همه جا غم، همه جا ماتم๑۩๑اشعار و پیامک ویژه رحلت پیامبر (ص)๑۩๑
تبهای اولیه
آه اى ناخدا بگو چه کنیم بعد ازین با بعیدِ ساحل دین؟ باید از تیرگىّ بعد از تو به چراغى دوباره دل، خوش کرد مى روى چشم هاى غمناکت نگرانِ ادامه توحید
ما که یک عمر در امان بودیم از غم موج، در سفینه تو
دل تاریخمان نمى لرزد نزد میراث بى قرینه تو
خاطرت جمع! مؤمنان هستند پاسبانانِ این دفینه تو...
سلام بر تو که گام هاى مهتابى ات شب هاى جهل بشر را به جاده هاى راستى کشاند!
اى خاتم مهربانى و عشق!
دلم به یاد تو امشب لبالب از شور است
تو کیستی که حریمت چو کعبه مشهور است؟
رحلت پیامبر اکرم (ص) بر تمام مسلمین جهان تسلیت باد
فلك را ركن آرامش شكسته
شب هجر رسول وحى آمد
شب قطع نزول وحى آمد
فلك را ركن ارامش شكسته
زمین از اشك غم ، در گل نشسته
ملائك جمله در جوش و خروشند
خلایق جمله از ماتم خموشند
كنار بستر باباست زهرا
ز غم دامانش چون دریاست زهرا
به یكسو سر به دامن بوتراب است
ز دیده اشك باران چون سحاب است
به سویى مجتبى در شور وشین است
دو دستش حلقه بر دوش حسین است
نگاه مهر و ماه و هر دو كوكب
شده خیره به حال زار زینب
همه حالى غمین دارند امشب
ز دیده اشك مى بارند امشب
ولى در این میان زهراى اطهر
بود بیش از همه دل ناگران تر
تو گویى اشك او پایان ندارد
به سینه دل ، به پیكر جان ندارد
پیام اور كه عقیده در گلو داشت
هماره گوشه چشمى به او داشت
ستوده اشك از چشم ترش كرد
به حسرت سر به گوش دخترش كرد
زاسرار نهانى پرده برداشت
پیامش مژده صبح و سحر داشت
پس از ان فاطمه از گریه كم كرد
تبسم كرد و ترك رنج و سحر داشت
چو پیغمبر ز گیتى دیده پوشید
فلك در خون نشست و دل خروشید
به گریه عقیده دل باز كردند
ز زهرا پرسش ان راز كردند
كه اى تقوا و عصمت زا تجسم
چه بد ان گریه ها و ان تبسم
چه رازى در پیام حضرتش بود
بگفتا: ان امام الرحمه فرمود:
مباش افسرده خاطر از جدایى
تو پیش از دیگران پیش من ایى
ترا در خلوت ما راه باشد
ترا عمر كم و كوتاه باشد
رسولا، احمد، امت نوازا
ز رحمت بر سر این نكته بازا
كه چون دادى به زهرا وعده وصل
به او گفتى ز سوز و سردى فصل ؟
به او گفتى در این ایوان نیلى
كه نیلوفر ندارد تاب سیلى ؟
به زهرا گفته اى این راز یا به
چون گل پرپر شود با تازیانه ؟
تو كه بر فاطمه دادى بشارت
به زخم سینه اش كردى اشارت ؟
در سوگ امام حسن علیه السلام
آنشب مدینه شاهد سحر بود
ماه صفر آماده از بهر سفر بود
آنشب شقایق خون به جام لاله مى ریخت
از ابشار دیده خود ژاله مى ریخت
آنشب سپیده جامه بر تن چاك میكرد
از روى لاله گرد غربت پاك میكرد
آنشب زمان از پرده دل داد میزد
مرغ حق از بیداد شب فریاد میزد
آنشب دل از داغ غم جانانه مى سوخت
برگرد شمعى بیمه جان پروانه مى سوخت
ام المصائب از مصیب دیده تر بود
در پیش او طشتى پر از لخت جگر بود
آنشب برادر نیشها را نوش میكرد
از حق سخن مى گفت و خواهر گوش میكرد
آنشب حسن بهر حسینش راز مى گفت
شرح بلا و كربلا را باز مى گفت
آنشب حسن را سینه بودى پر شراره
چشم حسینش بود و قلب پاره پاره
آنشب سرشك از دیده عباس مى ریخت
خون حسن از سوده الماس مى ریخت
آنشب دل قاسم خدا را یاد میكرد
فریاد از بى رحمى صیاد مى كرد
آنشب حدیث درد را با اه مى گفت
از روز عاشورا به عبد الله مى گفت
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا گریة زینب نظاره کن
