جمع بندی گذشته ای که روی زندگی ام سایه انداخته
تبهای اولیه
با نام و یاد دوست
سلام
یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود
لذا سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:
سلام
من ۲۲ ساله هستم.دختر.مجرد
لطفا مشاور عزیز (وهمه ی دوستانی ک می تونین راهکار خوب بدین) این متنو بخونید و کمکم کنین.....
من امیدم به خداست می دونم مشکلم انقدر بزرگه ک غیر خودش کسی نمی تونه کمکم کنه
تقصیر خودمم بود اینطوری شد و ایمان دارم کسی هستم ک خدا بیشترین توجه و لطفو بهم کردو من به بدترین شکل جوابشو دادم.....
الانم ک اومدم اینجا برای اینه ک واقعا نیاز به مشاوره دارماز اول زندگیم شروع کنم:
خود ارضاییو بدون اینکه بدونم چیه؟ واقعا نمی دونستم
من ی آدم بی هویت حسود تنبل بودم ک فقط دوست داشتم از همه بالاتر باشم و هیچی نمی فهمیدم از محبت و اینا.یک بچه ی شرور بی ادب...خیییلی بی ادب تقریبا همه رو آزار می دادم
از زندگیم فقط خوردن و خوابیدنو یاد گرفته بودم و عمرمو به باد دادم
مادر و پدر و خانواده خوبی دارم نمی دونم چرا اینطوری بودم
پیرشون کردم مامان و بابامو علاوه بر همه ی این بدیام تکرر و شب ادراری داشتم تا حدود ۱۸ سالگی
به لطف خدا و دعاشون و الان برخلاف همیشه ک نامرد بودم و عوضی می خوام با افتخار بگم حضرت عباس منو شفا داد تو این زمینه.....
ولی من بازم آدم نشدم
و مشکل اصلی من:
با اینکه سن پایینی داشتم اما شروع کردم
و کم کم گذاشتم کنار نمی دونم چرا. ولی چند سال بعد اتفاقی فهمیدم ک اسمش اینه و نمازا قبول نیست و غسل می خواسته
راستی خانوادم فوق العاده گلن و مذهبی من تا ۱۹ سالگی نماز نمی خوندم و روزه هم ک همینطور
اما بعد اون تبدیل شدم به ی آدم افراطیه مثلا مذهبی.....خیلی بده انقدر آدم کثافت باشه
مورد دیگه به خاطر اینکه همش می خواستم بهترین باشم و با همه دشمن باشم براساس ی سوتفاهم فکر کردم دیگران مسخرم می کنن
وقتی ۱۵ سالم بود دوم دبیرستان افسردگیم شروع شد. پشتش وسواس عملی و بعد متاسفانه وسواس فکری مذهبی نسبت به قرآن و ائمه.
که متاسفانه ادامه داره تا الان ...هم عملی هم فکری به بدترین شکلخب الان مشکلم چیه؟
اینه که من یه آدم افسرده و منزوی هستم که به خاطر یهو مذهبی شدنم و همون اخلاق بدم ک فکر می کردم بقیه آدم نیستن الان ناخودآگاه درباره هرکسی تو ذهنم کلی فکر میاد. خانوم مانتویی می بینم می گم حتما فلان کارس(بدترین تصور ممکن)
چادری می بینم می گم ریاکاره اینم ی مشکل اخلاقی داره. و تموم نمی شه این افکار
فکر کنید آدم روزی چند نفرو می بینه تو مترو و خیابون؟!
فقط این نیس هرکی با تلفن حرف می زنه جلوم تو ذهنم میاد حتما رابطه نامشروع داره و داره باهاش قرار می ذاره!!!
