وطن

احکام وطن (تردید در بازگشت به وطن)

انجمن: 

با عرض سلام

کسی که برای زندگی از وطن خود به شهر دیگری مهاجرت کرده و آنجا ساکن شده و ابتدا قصد نداشته که به شهرش باز گردد یا مردد بوده

ولی الان بعد از چندین سال با توجه به شرایطش معلوم نیست که به وطنش برگردد و در این موضوع شک دارد (یعنی ممکن است به شهرش

بازگردد یا شاید هم شرایط جور دیگری شود).

الان آیا وطن قبلی او حکم وطن را دارد یا خیر ؟ آیا شک و تردید و یا عوض شدن نظر انسان تفاوتی ایجاد میکند؟

لطفادر صورت امکان توضیح دهید.

مرجع تقلید : مقام رهبری

ممنون و سپاس

برچسب: 

حکم وطن و اعراض از آن

سلام و درود

منظور از اعراض کردن از وطن اصلی چیست ؟
اگر ما از وطن اصلی خود اعراض کرده باشیم و الان در شهری دیگر به مدت 3 سال ساکن باشیم
چطور می توانیم وطن اصلی خود را دوباره وطن خود قرار دهیم؟ تا وقتی برای دیدن اقوام می رویم
نمازمان کامل باشد؟
باید چه مدتی در وطن اصلی خود زندگی کنیم . اگر نتوانیم در وطن اصلی زندگی کنیم آیا صرف دیدن اقوام
برایمان وطن محسوب می گردد؟
ممنون و سپاس

مقلد: مقام معظم رهبری

برچسب: 

بازگشت از جایی که ده روز در آن جا مانده ایم به وطن

انجمن: 

سلام
در یک مکانی دهمین روز است مسافر هستیم اذان ظهر را در اینجا شنیده ایم آیا برگشت به وطن در بعد از ظهر دهمین روز صحیح میباشد؟

وطن فرزند و تبعیت از پدر و مادر

انجمن: 

عرض سلام خدمت دوستان و اساتید گرامی ...

برادرم 16 سال و متولد و ساکن تهران وبا والدین زندگی میکند. اگر والدین متولد شمال کشور باشند او میتواند در سفر به شمال و در کمتر از ده روز, روزه اش را بگیرد؟

در غیر اینصورت راهی برای روزه گرفتن او وجود دارد ؟ ( انتخاب وطن دوم یا موارد دیگر)

مرجع : رهبری

باتشکر...

◊▫● خاطره رهبر انقلاب از روز بازگشت امام به ایران ●▫◊ صـــوتـــی

انجمن: 

:Gol: خاطره رهبر انقلاب :doa(9): از روز بازگشت امام :doa(2): به وطن :Gol:
...................................................................................................................................

متن سخنان:
[SPOILER]
یكى از خاطرات خيلى جالب من، آن شب اوّلى است كه امام وارد تهران شدند؛ يعنى روز دوازدهم بهمن - شب سيزدهم - شايد اطّلاع داشته باشيد و لابد شنيده‌ايد كه امام، وقتى آمدند، به بهشت زهرا رفتند و سخنرانى كردند، بعد با هلى‌كوپتر بلند شدند و رفتند.

تا چند ساعت كسى خبر نداشت كه امام كجا هستند! علّت هم اين بود كه هلى‌كوپتر، امام را در جايى كه خلوت باشد برده بود؛ چون اگر مى‌خواسشت جايى بنشيند كه جمعيت باشد، مردم مى‌ريختند و اصلاً اجازه نمى‌دادند كه امام، يك جا بروند و استراحت كنند. مى‌خواستند دور امام را بگيرند.

هلى‌كوپتر در نقطه‌اى در غرب تهران رفت و نشست، بعد اتومبيلى امام را سوار كرد. همين آقاى «ناطق نورى» اتومبيلى داشتند، امام را سوار مى‌كنند - مرحوم حاج احمد آقا هم بود - امام مى‌گويند: مرا به خيابان ولى‌عصر ببريد؛ آن‌جا منزل يكى از خويشاوندان است. درست هم بلد نبودند؛ مى‌روند و سراغ به سراغ، آدرس مى‌گيرند، بالاخره پيدا مى‌كنند - منزل يكى از خويشاوندان امام - بى‌خبر، امام وارد منزل آنها مى‌شوند!

امام هنوز نماز هم نخوانده بودند - عصر بود - از صبح كه ايشان آمدند - ساعت حدود نه و خرده‌اى - و به بهشت زهرا رفتند تا عصر، نه ناهار خورده بودند، نه نماز خوانده بودند، نه اندكى استراحت كرده بودند! آن‌جا مى‌روند كه نمازى بخوانند و استراحتى بكنند. ديگر تماس با كسى نمى‌گيرند؛ يعنى آن‌جا كه مى‌روند، با كسى تماس نمى‌گيرند. حالا كسانى كه در اين ستادهاى عملياتى نشسته بودند - ماها بوديم كه نشسته بوديم - چقدر نگران مى‌شوند! اين ديگر بماند. چند ساعت، هيچ كس از امام خبر نداشت؛ تا بعد بالاخره خبر دادند كه بله، امام در منزل فلانى هستند و خودشان مى‌آيند، كسى دنبالشان نرود!

