دکتر مرتضی شیخ از مردم پول نمیگرفت
و هر کس هرچه میخواست در صندوقی که کنار میز دکتر بود می انداخت؛
و چون مبلغ ویزیت دکتر 5 ریال تعیین شده بود
(بسیار کمتر از حق ویزیت دیگر پزشکان آن زمان)،
بیشتر مواقع،
سر فلزی نوشابه به جای پنج ریالی داخل صندوق انداخته می شد
و صدایی مانند انداختن پول شنیده میشد.
از زبان دختر دکتر شیخ گفتهاند
که روزی متوجه شد
پدرش مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است.
دخترش با شگفتی میگوید:
«پدر بازی می کنی؟ چرا سر نوشابه ها را می شویی؟»
پدر پاسخ داد:
«دخترم، بیمارانی که نزد من میآیند،
بهتر است از سر نوشابههای تمیز استفاده کنند
تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند.
این سر نوشابههای تمیز را آخر شب در اطراف مطب میریزم
تا بیمارانی که پول ندارند
و خجالت می کشند که در صندوق چیزی نیندازند،
از اینها که تمیز است استفاده کنند.»
اگر میخواستم،
میتوانستم به شهد ناب عسل و مغز گندم و بافتهی ابریشم دست یابم
و از آن بهره گیرم.
ولی هیهات چگونه ممکن است
من اسیر هوس
و تسلیم حرص نفس شوم
و در خوردنیها
در جستوجوی غذای بهتر برآیم
و انتخاب کنم،
درحالیکه در حجاز و یمامه کسی باشد
که امیدی به قرص نانی ندارد
و هیچگاه طعم سیری را نچشیده است.
و چگونه سزاوار است
انسانهایی با شکم گرسنه و جگرسوزان شبها را به بیداری صبح کنند؟
آیا تنها به این خرسند باشم
که مسلمانان مرا امیرمؤمنان میخوانند،
ولی در سختیهای روزگار،
همدرد و در تلخیهای زندگی،
سرمشق آنان نباشم؟
بنده ای چهل سال روزه گرفت
و هیچکس از دور و نزدیک به حال او آگاه نشد؛
غذایش را می گرفت و در راه صدقه می داد،
خانواده اش گمان می کردند در بازار چیزی می خورد
و اهل بازار خیال می کردند در خانه غذا می خورد.
کشکول شیخ بهایی - 525
پ.ن.
سلام
توی این دوره زمونه شاید به راحتی نشه اینطوری عمل کرد و کسی نفهمه
ولی نکته جالبش واسه من اینه که ما(امثال خودم) یه روزه میگیریم توی بوق کرنا میکنیم
سریع به چشم هم میاریم
تو روزه گرفتی
تو روزه نگرفتی
بعضیا پیدا میشن اینطوری
جل جلاله
الهی
خلق تو شکر نعمت های تو کنند
من شکر بودن تو کنم
نعمت بودن تست
#ابوالحسن_خرقانی
#ناب
گفته اند که:
چشم ها نخشكيدند،
مگر بر اثر سختى دل ها،
و دل ها سخت نشدند،
مگر به سبب بسيارىِ گناهان.
ﺳﻮﺍﺭ ﺩﻝ ﺑﺎﺵ ﻭ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺗﻦ.
سی ﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ می گفتم:
ﺧﺪﺍﻳﺎ
ﭼﻨﻴﻦ ﻛﻦ ﻭ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﻩ؛
ﭼﻮﻥ ﺑﻪ ﻗﺪﻡ ﺍﻭﻝ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺭﺳﻴﺪﻡ؛
ﮔﻔﺘﻢ: ﺍلهی ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺑﺎﺵ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ می ﺧﻮﺍهی ﻛﻦ .
#بایزید_بسطامی
دکتر مرتضی شیخ از مردم پول نمیگرفت
و هر کس هرچه میخواست در صندوقی که کنار میز دکتر بود می انداخت؛
و چون مبلغ ویزیت دکتر 5 ریال تعیین شده بود
(بسیار کمتر از حق ویزیت دیگر پزشکان آن زمان)،
بیشتر مواقع،
سر فلزی نوشابه به جای پنج ریالی داخل صندوق انداخته می شد
و صدایی مانند انداختن پول شنیده میشد.
از زبان دختر دکتر شیخ گفتهاند
که روزی متوجه شد
پدرش مشغول شستن و ضد عفونی کردن انبوه سر نوشابه های فلزی است.
دخترش با شگفتی میگوید:
«پدر بازی می کنی؟ چرا سر نوشابه ها را می شویی؟»
پدر پاسخ داد:
«دخترم، بیمارانی که نزد من میآیند،
بهتر است از سر نوشابههای تمیز استفاده کنند
تا آلودگی را از جاهای دیگر به مطب نیاورند.
