[quote=رضا;105440]با سلام ببین جناب نوری باز آمدید نسازید با علم !! اخه این چه استدلالی است ؟(مخاطب همه ی این آیات تازیان هستند نه ملل دیگر )شمایی که به دوستان یاد آوری میکنید که به آیات دیگر توجه کنند چرا خود توجه نمیکنید؟ در همین آیه جواب شما داده شده!!بنده متعجبم که شما این روش تفسیری را از چه کسی آموخته اید که اینقدر شما را به بیراه میبرد !! برترين آيين الهى ، اسلام است تاكنون بحثهاى مشروحى در آيات گذشته درباره مذاهب پيشين آمده در اين آيات بحث درباره اسلام آغاز مى شود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مى كند. در آيه نخست مى فرمايد: آيا آنها غير از آيين خدا مى طلبند؟ آيين او همين اسلام است (افغير دين الله يبغون ). سپس مى افزايد: تمام كسانى كه در آسمانها و زمين اند چه از روى اختيار يا اجبار اسلام آورده اند (و در برابر فرمان او تسليم اند) و همه به سوى او باز گردانده مى شوند بنابراين اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (و له اسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون ). در اينجا قرآن مجيد اسلام را به معنى وسيعى تفسير كرده و مى گويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمين اند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمان اند يعنى در برابر فرمان او تسليم اند زيرا روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتها گروهى از روى اختيار (طوعا) در برابر ((قوانين تشريعى )) او تسليم اند و گروهى بى اختيار (كرها) در برابر ((قوانين تكوينى )) او. توضيح اينكه : خداوند دو گونه فرمان در عالم هستى دارد يك سلسله از فرمانهاى او به صورت قوانين طبيعى و ما فوق طبيعى است كه بر موجودات مختلف اين جهان حكومت مى كند و همه آنها مجبورند در برابر آن زانو زنند و لحظه اى از اين قوانين سرپيچى نكنند و اگر فرضا سرپيچى كنند ممكن است محو و نابود گردند يك نوع ((اسلام و تسليم )) در برابر فرمان خدا است ، بنابراين اشعه آفتاب كه به درياها مى تابد و بخار آب كه از دريا بر مى خيزد و قطعات ابر كه به هم مى پيوندند دانه هاى باران كه از آسمان فرو مى ريزد، درختانى كه بر اثر آن نمو مى كنند و گلها كه در پرتو آن شكفته مى شوند همه مسلمان اند زيرا هر كدام در برابر قانونى كه آفرينش براى او تعيين كرده است تسليم اند. نوع ديگرى از فرمان خدا هست كه فرمان تشريعى ناميده مى شود يعنى قوانينى كه در تشريع آسمانى و تعليمات انبياء وجود داشته است تسليم در برابر آنها جنبه ((اختيارى )) دارد و تنها افراد با ايمان هستند كه به خاطر تسليم در مقابل آنها شايسته نام ((مسلمان )) مى باشند البته سرپيچى از اين قوانين نيز بالمال دست كمى از سرپيچى از قوانين آفرينش ندارد كه اين هم باعث انحطاط و عقب ماندگى و يا نابودى است . و از آنجا كه جمله ((اسلم )) در آيه فوق اشاره به معنى وسيع اسلام است كه هر دو قسمت را در بر مى گيرد و لذا مى فرمايد: جمعى از روى اختيار تسليم مى شوند (طوعا) مانند مومنان و جمعى از روى اجبار (كرها) مانند كافران نسبت به قوانين تكوينى ، بنابراين معنى آيه اين است كه كافران با اين كه از قبول اسلام در برابر بخشى از فرمانهاى خدا سرباز زده اند ناچار به قبول بخش ديگر شده اند، پس چرا آنها در برابر همه قوانين الهى و دين و آيين حق يك باره تسليم نمى شوند. در آيه بعد خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) (و همه پيروان او) دستور مى دهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين ، علاوه بر آنچه را پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند. مى فرمايد: بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيرههاى بنى اسرائيل ) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورديم ما در ميان آنها فرقى نمى گذاريم و ما در برابر او تسليم هستيم (قل آمنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل على ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون ). دقت جناب نوری !!! آرى ما هيچ فرقى ميان آنها از نظر حقانيت قايل نيستيم ،همه را به رسميت ميشناسيم ، همه رهبران الهى بوده اند و همگى براى هدايت خلق مبعوث شده اند و ما در برابر فرمان خدا از هر نظر تسليم هستيم و بنابراين دست تفرقه اندازان را به اين وسيله كوتاه مى كنيم . و بالاخره در آخرين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد:هر كس غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است (و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين ). جمله ((يبتغ )) از ماده ((ابتغاء)) به معنى تلاش و كوشش است كه هم در موارد شايسته و هم ناشايسته به كار ميرود و در هر مورد تابع قرائنى است كه در آن مورد وجود دارد. به اين ترتيب از مفهوم عام اسلام به عنوان يك اصل كلى كه همان تسليم در مقابل حق است به مفهوم خاص آن يعنى آيين اسلام منتقل مى شود كه نمونه كامل و اكمل آن است و مى گويد:امروز جز آيين اسلام از هيچ كس پذيرفته نيست و در عين احترام به همه اديان الهى برنامه امروز، اسلام است . یا علی ع[/quote] آقای رضا شما هنوز سندی ارایه نکردید که دین دیگر پیامبران اسلام نیست. شما هنوز سندی ارایه نکردید که اسلام محمدی بر دیگر اسلامها برتری دارد. شما با قرآن هم سر ستیز دارید؟ سوره ابراهیم آیه 4 و سوره عنکبوت آیه 46، سوره بقره بویژه آیه 62 یا 69، صراحت دارد.
یاوران منجی گرامی درود دوم- اگر دینهای یهودی و مسیحی دچار انحراف شده اند، اسلام نشده؟ پس طالبان و وهابیان، اسماعیلیه، شیخیه، و ..... چی هستند؟ مذهب سنی که اکثریت مسلمانان را تشکیل میدهد، شیعه را انحرافی در اسلام میدانند.
درود جناب مهران :Gol:
ما مسلمانان پذيرفتهايم سرچشمه تمام آموزههاى دينى، وحى الهى است كه با عقل سليم نيز سازگار و هماهنگ است. از جمله اين آموزهها، حق يا باطل بودن چيزى است كه براى شناخت آن، نشانهها و ملاكهايى وجود دارد. پىبردن به حقانيت يا ناحقّ بودن هر پديدهاى در منابع شيعه و سنى به فراوانى يا كمى آن پديده بستگى ندارد و هيچ دانشمند و محقّقى به اين معيار باطل پايبند نيست. بنابراين مىتوان گفت:
الف) اگر اكثريت نشانه حقانيت باشد، بايد بپذيريم همه شيعيان و سنىها باطلند و بايد همه از اسلام دست برداريم!!! زيرا الان اكثريت مردم جهان غير مسلمانند؛ براى نمونه كشور چين با بيش از يك ميليارد جمعيت و هند با قريب به يك ميليارد نفر، در اردوگاه غير مسلمانان هستند و نسبت به جمعيتشان تعداد بسيار اندكى مسلمان دارند. ب) ملاك حق يا باطل بودن يك مكتب، تعداد جمعيت هواداران آن نيست. قرآن كريم در آيات متعددى راجع به اين مسأله مىفرمايد: 1. « وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرينَ» [1]؛ بيشتر آنان را سپاسگذار نخواهى يافت. 2. « اِنَّ أَوْلِيَاؤُهُ الاّ الْمُتَّقوُنَ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» [2]؛ اولياى او نيستند، مگر پرهيزكاران، ولكن بيشتر آنان نمىدانند. 3. « وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِى الشَّكُور» [3]؛ و اندكى از بندگان من سپاسگذارند.
كسى از اميرمؤمنان على عليه السلام پرسيد: كه چگونه مىشود مخالفان تو در جنگ جمل كه اكثريت نسبى را تشكيل مىدادند باطل باشند؟ حضرت فرمودند: «ان الحقّ و الباطل لا يعرفان بأقدار الرجال، أعرف الحق تعرف أهله، أعرف الباطل تعرف أهله» [4]؛ حق و باطل با تعداد پيروان، شناخته نمىشود، حق را بشناس! اهل آن را خواهى شناخت، باطل را بشناس! اهل آن را خواهى يافت.[5]
موفق باشید ...:Gol:
پاورقی__________________________________________________ [1] سوره اعراف، (7) آيه 17. [2] سوره انفال، (8) آيه 34. [3] سوره سبأ، (34) آيه 13. [4] علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 228، و حلية الابرار، بحرانى، ج 2، ص 354، و أنساب الاشراف، بلاذرى با تحقيق محمودى، ص 239-274، و تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 210. [5] برای مطالعه بیشتر ر.ک: پایگاه اینترنتی موسسه مذاهب اسلامی.
[quote=رضا;105447]درسوره حجر آيه 9 چنين آمده است:انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون. ما خود اين كتاب را فرود آورديم و همالبته خود نگهبان آن هستيم. در اين آيه با قاطعيت كم نظيرى از محفوظ ماندن قرآن از تحريف وتغيير و نابودى سخن رفته است. يكى از علل تجديدرسالت و ظهور پيامبران جديد، تحريف و تبديلهايى است كه در تعليماتو كتب مقدس پيامبران رخ مىداده است و به همين جهت آن كتابها وتعليمات، صلاحيتخود را براى هدايت مردم از دست مىدادهاند. غالبا پيامبران احيا كننده سنن فراموششده و اصلاح كننده تعليمات تحريف يافته پيشينيان خود بودهاند. گذشته از انبيائى كه صاحب كتاب و شريعت و قانوننبوده و تابع يك پيغمبر صاحب كتاب و شريعت بودهاند، مانند همه پيامبران بعد از ابراهيم تا زمان موسى و همه پيامبرانبعد از موسى تا عيسى، پيامبران صاحب قانون و شريعت نيز بيشتر مقررات پيامبر پيشين را تاييد مىكردهاند. ظهور پياپى پيامبرانتنها معلول تغيير و تكامل شرايط زندگى و نيازمندى بشر به پيام نوين و رهنمايى نوين نيست، بيشتر معلولنابوديها و تحريف و تبديلهاى كتب و تعليمات آسمانى بوده است. بشر چند هزار سال پيش نسبت به حفظ مواريث علمىو دينى ناتوان بوده است و از او جز اين انتظارى نمىتوان داشت.آنگاه كه بشر مىرسد به مرحلهاى از تكامل كه مىتواند مواريثدينى خود را دست نخورده نگهدارى كند، علت عمده تجديد پيام و ظهورپيامبر جديد منتفى مىگردد و شرط لازم(نه شرط كافى)جاويد ماندن يك دين، موجود مىشود. آيه فوق به منتفىشدن مهمترين علت تجديد نبوت و رسالت از تاريخ نزول قرآن به بعد اشارهمىكند، و در حقيقت، تحقق يكى از اركان ختم نبوت را اعلام مىدارد. چنانكه همه مىدانيمدر ميان كتب آسمانى جهان تنها كتابى كه درست و به تمام و كمالدست نخورده باقى مانده قرآن است. بعلاوه، مقادير زيادى از سنت رسول به صورتقطعى و غير قابل ترديد در دست است كه از گزند روزگار مصون مانده است.[/quote] آقای رضا شما چند نکته را نادیده گرفته و با نادیده گرفتن آنها و تفسیر به رای میکوشید که خودتان را اثبات کنید. این راهی نادرست است. از یا علی درون سخنتان، باید آموخته باشید که راستی/حق بر همه چیز مقدم است. در آیه ای که فرمودید، واژه الذکر بکار رفته است. این واژه به همراه الکتاب نامی است که خداوند برای آموزشهایش برای هر پیامبری بکار برده است. برای نمونه برای موسی نیز از واژه الذکر بهره برده شده است. از این روی پاسداری از الذکر، خاص قرآن نیست، بلکه عام کتاب خداوند است که برای هر پیامبری به زبان آن پیامبر فرستاده شده است.
آقای رضا برای تهمت و گفتار ب ادبانه تان، شما را به داوری خداوند در دادگاه سر پل چینوت میسپارم. در باره کتاب نیز خود خوب میدانید، زیرا در نوشته های پیشینتان خودتان نوشته بودید که گاتها کتاب آسمانی ماست.
این را خود اوستا نیز هزاران بار گواهی کرده است. همانجایی که شما آن را بیشرمانه میخوانید، سرودن گاتها را برای پاکی درون و برون و زدایش دیوهای درون، توصیه میکند. کدام دروغ در کتاب مقدس است؟ انحراف انحراف است، چه در ترجمه و تفسیر، چه در اصل. شما اگر هم بپذیریم در اصل تحریفی نیست، در ترجمه و تفسیر که هست. سندش هم اختلافی که میان این همه فرقه اسلامی است. سندش اختلافی که در تفسیرهای گوناگون است. شما با قرآن همان کاری را میکنید، که موبدان ساسانی با گاتها کردند. چرا به ایشان ایراد میگیرید؟ تفسیر به رای، مصادره به مطلوب و ...... کاریست که ایشان کردند و شما نیز درست پا جای پای ایشان میگذارید.
با سلام
اگر خدای شما خدای محمد (ص)باشد که باید پاسخ گو باشید؟ اگر هم از نوع خدای ساسانیان که ..........! جناب مهرانی که ۱۸ سال تحقیق کردیده !!؟ و هنوز نه از قرآن چیزی میدانید و نه قبول به تحریفات اوستا هستید!!؟آیا شما اوستا را قبول دارید؟ اگر ندارد چرا ان را حذف نمیکنید؟و فقط گاتها را بگذارید؟ شما تنها زرتشتی هستید که چنین برداشتی دارید؟ بنده منابع را در اختیار شما در مورد دوگانه پرستی!!؟ ازدواج با محارم؟ آتش پرستی؟ پادشاه پرستی؟و ثروت پرستی؟احکام دور از علم قرار داده ام چرا به بیراه میروید؟ هرجا از شما منبع خواستم گفتید خودمان خودمان را تاید میکنیم!!؟
پس خودتان با خودتان خوش باشید! اما اگر در مورد اسلام مینویسید با منبع بنویسید و مستند !! قرآن همانند کتاب شما و یا هیچ کتاب دیگری نیست که بازگویم خودمان ان را تاید کرده ایم!!
کسانی که کمی بویی از علم برده باشند بر این واقفند !!
و اگر به خدا اعتقاد دارید آنهم به خدای واحد!!پس پذیرای آخرین پیامبر خداوند باشید و دست از لجبازی واردید!!؟:Sham:
دیروز با کسی در اینترنت سخن میگفتم که مدعی زرتشتیگری بود!!؟ و قتی مستند برای او مطلب گفتم تعجب کرد !!،و باور نمیکرد که از چه پشتیبانی میکند!!
اما باز یاد آور میشوم در سراسر قرآن اصرار عجيبى هست كه دين، از اولتا آخر جهان، يكى بيش نيست و همه پيامبران بشر را به يك دين دعوت كردهاند. در سوره شورى آيه 13 چنين آمده است: شرع لكم من الدين ما وصى بهنوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى.خداوند براى شما دينى قرارداد كه قبلا به نوح توصيه شده بود و اكنون بر تو وحى كرديم و بهابراهيم و موسى و عيسى نيز توصيه كرديم. قرآن در همه جا نام اين دين را كه پيامبراناز آدم تا خاتم مردم را بدان دعوتمىكردهاند «اسلام» مىنهد. مقصوداين نيست كه در همه زمانها به اين نام خوانده مىشدهاست، مقصود اين است كه دين داراى حقيقت و ماهيتى است كه بهترين معرفآن، لفظ «اسلام» است. در سوره آل عمران آيه 67 درباره ابراهيم مىگويد:ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما. ابراهيم نه يهودى بود و نهنصرانى، حق جو و مسلم بود. و در سوره بقره آيه 132 دربارهيعقوب و فرزندانش مىگويد: و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوبيا بنى ان الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون. ابراهيم و يعقوب به فرزندان خود چنينوصيت كردند: خداوند براى شما دين انتخاب كرده است، پس با اسلام بميريد. آيات قرآن در اين زمينه زياد است ونيازى به ذكر همه آنها نيست. البته پيامبران در پارهاىاز قوانين و شرايع با يكديگر اختلاف داشتهاند.قرآن در عين اينكهدين را واحد مىداند، اختلاف شرايعو قوانين را در پارهاى مسائل مىپذيرد. در سوره مائده آيه 48 مىگويد: لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا. براى هر كدام(هر قوم و امت)يك راه ورودو يك طريقه خاص قرار داديم. ولى از آنجا كه اصول فكرىو اصول عملى كه پيامبران به آن دعوت مىكردهاند يكى بوده و همهآنان مردم را به يك شاهراه و به سوى يك هدف دعوت مىكردهاند، اختلاف شرايعو قوانين جزئى در جوهر و ماهيت اين راه كه نامش در منطق قرآن «اسلام» است تاثيرى نداشته است. تفاوت و اختلاف تعليماتانبياء با يكديگر از نوع اختلاف برنامههايى است كه در يك كشور هر چند يك بار به مورد اجرا گذاشته مىشود و همهآنها از يك «قانون اساسى» الهام مىگيرد. [FONT=Verdana]تعليمات پيامبران در عين پارهاى اختلافات، مكمل و متمم يكديگر بوده است. اختلافو تفاوت تعليمات آسمانى پيامبران از نوع اختلافات مكتبهاى فلسفىيا سياسى يا اجتماعىيا اقتصادى كه مشتمل بر افكار متضاد است نبوده است، انبياء تماماتابع يك مكتب و داراى يك تز بودهاند. تفاوت تعليمات انبياء بايكديگر، يا از نوع تفاوت تعليمات كلاسهاى عالىتر با كلاسهاى دانىتر،يا از نوع تفاوت اجرائى يك اصل در شرايط و اوضاع گوناگون بوده است. مىدانيم كه دانش آموزدر كلاسهاى بالاتر نه تنها به مسائلى بر مىخورد كه قبلا به آنها بههيچ وجه بر نخورده است، بلكه تصورش درباره مسائلى كه قبلا ياد گرفته و در ذهنكودكانه خود به نحوى آنها را تجسم داده است احيانا زير و رو مىشود. تعليماتانبياء نيز چنين است.
[quote=صدیق;105454] درود جناب مهران :gol: ما مسلمانان پذيرفتهايم سرچشمه تمام آموزههاى دينى، وحى الهى است كه با عقل سليم نيز سازگار و هماهنگ است. از جمله اين آموزهها، حق يا باطل بودن چيزى است كه براى شناخت آن، نشانهها و ملاكهايى وجود دارد. پىبردن به حقانيت يا ناحقّ بودن هر پديدهاى در منابع شيعه و سنى به فراوانى يا كمى آن پديده بستگى ندارد و هيچ دانشمند و محقّقى به اين معيار باطل پايبند نيست. بنابراين مىتوان گفت: الف) اگر اكثريت نشانه حقانيت باشد، بايد بپذيريم همه شيعيان و سنىها باطلند و بايد همه از اسلام دست برداريم!!! زيرا الان اكثريت مردم جهان غير مسلمانند؛ براى نمونه كشور چين با بيش از يك ميليارد جمعيت و هند با قريب به يك ميليارد نفر، در اردوگاه غير مسلمانان هستند و نسبت به جمعيتشان تعداد بسيار اندكى مسلمان دارند.
ب) ملاك حق يا باطل بودن يك مكتب، تعداد جمعيت هواداران آن نيست. قرآن كريم در آيات متعددى راجع به اين مسأله مىفرمايد: 1. « وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرينَ» [1]؛ بيشتر آنان را سپاسگذار نخواهى يافت. 2. « اِنَّ أَوْلِيَاؤُهُ الاّ الْمُتَّقوُنَ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» [2]؛ اولياى او نيستند، مگر پرهيزكاران، ولكن بيشتر آنان نمىدانند. 3. « وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِى الشَّكُور» [3]؛ و اندكى از بندگان من سپاسگذارند. كسى از اميرمؤمنان على عليه السلام پرسيد: كه چگونه مىشود مخالفان تو در جنگ جمل كه اكثريت نسبى را تشكيل مىدادند باطل باشند؟ حضرت فرمودند: «ان الحقّ و الباطل لا يعرفان بأقدار الرجال، أعرف الحق تعرف أهله، أعرف الباطل تعرف أهله» [4]؛ حق و باطل با تعداد پيروان، شناخته نمىشود، حق را بشناس! اهل آن را خواهى شناخت، باطل را بشناس! اهل آن را خواهى يافت.[5] موفق باشید ...:gol: پاورقی__________________________________________________ [1] سوره اعراف، (7) آيه 17. [2] سوره انفال، (8) آيه 34. [3] سوره سبأ، (34) آيه 13. [4] علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 228، و حلية الابرار، بحرانى، ج 2، ص 354، و أنساب الاشراف، بلاذرى با تحقيق محمودى، ص 239-274، و تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 210. [5] برای مطالعه بیشتر ر.ک: پایگاه اینترنتی موسسه مذاهب اسلامی. [/quote] صدیق گرامی درود من با سخن راست/حق شما هم باورم. این سخن من در پاسخ به دوستانی است که انحراف و تحریف را در دینهای دیگر میبینند و آن را ملاک ناحق و نارسا بودن آن دینها میدانند، آنگاه چنین انحراف و تحریفهایی را در اسلام نمیبینند.
