دفاع مقدس
دانلود نرم افزار آیه های سرخ ویژه هفته دفاع مقدس اندروید
ارسال شده توسط seyed yasin در یکشنبه, ۱۳۹۴/۰۷/۰۵ - ۱۳:۵۵نرم افزار آیه های سرخ
که ویژه ایام دفاع مقدس تهیه شده
لینک دانلود
داخل نرم افزار گزینه ارسال هست
با استفاده از این گزینه میتونید نرم افزار
رو برای دیگران بفرستید
تا میتونید نرم افزار رو نشر بدید
التماس دعا
مجموعه صوتی روایت حماسه | روایت حضرت آیتالله خامنهای از چند برهه از دفاع مقدس |
ارسال شده توسط ابوالفضل در سهشنبه, ۱۳۹۴/۰۶/۳۱ - ۲۱:۴۷بسم الله الرحمن الرحیم
[/HR]
به مناسبت فرارسیدن هفته دفاع مقدس، پایگاه اطلاعرسانی KHAMNENEI.IR مجموعهی صوتی «روایت حماسه» را منتشر کرد.
این مجموعه به روایت حضرت آیتالله خامنهای از چند برهه از دفاع مقدس میپردازد.
اولین قسمت از این مجموعه «آغاز دفاع» نام دارد و به مرور چگونگی آغاز جنگ تحمیلی و روایت شرایط جمهوری اسلامی ایران در آن برهه میپردازد.
سخنان حضرت امام خمینی رحمهالله و حضرت آیتالله خامنهای که در این کلیپ صوتی میشنوید:
[SPOILER]حضرت امام خمینی رحمهالله:
من یک صحبت دارم برای ملت ایران و برای ملت عراق و ارتش عراق هم یک صحبت. برای ملت ایران این صحبت را دارم که گمان نکند ملت ایران که ارتش ایران نمیتواند جلوی اینها را بگیرد. خیر، ارتش ایران و قوای مسلّح ما، پاسدارهای عزیز ما.
قادر بر این معنا هستند، لکن تا مسئله جدّی نشود، آنها جدّاً عمل نمیکنند. آن روزی که مسئله جدّی شد، تمام اینها به طور جِدّ، امر میکنم که عمل بکنند و عراق را سر جای خودشان بنشانند.
ملت ایران نباید خیال بکنند که جنگی شروع شده است و حالا فرض کنید که دست و پای خودمان را گم کنیم. نه، این حرفها نیست. یک چیزی آوردند و یک بمبی اینجا انداختند و فرار کردند، رفتند. الآن هم دولت ایران جواب آنها را مشغولند که جواب آنها را بدهند و میدهند جواب آنها را. قوای بحریهشان بکلی از بین رفته است و قوای بریّهشان هم از بین خواهد رفت. شما خیال نکنید که یک چیزی است. این جنگهای متعددی که واقع شده است یک مقدارش هم نصیب ایران شده است که من هر دو جنگ را یادم هست. هیچ، ابداً مسئلهای نیست. شایعات یا چیزهایی را اگر دشمنهای ما، این احزاب مختلفهای که الآن در ایران هستند، این گروهها و گروهکهایی که در ایران هستند، حالا اگر فرصت میخواهند به دست بیاورند و شایعهسازی کنند و هی تلفن کنند به این طرف و آن طرف که چه شده است، چه شده، کودتا شده ـ نمیدانم ـ این حرفها در کار نیست. این یک دزدی آمده است یک سنگی انداخته و فرار کرده، رفته است سرجایش. دیگر قدرت اینکه تکرار بکند انشاءاللّه ندارد. من به ملت ایران سفارش میکنم که چند جهت را ملاحظه کنند: یک جهت اینکه خونسردی خودشان را حفظ کنند و ابداً توجه به این معنا که یک قضیهای واقع شده است و واقعاً واقع نشده قضیهای. توجه نکنند به این معنا. یک وقت اغتشاشی از این راه بار نیاید.
پیام رادیو تلویزیونی ۱۳۵۹/۶/۳۱
حضرت آیت الله خامنهای:
یکی از هیجانانگیزترین لحظات جنگ، لحظهی شروع جنگ یا به تعبیر درستتر لحظهای بود که ما از {حملهی تحمیلی} حملهی متجاوزانهی رژیم عراق مطلع شدیم. همانطور که همهی ملت ایران یادشان هست، قاعدتاً جنگ در بعدازظهر روز ۳۱ شهریور اتفاق افتاد. من شخصاً خودم در یک کارخانهای رفته بودم که سخنرانی کنم و در حالی که نشسته بودیم و منتظر بودیم که وقت سخنرانی بشود، کارخانه هم نزدیک فرودگاه مهرآباد بود ناگهان صدای عجیبی و حرکاتی در پنجرهها و درها و اینها که ناشی از موج انفجار بود را شنیدم و برادران پاسداری که با من بودند رفتند بیرون بلافاصله و آمدند خبر آوردند که چند هواپیمای شکاری را در آسمان دیدند که بمب روی فرودگاه مهرآباد و جاهای دیگر پرتاب کرد و طبعاً من سخنرانی را که لازم بود تقویت روحیهی آن کارگرها هم باشد انجام دادم، سریعاً آمدم به محل ستاد مشترک که اطاق جنگ در آنجا بود و نشستیم به بحث و بررسی این رویداد غیر منتظره با بقیهی مسؤولین کشور که آن وقت همه بودند، از رئیس جمهور و نخست وزیر و رئیس مجلس شورای اسلامی و رئیس دیوان عالی کشور و اینها تا همهی مقامات نظامی که ذیربط بودند. برای ما البته جنگ غیر منتظره بود و هر چیز غیر منتظرهای در آغاز یک مقداری بهتانگیز است. برای ملت ایران که اطلاعات کمتری از مسائل جاریِ مرزیِ بین ایران و عراق داشتند و منتظر چنین وضعی نبودند، و در جریان تحقیقات سیاسی و نظامی هم قرار نداشتند طبعاً بیشتر غیر منتظره بود. یادم میآید که در آنجا بحث شد که اطلاع این مسأله را چگونه به مردم بگوئیم و با چه زبانی موضوع را برای مردم که در مقابل یک جنگی قرار گرفتند که هیچ ابعاد آن هم مشخص نیست، زمان آن هم معلوم نیست، قرار بدهیم. بالأخره تصمیم جمعی بر این شد که من به عنوان نمایندهی امام در شورای عالی دفاع و به عنوان کسی که با مردم هر هفته صحبت میکردم در تریبون نماز جمعه و آشنا بودند مردم با صدا و با مطالب من، مطلب را با مردم در میان بگذارم و من یک اطلاعیهای تهیه کردم و خودم با صدای خودم این اطلاعیه را در رادیو خواندم و بارها آن پخش شد و مردم کشور اطلاع پیدا کردند که ما در حال جنگ هستیم.