مانند پیرهن جگر خویش پاره کن
گریه کن ای دیده روزمـاتم اسـت
آخـــر عـمر رسول(ص) خاتم است
نــاله خــیزد از دل ارض وســما
دل غـــمین گـشته تـمام مـا سوا
از مدینه مــی رســـد آه و فـغان
صـــاحب قرآن رود از اینجــهان
خاتم پـیغمبران(ص)دربستراست
بهراوخونین دوچشم حیدر(ع)است
رحلت پیغمبر و قتل حسن قتل رضاست فاطمه صاحب عزاست آسمان گرید، برای رحمة للعالمین فاطمه صاحب عزاست فاطمه، صاحب عزاست در کنار تربت پاک رسول مؤتمن فاطمه، صاحب عزاست فاطمه، آن عصمت ذات خدای ذوالمنن فاطمه، صاحب عزاست عاقبت از زهر مأمون، پاره شد قلب رضا فاطمه، صاحب عزاست غلامرضا سازگار
فاطمه صاحب عزاست
زین مصیبت خون دل جاری ز چشم مرتضاست
ریخته، خاک مصیبت، بر سر روح الامین
بی کس و تنها شده، مولا امیرالمؤمنین
از زمین تا عرش اعلی بانگ واویلا بپاست
فاطمه صاحب عزاست
آه و واویلا، که چشمان پیمبر بسته شد
باب وحی و خانۀ زهرای اطهر بسته شد
دست فتنه، باز شد بازوی حیدر بسته شد
هم عزای مصطفی، هم غربت شیرخداست
فاطمه، صاحب عزاست
روز روشن، تیرباران شد، تن پاک حسن
زین مصیبت تا قیامت، سوخت قلب مرد و زن
شیعه، گر خون گرید از غم، تا صف محشر رواست
فاطمه، صاحب عزاست
با امیرالمؤمنین، رخت عزا دارد به تن
گاه، میگوید پدر، گاهی رضا، گاهی حسن
گه خراسان، گه مدینه، گه به دشت کربلاست
فاطمه، صاحب عزاست
در میان حجرۀ در بسته، میزد دست و پا
گه، جوادش را، گهی معصومه، را میزد صدا
داغ او تا صبح محشر، بر دل سوزان ماست
فاطمه، صاحب عزاست
:Sham:
از ملايک همـه، آيد اين زمزمه حضرت فاطمه، دارد اين زمزمه زين بلاي عظيم، گشته امت يتيم غربت حيدر است، جان پيغمبر است شد ز بيت خدا، دود آتش به پا
رحلت رحمت للعالمين آمده
ناله از قلب جبريل امين آمده
السلام عليک، يا رسول الله
آه و واويلتا محشر کبري شده
روز تنهايي حيدر و زهرا شده
السلام عليک، يا رسول الله
اهل عالم عزاي خاتم الانبياست
همه جا کربلاي خاتم الانبياست
السلام عليک، يا رسول الله
در سقيفـه بپـا فتنه ديگـر شده
بعد ختم رسل، ستم به حيدر شده
السلام عليک، يا رسول الله
بـر در خانـه دختر ختم رسل
هيزم آوردهاند عوض دسته گل
السلام عليک، يا رسول الله
يا محمّد بيا بلاي ديگر ببين
خانه وحي را طعمه آذر ببين
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر ای دل بیا و گریة زینب نظاره کن حاج غلامرضا سازگار
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن
[SIZE=113][COLOR=black][B]
[/B][/COLOR][/SIZE]
در تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد :Sham::Sham: و آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
:Sham::Sham:
یا رب به اهل بیت ندانم چسان گذشت
:Sham::Sham:
آن روز شد عیان که رسول از جهان گذشت
:Sham::Sham:
رحلت پیامبر و شهادت امام حسن مجتبی تسلیت باد
تنها جنازه تو شد آماج تیر کین
مهرت به کائنات برابر نمی شود داغی ز ماتم تو فزونتر نمی شود از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود ظلمی که بر تو رفت ز بیداد اهل ظلم بر صفحه خیال مصور نمی شود تنها جنازه تو شد آماج تیر کین یک ره شد این جنایت و دیگر نمی شود بی بهره از فروغ ولایت تو یا حسن مشمول این حدیث پیمبر نمی شود فرمود دیده ای که کند گریه بر حسن آن دیده کور وارد محشر نمی شود دارم امید بوسه قبر تو در بقیع اما چه می توان که میسر نمی شود با این ستم که بر تو و بر مدفن ترسید ویران چرا بنای ستمگر نمی شود آن را چه دوستی است «موید » که دیده اش از خون دل ز داغ حسن تر نمی شود سید رضا موید