[quote=رضا;105457]با سلام اگر خدای شما خدای محمد (ص)باشد که باید پاسخ گو باشید؟ اگر هم از نوع خدای ساسانیان که ..........! جناب مهرانی که ۱۸ سال تحقیق کردیده !!؟ و هنوز نه از قرآن چیزی میدانید و نه قبول به تحریفات اوستا هستید!!؟آیا شما اوستا را قبول دارید؟ اگر ندارد چرا ان را حذف نمیکنید؟و فقط گاتها را بگذارید؟ شما تنها زرتشتی هستید که چنین برداشتی دارید؟ بنده منابع را در اختیار شما در مورد دوگانه پرستی!!؟ ازدواج با محارم؟ آتش پرستی؟ پادشاه پرستی؟و ثروت پرستی؟احکام دور از علم قرار داده ام چرا به بیراه میروید؟ هرجا از شما منبع خواستم گفتید خودمان خودمان را تاید میکنیم!!؟ پس خودتان با خودتان خوش باشید! اما اگر در مورد اسلام مینویسید با منبع بنویسید و مستند !! قرآن همانند کتاب شما و یا هیچ کتاب دیگری نیست که بازگویم خودمان ان را تاید کرده ایم!! کسانی که کمی بویی از علم برده باشند بر این واقفند !! و اگر به خدا اعتقاد دارید آنهم به خدای واحد!!پس پذیرای آخرین پیامبر خداوند باشید و دست از لجبازی واردید!!؟:sham: دیروز با کسی در اینترنت سخن میگفتم که مدعی زرتشتیگری بود!!؟ و قتی مستند برای او مطلب گفتم تعجب کرد !!،و باور نمیکرد که از چه پشتیبانی میکند!! اما باز یاد آور میشوم در سراسر قرآن اصرار عجيبى هست كه دين، از اولتا آخر جهان، يكى بيش نيست و همه پيامبران بشر را به يك دين دعوت كردهاند. در سوره شورى آيه 13 چنين آمده است: شرع لكم من الدين ما وصى بهنوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى.خداوند براى شما دينى قرارداد كه قبلا به نوح توصيه شده بود و اكنون بر تو وحى كرديم و بهابراهيم و موسى و عيسى نيز توصيه كرديم. قرآن در همه جا نام اين دين را كه پيامبراناز آدم تا خاتم مردم را بدان دعوتمىكردهاند «اسلام» مىنهد. مقصوداين نيست كه در همه زمانها به اين نام خوانده مىشدهاست، مقصود اين است كه دين داراى حقيقت و ماهيتى است كه بهترين معرفآن، لفظ «اسلام» است. در سوره آل عمران آيه 67 درباره ابراهيم مىگويد:ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما. ابراهيم نه يهودى بود و نهنصرانى، حق جو و مسلم بود. و در سوره بقره آيه 132 دربارهيعقوب و فرزندانش مىگويد:و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوبيا بنى ان الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون. ابراهيم و يعقوب به فرزندان خود چنينوصيت كردند: خداوند براى شما دين انتخاب كرده است، پس با اسلام بميريد. آيات قرآن در اين زمينه زياد است ونيازى به ذكر همه آنها نيست. البته پيامبران در پارهاىاز قوانين و شرايع با يكديگر اختلاف داشتهاند.قرآن در عين اينكهدين را واحد مىداند، اختلاف شرايعو قوانين را در پارهاى مسائل مىپذيرد. در سوره مائده آيه 48 مىگويد:لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا. براى هر كدام(هر قوم و امت)يك راه ورودو يك طريقه خاص قرار داديم. ولى از آنجا كه اصول فكرىو اصول عملى كه پيامبران به آن دعوت مىكردهاند يكى بوده و همهآنان مردم را به يك شاهراه و به سوى يك هدف دعوت مىكردهاند، اختلاف شرايعو قوانين جزئى در جوهر و ماهيت اين راه كه نامش در منطق قرآن «اسلام» است تاثيرى نداشته است. تفاوت و اختلاف تعليماتانبياء با يكديگر از نوع اختلاف برنامههايى است كه در يك كشور هر چند يك بار به مورد اجرا گذاشته مىشود و همهآنها از يك «قانون اساسى» الهام مىگيرد. تعليمات پيامبران در عين پارهاى اختلافات، مكمل و متمم يكديگر بوده است. اختلافو تفاوت تعليمات آسمانى پيامبران از نوع اختلافات مكتبهاى فلسفىيا سياسى يا اجتماعىيا اقتصادى كه مشتمل بر افكار متضاد است نبوده است، انبياء تماماتابع يك مكتب و داراى يك تز بودهاند. تفاوت تعليمات انبياء بايكديگر، يا از نوع تفاوت تعليمات كلاسهاى عالىتر با كلاسهاى دانىتر،يا از نوع تفاوت اجرائى يك اصل در شرايط و اوضاع گوناگون بوده است. مىدانيم كه دانش آموزدر كلاسهاى بالاتر نه تنها به مسائلى بر مىخورد كه قبلا به آنها بههيچ وجه بر نخورده است، بلكه تصورش درباره مسائلى كه قبلا ياد گرفته و در ذهنكودكانه خود به نحوى آنها را تجسم داده است احيانا زير و رو مىشود. تعليماتانبياء نيز چنين است.[/quote] آقا رضا شما با عنادی که دارید، پا روی راستی/حق میگذارید و میپندارید که از رستگاران هم هستید. باشد تا داوری خداوند. در هر برگ از اوستا یا برگ دیگرش، تاکید شده که کتاب آسمانی زرتشتیان گاتهاست. رییس انجمن موبدان امروزین هم در سخنرانی و هم در کتابهایش این نکته را به روشنی نوشته اند. باز هم سخن از اوستا به نام کتاب مقدس و کتاب آسمانی میبرید؟ من همه اتهامهای شما را با سند رد کردم، با عنادی که دارید، همچنان اتهامهای نادرست خود را طرح میکنید؟ شما هنوز سندی ارایه نکرده اید که نشان دهد، خئتودت یعنی ازدواج و آنهم ازدواج با محارم. شما یک نقل قول دشمنانه نادرست، را هی از زبان این و آن تکرار کرده اید و به پندار خود، سند داده اید. کدام سند؟ شما هنوز سندی ارایه نکرده اید که اهریمن در برابر خدا، به اندازه خدا، آفریننده و ..... باشد. در قرآن از خداوند با نام احسن الخالقین یاد میکند. یعنی خالقهایی جزیی هستند که بودنها نشان از شرک و کفر نیست. این ویران کنندگی اهریمن نازرتشتی در باور مغان ماد را که در هنگام ساسانیان به باور حکومتی وارد، شد به حساب همان خورده آفرینندگان بگذار. من برای شما از همه جای اوستا سند و نمونه آوردم که خداوند به یگانگی، دانایی، آفرینندگی و .... ستوده شده است. باز هم با عناد هرچه بیشتر چشم بر روی راستی میبندید و چنین اتهامهای نادرستی میزنید؟
شما هنوز سندی ارایه نکردید که اسلام محمدی بر دیگر اسلامها برتری دارد.
سلام جناب مهران چرا دقت نمیکنید؟! توحيد، اصلو سنگ اول ساختمانى است كه پيامبران دست در كار ساختنش بودهاند، اماهمين توحيد، درجات و مراتبى دارد. آنچه يك عامى به نام خداى يگانه درذهن خود تجسم مىدهد با آنچه در قلب يك عارف تجلى مىكند يكى نيست.این قبول اما این کجا و سخنان شما کجا؟!! عارفان نيز در يك درجه نيستند. «اگر ابوذر بر انچه در قلب سلماناست آگاه گردد، گمان كفر به او مىبرد و او را مىكشد» (1) . بديهى است كه آيات اول سوره حديد و اخر سورهحشر و سوره «قل هو الله احد» براى بشر چند هزار سال پيش - بلكه بشر هزار سال پيش - قابل هضم نبوده است، تنها افرادمعدودى از اهل توحيد خود را به عمق اين آيات نزديك مىنمايند. در آثار اسلامى وارد شده كه:«خداوند چون مىدانست بعدهاافراد متعمق و ژرف انديشى خواهند آمد، آيات «قل هو الله احد» و پنج آيه اول سوره حديد را نازل كرد» (2) . شكل اجرائى يك اصلكلى نيز در شرايط گوناگون متفاوت مىشود. بسيارى از اختلافات در روشانبياء از نوع تفاوت در شكل اجرا بوده است نه در روح قانون. اين مطلبى است كهبعد درباره آن سخن خواهيم گفت. قرآن كريم هرگز كلمه«دين» را به صورت جمع(اديان)نياورده است.دين در قرآن همواره مفرداست، زيرا آن چيزى كه وجود داشته و دارد دين است نه دينها. در سورهبقره آيه 143 چنين آمده است: و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا. و اينچنينشما را - تربيتيافتگان واقعى اسلام را - جماعت وسط و معتدل و متعادلقرار داديم تا حجت و شاهد بر مردم ديگر باشيد و پيغمبر حجت و شاهد بر شما باشد. امت واقعى اسلام از نظر قرآن يك امتوسط و معتدل است. بديهى است كه امت وسط و معتدل و متعادل، دست پرورده تعاليم وسط و معتدل است. اين آيه امتياز و خصوصيتامت ختميه و تعليمات ختميه را در يك كلمه ذكر مىكند: وسطيت و تعادل. در اينجا پرسشى پيشمىآيد و آن اينكه مگر ساير پيامبران تعليمات متعادلى نداشتهاند؟ درپاسخ اين پرسش ذكر مطلبى لازم است:
انسان تنها جاندار روى زمين نيست، و هم تنهاجاندارى نيست كه اجتماعى زندگى مىكند. جاندارهاى ديگرى هستند كه زندگى اجتماعى دارند با يك سلسله مقررات ونظامات و تشكيلات دقيق.زندگى آنها بر خلاف بشر، ادوارى از قبيل عهد جنگل، عهد حجر، عهد آهن، عهد اتم و غيره پيدا نكردهاست، از اولى كه نوع آنها به وجود آمده داراى همين تشكيلات و نظامات بودهاند كه دارند.اين انسان است كه به حكم «و خلقالانسان ضعيفا(2) انسان(در بدو خلقت)ناتوان آفريده شده است» زندگىاش از صفر شروع مىشود و به سوى بىنهايتپيش مىرود.انسان فرزند رشيد و بالغ طبيعت است و از همين رو آزاد و مختار است، نيازى به قيمومت و سرپرستى مستقيمو هدايت اجبارى به وسيله نيروى مرموزى به نام «غريزه» ندارد. آنچه ساير جاندارانبا نيروى غير قابل سرپيچى غريزه انجام مىدهند، او در محيط آزاد عقلو قوانين قراردادى انجام مىدهد: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا (3) . راه را به او نموديم، او خود(آزادانه و با انتخابخود)يا قدرشناس است و يا ناسپاس.
راز اينكه در انسان انحراف و سقوط و توقفو انحطاط هست و در ساير جاندارها نيست نيز در همين نكته است. انسان بر خلاف ساير جانداران - كه سر جاى خود متوقفاندو خود قادر نيستند كه خود را جلو ببرند يا به عقب برگردند، به راست منحرف شوند يا به چپ، تند بروند يا كند - هم مىتواندخود را به جلو ببرد و هم مىتواند به عقب برگردد، هم قادر است به سوى چپ منحرف شود و هم به سوى راست، هم مىتواندتند برود و هم كند، و بالاخره هم مىتواند بندهاى «شاكر» باشد و هم سركشى «كافر»، از اين رو دائما در ميان نوسانات افراطى و تفريطى گرفتار است.
رسالت پيامبر اسلام با همهرسالتهاى ديگر اين تفاوت را دارد كه از نوع قانون است نه برنامه،قانون اساسى بشريت است، مخصوص يك اجتماع تندرو يا كندرو يا راست رو يا چپ رو نيست. اسلام طرحى است كلى و جامع و همه جانبه و معتدلو متعادل، حاوى همه طرحهاى جزئى و كارآمد در همه موارد. آنچه در گذشته انبياء انجام مىدادند كه برنامه مخصوص براى يك جامعه خاص از جانب خدا مىآوردند، در دوره اسلام علما و رهبران امت بايد انجام دهند، با اين تفاوت كه علما ومصلحين با استفاده از منابع پايان ناپذير وحى اسلامى برنامههاى خاصى تنظيم مىكنند و آن را به مرحله اجرا مىگذارند. قرآن كتابى است كه روحهمه تعليمات موقت و محدود كتب ديگر آسمانى را كه مبارزه با انواعانحرافها و بازگشت به تعادل است در بر دارد.اين استكه قرآن خود را «مهيمن» و حافظ و نگهبان ساير كتب آسمانى مىخواند: و انزلنا اليك الكتاب بالحقمصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه(1) . ما اين كتاب را بهحق فرود آورديم در حالى كه تاييد و تصديق مىكند كتب آسمانى پيشينرا و حافظ و نگهبان آنهاست. از نصوص اسلامى بر مىآيدكه همه پيامبران به حكم اينكه مقدمه ظهور نبوت كلى و ختمىو قانون اساسى يگانه الهى بودهاند، موظف بودهاند كه نويد اكمال و. اتمام دين را در دوره ختميهبه امتهاى خود بدهند.
خداوند از همه پيامبران چنين پيمانى گرفتهاست. در نهج البلاغه، خطبه اول بيان جالبى در اين زمينه است: و لم يخل سبحانه خلقه من نبى مرسل او كتاب منزلاو حجة لازمة او محجة قائمة، رسل لا تقصر بهم قلة عددهم و لا كثرة المكذبين لهم، من سابق سمى له من بعده او غابر عرفهمن قبله.على ذلك نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الآباء و خلفتالابناء، الى ان بعث الله محمدا رسول الله صلى الله عليهو آله لا نجاز عدته و تمام نبوته، ماخوذا على النبيين ميثاقه، مشهورة سماته، كريما ميلاده. خداوند هرگز خلق را از وجود يك پيامبر يا كتابآسمانى يا حجت كافى يا طريقه روشن، خالى نگذاشته است، فرستادگانى كه اندكى عدد آنها و بسيارى عدد مخالفانشان آنهارا از انجام وظيفه باز نداشته است.هر پيامبرى به پيامبر پيشين خود قبلا معرفى شده است و آن پيامبر پيشين او را به مردممعرفى كرده و بشارت داده است.به اين ترتيب نسلها پشتسر يكديگر آمد و روزگاران گذشت تا خداوند محمد(صلى الله عليهو آله)را به موجب و عدهاى كه كرده بود، براى تكميل دستگاه نبوت فرستاد در حالى كه از همه پيامبران براى او پيمانگرفته بود.علائم او معروف و مشهور و ولادت او بزرگوارانه بود.
با سلام خوب جناب مهران خواندیم !! منظورتان چیست؟ ان را بیان کنید!!
آقای رضا با درود، شما با من و دین زرتشتی عناد دارید، با قرآن که سر ستیز ندارید. دارید؟ شما اگر آیه هایی که نشانی اش را دادم بخوانید، خواهی دید که منظور از اسلام، تنها اسلام محمدی نیست. 1- در زیر دو آیه از سوره بقره را نمونه می آورم که الذکر یا الکتاب، منظور تنها قرآن نیست. همچنین آن چیزی که خداوند از مردم خواسته، پیروی از پیامبری ویژه (خاص) نیست. بلکه ایمان به خداوند و روز داوری خداوند و... است.
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿۵۳﴾ فولادوند: و آنگاه كه موسى را كتاب و فرقان [=جداكننده حق از باطل] داديم شايد هدايت يابيد مکارم: و (نيز به خاطر آوريد) هنگامي را كه به موسي كتاب وسيلهاي تشخيص حق از باطل را داديم تا هدايت شويد خرمشاهی: و ياد كنيد كه به موسى كتاب آسمانى و فرقان داديم تا به راه آييد إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۶۲﴾ فولادوند: در حقيقت كسانى كه [به اسلام] ايمان آورده و كسانى كه يهودى شدهاند و ترسايان و صابئان هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و كار شايسته كرد پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد مکارم: كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آوردهاند، و يهود و نصاري و صابئان (پيروان يحيي يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچگونه ترس و غمي براي آنها نيست (و هر كدام از پيروان اديان كه در عصر و زمان خود بر طبق وظائف و فرمان الهي عمل كردهاند ماجورند و رستگار). خرمشاهی: از مؤمنان و يهوديان و مسيحيان و صابئين، هر كس كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده و نيكوكارى كرده باشد، پاداششان نزد خداوند [محفوظ] است و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند 2- این آیه از سوره عنکبوت نشان میدهد که اهل کتاب، که به استناد سوره حج، آیه 17، دین زرتشتی هم جزو آنهاست، مسلمان هستند. وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۴۶﴾ فولادوند: و با اهل كتاب جز به [شيوهاى] كه بهتر است مجادله مكنيد مگر [با] كسانى از آنان كه ستم كردهاند و بگوييد به آنچه به سوى ما نازل شده و [آنچه] به سوى شما نازل گرديده ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم مکارم: با اهل كتاب جز به روشي كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كساني كه از آنها مرتكب ظلم و ستم شدند، و به آنها بگوئيد ما به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و شما نازل شده ايمان داريم، معبود ما و شما يكي است و در برابر او تسليم هستيم. خرمشاهی: و با اهل كتاب جز به شيوهاى كه نيكوتر است، مجادله مكنيد، مگر با ستمگران آنان، و بگوييد به آنچه بر ما و به آنچه بر شما نازل شده ايمان آوردهايم، و خداى ما و خداى ما و خداى شما يكى است و ما همه فرمانبردار اوييم
4- سوره ابراهیم آیه 4 نیز میگوید که خداوند نفرستاده رسولی مگر به زبان امتش تا امتش را به سوی خداوند راهنمایی کند. وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۴﴾ فولادوند: و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند پس خدا هر كه را بخواهد بىراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند و اوست ارجمند حكيم مکارم: ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا (حقايق را) براي آنها آشكار سازد، سپس خدا هر كس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت ميكند، و او توانا و حكيم است. خرمشاهی: و هيچ پيامبرى نفرستادهايم مگر [با پيامى] به زبان قومش، تا [احكام و حقايق را] براى آنان روشن بدارد، آنگاه خداوند هركس را بخواهد بيراه مىگذارد و هركس را كه بخواهد هدايت مىكند و او پيروزمند فرزانه است
آقای رضا شما چند نکته را نادیده گرفته و با نادیده گرفتن آنها و تفسیر به رای میکوشید که خودتان را اثبات کنید. این راهی نادرست است. از یا علی درون سخنتان، باید آموخته باشید که راستی/حق بر همه چیز مقدم است. در آیه ای که فرمودید،واژه الذکر بکار رفته است. این واژه به همراه الکتاب نامی است که خداوند برای آموزشهایش برای هر پیامبری بکار برده است. برای نمونه برای موسی نیز از واژه الذکر بهره برده شده است. از این روی پاسداری از الذکر، خاص قرآن نیست، بلکه عام کتاب خداوند است که برای هر پیامبری به زبان آن پیامبر فرستاده شده است.
با سلام جناب مهران بنده هم راستی را آموخته ام و هم مبارزه با شرک را !!
چه میگوید جناب مهران ؟؟؟!!
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ حفظ قرآن از دستبردها! به دنبال بهانه جوئيهاى كفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن كه در آيات گذشته آمده بود،در آيه مورد بحث يك واقعيت بزرگ و پر اهميت را به عنوان دلدارى به پيامبر از يكسو و اطمينان خاطر همه مؤ منان راستين از سوى ديگر بيان مى كند و آن اينكه : ((ما اين قرآن را كه مايه تذكر است نازل كرديم ، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهيم كرد)) (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ). چنان نيست كه اين قرآن بدون پشتوانه باشد، و آنها بتوانند آفتاب وجودش را با گل بپوشانند و يا نور و شعاعش را با پف كردن خاموش كنند كه اين چراغى است كه ايزد آن را برافروخته است ، و اين آفتابى است كه غروب و افول نخواهد داشت . اين گروه اندك و ناتوان كه سهل است ، اگر همه جباران و زورمندان و سياستمداران ستمگر و انديشمندان منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند كه نورش را خاموش كنند، توانائى نخواهند داشت ، چرا كه خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است .:Sham: در اينكه منظور از محافظت و پاسدارى قرآن در برابر چه امورى است ، باز مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند: 1 - بعضى گفته اند در برابر تحريف و تغيير و زياده و نقصان است .
2 - بعضى ديگر گفته اند در برابر فنا و نابودى تا آخر جهان .
3 - بعضى ديگر گفته اند در برابر منطقه اى گمراه كننده ضد قرآنى . ولى اين تفاسير نه تنها با هم تضادى ندارند بلكه در مفهوم عام ((انا له لحافظون )) داخلند چرا اين محافظت و پاسدارى را كه به صورت مطلق و به اصطلاح با حذف متعلق آمده است در يك بعد خاص محصور و محدودش كنيم . حق اين است كه ، خداوند طبق ظاهر آيه فوق وعده داده كه آنرا از هر نظر حفظ و پاسدارى كند: محافظت از هر گونه تحريف و محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه هاى دشمنان وسوسه گر. اما اينكه بعضى از قدماى مفسرين احتمال داده اند كه منظور، محافظت شخص ((پيامبر)) است و ضمير ((له )) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باز مى گردد، زيرا كلمه ((ذكر)) به شخص پيغمبر در بعضى از آيات قرآن (سوره طلاق آيه 10) اطلاق شده بسيار بعيد به نظر مى رسد.
زيرا در آيات قبل آيه مورد بحث كلمه ((ذكر)) صريحا به معنى ((قرآن )) آمده و اين آيه كه به دنبال آن آمده مسلما به همان معنى اشاره مى كند.
