جمع بندی بررسی مقام انسان کامل در معصومین(ع)
تبهای اولیه
بررسی مقام انسان کامل در معصومین(ع)
با عرض سلام و خسته نباشید
این مسأله که 14 معصوم انسان های کامل هستند از لحاظ کلامی و روایی چگونه اثبات میشود؟
و این که انسان کامل چه مقامی در مقایسه با پیامبر و شهدا و سایرین دارد ؟
باسمه تعالی
با عرض سلام و خسته نباشید
الف: انسان کامل و واسطه در فیض بودن
یکی از مباحث مهمی که اهل معرفت در آثار عرفانی خود به آن پرداخته اند، مساله «واسطه فیض بودن» انسان کامل می باشد و همین مساله ریشه در شریعت دارد.
در عرفان اسلامی، انسان کامل و خلیفه الهی، روح عالم به شما می آید (1) و همان طور که تدبیر بدن به عهده روح است، تدبیر عالم نیز به عهده روح آن، یعنی خلیفة الله می باشد. با این بیان، خلافت الهی، وساطت در فیض، و خلیفه، واسطه فیض بین مستخلف عنه (خداوند متعال) و مستخلف علیه (عالم) است.
بنابراین در دیدگاه عرفان اسلامی، هیچ فیضی به عالم نمی رسد، مگر این که از راه انسان کامل و خلیفة الله باشد.
بر اساس همین تدبیر امور عالم به دست خلیفة الله است که در عرفان، انسان کامل را عبد خداوند و رب عالم معرفی می کنند. انسان کامل عبد حق تعالی است، و مدبر و تربیت کننده نسبت به عالم است: «فهو عبد لله و رب بالنسبة الی العالم و لذلک جعله خلیفة و ابناءه خلفاء (2) انسان کامل، بنده است در برابر خداوند، و رب است نسبت به عالم، و از همین رو خداوند ادم و فرزندان او را خلیفه قرار داد»
در این متن جناب محیی الدین عربی، دلیل خلافت یافتن انسان از جانب خداوند را، ربوبیت او نسبت به عالم و وساطت او در رسیدن فیض به عالم معرفی می کند و اصولا خلافت انسان کامل در پرتو همین وساطت معنا می یابد:
«فالخلیفة عبد لله و رب للعالم بربوبیته له، فکل ما فی العالم سواء کان من اهل الجبروت او الملکوت او الملک، لایاخذ ما یاخذه الا منه، فکمالهم به، کما ان خلافته ایضا بهم (3) پس خلیفه، عبد و بنده «الله» است، و رب عالم و پروردگار عالمیان. پس همه حقایق جهان اعم از جبروت و ملکوت و ملک، هر فیضی به دست آورند، از خلیفه می گیرند و به هر کمالی برسند، به واسطه او می رسند. همچنان که خلافت او نیز متعلق به عالم است، که اگر عالم نبود دیگر خلیفه، خلیفه نمی شد» (4)
حال به شریعت که مراجعه نماییم، مساله واسطه در فیض بودن انسان کامل را مشاهده می کنیم:
الف: امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ وَ نَحْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِيثِ الانبیاء ... وَ بِنَا يَنْزِلُ الْغَيْثُ وَ بِنَا يَنْزِلُ الرَّحْمَة... (5) ما جنب اللَّه هستیم و ما برگزیدگان او هستیم و ما منتخب خدا هستیم و ما تحویل گیرنده میراث انبیا و امینان پروردگار هستیم ... به واسطه ما بر شما باران می بارد و به واسطه ما رحمت نازل می شود...»