این سر نوشابههای تمیز را آخر شب در اطراف مطب میریزم
تا بیمارانی که پول ندارند
و خجالت می کشند که در صندوق چیزی نیندازند،
از اینها که تمیز است استفاده کنند.»
#دکتر_مرتضی_شیخ
الهی،
چون در تو می نگرم, از انچه خوانده ام شرم دارم.
علامه حسن زاده املی
در حکومت اسلامی
ضعیف باید بتواند بدون لکنت زبان
حقش را از توانمند بگیرد
مولای متقیان امیرالمومنین علی علیه سلام
#حضرت_علی
اگر میخواستم،
میتوانستم به شهد ناب عسل و مغز گندم و بافتهی ابریشم دست یابم
و از آن بهره گیرم.
ولی هیهات چگونه ممکن است
من اسیر هوس
و تسلیم حرص نفس شوم
و در خوردنیها
در جستوجوی غذای بهتر برآیم
و انتخاب کنم،
درحالیکه در حجاز و یمامه کسی باشد
که امیدی به قرص نانی ندارد
و هیچگاه طعم سیری را نچشیده است.
و چگونه سزاوار است
انسانهایی با شکم گرسنه و جگرسوزان شبها را به بیداری صبح کنند؟
آیا تنها به این خرسند باشم
که مسلمانان مرا امیرمؤمنان میخوانند،
ولی در سختیهای روزگار،
همدرد و در تلخیهای زندگی،
سرمشق آنان نباشم؟
گفتهاند که:
عدالت را بگستران
و از ستمکاری پرهیز کن،
که ستم،
رعیت را به آوارگی کشاند
و بیدادگری،
به مبارزه و شمشیر میانجامد
ایمان داشته باش
که کمترین مهربانیها
ازضعیفترین حافظه ها
پاک نمیشوند
پس چگونه فراموش شوی،
توکه پیشهات مهربانی است
خوبها هیچگاه تنها نیستند
چون مهربانی همسایه آنهاست
نقل است که یکروز شیخ ابوسعید میرفت.
سگی با همراه او افتاد.
شیخ دامن از او درفراهم گرفت.
سگ گفت:
اگر خشکم هیچ خللی نیست،
و اگر ترم هفت آب و خاک میان من و تو صلحی اندازد.
اما اگر دامن به خود باز زنی،
اگر به هفت دریا غسل کنی پاک نشوی.
بایزید گفت: تو پلید ظاهر و من پلید باطن.
بیا تا هر دو برهم کنیم تا به سبب جمعیت بود که از میان ما پاکی سر برکند.
سگ گفت:
تو همراهی و انبازی مرا نشایی
که من رد خلقم،
و تو مقبول خلق.
هرکه به من رسد سنگی بر پهلوی من زند،
و هرکه به تو رسد گوید: سلام علیک یا سلطان العارفین!
و من هرگز استخوانی فردا را ننهاده ام،
تو خمی گندم داری - فردا را.
بایزید گفت:
همراهی سگی را نمیشایم،
همراهی لم یزل و لا یزال را چون کنم.
سبحان آن خدایی را که بهترین خلق را به کمترین خلق پرورش دهد.
سلام کتاب بی نوایان رو خوندم خیلی جالب بود پیشنهاد میکنم بخونیدش
آدمی
انسان
مرد را به حق بسنجید
نه آنکه
حق را به مرد
آدمی
انسان بسنجید
سلام
لطفا گوش کنید
[FONT=bookman old style]
ای بنی آدم
برای من زراعت کنید
و برای من کار کنید
و برای من به جای بگذارید،
تا به آنچه که هیچ چشمی ندیده،
و هیچ گوشی نشنیده
و به فکر هیچکس خطور نکرده، سودتان دهم.
کشکول شیخ بهایی 381
[FONT="]کشکول شیخ بهایی - 22
[FONT="]
بنده ای چهل سال روزه گرفت
و هیچکس از دور و نزدیک به حال او آگاه نشد؛
غذایش را می گرفت و در راه صدقه می داد،
خانواده اش گمان می کردند در بازار چیزی می خورد
و اهل بازار خیال می کردند در خانه غذا می خورد.
کشکول شیخ بهایی - 525
پ.ن.
سلام
توی این دوره زمونه شاید به راحتی نشه اینطوری عمل کرد و کسی نفهمه
ولی نکته جالبش واسه من اینه که ما(امثال خودم) یه روزه میگیریم توی بوق کرنا میکنیم
سریع به چشم هم میاریم
تو روزه گرفتی
تو روزه نگرفتی
بعضیا پیدا میشن اینطوری
جل جلاله