[FONT="] نــاله خــیزد از دل ارض وســما از مدینه مــی رســـد آه و فـغان خاتم پـیغمبران(ص)دربستراست
گریه کن ای دیده روزمـاتم اسـت
آخـــر عـمر رسول(ص) خاتم است
:Sham::Sham:
دل غـــمین گـشته تـمام مـا سوا
:Sham::Sham:
صـــاحب قرآن رود از اینجــهان
:Sham::Sham:
بهراوخونین دوچشم حیدر(ع)است
:Sham::Sham:
بيست و هشتم صفر روز وفات محمد است عارفان دين شما براي شما دينم براي من شيطان تابعش سلاحش بود دروغ اين دسته ها نماينده اند به شرع دين
سرور كائنات ختم انبيا حضرت رسول
دنيا رها خرقه تهي سفر سوي دوست نمود قبول
قران بيان وحي سعادت بود اصول
بيست و سه سال عمر شريفش در اين جهان
سروش وحي ترتيب ايات نمود وصول
احكام دين الهي حقوق خلق را بيان
مومن مطيع خدا منكر سر سخت نمود عدول
گروه دسته ها نماينده اند به دين خلق
قران يكي فرقه انواع طاعت كجا شمول
تمكين نمود رسول جسارت نمود فضول
اديان ساختگي دور از حقيقت رسول
قران يكي محمد يكي حقيقت بود قبول
بابازاده ايين احمد الش بود حق
غايب بود ولي عصر سكوت بود وصول
روح هستی در میان بستر است گوشه ای گرم نیایش با خدا اهل بیت خویش را با اشک و آه گاه گوید با علی از غسل و قبر گاه گوید با حسن رازی مگو غم مخور هستی من زهرای من اولین کس تو به من ملحق شوی هستی ام در آتش نا مردم است
لحظه های اخر پیغمبر است
می برد بالا علی دست دعا
در وداع آخرین دارد نگاه
درد دل با چاه و مظلومی و صبر
گاه گوید با غم و درد و محن
بعد من حامی دست حق شوی
بعد من اجر رسالت هیزم است
آسمان را رنگ نیلی می زنند
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
فـلـك را ركــن ارامــش شـكـسـتته زمـيـن از اشـك غـم ، در گـل نشسته مـلائـك جـمـلـه در جـوش و خروشند خـلايـق جـمـلـه از مــاتـم خـمـوشـنـد كــنـار بــســتـر بـابـاســت زهــرا ز غـم دامـانـش چون درياست زهرا به يـكسـو سـر بـه دامن بوتراب است ز ديـده اشك باران چون سحاب است به سويى مجتبى در شور وشين است دو دستش حلقه بـر دوش حسين است نـگـاه مـهـر و مــاه و هـر دو كـوكـب شــده خـيـــره بــه حــال زار زيـنـب هـمـه حـالـى غـمـيـن دارنــد امــشـب ز ديــده اشــك مــى بــارنـد امــشــب ولـى در ايـن مـيـان زهـراى اطـهــر بـود بـيـش از هـمته دل نــاگـران تـر تــو گـويــى اشــك او پــايــان نــدارد بـه سـيـنـه دل ، بـه پـيـكر جان ندارد پـيــام اور كـه عقـده در گـلـو داشــت هـمـاره گـوشـه چـشـمـى به او داشت سـتــوده اشــك از چـشـم تــرش كـرد به حسرت سر به گوش دخترش كرد ز اسـرار نـهـانـى پـرده بـرداشـت پـيـامـش مـژده صـبـح و سحر داشت پـس از ان فـاطـمه از گـريه كـم كرد تبسم كرد و ترك رنج و سحر داشت چـو پـيـغـمـبـر ز گـيـتـى ديـده پوشيد فـلـك در خون نشست و دل خروشيد بـه گـريـه عـقـده دل بــاز كـردنــد ز زهـرا پـرسـش ان راز كـردنـد كـه اى تـقـوا و عـصـمـت زا تـجـسم چـه بـد ان گـريـه هـا و ان تـبـسـم چـه رازى در پـيــام حـضـرتش بود بـگـفـتـا: ان امـام الرحمه فرمود: مـبـاش افـسـرده خـاطـر از جـدايـى تـو پـيـش از ديـگـران پـيش من ايى تــرا در خــلـوت مـا راه بـاشـد تـرا عـمـر كــم و كـوتـاه بـاشـد رســولا ، احــمــد ، امــت نـــوازا ز رحـمـت بــر سـر ايـن نـكته بازا كه چون دادى به زهرا وعده وصل به او گفتى ز سوز و سردى فصل ؟ بـه او گـفـتـى در ايـن ايـوان نـيـلـى كـه نـيـلـوفـر نـدارد تــاب سـيـلـى ؟ بـه زهـرا گـفـتـه اى ايـن راز يـا به چـون گـل پـرپـر شـود با تازيانه ؟ تـو كـه بــر فـاطـمـه دادى بـشتارت بـه زخـم سينه اش كردى اشارت ؟