بحث در عدم تحريف قرآن معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اينست كه هيچگونه تحريفى در قرآن روى نداده است ، و قرآنى كه امروز در دست ماست درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده ، و حتى كلمه و حرفى از آن كم و زياد نگرديده است . در ميان علماى بزرگ شيعه از قدماء و متاءخرين از جمله كسانى را كه به اين حقيقت تصريح كرده اند دانشمندان زير را مى توان نام برد: 1 - مرحوم شيخ طوسى كه به شيخ الطائفه معروف است ، او در اول تفسير معروفش (تبيان ) بحث روشن و صريح و قاطعى در اين زمينه دارد.
2 - سيد مرتضى كه از اعاظم علماى اماميه در قرن چهارم هجرى است .
3 - رئيس المحدثين مرحوم صدوق محمد بن على بن بابويه او در بيان عقائد اماميه مى گويد: ((اعتقاد ما اينست كه هيچگونه تحريفى در قرآن رخ نداده است )).
4 - مفسر بزرگ مرحوم طبرسى نيز در مقدمه تفسيرش بحث گويائى در اين زمينه دارد.
5 - مرحوم كاشف الغطاء كه از بزرگان علماى متاءخرين است .
6 - مرحوم محقق يزدى در كتاب عروة الوثقى عدم تحريف قرآن را از جمهور مجتهدين شيعه نقل مى كند.
7 - و نيز اين عقيده از بسيارى از بزرگانى ديگر مانند ((شيخ مفيد)) و ((شيخ بهائى )) ((قاضى نور الله )) و ساير محققين شيعه نقل شده است . بزرگان و محققين اهل سنت نيز غالبا بر همين عقيده اند. هر چند وقوع تحريف در قرآن از بعضى از محدثين شيعه و اهل سنت كه اطلاعات ناقصى درباره قرآن داشته اند نقل شده كه با روشنگرى بزرگان دانشمندان دو مذهب اين عقيده ابطال و به دست فراموشى سپرده شده است . تا آنجا كه مرحوم سيد مرتضى در جواب ((المسائل الطرابلسيات )) مى گويد:صحت نقل قرآن آنقدر واضح و روشن است كه مانند اطلاع ما از شهرهاى معروف دنيا و حوادث بزرگ تاريخى و كتب مشهور و معروف است (( )).
[quote=رضا;105471]با سلام جناب مهران بنده هم راستی را آموخته ام و هم مبارزه با شرک را !! چه میگوید جناب مهران ؟؟؟!! إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ حفظ قرآن از دستبردها! به دنبال بهانه جوئيهاى كفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن كه در آيات گذشته آمده بود، در آيه مورد بحث يك واقعيت بزرگ و پر اهميت را به عنوان دلدارى به پيامبر از يكسو و اطمينان خاطر همه مؤ منان راستين از سوى ديگر بيان مى كند و آن اينكه : ((ما اين قرآن را كه مايه تذكر است نازل كرديم ، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهيم كرد)) (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ). چنان نيست كه اين قرآن بدون پشتوانه باشد، و آنها بتوانند آفتاب وجودش را با گل بپوشانند و يا نور و شعاعش را با پف كردن خاموش كنند كه اين چراغى است كه ايزد آن را برافروخته است ، و اين آفتابى است كه غروب و افول نخواهد داشت . اين گروه اندك و ناتوان كه سهل است ، اگر همه جباران و زورمندان و سياستمداران ستمگر و انديشمندان منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند كه نورش را خاموش كنند، توانائى نخواهند داشت ، چرا كه خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است .:sham: در اينكه منظور از محافظت و پاسدارى قرآن در برابر چه امورى است ، باز مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند: 1 - بعضى گفته اند در برابر تحريف و تغيير و زياده و نقصان است . 2 - بعضى ديگر گفته اند در برابر فنا و نابودى تا آخر جهان . 3 - بعضى ديگر گفته اند در برابر منطقه اى گمراه كننده ضد قرآنى . ولى اين تفاسير نه تنها با هم تضادى ندارند بلكه در مفهوم عام ((انا له لحافظون )) داخلند چرا اين محافظت و پاسدارى را كه به صورت مطلق و به اصطلاح با حذف متعلق آمده است در يك بعد خاص محصور و محدودش كنيم . حق اين است كه ، خداوند طبق ظاهر آيه فوق وعده داده كه آنرا از هر نظر حفظ و پاسدارى كند: محافظت از هر گونه تحريف و محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه هاى دشمنان وسوسه گر. اما اينكه بعضى از قدماى مفسرين احتمال داده اند كه منظور، محافظت شخص ((پيامبر)) است و ضمير ((له )) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باز مى گردد، زيرا كلمه ((ذكر)) به شخص پيغمبر در بعضى از آيات قرآن (سوره طلاق آيه 10) اطلاق شده بسيار بعيد به نظر مى رسد. زيرا در آيات قبل آيه مورد بحث كلمه ((ذكر)) صريحا به معنى ((قرآن )) آمده و اين آيه كه به دنبال آن آمده مسلما به همان معنى اشاره مى كند. بحث در عدم تحريف قرآن معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اينست كه هيچگونه تحريفى در قرآن روى نداده است ، و قرآنى كه امروز در دست ماست درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده ، و حتى كلمه و حرفى از آن كم و زياد نگرديده است . در ميان علماى بزرگ شيعه از قدماء و متاءخرين از جمله كسانى را كه به اين حقيقت تصريح كرده اند دانشمندان زير را مى توان نام برد: 1 - مرحوم شيخ طوسى كه به شيخ الطائفه معروف است ، او در اول تفسير معروفش (تبيان ) بحث روشن و صريح و قاطعى در اين زمينه دارد. 2 - سيد مرتضى كه از اعاظم علماى اماميه در قرن چهارم هجرى است . 3 - رئيس المحدثين مرحوم صدوق محمد بن على بن بابويه او در بيان عقائد اماميه مى گويد: ((اعتقاد ما اينست كه هيچگونه تحريفى در قرآن رخ نداده است )). 4 - مفسر بزرگ مرحوم طبرسى نيز در مقدمه تفسيرش بحث گويائى در اين زمينه دارد. 5 - مرحوم كاشف الغطاء كه از بزرگان علماى متاءخرين است . 6 - مرحوم محقق يزدى در كتاب عروة الوثقى عدم تحريف قرآن را از جمهور مجتهدين شيعه نقل مى كند. 7 - و نيز اين عقيده از بسيارى از بزرگانى ديگر مانند ((شيخ مفيد)) و ((شيخ بهائى )) ((قاضى نور الله )) و ساير محققين شيعه نقل شده است . بزرگان و محققين اهل سنت نيز غالبا بر همين عقيده اند. هر چند وقوع تحريف در قرآن از بعضى از محدثين شيعه و اهل سنت كه اطلاعات ناقصى درباره قرآن داشته اند نقل شده كه با روشنگرى بزرگان دانشمندان دو مذهب اين عقيده ابطال و به دست فراموشى سپرده شده است . تا آنجا كه مرحوم سيد مرتضى در جواب ((المسائل الطرابلسيات )) مى گويد:صحت نقل قرآن آنقدر واضح و روشن است كه مانند اطلاع ما از شهرهاى معروف دنيا و حوادث بزرگ تاريخى و كتب مشهور و معروف است (( )).[/quote] آقای رضا درود شما برای خودتان آنچنان با واژه ها بازی میکنید، تا آنچه که میخواهید بیرون بکشید. آن آیاتی که واژه الذکر را برای پیامبران دیگر آورده، نادیده میگیرید، بگیرید. اینهم حق الناسی دیگر باشد تا داوری خداوند بر سر پل چینوت. شما که اینگونه بازی کردن با واژه ها را برای خودتان میپسندید، چرا سخن مرا در باره واژه خئتودث و آثر و پوثره نمیپذیرید؟ یک بام و دو هوا خدا را خوش می آید؟
سلام جناب مهران چرا دقت نمیکنید؟! توحيد، اصلو سنگ اول ساختمانى است كه پيامبران دست در كار ساختنش بودهاند، اماهمين توحيد، درجات و مراتبى دارد. آنچه يك عامى به نام خداى يگانه درذهن خود تجسم مىدهد با آنچه در قلب يك عارف تجلى مىكند يكى نيست.این قبول اما این کجا و سخنان شما کجا؟!! عارفان نيز در يك درجه نيستند. «اگر ابوذر بر انچه در قلب سلماناست آگاه گردد، گمان كفر به او مىبرد و او را مىكشد» (1) . بديهى است كه آيات اول سوره حديد و اخر سورهحشر و سوره «قل هو الله احد» براى بشر چند هزار سال پيش - بلكه بشر هزار سال پيش - قابل هضم نبوده است، تنها افرادمعدودى از اهل توحيد خود را به عمق اين آيات نزديك مىنمايند. ..............
آقا رضا درود نوشتار استادانه شما زیبا بود. از آن هم بسیار آموختم، ولی سندی بر ادعای شما که اسلام محمد(ص) از اسلام دیگر پیامبران (ص) بهتر و کاملتر و ... است، نبود.
آقای رضا درود شما برای خودتان آنچنان با واژه ها بازی میکنید، تا آنچه که میخواهید بیرون بکشید. آن آیاتی که واژه الذکر را برای پیامبران دیگر آورده، نادیده میگیرید، بگیرید. اینهم حق الناسی دیگر باشد تا داوری خداوند بر سر پل چینوت. شما که اینگونه بازی کردن با واژه ها را برای خودتان میپسندید، چرا سخن مرا در باره واژه خئتودث و آثر و پوثره نمیپذیرید؟ یک بام و دو هوا خدا را خوش می آید؟
با سلام جناب مهران خیر بنده با واژهها بازی نمیکنم فراموش نکنید که ما مستند سخن میگویم !!
در آيه 6 كفار مىگفتند: معلوم نيست سرچشمه ذكر پيامبر چيست «نزّل عليه» در اين آيه مىفرمايد: شك نكنيد قطعاً خود ما هستيم كه ذكر و قرآن را بر او نازل مىكنيم و همانگونه كه كفار با تأكيد نسبت جنون مىدادند، خداوند با تأكيد بيشترى نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدس خود نسبت مىدهد. به گواهى و وعده خدا در اين آيه، هيچگونه تغيير وتحريفى در قرآن رخ نداده، چنانكه در آيات ديگر نيز اين مطلب آمده است، از جمله آيه 42 فصلت:«لايأتيه الباطل منبين يديه ولا منخلفه»هيچگونه باطلى از هيچ طريقى به قرآن راه ندارد.
و اگر رواياتى را ديديم كه در آن به تحريف قرآن اشارهاى دارد؛ يا جعلى است كه بايد بر ديوار زد و يا مراد تحريف در معنا وعمل، تفسير به رأى و سليقه و كنارزدن قرآن شناسان اصلى يعنى اهلبيت پيامبرعليهم السلام مىباشد. علاوه بر وعده خداوند مبنى بر حفاظت از قرآن، مسلمانان از آغاز، قرآن را حفظ كرده ودر نوشتن وحفظ آن جدّى بودند، حتى آموزش قرآن را مهريه زنان قرار مىدادند، در نمازها مىخواندند وكاتبان وحى افراد متعدد بودند كه يكى از آنان حضرت علىعليه السلام بود وامامان اهلبيتعليهم السلام مردم را به همين قرآن موجود دعوت مىكردند، به علاوه حديث ثقلين از شخص پيامبر گواه ديگرى بر سلامت قرآن است و به راستى مگر مىتوان گفت رسالت پيامبر ثابت ولى كتابش متغير است؟! مصطفى را وعده داد الطاف حق گر بميرى تو نميرد اين نَسَق من كتاب و معجزت را حافظم بيش و كم كن را زقرآن رافضم 1
- قرآن نه از بشر است و نه از فرشته. «انّا نحن»
2- قرآن براى هميشه محفوظ است. «لحافظون» (اسم فاعل رمز دوام است)
3- يكى از پيشگويىهاى قرآن واز امتيازات اسلام، مصونيت قرآن از تحريف است. «انا له لحافظون»
4- قرآن، ذكر است. ياد خدا، ياد نعمتها، ياد تاريخ گذشتگان وياد قيامت. «الذكر»
5- تهمتها وتحقيرهاى ناروا، بايد محكم وهمانند خودشان پاسخ داده شود. «نُزّل عليه الذكر» را بايد با آيه «نحن نزلنا الذكر» پاسخ داد.
آقا رضا درود نوشتار استادانه شما زیبا بود. از آن هم بسیار آموختم، ولی سندی بر ادعای شما که اسلام محمد(ص) از اسلام دیگر پیامبران (ص) بهتر و کاملتر و ... است، نبود.
با سلام جناب مهران امان از زمانی که گوشی برای شنیدن سخن حق نباشد !! خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: وَ قَالوُا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعيرِ[الملك : 10 ]. و آنگاه (اهل دوزخ با تأسف و حيرت باهم ) ميگويند كه اگر ما (در دنيا) سخن انبياء را ميشنيديم يا به دستور عقل رفتار ميكرديم امروز از دوزخيان نبوديم. همچنين در بسياري از آيات قرآن واژة سَمْع به معناي فهم و تدبّر و تعقّل به كار رفته است كه در اين مورد به آية زير اشاره ميكنيم: وَإِذَا سَمِعُوا مَآ أُنزِلَ إِلَي الرَّسولِ تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفوُاْ مِنَ الْحَقِّ يَقوُلُونَ رَبَّنَاءَ امَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ اٌلشَّاهِدينَ ؛[المائدة : 83] و چون آياتي را كه به رسول فرستاده شد بشنوند اشك از ديدة آنها جاري ميشود، زيرا حقانيت آن را شناخته و گويند: بار الها ما (به رسول تو ، محمد صلي الله عليه و اله و سلم و كتاب آسماني او ، قرآن ) ايمان آورديم ، ما را در زمرة گواهان صديق او بنويس.
شبسترى مىگويد: يكى خط است از اول تا به آخر بر او خلق خدا جمله مسافر در اين ره انبيا چون سارباناند دليل و رهنماى كارواناند و زيشان سيد ما گشته سالار «هم او اول هم او آخر در اين كار»
احد در ميم احمد گشت ظاهر «در اين دور اول آمد عين آخر» ز احمد تا احد يك ميم فرق است جهانى اندرين يك ميم غرق است بر او ختم آمده پايان اين راه بدو منزل شده «ادعوا الى الله»
مقام دلگشايش جمع جمع است جمال جانفزايش شمع جمع است شده او پيش و دلها جمله در پى گرفته دست جانها دامن وى قرآن كريم اصل نويد و ايمان و تسليم پيامبران پيشين رابه پيامبرانى كه پس از آنها مىآيند(و به طريق اولى خاتم انبياء)و وظيفهدارى اينكه امتخود را نيز بدين جهت تبليغ كنندو آنها را آماده تعليمات پيامبران بعدى بنمايند، و همچنين تاييد و تصديق پيامبران بعدى پيامبران پيشين را و اينكه خداونداز پيامبران بر اين نويد و تسليمها و تاييد و تصديقها پيمان شديد گرفته است اينچنين ذكر كرده است: و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتيتكم من كتاب وحكمة ثم جائكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه قال ءاقررتم و اخذتم على ذلكم اصرىقالوا اقررنا قال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين (1) . به ياد آر هنگامىرا كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه زمانى كه به شما كتاب وحكمت دادم سپس فرستادهاى آمد كه آنچه با شماست تصديق مىكند، به او ايمان آوريد و اورا يارى نماييد. خداوند گفت آيا اقرار و اعتراف كرديد و اين بار را به دوش گرفتيد؟گفتنداقرار كرديم. گفت پس همه گواه باشيد، من نيز از گواهانم. پيوند نبوتها و رابطهاتصالى آنها مىرساند كه نبوت يك سير تدريجى به سوى تكامل داشته وآخرين حلقه نبوت، مرتفعترين قله آن است.:Sham: عرفاى اسلامىمىگويند «الخاتم منختم المراتب باسرها» يعنى پيامبر خاتم آن است كه همه مراحل را طى كردهو راه نرفته و نقطه كشف نشده از نظر وحى باقى نگذاشته است. اگر فرض كنيم در يكى از علوم همه مسائلمربوط به آن علم كشف شود، جايى براى تحقيق جديد و كشف جديد باقى نمىماند.همچنين است مسائلى كه در عهدهوحى است، با كشف آخرين دستورهاى الهى جايى براى كشف جديد و پيامبر جديد باقى نمىماند.مكاشفه تامه محمديه كاملترينمكاشفهاى است كه در امكان يك انسان است و آخرين مراحل آن است. بديهى است كه هر مكاشفه ديگر بعد از آنمكاشفه، جديد نخواهد بود، از قبيل پيمودن سرزمين رفته شده است، سخن و مطلبجديد همراه نخواهد داشت، سخن آخر همان است كه در آن مكاشفه آمده است: و تمت كلمة ربكصدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم(2) . [FONT=Verdana]سخن راستين و موزون پروردگارت كامل شد، كسى را توانايى تغيير دادنآنها نيست.او شنوا و داناست.:Sham: مرحومفيض در علم اليقين صفحه 105 از يكى از بزرگان چنين نقل مىكند: «مقصود و هدف در فطرت آدميان رسيدن به مقام قربالهى است و اين جز با راهنمايى پيامبران امكان پذير نمىباشد. از اين رو نبوت جزء نظام هستى قرار مىگيرد و البتهمقصود و هدف، مرتبه اعلى و آخرين درجه نبوت است نه اولين درجه آن.
نبوت طبق سنت الهى تدريجا كمال مىيابد،همچنانكه يك عمارت تدريجا ساخته مىشود. و همچنانكه در ساختن عمارت پايهها و ديوارها هدف نيست، هدف صورتكامل خانه است، نبوت نيز چنين است، هدف صورت كامل آن است و در همين جاست كه نبوت خاتمه مىپذيرد و پايان مىيابد و زيادهنمىپذيرد، زيرا زياده بر كمال نقص است و انگشت زيادى را مىماند. پيغمبر اكرم در حديث معروف به همين معنىاشاره كرد كه گفت: مثل نبوت مثل خانهاى است كه ساخته شده و جاى يك خشت در آن باقى است،من جاى آن خشت آخرينم، يا من گذارنده آن خشت آخرينم.» (3) . بيانات گذشته مىتوانددورنمايى از سيماى انديشه ختم نبوت در ميان انديشههاى اسلامى رسم كند و پايهها و اركان آن را ارائه دهد. .............................................................. 1.آل عمران/81.
2.انعام/115.
3.متن حديث را مجمع البياندر ذيل آيه 40 سوره احزاب به نقل از صحيح بخارى و مسلم چنين آورده است: «انما مثلي فى الانبياء كمثل رجل بنى دارا فاكملها و حسنهاالا موضع لبنة فكان من دخل فيها فنظر اليها قال ما احسنها الا موضع هذه اللبنة فانا موضع هذه اللبنة ختم بى الانبياء.»
خوب این دو تا چه ربطی داشت به بحث؟!
و اما آیه مورد نظر یعنی سوره ابراهیم آیه 4 [FONT="]وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
به این قسمت از تفسیر المیزان از علامه طباطبائی توجه کنید
وَ مَا أَرْسلْنَا مِن رَّسولٍ إِلا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَينَ لهَُمْ ...
كلمه ((لسان )) در اينجا مانند آيه ((بلسان عربى مبين )) به معناى لغت است ، و ضمير در كلمه ((قومه )) به رسول و در كلمه لهم به قوم بر مى گردد، و حاصل معنا چنين مى شود كه :ما هيچ رسولى را نفرستاديم مگر به زبان مردمش و به لغت و واژه ايشان تا بتواند احكام را براى آنان بيان كند.
ولى بعضى - به طوريكه در كشاف آمده - دچار خبط و اشتباه بزرگى شده ضمير در قومه را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) برگردانده اند، تا آيه دلالت كند بر اينكه :وحى به تمامى انبياء به زبان پيغمبر اسلام بوده و ليكن غفلت ورزيده اند از اينكه معناى آيه غلط مى شود، چون با در نظر گرفتن اينكه ضمير ((لهم )) به قوم بر مى گردد، معناى آيه چنين مى شود كه :ما هيچ رسولى را نفرستاديم مگر به زبان عربى تا براى قوم رسول خدا بيان كند، و پر واضح است كه تمامى انبياء مبعوث نشده اند كه براى قوم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيان كنند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 19 توضيحى در مورد ارسال رسل به لسان قوم خود (ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ) پس مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، اين است كه رسولانى كه فرستاده ايم هر يك از اهل همان زبانى بوده كه مامور به ارشاد اهل آن شده اند، حال چه اينكه خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد، و يا آنكه مانند لوط از اهالى سرزمين ديگر باشد، ولى با زبان قومش با ايشان سخن بگويد، همچنان كه قرآن كريم از يك طرف او را در ميان قوم لوط غريب خوانده و فرموده :((انى مهاجر الى ربى )) و از طرفى ديگر همان مردم بيگانه را قوم لوط خوانده و مكرر فرموده :((و قوم لوط)).
