شادكامي

نظريه توحيد در شادكامي (مقاله)

[="Tahoma"][="DarkGreen"][h=2]نظريه توحيد در شادكامي[/h]

class: sticky-header width: 141

[TH][/TH]
[TH][/TH]

class: sticky-enabled sticky-table

[TH]ضميمه[/TH]
[TH]اندازه[/TH]
[TR="class: odd"]
1.pdf
693.61 کيلو بايت
[/TR]

سال چهارم، شماره سوم، پاييز 1390، ص 1 ـ 30
Ravanshenasi-va- Din, Vol.4. No.3, Fall 2011
عباس پسنديده*
چكيده
هدف نوشتار آن است كه روشن سازد با توجه به ساختار دو بعدي شادكامي (نشاط ـ رضامندي)، تئوري شادكامي از نظر اسلام كدام است و چه چيزي مي‌تواند تحقق شادكامي را تبيين كند. اين پژوهش، يك بررسي كتابخانه­اي است. بدين منظور، آن بخش از منابع اسلامي (قرآن و حديث) كه مربوط به اين مسئله مي­باشد، مشخص و با استفاده از روش تحليل محتوا (متن) مطالعه شده‌اند. نتايج نشان مي­دهد كه تئوري شادكامي در اسلام، بر «توحيد» مبتني است كه به معناي «واقعيت­شناسي توحيدي» و «هماهنگ­سازي با واقعيت­هاي توحيدي»ِ مربوط به شادكامي مي­باشد. بر اساس اين تئوري، شادكامي بر واقعيت­هايي مبتني است كه توسط خداوند متعال تقدير شده و دستيابي به آن نيز راه خاصي دارد كه باز توسط خداوند متعال تنظيم شده است. شناخت اين واقعيت­ها و پذيرش آنها، از سويي موجب «رضامندي» از تقديرهاي خداوند متعال مي‌شود، چون آنها را مبتني بر «خير» مي­بيند. همچنين موجب «نشاط» مي­شود، چون لذت­هاي مورد نياز را بر اساس الگوي الهي آن تأمين مي­كند.
كليد واژه­ها: شادكامي، رضامندي، نشاط، توحيد، واقعيت­شناسي توحيدي، هماهنگ­سازي با واقعيت­هاي توحيدي، الگوي خداباوري در شادكامي.
[h=2]مقدمه[/h] هر انساني به طور فطري طالب سعادت است و هيچ گاه اين خواست را نمي‌تواند از خود سلب كند و مي‌توان گفت كه اين حقيقت را همه نظام­هاي اخلاقي پذيرفته­اند و در آن اتفاق نظر دارند و اختلاف ميان نظام­هاي گوناگون اخلاقي متوجه تشخيص مصداق سعادت خواهد بود.1 واژه Happiness در انگليسي را مي‌توان به دو معنا به كار برد: يكي، شادي است كه در اين صورت از هيجان مثبت در زمان حال سخن گفته‌ايم. اما معناي دوم آن، شادكامي و سعادتمندي است كه در اين معناي اخير، شادكامي با خشنودي و رضايت از زندگي مترادف است و به نظر مي‌رسد آنچه در روان‌شناسي مثبت‌گرا از آن بحث مي‌شود، اين معنا از Happiness است.2
در قرن نوزدهم پس از جدايي روان‌شناسي از فلسفه، رويكرد لذت‌گرايي در آثار روان‌شناسان به وضوح مشهود بود. ويترسو (2009م) در اين زمينه، به ويژه به جيمز3، ثرندايك4، و ونت5 و فرويد6 اشاره دارد. هرچند كه لذت‌گرايي در قرن بيستم در اغلب متون روان‌شناسي به شكلي خود را نشان داد، اما ترديدي نيست كه رويكرد روان‌شناسي در هزاره جديد، به ويژه روان‌شناسي مثبت‌گرا بيش از آنكه بر رويكرد لذت‌گرا مبتني باشد، بر پايه رويكرد سعادت‌گراست.7 داينر8، لوكاس9 و اوشي10 در كتاب راهنماي روان‌شناسي مثبت‌گرا11 بيان مي‌دارند كه از زمان‌هاي بسيار دور، هميشه اين سؤال مطرح بوده است كه «چه چيزي باعث خوشبختي و بهزيستي مي‌شود». هر يك از پژوهشگراني كه در اين حيطه به كار پرداخته‌اند، عوامل و ابعاد خاصي، معرفي كرده‌اند كه هر فردي كه واجد اين خصوصيات و ابعاد باشد، نسبتي از بهزيستي رواني12 دارد. روان‌شناسان در باره معناي اين اصطلاح كمتر سخن گفته و بيشتر به مؤلفه‌ها و عوامل آن پرداخته‌اند، همان گونه كه اصطلاح سعادت در حوزه مطالعات اسلامي نيز چنين وضعي دارد. دليل آن را نيز در روشن بودن معناي آن نزد مردم مي‌دانند.