***
دولت عراق از اوّل پیروزی انقلاب، از اوایل پیروزی انقلاب، مقدمات یک درگیری مرزی را با ما شروع کرده و این تجاوزها بسیار تجاوزهای موذیانه و خباثتآمیزی بوده. یعنی با پرتاپ خمپاره، پرتاپ توپ، پرتاپ موشک، با حملهی به پاسگاهها و به رگبار بستن پاسگاههای مرزی، با حمله به مردم، مردمی که مثلاً داشتند میکاشتند زمین را یا عبور میکردند یا با الاغشان یا با نمیدانم وسیلهی نقلیهشان، موتورسیکلتشان میرفتند تجاوز به اینها، حملهی به اینها، با ربودن قایق در لب شط، قایق مثلاً آن عربی که دارد صیادی میکند، قایقش را بگیرند ببرند یا اموالشان را بگیرند ببرند یا خود افراد مرزی را بگیرند ببرند آن طرف کتک بزنند، مجروح کنند و رها کنند یا حتی رها نکنند و با آتش زدن باغات میوه با حمله به چاههای نفت و بالأخره بمباران مناطق مرزی، چه پاسگاهها و چه منازل و چه روستاها این حملات ۲۸۹ موردی که گفتم به این وسیلهها انجام گرفته و چه حملات زمینی، چه حملات هوایی و چه حملات دریایی که البته کمتر بوده دریایی در طول این زمان به این کیفیت مستمراً ادامه داشته.
مصاحبه با گروه ایران و جنگ شبکه اول صدا و سیما پیرامون هفتهی جنگ ۱۳۶۱/۶/۲۹
این جنگ را امریکا و مزدورانش یکجور تحلیل میکنند و ما جور دیگری تحلیل میکنیم. امریکا و مزدورانش بعد از آنی که در طول نوزده ماه هر چه کردند
نتوانستند جمهوری اسلامی را به زانو دربیاورند - حتی حملهی نظامی هم کردند - با خود فکر کردند ما ایران را به جنگی تحمیلی و ناخواسته میکشانیم. عراق را تحریک میکنیم که با ایران جنگ را شروع کند و با این کار چند فایده میبریم. اوّلاً نیروهای نظامی ایران را تحلیل خواهیم برد،
ابزار جنگی آنها را مستهلک خواهیم کر. ثانیاً مراکز حیاتی و تولیدی و اقتصادی آنها را منهدم خواهیم کرد. پالایشگاهها را منهدم میکنیم، نفت را از آنها میگیریم، سوخت را میگیریم، راهآهن را و ارتباطات را میگیریم، مخابرات را میگیریم، زبدهترین عناصر رزمندهی قهرمان را میگیریم.
وقتی که میان مردم نان نبود، برق نبود، رادیو تلویزیون نبود، تولید نبود، کشاورزی نبود آنوقت امور جمهوری اسلامی را متلاشی میکنیم و بعد هرکس رشته و زمام حکومت ایران در دستش باشد و حتی اگر زمامداران کنونی هم تا آن روز بمانند چارهای ندارند جز اینکه دست احتیاج به سوی ما دراز کنند و ما آن وقت وارد ایران میشویم. همانطوری که در زمان شاه ملعون وارد ایران شده بودیم. باز هم امریکاست و غرب و ابرقدرتها همه کارهی ایران، با این تحلیل به سراغ صدام حسینِ احمقِ جاهطلبِ مغرورِ بدبخت رفتند. جنایتکاران فراری چند ماه است روی او و رژیم پوسیدهی او و دولتمردان او کار میکنند. او را وادار کردند و او با این فکر و با این نیت که خواهد توانست مقابله بکند، چیزی هم به او در این میان خواهد رسید، ثروت مردم عراق را به صورت میگها و تانکها فرستاد
به داخل مرزهای ایران. هر روزی هم که میگذرد با اینکه میگهای دشمن مثل برگ خزان بر روی آسمان ایران و آسمان دریا فرو میریزد و تا امروز میلیاردها ثروت مردم مستضعف عراق که در ابزار جنگی یعنی تانکها و میگها متبلور شده بود به وسیلهی مزدوران امریکا یعنی عوامل مفلوک «خسر الدنیا و الاخره»ی صدام یزید
به داخل ایران آمده بودند در اینجا از بین رفته بودند و با آتش نیرومند دلاوران اسلام در هوا و زمین و دریا کوبیده شدند.
هر روزی هم که میگذرد و این همه خسارت روزبهروز بر او وارد میآید، باز او را دلگرم میکنند، میگویند جنگ را تو ادامه بده ما به تو پشتیبانی میرسانیم. این تحلیل کفر و استکبار جهانی یعنی امریکا و مزدورانش. آنها صحنهی جنگ را این طوری که گفتم مشاهده میکنند. به میدان کشیدن ایران در یک جنگ تحمیلی و تحلیل بردن او و نیروهایش و متلاشی کردن نظامش و آنگاه روی کارآوردن یک دولتِ ضعیفِ مفلوک و آنگاه سلطهی همه جانبه بر ایران، این تحلیل امریکاست. و اما تحلیل ما. تحلیل ما این است که اسلام و انقلاب اسلامی میدانی برای جَوَلان میجست، این میدان به دست دشمن در مقابلش باز شد. ما کسی نبودیم که به خاک عراق یا هر خاک دیگری وارد بشویم و حمله را شروع کنیم. لذا ما حمله را شروع نکردیم اما دشمن که شروع کرد ما ضرب شصت را اوّل به این دشمن نزدیک و شروع کننده نشان دادیم.
خطبههای نماز جمعه ۱۳۵۹/۷/۴[/SPOILER]
.
.
داده نما (اینفو گرافی) هشت سال جنگ تحمیلی
ارسال شده توسط sheyda725 در جمعه, ۱۳۹۴/۰۶/۲۰ - ۱۳:۱۱
کتابشناسی دفاع مقدس
ارسال شده توسط rea1362 در دوشنبه, ۱۳۹۳/۱۲/۱۱ - ۱۹:۰۶
عنوان: مهتاب خين: انقلاب، کردستان و دفاع مقدس به روايت فرمانده بسيجي حسين همداني
نویسنده: به اهتمام حسين بهزاد
انتشارات: فاتحان، ۱۳۸۹
سال انتشار: 1392
کتاب "مهتاب خیّن"، روایتی است از فرمانده بسیجی حسین همدانی از دوران انقلاب، کردستان و دفاع مقدس که به اهتمام حسین بهزاد به نگارش در آمده است.