من در مدرسه رفاه بودم كه مركز عملياتِ مربوط به استقبال از امام بود - همين دبستان دخترانه رفاه كه در خيابان ايران است كه شايد شما آشنا باشيد و بدانيد - آن‌جا در يك قسمت، كارهايى را كه من عهده‌دار بودم، انجام مى‌گرفت؛ دو، سه تا اتاق بود. ما يك روزنامه روزانه منتشر مى‌كرديم. در همان روزهاى انتظار امام، سه، چهار شماره روزنامه منتشر كرديم. عدّه‌اى آن‌جا بوديم كه كارهاى مربوط به خودمان را انجام مى‌داديم.

آخر شب - حدود ساعت نه‌ونيم، يا ده بود - همه خسته و كوفته، روز سختى را گذرانده بودند و متفّرق شدند. من در اتاقى كه كار مى‌كردم، نشسته بودم و مشغول كارى بودم؛ ناگهان ديدم مثل اين كه صدايى از داخل حياط مى‌آيد - جلوِ ساختمان مدرسه رفاه، يك حياط كوچك دارد كه محلِّ رفت و آمد نيست؛ البته آن هم به كوچه در دارد، ليكن محلِّ رفت و آمد نيست - ديدم از آن حياط، صداى گفتگويى مى‌آيد؛ مثل اين‌كه كسى آمد، كسى رفت. پا شدم ببينم چه خبر است. يك وقت ديدم امام از كوچه، تك و تنها به طرف ساختمان مى‌آيند! براى من خيلى جالب و هيجان‌انگيز بود كه بعد از سالها ايشان را مى‌بينم - پانزده سال بود، از وقتى كه ايشان را تبعيد كرده بودند، ما ديگر ايشان را نديده بوديم - فوراً در ساختمان، ولوله افتاد؛ از اتاقهاى متعدّد - شايد حدود بيست، سى نفر آدم، آن‌جا بودند - همه جمع شدند. ايشان وارد ساختمان شدند. افراد دور ايشان ريختند و دست ايشان را بوسيدند. بعضيها گفتند كه امام را اذيّت نكنيد، ايشان خسته‌اند.

براى ايشان در طبقه بالا اتاقى معيّن شده بود - كه به نظرم تا همين سالها هم مدرسه رفاه، هنوز آن اتاق را نگه داشته‌اند و ايام دوازده بهمن، گرامى مى‌دارند - به نحوى طرف پله‌ها رفتند تا به اتاق بالا بروند. نزديك پاگرد پله كه رسيدند، برگشتند طرف ما كه پاى پله‌ها ايستاده بوديم و مشتاقانه به ايشان نگاه مى‌كرديم. روى پله‌ها نشستند؛ معلوم شد كه خود ايشان هم دلشان نمى‌آيد كه اين بيست، سى نفر آدم را رها كنند و بروند استراحت كنند! روى پله‌ها به قدر شايد پنج دقيقه نشستند و صحبت كردند. حالا دقيقاً يادم نيست چه گفتند. به‌هرحال، «خسته نباشيد» گفتند و اميد به آينده دادند؛ بعد هم به اتاق خودشان رفتند و استراحت كردند.

البته فرداى آن روز كه روز سيزدهم باشد، امام از مدرسه رفاه به مدرسه علوىِ شماره دو منتقل شدند كه برِ خيابان ايران است - نه مدرسه علوى شماره يك كه همسايه رفاه است - و ديگر رفت و آمدها و كارها، همه آن‌جا بود. اين خاطره به يادم مانده است.
[/SPOILER]

باید نماز شکسته باشه ؟

انجمن: 

با سلام وقبولی طاعات وعبادات شما اساتید محترم ازدرگاه حق تعالی
سوال : دختری ازشهرستان (الف) را پسری ازشهرستان (ب) به عقد شرعی ودائمی خود درمی آورد
اما هنوز به مرحله ازدواج نرسیده اند که دختر را از خانه پدری اش به خانه جدید که پسر برای ازدواج
آماده کرده انتقال دهد(یعنی فقط درمرحله غقد هستند).آیا اگر این دختر درماه مبارک رمضان با آن پسر به
شهرستانشان که با محل سکونت فعلی اش بیشتر از 100کیلومتر فاصله دارد برود .نمازش شکسته ونمی تواند روزه بگیرد؟(این نکته را هم درنظر داشته باشیم که زن تابع شوهر است).
نکته :هر دو مقلد حضرت ایت الله سیستانی هستند.:Gol: