فاجعه

برای حاجیان در قربانگاه عشق

انجمن: 

تقدیم به روح متعالی همه حاجیان ناجی که از امروز به سرزمینمان تشرف می یابند...

اللهم لبیک...



هان ای عقل! تو را چه می شود که از حکایت حال انبوه حاجیان معراجی، این چنین مبهوت و متحیر و سرگردان گشته ای؟!

مگر نشنیده ای که لشگر عشق، همواره تاختنی هزار هزار دارد و این وهمِ در خاک افتاده است که از انبوه تجلیات پرازدحام عشق، بی نصیب است.

آن را که عاشقِ دیدارِ یار است، نسزد و نشاید که از تجلیاتِ بی شمارِ جبروت معشوق، خالی باشد، خواه این تجلیات، در سعی و صفا و منا و عرفات باشد، خواه در رکن و مقام و رمی جمرات.

بگذار صف پیچ در پیچِ هجومِ کثرات، عاشق وحیدِ غریب را در نوردد و او را در پنجه های پولادین خویش هزار تکه کند، مگر نه این است که عاشق، شه بازِ عالی همت است که دست اعتصام به عروه‌ی وثقای «

اَلا اِنَّ اَوْلِياءَ اللَّهِ لاخَوفٌ عَلَيْهِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنُونَ» نهاده است؟

عاشق سینه چاک را خواه شیر ژیان و اژدهای دمان فرو بلعند و خواه در حریم امن الهی روضه ی رضوان بخواند، در هردو حال التجای به خدای عزوجل دارد و از کثرت، آنجا که وحدت در کمین است، نگریزد.

آری آن را که در گوشه ای خلوت، به دلِ امن نشسته و دلفریبانه، غره ی تسبیح و اذکار خویش گشته و در پندار ناصوابِ تقرب خود به حق، در خواب زمستانی فرو رفته است کی خبر از نفحات بی بدیل انفاس اهل دل باشد؟!

مگر نشنیده ای که آن معشوق بی پروا، همواره رسم عاشق کشی دارد؟! مگر نه این است که او در ماه صیام، صائمین را از آب و نان برحذر داشته و هرچه عیش و نوش است بر ایشان حرام نموده، حال چه بُعدی است که آتش عشقش چنان افروخته شود که دلدادگان کوی خویش را از هوا و نَفَس نیز برحذر داشته و این چنین بساط رحل قرب خویش را فراهم نموده باشد؟!

اگر چنین است پس راه راستانِ مِنا، از آنِ شما مستانی است که دل در کف محبوب نهاده و جان خویش را، جرعه ای برای عیش و مستی یار، تحفه داده اید.

آری تقدیم نمودِ جانتان در قربانگاه عشق، فتح الفتوح ریاضت و مجاهدت شما در اربعین کلیمی بود و طنینِ لبیک حق بر ندای لبیکتان.

بگذار حرامیانِ بی بندبارِ دیارِ یار، بر کور دلی و لابالی گریِ شیادانه‌ی خویش بمانند و همواره طعنِ دنیایتان زنند و از اشک غریبانه‌ی شما گذر کنند، به راستی آن را که سر در آخور چارپایگان دارد کجا توانای استشمام شمیم لاله ای است که معشوق در دل عاشق دمانیده و بساتین ملوک نیز حتی آن را به خواب ندیده اند.

ای نشسته بر بال ملائک! اگر در انبوه تلاطم فشار حاجیان به فغان آمدی، اگر بیمناک آسیب جان گشتی و مخلصانه روی به جانب حق آوردی، اگر از هر چه پیرامون خویش است به در آمده و ریسمان امید از همه کس بریدی، اگر از فرط عطش به یاد تشنگی کام آن دردانه‌ی شش ماهه شدی و غریبانه بر غربتش گریستی، اگر نفس کم آوردی و تا مسلخ عشق یک نفس شدی، اگر از بوسه‌ی خورشید، بر پیشانی و صورتِ زخمی خویش به داغ آمدی، اگر دیدگانت تار گشت و در زیر دست و پای همسفران افتادی، اگر به درد آمدی و همه ی دنیای و تعلقات خویش را به یکباره رها کردی، نوش جانت.

خوشا مستی و شیدایی عاشق که پایکوبی جانش در لحظه دیدار، قرین لگدکوبی تنش باشد.