حال اين سوال مطرح مى گردد كه آيا پيغمبرانى كه به بيش از يك امت مبعوث شده اند يعنى پيغمبران اولوا العزمى كه بر همگى اقوام بشرى مبعوث مى شدند چه وضعى داشته اند؟ آيا همه آنان زبان همه اهل عالم را مى دانسته اند و با اهل هر ملتى به زبان ايشان سخن مى گفته اند يا نه ؟
در پاسخ بايد گفت داستان هاى زير دلالت مى كنند بر اينكه اينها اقوامى كه اهل زبان خود نبوده اند را نيز دعوت مى كردند، مثلا ابراهيم خليل با اينكه خود، ((سريانى )) زبان بود عرب حجاز را به عمل حج دعوت نمود، و موسى با اينكه ((عبرى )) بود، فرعون و قوم او را كه ((قبطى )) بودند به ايمان به خدا دعوت فرمود، و پيغمبر بزرگوار اسلام هم يهود عبرى زبان و نصارى رومى زبان و غير ايشان را دعوت فرمود، و هر كه از ايشان كه ايمان مى آورد ايمانش را مى پذيرفت ، همچنين دعوت نوح ، كه از قرآن كريم ،عموميت دعوت او استفاده مى شود، و همچنين ديگران .
بنابر اين ، معناى جمله ((و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم )) (و خدا داناتر است ) اين است كه خداى تعالى ، مساله ارسال رسل و دعوت دينى را بر اساس معجزه و يك امر غير عادى بنا نگذاشته ، و چيزى هم از قدرت و اختيارات خود را در اين باره به انبياى خود واگذار ننموده است بلكه ايشانرا فرستاده تا به زبان عادى كه با همان زبان در ميان خود گفتگو مى كنند و مقاصد خود را به ديگران مى فهمانند، با قوم خود صحبت كنند و مقاصد وحى را نيز به ايشان برسانند.
تفسیر المیزان ج 12 ص 20
حالا از این آیات چگونه بر داشت شده؟! هر کس باید به دین پیامبر همان زبان خود باشد و نباید به دین پیامبری که زبانش فرق می کند باشد ؟!!!
عینا همان نژاد پرستی یهود که اسلام شدیدا آن را رد می کند
دین یک نظریه برای رشد و تعالی است که دستوراتش به نژآد هیچ ربطی ندارد و علاوه بر انسانها اجنه هم به این دین دعوت شده اند ...
جن آیه 14 وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا
در ضمن جواب این عزیز داده نشد
سلام حالا فرض کنیم که درست می گی
بیچاره چینی ها و ژاپنی ها و فیلیپینی ها و مالدویوی ها و روس ها و اروپایی ها
چون این بیچاه ها پیامبر ندارند
تازه در این صورت خوش به حال اون قشری که پیامبرشون ساده تر گرفته مثلا پیامبری که ازدواج با محارم رو حلال کرده برای امتش راحت تر گرفته نسبت به پیامبری که ازدواج با محارم رو حلال ندونسته
البته شاید خدای عربها هم فرق داره با خدای فارس ها، مثلا خدای عرب ها ممکنه عرب باشه، خدای فارسا فارس باشه و ...
:aatash:
بنا بر نظریه شما این بیچاره ها باید تغییر زبان بدهند نه؟!!؟!؟!؟!؟!
یا از یک زبان دیگر که پیامبر دارد دینشان را قرض بگیرند :ok:
یک دلیل مشت پرکن بیاورید که اثبات کنید تمام مفسران شیعه تا به حال اشتباها این آیه را ترجمه و تفسیر کرده اند !!!!!!
حضرت علامه در ذیل این آیه بحث های مفصل عقلی و نقلی برای این مباحث دارد اما متاسفانه نمی شود همه آنها را نقل کنم فقط در بحث روائی یک حدیث بیشتر جلب توجه می کرد
به نقل از ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 522
روايتى از الدرالمنثور ((و من يبتغ غير الاسلام دينا و در الدرالمنثور است كه احمد، و طبرانى ، در كتاب اوسط از ابى هريره روايت كرده كه در تفسير آيه : ((و من يبتغ غير الاسلام دينا...)) گفت : رسول خدا فرمود: در روز قيامت ، اعمال مى آيند، از آن جمله نماز مى آيد و عرضه مى دارد: پروردگارا من نمازم . خطاب مى رسد: تو بر خير هستى . و صدقه مى آيد و مى گويد: پروردگارا من صدقه ام . خداى تعالى به او هم مى فرمايد تو بر خير هستى . دنبال صدقه روزه مى آيد و عرضه مى دارد: پروردگارا من روزه ام . خداى تعالى به او هم مى فرمايد: تو بر خير هستى . آنگاه ساير اعمال يكى يكى مى آيند و خود را معرفى مى كنند و خداى تعالى به يك يك آنها مى فرمايد: تو بر خير هستى تا آنكه اسلام مى آيد و عرضه مى دارد: پروردگارا تو سلامى و من اسلام هستم . خداى تعالى مى فرمايد: تو بر خير هستى و من امروز تو را معيار قرار مى دهم ، با تو مواخذه مى كنم ، و با تو پاداش مى دهم ، آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) اين آيه را تلاوت فرمود: ((و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين )). تمام
در همین آدرس بحث های مفصلی هست که جویندگان واقعی حقیقت آنها را مطالعه می کنندان شا الله:Gol:
هيچ پيغمبرى را جز به زبان مردمش نفرستاديم، تا (احكام را) براى آنان بيان كند، و خدا هر كه را بخواهد گمراه، و هر كه را بخواهد هدايت مىنمايد، و او عزيز و حكيم است.
معنا و مفهوم آیه این است که هیچ یک از پیامبران را از آسمان نفرستادیم. بلکه از میان مردم و اقوام برانگیختیم و با هیچ یک نیز به زبان جن، یا ملک، یا موجود ناشناخته یا زبان خارجی و ... سخن نگفتیم، بلکه به همان زبان خودش و قومش که از میان آنان برانگیخته شده است سخن گفتیم. حال کجای این آیه نشان میدهد که محدودهی رسالت هر نبی فقط همان محدودهای است که با آن زبان سخن میگویند؟ به راستی وقتی حضرت موسی (ع) از مصر به فلسطین و بیتالمقدس و از آنجا به دیار دیگر سفر نمود، زبان همهی آنها یک چیز بود، یا گروهی ابری، گروهی عربی و گروهی به زبانهای دیگر تکلم میکردند؟
اگر میخواهیم در اثبات ضرورت زرتشتیگری ایرانیان به امر الله، رسول الله (ص) و قرآن کریم استناد کنیم، پس باید ابتدا به آنها ایمان آوریم. یعنی اول اسلام بیاوریم. و سپس به آیاتش استناد کنند. حال کدام دینی امر میکند که لطفاً از این دین خارج شوید؟!
اگر به الله، رسولالله (ص) و قرآن اعتقاد و باور داریم، نمیتوانیم یک آیه را قبول کنیم و آیات دیگر را نادیده گرفته یا رد کنیم. همان قرآنی که فرمود با هر رسولی به زبان خودش و قومش تکلم میشود، فرمود: موسی و عیسی (ع) را برای قوم بنیاسرائیل فرستادم، اما حضرت محمد (ص) را برای همه بشریت فرستادم.
او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها
غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!یعنی هر رسولی خدا میفرسته تا بر مشرکین غالب بشه،یعنی دینش که دینهای الهی شاملش میشن، بر دین مشرکین غالب بشن
با سلام جناب مهران خیر بنده با واژهها بازی نمیکنم فراموش نکنید که ما مستند سخن میگویم !! در آيه 6 كفار مىگفتند: معلوم نيست سرچشمه ذكر پيامبر چيست «نزّل عليه» در اين آيه مىفرمايد: شك نكنيد قطعاً خود ما هستيم كه ذكر و قرآن را بر او نازل مىكنيم و همانگونه كه كفار با تأكيد نسبت جنون مىدادند، خداوند با تأكيد بيشترى نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدس خود نسبت مىدهد. به گواهى و وعده خدا در اين آيه، هيچگونه تغيير وتحريفى در قرآن رخ نداده، چنانكه در آيات ديگر نيز اين مطلب آمده است، از جمله آيه 42 فصلت: «لايأتيه الباطل منبين يديه ولا منخلفه» هيچگونه باطلى از هيچ طريقى به قرآن راه ندارد. و اگر رواياتى را ديديم كه در آن به تحريف قرآن اشارهاى دارد؛ يا جعلى است كه بايد بر ديوار زد و يا مراد تحريف در معنا وعمل، تفسير به رأى و سليقه و كنارزدن قرآن شناسان اصلى يعنى اهلبيت پيامبرعليهم السلام مىباشد. علاوه بر وعده خداوند مبنى بر حفاظت از قرآن، مسلمانان از آغاز، قرآن را حفظ كرده ودر نوشتن وحفظ آن جدّى بودند، حتى آموزش قرآن را مهريه زنان قرار مىدادند، در نمازها مىخواندند وكاتبان وحى افراد متعدد بودند كه يكى از آنان حضرت علىعليه السلام بود وامامان اهلبيتعليهم السلام مردم را به همين قرآن موجود دعوت مىكردند، به علاوه حديث ثقلين از شخص پيامبر گواه ديگرى بر سلامت قرآن است و به راستى مگر مىتوان گفت رسالت پيامبر ثابت ولى كتابش متغير است؟! مصطفى را وعده داد الطاف حق گر بميرى تو نميرد اين نَسَق من كتاب و معجزت را حافظم بيش و كم كن را زقرآن رافضم 1 - قرآن نه از بشر است و نه از فرشته. «انّا نحن» 2- قرآن براى هميشه محفوظ است. «لحافظون» (اسم فاعل رمز دوام است) 3- يكى از پيشگويىهاى قرآن واز امتيازات اسلام، مصونيت قرآن از تحريف است. «انا له لحافظون» 4- قرآن، ذكر است. ياد خدا، ياد نعمتها، ياد تاريخ گذشتگان وياد قيامت. «الذكر» 5- تهمتها وتحقيرهاى ناروا، بايد محكم وهمانند خودشان پاسخ داده شود. «نُزّل عليه الذكر» را بايد با آيه «نحن نزلنا الذكر» پاسخ داد.
آقای رضا درود شما نوشته اید: 1-:"... خیر بنده با واژهها بازی نمیکنم فراموش نکنید که ما مستند سخن میگویم !!...." پاسخ یک نکته را من خودم نادیده گرفتم. پوزش مرا بپذیرید. شما از بچگی با این روش بزرگ شده اید. از این رو بازی با واژه ها را روشی خردپسندانه میدانید، نه بازی. شما هنوز سندی که خئوتودت یعنی ازدواج دارای رابطه زناشویی، ثنویت در دین زرتشتی، چند خدایی در دین زرتشتی، انحصاری بودن دین خدا در اسلام محمدی، برتر بودن اسلام محمدی نسبت به اسلام دیگر پیامبران و .... ارایه نکرده اید. 2-:" ... در آيه 6 كفار مىگفتند: ...." پاسخ کافر خودتی بی ادب. 3-:" ...معلوم نيست سرچشمه ذكر پيامبر چيست «نزّل عليه» در اين آيه مىفرمايد: شك نكنيد قطعاً خود ما هستيم كه ذكر و قرآن را بر او نازل مىكنيم و همانگونه كه كفار با تأكيد نسبت جنون مىدادند، خداوند با تأكيد بيشترى نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدس خود نسبت مىدهد. ...." پاسخ چه کسی در این سخن شک دارد؟ شما یا من؟ من در این سخن هیچ شکی ندارم. تنها سخنم اینست که کتاب و ذکر خداوند که به زبان عربی نازل شده، قرآن نام دارد. آنکه به زبان ایرانی است گاتها نام دارد. و .... شما با اثبات وحی بودن قرآن، سخن مرا تایید میکنید. اگر جز این سندی دارید بفرمایید. 4-:"... به گواهى و وعده خدا در اين آيه، هيچگونه تغيير وتحريفى در قرآن رخ نداده، چنانكه در آيات ديگر نيز اين مطلب آمده است، از جمله آيه 42 فصلت: «لايأتيه الباطل منبين يديه ولا منخلفه» هيچگونه باطلى از هيچ طريقى به قرآن راه ندارد....." پاسخ چه کسی جز این گفته است؟ من؟ تکذیب میکنم. من میگویم که در ترجمه و تفسیر آموزشهای قرآن انحراف و تحریف است. اگر نیست، پس چرا میان شما و طالبان و وهابیان و سنی ها و فرقه های گوناگون و اسماعیلیه و حجتیه و شیخییه و .... این همه جنگ و جدایی است. اگر انحرافی نیست، پس دلیلش چیست؟ چرا یک تار مو در ماست ما را میبینی، خار را در چشم خودت نمیبینی؟
[quote=mkk1369;105491] مهران گرامی درود اینم سند هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ(التوبة/33) او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند! هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ(الصف/9) او کسي است که رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند! وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا(الجن/12) و اينکه ما يقين داريم هرگز نميتوانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و نميتوانيم از (پنجه قدرت) او بگريزيم! وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا(الجن/13) و اينکه ما هنگامي که هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛ و هر کس به پروردگارش ايمان بياورد، نه از نقصان ميترسد و نه از ظلم! وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا(الجن/14) و اينکه گروهي از ما مسلمان و گروهي ظالمند؛ هر کس اسلام را اختيار کند راه راست را برگزيده است، :sham::gol: [/quote] محمد گرامی درود باز هم که تفسیر به رای کردی؟ ببین دو واژه ظهر و غلبه هرد عربی هستند. در کتابی که اعجازی ادبیاتی است، واژه ها بسیار سنجیده تر از نوشتار یک ادیب بکار برده شده اند. خداوند نه با کسی تعارف دارد و نه ناتوان است و نه عربی را نمیداند. از این رو اگر خواست خداوند، غلبه بود، خب همان واژه غلبه را بکار میبرد. این در حالی است که همه میدانیم از این ریشه، واژه های ظاهر، تظاهر، استظهار، ظهر نویسی چک، هیچکدام به معنای غلبه نیست. در اینها همه مفهوم آشکار بودن یا کردن، پشتیبانی کردن، تایید کردن است. همچنین الدین کله یعنی دین همه نه همه ادیان. همه ادیان به عربی میشود، کل ادیان. استاد مطهری میگوید در قرآن تنها یک دین است، نه ادیان. پس چگونه میگوید بر همه ادیان غلبه میکند؟ در آیه های دیگر هم اشاره به خداوند و کتاب اوست. کتابی که نزد همه پیامبران یکیست ولی به زبان مردم آن پیامبر. هیچ احمقی هست که در شهریاری و دانایی خدا و پاسداری او از کتاب خودش، شک داشته باشد؟ شما هنوز هم سوره عنکبوت آیه 46، سوره ابراهیم آیه 4 و سوره بقره آیه 62 را نادیده گرفته اید.
با سلام جناب مهران امان از زمانی که گوشی برای شنیدن سخن حق نباشد !! خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: وَ قَالوُا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعيرِ[الملك : 10 ]. و آنگاه (اهل دوزخ با تأسف و حيرت باهم ) ميگويند كه اگر ما (در دنيا) سخن انبياء را ميشنيديم يا به دستور عقل رفتار ميكرديم امروز از دوزخيان نبوديم. همچنين در بسياري از آيات قرآن واژة سَمْع به معناي فهم و تدبّر و تعقّل به كار رفته است كه در اين مورد به آية زير اشاره ميكنيم: وَإِذَا سَمِعُوا مَآ أُنزِلَ إِلَي الرَّسولِ تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفوُاْ مِنَ الْحَقِّ يَقوُلُونَ رَبَّنَاءَ امَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ اٌلشَّاهِدينَ ؛[المائدة : 83] و چون آياتي را كه به رسول فرستاده شد بشنوند اشك از ديدة آنها جاري ميشود، زيرا حقانيت آن را شناخته و گويند: بار الها ما (به رسول تو ، محمد صلي الله عليه و اله و سلم و كتاب آسماني او ، قرآن ) ايمان آورديم ، ما را در زمرة گواهان صديق او بنويس. شبسترى مىگويد: يكى خط است از اول تا به آخر بر او خلق خدا جمله مسافر در اين ره انبيا چون سارباناند دليل و رهنماى كارواناند و زيشان سيد ما گشته سالار «هم او اول هم او آخر در اين كار» احد در ميم احمد گشت ظاهر «در اين دور اول آمد عين آخر» ز احمد تا احد يك ميم فرق است جهانى اندرين يك ميم غرق است بر او ختم آمده پايان اين راه بدو منزل شده «ادعوا الى الله» مقام دلگشايش جمع جمع است جمال جانفزايش شمع جمع است شده او پيش و دلها جمله در پى گرفته دست جانها دامن وى قرآن كريم اصل نويد و ايمان و تسليم پيامبران پيشين رابه پيامبرانى كه پس از آنها مىآيند(و به طريق اولى خاتم انبياء)و وظيفهدارى اينكه امتخود را نيز بدين جهت تبليغ كنندو آنها را آماده تعليمات پيامبران بعدى بنمايند، و همچنين تاييد و تصديق پيامبران بعدى پيامبران پيشين را و اينكه خداونداز پيامبران بر اين نويد و تسليمها و تاييد و تصديقها پيمان شديد گرفته است اينچنين ذكر كرده است: و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتيتكم من كتاب وحكمة ثم جائكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه قال ءاقررتم و اخذتم على ذلكم اصرىقالوا اقررنا قال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين (1) . به ياد آر هنگامىرا كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه زمانى كه به شما كتاب وحكمت دادم سپس فرستادهاى آمد كه آنچه با شماست تصديق مىكند، به او ايمان آوريد و اورا يارى نماييد. خداوند گفت آيا اقرار و اعتراف كرديد و اين بار را به دوش گرفتيد؟گفتنداقرار كرديم. گفت پس همه گواه باشيد، من نيز از گواهانم. پيوند نبوتها و رابطهاتصالى آنها مىرساند كه نبوت يك سير تدريجى به سوى تكامل داشته وآخرين حلقه نبوت، مرتفعترين قله آن است.:sham: عرفاى اسلامىمىگويند «الخاتم منختم المراتب باسرها» يعنى پيامبر خاتم آن است كه همه مراحل را طى كردهو راه نرفته و نقطه كشف نشده از نظر وحى باقى نگذاشته است. اگر فرض كنيم در يكى از علوم همه مسائلمربوط به آن علم كشف شود، جايى براى تحقيق جديد و كشف جديد باقى نمىماند.همچنين است مسائلى كه در عهدهوحى است، با كشف آخرين دستورهاى الهى جايى براى كشف جديد و پيامبر جديد باقى نمىماند.مكاشفه تامه محمديه كاملترينمكاشفهاى است كه در امكان يك انسان است و آخرين مراحل آن است. بديهى است كه هر مكاشفه ديگر بعد از آنمكاشفه، جديد نخواهد بود، از قبيل پيمودن سرزمين رفته شده است، سخن و مطلبجديد همراه نخواهد داشت، سخن آخر همان است كه در آن مكاشفه آمده است: و تمت كلمة ربكصدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم(2) . سخن راستين و موزون پروردگارت كامل شد، كسى را توانايى تغيير دادنآنها نيست.او شنوا و داناست.:sham: مرحومفيض در علم اليقين صفحه 105 از يكى از بزرگان چنين نقل مىكند: «مقصود و هدف در فطرت آدميان رسيدن به مقام قربالهى است و اين جز با راهنمايى پيامبران امكان پذير نمىباشد. از اين رو نبوت جزء نظام هستى قرار مىگيرد و البتهمقصود و هدف، مرتبه اعلى و آخرين درجه نبوت است نه اولين درجه آن. نبوت طبق سنت الهى تدريجا كمال مىيابد،همچنانكه يك عمارت تدريجا ساخته مىشود. و همچنانكه در ساختن عمارت پايهها و ديوارها هدف نيست، هدف صورتكامل خانه است، نبوت نيز چنين است، هدف صورت كامل آن است و در همين جاست كه نبوت خاتمه مىپذيرد و پايان مىيابد و زيادهنمىپذيرد، زيرا زياده بر كمال نقص است و انگشت زيادى را مىماند. پيغمبر اكرم در حديث معروف به همين معنىاشاره كرد كه گفت: مثل نبوت مثل خانهاى است كه ساخته شده و جاى يك خشت در آن باقى است،من جاى آن خشت آخرينم، يا من گذارنده آن خشت آخرينم.» (3) . بيانات گذشته مىتوانددورنمايى از سيماى انديشه ختم نبوت در ميان انديشههاى اسلامى رسم كند و پايهها و اركان آن را ارائه دهد. .............................................................. 1.آل عمران/81. 2.انعام/115. 3.متن حديث را مجمع البياندر ذيل آيه 40 سوره احزاب به نقل از صحيح بخارى و مسلم چنين آورده است: «انما مثلي فى الانبياء كمثل رجل بنى دارا فاكملها و حسنهاالا موضع لبنة فكان من دخل فيها فنظر اليها قال ما احسنها الا موضع هذه اللبنة فانا موضع هذه اللبنة ختم بى الانبياء.»
آقا رضا درود انشای زیبای شما مرا به یاد دوران دبستان انداخت که آموزگار از ما میخواست، بهار را توصیف کنیم و در بررسی علم بهتر است یا ثروت، نتیجه بگیریم که علم بهتر است. آقا رضا سخن از زیبایی دین اسلام و خوبی دین خدا و کتاب خدا که نیست. سخن از اثبات خدا و دین خدا در برابر شرک و کفر که نیست. سخن از اثبات برتری اسلام محمدی نسبت به اسلام دیگر پیامبران است.
و ابراهيم و يعقوب (در واپسين لحظات عمر،) فرزندان خود را به اين آيين، وصيت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خويش گفتند:) «فرزندان من! خداوند اين آيين پاک را براي شما برگزيده است؛ و شما، جز به آيين اسلام [= تسليم در برابر فرمان خدا] از دنيا نرويد!»