اى دل بـيـا كـه مـوسم آه و فـغـان رسـيـد
يـعـنـى عزاى خـاتـم پـيـغـمـبـران رسـيـد
اسلام ، خوار و عزّت ايمان به باد رفت
از ايـن مصيبتى كـه بـه اسلاميـان رسيد
عـالَـم بـه چـشم مـادر گـيـتى چو شام شد
چـون روز رحـلـت پــدر اُمّـتـان رسـيـد
دودى ز آه مـردم يـثـرب بـلـنـد شــد
بـر صـورت مـنـوّر كــرّوبـيـــان رسـيـد
ز افـلاكـيـان گـذشـتـه مگر گرد اين ملال
بــر دامـن جـلال خـداى جـهــان رســيـد
واحــســرتـا كـه حضرت زهـرا يتيم شد
از مـاتـم پـدر بـه لـبـش نيـمه جان رسيد
بسم الله الرحمن الرحیم چرا چشمت پر اشک و سینه ات پر آه می باشد مخور غصه پس از من عمر تو کوتاه می باشد مسوزان قلب بابا را چنین ناله مزن زهرا که شاد از ناله تو دشمن گمراه می باشد علی را کرده ام مأمور صبر و تو کنارش باش پس از من روز های بی کسی در راه می باشد سپر بهر علی شو وقت آتش سوزی خانه بدان که قتلگاه تو همین در گاه می باشد همین که می زند زخم زبان بر من به پیش تو تو را بعد پدر در کوچه سد راه می باشد بلرزاند مرا در قبر تا بر تو زند سیلی که از مهری که من دارم به تو آگاه می باشد
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
[FONT=microsoft sans serif] [FONT=microsoft sans serif]گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif] حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
[FONT=microsoft sans serif] [FONT=microsoft sans serif]چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif] در روز آخرش چه شده این چنین نبی
[FONT=microsoft sans serif] [FONT=microsoft sans serif]جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif] بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
[FONT=microsoft sans serif] [FONT=microsoft sans serif]اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif] برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
[FONT=microsoft sans serif] [FONT=microsoft sans serif]رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif] اینجا همه برای شما گریه می کنند
[FONT=microsoft sans serif] [FONT=microsoft sans serif]چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif] این روزها به پشت در خانه ات مرو
[FONT=microsoft sans serif] [FONT=microsoft sans serif]گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif] جان حسین و جان حسن جان مرتضی
[FONT=microsoft sans serif] [FONT=microsoft sans serif]کم گریه کن که گریه امانت بریده است
[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif] [FONT=Microsoft Sans Serif] چراغ لاله شد خاموش در صحن چمن امشب[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]
مدينه شد ز داغ مصطفى بيت الحزن امشب
[FONT=Microsoft Sans Serif]
