اومدم اعتراف کنم. اومدم اعتراف کنم که باوجود ادعای زیادم کم آوردم. امروز کم آوردم.
خدا اعتراف میکنم او با وجود اینکه زنه، ولی خیلی مرده.... خیلی بزرگواره...
وقتی دست از همه ی منطق های دنیا کشیدم و حرف دلم رو گفتم، در مقابل بزرگترین منطق دنیا یعنی رضایت پدر و مادر کم آوردم و حالا میفهمم که او چقدر کار سختی داشته...
مادری که خیلی کم عصبانی میشه امروز از عصبانیت سرخ شد. تقریبا میشه گفت که حق داره چون اشتباهات رو من کردم و حرفهای ناخوب رو او شنید.
حالا می فهمم که چرا در مقابل خواسته های مادرش کم آورد. واقعا حق داشت.
درسته که دوران نافرجامی داشتیم ولی این 4 سال برای من دانشگاه بود، دانشگاهی که توش همه چیز یاد گرفتم.
کاش برگردیم عقب و دیگه ازش گله نکنم چرا که امروز من همون کاری رو کردم که اون بزرگوار در سال پیش کرد. امروز من در مقابل نارضایتی پدر و مادر کم آوردم و اون شیرزن یک سال پیش چنین کاری کرد.
خدایا من رو روزی به جایی برسون که از مردونگی زیاد تبدیل به او بشم.
باید بپذیرم بزرگترین هدف بشر رضایت خداست و رضایت خدا در خشنودی و رضایت پدر و مادره. ممنونتم خدا که هر چند با تاخیر ولی بهم فهموندی که بزرگی نه به جنسیت و نه به ادعاست بلکه به عمله.
عملی که او یک سال زودتر از من درکش کرد و انجامش داد.
خدایا...، امروز پدر و مادری راضی نیستن، پس تو راضی نیستی و ما هم از نارضایتی تو فراری هستیم.
من سر تعظیم فرود میارم در مقابلت و رضایت تو رو انتخاب می کنم. امروز من فهمیدم که یک سال از او در فهم و درک بزرگی تو عقبترم .
خداوندا توانایی پذیرفتن سرنوشتی که برای ما رقم زدی رو بهم عطا بفرما
و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد.
الهی سجاده ام فقط برای تو پهن است
و قامتم
تنها برای تو بلند .
در سجده ام تو هستی
و در دستان قنوتم تو نشستی
و آنگاه که
سلام گفتم ،
دیدم که در ِ عذاب را تو بستی .
الهی غمم را برایت شمردم ، شادی اجابت کردی
دعایم را به غنیمت بردم و دوستانم را هم
به تو سپردم،
حافظشان باش.....
خدایا روز های خوب در پیش است برایشان خوبی بساز ...
پر از سلام و برکت،
پر از حاجت های
روا شده
مهربان پروردگارم.
خداوندا،
فکری آزاد و رها از متعلقات زمان به بهترینهات و با خداترینهات و پاک ترین هات عطا کن، خداوندا خوابی آسوده و راحت نصیبشون کن.
فکرشون رو از مشکلات زمانه خالی کن و به خودت نزدیکشون کن.
من رو هم به "مثل اونها بودن" و "مثل اونها شدن" نزدیک کن
خدایا...
قصه وکالت را زياد شنيده ام
اما قصه وکیلی چون تو را نه ...
تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است
پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است
از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم
و تو در این عشق بازی، پرده از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را ...
رازی بنام "توکل" ...
"توکل" قصه ای است که از روز ازل برای مان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی،
دستانت در دست من است ...
بنده من، نگران نباش و به من اعتماد کن...
"توکل" ...