و اينکه گروهي از ما مسلمان و گروهي ظالمند؛ هر کس اسلام را اختيار کند راه
راست را برگزيده است،
دقت کنید ایا کلمه ی مسلمان در این دو ایه فرقی با هم ندارد؟
این کلمات نیاز به ریشه یابی دارد
تا جایی که من می دانم وقتی ال بر سر اسمی بیاید اسم خاص می شود
با این حال از طلبه ها و روحانیون تقضی و یا کسانی که دقیق می توانند بررسی کنند
تفاوت این دو را بیان کنند
و اينکه ما هنگامي که هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛ و هر کس به
پروردگارش ايمان بياورد، نه از نقصان ميترسد و نه از ظلم!
و چگونه ممکن است شما کافر شويد، با اينکه (در دامان وحي قرار گرفتهايد، و) آيات خدا بر شما خوانده ميشود، و پيامبر او در ميان شماست؟! (بنابر اين، به خدا تمسک جوييد!) و هر کس به خدا تمسک جويد، به راهي راست، هدايت شده است.
از اهل فن تقضی دارم این دو کلمه که ال دارند و ندارند را بررسی کنید
و قرار دهید
این ترجمه ایت الله مکارم شیرازی در این نرم افزار است:Gol:
یعنی هر رسولی خدا میفرسته تا بر مشرکین غالب بشه،یعنی دینش که دینهای الهی شاملش میشن، بر دین مشرکین غالب بشن
در این ایه مجدد دقت کنید
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ(التوبة/33) او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
در این ایه باز بر سر مشرکون ال امده خیلی این مهمه
چون همان طور که می دانیم مسیحی ها برای خدا شریک قائل شده اند
شاید منظور این ایه همان ها باشند(فقط احتمال دادم و تفسیر نکردم چون همان طور که می دانید برای تفسیر قران با قران فقط یک ایه قبول نیست)
اگر در ایه باز دقت کنید بر سر هردو دین ال امده !!!
همان طور که می دانید طبق عقاید زرتشتی ها دین خدا یکی است :Gol:
آقای رضا درود شما نوشته اید: 1-:"... [FONT=verdana]خیر بنده با واژهها بازی نمیکنم [FONT=verdana]فراموش[FONT=verdana] نکنید که ما مستند سخن میگویم !!...." پاسخ یک نکته را من خودم نادیده گرفتم. پوزش مرا بپذیرید. شما از بچگی با این روش بزرگ شده اید. از این رو بازی با واژه ها را روشی خردپسندانه میدانید، نه بازی. شما هنوز سندی که خئوتودت یعنی ازدواج دارای رابطه زناشویی،
[FONT=arial]3-:" ...معلوم نيست سرچشمه ذكر پيامبر چيست «نزّل عليه» در اين آيه مىفرمايد: شك نكنيد قطعاً خود ما هستيم كه ذكر و قرآن را بر او نازل مىكنيم و همانگونه كه كفار با تأكيد نسبت جنون مىدادند، خداوند با تأكيد بيشترى نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدس خود نسبت مىدهد. ...." پاسخ چه کسی در این سخن شک دارد؟ شما یا من؟ من در این سخن هیچ شکی ندارم. تنها سخنم اینست که کتاب و ذکر خداوند که به زبان عربی نازل شده، قرآن نام دارد. آنکه به زبان ایرانی است گاتها نام دارد. و .... شما با اثبات وحی بودن قرآن، سخن مرا تایید میکنید. اگر جز این سندی دارید بفرمایید.
متاسفم که حتی اینقدر در زرتشتیگری غرق شدید که تفسیر آیه را به خود میگیرد و از ادب خارج میشوید ! و متعجب از این همه شاخه به شاخه پریدنو مغلطه کردن ؟ بى ترديد پيامبران الهى در يك سطح نيستند و برخى بر ديگرى برترى دارند.«تِلكَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلى بَعض; (بقره،253) برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم...»; «...وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْض...;(اسراء،55)...و در حقيقت، بعضى از پيامبران را بر بعضى برترى بخشيديم...» و از پيامبران، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از همه برتر است. در حديثى پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايد:خداوند 124 هزار پيامبر آفريد كه من از همه آنان گرامى تر هستم در عين حال فخر و مباهاتى نمى كنم.
دلايل فراوانى بر اين برترى هست كه به برخى اشاره مى شود:
1. خاتميت; پيامبر اسلام خاتم پيامبران است. « مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَد مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ...;(احزاب،40) محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست. ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است...»
2. شاهد بر همه پيامبران; هر پيامبرى در قيامت گواه امت خويش است، ولى پيامبر اسلام گواه بر همه پيامبران خواهد بود. «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةِم بِشَهِيد وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَـؤُلاَءِ شَهِيدًا ;(نساء،41) پس چگونه است ]حال شان[ آن گاه كه از امّتى گواهى آوريم، و تو را بر آنان گواه آوريم؟»
3. رحمت بر جهانيان; پيامبر اسلام رحمت براى همه جهانيان است. «وَ مَآ أَرْسَلْنَـكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَــلَمِينَ ;(انبياء،107) و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.»
4. بالا بودن درجات; برخى از مفسران گفته اند در آيه «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَـت...;(بقره،253) مراد از «رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَـت; درجات بعضى از آنان را بالا برد» پيامبر اكرم است.
[FONT=verdana]-:"... [FONT=verdana]به گواهى و وعده خدا در اين آيه، هيچگونه تغيير وتحريفى در قرآن رخ نداده، چنانكه در آيات ديگر نيز اين مطلب آمده است، از جمله آيه 42 فصلت: «لايأتيه الباطل منبين يديه ولا منخلفه» هيچگونه باطلى از هيچ طريقى به قرآن راه ندارد....."
[FONT=arial]پاسخ [FONT=arial]چه کسی جز این گفته است؟ من؟ تکذیب میکنم. من میگویم که در ترجمه و تفسیر آموزشهای قرآن انحراف و تحریف است. اگر نیست، پس چرا میان شما و طالبان و وهابیان و سنی ها و فرقه های گوناگون و اسماعیلیه و حجتیه و شیخییه و .... این همه جنگ و جدایی است. اگر انحرافی نیست، پس دلیلش چیست؟ [FONT=arial]چرا یک تار مو در ماست ما را میبینی، خار را در چشم خودت نمیبینی؟
یا خود نمیفهمید و یا فکر میکنید که دیگران از این سخنان غافلند !!
جناب مهرانی که سخنان بنده را انشایی کودکانه میبینید !؟ چطور وقتی در مورد اصل کتاب سخن گفته میشود را متوجه نمیشود؟
بجز این است که کتاب پر از تحریف دارید که خود شما بارها و بارها در سخنان گفته اید که اوستا از ما نیست؟
سخن از اثبات برتری اسلام محمدی نسبت به اسلام دیگر پیامبران است.
با سلام بله جناب مهران دقیقا به شرط آنکه چشم زرتشتیگری را ببندید و چشم حقانیت و تفکر و تحقیق را باز کنید
براى خاتميت نبوت دلايل عقلى و نقلى وجود دارد . محور دلايل عقلى بر اين است كه چرا نبوت ، با پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)خاتمه يافت ؟
دلايل نقلى :
آيات :
1 . «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَد مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمًا ; (احزاب ، 40) محمّد ، پدر هيچ يك از مردان شما نبود ، ولى رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است و خداوند بر هر چيز آگاه است .»
اين آيه شريفه به خاتميت نبوت تصريح دارد .
2 . «وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَـذَا الْقُرْءَانُ لاُِنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ; (انعام ، 19) اين قرآن بر من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آن ها مى رسد ، انذار كنم .» از آمدن ضمير «كم » كه براى مخاطبان و جمله «و من بلغ » كه شامل غايبان است (يعنى تا قيامت ) فهميده مى شود كه قرآن ، عمومى ، ابدى و جهانى است و ديگر وحى نازل نخواهد شد . لازمه انقطاع وحى ، (به اين شكل ) ختم نبوت است . آيات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد .
روايات :
1 . امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد : «خداوند متعال ، محمد(صلى الله عليه وآله) را مبعوث گردانيد ; پس به او سلسله پيامبران را ختم نمود و بعد از او پيامبرى نيست ; و بر آن جناب كتابى نازل فرمود ; پس به آن كتاب ، كتب را ختم فرمود ; پس كتابى بعد از كتاب آن حضرت نيست .»
2 . پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) در حديث معروف و متواتر منزلت ، خطاب به حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد :
«آيا راضى نيستى كه نسبت به من ، همانند هارون نسبت به موسى باشى ، جز اين كه پيامبرى بعد از من نخواهد بود ؟»
3 . حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد : «خداوند ، پيامبر را پس از دوران فترت ، بعد از پيامبران گذشته فرستاد ، .. . و به وسيله او سلسله نبوت را تكميل كرده ، وحى را با او ختم نمود .»
اين احاديث و روايات فراوان ديگرى با پيامى روشن به خاتميت نبوتِ پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) تصريح كرده است .
1 . الميزان ، علامه طباطبايى(رحمه الله) ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 7 ، ص 58 ـ 59 ،
2 . وسايل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 18 ، ص 147 ، ح 62 ، مكتبة الاسلامية .
3. بحارالانوار ، علامه مجلسى(رحمه الله) ، ج 21 ، ص 208 .
4 . نهج البلاغه ، سيد رضى(رحمه الله) ، شرح شيخ محمّد عبده ، ص 307 ، دارالبلاغه
دلايل نقلى بر خاتميت در قرآن و روايات بسيار است .
يك دسته آيات دلالت مى كند كه هدف همه اديان واحد بوده كه با گذشت زمان كامل شده است : «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلَ لِكَلِمَـتِهِ... ; (انعام ، 115) و سخن پروردگارت به راستى و داد ، سرانجام گرفته است و هيچ تغييردهنده اى براى كلمات او نيست .. .» .
دسته ديگر آيات ، مربوط به خاتميت نبوت و وحى است : «.. .وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ... ; (احزاب ، 40) .. . ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است .. .» . اگر فلسفه تجديد نبوت هاى «تبليغى » و «تشريعى » سابق مشخص گردد ، مسئله خاتميت ، روشن و شفاف مى شود .
برخى از علل تجديد نبوت ها عبارتند از :
1 . عدم رشد و بلوغ فكرى مردم و قادر نبودن آن ها به حفظ كتاب آسمانى ; به همين خاطر اين كتب در معرض تحريف قرار گرفت ; ولى در زمان نزول قرآن كه مقارن با پشت سرگذاشتن دوران كودكى بشر است ، اين مشكل از بين رفت و از آن جا كه قرآن بر خلاف ساير كتب آسمانى ، خود معجزه است و حفظ آن از سوى خداوند ضمانت شده است ، از تحريف مصون است . 2 . در دوره هاى پيش ، بشر به واسطه عدم بلوغ فكرى قادر نبود يك نقشه كلى براى مسير خود دريافت كند ; به همين جهت لازم بود منزل به منزل كسانى او را راهنمايى كنند ; ولى اين قدرت و بلوغ در دوره نزول قرآن حاصل گرديد و باعث منتفى شدن يكى ديگر از علل تجديد نبوت شد .
3 . غالب پيامبران ، تبليغى بودند ، بعد از ختم نبوت ، مأموريت تبليغ به عهده امام معصوم و علماى صالح گذاشته شد و لزومى براى تجديد نبوت نبود . 4 . بشر با دريافت كليات وحى كه قرآن به او داده است ، از نظر رشد فكرى به جايى رسيده كه مى تواند در پرتو اجتهاد ، كليات وحى را تفسير و توجيه نمايد و در شرايط مختلفِ مكانى و متغيّر زمانى هر موردى را به اصل مربوط ارجاع دهد . و.. . .
پس معناى ختم نبوت ، اين است كه نيازِ به وحىِ جديد و تجديد نبوت رفع شده است ; ولى نياز به دين و تعليمات الهى هميشگى است ؛ كه اين مهم را دانشمندان دينى از طريق اجتهاد و استنباط انجام مى دهند و نيز با كمى دقت روشن خواهد شد كه قرآن به عنوان مجموعه دين ، جواب گوى همه نيازهاى بشر ـ با همه رشد و بلوغى كه دارد ـ خواهد بود ; چون اولا : مصادر تشريع ، غنى ، وسيع و از نوعى انعطاف بهره مند است : «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَج ; (حج ، 78) .. . و در دين بر شما سختى قرار نداده است .. .»
. ثانياً : اسلام به واقعيات توجه دارد ; نه به صورت و شكل .
اسلام ، به وسايل خاص يك عصر نظر ندارد ; بلكه روش و بيان كليات متناسب با واقعيات را مطرح مى كند : مثلا در افزايش دادن قدرت نظامى مسلمانان مى فرمايد : «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة... ; (انفال ، 60) و هرچه در توان داريد بسيج كنيد.. .» كه اين اصل كلى ، همه اعصار را پوشش مى دهد . در ديگر موارد نيز چنين است . بنابراين ، اسلام شريعتى كامل ، جامع و جاويدان است .
براى رويدادها و مسائل متناسب هر زمان ، قوانين و اصول كلى دارد و راه به كارگيرى آن ها را اجتهاد مى داند .
راه اجتهاد هميشگى است و پاسخ گوى نيازمندى هاى بشر ، متناسب با رشد افكار او در همه زمان هاست . _ ر .ك : وحى و نبوت ، استاد شهيد مطهرى(رحمه الله) ، ج 3 ، ص 40 ـ 44 ، انتشارات
لترين و بهترين دين خداوند است ؟
خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام ميشويد در نهايت امنيت و در حالي که سرهاي خود را تراشيده يا کوتاه کردهايد و از هيچ کس ترس و وحشتي نداريد؛ ولي خداوند چيزهايي را ميدانست که شما نميدانستيد (و در اين تأخير حکمتي بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديکي (براي شما) قرار داده است.
محمد (ص) فرستاده خداست؛ و کساني که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال رکوع و سجود ميبيني در حالي که همواره فضل خدا و رضاي او را ميطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است؛ اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتي که جوانههاي خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاي خود ايستاده است و بقدري نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتي واميدارد؛ اين براي آن است که کافران را به خشم آورد (ولي) کساني از آنها را که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمي داده است.:Gol:
. پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) در حديث معروف و متواتر منزلت ، خطاب به حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد : «آيا راضى نيستى كه نسبت به من ، همانند هارون نسبت به موسى باشى ، جز اين كه پيامبرى بعد از من نخواهد بود ؟»
مهران جان به این حدیث دقت کن!!!!پیامبر امام علی (ع) را هارون می داند و خودشان را موسی!!!
می دانستی حضرت موسی(ع) پیامبر بود
و حضرت هارون(ع) هم پیامبر
این حدیث به روشنی بیان نمی کنه که ؟ امام علی (ع) جانشین پیامبر است؟
و با توجه به اینکه حضرت هارون(ع) نیز پیامبر بود و دارای قدرت های خاص نبوت ؟
امام علی (ع) نیز دارای همان قدرت بود؟
اگر قبول کنید که وارثان قران(وارثان برگزیده) امامان ما هستند برایتان در مورد علم غیب سند خواهم اورد
سلام بر منتقد عزیز
ذکر یک نکته را در این بحث ضروری می دانم و آن این است
در ادبیات همه زبانها مبحثی هست به نام عَلَم
نمی دانم چقدر با این مبحث آشنائی دارید
در هر زبانی گاهی یک کلمه معنائی لغوی دارد و لی عَلَم می شود برای یک مفهوم خاص
مثلا میکروفن در انگلیسی از نظر لغوی تشکیل شده از دو کلمه میکرو و فون به معنای کوتاه و تلفن زدن یعنی تلفن کوتاه ولی این کلمه وضع شده است برای یک شیء خاص که همان میکروفنی است که به بلندگو وصل می شود و صدا را به آن انتقال می دهد
در این مواقع می گوئیم این کلمه وضع شده برای این شیء
لذا وقتی در مقاله ای به این کلمه بر می خورید یا آن را جائی می شنوید دیگر نمی گوئید این کلمه از نظر لغوی به معنای تلفن کوتاه است و بعد با این معنا آن جمله را مد نظر بگیرید !! بلکه می دانید این معنا وضع شده برای فلان شیء خارجی
در بدو ظهور اسلام از این گونه وضعها بسیار صورت گرفت مثلا صلاه به معنای دعا است که قرآن و پیامبر آن را وضع کردند برای این اعمال خاصی که می بینیم لذا همانطور که اگر کی الان بیاید بگوید میکروفن این وسیله نیست به معنای تلفن کوتاه است به او می خندیم لذا اگر کسی هم بیاید بگوید صلاه به معنای دعا کردن است و قرآن امر به دعا کردن کرده به او می خندیم چون آشکار است که این لفظ برای یک عمل خاص وضع شده
همین نکته عینا در مورد لفظ اسلام جاری می شود چون در قرآن و در روایات و کلمات عربهای آن زمان هر چه کلمه اسلام و مسلمین و ... به صورت مطلق آمده آن معنای وضع شده را می رساند نه مفهوم لغوی را مگر اینکه یک قرینه بر خلاف این معنا باشد
مثلا در بقره 132 حضرت ابراهیم فرزندانش را وصیت می کند که نمیرند مگر اینکه مسلمان باشند
اینجا اینکه حضرت ابراهیم وصیت می کند معلوم می کند که منظور اسلام محمدی نیست اما در آل عمران آیه 85 هیچ قرینه ای نیست که غیر از اسلام محمدی منظور باشد لذا معنای متعارف و اصطلاحی آن برداشت می شود
واگر کسی خواست ادعا کند در اینجا از اسلام معنائی غیر از معنای متعارف دارد باید دلیل و شاهدی برای آن اقامه کند
بحث وضع یک بحث فوق العاده مهم و گسترده در علم تفسیر است که برای نظر دادن در مورد معنای آیات قرآن باید حتما آن را کاملا فرا بگیرید در ضمن ذکر این نکته خالی از لطف نیست که هرچه مدح از ادیان موسی وعیسی و این پیامبران عزیز در قرآن آمده مربوط به دین آنها در همان زمان است نه در آینده و اتفاقا در مورد دین ایشان در آینده مذمتهای بسیاری از این اقوام و ادیان در قرآن ذکر شده
یهود با اینکه تابع دین به اصطلاح الهی هستند و دین حضرت موسی را دارند در کنار مشرکان دشمن اهل ایمان معرفی می شوند یعنی از جلگه ایمان هم خارج محسوب می شوند !!!
در این آیه خداوند به اهل کتاب می فرماید به خدا ایمان بیاورید !! و به رسول او که این هم یکی از مواردی است که بنا بر شاهد اینکه آنها به حضرت عیسی (پیامبر قوم خود) ایمان آورده اند و در قرآن امر به پیروی از حضرت عیسی نشده در انجیل چنین است لذا اینجا منظور از رسوله حضرت محمد است بنا بر همون وضعی که گفتم از نوع وضع جعلی بنا بر آیه ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل
در این مورد آیات زیاد و مستدلی هست که از قدرت ذکر همه آنها در اینجا خارج است اما همینها برای جویندگان حقیقت کافی است اگر از قسم صم بکم فهم لا یعقلون نباشیم !!!!!
یهود با اینکه تابع دین به اصطلاح الهی هستند و دین حضرت موسی را دارند در کنار مشرکان دشمن اهل ایمان معرفی می شوند یعنی از جلگه ایمان هم خارج محسوب می شوند !!!
در این آیه خداوند به اهل کتاب می فرماید به خدا ایمان بیاورید !! و به رسول او که این هم یکی از مواردی است که بنا بر شاهد اینکه آنها به حضرت عیسی (پیامبر قوم خود) ایمان آورده اند و در قرآن امر به پیروی از حضرت عیسی نشده در انجیل چنین است لذا اینجا منظور از رسوله حضرت محمد است بنا بر همون وضعی که گفتم از نوع وضع جعلی بنا بر آیه ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل
سلام
قبلا هم گفته بودم دینی که خدا فرستاده و تحریف نشده،مثل دین اسلام میمیونه
تازه اسلام هم تحریف شده ،مثلا وهابیت،مسیحیا هم بعضیاشون عقیده دارن که مسیح پیامبر بوده نه خدا یا پسرش، اگه کسی دینش تحریف نشده باشه مثل الان میشه مسلمون خیلیاشون عقیده هاشون مثل عقیده های ماست،شیعه مگه اسلام واقعی نیست؟ مگه تعدادش نسبت کل مسلمونا کم نیست؟ خدا پرستای مسیحی (نه عیسی پرستا) هم تعدادشون کمه
داستانی بود که اسم مباهله روش بود،پیامبر با مسیحیا سر خدا بودن مسیح بحث میکرد نه چیز دیگه ،وقتی قبول کردن که عیسی خدا نیست، همه چی تموم شد،مسیحی موندن
الانم خیلیا مسیحیت جدید ایجاد کردن،عین عقیده مسلمنونا رو دارن فقط اسمش اسلام نیست.
