جنگهای صدر اسلام

نقش فاطمه زهرا (علیها السلام) در نبردهاى صدر اسلام

به نام هستی بخش

اینو تو یه وبلاگ خوندم، مطالبش درسته؟

نقل قول:
در طول 10 سال حکومت پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) در مدینه 27 یا 28 غزوه وتا35 تا 90 سریه ذکر شده است.

غزوه که جمع آن غزوات است به جنگ هایى گفته مى شود که شخص پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)، فرماندهى مستقیم آن را به عهده داشت و پا به پاى سربازان اسلام در معرکه جنگ حاضر و ناظرِ نبردها و مانورهاى نظامى بود.
سریّه که جمع آن سرایا است به جنگ هایى گفته مى شود که رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) بى آن که خود در آن شرکت کند، گروهى را به فرماندهى شخصى به جبهه ها و مرزهاى کشور اسلامى ، براى نبرد یا دفاع احتمالى ، اعزام مى کرد.
گاهى برخى از این مأموریت هاى رزمى به خاطر فاصله زیاد جبهه ها از مدینه، حدود دو یا سه ماه به طول مى انجامید.

به تحقیق مى توان گفت على (علیه السلام)در طول زندگى مشترکش با حضرت زهرا(علیها السلام) بیشتر اوقاتش را در میدانهاى جهاد یا مأموریّت هاى تبلیغى گذراند و در غیاب او همسر وفادارش فاطمه(علیها السلام)وظیفه اداره خانه و تربیت فرزندان را به عهده داشت و این کار را به نحوى شایسته انجام مى داد تا همسر رزمنده اش با خاطرى آسوده، وظیفه مقدّس جهاد را به انجام برساند.
در این مدّت، فاطمه(علیها السلام) به یارى خانواده هاى رزمندگان و شهیدان مى شتافت و با آنها اظهار همدردى مى کرد و گاهى هم، ضمن تشویق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظایف خطیرشان، به مداواى جراحت محارم خویش مى پرداخت.
در جنگ اُحد، فاطمه(علیها السلام) همراه زنان به اُحد (در شش کیلومترى مدینه) رفت.
در این نبرد، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) به شدّت زخمى شد و على (علیه السلام) نیز جراحاتى برداشت.
فاطمه(علیها السلام)خون را از چهره پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) مى شست و على (صلى الله علیه وآله وسلم) با سپر خود آب مى ریخت.
هنگامى که فاطمه(علیها السلام) مشاهده کرد که خون بند نمى آید، قطعه حصیرى را سوزانید و خاکستر آن را بر زخم پاشید تا خون بند آمد.
آن روز پیامبر و على ، شمشیرهاى خود را به فاطمه دادند تا آنها را بشوید.
در نبرد احد، حمزه سیّدالشهدا، عموى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به شهادت رسید.
پس از نبرد، «صفیّه» خواهر حمزه به اتّفاق فاطمه(علیها السلام) کنار پیکر مثله شده قرار گرفت و شروع به گریستن کرد، فاطمه(علیها السلام) نیز مى گریست و پیامبر هم با او گریه مى کرد و خطاب به حمزه مى فرمود: هیچ مصیبتى مثل مصیبت تو به من نرسیده است.
آن گاه خطاب به صفیّه و فاطمه فرمود: مژده باد که هم اکنون جبرئیل به من خبر داد که در آسمانهاى هفتگانه، حمزه شیر خدا و شیر رسول خداست.
پس از نبرد اُحد، فاطمه زهرا(علیها السلام) تا زنده بود، هر دو سه روز یک بار به زیارت شهداى احد مى رفت.
در نبرد خندق، فاطمه زهرا(علیها السلام) نانى را براى رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) برد، پیامبر پرسید: این چیست؟ فاطمه(علیها السلام) پاسخ داد: نان پختم، دلم آرام نگرفت تا این که برایتان آوردم.
پیامبر فرمود: این اوّلین غذایى است که پس از سه روز در دهان مى گذارم.
در نبرد موته، جعفربن ابیطالب به شهادت رسید و پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) به خانه وى رفت و همسر و فرزندانش را دلدارى داد و از آنجا به خانه فاطمه(علیها السلام)رفت.