ب: امام هادی (علیه السلام) در زیارت جامعه کبیره می فرمایند: «… بِكُمْ فَتَحَ اللَّهُ وَ بِكُمْ يَخْتِم وَ بِكُمْ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ بِكُمْ يُمْسِكُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَى الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنه وَ بِكُمْ يُنَفِّسُ الْهَمَّ وَ يَكْشِفُ الضُّرَّ (6) خداوند [عالم وجود را] به شما آغاز كرد و به شما نيز ختم مىكند و به واسطه شما، باران را فرو مىريزد و به واسطه شماست كه آسمان را از اينكه بر زمين افتد [جز به اذن او] نگه مىدارد و به واسطه شما، اندوه را مىزدايد و سختى را برطرف مىكند»
ج: امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: « بِنَا أَثْمَرَتِ الْأَشْجَارُ وَ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ جَرَتِ الْأَنْهَارُ وَ بِنَا يَنْزِلُ غَيْثُ السَّمَاءِ وَ يَنْبُتُ عُشْبُ الْأَرْض (7) به بركت ما، درختان بارور مىگردند و ميوهها مىرسند و نهرها جارى مىشوند و باران از آسمان مىبارد و گياه از زمين مىرويد»
ادامه دارد...
پی نوشت:
1.ابن عربی، محیی الدین،فصوص الحکم، تحقیق: عاصم ابراهیم الکیانی، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2009 م، ص 49.
2.همو، نقش الفصوص، در: رسائل ابن عربی، تحقیق: محمد شهاب الدین العربی، چاپ اول، بیروت، دار صاد، 1997م، ص514
3.قیصری، داوود، رسائل قیصری، رسالة التوحید، و النبوة والولایة، با حواشی آقا محمد رضا قمشه ای، تحقیق: سید جلال الدین آشتیانی، بی جا، انتشارات انجمن حکمت اسلامی و فلسفه ایران، بیتا، ص38.
4.برای اطلاع بیشتر ر. ک نوروزی، رضا، وساطت خلیفه الهی در رسیدن فیض به عالم از دیدگاه شریعت و عرفان اسلامی، معارف عقلی، سال هفتم، شماره سوم، پاییز 1391، صص137-154.
5.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحارالأنوار( ط- بيروت)، دار إحياء التراث العربي، بيروت،1403 ق، ج26،ص259.
6.ابن بابويه، محمد بن على،من لا يحضره الفقيه، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم،قم،1413ق،ج2،ص615.
7.كلينى، محمد بن يعقوب،الكافي (ط- الإسلامية)، دار الكتب الإسلامية، تهران،1407 ق،ج1،ص144
ب: انسان کامل و غایت آفرینش
یکی از مسائلی که اهل معرفت در بحث انسان کامل مطرح می نمایند، مساله «غایت خلقت بودن انسان کامل» می باشد
غایت، مرتبه ای از کمال وجودی است که فعل به انگیزه آن از فاعل صادر می شود و غرض و هدف نیز به آن گفته می شود
حق تعالی عالم را برای غر ض و هدفی ویژه آفرید، چرا که آفرینش بدون غرض عبث است و با حکمت خداوند سازگار نیست که کار عبث کند.
به یقین، هدف و غرض از آفرینش باید مستمر و دایمی باشد تا هیچ گاه نقض غرض نشود.
از طرفی، هیچ یک از موجودات عالم- اعم از جمادات، حیوانات و گیاهان – نمی توانند غرض آفرینش باشد
این انسان کامل است که می تواند هدف و غرض آفرینش قرار بگیرد، زیرا موجود عالی هیچ گاه آهنگ موجود دانی نمی کند، که اگر چنین کند، آن موجود عالی نخواهد بود
اهل معرفت معتقدند که خداوند بر اساس حب ذات و این که دوست داشت همگان با این آفرینش به کمال برسند دست به آفرینش انسان کامل زد. در این صورت، انسان کامل باید باشد، تا آفرینش بدون غایت نباشد.
با این بیان، زمین و آنچه در آن است به سبب امام آفریده شده است؛ اگر امام که غایت آفرینش زمین و موجودات زمینی است وجود نداشته باشد، زمین و موجودات زمینی وجود نخواهند داشت.
