پدر و مادر

می خوام برم حوزه ولی ...

سلام
من دانش آموز پیش دانشگاهیم 19 سالمه رشته ی ریاضی و فیزیک. می خوام برم حوزه علاقه ی شدیدی هم دارم سال 88 و 89 به امتحان ورودی شرکت کردم از حوزه ی علمیه قم قبول شدم سال 88 که پدر و مادرم راضی نشدن برم حوزه. سال 89 برای مصاحبه رفتم از مصاحبه هم قبول شدم برای ثبتنام مدرسه هم رفتم ولی چون دیر رفته بودم جا پر شده بود برگشتم درسم رو ادامه دادم هر سال از سال قبل تو درسام بیشتر اُفت کردم سال 90 هم به امتحان ثبتنام کردم ولی به جلسه ی امتحان نرفتم امسال هم شرکت کردم و از قم قبول شدم به مصاحبه هم رفتم امسال مادرم با این که اصلا راضی نیست ولی مجبورا اجازه داد برم مصاحبه ولی هر چند روز یک بار باید سرکوفت بشنوم می دونم که مادرم این کار ها رو می کنه که یه جوری امسال برم دانشگاه. ولی واقعا دیگه خسته شدم از این کارهاش. شاید باور نکنید خانوادمون هم خانواده ی کاملا مذهبیه. ولی به خاطر خدا کسی نیست که با حوزه رفتن من موافق باشه با این که برای من اصلا اهمیت نداره ولی برای مادرم خیلی مهمه که مردم چی میگن. با این که خانوادمون چهره ی مذهبی دارن ولی تو هر مهمونیمون که از آخوند حرف میشه اون شب شبه عذای منه باید حرف های مادرم و سرکوفت هاش رو بشنوم. فکر نکنید که دلیل نمیارم ولی حرف من پیش مامانم یه قطره هم اهمیت نداره. دیگه تصمیم دارم امسال حتی اگه پدر و مادرم هم نذارن برم حوزه هر جور شده. خیلی دوست دارم که از نظر های شما هم استفاده کنم که چی کار کنم؟ دعا کنید.

به سلامتی همه پدرها و مادرها!

[INDENT]

IMAGE(http://shiaupload.ir/images/zpnq21e6ohgm2sz5vll1.gif)IMAGE(http://www.eteghadat.com/Files/user1/besm/b_021.png)IMAGE(http://shiaupload.ir/images/kc031k3vkb98lbxgndk.gif)

آدما تا وقتي کوچيکن دوست دارن براي مادرشون هديه بخرن اما پول ندارن.
وقتي بزرگتر ميشن ، پول دارن اما وقت ندارن.
وقتي هم که پير ميشن ، پول دارن وقت هم دارن اما . . . مادر ندارن!...
به سلامتي همه مادراي دنيا...



----------------------------


پدرم ، تنها کسي است که باعث ميشه بدون شک بفهمم فرشته ها هم ميتوانند مرد باشند !


--------------------


شرمنده مي کند فرزند را ، دعاي خير مادر ، در کنج خانه ي سالمندان ...


--------------------
خورشيد
هر روز
ديرتر از پدرم بيدار مي شود
اما
زودتر از او به خانه بر مي گردد !


--------------------
به سلامتيه مادرايي که با حوصله راه رفتن رو ياده بچه هاشون دادن
ولي تو پيري بچه هاشون خجالت ميکشن ويلچرشونو هل بدن !!!


--------------------


سرم را نه ظلم مي تواند خم کند ،
نه مرگ ،
نه ترس ،
سرم فقط براي بوسيدن دست هاي تو خم مي شود مادرم ؛


--------------------


سلامتيه اون پسري که...
..
10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت...
..
20سالش شد باباش زد تو گوشش هيچي نگفت....
... ... ... ... ..
30سالش شد باباش زد تو گوشش زد زير گريه...!!!
..
باباش گفت چرا گريه ميکني..؟
..
گفت: آخه اونوقتا دستت نميلرزيد...! :(


--------------------


هميشه مادر را به مداد تشبيه ميکردم
که با هر بار تراشيده شدن، کوچک و کوچک تر ميشود…


ولي پدر ...
... ... ... ...
يک خودکار شکيل و زيباست که در ظاهر ابهتش را هميشه حفظ ميکند
خم به ابرو نمياورد و خيلي سخت تر از اين حرفهاست
فقط هيچ کس نميبيند و نميداند که چقدر ديگر ميتواند بنويسد …
بياييد قدردان باشيم ...
به سلامتي پدر و مادرها


--------------------
(( قند )) خون مادر بالاست .
دلش اما هميشه (( شور )) مي زند براي ما ؛
اشک‌هاي مادر , مرواريد شده است در صدف چشمانش ؛
دکترها اسمش را گذاشته‌اند آب مرواريد!
حرف‌ها دارد چشمان مادر ؛ گويي زيرنويس فارسي دارد!
دستانش را نوازش مي کنم ؛ داستاني دارد دستانش .


--------------------
دست پر مهر مادر
تنها دستي ست،
که اگر کوتاه از دنيا هم باشد،
از تمام دستها بلند تر است...


--------------------


پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!!
پدر دستشو ميندازه دوره گردنه پسرش ميگه پسرم من شيرم يا تو؟
پسر ميگه : من..!!
... ... ...
پدر ميگه : پسرم من شيرم يا تو؟؟!!
پسر ميگه : بازم من شيرم...
پدر عصبي مشه دستشو از رو شونه پسرش بر ميداره ميگه : من شيرم يا تو!!؟؟
پسر ميگه : بابا تو شيري...!!
پدر ميگه : چرا بار اول و دوم گفتي من حالا ميگي تو ؟؟
پسر گفت : آخه دفعه های قبلي دستت رو شونم بود فکر کردم يه کوه پشتمه اما حالا...
به سلامتي هرچي پدره


--------------------
مادر
تنها کسيست که ميتوان "دوستت دارم"‌هايش رااا باور کرد
حتي اگر نگويد...


--------------------


سلامتي اون پدري که شادي شو با زن و بچش تقسيم ميکنه
اما غصه شو با سيگار و دود سيگارش!


--------------------


[/INDENT]

برچسب: