ایمان به آخرت

دلیل شما برای اعتقاد به آخرت

انجمن: 

من به وجود خدا ایمان دارم اما همانقدر که به وجود خدا ایمان دارم به آخرت اعتقادی ندارم! شاید بگویید یک مسلمان وقتی به خدا اعتقاد داره باید لفظ خدا در قرآن را که حداقل ده ها بار حرف از آخرت زده را هم قبول داشته باشد اما من مثل یهودیان صدوقی (که منقرض شدند!) وجود خدا برام محرضه اما به آخرت باور ندارم! وقتی به این نگاه میکنم که انسان چجوری متولد میشه و اینکه چه اسپرمی با چه تخمکی مخلوط میشه و نتیجش میشه نطفه اتفاقیه باور آخرت برام سخت میشه! اینکه وجود روح رو از نظر علمی نمیشه اثبات کرد وجود آخرت رو برام سخت میکنه! اینکه بهشت و جهنم رو خدا خیلی سطحی در موردش صحبت کرده اعتقاد به بودن آخرت رو برام مسخره جلوه میده!

لطفا استدلالات و نشانه هایی که خدا برای انسان ارائه داده تا انسان به آخرت ایمان داشته باشه رو بهم بگید.

ایمان به غیب!

غیب :

صفحات اوّل قرآن این کتاب هدایت الهی را که باز میکنیم با این آیات روبرو میشویم : هدی للمتقین الذین یؤمنون بالغیب . خداوند اوّلین صفت متّقین را چنین بیان کرده : کسانی که ایمان به غیب دارند! غیب چیست ؟ و چه ربطی به ایمان دارد ؟
جواب ظاهراً مشخّص است غیب یعنی چیزی که به چشم سر نیاید . خدا از ما خواسته به چیزهایی که با چشم سر نمی بینیم هم ایمان بیاوریم اما به چه توجیه و چرا ؟
وقتی در معتقدات اسلام مروری می کنیم به چیزهایی برخورد می کنیم که خدا خواسته با قبول آنها ما را آزمایش کند خیلی امور در اسلام هست که باید چشم سر را بسته و با چشم عقل و دل آنها را دید ، خیلی ها که عقلشان به چشمشان است در این ضمینه ضعیف هستند. مثال این امور خواهد آمد.
ایمان به غیب نیاز به بصیرت دارد، یعنی چشم دل. انسانی که فقط چشم سر برای او اعتبار دارد شبیه به حیوانات است و بلکه به تعبیر قرآن او بدتر است زیرا با وجود دیده هایی موثق تر از چشم سر، به آن اکتفا کرده است: لَهُم قُلوبٌ لایفقَهونَ بِها و لَهُم أعْینٌ لایبصِرونَ بِها و لَهُم آذانٌ لایسْمَعونَ بِها، اُولئکَ کالانعامِ بَل هُم اَضَلُّ اولئکَ هُمُ الْغافِلونَ؛ آن‌ها دل‌هایی دارند که با آن نمی‌اندیشند، چشمانی دارند که با آن نمی‌بینند، گوش‌هایی دارند که با آن نمی‌شنوند، آن‌ها همچون چهارپایانند بلکه گمراه‌تر؛ اینان همانا غافلانند. و چه بد دردی است بی بصیرتی که امیر المومنین علیه السلام می فرمایند: فقد البصر أهون من فقد البصیرة.
در روایتی از امام رضا علیه السلام اثرات یقین به غیب بیان شده (البته در چند مثال) : بحار 67 /314 : عن العالم عليه السلام أنه سئل عن قول الله تبارك وتعالى : " وكان تحته كنز لهما " فقال والله : ما كان ذهبا ولا فضة ، ولكنه كان لوح من ذهب ، مكتوب عليه أربعة أحرف : أنا الله لا إله إلا أنا ، من أيقن بالموت لم يضحك سنه ، ومن أيقن بالحساب لم يفرح قلبه ، ومن أيقن بالقدر علم أنه لا يصيبه إلا ما قدر عليه[1] . در آیه ای از قرآن که در داستان موسی و خضر آمده حضرت خضر توضیح میدهد : دیواری که داشت فرو می ریخت و آن را مرمّت کردیم ، زیر آن گنجی بود که باید حفظ می شد . از امام رضا علیه السلام سؤال شد در زیر آن دیوار چه گنجی بود ؟ فرمود: آن گنج طلا و نقره نبود بلکه لوحی از طلا بود که روی آن چهار جمله نوشته شده بود : منم خدایی که جز من خدایی نیست . هر کس به مرگ یقین داشته باشد دندانش به خنده نمایان نمی شود . هر کس به حساب یقین داشته باشد قلبش شاد نمی شود . هر کس به تقدیر الهی یقین داشته باشد میداند هر چه به سرش آید از طرف خداست (و ناراحت نمی شود).