انسان کامل به منزله روح، و عالم به منزله جسد می باشد و همان طور که کمال جسد به واسطه روح می باشد، کمال عالم هم به واسطه خلقت انسان کامل می باشد، بنابراین وی غایت و مقصود از خلقت عالم می باشد.
«فالعالم كله تفصيل آدم و آدم هو الكتاب الجامع فهو للعالم كالروح من الجسد فالإنسان روح العالم و العالم الجسد فبالمجموع يكون العالم كله هو الإنسان الكبير و الإنسان فيه و إذا نظرت في العالم وحده دون الإنسان وجدته كالجسم المسوي بغير روح و كمال العالم بالإنسان مثل كمال الجسد بالروح و الإنسان منفوخ في جسم العالم فهو المقصود من العالم» (1)
پی نوشت:
1.محيى الدين بن عربى، الفتوحات المكية (اربع مجلدات)، دار الصادر، بیروت، ج2،ص67.
بر همین اساس، حق تعالی در حدیث قدسی به پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) می فرمایند: «لَوْلَاكَ مَا خَلَقْتُ الْأَفْلَاك (1) اگر تو نبودی، افلاک را خلق نمی کردم»
به تعبیر نظامی گنجوی:
«سر خیل تویی و جمله خیلند/مقصود تویی همه طفیلند»
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) در روایاتی خطاب به حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: « يَا عَلِيُّ لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْض (2) ای علی! اگر ما نبودیم، خدا آدم و حوا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی افرید»
پی نوشت:
1.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار(ط- بيروت)، دار إحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق، ج54،ص199
2.ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، اسلاميه،تهران، 135ق،ج1،ص255
«پس به صورت عالم اصغر توی/ پس به معنی عالم اکبر توی
ظاهر آن شاخ اصل میوه است/ باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودی میل و اومید ثمر/کی نشاندی باغبان بیخ شجر
پس به معنی آن شجر از میوه زاد/گر به صورت از شجر بودش ولاد
مصطفی زین گفت که آدم و انبیا/خلف من باشند در زیر لوا
بهر این فرموده است آن ذو فنون/رمز نحن اخرون السابقون
گر بصورت من ز آدم زادهام/من به معنی جد جد افتادهام» (1)
پی نوشت:
1.مثنوی معنوی، مولوی.
ج: انسان کامل و بقاء عالم هستی
انسان کامل تنها علت غایی هستی نیست، بلکه حافظ و سبب استمرار وجود هم هست، زیرا علت وقتی که وجود یافت، معلول آن وجود مییابد و چون معدوم شد، معلولش معدوم میگردد. بنابراین هنگامی که انسان کامل که علت و سبب وجود عالم است از عالم هستی رخت بر بست، عالم نیز که معلول وجود اوست زوال میپذیرد.
وجود عالم به انسان کامل وابسته است و هرگاه عالم، از او خالی شود، بساط عالم برچیده می شود و قیامت برپا می گردد. با رخت بر بستن انسان کامل از این نشئه، دیگر دلیلی بر بقای عالم وجود ندارد. همان طور که بیان شد، انسان کامل روح این عالم است و اگر روح عالم کالبدش را ترک کند، کل عالم همچون کالبدی بدون روح، محکوم به فساد و نابودی است.
