سلام .....سوالی دارم خداوند عشق را افرید صداقت را افرید درستی و راستی را افریو و ان را در نهاد ما قرار داد در فطرت ما .......هر جای دنیا که بری هیچکس نمیگه که عشق بده یا صداقت راستی و ......درست نیستند همه چیزی در درونشان پاسخ به راستی و به حق بودن اینها میده زبانی هست که دنیا اون رو میفهمه کسی با کسی سر به حق نبودن درست نبودنشون سر جنگ نداره نهاد هر ادمی مهر ی بر صحت اونهاست .....و اما ادیان هر دینی خودشو برتر میدونه ......پیروان هر دینی اونو کامل میدونند و ادیان دیگرو زیر دین خودشون و اونو برتر اگه دین به حقه چرا سرش دعواست چرا نهاد انسانها نمیتون راحت قبول کنه و به یه اجماعی برسند ....البته منظور من کالبد دینه نه چیزهای خوبو مطابق فطرتی که در خودش جای داده مثلا راستگویی....خوب اینکه فطرت ادمم بهش واقفه و دین ازشون برای خودش استفاده کرده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ببخشید سوالمو اینطوری مطرح کردم ولی واقعا دنبال جواب سوالهام هستم ........
سلام .....سوالی دارم خداوند عشق را افرید صداقت را افرید درستی و راستی را افریو و ان را در نهاد ما قرار داد در فطرت ما .......هر جای دنیا که بری هیچکس نمیگه که عشق بده یا صداقت راستی و ......درست نیستند همه چیزی در درونشان پاسخ به راستی و به حق بودن اینها میده زبانی هست که دنیا اون رو میفهمه کسی با کسی سر به حق نبودن درست نبودنشون سر جنگ نداره نهاد هر ادمی مهر ی بر صحت اونهاست .....و اما ادیان هر دینی خودشو برتر میدونه ......پیروان هر دینی اونو کامل میدونند و ادیان دیگرو زیر دین خودشون و اونو برتر اگه دین به حقه چرا سرش دعواست چرا نهاد انسانها نمیتون راحت قبول کنه و به یه اجماعی برسند ....البته منظور من کالبد دینه نه چیزهای خوبو مطابق فطرتی که در خودش جای داده مثلا راستگویی....خوب اینکه فطرت ادمم بهش واقفه و دین ازشون برای خودش استفاده کرده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ببخشید سوالمو اینطوری مطرح کردم ولی واقعا دنبال جواب سوالهام هستم ........
دایره محرمیت در اسلام بزرگتر از دین یهود و در مسیحیت بزرگتر از اسلام است.در جامعه یهود ازدواج با جد و جده ، پدر و مادر ، خواهر و برادر، پسر و دختر ، و نوه ها ممنوع است. در اسلام ، علاوه بر اینها ، ازدواج با عمو ، عمه ، دائی و خاله نیز حرام است.در دین مسیحیت – بر اساس تصمیم کلیسا که چند قرن بعد از مسیح گرفته شد- ازدواج بین فرزندان خواهر و برادر و به طور کلی خویشاوندان نسبی و همخون ممنوع است. در اسلام ازدواج با مادر همسر تحریم همیشگی و با خواهر همسر تحریم مشروط است. یعنی این ممنوعیت ، در صورت مرگ زن یا طلاق وی ، از بین می رود . اگر کسی با پسری عمل شنیع کند نمی تواند مادر یا خواهر یا دختر او را تزویج کند. در بعضی نقاط گرگان مرسوم است مردی که در مراسم ختنه کردن یک کودک به ختنه کننده کمک کند، پدر خوانده کودک شمرده می شود و پس از بلوغ ، این کودک نمی تواند با خانواده پدر خوانده ازدواج کند[1].