و فهمیدم :
"حسبنا الله ونعم الوکیل"
دروازه های قلبم رابه روی خوبیها می گشایم
پروردگارا تو را سپاس میگویم که قدرت سکوت را به من عیان ساختی،
آرامشی که در هر گام بر من پدیدار میشود را سپاسگزارم
خداوندا یاریم کن بر کلامم مسلط باشم و با نارضایتی سکوت نکنم
حرفی را که بر زبان میرانم ناحق و خارج از عدل نباشد
آبرویی را بر آب و کاشانه ای بر باد ندهم،
بار الها! تو یاریم کن تا با کنایه غبار ناراحتی بر
روابطم،و با بی حرمتی چراغ دلی را به خاموشی ننهم،
ایزدا،عشق سرمایه هر انسان است،مرا سرمایه دار خوبیها قرار ده.
روزها میگذشت و من تنها بودم
از روز هایی حرف میزنم که بچه ها دوست داشتند برف ببارد تا مدرسه تعطیل شود و در خانه آدم برفی درست کنند.
ولی من دوست داشتم حتی همان یک روز جمعه هم نباشد.
نه یک گل سر صورتی برای موهایم می یافتم نه حتی یک سیلی برای اینکه احساس کنم زنده ام.
سخت گذشت.اما میان سختی ها پناهگاهی برایم درست کردی.پناه گاهی که آنجا می نشستم و از آنجا تمام دنیای تو را میدیدم.آنجا میماندم و زیبایی ها را میدیدم.من همیشه تو را دوست داشتم.با توام خدای من.
من تنهاییم را دوست دارم. این تنها چیزی است که دارم و برایم ارزشمند است .
نگو که میخواهی این را هم از من بگیری.نگو که باید این را هم از دست بدهم.
میدانی ازدواج برای من چگونه است؟مثل اینکه موظف باشم ساعت کاری بزنم.
مثل اینکه مجبور باشم در یک آشپزخانه شلوغ صنعتی که هیچ کس به هیچکس نیست ،کار کنم.و مدام از خودم دور شوم.
ازدواج برای من مثل این است که زندانی باشم و به کار اجباری محکوم.
4 سال پیش را یادت هست؟ یادت هست که باید تمام دار و ندارم را اینجا میگذاشتم و میرفتم؟میدانی که از رفتن و آمدن به کجا حرف میزنم.
رفتم چون مجبور بودم.ولی تمام مدت احساس مادری را داشتم که فرزندش در خانه تنهاست و دلواپس است.
از آن زمان با خودم قهرم. من 4 سال است با خودم قهرم.دیگر به خودم سر نمی زنم.به جرم تنها گذاشتن تمام داراییم با خودم قهرم.
دیگر دلم نمیاید با خودم حرف بزنم.
امیدم این است که روزی تو مرا با خودم آشتی میدهی.تو مرا صدا کردی که بیایم و حالا هم تو مرا آشتی میدهی.
این چه وسوسه ی ویرانگری است که به جانم افتاده؟
بگو.بگو که نمی خواهی مرا باز هم به سفر بفرستی.بگو که قصد نداری این بار به جای 4 سال ،یک عمر مرا به سفر بفرستی . به سفری که هر روز چشم انتظار پایانش باشم .چشم انتظار روزی که به خودم برگردم.
بگو که مجبور نیستم ازدواج کنم.بگو که اجازه دارم تنها باشم.بگو که مرا دوست خواهی داشت مثل همان روزهایی که یواشکی برایم پناهگاه ساختی و با لبخند مهربانت نشانم دادی و وقتی از پشت پنجره ی آن پناهگاه تو را و دوست داشتنی هایت را تماشا میکردم،نگاهم میکردی.
نعمت عظیمی است که بتوانیم خدا را برای هر انچه که داریم شکر کنیم .
چه آرامش عجیبی را از دست میدهیم فقط برای اینکه دعا نمیکنیم و همه چیز را به دست خدا نمیسپاریم.....
خدایا همیشه به من یاداوری کن که تو کنارمی .
من حالم بدتر از قبل شده. از خودم خسته شدم. از این شرایط خسته شدم.