راوی این رویدادها سردار سرتیپ پاسدار حسین همدانی؛ از فرماندهان ارشد جبهه میانی سر پل ذهاب، از بانیان گمنام لشکر 27 محمد رسول ا... ، نخستین فرمانده لشکر 32 انصار الحسین و فرمانده لشکر 16 قدس سپاه در دوران دفاع مقدس هشت ساله ملت ایران است.
در بخشی از این کتاب که به قلم ناشر نگارش یافته آمده است:" مهتاب خیّن روایتی است دست اول؛ از جنس " تاریخ شفاهی "، که رخدادهای مربوط به سال های مبارزه علیه دیکتاتوری پهلوی ، انقلاب اسلامی بهمن 57 ، استقرار نظام نوین ، تاسیس سپاه پاسداران، نبردهای داخلی جبهه کردستان و سرانجام ناگفته های فراوان از پیکارهای جبهه ی غرب و جنوب در مصاف با ارتش متجاوز رژیم به عدم پیوسته بعث عراق را در بر می گیرد."
یادآور می شود شهید حاج محمود شهبازی، در تاریخ 1337 در اصفهان متولد و در 1361 در خرمشهر به شهادت رسید. وی فرمانده سپاه همدان و اولین قائم مقام لشگر 27 محمد رسول الله(ص) و فاتح دو عملیات بزرگ فتح المبین و بیت المقدس بود که یکی موجب شکسته شدن حصر آبادان و دیگری آزاد سازی خرمشهر شده بود.
دو ویژگی ممتاز این کتاب یکی پرداختن به سیره دوستان شهید سردار همدانی از جمله سردار شهید مهندس محمود شهبازی است و دیگری اطلاعات نابی از جنگ در غرب کشور است . بیشتر اطلاعات ما از جنگ تحمیلی مربوط به جبهه های جنوب است به خاطر تعداد عملیات های انجام گرفته در این مناطق و شما با مطالعه این کتاب زوایای پنهانی از جنگ در غرب کشور را مشاهده خواهید کرد.
گردانی که فرماندهانش شهید هستند
ارسال شده توسط rea1362 در سهشنبه, ۱۳۹۴/۰۳/۱۹ - ۱۱:۱۶[h=1][/h]
[/HR]
[/HR]
آقای نادری از خودتان بگویید. چگونه وارد جبهه و جنگ شدید؟
وقتیکه جنگ شروع شد من ارتشی بودم. در نیروی هوایی و رسته پدافند مشغول فعالیت بودیم که شنیدیم عراق فرودگاهها را بمباران کرده است. البته از قبل و باوجود ناآرامیهای گنبد و کردستان و سایر نواحی، احساس تکلیف میکردیم که رسته خدمتی را رها کنیم و به مناطق جنگی برویم، اما بههرحال نظامی بودیم و از طرف دیگر نمیدانستیم از چه طریقی باید اقدام کنیم؛ بنابراین وقتیکه جنگ شروع شد دیگر نتوانستیم تحملکنیم و بهاتفاق 15 نفر از همکاران و همرزمانم امریه گرفتیم و راهی تهران شدیم. شنیده بودیم که در آنجا شهید چمران اقدام به ساماندهی و اعزام نیروها میکند. به نظرم روز دوم جنگ در تهران بودیم و دو روز بعد هم که راهی اهواز شدیم.
یعنی بهعنوان یک بسیجی راهی مناطق جنگی شدید؟ مسئولانتان مشکلی با این کار نداشتند؟
میشود گفت یک نیروی داوطلب ارتشی. آن زمان نظم و نظام خاصی وجود نداشت و جابهجاییها راحت صورت میگرفت. از طرف دیگر باوجود غافلگیری اولیه که به وجود آمد و دشمن پیشروی زیادی در روزهای اول انجام داده بود، شنیدن اخبار جنگ تاب تحمل را از آدم میگرفت و دیگر به رسته خدمتی و این چیزها توجه نمیکردی. البته این را هم بگویم که ما از ارتش استعفا ندادیم، بلکه حکم مأموریت گرفتیم و رسته اعزام کنندهمان شد پدافند نیروی هوایی. در حکم مأموریت هم به شکل کلی قید شد اعزام به جنوب. دیگر باقی کارها با خودمان بود. عرض کردم که به تهران رفتیم چون شنیده بودیم شهید چمران در آنجا مرکزی برای اعزام به جبهه دارد. بلدمان هم سه دوست تهرانی بودند که یکیشان بعدها شهید شد و دو نفر دیگر جانباز هستند. بهاتفاق به باغ شاه (سابق) رفتیم و در آنجا مهندس چمران (رئیس کنونی شورای شهر) از ما ثبتنام به عمل آورد، یک اسلحه ژ. 3، کوله، جیره غذایی، نارنجک و آدرس مدرسه شهید انارکی در اهواز را به ما داد و... یا علی! باید خودمان به منطقه میرفتیم و همه اعزام ما و مقدماتش همینها بود که عرض کردم.
در منطقه چه اتفاقاتی برایتان افتاد؟ چطور شد که سپاهی شدید؟
ما جزو نیروهای ستاد جنگهای نامنظم شهید چمران درآمدیم. در محورهای عملیاتی سوسنگرد و دهلاویه و... حضور داشتیم. میدانید که سوسنگرد سه بار در اوایل جنگ دستبهدست شد، در هردو بار بنده حضور داشتم و وقتیکه خط دهلاویه تثبیت شد، یکبخشی از این خط در دست ما بود. اوایل جنگ، رزمندگان در گروههای خاصی فعالیت میکردند، در خط دهلاویه یکبخشی دست گروه موتورسواران بود، یکبخشی دست گروه سیاهجامگان، یکبخشی دست نیروهای ستاد جنگهای نامنظم و...، سال 59 داشت تمام میشد که من اسفندماه به اراک برگشتم و برای بار دوم به جبهههای غرب و دشت ذهاب رفتم.
در تمام این مدت همچنان یک نیروی ارتشی داوطلب بودید؟
منبعد از اینکه به غرب رفتم و چهار، پنج ماهی در آنجا بودم، دوباره به جبهه جنوب برگشتم و در تمام این مدت نگران رسته خدمتیام بودم؛ بنابراین تصمیم گرفتم از ارتش استعفا بدهم. این کار را انجام دادم و 15 ماهی بهصورت بسیجی بودم تا اینکه در 27/10/61 به عضویت سپاه اراک درآمدم.
