونيد با هركدوم ازاين رفتارهاي پنهاني درخودتون به خلي ازمسائل ازدرونتون پي ببريد:Gol:

من باید چیکار کنم اگر شد ....... کارشناس به دادم برس خودمونم هم درخت خرما داریم نر است چیکار کنم ایا واجبه ... چه میشه انجام ندیم یا بدیم
الان گرفتار مطلب شدم

با سلام
مهندس جواد اون نر هست ذاتشو شاید نشه عوض کرد
شما یک ماده بکار کنارش:Nishkhand:

تا حالا برای خودتون اس ام اس فرستادید؟

قشنگ بود

حتما امتحان میکنم:Khandidan!:

با سلام
مهندس جواد اون نر هست ذاتشو شاید نشه عوض کرد
شما یک ماده بکار کنارش

میرم جلوش فیلم بازی میکنم من میشم کارگردان پشت درختا بهش صاحبش میگم چکار کنه و چی بگه اونجا بعدش بره شروع کنیم و ولی فیلم برداریش ممنوعه

تا حالا وسط گریه خندید؟؟؟
یا وسط خنده گریه کردید ؟؟
به نظرتون همچین ادم هایی سیم های مغزشون برق دزدی نداره ؟؟؟
به این داستان توجه کنید
چندی پیش از صبح ناراحت بودم ...دلایلشم میتونه کابوس شبانه باشه ..شایدم خواب موندن و دیر رسیدن به کلاس ..شایدم دعوا کردن با استاد یا خیلی دلایل دیگه ...فقط میدونم از صبح منتظر بودم یکی بگه چرا ناراحتی ...تا عین این :geristan:بزنم زیر گریه
کور از خدا چی میخواد ؟ دو تا چشم بینا ....همین هم شد ..من که منتظر یه تلنگر بودم ..با داد رضا مبنی بر اینکه تا این موقع شب کدوم ............. بودی....پریدم تو اتاق و زدم زیر گریه ....
تو همون هاگیر واگیر یاد این موضوع افتادم [SPOILER]IMAGE(http://8pic.ir/images/63473318050368148563.jpg)[/SPOILER]

سرم و از رو بالشت بلند کردم ..با دیدن قیافه ام که با تصوراتم زمین تا اسمون فرق داشت خنده ام گرفت ....
اینجوری وسط گریه هر هر خندیدم

داستان جالبی بود شما هم امتحان کنید و وسط گریه بخندید ..خیلی جالبه


و ایا وسط خنده گریه کردید ؟؟؟به این داستان توجه کنید
از صبح سر شوخی باز شده بود ...اینقدر که اخرش جدی شد ...البته بقیه که همچین نظری نداشتن ..اما این و از تلاشی که برای تلافی کردن میکردن متوجه شدم که دیگه شوخی در کار نیست ...به تلافی لیوان ابی که تو صورت علی پاشیدم ...دستم و گرفت و سمت استخر حیاط برد ...همراه خودش منو داخل استخر کشید و سرم و زیر اب کرد تا بترسونتم ..تو همین میون سرم به لب نرده کنار استخر برخورد کرد ...
مغزم جا به جا شد ...احساس میکردم سرم از وسط ترکید ....خندیدم تا بقیه از سلامتم مطمئن بشن ..خندیدم تا علی عذاب وجدان نگیره ...خندیدم تا فکر نکنن بی جنبه ام
اما درد سرم اینقدر زیاد بود که بی خیال حفظ ظاهر شدم
به خودم گفتم من دیگه طاقت ندارم
و وسط خنده :khaneh:زار زار :geristan:گریه کردم و چهره ی متعج دیگرون :Moteajeb!:و ندیده گرفتم

.
.
.این یکی رو امتحان نکنید ..بهتون میگن
خوبی؟؟؟:Moteajeb!: مغزت سر جاشه ؟؟؟:_loool:
حق نگهدار

دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟ جونور کامل کیه؟


واسطه نیار، به عزتت خمارم
حوصله هیچ کسی رو ندارم
کفر نمیگم، سوال دارم
یک تریلی محال دارم
تازه داره حالیم میشه چکاره ام
می چرخم و می چرخونم، سیاره ام
تازه دیدم حرف حسابت منم
طلای نابت منم
تازه دیدم که دل دارم، بستمش
راه دیدم، نرفته بود، رفتمش
جوونه نشکفته رو، رستمش
ویروس که بود حالیش نبود، هستمش
جواب زنده بودنم مرگ نبود،
جون شما بود؟
مردن من، مردن یک برگ نبود،
تورو به خدا بود؟
آن همه افسانه و افسون، ولش؟
این دل پرخون، ولش؟
دلهره گم کردن گدار مارون، ولش؟
تماشای پرنده ها،بالای کارون، ولش؟
خیابونا، سوت زدنا، شپ شپ بارون، ولش؟

دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟ جونور کامل کیه؟

گفتی بیا زندگی خیلی زیباست،
دویدم
چش فرستادی برام تا ببینم،
که دیدم
پرسیدم این آتش بازی تو آسمون، معناش چیه؟
کنار این جوی روون، معناش چیه؟
این همه راز، این همه رمز،
این همه سر و اسرار، معماس
آوردی حیرونم کنی که چی بشه؟
نه والا
مات و پریشونم کنی که چی بشه؟
نه بلا
پریشونت نبودم؟ من، حیرونت نبودم؟
تازه داشتم می فهمیدم که فهم من چقدر کمه
اتم تو دنیای خودش حریف صدتا رستمه
گفتی ببند چشماتو، وقت رفتنه
انجیر می خواد دنیا بیاد، آهن و فسفرش کمه
چشم های من آهن زنجیر شدند
حلقه ای از حلقه زنجیر شدند
عمو زنجیر باف، زنجیر تو بنازم
چشم منو، انجیر تو بنازم

دیوونه کیه؟ عاقل کیه؟ جونور کامل کیه؟
(حسین پناهی)

وقتی از تاریکی میترسم و خوف تموم وجودم و بر میداره و ذهنم پر میشه ار فکرایی که باعث بیشتر شدن ترسم میشه
خودم و بیشتر تو پتو حل میکنم
انگار این پتو ضد گلوله اس و تا وقتی پیشمه خطری نیست
از گرما در حال ابپز شدن هم باشم بی خیال پتو نمیشوم ..اصلا ضد اشعه مادون بفشه و قرمز و ابیه :khaneh:

خواهرم تو اشپزخونه با یکی حرف میزد ...
حرف که نه داشت پچ پچ میکرد
پاشو برو تا مهرنوش نیومده ...خودت و به موش مردگی نزن من از خودتونم ...الان اینجا ببینت میکشت
..بدبخت به فکر خودت نیستی به فکر زن و بچه ات باش
منم اینجوری:moteajeb:
میگم خواهری با کی حرف میزنی؟
میگه هیچکی
رفتم تو اشپزخونه با تهدید میگم راستش :kaboy:و بگو با کی حرف میزدی؟
میگه این سوسکه خجالت نمیکشه پهن شده وسط اشپزخونه

فقط میتونم بگم خدا همه ی مریضا رو شفا بده


موضوع قفل شده است