نمیدونم چیکار کنم تا ازش بیرون بیام. خواهش میکنم یه کاری برام بکن.
آخه واسه تو که کاری نداره. فقط کافیه بخوای. میبینی که دارم میفتم ته چاه. چرا دستمو نمیگیری؟
چرا اینقدر روی نقاط ضعفم داری مانور میدی؟ ازت توقع ندارم. کاره خوبی نیست با روان کسی بازی کردن. داری با این کارات منو پیشه خودم خرد میکنی. داری افسردم میکنی.
دلت را به شبهای زمستان خوش نکن.
تابستان زود می آید .زودتر از اینکه تو فرصت کنی پتو را به خود بپیچی و کمی خلوت کنی.
برخیز و برهنه روبروی باد بایست. باید آهن باشی مثل همه ی آهن ها.سعی کن بفهمی.
اما
اخم نکن.
شاید خدا داشت نگاهت میکرد.
خدایا من تصمیم گرفتم اون چیزایی که داخله برگه نوشته بودو به ترتیب انجام بدم. امروز کمکم کردی به فال نیک میگیرم که میخوای بازم کمک کنی و خوشت اومده.
پس خواهشا جانانه کمک کن. میدونی که تنبلم. میدونی که وسطش خسته میشم احتیاج به شارژ دارم. بعد خواهشا یه دفعه یه چیزی نشه که اعصاب و روانمو تعطیل کنه. دیگه ریش و قیچی دسته خودت.
خواهشا وسط هر مرحله هم امتحان و اینا نباشه. اگه قرار شد امتحان کنی آخر مرحله باشه که اگه نتونستم ادامه بدم لااقل یه چیزایی برام بمونه. خدایا من شبه امحانیما میانترم و اینا نداشته باشیماااا.
در زمانه ای که همه چیز آن مجازیست، تنها واقعیت هر روز هر زمان و هر لحظه که نفس میکشیم خداوند است همه عالم جلوه گاه هنر اوست، پست هايی که در هر ثانیه از زندگی ما میگذارد را میبینیم و به سادگی از کنار آن میگذریم، بی آنکه یادی از او کرده و شکر گذار آن لحظه باشیم. او شاهد و هوادار تمام هستی جهان و جهانیان است اما پيروانش بس ناچیز
به همه سلام کردیم..
یه سلامی هم کنیم:
.
.
.
.
به خدا..
خدایا سلام! ببخش که به خاطر هرکس و ناکس یه وقتایی از تو زدیم..
تو این آشفته بازار زندگی فقط نذار گمت کنم..
الهی
چه بدبخت است کسی که نگاهش را از تو بردارد
و به غیر تو بدوزد.
و چه نادان است آنکه به غیر تو امید بندد.
و چه از سعادت دور است آنکه مقصدی غیر تو بر گزیند.
و چه سرگردان است آنکه غیر تو را به دوستی بگیرد.
و چه غمگین است آنکه غیر تو را بجوید.
و چه بلا تکلیف است آنکه از غیر تو فرمان ببرد.
و چه بی نور است آنکه به تو پشت کند.
خدایا به من زیستی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم
و مردنی عطا کن که بر بیهودگی اش سوگوار نباشم
بگذار تا آن را من خود انتخاب کنم اما آنچنان که تو دوست داری
چگونه زیستن را تو به من بیاموز چگونه مردن را خود خواهم آموخت
خدایا خیلی خوبی
مرسی
امضا یک بنده ی معمولی تو
خدایا چگونه جواب میدهی
چه رمز آلود و چه مبهم
خوشحالم ولی گیجم، نمی دانم چه بر سرم آمده، از آینده مبهم خویش می ترسم
از اخلاقم می ترسم، از تنهایی، از اینکه حرف هایم جالب است ولی مرا مرکز دافعه ای قرار داده.
خدایا، تردید دارم که دوباره دعا کنم، این بار جوابش چه خواهد بود
خدایا دو هفتس حال و روزمو میبینی. اول که اون اتفاق و بعدش تا اومدم خودمو سرپا کنم اتفاق دومی.