فضاى عالم هستى بود غرق محن امشب
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif] مكن اى آسمان روشن چراغ ماه را كز كين
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]
رحلت جانسوز نبی اعظم (ص) تسلیت باد
[FONT=Microsoft Sans Serif] [FONT=Microsoft Sans Serif] آخر ماه صفر، اول ماتم شده است دیده ها پرگهر و سینه پر از غم شده است تا که بر چیده شد از روی زمین سایه وحی خون دل خوردن خورشید، مسلّم شده است
[FONT=Microsoft Sans Serif]
یا رسول الله! مثل تو دیگر د[FONT=Microsoft Sans Serif]ر پهنه زمین تکرار نخواهد شد، [FONT=Microsoft Sans Serif] نور حضورت را در قلب خود احساس مى کنیم. [FONT=Microsoft Sans Serif] امشب در ذکر صلواتهایتان همدیگر را یاد کنید
[FONT=Microsoft Sans Serif][FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif]
[FONT=Microsoft Sans Serif] اما با تکرار صلوات بر تو،
به گلها بگویید به اشک ژاله، رخ بشویند و بلبلان را به نوحه خوانی بخوانید که پیامبر باران، امشب دیگر نمی خندد.
در ماتم فراق پدر گریه میکنم
همراه شمس و نجم و قمرگریه میکنم
شب ها و روزها زغمش مویه میکنم
تا آخرین توان بصر گریه میکنم
خواب شبانه ازسر زهرا پریده است
مانند شمع تا به سحر گریه میکنم
داغی عظیم دیده ام ای مردمان شهر
با لحن جانگدازی اگر,گریه میکنم
پیغمبر طوایف اهل بکاء شدم
قدر تمام اشک بشر گریه میکنم
خشکد اگر که چشمه ی اشکم دوباره من
با دیده های سرخ جگر گریه میکنم
وحید قاسمی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
گویا که وقت رفتن بابا رسیده است
حق داری از غمش به سرو سینه می زنی
چون مثل او کسی به دو عالم ندیده است
در روز آخرش چه شده این چنین نبی
جز اهل بیت تو زهمه دل بریده است
بر روی سینه اش حسنین ناله می زنند
اشکش بر ای هر دو زغم ها چکیده است
برگو که مرتضی چه شنیده کنار او
رنگش چنین زطرح مسائل پریده است
اینجا همه برای شما گریه می کنند
چون از سقیفه بوی جسارت وزیده است
این روزها به پشت در خانه ات مرو
گویا عدو که نقشه ی قتلت کشیده است
جان حسین و جان حسن جان مرتضی
کم گریه کن که گریه امانت بریده است
سروده ی کمال مومنی
[FONT=times new roman,times,serif] حرف از وصیت های آخر میزنی بابا [FONT=times new roman,times,serif]از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا [FONT=times new roman,times,serif] [FONT=times new roman,times,serif]حرف از وصیت های مادر میزنی بابا [FONT=times new roman,times,serif] [FONT=times new roman,times,serif]داری گریزی به غمِ در میزنی بابا [FONT=times new roman,times,serif] [FONT=times new roman,times,serif]هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا [FONT=times new roman,times,serif] [FONT=times new roman,times,serif]یکروز می آیی به من سر میزنی بابا [FONT=times new roman,times,serif] [FONT=times new roman,times,serif]پس لحظه ها را می شمارد یادگار تو [FONT=times new roman,times,serif][FONT=times new roman,times,serif]محمد بختیاری
این لحظه ها یاد گذشته کرده ای انگار
دل شوره داری ، از نگاهت خوب می فهمم
زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست
یکروز می بینی مرا بین در و دیوار
گفتی که خیلی زود می آیم کنار تو