اختلاف عرفاء

علت اختلاف شهودات در میان عرفاء

انجمن: 

عرفان ناب چیست ؟
مغز و درونمایه دین را عرفان میگویند یا بعبارت دیگر ، قله دین را میتوان عرفان نامید.
با این تعبیر میتوان گفت که اگر دین ، یکی است ، پس مراتب و درجات عرفان نیز یکی است و در نتیجه در هر مرتبه و درجه ای از عرفان ، باید شهود عرفای نائل به آن درجه نیز یکی باشد و اختلاف در آن ، ناشی از اختلاف دین و عرفان نیست ، اما اینکه علت اختلاف چیست ، در تعریف عرفان ناب روشن میشود.
امروزه بزرگترین مشکلی که جهان تشیع در آن غوطه ور است و باجهلی مرکب ، ازآن بیخبر است ، غیبت وحجاب نعمت عظیم الهی بر بشریت است. با وجود اینکه خداوند متعال ، تنها نعمت واقعی خود را از نظرها محجوب کرده ، اما ما شیعیان ، با وجود اینکه امامت را در بعد نظری ، علت پا برجا بودن جهان هستی ، از طرف خداوند میدانیم ، بخود نمی آییم که چرا با وجود اینهمه شیعه مدعی ، دوران غیبت دردناک آنحضرت بسر نمی آید و ما نمیتوانیم در محضر قدسی ایشان حاضر باشیم. باید بدانیم که امتحان خدا بدین راحتیها نیست ، خداوند متعال جوری امتحان میکند که حتی با هوش ترین افراد بشر را نیز به چالش بکشد. اینکه ما میتوانیم در عرفان ، بالاتر از سایر ادیان عرض اندام کنیم ، خود لطایف الحیلی برای بچالش کشاندن ماست. اینکه ما با مکتوبات و شیوه هایی که از زحمات پیشینیان ، در زمینه چگونگی سلوک اسلامی ، می توانیم پا در عالم ملکوت بگذاریم آیا ما را قانع کرده است؟

آیا زمانی که مطرح میشود عرفان چیست و پاسخ داده میشود قله دین است ، سپس اشکال بمیان می آید که چرا آرای عرفا مختلف است ، پاسخ داده میشود که شهود امری شخصی است ، آیا عقل حقیقتا جواب درست را گرفته است . اگر عرفان واقعا قله دین و عصاره و مغز دین است ، دیگر چرا اینهمه تزاحم آرا؟
شاید بزرگترین علت این اشتباه بسیار ظریف و بسیار لطیف ، اغفال از جایگاه امامت در بعد عرفان باشد. آیا زمانیکه علمای اشاعره و معتزله ، اعتقاد خود را به اختیار ، نزد امام رضا (ع) بردند ، نظر ایشان یکی از آنها را تایید کرد ؟ یا اینکه امام (ع) کژیها و انحرافات عقلی آنها را اصلاح کرد و شاخه جدیدی به تقسیم بندی آنها داد (امر بین الامرین). تصور کنید که امام غایب بودند و کسی درست را به آن علما نمیداد ، معلوم نبود امروزه چه عقایدی بر امت اسلامی حاکم بود. شهادت حضرت سید الشهداء هم برای رفع این اشتباه بود . آیا این عبرت عظیم تاریخ و سایر اتفاقات و بینات ما را بیدار نمیکند .

براحتی نشسته ایم و استدلال میکنیم که شهود شخصی است و فکر میکنیم جواب درست است ، درحالیکه نه میتوان از آن گذشت و نه میتوان آنرا عمومیت داد ، چنانکه اگر عارفی بر اساس شهود خود اجتهاد کند ، میگوییم بر او و مقلدینش لازم الاجراست ولی عمومیت ندارد ، واقعا این استدلال برای عقل کافی و مرضی است ؟ نمیخواهیم ریشه یابی کنیم چرا این ابهام رفع نمیشود ؟

حال فرض کنید که کسانی ، از وجود خود شخص امام بعنوان استاد عرفان بهره برده باشند ، یا سلوکشان را زیر اصلاحات و حمایت مستقیم ایشان (حتی اگر واسطه هایی موجود باشد) ، انجام داده باشند ، آیا آنوقت این افراد در شهود حقایق دینی دچار اختلاف میشوند؟