خب اگه میخوای بهم چیزی یاد بدی چرا اینقدر پیچش میدی؟ چرا اینقدر آزاردهنده؟ از دست خودم عصبانیم که چرا اینهمه حساسیت نشون میدم.
ولی خودت میدونی کاری که کردی آزمایش سختی بود برا من. میدونی که من روی شخصیت و غرورم حساسم. بیشترم از این ناراحتم که میدونستی و یه کاری کردی اذیت بشم.
همش میگم نکنه به خاطره نوعه رفتارم باشه. آخه میدونی که عصبانی ک میشم نمیفهمم چی میگم. این فرق میکنه با اینکه از عمد این مدلی باشم.
خدایااااا مخم داره منفجر میشه. دارم خفه میشم. حالمو خوب کن. خواهش میکنم :Ghamgin::Ghamgin::Ghamgin:
گاهی خدا را صدا کن
بی آنکه چیزی بخواهی
بی آنکه گله ای کنی
بی آنکه بگویی چرا،کاش،اگر..
فقط صدا بـزن
خــدایـــا
خداوندا...
فقط یه چیز میتونم بگم
اومدم اعتراف کنم. اومدم اعتراف کنم که باوجود ادعای زیادم کم آوردم. امروز کم آوردم.
خدا اعتراف میکنم او با وجود اینکه زنه، ولی خیلی مرده.... خیلی بزرگواره...
وقتی دست از همه ی منطق های دنیا کشیدم و حرف دلم رو گفتم، در مقابل بزرگترین منطق دنیا یعنی رضایت پدر و مادر کم آوردم و حالا میفهمم که او چقدر کار سختی داشته...
مادری که خیلی کم عصبانی میشه امروز از عصبانیت سرخ شد. تقریبا میشه گفت که حق داره چون اشتباهات رو من کردم و حرفهای ناخوب رو او شنید.
حالا می فهمم که چرا در مقابل خواسته های مادرش کم آورد. واقعا حق داشت.
درسته که دوران نافرجامی داشتیم ولی این 4 سال برای من دانشگاه بود، دانشگاهی که توش همه چیز یاد گرفتم.
کاش برگردیم عقب و دیگه ازش گله نکنم چرا که امروز من همون کاری رو کردم که اون بزرگوار در سال پیش کرد. امروز من در مقابل نارضایتی پدر و مادر کم آوردم و اون شیرزن یک سال پیش چنین کاری کرد.
خدایا من رو روزی به جایی برسون که از مردونگی زیاد تبدیل به او بشم.
باید بپذیرم بزرگترین هدف بشر رضایت خداست و رضایت خدا در خشنودی و رضایت پدر و مادره. ممنونتم خدا که هر چند با تاخیر ولی بهم فهموندی که بزرگی نه به جنسیت و نه به ادعاست بلکه به عمله.
عملی که او یک سال زودتر از من درکش کرد و انجامش داد.
خدایا...، امروز پدر و مادری راضی نیستن، پس تو راضی نیستی و ما هم از نارضایتی تو فراری هستیم.
من سر تعظیم فرود میارم در مقابلت و رضایت تو رو انتخاب می کنم. امروز من فهمیدم که یک سال از او در فهم و درک بزرگی تو عقبترم .
خداوندا توانایی پذیرفتن سرنوشتی که برای ما رقم زدی رو بهم عطا بفرما
و صلی الله علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم مصطفی محمد.
خدا جونم مشکلاته همه رو حل کن
هر کی هرچی میخواد بهش بده
به منم کمک کن خدای خوبمممممم میسییییییی:Mohabbat::Mohabbat:
الهی
ای سیلان هستی
ای که درهای جود و رحمتت را هرگز به روی بندگان نبستی.
ای آنکه با همه هستی و در همه حال در دل نشستی.