از چه زمانی وارد گردان علی بن ابیطالب (علیهالسلام) شدید؟
وقتیکه تیپ 17 علی بن ابیطالب با ترکیب رزمندگان پنج استان قم، زنجان، قزوین، سمنان و مرکزی شکل گرفت، بچههای اراک به این واحد منتقل شدند و گردان علی بن ابیطالب (علیهالسلام) با محوریت رزمندگان اراکی تشکیل شد. از بدو تأسیس هم بنده در همین گردان بودم. تا سال 63 این پنج استان لشکر 17 را تأمین میکردند و از این سال به بعد کمکم استانهای دیگر از لشکر 17 جدا شدند و تا سال 65 تنها بچههای استان مرکزی ماندند و قم. سال 67 و در اواخر جنگ برای مدت کوتاهی قم و اراک هم از هم جدا شدند و استان مرکزی تیپ 71 روحالله را تشکیل داد.
پس علی بن ابیطالب قدیمیترین گردان بچههای اراک و استان مرکزی بود؟ تاریخچه این گردان چگونه است؟ از فرماندهانش بگویید.
بله خوب یادم است در اوایل تشکیلش، 200 نفر از بچههای پاسدار اراک عضو این گردان شدند. در عملیات رمضان با همین گردان وارد عمل شدیم. اولین فرماندهاش هم سردار شهید کاوه نبیری بود که ایشان بعدها به طرح و عملیات لشکر رفتند و عملیات والفجر مقدماتی را به فرماندهی برادر جمشید مرادی انجام دادیم. بعد سردار شهید اصغر فتاحی فرمانده گردان شد که عملیات والفجر 3 و 4 و خیبر را در معیت ایشان بودیم. سردار فتاحی هم در خیبر آسمانی شد و سال 63 به دلیل کثرت نیروها، یک گروهان مستقل به نام امام حسین (علیهالسلام) و یک گردان به نام امام حسن (علیهالسلام) از دل گردان علیالحساب (علیهالسلام) تشکیل شد. بنده فرمانده گروهان مستقل امامحسینی (علیهالسلام) شدم و آقای بشیر روشنی هم فرمانده گردان امام حسن (علیهالسلام) (علیهالسلام) شدند. کمی بعد گروهان امامحسینی (علیهالسلام) تبدیل به گردان شد و در بدر و والفجر 8 با همین گردان حضور یافتیم. در ابتدای سال 65 قرار شد دوباره گردان علیالحساب (علیهالسلام) تشکیل شود. من و شهید کاوه نبیری که هر دو در والفجر 8 مجروح شده بودیم، در بیمارستان قدس اراک، کادر گردان تازه تأسیسشده علیالحساب (علیهالسلام) را تعیین کردیم و این گردان مجدداً به فرماندهی شهید یعقوب صیبی تشکیل شد. ایشان در کربلای یک به شهادت رسیدند و نفر بعدی شهید نظام علی فتحی بودند که در ماجرای سقوط فاو به شهادت رسیدند. پس از شهادت نظام علی چون لشکر 71 روحالله تأسیس شد و ما از لشکر 17 علی بن ابیطالب (علیهالسلام) جدا شدیم، میتوانم بگویم که شهید نظام علی فتحی آخرین فرمانده گردان علی بن ابیطالب (علیهالسلام) در دفاع مقدس است. پسازآن هرکدام از گردانهای لشکر تازه تأسیس 71 روحالله یک شماره در پیشوند خود داشتند. مثلاً 105 امام حسین (علیهالسلام)، 102 علی بن ابیطالب (علیهالسلام) و...
پس تمامی فرماندهان گردانهای علی بن ابیطالب به شهادت رسیدهاند. کدامیک از این سرداران شهید در ذهن شما جاودانه شده است؟
بهعنوان یکی از نیروهای کادر گردان، میتوانم بگویم که همه فرماندهانش از دوستان و همرزمان خوبم بودند و خاطرات زیبایی با همگی دارم. ولی شهید اصغر فتاحی که فرمانده یکی از گرو هانهایش بودم، جوان باصفایی بود که باوجود سن کم بهخوبی نیروها را مدیریت میکرد. 19، 20 سال بیشتر نداشت که فرمانده گردان شد. در عملیات خیبر بارها و بارها مجروح شد اما هر بار که میخواستیم به عقب برگردد، راضی نشد تا اینکه عاقبت در همین عملیات به شهادت رسید.
با شنیدن نام گردان علی بن ابیطالب (علیهالسلام) چه چیزی در ذهنتان شکل میبندد؟
گردانی که مولود بچههای سپاهی و بسیجی اراک بود. یادآور گذشته همه رزمندگان این خطه و یادآور نامهای بزرگی که بسیاری از آنها اکنون آسمانی شدهاند.
[/HR] منبع: روزنامه جوان(با تلخیص)
قدس یک برای بدر کلید خورد
ارسال شده توسط rea1362 در دوشنبه, ۱۳۹۴/۰۳/۲۵ - ۲۰:۱۵[h=1][/h]
[/HR]
[/HR]
آن شب با پخش زمزمه «یا محمد رسولالله (ص)» در منطقه عملیاتی «هورالهویزه» در شرق رودخانه «دجله» عراق باهدف انهدام نیروها و بر هم زدن انسجام ماشین جنگی ارتش عراق، در منطقهای به وسعت 180 کیلومترمربع به پیکار دشمن بعثی رفتند.
این عملیات چهار روزبه طول انجامید، نیروهای عملکننده ایران در ظرف مدت کوتاهی به دو پاسگاه موردنظر یعنی «ابوذکر» و «ابولیله» دشمن دستیافته و مقاومت آنها را درهم کوبیدند.
دشمن در صبح روز نخست با هواپیماهای پیسی 7 و چرخبال اقدام به بمباران شیمیایی و انفجاری نمود، اما با استقرار سریع توپهای ضد هوایی، یک فروند از این نوع هواپیما با موشک
«سام 7» ساقطشده و پاتک هوایی دشمن عملاً ناکام ماند.