اگه بشه به شریعت پیامبرایی مثل عیسی و موسی دست پیدا کرد،ایمتان بهش مثل ایمان به اسلام میمونه
اینا نظر من بود قبلا هم گفتم:
ولی اون دیگه نمیشه فهمید دین زرتشت یا موسی یا بودا چی بوده دیگه نمیشه چیزی که اونا آوردنو قبول داشت چون نمیدونیم چی بوده
هرچی تحریف نشده تره
میگه بل ملت ابراهیم حنیفا و ما کان من المشرکین
بلکه دین ابراهیم حق گرایانه که از مشرکین نبود
مسیحیت و یهود شرک آلود شده بودن پس دیگه دین ابراهیم حنیف نبودن
کامل گفتمش؟
یعنی نهایتش اینکه میگه ما بین پیامبرا فرق نمیذاریم اینه که دیگه دینشون نیست و تحریف شده وگرنه دین اونا رو هم قبول داشتیم، ؟
با سلام دوباره به منتقد عزیز بله اینکه می فرمائید صحیح است خود پیامبر هم این را پیش بینی فرموده بودند در آن حدیثی که می فرماید بعد از من امتم 72 فرقه می شوند و فقط یکی از آنها فرقه ناجیه است و در بهشت کنار من هستند و ... (اگه دوستان دقیق حدیث با آدرسش دم دستشون هست بذارند )
ولی نکته خیلی مهم اینه که در این میان فرقی که بین اسلام و ادیان دیگر هست اینه که
انحراف در مسیحیت به صورتی بوده که ستونهای اساسی دین رو مورد اصابتهای جبران ناپذیر قرار داده و یکی از این ستونها کتاب الهی ایشان است که طبق مستندهای تاریخی بسیاری از این کتاب حذف یا گم شده یا به قول قرآن فروخته شده !
ولی در اسلام قرآن که غیر قابل تحریف است به دلائل مفصل ... و روایاتی که از ائمه به مارسیده نهایت تلاش برای صحتشان به کار برده شده از علم رجال و درایه گرفته تا بحثهای مفصل حوزوی و شیخ صدوق و کلینی و ... و آنها که طبقشان مسیر کلی دین تعیین می شود 100 درصد یقینی است مثل احادیث فقهی حالا بهائیت و وهابیت وشیخیه و ... را ببینید که بعضی از آنها از فرط سست بودن اصلا از میان رفته اند و آنها که هستند بسیار نوظهور بوده و اصلا در زمانی که شاکله شیعه بسته شده اینها نبودند ،، چنین تحریفهائی می تواند اصول اسلام را صدمات جبران ناپذیر بزند؟!!!
باز به فرض که حرفهای شما صحیح باشد
اولا : خوب حالا اگر واقعا چنین مسیحی هائی هم در کار باشد چگونه می توانند مسیحیتی که از لبان عیسی خارج شده است را برگرداند؟! از کجا می دانند حضرت عیسی واقعا چه فرموده وقتی خودشان در انجیل قائل به حذف و اشکال هستند؟!
ثانیا این یکی از اصول مسلم و اثبات شده در دین ماست که در ادیان الهی با آمدن شریعت جدید و پیامبر نو ظهور شریعت قبلی باطل و افراد طبق شریعت خودشان موظف به آن شریعت جدید می شوند
همانطور که می دانید در انجیل علائم حضرت محمد آمده بود که پیامبر بعدی اوست و همه مسیحیان موظف به اطاعت از او هستند (((آن راهب مسیحی که پیامبر را در یک کاروان تجاری می بیند و در انجیل می نگرد و می گوید او علامت پیامبر بعدی را دارد و ...)))
و شواهد تاریخی گواه است که در آن زمان همان مسیحی های به حقه هم به پیامبر گرویدند
ولی آنانکه منافع خود را در خطر دیدند آیات الهی را فروختند !!
لذا اگر الان هم افرادی به دین واقعی مسیحیت که از لبان مبارک مسیح خارج شده، دست پیدا کنند موظف به اطاعت از رسول اکرم می شوند:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
لذا اگر شما اینچنین مسیحیتی پیدا کردید حتما از آن تبعیت کنید !!!:Cheshmak:
آنان بر طريق هدايت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند.:gol:اینایی که گفتینو خوندم،توصیف حال متقینه
مسلمان بودن از بین دینای دیگه تو قرآن بهترینه ولی تنها راه نیست،مثلا تو قرآن حساب بعضیا رو که مومنترن از دیگران جدا کرده،اینام یه دسته برترن،یعنی بهترن،لزومی و توبیخی واسه مسلمان بودن اونجوری که ما فکر میکنیم وجود نداره، یعنی مثلا مسیحی که به خدا ایمان داره و مسیح رو پیامبر میدونه و به خدا و روز قیامت ایمان داره،کار صالح انجام میده،میره جهنم؟
ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصارا و الصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم و لاهم یحزنون
یعنی تمام مسلمانی به ایمان به پیامبره؟ اگه کسی همه چیزای مسلمونی رو داشته باشه و فقط به پیامبر اعتقاد نداشته باشه،میره جهنم؟
فقط اسم مسلمانی روش نیست
یعنی مثلا مسیحی که به خدا ایمان داره و مسیح رو پیامبر میدونه و به خدا و روز قیامت ایمان داره،کار صالح انجام میده،میره جهنم؟
لطفا پست 68 را دوباره مطالعه بفرمائید ببینید چی میگه ؟
به اون آدرسی هم که دادم رجوع کنید و اگر فردی از روی عناد اسلام را نپذیرد بله هیچ کدام از اعمالش پذیرفته نمیشود
البته عدالت خداوند زیر سوال نمی رود و خدا خودش می داند در قیامت چگونه به عدالت رفتار می کند اما ما وظیفه خودمان را از آیات قرآن اینگونه تشخیص می دهیم حالا در قیامت با اینهمه کافر چگونه به عدالت رفتار می شود در عقل کوچک ما نمی گنجد
ولی تکلیف من و شما و تکلیف اولیه همه انسانها بیان شده
اما توجه داشته باشید رفتار خداوند در قیامت با آن زاده شده در مسیحیت فرق می کند با کسی که از مسلمان زائیده شده و بعد مسیحی می شود چنانکه در احکام ظاهری هم از زمین تا آسمان فرق دارند
به خدا و روز قیامت ایمان داره،کار صالح انجام میده،میره جهنم؟
سه تا خدا ؟!
قیامتی که تمامی گناهان مسیحی ها را حضرت مسیح به دوش کشیده و همه بخشیده می شود وهمگی می روند بهشت؟!
کدام یک از کارهای صالحشان برای رضای خداست تازه برای رضای کدام یک از خداهایشان ؟!!!!
از خداوند بعید است که به مسیحیان و مسلمانان به یک چشم نگاه کند؟! هرگز
البته اگر در قیامت حال بنده بدتر از فلان مسیحی بود (فرضا ) اشکال از مسلمانی من است نه اسلام
قیامتی که تمامی گناهان مسیحی ها را حضرت مسیح به دوش کشیده و همه بخشیده می شود وهمگی می روند بهشت؟!
کدام یک از کارهای صالحشان برای رضای خداست تازه برای رضای کدام یک از خداهایشان ؟!!!!منظورم یک خدا بود ، کسایی بودن که فقط به یه خدا اعتقاد دارن،بعد هم گناه نمیکنن،سعی میکنن به دیگران تو زندگیشون کمک کنن
کم هستن ولی هستن،تو قران هم میگه که خیلی کمن ولی هستن
... 2- استاد شهید مطهری، نوشتاری در باره دین یا ادیان دارند. همچنین در بحث ختم نبوت، میگویند که در قرآن تنها یک دین و یک کتاب برای همه پیامبران آمده است. این به روشنی در خود قرآن هم آمده است.
موبدیار مهربان این سخن شهید مطهری رو از کجا آوردی؟
شهیدمطهری در این زمینه در جلد 1 مجموعه آثار ص 273 الی 277 می نویسه: دينى جز اسلام پذيرفته نيست
نكته ديگرى كه قبل از ورود در اصل بحث مىبايد روشن گردد اين است كه بحث درباره نيكوكاريهاى نامسلمانان را به دو گونه مىتوان طرح كرد و در حقيقت دو بحث است: يكى اينكه آيا دينى غير دين اسلام مقبول است و يا دين مقبول منحصر به اسلام است؟ و به عبارت ديگر: آيا آنچه لازم است فقط اين است كه انسان يك دينى داشته باشد و حداكثر اين است كه آن دين منتسب به يكى از پيغمبران آسمانى باشد و ديگر فرق نمىكند كه كداميك از اديان آسمانى باشد، مثلا مسلمان يا مسيحى يا يهودى و حتى مجوسى باشد؟ يا اينكه در هر زمان دين حق يكى بيش نيست؟
....
درباره مسأله اول اجمالًا مىگوييم كه دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند. اين انديشه كه ميان برخى از مدعيان روشنفكرى، اخيرا رايج شده است كه مىگويند همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند انديشه نادرستى است.
البته صحيح است كه ميان پيامبران خدا اختلاف و نزاعى وجود ندارد. پيامبران خدا همگى به سوى يك هدف و يك خدا دعوت مىكنند. آنان نيامدهاند كه در ميان بشر فرقهها و گروههاى متناقضى بوجود آورند.
ولى اين سخن به اين معنى نيست كه در هر زمانى چندين دين حق وجود دارد و طبعا انسان مىتواند در هر زمانى هر دينى را كه مىخواهد بپذيرد؛ بر عكس، معناى اين سخن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشّر پيامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضلشان بودهاند و پيامبران لاحق مصدّق پيامبران سابق بودهاند؛ پس لازمه ايمان به همه پيامبران اين است كه در هر زمانى تسليم شريعت همان پيامبرى باشيم كه دوره او است و قهراً لازم است در دوره ختميّه به آخرين دستورهايى كه از جانب خدا به وسيله آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم و اين، لازمه اسلام، يعنى تسليم شدن به خدا و پذيرفتن رسالتهاى فرستادگان او است.
بسيارى از مردم زمان ما طرفدار اين فكر شدهاند كه براى انسان كافى است كه خدا را بپرستد و به يكى از اديان آسمانى كه از طرف خدا آمده است انتساب داشته باشد، دستورهاى آن را بكار بندد، شكل دستورها چندان اهميتى ندارد؛ حضرت مسيح هم پيغمبر است، حضرت محمد هم پيغمبر است، اگر طبق آئين مسيح عمل كنيم
......
درست است كه در دين، اكراه و اجبارى نيست: «لا اكراه فى الدّين» ولى اين سخن به اين معنى نيست كه دين خدا در هر زمانى متعدد است و ما حق داريم هر كدام را كه بخواهيم انتخاب كنيم. چنين نيست؛ در هر زمانى يك دين حق وجود دارد و بس؛ هر زمان پيغمبر صاحب شريعتى از طرف خدا آمده مردم موظف بودهاند كه از راهنمايى او استفاده كنند و قوانين و احكام خود را چه در عبادات و چه در غير عبادات از او فرا گيرند تا نوبت به حضرت خاتم الانبياء رسيده است. در اين زمان اگر كسى بخواهد بسوى خدا راهى بجويد بايد از دستورات دين او راهنمايى بجويد.
قرآن كريم مىفرمايد:
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين (آل عمران 85)
«و هر كس غير از اسلام دينى بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود».
اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است؛ پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دين گرانمايهاى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام بر آن منطبق مىگردد و بس.
به عبارت ديگر لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاى او است و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است.
مهدی گرامی درود در آغاز سخن نخست باید یادآوری کنم که واژه پندار، برگردان اشتباهی از واژه من است. پندار از وهم و خیال سرچشمه میگیرد، در حالی که من/منش/اندیشه با خرد و دانش سر و کار دارد. واژه های اوستایی هومنه، هواوخته، هوورشته است. در زبان ساسانی این سه واژه چنین هستند: وه منشنه، وه گوشنه، وه ورزشنه. از این روی برگردان فارسی این سه واژه باید چنین باشد: منش/اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک.[/quote]
درود بر موبديار مهربان مان و سپاس از تذکر کاملا درست و بجايي که فرمودند. اين تذکري که در باب واژه پندار گفتيد، حقيقتاً براي من قابل تامل بود . هرچند همانجا عرض کردم که :
و اين مايه خرد است که اصيلترين و بي واسطه ترين ابعاد روحي انسان را در گفتار و کردارش متجلي و زواياي متعالي جان و دلش را روشن ميسازد. بي آنکه نابخردانه چشم از خويش فروبندد و به آسمان و ماسوا و موهومات و هيولاها هلاک شود.
و آنچه از واژه پندار نيک منظورم بوده کاملا روشن است ولي با اين گفته شما ، نکته جالبي به نظرم رسيد . و آن اينکه شگفتا که همه مومنين به هر يک از اديان گرفتار پندار نيک هستند! و نه خرد!
افکار اهريمني ، تمامي شان خود را در پس همين برگردانها پنهان ميکنند. اين است که انسان در يافتن جواب اين سوال ميماند که بالاخره آيا اسلام و مسيحيت و يهوديت و .....بالاخره حرف از يک دين است؟ يا نيست؟ و در جواب ميبيني که هم همگي يک دين هستند و هم از زمين تا آسمان با هم متفاوتند!
مگر نه اينکه هر يک از اين اديان نسخه برگردان همديگر هستند! دعوا بر سر واژه هاست و اهريمنان و دروغگويان که در اين ميانه ترکتازي ميکنند
[quote=یاوران منجی;105720] ثانیا این یکی از اصول مسلم و اثبات شده در دین ماست که در ادیان الهی با آمدن شریعت جدید و پیامبر نو ظهور شریعت قبلی باطل و افراد طبق شریعت خودشان موظف به آن شریعت جدید می شوند [/quote] یاوران منجی گرامی درود شما برای این ادعا، سند هم دارید؟ خواهشمندم که سند قرآنی آن را ارایه فرمایید.
موبدیار مهربان این سخن شهید مطهری رو از کجا آوردی؟ شهیدمطهری در این زمینه در جلد 1 مجموعه آثار ص 273 الی 277 می نویسه: دينى جز اسلام پذيرفته نيست نكته ديگرى كه قبل از ورود در اصل بحث مىبايد روشن گردد اين است كه بحث درباره نيكوكاريهاى نامسلمانان را به دو گونه مىتوان طرح كرد و در حقيقت دو بحث است: يكى اينكه آيا دينى غير دين اسلام مقبول است و يا دين مقبول منحصر به اسلام است؟ و به عبارت ديگر: آيا آنچه لازم است فقط اين است كه انسان يك دينى داشته باشد و حداكثر اين است كه آن دين منتسب به يكى از پيغمبران آسمانى باشد و ديگر فرق نمىكند كه كداميك از اديان آسمانى باشد، مثلا مسلمان يا مسيحى يا يهودى و حتى مجوسى باشد؟ يا اينكه در هر زمان دين حق يكى بيش نيست؟ .... درباره مسأله اول اجمالًا مىگوييم كه دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند. اين انديشه كه ميان برخى از مدعيان روشنفكرى، اخيرا رايج شده است كه مىگويند همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند انديشه نادرستى است. البته صحيح است كه ميان پيامبران خدا اختلاف و نزاعى وجود ندارد. پيامبران خدا همگى به سوى يك هدف و يك خدا دعوت مىكنند. آنان نيامدهاند كه در ميان بشر فرقهها و گروههاى متناقضى بوجود آورند. ولى اين سخن به اين معنى نيست كه در هر زمانى چندين دين حق وجود دارد و طبعا انسان مىتواند در هر زمانى هر دينى را كه مىخواهد بپذيرد؛ بر عكس، معناى اين سخن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشّر پيامبران ....قرآن كريم مىفرمايد: و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين (آل عمران 85) «و هر كس غير از اسلام دينى بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود». اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است؛ پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دين گرانمايهاى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام بر آن منطبق مىگردد و بس. به عبارت ديگر لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاى او است و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است.
[/quote] آشنای قریب گرامی درود سخن استاد مطهری در کتاب بینش دینی دبیرستان در دهه 1360 بود. آن را در نوشته ختم نبوت ایشان هم دیده ام. شما سوره ابراهیم، آیه 4 و نزدیک به 10 آیه ای که در این آسکدین چند بار نوشته ام، نادیده گرفته اید. شما مسلمانید و سندتان قرآن است. برای چنین ادعاهایی باید سند روشن از قرآن بیاورید. بازی با واژه ها، تفسیر به رای، مصادره به مطلوب، اینها همگی ستم به قرآن است. در سوره عنکبوت آیه 46 در تایید اسلام عام میفرماید: الهنا و الهکم واحدا و نحن له مسلمون
موبدیار مهربان این سخن شهید مطهری رو از کجا آوردی؟ شهیدمطهری در این زمینه در جلد 1 مجموعه آثار ص 273 الی 277 می نویسه: دينى جز اسلام پذيرفته نيست نكته ديگرى كه قبل از ورود در اصل بحث مىبايد روشن گردد اين است كه بحث درباره نيكوكاريهاى نامسلمانان را به دو گونه مىتوان طرح كرد و در حقيقت دو بحث است: يكى اينكه آيا دينى غير دين اسلام مقبول است و يا دين مقبول منحصر به اسلام است؟ و به عبارت ديگر: آيا آنچه لازم است فقط اين است كه انسان يك دينى داشته باشد و حداكثر اين است كه آن دين منتسب به يكى از پيغمبران آسمانى باشد و ديگر فرق نمىكند كه كداميك از اديان آسمانى باشد، مثلا مسلمان يا مسيحى يا يهودى و حتى مجوسى باشد؟ يا اينكه در هر زمان دين حق يكى بيش نيست؟ .... درباره مسأله اول اجمالًا مىگوييم كه دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند. اين انديشه كه ميان برخى از مدعيان روشنفكرى، اخيرا رايج شده است كه مىگويند همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند انديشه نادرستى است. البته صحيح است كه ميان پيامبران خدا اختلاف و نزاعى وجود ندارد. پيامبران خدا همگى به سوى يك هدف و يك خدا دعوت مىكنند. آنان نيامدهاند كه در ميان بشر فرقهها و گروههاى متناقضى بوجود آورند. ولى اين سخن به اين معنى نيست كه در هر زمانى چندين دين حق وجود دارد و طبعا انسان مىتواند در هر زمانى هر دينى را كه مىخواهد بپذيرد؛ بر عكس، معناى اين سخن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشّر پيامبران ....قرآن كريم مىفرمايد: و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين (آل عمران 85) «و هر كس غير از اسلام دينى بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود». اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است؛ پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دين گرانمايهاى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام بر آن منطبق مىگردد و بس. به عبارت ديگر لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاى او است و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است.
[/quote] آشنای قریب گرامی درود سخن استاد مطهری در کتاب بینش دینی دبیرستان در دهه 1360 بود. آن را در نوشته ختم نبوت ایشان هم دیده ام. شما سوره ابراهیم، آیه 4 و نزدیک به 10 آیه ای که در این آسکدین چند بار نوشته ام، نادیده گرفته اید. شما مسلمانید و سندتان قرآن است. برای چنین ادعاهایی باید سند روشن از قرآن بیاورید. بازی با واژه ها، تفسیر به رای، مصادره به مطلوب، اینها همگی ستم به قرآن است. در سوره عنکبوت آیه 46 در تایید اسلام عام میفرماید: الهنا و الهکم واحدا و نحن له مسلمون بنابراین در آیه ای
موبدیار مهربان این سخن شهید مطهری رو از کجا آوردی؟ شهیدمطهری در این زمینه در جلد 1 مجموعه آثار ص 273 الی 277 می نویسه: دينى جز اسلام پذيرفته نيست
آشنای قریب گرامی درود آن اندازه که من از قرآن آموخته ام، اسلام در برابر طاغوت است که به شرک و کفر می انجامد. اسلام قرآن در برابر دین دیگر پیامبران نیست. برای نمونه سوره عنکبوت، آیه 46 می آموزاند که الهنا و الهکم واحدا و نحن له مسلمون. سوره ابراهیم آیه 4 را هم نادیده نگیرید.
[quote=manmehdiam;106032]عرض سلام و ادب ....ميکنند. اين است که انسان در يافتن جواب اين سوال ميماند که بالاخره آيا اسلام و مسيحيت و يهوديت و .....بالاخره حرف از يک دين است؟ يا نيست؟ و در جواب ميبيني که هم همگي يک دين هستند و هم از زمين تا آسمان با هم متفاوتند! مگر نه اينکه هر يک از اين اديان نسخه برگردان همديگر هستند! دعوا بر سر واژه هاست و اهريمنان و دروغگويان که در اين ميانه ترکتازي ميکنند [/quote] مهدی گرامی درود راستش من پس از 30 و چند سال، دریافتم که اگر شما زرتشتی باشید، پولی به من میدهید تا برای شادی روان درگذشتگانتان، اوستا بخوانم. اگر مسلمان باشید یا مسیحی و ... به روحانیان آن دینها. از بایسته های (واجبات) هر بازرگانی (تجارتی) انحصارطلبی، دمپینگ آف، تبلیغات، بزرگنمایی و ..... است. خدایی که در دل مومن خانه دارد و از رگ گردن به او نزدیک تر است، خودش میفرماید ادعونی استجب لکم، چه نیازی به واسطه و .... دارد؟ چرا شادروان خمینی میسراید در میخانه برویم بگشایید شب و روز که من از مسجد و مدرسه بیزار شدم
[quote=یاوران منجی;105697] سلام بر منتقد عزیز ذکر یک نکته را در این بحث ضروری می دانم و آن این است در ادبیات همه زبانها مبحثی هست به نام عَلَم نمی دانم چقدر با این مبحث آشنائی دارید در هر زبانی گاهی یک کلمه معنائی لغوی دارد و لی عَلَم می شود برای یک مفهوم خاص مثلا میکروفن در انگلیسی از نظر لغوی تشکیل شده از دو کلمه میکرو و فون به معنای کوتاه و تلفن زدن یعنی تلفن کوتاه ولی این کلمه وضع شده است برای یک شیء خاص که همان میکروفنی است که به بلندگو وصل می شود و صدا را به آن انتقال می دهد در این مواقع می گوئیم این کلمه وضع شده برای این شیء لذا وقتی در مقاله ای به این کلمه بر می خورید یا آن را جائی می شنوید دیگر نمی گوئید این کلمه از نظر لغوی به معنای تلفن کوتاه است و بعد با این معنا آن جمله را مد نظر بگیرید !! بلکه می دانید این معنا وضع شده برای فلان شیء خارجی [/quote] یاوران منجی گرامی درود 1- در همین آسکدین و عنوانهای گوناگون آن، استاد رضا، واژه های پور، آتر، خئوتودث را برای نمونه پسر، آتش، و ازدواج با محارم معنا کرده است. به همین دلایل نیز دین زرتشتی را دینی منحرف و .... میداند. خب چرا آن هنگام به ایشان این نکته را گوشزد نکردید؟ یا هم اکنون نمیکنید؟ این در حالی است که من سندهای گوناگونی از اوستا نمونه آوردم که نشان میداند، پور یعنی معلول، آتر یعنی روشنایی و هدایت، خئوتودث یعنی خودی بودن (بیگانه نبودن). 2-به هر روی در قرآن می فرماید، ما قرآن را ساده فرستادیم تا شما به خوبی دریابید و هدایت شوید. 3-این تفسیر به رای است که اسلام را یکجا صفت تسلیم بودن بگیرید و یکجا نام دین محمد (ص).