ای به قهر و لطفت همه عالم عاشق و شیفته
و به سِحرِ مهرت همه جانها آمیخته.
ای آنکه نهایت محبتی و غایت شوکت و اوّل و آخر عظمت.
ای دوست،نظری کن به این اسیرِ نا یافته جز تو دستگیر.
الهی سجاده ام فقط برای تو پهن است
و قامتم
تنها برای تو بلند .
در سجده ام تو هستی
و در دستان قنوتم تو نشستی
و آنگاه که
سلام گفتم ،
دیدم که در ِ عذاب را تو بستی .
الهی غمم را برایت شمردم ، شادی اجابت کردی
دعایم را به غنیمت بردم و دوستانم را هم
به تو سپردم،
حافظشان باش.....
خدایا روز های خوب در پیش است برایشان خوبی بساز ...
پر از سلام و برکت،
پر از حاجت های
روا شده
مهربان پروردگارم.
مهـربانترینم توخود گفتی :
"فانی قریب"
من نزدیکم
خوب من !توهمیشه نزدیکی؛ من دورم کاش میشد به تو نزدیک شوم...
یک روزدیگر گذشت مرا درصراط مستقیمت قرار بده
چقدر بودنت رامحتاجم...
خداوندا
به حق این روز زیبا و قشنگ، به حق صاحب این روز زیبا و قشنگ در خواست من رو اجابت کن.
خودت میدونی تو چه منگنه ای گیر افتادم. فقط تو میدونی که چی میگذره در این روزهای من.
الهی به ارزش امام عصر، در دنیا و آخرت ما رو از لطف و احسان و آقاییه خودت محروم مکن.
خداوندا قلب های بزرگترهای ما رو به هم نزدیک کن تا شاهد دنیای بهتری باشیم.
خداوندا،
فکری آزاد و رها از متعلقات زمان به بهترینهات و با خداترینهات و پاک ترین هات عطا کن، خداوندا خوابی آسوده و راحت نصیبشون کن.
فکرشون رو از مشکلات زمانه خالی کن و به خودت نزدیکشون کن.
من رو هم به "مثل اونها بودن" و "مثل اونها شدن" نزدیک کن
خدایا...
قصه وکالت را زياد شنيده ام
اما قصه وکیلی چون تو را نه ...
تو که وکیل باشی همه حق ها گرفتنی است
پرونده ای که تو وکیلش باشی قصه اش ستودنی است
از روزی که ایمان آوردم، تو وکیل منی و تنها پناهم
و تو در این عشق بازی، پرده از رازی بزرگ برداشتی، رازی که اسمش را می دانستم اما رسمش را ...
رازی بنام "توکل" ...
"توکل" قصه ای است که از روز ازل برای مان خواندی و گفتی در هر تاریکی و پیچ و خم دنیا و حتی در تمام لحظات روشنایی،
دستانت در دست من است ...
بنده من، نگران نباش و به من اعتماد کن...
"توکل" ...
و فهمیدم :
"حسبنا الله ونعم الوکیل"
پروردگارا از من درگذر
بر هر چه که تو را ندیدم و کردم ...
_____________
سلام خـــــدای خوبم..
امشب کمے در دلم داشتم ناشکری میکردم ،
انگار این من ، این خودم را نمیخواستم ،
قرآن مبارکت را گشودم ، میدانی چه گفتے برایم ؟
البته که تو دانای عالمی مهربانم .
گفتیے که تو بعد از خلقت انسان بر خود مرحبا گفته ای که بهترین آفرینندگانے.
خدایا میشود کمکم کنیے تا بشوم آنکه تو برای خلقتش بر خودت آفـــــرین گفته ای...