در این روایت حساب و کتاب الهی یکی از مثالهای غیب است ، نیز تقدیر الهی یکی از همین مثالهاست ، اما جالب اینست که مرگ اگر چه از چشمهای ما مخفی نیست اما باز ما به آن ایمان نداریم ، گاهی دیده می شود پیر مردهایی که دم مرگ آنهاست ، اما هنوز از حرص و طمع و آرزو های خود دست نمی کشند ، انگار نه انگار تا کنون مرگ پدر و مادر و برادر و دوستان خود را با چشمان خود دیده اند . اینها به غیب که ایمان ندارند ، هیچ ، به دیده های خود نیز اعتماد ندارند. امام صادق فرمودند: خداوند هیچ یقینی شبیه تر از مرگ به شک نیافرید[2].
اما چند مثالی که در بالا برای غیب ذکر کردیم الآن کمی توضیح می دهیم .
در مورد خداوند : از امیر المومنین پرسیدند آیا خدایت را هنگام عبادت دیده ای؟ فرمود: وای بر تو! من نمی پرستم خدایی را که ندیده باشم، پرسید چگونه او را دیده ای؟ فرمود: دیده ها با چشم سر او را درک نمی کنند بلکه قلبها با حقیقت ایمان او را دیده اند[3]. اینجا حضرت یقین را به اسم دیدن معرفی کرده. من و شما اگر چه ایمان امیر المومنین را نمی توانیم داشته باشیم ، اما شایسته است که این خدای غایب از نظرها را مقابل چشمان خود بیاوریم و او را ببینیم و اینگونه به او ایمان کامل داشته باشیم . اگر چه خدا را نمی بینیم اما قدرت خدا و علم و حکمت خدا را می توانیم ببینیم . پیشنهاد من به شما اینست که بروید و قدرت خدا را ببینید ، این مقدار که ما بدانیم خدا قادر و حکیم است کافی نیست ، خدا هم در قرآن دستور داده بروید در زمین بچرخید و قدرتهای الهی را به چشمان خود نظاره کنید : قل سیروا فی الأرض فانظروا کیف بدء الخلق(عنکبوت 20) ... در جای دیگر خداوند عظمتهای خود را در آفاق به رخ ما می کشد : ألم تر أنّ الله أنزل من السماء ماء فتصبح الأرض مخضرّة[4]. خلاصه اینکه دانستن کافی نیست ، باید برویم و ببینیم . تنها یک نفر امیر المومنین بود که می فرمود : لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً (اگر پرده ها کنار بروند به یقین من زیاد نمی شود)، چه کسی از ما انسانهای عادی چنین ادّعایی دارد .
در مورد فلسفه احکام خداوند علّت خیلی از احکام را بیان نکرد، عده ای توهّم می کنند اینها بی وجه و بی معنی است و تا توجیه مناسبی برای آنها نشنوند آن احکام را قبول نمیکنند در حالی که عقل به ما میگوید : هیچ کدام از کارهای خداوند بی حکمت نیست و اگر خداوند حکمت برخی امور را بیان نفرموده بخاطر اینست که نخواسته ، نه اینکه فراموش کرده باشد یا اینکه علّتی نداشته باشد .(مثال ارث زن و مرد یا حجاب یا ربا یا موسیقی و ...) قرآن در مورد علّت اینکه مسلمانان قبله خود را عوض کردند میفرماید : لنعلم من یتبع الرسول ممن ینقلب علی عقبیه (تا معلوم شود چه کسی تابع حقیقی است و چه کسی با کوچکترین امتحان به دوران جهل خود باز میگردد) (خودمانی اش میشود : تا ببینیم فضول آن کیست). اگر چه خداوند علّت آن را نیز در آیات دیگر بیان فرموده اما اگر هم بیان نمی فرمود برای ما فرقی نمی کرد باز ما به خدا اعتماد داشتیم . هنگامی می توانید ادعا کنید به غیب ایمان دارید که