آری مِحنت عاشق است که مشعلِ عشق را، شعله ورتر می سازد و کدامین عاشق است که از رنج و درد، آنجا که پای معشوق در میان باشد بهراسد و یا بگریزد.

مُحب جسم، مهبوط در جحیم است و مهبوط در جحیم را کجا توانای ادراک مَرتع محبوب؟

اما حال عاشق را بین که تا چه حد، شگفت است! آنجا که دمی پیش از دیدار، طالب قطره ای آب برای فرونشاندن اندکی از کویر تشنگی جان خویش است، و لحظه ای بعد از دیدار، لعلِ لبش، سرچشمه‌ی عسل مصفی است آنچنان که قطره ای از آب دهانش، تمامی دریاهای عالم شیرین سازد.

و عجب، آنجا که معشوق، سودای هم نشینی عاشق را دارد همه جهانیان حتی دشمنان نیز لشگر حق می شوند تا بساط قرب او مهیا سازند. اگر چنین است بگذار نامردمان مرد اندام، به خیال خام خویش، راه بر شما مسدود سازند و انوار عرش را در دیدگانتان نبینند و جاهلانه دعوی باطل زنند.

در دیده‌ی اهل شهود، همه‌ی مُعادات مصافات است و همه مناقشات معاشقات!

به راستی دیدگان کور این خفاش صفتان را چگونه تاب مشاهده‌ی انوار معارج نیکوطلعتان باشد؟!

پندار نااهل این است با زخمی که بر تنت نهاده، مرکب راهوار نفست را به زمین زده، غافل از آنکه این مرکب راهوار، یعنی جسم نازنینت، هرچه زخمی تر و دست بسته تر باشد، رکابش برای پرواز روح، استوارتر خواهد بود.

اما به راستی غَبن و حسرتی تمام عائد انسان است آنجا که دل به غفلتکده‌ی دنیا بندد و به «
دعوت» اتهام تقدیر زند! به راستی چگونه می توان باریافتگان به دیار یار را، که در لباس احرام به دیدار محبوب خویش شتافته اند، بیرون از «دعوت تشرف» دانست و رحل اقامتشان را به تقدیر نامه‌ی اعمالشان تفسیر نمود.

به راستی اگر نبود ندای لبیک حق بر خالصانه ترین لبیک حیاتشان، کدامین حاجی اینچنین ناجی می گشت و کدامین مُحرم مَحرم اسرار حق؟!

حاجی! جرم صغیرِ تنت، تابِ نگاه داشتِ عالم اکبر جانِ پرانت را نداشت آنگاه که در انبوه خلائق، نور حق بدید و از کثرت به یکباره بیرون شد و به وحدت درآمد! شهد شیرین قبولی احرامت تا ابد نوش جانت باد.

به راستی این رمی کدامین جمراتت بود، که به ناگاه تو را، از دامنه ی وصف
حاجی تا به بلندای نام نامی «شهید» رسانید؟!

و در این میان، خوشا آن حاجیان شهیدی که از حصار بهشت، که عطیه‌ی تن است، بیرون رفتند، و به هم نشینی در جوار حق، که عطایای دل است، بار یافتند.

حاجی جان! حال که به وصال معشوق در آمدی آیا مجال آن برایت هست که مرثیه ای از داغ فراق ما نیز بخوانی...


حادثه منا و آخر الزمان

به نام خداوند بخشایشگر و مهربان

سلام به شما

من به یه چیزی برخوردم، یعنی یکی از دوستان به من دادن. ممنون میشم به من بگین این چیه؟! :

ذی حجه
دوازدهمین ماه سال عرب و از ماه های حرام است. پیامبر (ص) در ذکر نشانه های ظهور فرمود: صیحه ای در ماه رمضان شنیده میشود....، قبیله ها در ماه ذی حجه به جنگ بر میخیزند و نشانه ی آن این است که حجاج را غارت می کنند و فاجعه بزرگی در منی (منا) روی می دهد که افراد بی شماری کشته می شوند و خون ها ریخته میشود و بر جمرات میریزد.
روزگار رهایی، ج 2، ص 865؛ بحارالانوار، ج 51، ص 81.

در واقع سوالم اینه: میخوام بدونم اصلا این که الان نوشته شده چقدر قابل اعتماد هست؟

ممنونم از شما.