میدانــــے که تنها نمیتوانم
میشود باز هم دستانم را به محبتتــــ بگیری ؟
میخواهم آن شوم که تو میخواهی
دروازه های قلبم رابه روی خوبیها می گشایم
پروردگارا تو را سپاس میگویم که قدرت سکوت را به من عیان ساختی،
آرامشی که در هر گام بر من پدیدار میشود را سپاسگزارم
خداوندا یاریم کن بر کلامم مسلط باشم و با نارضایتی سکوت نکنم
حرفی را که بر زبان میرانم ناحق و خارج از عدل نباشد
آبرویی را بر آب و کاشانه ای بر باد ندهم،
بار الها! تو یاریم کن تا با کنایه غبار ناراحتی بر
روابطم،و با بی حرمتی چراغ دلی را به خاموشی ننهم،
ایزدا،عشق سرمایه هر انسان است،مرا سرمایه دار خوبیها قرار ده.
کاش شرایطی رو فراهم کنی تا بتونم بگم. همه چیز رو بگم. همه چیز رو.
ازت میخوام شرایطی رو فراهم کنی تا او هم به اندازه ی من ببینه و بشناسه.
من رو در شرایط او قرار دادی، او رو هم با شرایط من آشنا کن تا بفهمه که سنگدل و نامرد و رفیق نیمه راه و بچه ننه نیستم
الهی به امید تو.
به نام خدا
تو خود گفتی که در قلب شکسته خانه داری
شکسته قلب من جانا، به عهد خود وفا کن
علی عليه السلام :
أقَلُّ ما يَلزَمُكُم للّه ِ
أِلاّ تَستَعِينُوا بِنِعَمِهِ على مَعاصِيهِ .
امام على عليه السلام :
كمترين وظيفه شما در برابر خداوند اين است
كه از نعمتهاى او در راه نا فرمانيش استفاده نكنيد .
" از امام باقر علیه السلام که فرمود: شخص تندرست سپاسگزار. پاداشی همچون ناتندرست
شکیبا. و دهنده سپاسگزار . پاداشی همچون محروم قانع دارد. "
"امام صادق علیه السلام که فرمودند: خداوند به بنده ای نعمت ندهد مگر اینکه چون ان نعمت
را به قلبش بشناسد و به زبان ظاهر حمد خدای تعالی گوید و کلامش تمام شود. دستور اید که بر او بیفزایید. "
"امام صادق علیه السلام فرمودند : رسول خدا (ص) فرمود: هر گاه گرفتاران را ببینید.
خدا را سپاس گویید. اما به گوش انها نرسد که ناراحت شوند. "
از امام صادق علیه السلام که فرمودند :
" هر گاه برای رسول خدا (ص) امر خوشحال کننده ای پیش می امد. می گفت : خدا را سپاس بر این نعمت.
و هر گاه گرفتاری برایشان وارد می شد. می گفت : سپاس خدا را بر همه حال. "
(اصول کافی).
روزها میگذشت و من تنها بودم
از روز هایی حرف میزنم که بچه ها دوست داشتند برف ببارد تا مدرسه تعطیل شود و در خانه آدم برفی درست کنند.
ولی من دوست داشتم حتی همان یک روز جمعه هم نباشد.
نه یک گل سر صورتی برای موهایم می یافتم نه حتی یک سیلی برای اینکه احساس کنم زنده ام.
سخت گذشت.اما میان سختی ها پناهگاهی برایم درست کردی.پناه گاهی که آنجا می نشستم و از آنجا تمام دنیای تو را میدیدم.آنجا میماندم و زیبایی ها را میدیدم.من همیشه تو را دوست داشتم.با توام خدای من.
من تنهاییم را دوست دارم. این تنها چیزی است که دارم و برایم ارزشمند است .
نگو که میخواهی این را هم از من بگیری.نگو که باید این را هم از دست بدهم.
میدانی ازدواج برای من چگونه است؟مثل اینکه موظف باشم ساعت کاری بزنم.
مثل اینکه مجبور باشم در یک آشپزخانه شلوغ صنعتی که هیچ کس به هیچکس نیست ،کار کنم.و مدام از خودم دور شوم.
ازدواج برای من مثل این است که زندانی باشم و به کار اجباری محکوم.
