خديجة:
دختر خويلد بن اسد بن عبد العزّى بن قصّى مادرش فاطمه بنت زائدة الاصمّ از نسل عامر بن لؤىّ است.
در جاهليّت خديجه را طاهره ميگفتند و پيغمبر (ص) او را كبرى لقب داد.
وى اولين زنى بود كه اسلام آورد و با ثروت و مالى كه داشت پيغمبر (ص) را يارى داد و با آن حضرت مواسات نمود.
خديجه زنى عاقله و ثروتمند بود كه مردان با سرمايه و مال او تجارت ميكردند.
وى در سنّ چهل سالگى با پيغمبر (ص) كه در آنروز بيست و پنج سال داشت ازدواج نمود، و بيست و چهار سال با پيغمبر (ص) زندگى كرد و در سنّ شصت و پنج سالگى سه سال پيش از هجرت در مكه وفات نمود. (لغتنامه دهخدا و اسد الغابه 5 / 434)
از ابن عباس نقل شده كه نخستين از زنان كه به پيغمبر (ص) ايمان آورد خديجه بود و نخستين مرد على بن ابى طالب.
از حضرت رسول (ص) روايت است كه خداوند چهار زن را برگزيد: مريم و آسيه و خديجه و فاطمه (س).
پيغمبر (ص) در سن بيست و پنج سالگى از سوى خديجه به تجارت شام رفت و پس از چند ماه با وى ازدواج نمود و كلينى گويد: مدت بيست و چهار سال دوران زندگى آنها بود. از اميرالمؤمنين (ع) نقل شده كه روزى پيغمبر (ص) در كنار همسرانش نشسته بود نام خديجه بميان آمد حضرت بگريست، عايشه گفت: بر پيرزنى سرخ پوست از بنى اسد ميگريى؟! حضرت فرمود: روزگارى كه شما مرا تكذيب نموديد او مرا تصديق كرد و روزى كه شما كافر بوديد او ايمان آورد، شما عقيم بوديد و او از من فرزندان بزاد. عايشه گفت: از آن روز وى را به نيكى ياد ميكردم تا نزد پيغمبر عزيز باشم. از امام صادق (ع) روايت شده كه چون پيغمبر(ص) خواست با خديجه ازدواج كند ابو طالب به اتفاق خانواده و جمعى از رجال قريش به خانه ورقه عموى خديجه رفته و محض ورود گفت: سپاس مر خداوند اين خانه كه ما را از كشت ابراهيم و ذريه اسماعيل قرار داد و در حرم امن خود جاى داد و بر مردم حاكم ساخت و در اين شهر مشمول بركات خويش كرد; و بعد، اين برادر زاده ام كه وى را نتوان با هيچيك از مردان قريش قياس نمود جز اينكه راجح آيد و كسى وى را مانند نبود هر چند تهى دست و درويش است كه مال را دوامى نبود و بكس ارزش ندهد، و اكنون وى خواستار خديجه است و خديجه نيز به وى مايل، و ما هم اكنون آمده كه او را از تو و به اختيار خويش خواستگارى كنيم و مهرش بر من و از مال من ميباشد، و به خداوند اين خانه سوگند كه برادر زاده ام آينده اى درخشان و دينى روشن و عقلى كامل دارد. آنگاه ابو طالب سكوت نمود و ورقه به سخن پرداخت ولى با لكنت زبان و بريده بريده سخن ميگفت و او خود كشيش مسيحى، بود كه در اين حال خديجه به سخن آمد و گفت: اى عمّ! هر چند تو اختياردار منى در شئون من از خودم اوليت ندارى، اى محمد! من خود را به تو تزويج نمودم و مهرم را از مال خودم مقرر داشتم، عمويت را بگو وليمه اى ترتيب دهد و همسر خويش را به تصرف درآور. ابوطالب گفت: اى جمع حاضر گواه باشيد كه خديجه خود را بكابين محمد درآورد و مهرش را از مال خودش قرار داد. يكى از قريش كه در مجلس حضور داشت گفت: وا عجبا آيا چنين بوده كه زن مهر خويش را خود بپردازد؟! ابو طالب سخت بخشم آمد و گفت: آرى اگر مردى مانند برادر زاده من باشد بايستى زنان وى را بگرانترين مهر بدست آرند و اگر امثال شما بود بايد خود بمهر گران زنى بدست آرند. پس ابو طالب شترى نحر نمود و وليمه اى ترتيب داد
از حضرت رسول (ص) نقل است كه فرمود: چون در پايان سفر معراج خواستم از جبرئيل جدا گردم به وى گفتم: «با من كارى ندارى»؟ گفت: «كار من آنكه سلام خدا و سلام مرا به خديجه رسانى». چون پيام سلام را به خديجه رساندم وى گفت: «خداوند خود سلام و سلامتى از او و بسوى او است و بر جبرئيل سلام باد».
عده اى از مورخين گفته اند: خديجه پيش از ازدواجش با پيغمبر (ص) دو همسر ديگر داشته بنامهاى عتيق بن عائذ مخزومى و ابوهاله زرارة بن نباش اسيدى. اما بلاذرى و ابوالقاسم كوفى و سيد مرتضى در كتاب شافى و شيخ طوسى در كتاب تلخيص گفته اند: وى هنگام ازدواجش با پيغمبر باكره بوده. مؤيد اين قول آنكه در دو كتاب انوار و بدع آمده كه رقيه و زينب دختران خواهر خديجه، هاله بنت خويلد بوده اند. (بحار: 16 و 18 و 22)