اگر یک دکتر و پرفسول دین شما را تأیید کرد یا نکرد، به حال شما هیچ فرقی نکند و بگویید من به خدایم بیشتر از این پرفسول اعتماد و یقین دارم. الآن متأسفانه برخی جوانها ما اصلاً ایمان ندارند تا چه رسد که به مقام یقین برسند، کسی که به مقام یقین رسیده شبهه ها و سؤالهای ریز و خورده به ایمان او ضرر نمی زند، زیرا اساس و بنیه ایمان خود را محکم کرده، چنین کسی به جای اینکه از شنیدن سؤالها خود را ببازد، در صدد رفع شبهه و جواب از سؤال در می آید. یکی از جوانها می گفت: من یکبار اشتباهی کردم و بعد از آن بلا بر من نازل شد و رزق و روزی ام قطع شد و بعد از آن هر چه دعا و استغفار و صدقه و ... دیگر نعمت از دست رفته باز نگشت، قبل از آن اهل مسجد و خدا و پیغمبر بودم اما الآن احساس می کنم که دیگر خدا را قبول ندارم و مثل کافرها شده ام. می بینید که این جوان با یک امتحان الهی چگونه از ایمان قلبی خویش دست بر داشت و اصطلاحاً چه زود خود را باخت!(البته لازم به گفتن است که این کسانی که یقین آنها کامل نیست گاهی در مفهوم ایمان خود دچار وسواس می شوند و با اینکه حقیقتاً ایمان دارند اما احساس پوچی و سست ایمانی می کنند).
اما در مورد ایمان به آخرت ، خدا از ما خواسته به بهایی که آن را نمی بینیم او را بپرستیم ، در ادامه همین آیه آمده الذین یؤمنون بالغیب و یقیمون الصلاة .... و بالآخرة هم یوقنون، که یقین به آخرت را یکی از ثمرات ایمان به غیب شمرده است . برخی، وعده های الهی را نسیه حساب میکنند، در جواب می گوییم اگر چه وعده های الهی نسیه باشد اما : من ذا الذی یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له ربّه [5]... و صد البته این از نسیه هایی است که هر چه بماند سود آن بیشتر می شود ، آیا دیده اید کسی حاضر نباشد پول خود را در بانک بگذارد تا سود آن را بگیرد؟ آن هم ببهانه اینکه نمی خواهم پولم را به دست دیگری بدهم! خوب است نسیه ای را که طرف آن خداست از نقد موثّق تر بدانیم و برای کیف و حال دو روزه این دنیا عجله نکنیم و صد البته عذابها و ثوابهای الهی نقد نقد است ، لهم فی الدنیا خزی و لهم فی الآخرة عذاب عظیم(بقره 114)، لوأنّ أهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الأرض و لکن کذّبوا فأخذناهم(اعراف 96). ایمان به غیب یعنی دیدن قیامت با چشم دل و این است معنای یقین : و بالآخرة هم یوقنون . و البته ببینید که چقدر اهل یقین و اهل غیب و اهل بینش درونی کم اند: خداوند چیزی به کمی یقین در بین مردم تقسیم نکرده(کافی2/51) ...
از آنجایی که نصف مقاله در این صفحه جا نشد برای مطالعه ادامه مقاله شما را به وبلاگمان دعوت می کنیم: AINE-MAN.BLOGFA.COM

-----------------------------------------
[1]. شبیه این روایت با فقرات بیشتر چنین وارد آمده : بحار70 ص 95: عن الرضا ، عن آبائه ، عن الحسين بن علي عليهم السلام أنه قال : وجد لوح تحت حائط مدينة من المدائن فيه مكتوب ، أنا الله لا إله إلا أنا ومحمد نبيي ، عجبت لمن أيقن بالموت كيف يفرح ؟ وعجبت لمن أيقن بالقدر كيف يحزن ؟ وعجبت لمن اختبر الدنيا كيف يطمئن إليها ، وعجبت لمن أيقن بالحساب كيف يذنب .

[2]. بحار 75/246.

[3]. کافی 1/98.

[4]. حجّ 63، مانند آن لقمان 29

[5]. بقره 245: چه کسی هست که به خداوند قرضی نیکو بدهد تا خداوند آن را برایش چندین برابر بکند...