آشنای قریب گرامی درود آن اندازه که من از قرآن آموخته ام، اسلام در برابر طاغوت است که به شرک و کفر می انجامد. اسلام قرآن در برابر دین دیگر پیامبران نیست. برای نمونه سوره عنکبوت، آیه 46 می آموزاند که الهنا و الهکم واحدا و نحن له مسلمون. سوره ابراهیم آیه 4 را هم نادیده نگیرید.
جناب موبد یار معلوم است که شما مطالب شهید مطهری را که بنده درج کردم نخوانده اید
در آنجا شهید مطهری اثبات می کند که اسلام تنها دین حقی است که باید پیروی شود
در ضمن بنده اگر آدرس مطلبی که شما ذکر کردید را خواستم به خاطر این بود که ادامه مطالب شهید راهم آورده تا سخن شهید مطهری در این زمینه برای همه روشن گردد
در ضمن آیاتی که شما آوردید را دیده ام و بحمدالله جواب آنها داده شده اما شما و دوستان تان مایل به ادامه بحث نبودید یا مسیر بحث را عوض شده و بحث آیات بی نتیجه مانده و ادعای شما ثابت نگردیده
همانطور که جسم ما نیاز به پزشک دارم روح ما نیز همانطور وقتی ما گناه می کنیم از خدا دور می شویم
و وقتی دور شویم دوزخ جایگاه ما است اگر توبه نکنیم و...
این نقص خدا نیست
نقص ما است :gol:
محمد گرامی درود کسی که مومن باشد، دلش خانه خدا میشود. آری درست است برای مومن شدن نیاز به وسیله است. ولی تنها و تنها تا اینجا و نه ادعاهای دیگری که شما دارید.
جناب موبد یار معلوم است که شما مطالب شهید مطهری را که بنده درج کردم نخوانده اید در آنجا شهید مطهری اثبات می کند که اسلام تنها دین حقی است که باید پیروی شود در ضمن بنده اگر آدرس مطلبی که شما ذکر کردید را خواستم به خاطر این بود که ادامه مطالب شهید راهم آورده تا سخن شهید مطهری در این زمینه برای همه روشن گردد در ضمن آیاتی که شما آوردید را دیده ام و بحمدالله جواب آنها داده شده اما شما و دوستان تان مایل به ادامه بحث نبودید یا مسیر بحث را عوض شده و بحث آیات بی نتیجه مانده و ادعای شما ثابت نگردیده
آشنای قریب گرامی درود شما با من عناد دارید. سر ستیز که با قرآن ندارید. دارید؟ سوره ابراهیم آیه 4 و سوره عنکبوت آیه 46 برای نمونه صراحت دارد. اسلام عام در قرآن صراحت دارد. چرا باید آن اسلام را که استاد مطهری میگویند، اسلام خاص باشد و چرا اسلام عام که در قرآن است نباشد؟
الذین یومنون بما انزلالیکو ما انزلمنقبلک و بالاخره هم یوقنون اولائک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون
خب راست میگه دیگه!
یکی بیاد منو توجیه کنه!
یعنی خدا برای اینکه ما مثلا نمازو اشتباه خوندیم و سجده سهوشو اشتباه به جا آوردیم،ما رو مجازات میکنه؟؟؟؟(یعنی اگه مثلا به رساله برای سجده سهو مراجعه نکردیم خدا مارو مجازات میکنه؟؟
یعنی اگه کسی باشه که به قرآن و اوستا ایمان داشته باشه،مثل آیه بالا باشه،رستگار نیست؟
آقای موبدیار به اون چنتا ایمان داره ،اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون
در میخانه برویم بگشایید شب و روز که من از مسجد و مدرسه بیزار شدم
یاوران منجی گرامی درود 1- در همین آسکدین و عنوانهای گوناگون آن، استاد رضا، واژه های پور، آتر، خئوتودث را برای نمونه پسر، آتش، و ازدواج با محارم معنا کرده است. به همین دلایل نیز دین زرتشتی را دینی منحرف و .... میداند. خب چرا آن هنگام به ایشان این نکته را گوشزد نکردید؟ یا هم اکنون نمیکنید؟ این در حالی است که من سندهای گوناگونی از اوستا نمونه آوردم که نشان میداند، پور یعنی معلول، آتر یعنی روشنایی و هدایت، خئوتودث یعنی خودی بودن (بیگانه نبودن).
با سلام
این قاعده که عرض کردم مربوط به علم لغت می شود که در کتب لغت آمده که فلان لفظ اصلا برای معنائی غیر از آنچه معنای لغوی است وضع شده یا نه و معمولا کتب تخصصی لغت به این بحث می پردازند مثل تاج العروس و لسان العرب و ...
ولی اصطلاحات اوستائی را خبر ندارم آیا واقعا از همین نوع وضع هست یا نه چون مربوط به علم لغت می شود (لغت اوستائی ) حالا از آنچه فرمودید خود رضا حتما دفاع می کنند
-این تفسیر به رای است که اسلام را یکجا صفت تسلیم بودن بگیرید و یکجا نام دین محمد (ص).
عرض کردم که هر جا شاهد یا قرینه ای بود حمل بر معنای لغوی می شود و هر جا نبود و مطلق ذکر شده باشد حمل بر معنای وضعی می شود این یک قاعده لغوی است که در تفسیر از آن استفاده می شود لذا تفسیر به رای نمی شود
در ضمن ما در همان قرینه ها هم تابع مفسران شیعه هستیم و خودمان به راحتی دنبال قرینه و شاهد نمی گردیم ولی باید توجه داشت که بعضی مطالب ازبس آشکار است مفسران از ذکر آن پرهیز کرده اند مثل اینکه در بقره 132 حضرت ابراهیم فرزندانش را وصیت می کند که نمیرند مگر اینکه مسلمان باشند
اینجا اینکه حضرت ابراهیم وصیت می کند معلوم می شود که منظور اسلام محمدی نیست
بحث تفسیر یک علم بسیار گسترده است که خودش مستلزم فراگیری چند علم دیگر است که هر که تمام آنها را به طور کامل فراگیرد مفسر است و اوست که منظور از آیات را با توجه به مجموعه آن علوم اعلام می کند
و در هیچ یک از تفاسیر نیامده که منظور از اسلام در آیه 85 آل عمران تمامی ادیان الهی باشد !!! اگر چنین شاهدی دارید اقامه بفر مائید
در غیر این صورت باید قبول کنید که همین آیه برای ابطال شریعت های قبلی کافی است
[quote=رضا;105440]با سلام
ببین جناب نوری باز آمدید نسازید با علم !!
اخه این چه استدلالی است ؟(مخاطب همه ی این آیات تازیان هستند نه ملل دیگر )شمایی که به دوستان یاد آوری میکنید که به آیات دیگر توجه کنند چرا خود توجه نمیکنید؟
در همین آیه جواب شما داده شده!!بنده متعجبم که شما این روش تفسیری را از چه کسی آموخته اید که اینقدر شما را به بیراه میبرد !!
برترين آيين الهى ، اسلام است تاكنون بحثهاى مشروحى در آيات گذشته درباره مذاهب پيشين آمده در اين آيات بحث درباره اسلام آغاز مى شود و توجه اهل كتاب و پيروان اديان گذشته را به آن جلب مى كند.
در آيه نخست مى فرمايد: آيا آنها غير از آيين خدا مى طلبند؟
آيين او همين اسلام است (افغير دين الله يبغون ).
سپس مى افزايد: تمام كسانى كه در آسمانها و زمين اند چه از روى اختيار يا اجبار اسلام آورده اند (و در برابر فرمان او تسليم اند) و همه به سوى او باز گردانده مى شوند بنابراين اسلام آيين همه جهان هستى و عالم آفرينش است (و له اسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون ).
در اينجا قرآن مجيد اسلام را به معنى وسيعى تفسير كرده و مى گويد: تمام كسانى كه در آسمان و زمين اند و تمام موجوداتى كه در آنها وجود دارند مسلمان اند يعنى در برابر فرمان او تسليم اند زيرا روح اسلام همان تسليم در برابر حق است منتها گروهى از روى اختيار (طوعا) در برابر ((قوانين تشريعى )) او تسليم اند و گروهى بى اختيار (كرها) در برابر ((قوانين تكوينى )) او.
توضيح اينكه : خداوند دو گونه فرمان در عالم هستى دارد يك سلسله از فرمانهاى او به صورت قوانين طبيعى و ما فوق طبيعى است كه بر موجودات مختلف اين جهان حكومت مى كند و همه آنها مجبورند در برابر آن زانو زنند و لحظه اى از اين قوانين سرپيچى نكنند و اگر فرضا سرپيچى كنند ممكن است محو و نابود گردند يك نوع ((اسلام و تسليم )) در برابر فرمان خدا است ، بنابراين اشعه آفتاب كه به درياها مى تابد و بخار آب كه از دريا بر مى خيزد و قطعات ابر كه به هم مى پيوندند دانه هاى باران كه از آسمان فرو مى ريزد، درختانى كه بر اثر آن نمو مى كنند و گلها كه در پرتو آن شكفته مى شوند همه مسلمان اند زيرا هر كدام در برابر قانونى كه آفرينش براى او تعيين كرده است تسليم اند.
نوع ديگرى از فرمان خدا هست كه فرمان تشريعى ناميده مى شود يعنى قوانينى كه در تشريع آسمانى و تعليمات انبياء وجود داشته است تسليم در برابر آنها جنبه ((اختيارى )) دارد و تنها افراد با ايمان هستند كه به خاطر تسليم در مقابل آنها شايسته نام ((مسلمان )) مى باشند البته سرپيچى از اين قوانين نيز بالمال دست كمى از سرپيچى از قوانين آفرينش ندارد كه اين هم باعث انحطاط و عقب ماندگى و يا نابودى است .
و از آنجا كه جمله ((اسلم )) در آيه فوق اشاره به معنى وسيع اسلام است كه هر دو قسمت را در بر مى گيرد و لذا مى فرمايد: جمعى از روى اختيار تسليم مى شوند (طوعا) مانند مومنان و جمعى از روى اجبار (كرها) مانند كافران نسبت به قوانين تكوينى ، بنابراين معنى آيه اين است كه كافران با اين كه از قبول اسلام در برابر بخشى از فرمانهاى خدا سرباز زده اند ناچار به قبول بخش ديگر شده اند، پس چرا آنها در برابر همه قوانين الهى و دين و آيين حق يك باره تسليم نمى شوند.
در آيه بعد خداوند به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) (و همه پيروان او) دستور مى دهد كه نسبت به همه تعليمات انبياء و پيامبران پيشين ، علاوه بر آنچه را پيغمبر اسلام نازل شده ايمان داشته باشند.
مى فرمايد: بگو: ايمان به خدا آورديم و به آنچه بر ما و بر ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط (پيامبران تيرههاى بنى اسرائيل ) نازل شده و آنچه به موسى و عيسى و همه پيامبران از سوى پروردگارشان داده شده است نيز ايمان آورديم ما در ميان آنها فرقى نمى گذاريم و ما در برابر او تسليم هستيم (قل آمنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل على ابرهيم و اسمعيل و اسحق و يعقوب و الاسباط و ما اوتى موسى و عيسى و النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون ).
دقت جناب نوری !!!
آرى ما هيچ فرقى ميان آنها از نظر حقانيت قايل نيستيم ، همه را به رسميت ميشناسيم ، همه رهبران الهى بوده اند و همگى براى هدايت خلق مبعوث شده اند و ما در برابر فرمان خدا از هر نظر تسليم هستيم و بنابراين دست تفرقه اندازان را به اين وسيله كوتاه مى كنيم .
و بالاخره در آخرين آيه به عنوان يك نتيجه گيرى كلى مى فرمايد: هر كس غير از اسلام آيينى براى خود انتخاب كند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است (و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين ).
جمله ((يبتغ )) از ماده ((ابتغاء)) به معنى تلاش و كوشش است كه هم در موارد شايسته و هم ناشايسته به كار ميرود و در هر مورد تابع قرائنى است كه در آن مورد وجود دارد.
به اين ترتيب از مفهوم عام اسلام به عنوان يك اصل كلى كه همان تسليم در مقابل حق است به مفهوم خاص آن يعنى آيين اسلام منتقل مى شود كه نمونه كامل و اكمل آن است و مى گويد: امروز جز آيين اسلام از هيچ كس پذيرفته نيست و در عين احترام به همه اديان الهى برنامه امروز، اسلام است .
یا علی ع[/quote]
آقای رضا
شما هنوز سندی ارایه نکردید که دین دیگر پیامبران اسلام نیست.
شما هنوز سندی ارایه نکردید که اسلام محمدی بر دیگر اسلامها برتری دارد.
شما با قرآن هم سر ستیز دارید؟
سوره ابراهیم آیه 4 و سوره عنکبوت آیه 46، سوره بقره بویژه آیه 62 یا 69، صراحت دارد.
درود جناب مهران :Gol: ما مسلمانان پذيرفتهايم سرچشمه تمام آموزههاى دينى، وحى الهى است كه با عقل سليم نيز سازگار و هماهنگ است. از جمله اين آموزهها، حق يا باطل بودن چيزى است كه براى شناخت آن، نشانهها و ملاكهايى وجود دارد. پىبردن به حقانيت يا ناحقّ بودن هر پديدهاى در منابع شيعه و سنى به فراوانى يا كمى آن پديده بستگى ندارد و هيچ دانشمند و محقّقى به اين معيار باطل پايبند نيست. بنابراين مىتوان گفت:
الف) اگر اكثريت نشانه حقانيت باشد، بايد بپذيريم همه شيعيان و سنىها باطلند و بايد همه از اسلام دست برداريم!!! زيرا الان اكثريت مردم جهان غير مسلمانند؛ براى نمونه كشور چين با بيش از يك ميليارد جمعيت و هند با قريب به يك ميليارد نفر، در اردوگاه غير مسلمانان هستند و نسبت به جمعيتشان تعداد بسيار اندكى مسلمان دارند.
ب) ملاك حق يا باطل بودن يك مكتب، تعداد جمعيت هواداران آن نيست. قرآن كريم در آيات متعددى راجع به اين مسأله مىفرمايد:
1. « وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرينَ» [1]؛ بيشتر آنان را سپاسگذار نخواهى يافت.
2. « اِنَّ أَوْلِيَاؤُهُ الاّ الْمُتَّقوُنَ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» [2]؛ اولياى او نيستند، مگر پرهيزكاران، ولكن بيشتر آنان نمىدانند.
3. « وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِى الشَّكُور» [3]؛ و اندكى از بندگان من سپاسگذارند.
كسى از اميرمؤمنان على عليه السلام پرسيد: كه چگونه مىشود مخالفان تو در جنگ جمل كه اكثريت نسبى را تشكيل مىدادند باطل باشند؟ حضرت فرمودند: «ان الحقّ و الباطل لا يعرفان بأقدار الرجال، أعرف الحق تعرف أهله، أعرف الباطل تعرف أهله» [4]؛ حق و باطل با تعداد پيروان، شناخته نمىشود، حق را بشناس! اهل آن را خواهى شناخت، باطل را بشناس! اهل آن را خواهى يافت.[5]
موفق باشید ...:Gol:
پاورقی__________________________________________________
[1] سوره اعراف، (7) آيه 17.
[2] سوره انفال، (8) آيه 34.
[3] سوره سبأ، (34) آيه 13.
[4] علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 228، و حلية الابرار، بحرانى، ج 2، ص 354، و أنساب الاشراف، بلاذرى با تحقيق محمودى، ص 239-274، و تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 210.
[5] برای مطالعه بیشتر ر.ک: پایگاه اینترنتی موسسه مذاهب اسلامی.
[quote=رضا;105447]درسوره حجر آيه 9 چنين آمده است: انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون.
ما خود اين كتاب را فرود آورديم و همالبته خود نگهبان آن هستيم.
در اين آيه با قاطعيت كم نظيرى از محفوظ ماندن قرآن از تحريف وتغيير و نابودى سخن رفته است.
يكى از علل تجديدرسالت و ظهور پيامبران جديد، تحريف و تبديلهايى است كه در تعليماتو كتب مقدس پيامبران رخ مىداده است و به همين جهت آن كتابها وتعليمات، صلاحيتخود را براى هدايت مردم از دست مىدادهاند.
غالبا پيامبران احيا كننده سنن فراموششده و اصلاح كننده تعليمات تحريف يافته پيشينيان خود بودهاند.
گذشته از انبيائى كه صاحب كتاب و شريعت و قانوننبوده و تابع يك پيغمبر صاحب كتاب و شريعت بودهاند، مانند همه پيامبران بعد از ابراهيم تا زمان موسى و همه پيامبرانبعد از موسى تا عيسى، پيامبران صاحب قانون و شريعت نيز بيشتر مقررات پيامبر پيشين را تاييد مىكردهاند.
ظهور پياپى پيامبرانتنها معلول تغيير و تكامل شرايط زندگى و نيازمندى بشر به پيام نوين و رهنمايى نوين نيست، بيشتر معلولنابوديها و تحريف و تبديلهاى كتب و تعليمات آسمانى بوده است.
بشر چند هزار سال پيش نسبت به حفظ مواريث علمىو دينى ناتوان بوده است و از او جز اين انتظارى نمىتوان داشت.آنگاه كه بشر مىرسد به مرحلهاى از تكامل
كه مىتواند مواريثدينى خود را دست نخورده نگهدارى كند، علت عمده تجديد پيام و ظهورپيامبر جديد منتفى مىگردد و شرط لازم(نه شرط كافى)جاويد ماندن يك دين، موجود مىشود.
آيه فوق به منتفىشدن مهمترين علت تجديد نبوت و رسالت از تاريخ نزول قرآن به بعد اشارهمىكند، و در حقيقت، تحقق يكى از اركان ختم نبوت را اعلام مىدارد.
چنانكه همه مىدانيمدر ميان كتب آسمانى جهان تنها كتابى كه درست و به تمام و كمالدست نخورده باقى مانده قرآن است.
بعلاوه، مقادير زيادى از سنت رسول به صورتقطعى و غير قابل ترديد در دست است كه از گزند روزگار مصون مانده است.[/quote]
آقای رضا
شما چند نکته را نادیده گرفته و با نادیده گرفتن آنها و تفسیر به رای میکوشید که خودتان را اثبات کنید. این راهی نادرست است. از یا علی درون سخنتان، باید آموخته باشید که راستی/حق بر همه چیز مقدم است.
در آیه ای که فرمودید، واژه الذکر بکار رفته است. این واژه به همراه الکتاب نامی است که خداوند برای آموزشهایش برای هر پیامبری بکار برده است. برای نمونه برای موسی نیز از واژه الذکر بهره برده شده است.
از این روی پاسداری از الذکر، خاص قرآن نیست، بلکه عام کتاب خداوند است که برای هر پیامبری به زبان آن پیامبر فرستاده شده است.
با سلام
اگر خدای شما خدای محمد (ص)باشد که باید پاسخ گو باشید؟
اگر هم از نوع خدای ساسانیان که ..........!
جناب مهرانی که ۱۸ سال تحقیق کردیده !!؟
و هنوز نه از قرآن چیزی میدانید و نه قبول به تحریفات اوستا هستید!!؟آیا شما اوستا را قبول دارید؟
اگر ندارد چرا ان را حذف نمیکنید؟و فقط گاتها را بگذارید؟
شما تنها زرتشتی هستید که چنین برداشتی دارید؟
بنده منابع را در اختیار شما در مورد دوگانه پرستی!!؟
ازدواج با محارم؟
آتش پرستی؟
پادشاه پرستی؟و ثروت پرستی؟احکام دور از علم قرار داده ام چرا به بیراه میروید؟
هرجا از شما منبع خواستم گفتید خودمان خودمان را تاید میکنیم!!؟
پس خودتان با خودتان خوش باشید!
اما اگر در مورد اسلام مینویسید با منبع بنویسید و مستند !!
قرآن همانند کتاب شما و یا هیچ کتاب دیگری نیست که بازگویم خودمان ان را تاید کرده ایم!!
کسانی که کمی بویی از علم برده باشند بر این واقفند !!
و اگر به خدا اعتقاد دارید آنهم به خدای واحد!!پس پذیرای آخرین پیامبر خداوند باشید و دست از لجبازی واردید!!؟:Sham:
دیروز با کسی در اینترنت سخن میگفتم که مدعی زرتشتیگری بود!!؟
و قتی مستند برای او مطلب گفتم تعجب کرد !!،و باور نمیکرد که از چه پشتیبانی میکند!!
