خداوند می دانست در آخرالزمان مردمانی ژرف اندیش خواهند آمد، پس...
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
روشنه که بحث از جوانب مختلف این آیات شریفه در حوصله ی این تاپیک نیست، اما عجالتا به تناسب بحثی که در تاپیک «نسبت دین، فلسفه، و عرفان [از گوهر دین تا نشخوار قی کرده های دیگران...]» مطرح شد، راجع به این تعبیر آیه ی سوم سوره ی مبارکه ی حدید در حد بضاعت و در چارچوب برداشت فعلیم مطلبی رو به اختصار می یارم: «هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِن» ...
در اون تاپیک حقیر مطلبی رو برگرفته از رساله ی لب اللباب مرحوم علامه آوردم تا در خلال بحث از فنا بحث وحدت وجود هم کمی باز بشه:
وحدت وجود ایده ی مرکزی عرفان و نور چشم محققین از عرفاست، بنا به یک تقریر، در سیر مراتب فنا ابتدا این فهم بدست می یاد که فاعلی جز خدا نیست(فنای فعل)، وبعد اینکه صاحب صفتی جز خدا نیست(فنای صفت)، مثلا صاحب علمی جز خدا نیست، و در نهایت اینکه ذاتی جز ذات اقدس او نیست(فنای ذات)، که البته در خود این مراتب هم میشه مراتبی رو در نظر گرفت(برگرفته از رساله ی لب اللباب مرحوم علامه طباطبایی، با دخل و تصرف)...
این مطلب هم نقل قول بخش دیگه ای از مطلب طرح شده در اون تاپیکه:
...
بنا به وحدت شخصی وجود، در عالم، یه وجود، یه موجود، یه ذات، یه جوهر، یه من، یه خود و... بیشتر نیست، یه امر واحده که هم اوله و هم آخر هم ظاهره و هم باطن(هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِن...(الحدید،3))، اوست و تعینات و تجلیات او، یه نکته ی مهم این وسط همین معنای لطیف کلماتی مثل تعین و تجلیه، این واژه ها لقلقه ی زبون خیلی از ماست، اما اکثرا از آنچه مردم معمولی از تعبیری مثل خلقت می فهمند فراتر نمی ریم و کمتر کسی (به قوت و ضعف) به معنای عرفانی اون راه داره، یکی از گردنه های مهم اینجاست، این بحث سنگین ترین و عمیق ترین مباحث فلسفی عرفانی و این وادی هم وادی حیرته، فعلا به همین حد اکتفا می کنم...
...