این پاتکها در روزها و ساعات بعدی نیز از سوی دشمن تداوم یافت که برای نیروهای عراقی سودی در برنداشت. هدف نهایی در عملیات قدس 1 که در آغاز سلسله عملیات قدس پیشبینیشده بود، رسیدن به اهداف و نقاط تأمین نشده عملیات بدر، ازجمله نزدیک شدن به جاده مهم العماره- بصره بود. پاسگاههای مختار، ابوذکر، ابولیله و المیدان عراق آزاد و منطقه «الحسان» و «الزجیه» واقع در نزدیکی جاده مذکور به طی این عملیات تیپ 2 از لشکر 25 پیاده بهطور 100 درصد متلاشی شد و یک فروند هواپیما، یک فروند چرخبال،15 قایق و 12 پاسگاه سیار منهدم و تعداد 890 تن از نیروهای عراقی کشته و زخمی شده یا به اسارت نیروهای خودی درآمدند. تصرف نیروهای خودی درآمد.
غنائم بهدستآمده نیز شامل 4 قبضه توپ ضد هوایی،9 قبضه خمپارهانداز،29 فروند قایق جنگی و بلم،10 دستگاه بیسیم،10 قطعه پل،25 قبضه سلاح سبک و مقدار فراوانی مهمات و فشنگ بود.
نخستین مجتهدی که در جریان انقلاب لباس رزم پوشید
ارسال شده توسط مدیر اجرایی_فرهنگی در پنجشنبه, ۱۳۹۴/۰۲/۱۰ - ۰۴:۱۴
حاج شيخ عبدالرحمن حيدرى ايلامى به سال 1304 ش. در شهر ايلام متولد شد. تحصيلات را تا ششم نظام قديم ادامه داد و سپس در كسوت معلمى به تدريس مشغول شد؛ اما رؤيايى صادق مسير زندگى او را تغيير داد.
او در رؤيا، محضر دوازده امام معصوم (علیهم السلام) را در حالى درك مى كند كه وجود مقدس ائمه هدى با جمعى از مردم و دانش آموزان بر او وارد مى شوند؛ بقچه اى را كه به همراه داشته، بازكرده و قبايى را از آن خارج و بر تن او مى پوشانند و عصايى به دستش مى سپارند؛ آنگاه به او امر مى كنند كه اين جمله را به مردم بياموزد:
«وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِی» (شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج1، ص: 170)
وى از خواب بر مى خيزد و چون قلم و كاغذ در دسترس نبود؛ زغالى را از بخارى بيرون مى آورد و اين جمله را بر ديوار منزل مى نگارد؛ جمله اى كه تاريخ هجرتش را رقم زده و سرآغاز راه ديگرى در زندگيش مى شود.
در بارگاه نور
شيخ عبدالرحمن با هجرت به كربلاى معلى چون كبوترى بر گرد مضجع شریف به طواف مى پردازد و واژه علم را با توسل و تعبد جهت مى بخشد.
طى دو سال، از ابتداى جامع المقدمات تا پايان شرح لمعه را نزد استادان به نام آن زمان چون: آيت الله سعيد تنكابنى، آيت الله جعفر رشتى، آيت الله محمد حسين مازندرانى، آيت الله يوسف بيارجمندى و والد آيت الله محمد هادى معرفت تلمّذ مى كند و با رحلت آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى كربلا را به سوى سامرا ترك و در مدرسه ميرزاى شيرازى فصلى ديگر از علم و عمل را آغاز مى كند.
او در مدت اقامت هشت ساله خود در كنار مرقد امام على النقى (عليه السلام) و امام حسن عسكرى (عليه السلام) ضمن تحصيل رسائل و مكاسب در درس خارج فقه و اصول آيت الله حاج شيخ مجتبى لنكرانى، آيت الله حاج شيخ عبدالرسول اصفهانى و آيت الله حاج شيخ عبدالله اصفهانى (معروف به حاج شيخ) شركت كرده و از خرمن علم و ادب هر يك خوشه ها بر مى چيند.
پس از چندى عطش سيرى ناپذير علم و معرفت وى را به بارگاه اميرمؤمنان على (عليه السلام) و حوزه نجف اشرف مى كشاند و در درس خارج آيات عظام: سيد محسن حكيم، سيدابوالقاسم خويى، حاج سيد محمود شاهرودى، آقا ميرزا باقر زنجانى و آقا شيخ حسين حلى شركت كرده، در مقابل استادان تفسير، كلام، فلسفه و عرفان نيز زانوى ادب بر زمين مى زند.
آوازه علم و تقواى شيخ عبدالرحمن او را در زمره هيئت استفتاى برخى از مراجع قرار مى دهد؛ آوازه اى كه در همان روزهاى آغازين ورود به حوزه در كربلاى معلّى وِرد زبان عام و خاص بود. آيت الله محمد هادى معرفت مى گويد:
عبادت ايشان در حوزه علميه كربلا نمونه بود و همه ايشان را به پاكى و تعبد مى شناختند و چنان گرم تحصيل بود كه حتى يك لحظه را تلف نمى كرد.
در محفل انس
با آغاز نهضت روحانيت در ايران و تبعيد امام راحل به نجف اشرف، آيت الله حيدرى گمشدۀ خود را در وجود امام مى يابد و جاذبه روحانى اش او را به مدار و محفل انس ایشان مى كشاند.
وى ضمن شركت در درس خارج اصول و فقه امام در بحث «ولايت فقيه» نيز شركت مى كند و همين درس افقى نو را فراروى او مى گشايد و انديشه سريان فقه در گستره جامعه و به عينيت رساندن احكام الهى در متن زندگى مردم را در باورش بارور مى كند.
در ركاب ولايت
در خواست كردهاى فيلى بغداد از او به سال 1350 ش. براى ارشاد و تبليغ در مسجد ابوسفيان، آية الله حيدرى را وارد مرحله تازه اى از حيات پربارش مى كند و او را به جرگه آنانى پيوند مى زند كه با كوله بارى از علم و عصاى تقوى، طلايه دار حركت هاى حماسه و عشق مى شوند.
دستگاه امنيتى عراق بيش از دو سال حضور وى را در پايتخت تحمل نمى كند و پس از دستگيرى در مرز بصره، او را به يكى از پاسگاه هاى ايرانى تحويل مى دهد. آيت الله حيدرى پس از آزادى از اردوگاه، راهى شهر جهاد و اجتهاد مى شود و نزديك به دو سال بر كرسى تدريس فقه و اصول مى نشيند. در اين ايام است كه با درخواست مردم و روحانيت در تبعيد ايلام به زادگاهش باز مى گردد. با ورود آيت الله حيدرى درسال 1354 ش به شهر ايلام، انقلاب و نهضت روحانيت در اين نقطه جلوه تازه اى به خود گرفته و روحانيت مبارزه ايلام شكل مى گيرد.