مسیحیان اسپانیا در مواردی که کلیسا موافقت کند می توانند با عموزاده یا خواهر زاده و برادرزاده خود ازدواج کنند. در اسپانیا دو برادر در صورتی می توانند با دو خواهر ازدواج کنند که ازدواج بین آنها همزمان صورت گیرد. در غیر این صورت ازدوج اول قرابتی را به وجود می آورد که ازدواج بعدی بین دو خانواده خویشاوند را منع می کند .مبادله خواهر و برادر که اصطلاحا « بده بستان» خوانده می شود ، در جوامع اسپانیایی ممنوع است. زیرا با ازدواج ا ول همخونی بین دو خانواده به وجود می آید و بنا بر مقررات جامعه ، این رابطه می بایست یک جهتی باشد. در خانواده فراعنه مصر ، ازدواج در بین خویشاوندان وجود داشت . با توجه به مقام الوهیتی که فراعنه برای خود قائل بودند نمی خواستند نژاد و خونشان با نژاد و خون رعیت در هم آمیزد. در ایران باستان ازدواج با محارم معمول بوده است. اما آنچه در داستان نامه های ایرانی منتسکیو در مورد علاقه یک خواهر و برادر زرتشتی به ازدواج با یکدیگر در اصفهان می بینیم ، یک واقعه تخیلی است و احتمالا منتسکیو تحت تاثیر کتب مورخین یونانی بوده است. در بعضی از قبایل عرب ازدواج بین دختر عمو و پسر عمو در حد اجبار است و از جمله سنتی است که عدم رعایت ان باید علتی چون اختلاف شدید خانوادگی یا تفاوت سنی فاحش داشته باشد. رواج ضرب ا لمثل هایی چون « عقد دختر عمو و پسر عمو در آسمان بسته شده است » شاید در تاثیر این سنت باشد . در بعضی از مناطق چند شوهری رواج دارد : نوعی ازدواج که همزمان زن می تواند چند شوهر داشته باشد. این سیستم ازدواج بین اسکیموها ، ودر تبت « نپال » ، « جزایر الیوسین» ، هندوستان ، سیلان و برزیل یافت می شود. بنابر این قاعده، چند برادر ، زنی مشترک می گیرند. بدین معنی که وقتی زنی به عقد یک مرد درآمد بنا به سنت جامعه ، این زن همسر برادر یا برادران ان مرد نیز خواهد بود.[2]
بسم الله الرحمن الرحیم با سلام خدمت همگی :Sokhan:طبق قولی که به دوستان داده بودم که شبهاتی که خانم یا آقای sasan2012 گذاشته بودند و قرار شده بود که بعد از 40 روز که آنها را تفکیک کنند تا هم سنگین نباشند و هم باعث نشود درست به آنها پرداخته شود ولی این کار رو نکرد من این پست های جدا از هم رو می ذارم ان شاءالله که مفید واقع شود و خیر باشه شبهات دینی من(sasan2012) : این شبهات سنگین بوده و خواهشا چنانچه احساس می کنید که در باعث ضعف عقائد شما می شود اکیدا از خواندن آنها اجتناب کنید . با تشکر
1- در حالی که امروزه تقریبا همه برهانهای خداشناسی به شدت زیر سوال رفته اند و بر بعضی از آنها به طور کامل خط بطلان کشیده شده است ، چگونه می توان هنوز به وجود خدا باور داشت ؟ قوی ترین برهانهای خداشناسی ، برهان نظم و علیت می باشد . این براهین در هزاره های پیشین توسط دانشمندان یونانی و بعد مسیحی ابداع شدند و از همان زمان نیز مورد مخالفت شدید قرار گرفتند . ابوعلی سینا هر دو این نظریات را رد کرده بود . دیوید هیوم 25 سال بر روی این نظریه (برهان نظم) مطالعه کرد و مطالعات خود را تحت کتابی به عنوان محاورات به تألیف در آورد و نهایتا به شکست خود در اثبات این نظریه اعتراف کرد . شهید مطهری نیز در این زمینه تحقیقاتی به عمل آورد که نهایتا به نتیجه قابل ذکری نرسید و در عصر حاضر آیت الله جوادی آملی با قاطعیت می گوید : "هرگز برهان نظم بدون استمداد از براهین دیگر، توان اثبات ذات واجب را ندارد". وقتی که بزرگترین براهین خداشناسی چنین مورد نقض قرار می گیرند ، تکلیف سایر براهین کم اهمیت تر چه می شود . کار اثبات خدا چنان به تنگنا کشیده است که شخصی مانند پاسکال ، نظریه دفع خطر احتمالی را عنوان می کند که بیشتر به سفسطه می ماند تا یک برهان علمی . طبق این نظریه اگر خدایی نباشد( البته تاکید پاسکال بر خدای مسیحی و تثلیث است ) که هیچ ، ولی اگر خدایی باشد و در آن دنیا ما را مؤاخذه کند چه ؟ پس عقل سلیم می گوید که بهتر است خدا را قبول داشته باشیم . یک مسلمان می تواند این نظریه را برای الله به کار ببرد و یک بت پرست برای بت ها و هر کس از هر دینی می تواند این نظریه را برای خدایان و الهگان خود به کار ببرد و حتی یک شیطان پرست نیز می تواند ادعا کند که اگر تابع شیطان نباشید بعد از مرگ احتمالا روح شما را مجازات خواهد کرد پس بهتر است تنها به شیطان پناه ببرید تا از مجازات احتمالی در امان بمانید ! حتی بعضی رو به برهانهای احساس و فطرت و امیال درونی و میل به پرستش و ... می آورند در حالی که هنوز موجودیت فطرت و احساس و... و همچنین ماهیت و خواستگاه آنها در هاله ای از ابهام قرار دارد و برای اثبات خدا از طریق این براهین ابتدا باید خود فطرت و احساس اثبات شوند و سپس از آنها برای اثبات خدا استفاده کرد . به عنوان مثال یک انسان درستکار ممکن است بگوید احساس می کند که باید به جامعه خدمت کند و آن را اصلاح کند و یا یک بزهکار بگوید احساس می کند که باید از همان جامعه انتقام تمام رنجهایش را بگیرد . هر دو از احساس حرف می زنند ولی نوع احساس آنها تفاوت دارد و مسلما هر دو احساس به طور همزمان و موازی نمی توانند درست باشند .