دلداداگی

تا کربلا... (روایت دلدادگی شهدا به امام حسین علیه السلام)

بسم الله الرحمن الرحیم

تا کربلا...



روایت دلدادگی شهدا به حضرت امام حسین:doa(6): وشهدای کربلا

حسین:doa(6): عشق سرخ

بعد از هزار و سیصد و چند سال، هیچ از خود پرسیده ای که چرا (رزمندگان و شهدای ما) خود را راهیان کربلا نامیده ام؟! مگر آنان سر مبارک امام عشق را بر فراز نیزه ندیده اند؟!
مگر شفق را ندیده اند که چه سان در خون نشسته است؟ مگر بوی خون را نشنیده اند؟
... چرا بر علم هایشان نوشتند: «کُلُ یومِ عاشورا و کُلُ اَرض کَربَلا.»
مگر کربلا از سیطره ی زمان و مکان خارج است که همه جا کربلا باشد و همه ی روز ها عاشورا؟!
... آری، «کربلا قلب زمین است و عاشورا قلب زمان» یعنی اصلا کربلا مطلق زمین است و عاشورا مطلق زمان!
و راه های آسمان از اینجا آغاز می شود؛ از اینجا دروازه ای به عالم مطلق گشوده اند.
می پرسی از منتاهی چگونه می توان راهی به سوی نامنتاهی جُست!؟
این سرالاسرار خلقت است و گویی تقدیر این چنین رفته است که اسرار، به بهای سر باختن حسین:doa(6): فاش شود.
طُرفه خراباتی است این سیاره ی زمین، که از آن دروازه هایی به سویی نامنتاهی گشوده اند.
بگذار فاش گفته شود؛ آن که مسجود ملائکه است حسین:doa(6): است و آدم را ملائک، از آن حیث که واسطه ی خلقت است سجده کردند. و این سجده ای ازلی و میزان حق است، که ابلیس را از صف ملائک طرد می کند.
یعنی که فطرت عالم بر حُب حسین:doa(6): و ولایت او شهادت می دهد. و آن پیمان ازلی «اَلَستُ بِرَبکُم قالوا بَلی» عهدی است که از بنی آدم، بر حب حسین:doa(6): و یاری او ستاده اند.
«خون» با حسین پیمان «ریختن» بسته است. و «سر» با حسین پیمان «باختن». دل تو عرصه ی ازلی خلقت است.
گوش کن که چه خوش ترنمی دارد در تپیدن: حسین، حسین، حسین، حسین، دل نمی تپد، بلکه حسین حسین می کند.
کجاست آن که زنجیر جاذبه ی خاک را از پای اراده اش بگشاید و هجرت کند، تا از زمان و مکان فراتر رود و خود را به قافله ی سال شصت و یکم هجری برساند و در رکاب امام عشق به شهادت رسد؟
و از آن پس دیگر، این باد نیست که بر تو می وزد! این تویی که بر باد می وزی! و از آن پس دیگر، آن تویی که بر زمان می گذری. و آن تویی که مکان را تشرف حضور می بخشی.
یعنی نه این چنین است که کربلا شهری در میان شهرها باشد و عاشورا روزی در میان روزها؛ زمین سراسر دشت کربلاست و کربلا ما را به خود فرا می خواند.
آری، پیروزی با ماست... اما با این همه، زمان بر عاشورا مانده است و تو چه امروز و چه دیروز و چه هزار سال دیگر، یا باید که در قبیله ی شیطان داخل شوی و به لشکر یزید بپیوندی، و اگر نه، مرد باشی و در خیل اصحاب حسین:doa(6): پنجه در پنجه ی ظلم درافکنی و تا پای خون و جان بایستی.
کربلا ما را به خود فرا می خواند و دل های مشتاق، همچون کبوتران حرم در هوای کربلا پر می کشند. گوش کن! به ندای دلت گوش کن که حسین حسین می کند و ...
اما اینان کبوتران حرم عشق اند و حرم عشق کربلاست. چگونه در بند خاک بماند آن که پرواز آموخته است و راه کربلا را می شناسد؟ و چگونه از جان نگذرد آن کس که می داند جان، بهای دیدار است؟
ای جوانمرد بگو که از کدام قبیله ای!؟ اینجا نور، راه کربلا می پوید... آماده باش تا پای خون و جان.
جمجمه ات را به خدا بسپار و دندان صبر بر جگر بگذار و مردانه در صف مردان کربلایی بایست تا گرگ های گرسنه ی یزید، پیکر حق را مُثله نکنند.
و یزید، مظهر ظلم و ناجوانمردی و نام و ننگ و خشم و شهوت در تمامی طول تاریخ است. همان گونه که همواره، در تاریخ، صلای «هل من ناصر» امام عشق از جانب کربلا به گوش می رسد.
و تو ای جوانمرد، بگو که از کدامین قبیله ای!؟


دلنوشته ای از روایتگر فتح، از کسی که با عشق سالار
شهیدان، شجاعانه پا به عرصه نبرد نهاد. از سید شهیدان اهل قلم، شهید سید مرتضی آوینی.
منبع: کتاب تا کربلا... (گروه فرهنگی
شهید ابراهیم هادی)