در آغاز ورود به شهر می گوید:من نماينده مراجع عظام هستم و حاضر به معرفى خود به ساواك و يا شهربانى نيستم.
وی تهديد ساواك و شهربانى را تهديدى توخالى حساب كرده و اولين ضربه روحانيت را بر پيكر دستگاه حكومتى وارد مى كند.
آيت الله حيدرى در نخستين گام خود در احياى امر به معروف و نهى از منكر با هميارى مردم خدا جو بلندگوهايى را كه در ميادين شهر، موسيقى مبتذل پخش مى كنند، جمع آورى مى كند.
خنثى كردن تبليغات بهائيت در استان، دعوت از ده ها روحانى از حوزه علميه قم چون: آيت الله محمد رضا طبسى (ره)، حجت الاسلام كوشكى و...، تأسيس مدرسه علميه باقريه و تربيت طلاب، تأسيس بيش از 80 حسينيه و مسجد در سطح استان، تشكيل كلاس هاى تابستانى قرآن و احكام براى خواهران و برادران در مقاطع مختلف سنى و ترغيب و تشويق مردم برای هر چه با شكوهتر برگزار كردن ايام الله، خصوصاً نيمه شعبان، شهر ايلام را به شهرهاى مذهبى و انقلابى تبديل مى كند و استان را در قبضه قدرت روحانيت مبارز و تبعيدى شهر قرار مى دهد.
مبارزه با رژیم طاغوت
ترك شهر از سوى آيت الله حيدرى به هنگام ورود شاه معدوم به ايلام خشم دستگاه را نسبت به او دو چندان مى كند و از همين زمان است كه وى مشىِ تهاجمى خود را آغاز مى كند. اين روند به گونه اى پيش مى رود كه شش ماه قبل از پيروزى انقلاب اداره هاى دولتى و دستگاههاى امنيتى نظام ستم شاهى تنها حضورى نماد گونه را در منطقه ايلام ايفا مى كردند.
سپهبد مقدم رئيس دستگاه امنيتى كه ايلام را از دست رفته مى ديد طی نامه اى فریبکارانه، تحت این عنوان كه ايران تنها كشور شيعى است و بايد از آشوب حفظ شود، قرآنى را به همراه يك ميليون تومان براى او مى فرستد تا او را به سازش بكشاند. آيت الله حيدرى با عبارتى كوتاه و محتوايى رسا نامه سپهبد مقدم را زيرنويس مى كند:
بعد از سلام، كلام الله را بوسيده و بر ديده گذاشتم؛ ولى از قبول اين گونه پول هايى كه تاكنون از بركت و توجهات حضرت ولى عصر (عج) عادت ننموده ام، معذرت مى خواهم. خداوند متعال ما و شماها را به حق، حقيقت و اسلام واقعى راهنمايى و از ظلم و ستم و خيانت به مسلمانان و دين مبين اسلام نگهدارى (و) محافظت فرمايد.
تأسیس دادگاه عدل اسلامی قبل از انقلاب
آيت الله حيدرى نخستين كسى است كه دادگاه عدل اسلامى را به همين نام شش ماه قبل از پيروزى انقلاب در منزل خود بنيان نهاد و به شكايات و اختلافات مردم رسيدگى مى كرد. همچنین وی اولين كسى است كه حدود اسلامى را قبل از پيروزى انقلاب - بدون اعتنا به تهديدهاى ساواك و شهربانى وقت در مسجد جامع ايلام در برابر ديدگان مردم - جارى ساخت.
وى قبل و پس از انقلاب فرماندهى امنيتى و حراستى استان ايلام را به دست گرفت و با تشكيل ستادهاى مقاومت و هسته هاى ضربت در تمام نقاط استان راه را بر سودجويان و ضد انقلابیون بست.
هشدار او به نيروهاى زرهى كرمانشاه و دستور او مبنى بر روشن كردن آتش بر قله ها وتپه ها در شبهاى انقلاب، رعب و وحشت را در دلهاى نيروهاى اعزامى از پادگان كرمانشاه دو چندان ساخت.
سرانجام رشادت هاى مردم و جوانان ايلامى با تقديم شهيدانى به پيشگاه انقلاب به بار نشست و آيت الله حيدرى همزمان با ورود امام در 12 بهمن با آمدن به خيابان و شليك چند گلوله از تفنگ خود پيروزى انقلاب را اعلام كرد و پس از تشكيل شوراى انقلاب و هماهنگى با شهيد مظلوم بهشتى ماه ها يكّه و تنها با تنى خسته انقلاب را در استان ايلام هدايت كرد.
حضور در مجلس خبرگان
آية الله حيدرى در سال 1358 ش. با 95000 رأى از سوى مردم به مجلس خبرگان قانون اساسى راه يافت و از آن پس تا زمان حيات پربارش دو دوره متوالى نمايندگى مردم در مجلس خبرگان را عهده دار بود.
در ستيز با ليبراليزم
نبرد با التقاط و ابتذال سر لوحه برنامه هاى آيت الله حيدرى به شمار مى رفت. او همان گونه كه شجاعانه در عصر ستم شاهى پرچم مبارزه با فساد و ابتذال را به اهتزاز در آورده بود در بحبوحه عصر سفسطه گرى گروهك هاى الحادى و التقاطى براى گمراهى جوانان، موضع خدا محورانه خويش را در سايه سار ولايت فقيه ادامه داد و شيرمردان شهر را در راستاى رويارويى با التقاط سازماندهى كرد.
اعزام جوانان ايلامى به كردستان در راستاى كمك رسانى به شهيد چمران در زمانى كه ايلام از سوى منافقين، «قلب كردستان» ناميده مى شد، از زيباترين حركت هاى سياسى اين فرزانه گمنام است كه تأثيرى بس شگرف در روحيه ياران انقلاب در منطقه غرب و شمال غرب بر جاى نهاد.
آية الله حيدرى حاكميت «قانون خدا» را در گرو حاكميت ولايت مطلقه فقيه مى دانست و سرافرازى در دنيا و آخرت را پيروى از ولايت مى دانست. همانگونه كه در وصيت نامه سياسى الهى خود مى نويسد:
خدمت به اسلام و مسلمانان را در حد قوۀ و قدرتى كه داريد، ترك نكنيد و همواره پيرو رهبر عظيم الشأن - خمينى بت شكن روحى فداه - باشيد به او و فرامين آن حضرت عمل كنيد كه سرافرازى دنيا و آخرتتان در اين است.