4 سال پیش را یادت هست؟ یادت هست که باید تمام دار و ندارم را اینجا میگذاشتم و میرفتم؟میدانی که از رفتن و آمدن به کجا حرف میزنم.
رفتم چون مجبور بودم.ولی تمام مدت احساس مادری را داشتم که فرزندش در خانه تنهاست و دلواپس است.
از آن زمان با خودم قهرم. من 4 سال است با خودم قهرم.دیگر به خودم سر نمی زنم.به جرم تنها گذاشتن تمام داراییم با خودم قهرم.
دیگر دلم نمیاید با خودم حرف بزنم.
امیدم این است که روزی تو مرا با خودم آشتی میدهی.تو مرا صدا کردی که بیایم و حالا هم تو مرا آشتی میدهی.
این چه وسوسه ی ویرانگری است که به جانم افتاده؟
بگو.بگو که نمی خواهی مرا باز هم به سفر بفرستی.بگو که قصد نداری این بار به جای 4 سال ،یک عمر مرا به سفر بفرستی . به سفری که هر روز چشم انتظار پایانش باشم .چشم انتظار روزی که به خودم برگردم.
بگو که مجبور نیستم ازدواج کنم.بگو که اجازه دارم تنها باشم.بگو که مرا دوست خواهی داشت مثل همان روزهایی که یواشکی برایم پناهگاه ساختی و با لبخند مهربانت نشانم دادی و وقتی از پشت پنجره ی آن پناهگاه تو را و دوست داشتنی هایت را تماشا میکردم،نگاهم میکردی.
نعمت عظیمی است که بتوانیم خدا را برای هر انچه که داریم شکر کنیم .
چه آرامش عجیبی را از دست میدهیم فقط برای اینکه دعا نمیکنیم و همه چیز را به دست خدا نمیسپاریم.....
خدایا همیشه به من یاداوری کن که تو کنارمی .
سنت های سول الله بین مسلمانان کم رنگ شده
خدا کاری بکن زود باش
خدایا
من حالم بدتر از قبل شده. از خودم خسته شدم. از این شرایط خسته شدم.
نمیدونم چیکار کنم تا ازش بیرون بیام. خواهش میکنم یه کاری برام بکن.
آخه واسه تو که کاری نداره. فقط کافیه بخوای. میبینی که دارم میفتم ته چاه. چرا دستمو نمیگیری؟
چرا اینقدر روی نقاط ضعفم داری مانور میدی؟ ازت توقع ندارم. کاره خوبی نیست با روان کسی بازی کردن. داری با این کارات منو پیشه خودم خرد میکنی. داری افسردم میکنی.
خدایا دوس دارم همیینجوری فقط نگات کنم:ok:
کاش تو هم فقط یکم نگام کنی...
خدایا گوشه چشمی از تو کافیست تا
هر رنجی به رحمت✨
هر غصه ای به شادی
دلت را به شبهای زمستان خوش نکن.
تابستان زود می آید .زودتر از اینکه تو فرصت کنی پتو را به خود بپیچی و کمی خلوت کنی.
برخیز و برهنه روبروی باد بایست. باید آهن باشی مثل همه ی آهن ها.سعی کن بفهمی.
اما
اخم نکن.
شاید خدا داشت نگاهت میکرد.
سلام
خدایا من تصمیم گرفتم اون چیزایی که داخله برگه نوشته بودو به ترتیب انجام بدم. امروز کمکم کردی به فال نیک میگیرم که میخوای بازم کمک کنی و خوشت اومده.
پس خواهشا جانانه کمک کن. میدونی که تنبلم. میدونی که وسطش خسته میشم احتیاج به شارژ دارم. بعد خواهشا یه دفعه یه چیزی نشه که اعصاب و روانمو تعطیل کنه. دیگه ریش و قیچی دسته خودت.
