جمع بندی سه سوال که تنها پیامبران پاسخش را می دانند؟
تبهای اولیه
سه سوال که تنها پیامبران پاسخش را می دانند؟
با سلام و احترام
در جایی خواندم که یکی از یهودیان، سه سوال از پیامبر پرسیده که تنها پیامبران پاسخش را می دانند، و ایشان به هر سه سوال پاسخ گفته اند.
اما خود اون سوالات را هر چه سرچ کردم پیدا نکردم. امکان دارد راهنمایی بفرمایید که آن سوالات چه بود و چه پاسخی ارائه شد؟
با تشکر
در جایی خواندم که یکی از یهودیان، سه سوال از پیامبر پرسیده که تنها پیامبران پاسخش را می دانند، و ایشان به هر سه سوال پاسخ گفته اند. اما خود اون سوالات را هر چه سرچ کردم پیدا نکردم. امکان دارد راهنمایی بفرمایید که آن سوالات چه بود و چه پاسخی ارائه شد؟با سلام و درود در شأن نزول سوره «کهف» و در یذل آیه شریفه «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً» (کهف: 18/ 9) به این موضوع اشاره شده است. شأن نزول: «محمد بن إسحاق بإسناده عن سعيد بن جبير و عكرمة عن ابن عباس: أن النضر بن الحرث بن كلدة و عقبة بن أبي معيط أنفذهما قريش إلى أحبار اليهود بالمدينة و قالوا لهما سلاهم عن محمد و صفا لهم صفته و خبراهم بقوله فإنهم أهل الكتاب الأول و عندهم من علم الأنبياء ما ليس عندنا فخرجا حتى قدما المدينة فسألا أحبار اليهود عن النبي ص و قالا لهم ما قالت قريش فقال لهما أحبار اليهود اسألوه عن ثلاث فإن أخبركم بهن فهو نبي مرسل و إن لم يفعل فهو رجل متقول فرأوا فيه رأيكم سلوه عن فتية ذهبوا في الدهر الأول ما كان أمرهم فإنه قد كان لهم حديث عجيب و سلوه عن رجل طواف قد بلغ مشارق الأرض و مغاربها ما كان نبؤه و سلوه عن الروح ما هو و في رواية أخرى فإن أخبركم عن الثنتين و لم يخبركم بالروح فهو نبي فانصرفا إلى مكة فقالا يا معاشر قريش قد جئناكم بفصل ما بينكم و بين محمد و قصا عليهم القصة فجاءوا إلى النبي (صلی الله علیه و آله) فسألوه فقال أخبركم بما سألتم عنه غدا و لم يستثن فانصرفوا عنه فمكث (صلی الله علیه و آله) خمس عشرة ليلة لا يحدث الله إليه في ذلك وحيا و لا يأتيه جبرائيل حتى أرجف أهل مكة و تكلموا في ذلك فشق على رسول الله ص ما يتكلم به أهل مكة عليه ثم جاءه جبرائيل (علیه السلام) عن الله سبحانه بسورة الكهف و فيها ما سألوه عنه عن أمر الفتية و الرجل الطواف و أنزل عليه "وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ" الآية قال ابن إسحاق: فذكر لي أن رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال لجبرائيل حين جاءه لقد احتبست عني يا جبرائيل فقال له جبرائيل (علیه السلام) "وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا" الآية» (مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 6، ص 697) قريش «نضر بن حرث بن كلده» و «عقبة بن ابى معيط» را نزد بزرگان يهود فرستادند و گفتند از آن ها در باره محمد سؤال كنيد و اوصاف او را براى ايشان شرح دهيد و آن ها را به سخنان پيامبر آگاه سازيد، زيرا آن ها داراى كتابند و از علم انبياء چيزهايى مى دانند كه ما نمی دانيم. آن ها به مدينه رفتند و پيام قريش را به بزرگان يهود رسانيدند، گفتند: سه چيز از او بپرسيد. اگر جواب داد، فرستاده خداست و اگر جواب نداد، دروغگوست و هر تصميمى داريد، در باره اش بگيريد: 1. در باره جوانانى كه در روزگار پيشين از شهر خارج شدند، از او بپرسيد كه سرگذشت آن ها چيست و چه شدند؟ زيرا آن ها را داستانى عجيب است. 2. از وى در باره مردى كه سياحت مى كند و مشرق و مغرب زمين را زير پا گذاشته، سؤال كنيد كه او كيست و چه مى كند؟ 3. از او در باره روح سؤال كنيد. به روايتى ديگر گفتند: اگر دو تاى اول را پاسخ داد سومى را پاسخ نداد، بدانيد كه پيامبر است. آن ها به مكه برگشته، گفتند: اكنون دلائلى در دست داريم كه كار شما و محمد را يكسره خواهد كرد. سپس گفتار بزرگان يهود را به اطلاع آن ها رسانيده، همگى به خدمت پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) شتافتند و مطالب فوق را از او سؤال كردند. فرمود: فردا پاسخ سؤالات را به شما مى دهم. اما «انشاء اللَّه» نفرمود. پانزده شب گذشت و از طرف خداوند، وحى نازل نشد و جبرئيل هم نزد او نيامد. در اين مدت، در مكه طوفانى برپا شده بود و گفتگوهاى بسيارى جريان داشت، پيامبر (صلی الله علیه و آله) از گفتگوهاى مردم، ناراحت شد. در اين وقت، جبرئيل (علیه السلام) از جانب خداوند نازل شد و سوره كهف را آورد. در اين سوره داستان اصحاب كهف و مرد جهانگرد، ذكر شده است. آيه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ...» (اسراء: 17/ 85) هم پاسخ سؤال سوم بود. ابن اسحاق گويد: پيامبر (صلی الله علیه و آله) به جبرئيل (علیه السلام) فرمود: دير كردى! جبرئيل گفت: «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ...»؛ ما جز به فرمان خدا نازل نمى شويم. (مريم: 19/ 64) نکته: همین نقل با اندک تفاوتی در سایر کتب تفسیری ـ روایی از جمله «تفسیر القمی»، ج 2، ص 31 نیز آمده است.
