╫▐عملیات کربلا 4 ▐╫ای کاش من شهید نشوم!
ارسال شده توسط شب اول قبر در دوشنبه, ۱۳۹۰/۱۰/۲۶ - ۱۰:۴۱ثانیه ها به کندی میگذشت، بچه ها، لحظه شماری میکردن سراسر خط دشمن،از تمام سنگرها سطح آب رو زیر آتش گرفتن، گلوله بود که میآمد از روی بصره، دهانه ی خلیج فارس، تا روی خرمشهر، آسمون پر از منور شد هیچ تماسی با غواصان نداشتیم سوز ناکترین صحنه ها در جنگ، بعد از عملیات کربلای چهار بود ********************** 1-فریبرز عابدینی 2-محمدرضا کرابی 3-محمدرضا رنجبر 4-حسن عامری 5-علی شیبانی 6-محمد رضایی7- حمیدغفوری شعرباف 8-محمدرضا پروانه 9-مسعود شادکام 10-سیدهاشم سادات 11-سیدجمیل فاطمی 12-میشانی 13-لگزایی 14-علی راعی 15-علی کیخواه 16-نظیفی 17-سرچاهی 18-مرتضی باغشنی 19-رودخانگی 20-بلبلی 21-محمدحسین حسن زاده 22-حمید قائمی23-نصیری گفت، ای بدبخت، بخفتی و خورشید دمید*** گفت ،از سابقه نومید مشو التماس دعا
آقا جلیل، فرمانده گردان،رسید، سر طناب رو به نفر جلو ستون دادو در گوشش یواش گفت :
یا علی، به امید خدا ، حرکت کنید. خدا نگهدارتون، مواظب باشید، خیلی یواش
دشمن در چند متری ما، در ساحل جزیره بود، مهمترین کاری که باید الان همه رعایت میکردن
سکوت بود و بس
ستون غواصان بصورت چهاردست و پا، وارد آب شدن، و شناور در دریای مواج اروند
خدایا، چه خواهد شد ،خدایا ،آنچه وظیفه بود و آنچه باید میکردیم،کردیم، بقیه اش با خودت
ستون غواص دور و دورتر شد،تا دیگر هیچ اثری از آنها نبود، دلهای مردان مانده در ساحل همراهشان رفت
دقایقی نگذشت،به یکباره، سکوت مرگبار اروند، با سفیر گلوله ها در هم شکست
از موشک آرپی جی گرفته تا تیرهای کالیبر50،تیربارهای گرینوف، کلاش،همه فقط،سطح آب رو میزدن
آنقدر تیرها به هم پیوسته و پر حجم بود ، که خط آتش تشکیل شده بود
حتی با ضدهوایی چهار لول، بطرف غواصانی که در آب بدون هیچ جان پناهی بودن، شلیک میشد
تیرهای رسام، مثل میلگردهای مذابی که از کوره ی کارخانه ذوب آهن خارج میشه، به هم وصل بود
اصلا امکان عبور از لابلای گلوله ها نبود
گرچه خیلی از تیراندازهای دشمن سطح آب رو ،کور میزدن، اما به یکباره هواپیماها در آسمان پیدا شد و صدها گلوله ی منور ریخت
در طول جنگ، چنین عملیات نور افشانی ندیده بودم
منطقه مثل روز روشن شد،حالا وقتی بود تا ،تیراندازها، غواصان مظلوم رو یکی یکی شکار کنن
عملیات لغو شد
چه بر ماها، گذشت، خدا میداند و بس
دوستان ما در عمق اروند قتل و عام میشدن،ما در ساحل نظاره گر بودیم وهیچ کاری از دستمون ساخته نبود
دشمن دیوانه وار منطقه رو زیر آتش توپخانه و خمپاره اندازها گرفت،صدای غرش توپها لحظه ای قطع نمیشد،
دشمن میخواست نیروهایی که برای عملیات پای کار آمده بودن، تلف کُنه وکسی سالم از منطقه خارج نشه
از انفجار خمپاره ها و توپها ،گرد و خاکی به هوا بلند شده بود،که نور خورشید به زمین نمیرسید،فکر میکردم هنوز هوا روشن نشده و خورشید نزده،چشمم که به عقربه ساعت غواصی افتاد،ساعت 8 صبح بود،تعجب کردم
دستور اومد، هر کس، هر طور، با هر چی، میتونه،از منطقه خارج بشه، وعده ی ما،مقر گردان درخرمشهر
وارد اتاقهای دوستان شدیم، بچه هایی که شب گذشته با هم بودیم، ولی الان هیچ اطلاعی از سرنوشت اونا نداشتیم
دیدن ساکها و وسایلشون عذابمون میداد، هر کدوم در گوشه ای،درفکر فرو رفته بودن، هیچکس حرفی نمیزد، کم کم صدای گریه ی بچه ها بلند شد،داد میزدن،در فراغ یاران و دوستانشون
آقا جلیل دستور داد، وسایل اونا رو تعاون گردان جمع کنه، و بفرسته به لشکر
دیگه همه قطع امید کرده بودیم، بچه ها، یا اسیر شده بودن،یا غریق دریا و شهید
دو هفته بعد، در عملیات کربلای 5، خیلی از اون گریه کُن ها، به دوستاشون رسیدن و بعضیهاشونم مقدر شد، سال بعد تو ارتفاعات ماووت آسمونی بشن
اسامی بعضی از دوستان شهید غواص درعملیات کربلای 4
ما موندیم در باتلاقهای ساحل امن، زمینگیر شدیم، یادمون رفت، غریقان بحر عشق را، غفلت زده ایم، بیچاره ایم و خسران دیده، دراین دیر خراب آلوده مرده گانیم،
......................................................................................................
راوی: جانباز سرافراز علیرضا دلبریان