خواهشا وسط هر مرحله هم امتحان و اینا نباشه. اگه قرار شد امتحان کنی آخر مرحله باشه که اگه نتونستم ادامه بدم لااقل یه چیزایی برام بمونه. خدایا من شبه امحانیما میانترم و اینا نداشته باشیماااا.
به امید خودت انشالا از امروز شروع میکنم.
خودت میدونی اونی که باید اینجا رو ترک کنه منم نه او
امروزمیخوام خدا رو لایک کنم✌✌✌
در زمانه ای که همه چیز آن مجازیست، تنها واقعیت هر روز هر زمان و هر لحظه که نفس میکشیم خداوند است همه عالم جلوه گاه هنر اوست، پست هايی که در هر ثانیه از زندگی ما میگذارد را میبینیم و به سادگی از کنار آن میگذریم، بی آنکه یادی از او کرده و شکر گذار آن لحظه باشیم. او شاهد و هوادار تمام هستی جهان و جهانیان است اما پيروانش بس ناچیز
خدایا ............
خدایا…؟!؟!
…...................
................................:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:
:geryeh::geryeh::geryeh::geryeh:
به همه سلام کردیم..
یه سلامی هم کنیم:
.
.
.
.
به خدا..
خدایا سلام! ببخش که به خاطر هرکس و ناکس یه وقتایی از تو زدیم..
تو این آشفته بازار زندگی فقط نذار گمت کنم..
سلام
وای خدایا چرا یه دفعه این مدلی حرف زدم باهاش. گفت دلم شکست. تقصیر خودشه کبریت رو خودش روشن کرد ولی منم زیادی آتیشی شدم.
چه حرفایی زدم بهش. بیچاره. اگه خودم بودم دیگه اسمشم نمیاوردم. خودت میدونی که بعدش کلی ناراحت شدم. نمیدونم چرا تازگیا اینقدر زود عصبانی میشم؟؟؟ چرا اینقدر رک شدم؟؟؟
البته میدونمااا. خودتم میدونی. اگه از این فشار کم کنی خیلی خوب میشه. خدایا چرا احساس میکنم داری اذیتم میکنی. چرا احساس میکنم میخوای جلوت زجه بزنم تا تمومش کنی.
الهی... یهویی و بی دلیل دل مهربونتون شادشه
الهی.... یهویی و بی دلیل گل لبخند روی لباتون بشکفه.
الهی ......یهویی کاراتون راس و ریس شه
الهی .....یهویی امروزیکی ازبهترین روزای زندگیتون شه
الهی.....یهویی بشه اون چیزی که دل مهربونتون میخاد
و...
الهی ...هزارتا یهویی قشنگ دیگه رو نصیب تون بشه
خدایا مراببخش که اگر هزارتومانم گم شد .غصه دارشدم،ولی نمازم قضاشد انقدرغصه نخوردم،خداااایامراببخش
خدایا امروز با تو پیمان میبندم که:
✅ با توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها صبوری کنم و خشم خود را فرو بخورم
✅ با توسل به حضرت زینب کبری سلام الله علیها به پدر و مادرم محبت و ادب بورزم
خدایا
مرا تاج صبر و ادب بر سر بنه
و لباس نیکی و پاکی بر تنم کن
روبروی هیچ کس جز خدا
زانو نخواهم زد...
حتی اگر آسمان
کوتاه تر از قامتم گردد......
خدایا چرا همین که میام خودمو جمع و جور کنم دوباره یه ضربه میزنی و برم میگردونی سره جایه اول.
میبینی که مخم چقدر درگیره. چرا آخه؟؟؟ من نمیفهمم.
به خاطره غرورم مجبور شدم بگم اونا درست فکر کردن ولی خودت که میدونی اینطور نبوده. من طلبکار بودم طلبکار.............. ولی بدهکار شدم.
چقدر دلم میخواد برم مشهد. برم بشینم یه گوشه هرچی دلم میخواد گریه کنم. خدایا زیادی پر شدم دیگه جا ندارم.