فاطمه مى گریست.
پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) فرمود: بر مثل جعفر باید گریه کنندگان بگریند.
سپس رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)فرمود: براى خانواده جعفر غذایى تهیّه کنید، زیرا امروز آنها خود را فراموش کرده اند.
فاطمه زهرا(علیها السلام) در فتح مکّه نیز حضور داشت.
«امّ هانى »، خواهر على (علیه السلام)گوید: در روز فتح مکّه دو نفر از خویشان مشرک شوهرم را پناه دادم و هنوز آنها در خانه ام بودند که ناگهان برادرم على (علیه السلام)، در حالى که سواره و زرهپوش بود، پیدا شد و به طرف آن دو تن شمشیر کشید.
میان او و ایشان ایستادم و گفتم: اگر بخواهى آن دو را بکشى ، باید مرا هم پیش از آنها بکشى ! على (علیه السلام) بیرون رفت، در حالى که چیزى نمانده بود آنها را بکشد.
من خود را به خیمه رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) در بطحا رساندم و آن حضرت را پیدا نکردم، ولى فاطمه را دیدم و ماجرا را برایش گفتم.
دیدم فاطمه از همسر خود قاطعتر است.
او با تعجّب گفت: تو هم باید مشرکان را پناه دهى ؟ در این هنگام رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) رسید و از حضرتش براى آن دو امان طلبیدم.
پیامبر به آنان امان داد، سپس به فاطمه فرمود که براى او آب فراهم کند تا شستشو نماید.
هنگامى که هند، همسر ابوسفیان، و دیگر زنان مشرکین براى اعلام پذیرش اسلام و بیعت به حضور پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله وسلم) رسیدند، فاطمه(علیها السلام)، همسر پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) و گروهى از زنان عبدالمطّلب حضور داشتند.
در ماه رمضان سال دهم هجرى ، على (علیه السلام) از سوى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم) براى یک مأموریّت مهّم رزمى ، تبلیغى و به فرماندهى سیصد سواره نظام به یمن، که در قلمرو حاکمیّت پیامبر بود، اعزام شد.
مأموریّت با موفقیّت کامل انجام گرفت و عدّه زیادى نیز به اسلام گرویدند.
على (علیه السلام) طى نامه اى گزارش کار خود را از یمن براى پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)فرستاد.
پیامبر در پاسخ على (علیه السلام) امر فرمود که براى انجام مراسم حجّ، به موقع خود را به مکّه رسانَد، و پیک با این پیام به سوى على (علیه السلام) باز گشت.
پیامبر در ماه ذیقعده آن سال به مردم مدینه و قبایل مجاور اعلام کرد که قصد دارد حجّ را به جاى آورد و بدین ترتیب، عدّه زیادى براى سفر حجّ مهیّا شدند.
آن حضرت در روز 25 ذیقعده سال دهم هجرى قمرى از مدینه حرکت نمود و در ذوالحلیفه احرام بست.
همه همسران پیامبر نیز در این سفر همراه شدند، آنها به هودج ها سوار بودند، فاطمه(علیها السلام) نیز با آنان بود و در این سفر عبادى ، مناسک حجّ را به دستور پیامبر(صلى الله علیه وآله وسلم)انجام مى داد.
على (علیه السلام) پس از گذشت سه ماه از مأموریت، در ایّام حجّ به مکّه رسید و در آنجا همسرش فاطمه زهرا(علیها السلام) را دید.
پس از مراسم با شکوه حجّةالوداع، رسول خدا(صلى الله علیه وآله وسلم)، هنگام بازگشت به مدینه در غدیرخم، در یک اجتماع صدهزار نفرى ، على (علیه السلام) را به فرمان خداوند به امامت و جانشینى خود منصوب نمود.
با توجّه به حضور فاطمه زهرا(علیها السلام) در حجّةالوداع با اطمینان مى توان گفت که آن حضرت در مراسم با شکوه غدیرخم حضور داشته است.
http://erfan80.persianblog.ir/post/21/