«فالقطب الذی علیه مدار احکام العالم و هو مرکز دائره الوجود من الأزل إلى الأبد واحد باعتبار حکم الوحده و هو الحقیقه المحمدیه، صلى اللَّه علیه و آله. و باعتبار حکم الکثره متعدد.... فلا یزال فی هذه المرتبه واحد منهم قائم فی هذا المقام لینحفظ به هذا الترتیب و النظام، قال سبحانه: «وَ لِکُلِّ قَوْمٍ هادٍ». وَ إِنْ مِنْ أُمَّه إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ». إلى ان یختم بظهور خاتم الأولیاء و هو الخاتم للولایه المطلقه فإذا کملت هذه الدائره ایضاً وجب قیام الساعه باقتضاء الاسم الباطن (1)
قطبی که مدار احکام عالم بر محور وی می باشد و اوست که از ازل تا ابد، مرکز دایره وجود است، به اعتبار حکم وحدت واحد است که همان حقیقت محمدی (صلی الله علیه و آله و سلم است و به اعتبار حکم کثرت متعدد است ...پس همواره یکی از انسان های کامل در این مقام استقرار دارد تا به واسطه او، این نظام و ترتیب در عالم حفظ گردد. خداوند فرمود: هر قومی، یک هادی دارد و هیچ امتی نبوده است جز اینکه در میان آنها نذیری بوده است؛ همان گونه که درباره نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود : تو جز یک نذیر نیستی، تا آنجا که این سلسله به ظهور خاتم اولیاء ختم شود و او خاتم ولایت مطلقه است. پس آن گاه که این دایره نیز کامل شود، برپایی قیامت، به اقتضای اسم باطن واجب است.»
پی نوشت:
1.داود قيصرى، شرح فصوص الحكم (القيصرى)،شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران،1375،ص129.
«ألا ترى الدنیا باقیه مادام هذا الشخص الإنسان فیها) و الکائنات یتکون و المسخَّرات تتسخر، فإذا انتقل إلى الدار الآخره، مارَّت هذه السماء موراً و سارت الجبال سیراً و دکَّت الأرض دکاً، و انتشرت الکواکب و کُوِّرت الشمس و ذهبت الدنیا و قامت العماره فی الدار الآخره بنقل الخلیفه إلیها (1) آیا نمی بینی که دنیا تا هنگامی که این شخص انسانی در آن است، باقی است و کائنات تکون می یابند و امور تحت تسخیر در می آیند. پس آن گاه که به خانه آخرت انتقال یابد، آسمان سخت در تب و تاب افتد و کوه ها به راه افتند و زمین به جنبش در آید و ستارگان پراکنده شوند و خورشید در هم پیچد و دنیا از میان برود و آبادانی با انتقال خلیفه به آن، در خانه آخرت برقرار می شود.
پی نوشت:
1.داود قيصرى، شرح فصوص الحكم (القيصرى)،شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران،1375،ص361.
جامی در این زمینه می نویسد:
«و لهذا، أی لأنّ المقصود من إیجاد العالم و إبقائه الإنسان الکامل، کما أنّ المطلوب من تسویه الجسد النفس الناطقه، یخرب الدار الدنیا بزواله، أی بزوال الإنسان الکامل و انتقاله عنها، کما أنّ الجسد یبلى و یفنى بمفارقه النفس الناطقه عنه، فانّه تعالى لا یتجلّى على العالم الدنیوی إلّا بواسطته. فعند انقطاعه ینقطع عنه الأمداد الموجب لبقاء وجوده و کمالاته، فینتقل الدنیا عند انتقاله، و یخرج ما کان فیها من المعانی و الکمالات إلى الآخره (1)
به همین دلیل ؛ یعنی به این دلیل که مقصود از ایجاد و ابقای عالم، انسان کامل است؛ همان گونه که مقصود از پرداختن کالبد نفس ناطقه است، خانه دنیا به زوال وی خراب می شود؛ یعنی با زوال انسان کامل و انتقالش از آنجا، دنیا نیز زایل می شود؛ همان گونه که کالبد با مفارقت نفس ناطقه فانی می گردد. بنابراین، خداوند متعال جز به واسطه انسان کامل بر عالم دنیوی تجلی نمی کند و هنگام رفتن انسان کامل، امدادی که سبب بقای وجود و کمالات دنیا باشد قطع می شود. پس به هنگام انتقال انسان کامل دنیا نیز منتقل می شود و تمام معانی و کمالاتش، از آن به سوی آخرت خارج می شوند.»
پی نوشت:
1.عبد الرحمن جامى، نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1370،ص97.
چنین بیاناتی مضامین روایاتی است که در مجامع روایی شیعیان وجود دارد.
امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند:
«َ لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا ثُمَّ قَالَ وَ لَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَ لَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ (1)
پی نوشت:
1.طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، مشهد،1403ق،ج2، ص317
جمع بندی
پرسش:
این مسأله که 14 معصوم (علیهم السلام) انسان های کامل هستند از لحاظ کلامی و روایی چگونه اثبات می شود؟ و این که انسان کامل چه مقامی در مقایسه با پیامبر و شهدا و سایرین دارد؟
پاسخ:
از منظر عرفای مسلمان، مصداق اصیل انسان کامل در این عالم، انبیاء و اولیاء الهی می باشند، که اکمل و اتم آنها، پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و پس از او ائمه اطهار (علیهم السلام)، از بارزترین مصادیق انسان کاملند.
اهل معرفت به پشتوانه شریعت، به شاخصه های انسان کامل اشاره نموده اند که به برخی از آنها اشاره می شود، تا مقام و جایگاه آنان در عالم هستی روشن گردد.
الف: انسان کامل و واسطه در فیض بودن
یکی از مباحث مهمی که اهل معرفت در آثار عرفانی خود به آن پرداخته اند، مساله «واسطه فیض بودن» انسان کامل می باشد و همین مساله ریشه در شریعت دارد.
در عرفان اسلامی، انسان کامل و خلیفه الهی، روح عالم به شمار می آید (1) و همان طور که تدبیر بدن به عهده روح است، تدبیر عالم نیز به عهده روح آن، یعنی خلیفة الله می باشد. با این بیان، خلافت الهی، وساطت در فیض، و خلیفه، واسطه فیض بین مستخلف عنه (خداوند متعال) و مستخلف علیه (عالم) است.
بنابراین در دیدگاه عرفان اسلامی، هیچ فیضی به عالم نمی رسد، مگر این که از راه انسان کامل و خلیفة الله باشد.
بر اساس همین تدبیر امور عالم به دست خلیفة الله است که در عرفان، انسان کامل را عبد خداوند و رب عالم معرفی می کنند. انسان کامل عبد حق تعالی است، و مدبر و تربیت کننده نسبت به عالم است: «فهو عبد لله و رب بالنسبة الی العالم و لذلک جعله خلیفة و ابناءه خلفاء (2) انسان کامل، بنده است در برابر خداوند، و رب است نسبت به عالم، و از همین رو خداوند ادم و فرزندان او را خلیفه قرار داد»
حال به شریعت که مراجعه نماییم، مساله واسطه در فیض بودن انسان کامل را مشاهده می کنیم: امام صادق (علیه السلام) می فرمایند: «نَحْنُ جَنْبُ اللَّهِ وَ نَحْنُ صَفْوَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ خِيَرَةُ اللَّهِ وَ نَحْنُ مُسْتَوْدَعُ مَوَارِيثِ الانبیاء ... وَ بِنَا يَنْزِلُ الْغَيْثُ وَ بِنَا يَنْزِلُ الرَّحْمَة...(3) ما جنب اللَّه هستیم و ما برگزیدگان او هستیم و ما منتخب خدا هستیم و ما تحویل گیرنده میراث انبیا و امینان پروردگار هستیم ... به واسطه ما بر شما باران می بارد و به واسطه ما رحمت نازل می شود...»
ب: انسان کامل و غایت آفرینش
یکی از مسائلی که اهل معرفت در بحث انسان کامل مطرح می نمایند، مساله «غایت خلقت بودن انسان کامل» می باشد. غایت، مرتبه ای از کمال وجودی است که فعل به انگیزه آن از فاعل صادر می شود و غرض و هدف نیز به آن گفته می شود. حق تعالی عالم را برای غرض و هدفی ویژه آفرید، چرا که آفرینش بدون غرض عبث است و با حکمت خداوند سازگار نیست که کار عبث کند. به یقین، هدف و غرض از آفرینش باید مستمر و دایمی باشد تا هیچ گاه نقض غرض نشود. از طرفی، هیچ یک از موجودات عالم- اعم از جمادات، حیوانات و گیاهان – نمی توانند غرض آفرینش باشد.