آيت الله حيدرى در نگاه امام
عملكرد قاطعانه و شجاعانه آية الله حيدرى در مقابل خطوط انحرافى براى برخى خوشايند نبود آنان با به وجود آوردن جوى ناجوانمردانه در صدد به انزوا كشاندن آيت الله حيدرى از صحنه سياست برآمدند اينجا بود كه آيت الله حيدرى كه حفظ نظام و وحدت نيروهاى انقلاب را بر دفاع از موضع گيري هاى خود ترجيح مى داد به قم هجرى كرد تا مشغول تدريس و تحقيق شود.
شناخت امام نسبت به زهد و تقوا و موضع گيري هاى خدا محورانه آيت الله حيدرى و همچنين وضعيت حساس منطقه موجب گشت كه امام (ره) با حكمى ديگر او را به استان بازگرداند تا تمام نقشه هاى ضد انقلاب نقش بر آب شود.
«جناب مستطاب حجت الاسلام شيخ عبدالرحمن حيدرى دامت افاضاته
مقتضى است جنابعالى در اين موقعيت حساس كه مردم احتياج بيشترى به راهنمايى و ارشاد دارند به ايلام برويد و همانند گذشته به ترويج شريعت مقدسه و اصلاح امور و رفع مشكلات مردم اشتغال ورزيد و با همكارى و كمك علماى اعلام (دامت افاضاتهم) و اهالى متدين و بالأخص جوانان عزيز جلو تبليغات سوء دشمنان اسلام و مملكت را بگيريد و وحدت و يگانگى را به خواست خداى متعال حفظ كنيد.
موفقيت و سعادت همگان را از خداى تعالى خواستارم». روح الله الموسوى الخمينى
در سنگر جهاد
آية الله حيدرى با پيروزى انقلاب اسلامى، عده اى را مأمور سركشى و ديده بانى مرز با عراق كرد. وى در چند نوبت بازديد از پاسگاه هاى مرزى وضعيت منطقه و احتمال شروع جنگ را به اطلاع امام رساندند و كم كارى و عدم توجه از سوى مسئولين امنيتى را گزارش دادند.
به جرأت مى توان گفت: آيت الله حيدرى اولين مجتهدى است كه با به صدا در آمدن ناقوس جنگ به لباس رزم قامت بست. وى بى درنگ در ساعات آغازين جنگ و پس از سقوط شهر مهران، فرمان تشكيل خط پدافندى در تنگه «گنجانچم» را صادر كرد و با پوشيدن لباس رزم و فراخوانى مردم، جوانان و عشاير به مسجد جامع با سخنرانى پرشور خويش فرمان بسيج مردمى را صادر كرد. وی پس از پايان سخنرانى به همراه جوانان ايلامى به سمت مهران حركت كرد.
در اين هنگام نيروهاى ارتش كه با خيانت بنى صدر و عدم پشتيبانى او تا منطقه گلان عقب نشينى كرده بودند با آیت الله حيدرى و نيروهاى مردمى روبرو شدند. آيت الله حيدرى با تهديد نيروها به تشكيل دادگاه صحرايى در صورت عقب نشينى، خط پدافندى را به منطقه «گنجانچم» يعنى بيست كيلومتر جلوتر از ارتش انتقال دادند؛ آنگاه با مأمور كردن برخى در جهت ثبت نام و مسلّح كردن عشاير به جبهه حال و هوايى ديگر بخشيد كه همين جذب نيروهاى مردمى بناى آغازين لشكر مقتدرى به نام اميرالمؤمنين عليه السلام گشت كه در طول تاريخ دفاع مقدس حماسه هايى درخشان در دفتر مقاومت اين مرز و بوم به ثبت رساند.
وی در عمليات پيروزمند فتح ميمك كه نخستين عمليات نيروهاى اسلام به شمار مى رود و باهماهنگى ارتش و نيروهاى عشايرى ايلام صورت گرفت، فرماندهى محورى آن را بر عهده داشت. از اين رو مى توان او را يكى از پايه گذاران جنگ هاى چريكى دفاع مقدس برشمرد.
حمايتهاى مادى و معنوى آيت الله حيدرى از رزمندگان اسلام و شركت او در عمليات فتح المبين، بيت المقدس خاطره عالمان و بزرگانى را زنده مى كند كه در جنگ هاى ضد استعمارى در طول تاريخ تسبيحشان قطار فشنگ و محرابشان سنگر و آب وضويشان خون رخسارشان بود.
همسطح مردم
در زندگى، روشى زاهدانه و عارفانه داشت و وقتى از دنيا رفت جز تفنگ، پوستين، عصا، ساعت و تعدادى كتاب از خود چيزى بر جاى ننهاد در وصيتنامه خود نوشت:
خانه گلين و تير كلافى قم هم از آنِ من نيست و بايد در خصوص تصرف در كتابها و خانه از امام امت (ره) و حضرت آيت الله گلپايگانى (ره) اجازه گرفت.
آيت الله حيدرى فردی متواضع و كم سخن بود؛ ناگفته هايش بيش از گفته هايش بود. كارهايش را خود انجام مى داد؛ غذايش ساده و درب خانه اش در طول شبانه روز به روى همه باز بود.
وی حلقه وصل ميان مسئولين و مردم به شمار مى رفت و اين از ويژگي هاى منحصر به فرد او به شمار مى رفت.
هرگاه با مسئولين مى نشست، دردمندانه مى گفت: از ياد نبريم اينها ولى نعمت هاى ما هستند. اينها ما را به اينجا رسانده اند.
از خودگذشتگى و به خدا پيوستگى، او را به مرزى رسانده بود كه از اهانت به خود مى گذشت اما اهانت به نظام و مسئولين را تحمل نمى كرد. اجازه نمى داد كسى باورها و اعتقادات مردم را به مسخره بگيرد.
امر به معروف، نهى از منكر، اقامه نماز، رسيدگى به اختلاف ها و شكايت هاى مردم، دستگيرى از مستمندان، حمايت از روحانيت و مسئولين نظام، پشتيبانى از حزب الله برنامۀ هر روز زندگى او بود.
در وادى رحمت
دوستان آيت الله حيدرى، زمانى او را در مسير لقاء خدا يافتند كه حضرت امام (ره) در عكس العمل خبر بيمارى ايشان با تأثر فرمود: «دوستان ما يكى يكى مى روند».
سرانجام اين مرد سنگر و محراب اين زاهد و همقدم امام در نيمه شب يازدهم دى ماه 1365 ش. از اين جهان رحلت نموده و استان ايلام، رزمندگان اسلام و حزب الله را در سوگ خود نشاند.