ممنون از پاسخ ارزشمند شما
از این حکایت بر میاد که بزرگان یهودیان هم پاسخ این سوالها را می دانسته اند. پس چطور این دانش انحصار به پیامبران داره؟
یا تشکر مجدد
با سلام و درود
بله، ولی این دانستن که از طرف خودشان نبوده تا فضیلتی برایشان محسوب شود، بلکه از پیامبران و انبیای سابق یاد گرفته بودند و به عنوان نشانه ای برای شناسایی پیامبر بعدی بوده است.
لذا معنایش این است که کسی پاسخ صحیح این سؤال ها را نمی داند مگر انبیاء (که ما هم از طریق انبیای قبلی یاد گرفته ایم.)
با این توضیح، باز هم پاسخ این سوالات در انحصار پیامبران قرار نمیگیره و در اختیار کسانی که از ادیان یهودیت و مسیحیت اطلاع دارند هم هست.
پس با این شیوه نمیشه پیامبری رو اثبات کرد
با سلام و درود
چند نکته عرض می شود:
1. راه اثبات پیامبری، این نیست؛ راه های دیگری مثل معجزه قرآن و ... وجود دارد.
2. قریش قصد قربت نداشتند که بخواهند با این کار به پیامبر ایمان بیاورند بلکه می خواستند به کمک اهل کتاب، برای پیامبر مشکل ایجاد کنند و بهانه ای برای انکار نبوت ایشان داشته باشند.
3. در دو نقل ذکر شده، هیچکدام نگفته علم آن منحصر در پیامبران است:
«أهل الكتاب الأول و عندهم من علم الأنبياء ما ليس عندنا»؛ نزد اهل کتاب (یهودیان) از علم انبیاء، چیزهایی است که در نزد ما نیست، یعنی آن ها چیزهایی می دانند که ما نمی دانیم.(مجمع البیان، ج 6، ص 697)
«فَإِنْ أَجَابَكُمْ فِيهَا عَلَى مَا عِنْدَنَا فَهُوَ صَادِقٌ»؛ اگر جوابی که به شما داد، مطابق با چیزی بود که در نزد ما است، پس او راستگو است.(تفسیر قمی، ج 2، ص 31)
می بینید که در هیچ کدام از این دو نقل، سخن از انحصار نیست.
لذا همان طور که عرض کردم اهل کتاب هم اگر چیزی می دانند، از خودشان نیست بلکه از پیامبران و انبیای سابق، آموخته اند.
جمع بندی
پرسش:
در جایی خواندم که یکی از یهودیان، سه سؤال از پیامبر پرسیده که تنها پیامبران پاسخش را می دانند، و ایشان به هر سه سوال پاسخ گفته اند. امکان دارد راهنمایی بفرمایید که آن سوالات چه بود و چه پاسخی ارائه شد؟
پاسخ:
در شأن نزول سوره «کهف» و در ذیل آیه شریفه «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً»(1) به این موضوع اشاره شده است.