خدانکنه کسی حتی مادرم ی اشتباهی تو کارش بکنه شروع می کنم چرت و پرت تو ذهنم گفتن. خاک به دهنم خاک بر سرم نسبت به مادرو پدرم هم تو ذهنم فحش میاد(قبلا از روی پستیم به پدر ومادرم رسما فحش می دادم ولی الان نمی خوام)بنده خداها فقط منو دارن خدا نکنه مثلا بخوام نماز بخونم مادرم بگه فلان کارو بکن کلی چرت و پرت میاد تو ذهم.
درضمن فوق العاده کمتر از آنی هم عصبانی می شم مخصوصا نسبت به پدرو مادرم به دلایل خیلی بی اهمیتو مشکل خیلی بزرگ و اساسی ک التماس می کنم کارشناس متخصص جوابمو بده:
من دیگه خودارضایی فیزیکی بعد اون دوران ک می شه حدود ۶ سال پیش نکردم ولی دائما تو ذهنم فکرای جنسیه.
دائما فکر می کنم همه بمن نظر دارن و کلی چرتو پرت دیگه که با همین افکار باعث می شه بدون هیچ دلیلی همیشه تقریبا انقباض تو بخش تناسلی داشته باشم و خیلی دارم اذیت می شم.
خصوصا یه جا خوندم که تو اوج لذت اسفنکتر خارجی مقعد منقبض می شه ک من اینو دارم.
تو قسمت های پایینی بیشتر وقتا خصوصا موقع استرس (خیلی استرسی ام)انقباض ریتمیک دارم
الان چه خاکی به سرم بریزم؟یعنی دائما باید غسل کنم؟
با کوچکتریک محرکی این اتفاق میفته ! همشم تیمم کنم که هیچ وقت درست نمی شم
من دیگه نمی خوام آدم حسود پست بی شرف سابق باشم
نمی خوام هرز باشم
نمی خوام پدور مادرمو اذیت کنم
نمی خوام انقدر بی رحم باشم ولی با غولی مثل خودم نمی تونم مبارزه کنم
ی حیوون وحشی ساخته شده از من ک هیچی نمی فهمه. نه پدر نه مادر نه حتی بچه
بعضی وقتا با بچه ها حسودی می کنم و فحش می دم!
بخدا خسته شدم با خودم حرف می زنم منزوی شدم براز این که صدای تو ذانمو ک با خدا ائمه مردم پدرومادرم توهین می کنه خفه کنم خودمو می زنم داد می زنم سر خودم ولی خوب نمی شه بدتر باعث می شه استرس بگیرم
این غسلم ک دیگه دلیل اصلی بدبختی.
می دونم با مراقبه شاید بشه گفت من تقصیری ندارم اگر اتفاقیم بیوفته ولی خیلی سخته بخدا سخته.
گفتن برای این مشکل باید آب کم بخوری من دارم می میرم از عطش.
خودمم تنبیه کنم آب نمی خورم
خسته شدم
با هیشکی هم نمی تونم حرف بزنم
الان تو مرحله ی addictive اثرات خودارضاییم ک بیشتر علائمشو دارم ولی نمی دونم ریژش خودبخودی منی رو دارم یا نه؟ خییلی می ترسم
من از خودم ی حیوون ساختم ک خودمم نمی تونم جلوشو بگیرم
از قیافم وجودم بدم میاد
خوش بحالتون آدمین
من خسته شدم خسته شدممممممم
چجوری برم هر دفعه غسل کنم برای نماز با وجود پدرو مادری ک انقد حساسن
توروخدا کمک کنین تو رو خدا
نگین بفلان جا زنگ بزن
تووخدا نگین برو دکتر من نمی تونم اینارو حضوری بگم
آستانه ی صبرم بشدت پایینه در ضمن
من از گذشتم بدم میاد ولی همونطوری هم دارم ادامه می دم
با تشکر
در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید
width: 700 | align: center |
---|---|
[TD="align: center"]با نام و یاد دوست | |
[/TD] | |
[TD="align: center"][/TD] | |
کارشناس بحث: استاد صابر | |
[TD][/TD] | |