اصرار مردم براى انتقال پيكر مطهرش به ايلام با پا در ميانى حضرت آيت الله العظمى گلپايگانى (ره) پايان يافت.
پيكر پاك و مطهرشان با تشيع با شكوه مردم ايلام و قم و نمايندگان بيت امام و رياست جمهورى به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه (عليهاالسلام) منتقل و در جوار آن حضرت به خاک سپرده شد.
عارف برگ حضرت آيت الله بهاء الدينى در ملاقات با جمعى از مردم ايلام فرمود:
«بايد او را در قبرستان ايلام دفن مى كرديد تا خدا به يُمن وجود او عذاب را از قبرستان شما دور مى داشت».
منبع: گلشن ابرار جلد 2
:: فیلم لحظه دیدنی اعلام خبر شناسایی شهید به مادر شهید :: شهید سعید علی مددی
ارسال شده توسط سلیلة الزهراء در چهارشنبه, ۱۳۹۳/۱۱/۱۵ - ۰۹:۳۶فیلم لحظه دیدنی اعلام خبر شناسایی شهید به مادر شهید شهید سعید علی مددی [FLV]http://www.askdin.com/attachments/3006471855d1423029923-lahzeye-khaba-madare-shahid.mp4[/FLV]
-:¦:- -- -:¦:- -- -:¦:- فراخوان ثبت نام خادمین شهدا -:¦:- -- -:¦:- -- -:¦:-
ارسال شده توسط افلاکیان در دوشنبه, ۱۳۹۳/۱۰/۰۸ - ۱۲:۵۳شيعه شدن و شيعه ماندن هنری بزرگ است ،خصوصا حال كه آخرالزمان است و شيعه را به شرط تنوري مي خرند و آتش كف دست. به حول و قوه الهی ثبت نام داوطلبین خادمی شهدا در مناطق عملیاتی کشور در سال 94-93 از تاریخ 93/09/25 لغایت 93/10/10 با تکمیل فرم ثبت نام و گذراندن مراحل گزینش به کسوت خادمی شهدا نائل شوند. نکات مهم 1- سایت رسمی ثبت نام خادم الشهدا، همین سایت می باشد. 2- داوطلبینی که درسالهای گذشته ثبت نام نموده اند،مجددابایدنام نویسی نمایند.(در صورت انجام مصاحبه و پذیرش در سالهای قبل، نیاز به مصاحبه مجدد نیست.) 3- در انتهای نام نویسی، نام کاربری و رمز ورود (گذرواژه) به ایمیل شما ارسال می شود. در حفظ و نگهداری آن کوشا باشید.(نام کاربری داوطلبین، کد ملی هر فرد می باشد.) 4- تمامی اطلاعات مندرج در فرم نام نویسی به صورت صحیح و کامل پر شود.( فرمهای ناقص و درج اطلاعات غلط باعث ابطال ثبت نام می شود.) 5-شرایط ثبت نام و پذیرش نهائی خادمین شهدا به شرح ذیل می باشد: - احراز شرایط لازم اخلاقی- اجتماعی و سیاسی - عدم فعالیت در گروههای معاند سیاسی - داشتن حداقل 18 سال برای خادمین عمومی و حداقل 16 سال برای خادمین دانش آموزی - همراه داشتن رضایتنامه برای خادمین خواهر و خادمین زیر 18 سال - دو نفر معرف روحانی یا پاسدار (فرم مربوطه را پس از ثبت نام، از پروفایل خود دریافت و بعد از تکمیل به دفاتر کمیته های استانی تحویل نمائید.) تاییدیه صحت سلامت روحی و جسمی از مراجع ذیربط (فرم مربوطه را پس از ثبت نام، از پروفایل خود دریافت و بعد از تکمیل به دفاتر کمیته های استانی تحویل نمائید.) - انجام مرحله مصاحبه و گزینش (داوطلبینی که قبلا پذیرش شده اند،نیاز به مصاحبه مجدد ندارند.) 6- تمامی داوطلبین بعد از نام نویسی ، جهت گزینش و مصاحبه توسط کمیته های استانی فراخوان می شوند.(به دلیل جلوگیری از ازدحام ، کمیته خادمین استانها به صورت زمان بندی شده، اقدام به فراخوان و گزینش و مصاحبه خادمین گرامی خواهند نمود لذا از تماس و یا مراجعه غیر ضروری خودداری فرمائید.) 7- گزینشها فقط توسط کمیته خادمین مستقر در استانها صورت می گیرد. (شماره تماس کمیته های خادمین استانها را از اینجا دریافت نمائید.) 8- در مرحله گزینش و مصاحبه، اطلاعات مندرج در پرونده ها و ... بررسی می شود. لذا در صورت نقصان پرونده ( اعم از عدم درج عکس، پرننمودن گزینه ها وجدولهای مندرج در سایت و یا درج اطلاعات ناقص و غلط و ...) پرونده خادمی رد می شود. لذا داوطلبین گرامی باید توجه داشته باشند، در صورت درج اطلاعات ناقص و .. تا زمان گزینش آن را کامل نمایند. 9- داوطلبینی که پیام تائیدیه نهایی را از کمیته مرکزی خادمین دریافت می کنند، به کسوت خادم افتخاری نائل آمده و جهت انجام ماموریتها و برنامه های مختلف خادمی شهدا فراخوان می شوند. (در طول سال و همزمان با اجرای برنامه های راهیان نور، از خادمین داوطلب جهت اجرای برنامه های خادمی و یا اعزام به مناطق عملیاتی استفاده خواهد شد.) 10- برنامه های راهیان نور و خادمی شهدا شامل خادمی در مناطق عملیاتی جنوب، شمال غرب، غرب، راهیان نور دریایی، خادمی گلزارهای شهدا و یادواره ها و ... می باشد که متناسب با زمان اجرای برنامه ها، اطلاع رسانی ها خواهد شد. 11- قبول شدن در مرحله گزینش به منزله اعزام نبوده و جهت اعزام به مناطق عملیاتی، با دفاتر کمیته های استانی تماس حاصل فرمائید. 12- جهت کسب اطلاعات بیشتر با کمیته های خادمین مستقر در استانها تماس بگیرید. در صورت داشتن شکایات و پیشنهادات میتوانید با شماره های 02536671404-09197897886 و یاسامانه پیامکی 200001404 تماس حاصل فرمائید.
در این آشوب بازار به مقام منّا اهل البیت رسیدن هنری است بس عظیم...
و خادم به مقام منّا اهل البیت می رسد.