شأن نزول:
«محمد بن إسحاق بإسناده عن سعيد بن جبير و عكرمة عن ابن عباس: أن النضر بن الحرث بن كلدة و عقبة بن أبي معيط أنفذهما قريش إلى أحبار اليهود بالمدينة و قالوا لهما سلاهم عن محمد و صفا لهم صفته و خبراهم بقوله فإنهم أهل الكتاب الأول و عندهم من علم الأنبياء ما ليس عندنا فخرجا حتى قدما المدينة فسألا أحبار اليهود عن النبي ص و قالا لهم ما قالت قريش فقال لهما أحبار اليهود اسألوه عن ثلاث فإن أخبركم بهن فهو نبي مرسل و إن لم يفعل فهو رجل متقول فرأوا فيه رأيكم سلوه عن فتية ذهبوا في الدهر الأول ما كان أمرهم فإنه قد كان لهم حديث عجيب و سلوه عن رجل طواف قد بلغ مشارق الأرض و مغاربها ما كان نبؤه و سلوه عن الروح ما هو و في رواية أخرى فإن أخبركم عن الثنتين و لم يخبركم بالروح فهو نبي فانصرفا إلى مكة فقالا يا معاشر قريش قد جئناكم بفصل ما بينكم و بين محمد و قصا عليهم القصة فجاءوا إلى النبي (صلی الله علیه و آله) فسألوه فقال أخبركم بما سألتم عنه غدا و لم يستثن فانصرفوا عنه فمكث (صلی الله علیه و آله) خمس عشرة ليلة لا يحدث الله إليه في ذلك وحيا و لا يأتيه جبرائيل حتى أرجف أهل مكة و تكلموا في ذلك فشق على رسول الله ص ما يتكلم به أهل مكة عليه ثم جاءه جبرائيل (علیه السلام) عن الله سبحانه بسورة الكهف و فيها ما سألوه عنه عن أمر الفتية و الرجل الطواف و أنزل عليه "وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ" الآية قال ابن إسحاق: فذكر لي أن رسول الله (صلی الله علیه و آله) قال لجبرائيل حين جاءه لقد احتبست عني يا جبرائيل فقال له جبرائيل (علیه السلام) "وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ ما بَيْنَ أَيْدِينا" الآية»(2)
ترجمه:
قريش «نضر بن حرث بن كلده» و «عقبة بن ابى معيط» را نزد بزرگان يهود فرستادند و گفتند از آن ها در باره محمد سؤال كنيد و اوصاف او را براى ايشان شرح دهيد و آن ها را به سخنان پيامبر آگاه سازيد، زيرا آن ها داراى كتابند و از علم انبياء چيزهايى مى دانند كه ما نمی دانيم.
آن ها به مدينه رفتند و پيام قريش را به بزرگان يهود رسانيدند، گفتند: سه چيز از او بپرسيد. اگر جواب داد، فرستاده خداست و اگر جواب نداد، دروغگوست و هر تصميمى داريد، در باره اش بگيريد:
1. در باره جوانانى كه در روزگار پيشين از شهر خارج شدند، از او بپرسيد كه سرگذشت آن ها چيست و چه شدند؟ زيرا آن ها را داستانى عجيب است.
2. از وى در باره مردى كه سياحت مى كند و مشرق و مغرب زمين را زير پا گذاشته، سؤال كنيد كه او كيست و چه مى كند؟
3. از او در باره روح سؤال كنيد.
به روايتى ديگر گفتند: اگر دو تاى اول را پاسخ داد سومى را پاسخ نداد، بدانيد كه پيامبر است.
آن ها به مكه برگشته، گفتند: اكنون دلائلى در دست داريم كه كار شما و محمد را يكسره خواهد كرد.
سپس گفتار بزرگان يهود را به اطلاع آن ها رسانيده، همگى به خدمت پيامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه و آله) شتافتند و مطالب فوق را از او سؤال كردند.
فرمود: فردا پاسخ سؤالات را به شما مى دهم. اما «انشاء اللَّه» نفرمود. پانزده شب گذشت و از طرف خداوند، وحى نازل نشد و جبرئيل هم نزد او نيامد. در اين مدت، در مكه طوفانى برپا شده بود و گفتگوهاى بسيارى جريان داشت، پيامبر (صلی الله علیه و آله) از گفتگوهاى مردم، ناراحت شد. در اين وقت، جبرئيل (علیه السلام) از جانب خداوند نازل شد و سوره كهف را آورد. در اين سوره داستان اصحاب كهف و مرد جهانگرد، ذكر شده است. آيه «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ...»(3) هم پاسخ سؤال سوم بود.
ابن اسحاق گويد: پيامبر (صلی الله علیه و آله) به جبرئيل (علیه السلام) فرمود: دير كردى! جبرئيل گفت: «وَ ما نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ...»؛ ما جز به فرمان خدا نازل نمى شويم.(4)
نکته:
همین نقل با اندک تفاوتی در سایر کتب تفسیری ـ روایی از جمله «تفسیر القمی» نیز آمده است.
پی نوشت ها:
1. کهف: 18/ 9.
2. طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، انتشارات: ناصر خسرو ـ تهران، ج 6، ص 697.
3. اسراء: 17/ 85.
4. مريم: 19/ 64.
5. قمى، على بن ابراهيم، تفسير القمي، محقق: موسوى جزايرى، ناشر: دار الكتاب- قم، ج 2، ص 31.