آرگايل در باره معناي شادكامي مي‌نويسد: گاهي گفته مي‌شود كه مفهوم شادكامي، مبهم13 و اسرارآميز14 است. اما واضح است كه بيشتر مردم به خوبي مي‌دانند شادكامي چيست. در زمينه‌يابي‌ها كه از مردم در باره معناي شادكامي سؤال شده، پاسخ داده‌اند كه غالباً شادكامي عبارت است از: بودن در حالت خوشحالي و سرور يا ديگر هيجان‌هاي مثبت، يا عبارت است از: راضي بودن از زندگي خود.15 وي معتقد است كه مردم اين اصطلاح را كاملاً درك مي‌كنند و نظر نسبتاً شفافي دارند مبني بر اين كه شادكامي به هيجانات مثبت و رضايت از زندگي مربوط مي‌شود.16 البته وي معتقد است كه علاوه بر اين دو جزء، يعني عواطف مثبت17 و رضايت18، جزء سومي نيز وجود دارد كه عبارت است از: فقدان افسردگي و اضطراب يا ديگر عواطف منفي19.20 اين جزء در حقيقت به بعد هيجان‌ها مربوط مي‌شود. البته از آنجا كه هيجان‌هاي مثبت و منفي بر اساس تحقيقات، مستقل از يكديگر هستند، نمي‌توان آنها را در يك جزء، قرار داد. بررسي‌ها نشان داده است كه وجود عواطف مثبت به معناي فقدان عواطف منفي نيست و وجود عواطف منفي نيز به معناي فقدان عواطف مثبت نمي‌باشد. اين يافته، ما را به اين نتيجه‌گيري رهنون مي‌سازد كه شادكامي سه قسمت عمده دارد: رضايت، عواطف مثبت و عواطف منفي.21
دينر در هند بوك روان‌شناسي مثبت مي‌نويسد: بشر زماني به فكر افتاد كه چه چيزي يك زندگي خوب را مي‌سازد. انديشمنداني كه در اين باره مطالعه كرده‌اند بر اين باورند كه عنصر اصلي زندگي خوب آن است كه فرد خود را شبيه زندگي و با آن هماهنگ سازد، نه آنكه زندگي را با خواسته‌هاي خود هماهنگ سازد. بهزيستي رواني به عنوان شناخت و ارزيابي‌هاي مؤثر در زندگي تعريف شده است. اين ارزيابي‌ها شامل واكنش‌هاي احساسي و هيجاني، مثل قضاوت شناختي از رضامندي است. وي سپس ادامه مي‌دهد كه رضامندي از زندگي، مفهوم گسترده‌اي است كه تجربيات خوشايند، سطح پاييني از خلقيات منفي و سطح بالايي از رضايت از زندگي را دربرمي‌گيرد. تجربيات مثبت موجب سطح بالايي از بهزيستي رواني مي‌شوند، چون يك زندگي رضايت‌بخش را مي‌سازند.22
متفكران اسلامي نيز به اين بحث پرداخته‌اند. شايد بتوان اين انديشوران را به دو گروه تقسيم كرد. متفكراني، مانند فارابي، ابن‌سينا، سهروردي، اخوان الصفا و ملا صدرا در شمار معتقدان به تفسير «غايت غالب» به شمار مي‌آيند كه سعادت را فقط در اتصال به عقل فعال و استغراق در شهود عالم ملكوت مي‌دانند و هر چيز ديگري تنها در صورت كمك به اين حالت، در شمار مطلوبات آدمي قرار مي‌گيرد. در مقابل، متفكراني، مانند خواجه نصير طوسي، ابن‌مسكويه، محمدمهدي نراقي و ملا احمد نراقي، مدافع تفسير «غالب جامع» از سعادت‌‌ا‌ند و بر اين باروند كه سعادت، مؤلفه‌هاي مختلف دارد و هر كدام ارزش استقلالي دارند، به گونه‌اي كه فقدان يكي به سعادت، آسيب مي‌رساند.23
در متون ديني، يعني قرآن و حديث نيز درباره موضوع سعادت به صورت گسترده بحث شده است، از اين‌رو انديشمندان مسلمان نيز به اين موضوع پرداخته‌اند كه شايد بيشتر رويكرد اخلاقي داشته باشد. اما با رويكرد روان‌شناختي، كاظم علي‌محمدي در پايان‌نامه كارشناسي ارشد خود، كه در سال 1388 دفاع شده، به اين موضوع پرداخته است. وي هر چند به شادكامي از ديدگاه اسلام و ساخت آزمون آن پرداخته، اما ساختاري براي شادكامي و نيز چارچوب نظري تعريف شده‌اي براي آن ارائه نكرده است. كار نقلي – تحليلي ديگري كه صورت گرفته و تا حدودي به اين موضوع اختصاص دارد، كتاب رضايت از زندگي اثر پژوهشگر اين رساله مي‌باشد كه در سال 1374 چاپ شده است. اين بررسي، هر چند ممكن است نگاهي نو به منابع اسلامي داشته باشد، اما اين نيز ساختار مشخص و چارچوب نظري معين و فراگيري در عوامل ندارد.
با توجه به جايگاه مهمي كه اين موضوع از سويي، در زندگي و از سوي ديگر، در منابع اسلامي دارد، و با توجه به اينكه پژوهش­هاي پيشين به ارائه چارچوب نظري مشخصي در اين موضوع نرسيده­اند، ضروري است كه با تكيه بر منابع اسلامي، تئوري شادكامي بررسي شود. اين امر در صورت تحقق، مي­تواند به فعاليت ­هاي فردي ـ اجتماعي و حتي سياسي در زمينه ايجاد و تقويت شادكامي جهت دهد و راه را براي تحقق اين امر روشن و هموار سازد. بدون داشتن چارچوب نظري مشخص نمي‌توان به سبب­شناسي ناشادكامي و درمان آن همت گماشت. پرسش­هاي فرا روي اين پژوهش آن است كه شادكامي چيست و از چه مؤلفه­ هايي تشكيل شده است و چه نظريه ­اي مي­ تواند تحقق آن را تبيين كند؟[/][/]