منبع تاریخی

درخواست منبع حدیث

با سلام
منبع این دو حدیث رو اگه میشه برام بگید؟

1. امام باقر(ع) ذیل این آیه،(”یا بَنی‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُواری سَوْآتِکُمْ وَ ریشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذلِکَ خَیْر”/ ای فرزندان آدم! ما برای شما لباسی در نظر گرفتیم تا زشتی هایتان را پوشانده و زینتی برایتان باشد. با این وجود، لباس پرهیزگاری ارزشمندتر از لباس ظاهریتان است.) لباس تقوی را به عفت تفسیر کرده و در بیان اهمیت آن می فرماید: فرد عفیف، حتی اگر برهنه نیز بماند، عفت خود را حفظ خواهد کرد، اما فردی که پاکدامن نیست، حتی اگر لباس ظاهری، تمام بدن او را بپوشاند، همانند برهنگان رفتار خواهد کرد.
2. امام صادق(ع) نیز، آیه فوق را چنین تبیین فرموده است: زینتی ترین لباس برای فرد با ایمان، لباس تقوای الاهی بوده و با برکت ترین لباس، لباس ایمان است…اما این لباس مادی (نیز گرچه به پای آنها نمی رسد، اما آن هم) نعمتی از جانب خداوند است تا به وسیله آن، زشتی های انسان پوشانده شود، نعمتی که از میان جانداران گوناگون، تنها انسان از آن بهره مند شده است. افراد با ایمان، لباس ظاهری را نیز وسیله ای برای پیشبرد مقاصد معنوی خود در نظر می گیرند. بر این اساس، بهترین لباس، لباسی است که تو را از خدا دور نسازد، بلکه به یاد، شکر و پیروی از او نزدیکت کند. لباست نباید به گونه ای باشد که تو را به خودپسندی، ریاکاری، خودنمایی، فخرفروشی و خود برتر بینی وادارد که تمام اینها از آفتهای دین و موجب سنگدلی انسان می شود. پس هنگامی که لباست را پوشیدی، به یاد پروردگار باش که گناهانت را در پوشش رحمت خود مخفی کرده و ...

منبع تاریخی این داستان چیست؟

با سلام

می خواستم بدانم که نویسنده کتاب "ستارگان درخشان" متن زیر را از کجا و چه کتاب معتبری پیدا کرده است؟

با تشکر

اسوه ی بزرگواری

امام حسن علیه السلام در طول زندگی پر برکتش همواره در راه هدایت و ارشاد مردم گام بر می داشت و شیوه ی برخوردش با عموم مردم - حتی دشمنان - چنان جالب و زیبا بود که همه را به خود جذب می کرد.

مورخین نوشته اند «روزی امام مجتبی علیه السلام سواره از راهی می گذشت. مردی شامی بر سر راه آن حضرت آمد و ناسزا گفت. وقتی که فحش هایش تمام شد، امام علیه السلام رو به او کرده و سلامش کرد! آنگاه خندید و گفت: ای مرد! فکر می کنم در این جا غریب هستی... اگر از ما چیزی بخواهی، به تو عطا خواهیم کرد. اگر گرسنه ای سیرت می کنیم، اگر برهنه ای می پوشانیمت، اگر نیازی داری، بی نیازت می کنیم، اگر از جایی رانده شده ای پناهت می دهیم، اگر حاجتی خواسته باشی برآورده می کنیم، هم اینک بیا و مهمان ما باش. تا وقتی که این جا هستی مهمان مایی...

مرد شامی که این همه دل جویی و محبت را از امام مشاهده کرد به گریه افتاد و گفت:

«شهادت می دهم که تو خلیفه ی خدا روی زمین هستی و خداوند بهتر می داند که مقام خلافت و رسالت را در کجا قرار دهد. من پیش از این، دشمنی تو و پدرت را به سختی در دل داشتم. اما اکنون تو را محبوب ترین خلق خدا می دانم.

آن مرد، از آن پس، از دوستان و پیروان امام علیه السلام به شمار آمد و تا هنگامی که در مدینه بود، همچنان مهمان آن بزرگوار بود.

منبع: ستارگان درخشان، ص 42، محمد جواد نجفی

کارشناس بحث : عماد