فاجعه تلخ 21 تیر 1367

بسم الله الرحمن الرحیم


فاجعه تلخ 21 تیر 1367 و روایتی از مقاومت عشایر و روستاییان دهلران

به گزارش ایلام فردا،روزهای آخر جنگ بود، رژیم بعث عراق باری دیگر حملات خود رااز سر گرفته بود و غاصبانه بر سرزمین‌مان می‌تاخت؛ یکی از همین تاخت و تازها، فاجعه تلخ 21 تیرماه 1367 بود که تا 25 تیر همین ماه ادامه داشت؛ در این حادثه، دشمن از زمین و هوا به منطقه مرزی از جمله «دهلران» آتش می‌ریخت؛ اگرچه صدامیون با بالگرد و تانک‌هایش مردم بی‌گناه را مورد هجوم قرار دادند، اما باری دیگر دست الهی در یاری مردم مظلوم، دیده شد و رزمندگان بومی و غیربومی به کمک مردم عشایر منطقه با سلاح‌های سبک و سرد در مقابل دشمن ایستادند و آنها را از سرزمین‌مان بیرون راندند.

جعفر نظری از رزمندگان بومی منطقه که در این حادثه حضور داشت، طی گفت‌وگویی با خبرنگار ما این واقعه را شرح داد.


مردمی که هشت سال مناطق جنگی را ترک نکردند

دهلران از توابع استان ایلام است که در منتهی الیه جنوب شرقی این استان با استان خوزستان همجوار است و به نوعی از نظر بافت اجتماعی و اقلیمی و نیز نقطه‌نظرات نظامی به عنوان منطقه جنوب محسوب می‌شود. در سمت غرب این شهر مرزی، شهر مرزی مهران واقع است که تنها به وسیله یک جاده مواصلاتی که حدوداً 100 کیلومتر فاصله دارد به همدیگر متصل شده‌اند. این جاده در واقع آخرین جاده مرزی در دوران دفاع مقدس است که به صورت یک خط پدافندی مابین این دو شهر قرار گرفته است.
با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 مردم این دو شهر مرزی کاملاً تخلیه کرده و به صورت آواره‌های جنگی در منطقه عقبه در اردوگاه‌های جنگ‌زده سکونت گرفتند. در این میان اکثریت مردم جنگ‌زده دهلران بعد از آوارگی از شهر دهلران در مسیر جاده مواصلاتی دهلران به مهران، در میان اردوگاه‌های جنگ‌زده که در دل کوه‌ها و دره‌ها و یا روستاهای متروکه بر سر چشمه‌های آب اسکان گرفتند و در واقع منطقه عملیاتی را ترک نکردند

.

خرابه‌های شهر دهلران بعد از حملات هوایی رژیم صدام

علاوه بر اینکه جوانان آنها در خطوط مقدم مشغول دفاع از نظام اسلامی بودند، خانواده‌های آنها در بطن جنگ و در بعضی از اردوگاه‌ها و روستاها شاید از رزمندگان اسلام نیز جلوتر خط پدافندی را ایجاد کرده‌ بودند. این مردمان که در مناطق هاویان، بیشه‌دراز، سنگر نادر قیر آب، ویله، مازعبدلی، دول منیری، جابرانصار، حاضر میل، تم تم آب، گیسری سکونت گرفته بودند، ضمن اینکه خط مقدم جبهه بودند و موجب دلگرمی رزمندگان اسلام می‌شدند. از هیچ امکاناتی حتی برق و روشنایی و آب لوله‌کشی، ‌بهداشت و درمان بهره‌مند نبودند و از سال 1359 تا آخرین لحظات جنگ تحمیلی در ایجاد این خط پدافندی و دفاع از کیان اسلامی در اثر بمباران‌های هوایی،‌ گلوله‌باران‌ها، حملات زمینی دشمن و حضور در عملیات‌های گسترده و چریکی و نبرد با ضدانقلاب هدایت شده توسط رژیم بعثی تعداد زیادی از فرزندان و پدران و مادران آنها به شهادت رسیده و یا به دست دشمن بعث به اسارت برده شدند.



چادرهای جنگ‌زدگان دهلران در جنگ

علاوه بر این، روستائیان و جنگ‌زدگان مرزنشین تعداد زیادی از یگان‌های ارتش جمهوری اسلامی، سپاه و نیروهای مردمی محور عملیاتی چنگوله تا فکه را عهده‌دار بودند.