این انسان کامل است که می تواند هدف و غرض آفرینش قرار بگیرد، زیرا موجود عالی هیچ گاه آهنگ موجود دانی نمی کند، که اگر چنین کند، آن موجود عالی نخواهد بود. (4)
بر همین اساس پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و اله و سلم) در روایاتی خطاب به حضرت علی (علیه السلام) می فرمایند: « يَا عَلِيُّ لَوْ لَا نَحْنُ مَا خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ وَ لَا حَوَّاءَ وَ لَا الْجَنَّةَ وَ لَا النَّارَ وَ لَا السَّمَاءَ وَ لَا الْأَرْض (5) ای علی! اگر ما نبودیم، خدا آدم و حوا و بهشت و دوزخ و آسمان و زمین را نمی آفرید»
ج: انسان کامل و بقاء عالم هستی
انسان کامل تنها علت غایی هستی نیست، بلکه حافظ و سبب استمرار وجود هم هست، زیرا علت وقتی که وجود یافت، معلول آن وجود مییابد و چون معدوم شد، معلولش معدوم میگردد. بنابراین هنگامی که انسان کامل که علت و سبب وجود عالم است از عالم هستی رخت بر بست، عالم نیز که معلول وجود اوست زوال میپذیرد. (6)
چنین بیاناتی مضامین روایاتی است که در مجامع روایی شیعیان وجود دارد.
امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند:
«لَوْ لَا مَا فِي الْأَرْضِ مِنَّا لَسَاخَتِ الْأَرْضُ بِأَهْلِهَا ثُمَّ قَالَ وَ لَمْ تَخْلُ الْأَرْضُ مُنْذُ خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ مِنْ حُجَّةٍ لِلَّهِ فِيهَا ظَاهِرٍ مَشْهُورٍ أَوْ غَائِبٍ مَسْتُورٍ وَ لَا تَخْلُو إِلَى أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ مِنْ حُجَّةِ اللَّهِ (7) اگر ما روي زمين نبوديم، زمین اهلش را فرو مي برد و آنگاه فرمود: از روزي كه خدا آدم را آفريده تا حال هيچگاه زمين از حجتي خالي نبوده است، ولي آن حجت گاهي ظاهر و مشهور و گاهي غايب و مستور بوده است. تا قيامت نيز از حجت خالي نخواهد شد.» (8)
پی نوشتها:
1.ابن عربی، محیی الدین،فصوص الحکم، تحقیق: عاصم ابراهیم الکیانی، چاپ دوم، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2009 م، ص 49.
2.همو، نقش الفصوص، در: رسائل ابن عربی، تحقیق: محمد شهاب الدین العربی، چاپ اول، بیروت، دار صاد، 1997م، ص514.
3.مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحارالأنوار( ط- بيروت)، دار إحياء التراث العربي، بيروت،1403 ق، ج26،ص259.
4. برای اطلاع بیشتر ر.ک، محيى الدين بن عربى، الفتوحات المكية (اربع مجلدات)، دار الصادر، بیروت، ج2،ص67.
5.ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، اسلاميه،تهران، 135ق،ج1،ص25.
6.برای اطلاع بیشتر ر.ک، جامی، عبد الرحمن، نقد النصوص فى شرح نقش الفصوص،سازمان چاپ و انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، 1370،ص97.
7.طبرسى، احمد بن على، الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، مشهد،1403ق،ج2، ص317.
8.برای اطلاع بیشتر ر. ک نوروزی، رضا، وساطت خلیفه الهی در رسیدن فیض به عالم از دیدگاه شریعت و عرفان اسلامی، معارف عقلی، سال هفتم، شماره سوم، پاییز 1391، صص137-154.