اما باز یاد آور میشوم
در سراسر قرآن اصرار عجيبى هست كه دين، از اولتا آخر جهان، يكى بيش نيست و همه پيامبران بشر را به يك دين دعوت كردهاند.
در سوره شورى آيه 13 چنين آمده است: شرع لكم من الدين ما وصى بهنوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى. خداوند براى شما دينى قرارداد كه قبلا به نوح توصيه شده بود و اكنون بر تو وحى كرديم و بهابراهيم و موسى و عيسى نيز توصيه كرديم.
قرآن در همه جا نام اين دين را كه پيامبراناز آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت مىكردهاند «اسلام» مىنهد.
مقصوداين نيست كه در همه زمانها به اين نام خوانده مىشدهاست، مقصود اين است كه دين داراى حقيقت و ماهيتى است كه بهترين معرفآن، لفظ «اسلام» است.
در سوره آل عمران آيه 67 درباره ابراهيم مىگويد: ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما.
ابراهيم نه يهودى بود و نهنصرانى، حق جو و مسلم بود.
و در سوره بقره آيه 132 دربارهيعقوب و فرزندانش مىگويد: و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوبيا بنى ان الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون.
ابراهيم و يعقوب به فرزندان خود چنينوصيت كردند: خداوند براى شما دين انتخاب كرده است، پس با اسلام بميريد.
آيات قرآن در اين زمينه زياد است ونيازى به ذكر همه آنها نيست.
البته پيامبران در پارهاىاز قوانين و شرايع با يكديگر اختلاف داشتهاند.قرآن در عين اينكهدين را واحد مىداند، اختلاف شرايعو قوانين را در پارهاى مسائل مىپذيرد.
در سوره مائده آيه 48 مىگويد: لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا.
براى هر كدام(هر قوم و امت)يك راه ورودو يك طريقه خاص قرار داديم.
ولى از آنجا كه اصول فكرىو اصول عملى كه پيامبران به آن دعوت مىكردهاند يكى بوده و همهآنان مردم را به يك شاهراه و به سوى يك هدف دعوت مىكردهاند، اختلاف شرايعو قوانين جزئى در جوهر و ماهيت اين راه كه نامش در منطق قرآن «اسلام» است تاثيرى نداشته است.
تفاوت و اختلاف تعليماتانبياء با يكديگر از نوع اختلاف برنامههايى است كه در يك كشور هر چند يك بار به مورد اجرا گذاشته مىشود و همهآنها از يك «قانون اساسى» الهام مىگيرد.
[FONT=Verdana]تعليمات پيامبران در عين پارهاى اختلافات، مكمل و متمم يكديگر بوده است.
اختلافو تفاوت تعليمات آسمانى پيامبران از نوع اختلافات مكتبهاى فلسفىيا سياسى يا اجتماعىيا اقتصادى كه مشتمل بر افكار متضاد است نبوده است، انبياء تماماتابع يك مكتب و داراى يك تز بودهاند.
تفاوت تعليمات انبياء بايكديگر، يا از نوع تفاوت تعليمات كلاسهاى عالىتر با كلاسهاى دانىتر،يا از نوع تفاوت اجرائى يك اصل در شرايط و اوضاع گوناگون بوده است.
مىدانيم كه دانش آموزدر كلاسهاى بالاتر نه تنها به مسائلى بر مىخورد كه قبلا به آنها بههيچ وجه بر نخورده است، بلكه تصورش درباره مسائلى كه قبلا ياد گرفته و در ذهنكودكانه خود به نحوى آنها را تجسم داده است احيانا زير و رو مىشود.
تعليماتانبياء نيز چنين است.
[quote=صدیق;105454]
درود جناب مهران :gol:
ما مسلمانان پذيرفتهايم سرچشمه تمام آموزههاى دينى، وحى الهى است كه با عقل سليم نيز سازگار و هماهنگ است. از جمله اين آموزهها، حق يا باطل بودن چيزى است كه براى شناخت آن، نشانهها و ملاكهايى وجود دارد. پىبردن به حقانيت يا ناحقّ بودن هر پديدهاى در منابع شيعه و سنى به فراوانى يا كمى آن پديده بستگى ندارد و هيچ دانشمند و محقّقى به اين معيار باطل پايبند نيست. بنابراين مىتوان گفت:
الف) اگر اكثريت نشانه حقانيت باشد، بايد بپذيريم همه شيعيان و سنىها باطلند و بايد همه از اسلام دست برداريم!!! زيرا الان اكثريت مردم جهان غير مسلمانند؛ براى نمونه كشور چين با بيش از يك ميليارد جمعيت و هند با قريب به يك ميليارد نفر، در اردوگاه غير مسلمانان هستند و نسبت به جمعيتشان تعداد بسيار اندكى مسلمان دارند.
ب) ملاك حق يا باطل بودن يك مكتب، تعداد جمعيت هواداران آن نيست. قرآن كريم در آيات متعددى راجع به اين مسأله مىفرمايد:
1. « وَ لا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرينَ» [1]؛ بيشتر آنان را سپاسگذار نخواهى يافت.
2. « اِنَّ أَوْلِيَاؤُهُ الاّ الْمُتَّقوُنَ وَلكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ» [2]؛ اولياى او نيستند، مگر پرهيزكاران، ولكن بيشتر آنان نمىدانند.
3. « وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِى الشَّكُور» [3]؛ و اندكى از بندگان من سپاسگذارند.
كسى از اميرمؤمنان على عليه السلام پرسيد: كه چگونه مىشود مخالفان تو در جنگ جمل كه اكثريت نسبى را تشكيل مىدادند باطل باشند؟ حضرت فرمودند: «ان الحقّ و الباطل لا يعرفان بأقدار الرجال، أعرف الحق تعرف أهله، أعرف الباطل تعرف أهله» [4]؛ حق و باطل با تعداد پيروان، شناخته نمىشود، حق را بشناس! اهل آن را خواهى شناخت، باطل را بشناس! اهل آن را خواهى يافت.[5]
موفق باشید ...:gol:
پاورقی__________________________________________________
[1] سوره اعراف، (7) آيه 17.
[2] سوره انفال، (8) آيه 34.
[3] سوره سبأ، (34) آيه 13.
[4] علامه محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج 32، ص 228، و حلية الابرار، بحرانى، ج 2، ص 354، و أنساب الاشراف، بلاذرى با تحقيق محمودى، ص 239-274، و تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 210.
[5] برای مطالعه بیشتر ر.ک: پایگاه اینترنتی موسسه مذاهب اسلامی.
[/quote]
صدیق گرامی
درود
من با سخن راست/حق شما هم باورم.
این سخن من در پاسخ به دوستانی است که انحراف و تحریف را در دینهای دیگر میبینند و آن را ملاک ناحق و نارسا بودن آن دینها میدانند، آنگاه چنین انحراف و تحریفهایی را در اسلام نمیبینند.
[quote=رضا;105457]با سلام
اگر خدای شما خدای محمد (ص)باشد که باید پاسخ گو باشید؟
اگر هم از نوع خدای ساسانیان که ..........!
جناب مهرانی که ۱۸ سال تحقیق کردیده !!؟
و هنوز نه از قرآن چیزی میدانید و نه قبول به تحریفات اوستا هستید!!؟آیا شما اوستا را قبول دارید؟
اگر ندارد چرا ان را حذف نمیکنید؟و فقط گاتها را بگذارید؟
شما تنها زرتشتی هستید که چنین برداشتی دارید؟
بنده منابع را در اختیار شما در مورد دوگانه پرستی!!؟
ازدواج با محارم؟
آتش پرستی؟
پادشاه پرستی؟و ثروت پرستی؟احکام دور از علم قرار داده ام چرا به بیراه میروید؟
هرجا از شما منبع خواستم گفتید خودمان خودمان را تاید میکنیم!!؟
پس خودتان با خودتان خوش باشید!
اما اگر در مورد اسلام مینویسید با منبع بنویسید و مستند !!
قرآن همانند کتاب شما و یا هیچ کتاب دیگری نیست که بازگویم خودمان ان را تاید کرده ایم!!
کسانی که کمی بویی از علم برده باشند بر این واقفند !!
و اگر به خدا اعتقاد دارید آنهم به خدای واحد!!پس پذیرای آخرین پیامبر خداوند باشید و دست از لجبازی واردید!!؟:sham:
دیروز با کسی در اینترنت سخن میگفتم که مدعی زرتشتیگری بود!!؟
و قتی مستند برای او مطلب گفتم تعجب کرد !!،و باور نمیکرد که از چه پشتیبانی میکند!!
اما باز یاد آور میشوم
در سراسر قرآن اصرار عجيبى هست كه دين، از اولتا آخر جهان، يكى بيش نيست و همه پيامبران بشر را به يك دين دعوت كردهاند.
در سوره شورى آيه 13 چنين آمده است: شرع لكم من الدين ما وصى بهنوحا و الذى اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسى و عيسى. خداوند براى شما دينى قرارداد كه قبلا به نوح توصيه شده بود و اكنون بر تو وحى كرديم و بهابراهيم و موسى و عيسى نيز توصيه كرديم.
قرآن در همه جا نام اين دين را كه پيامبراناز آدم تا خاتم مردم را بدان دعوتمىكردهاند «اسلام» مىنهد.
مقصوداين نيست كه در همه زمانها به اين نام خوانده مىشدهاست، مقصود اين است كه دين داراى حقيقت و ماهيتى است كه بهترين معرفآن، لفظ «اسلام» است.
در سوره آل عمران آيه 67 درباره ابراهيم مىگويد: ما كان ابراهيم يهوديا و لا نصرانيا و لكن كان حنيفا مسلما.
ابراهيم نه يهودى بود و نهنصرانى، حق جو و مسلم بود.
و در سوره بقره آيه 132 دربارهيعقوب و فرزندانش مىگويد: و وصى بها ابراهيم بنيه و يعقوبيا بنى ان الله اصطفى لكم الدين فلا تموتن الا و انتم مسلمون.
ابراهيم و يعقوب به فرزندان خود چنينوصيت كردند: خداوند براى شما دين انتخاب كرده است، پس با اسلام بميريد.
آيات قرآن در اين زمينه زياد است ونيازى به ذكر همه آنها نيست.
البته پيامبران در پارهاىاز قوانين و شرايع با يكديگر اختلاف داشتهاند.قرآن در عين اينكهدين را واحد مىداند، اختلاف شرايعو قوانين را در پارهاى مسائل مىپذيرد.
در سوره مائده آيه 48 مىگويد: لكل جعلنا منكم شرعة و منهاجا.
براى هر كدام(هر قوم و امت)يك راه ورودو يك طريقه خاص قرار داديم.
ولى از آنجا كه اصول فكرىو اصول عملى كه پيامبران به آن دعوت مىكردهاند يكى بوده و همهآنان مردم را به يك شاهراه و به سوى يك هدف دعوت مىكردهاند، اختلاف شرايعو قوانين جزئى در جوهر و ماهيت اين راه كه نامش در منطق قرآن «اسلام» است تاثيرى نداشته است.
تفاوت و اختلاف تعليماتانبياء با يكديگر از نوع اختلاف برنامههايى است كه در يك كشور هر چند يك بار به مورد اجرا گذاشته مىشود و همهآنها از يك «قانون اساسى» الهام مىگيرد.
تعليمات پيامبران در عين پارهاى اختلافات، مكمل و متمم يكديگر بوده است.
اختلافو تفاوت تعليمات آسمانى پيامبران از نوع اختلافات مكتبهاى فلسفىيا سياسى يا اجتماعىيا اقتصادى كه مشتمل بر افكار متضاد است نبوده است، انبياء تماماتابع يك مكتب و داراى يك تز بودهاند.
تفاوت تعليمات انبياء بايكديگر، يا از نوع تفاوت تعليمات كلاسهاى عالىتر با كلاسهاى دانىتر،يا از نوع تفاوت اجرائى يك اصل در شرايط و اوضاع گوناگون بوده است.
مىدانيم كه دانش آموزدر كلاسهاى بالاتر نه تنها به مسائلى بر مىخورد كه قبلا به آنها بههيچ وجه بر نخورده است، بلكه تصورش درباره مسائلى كه قبلا ياد گرفته و در ذهنكودكانه خود به نحوى آنها را تجسم داده است احيانا زير و رو مىشود.
تعليماتانبياء نيز چنين است.[/quote]
آقا رضا
شما با عنادی که دارید، پا روی راستی/حق میگذارید و میپندارید که از رستگاران هم هستید. باشد تا داوری خداوند.
در هر برگ از اوستا یا برگ دیگرش، تاکید شده که کتاب آسمانی زرتشتیان گاتهاست. رییس انجمن موبدان امروزین هم در سخنرانی و هم در کتابهایش این نکته را به روشنی نوشته اند. باز هم سخن از اوستا به نام کتاب مقدس و کتاب آسمانی میبرید؟
من همه اتهامهای شما را با سند رد کردم، با عنادی که دارید، همچنان اتهامهای نادرست خود را طرح میکنید؟
شما هنوز سندی ارایه نکرده اید که نشان دهد، خئتودت یعنی ازدواج و آنهم ازدواج با محارم. شما یک نقل قول دشمنانه نادرست، را هی از زبان این و آن تکرار کرده اید و به پندار خود، سند داده اید. کدام سند؟
شما هنوز سندی ارایه نکرده اید که اهریمن در برابر خدا، به اندازه خدا، آفریننده و ..... باشد. در قرآن از خداوند با نام احسن الخالقین یاد میکند. یعنی خالقهایی جزیی هستند که بودنها نشان از شرک و کفر نیست. این ویران کنندگی اهریمن نازرتشتی در باور مغان ماد را که در هنگام ساسانیان به باور حکومتی وارد، شد به حساب همان خورده آفرینندگان بگذار.
من برای شما از همه جای اوستا سند و نمونه آوردم که خداوند به یگانگی، دانایی، آفرینندگی و .... ستوده شده است. باز هم با عناد هرچه بیشتر چشم بر روی راستی میبندید و چنین اتهامهای نادرستی میزنید؟
سلام
جناب مهران چرا دقت نمیکنید؟!
توحيد، اصلو سنگ اول ساختمانى است كه پيامبران دست در كار ساختنش بودهاند، اماهمين توحيد، درجات و مراتبى دارد.
آنچه يك عامى به نام خداى يگانه درذهن خود تجسم مىدهد با آنچه در قلب يك عارف تجلى مىكند يكى نيست.این قبول اما این کجا و سخنان شما کجا؟!!
عارفان نيز در يك درجه نيستند. «اگر ابوذر بر انچه در قلب سلماناست آگاه گردد، گمان كفر به او مىبرد و او را مىكشد» (1) .
بديهى است كه آيات اول سوره حديد و اخر سورهحشر و سوره «قل هو الله احد» براى بشر چند هزار سال پيش - بلكه بشر هزار سال پيش - قابل هضم نبوده است، تنها افرادمعدودى از اهل توحيد خود را به عمق اين آيات نزديك مىنمايند.
در آثار اسلامى وارد شده كه: «خداوند چون مىدانست بعدهاافراد متعمق و ژرف انديشى خواهند آمد، آيات «قل هو الله احد» و پنج آيه اول سوره حديد را نازل كرد» (2) .
شكل اجرائى يك اصلكلى نيز در شرايط گوناگون متفاوت مىشود.
بسيارى از اختلافات در روشانبياء از نوع تفاوت در شكل اجرا بوده است نه در روح قانون.
اين مطلبى است كهبعد درباره آن سخن خواهيم گفت.
قرآن كريم هرگز كلمه«دين» را به صورت جمع(اديان)نياورده است.دين در قرآن همواره مفرداست، زيرا آن چيزى كه وجود داشته و دارد دين است نه دينها.
در سورهبقره آيه 143 چنين آمده است:
و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس ويكون الرسول عليكم شهيدا.
و اينچنينشما را - تربيتيافتگان واقعى اسلام را - جماعت وسط و معتدل و متعادلقرار داديم تا حجت و شاهد بر مردم ديگر باشيد و پيغمبر حجت و شاهد بر شما باشد.
امت واقعى اسلام از نظر قرآن يك امتوسط و معتدل است.
بديهى است كه امت وسط و معتدل و متعادل، دست پرورده تعاليم وسط و معتدل است.
اين آيه امتياز و خصوصيتامت ختميه و تعليمات ختميه را در يك كلمه ذكر مىكند: وسطيت و تعادل.
در اينجا پرسشى پيشمىآيد و آن اينكه مگر ساير پيامبران تعليمات متعادلى نداشتهاند؟
درپاسخ اين پرسش ذكر مطلبى لازم است:
انسان تنها جاندار روى زمين نيست، و هم تنهاجاندارى نيست كه اجتماعى زندگى مىكند.
جاندارهاى ديگرى هستند كه زندگى اجتماعى دارند با يك سلسله مقررات ونظامات و تشكيلات دقيق.زندگى آنها بر خلاف بشر، ادوارى از قبيل عهد جنگل، عهد حجر، عهد آهن، عهد اتم و غيره پيدا نكردهاست، از اولى كه نوع آنها به وجود آمده داراى همين تشكيلات و نظامات بودهاند كه دارند.اين انسان است كه به حكم «و خلقالانسان ضعيفا(2) انسان(در بدو خلقت)ناتوان آفريده شده است»
زندگىاش از صفر شروع مىشود و به سوى بىنهايتپيش مىرود.انسان فرزند رشيد و بالغ طبيعت است و از همين رو آزاد و مختار است، نيازى به قيمومت و سرپرستى مستقيمو هدايت اجبارى به وسيله نيروى مرموزى به نام «غريزه» ندارد.
آنچه ساير جاندارانبا نيروى غير قابل سرپيچى غريزه انجام مىدهند، او در محيط آزاد عقلو قوانين قراردادى انجام مىدهد: انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا (3) .
راه را به او نموديم، او خود(آزادانه و با انتخابخود)يا قدرشناس است و يا ناسپاس.
راز اينكه در انسان انحراف و سقوط و توقفو انحطاط هست و در ساير جاندارها نيست نيز در همين نكته است.
انسان بر خلاف ساير جانداران - كه سر جاى خود متوقفاندو خود قادر نيستند كه خود را جلو ببرند يا به عقب برگردند، به راست منحرف شوند يا به چپ، تند بروند يا كند - هم مىتواندخود را به جلو ببرد و هم مىتواند به عقب برگردد، هم قادر است به سوى چپ منحرف شود و هم به سوى راست، هم مىتواندتند برود و هم كند، و بالاخره هم مىتواند بندهاى «شاكر» باشد و هم سركشى «كافر»، از اين رو دائما در ميان نوسانات افراطى و تفريطى گرفتار است.
..............................................................
1.«لو علم ابوذر ما فى قلب سلمان لقتله» : سفينة البحار، ماده «ذر» . .اصول كافي: ج 1/ص 91.
2..نساء/28. 2.دهر/
3.دهر/.3
رسالت پيامبر اسلام با همهرسالتهاى ديگر اين تفاوت را دارد كه از نوع قانون است نه برنامه،قانون اساسى بشريت است، مخصوص يك اجتماع تندرو يا كندرو يا راست رو يا چپ رو نيست.
اسلام طرحى است كلى و جامع و همه جانبه و معتدلو متعادل، حاوى همه طرحهاى جزئى و كارآمد در همه موارد.
آنچه در گذشته انبياء انجام مىدادند كه برنامه مخصوص براى يك جامعه خاص از جانب خدا مىآوردند، در دوره اسلام علما و رهبران امت بايد انجام دهند، با اين تفاوت كه علما ومصلحين با استفاده از منابع پايان ناپذير وحى اسلامى برنامههاى خاصى تنظيم مىكنند و آن را به مرحله اجرا مىگذارند.
قرآن كتابى است كه روحهمه تعليمات موقت و محدود كتب ديگر آسمانى را كه مبارزه با انواعانحرافها و بازگشت به تعادل است در بر دارد.اين استكه قرآن خود را «مهيمن» و حافظ و نگهبان ساير كتب آسمانى مىخواند: و انزلنا اليك الكتاب بالحقمصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه (1) .
ما اين كتاب را بهحق فرود آورديم در حالى كه تاييد و تصديق مىكند كتب آسمانى پيشينرا و حافظ و نگهبان آنهاست.
از نصوص اسلامى بر مىآيدكه همه پيامبران به حكم اينكه مقدمه ظهور نبوت كلى و ختمىو قانون اساسى يگانه الهى بودهاند، موظف بودهاند كه نويد اكمال و.
اتمام دين را در دوره ختميهبه امتهاى خود بدهند.
خداوند از همه پيامبران چنين پيمانى گرفتهاست.
در نهج البلاغه، خطبه اول بيان جالبى در اين زمينه است: و لم يخل سبحانه خلقه من نبى مرسل او كتاب منزلاو حجة لازمة او محجة قائمة، رسل لا تقصر بهم قلة عددهم و لا كثرة المكذبين لهم، من سابق سمى له من بعده او غابر عرفهمن قبله.على ذلك نسلت القرون و مضت الدهور و سلفت الآباء و خلفتالابناء، الى ان بعث الله محمدا رسول الله صلى الله عليهو آله لا نجاز عدته و تمام نبوته، ماخوذا على النبيين ميثاقه، مشهورة سماته، كريما ميلاده.
خداوند هرگز خلق را از وجود يك پيامبر يا كتابآسمانى يا حجت كافى يا طريقه روشن، خالى نگذاشته است، فرستادگانى كه اندكى عدد آنها و بسيارى عدد مخالفانشان آنهارا از انجام وظيفه باز نداشته است.هر پيامبرى به پيامبر پيشين خود قبلا معرفى شده است و آن پيامبر پيشين او را به مردممعرفى كرده و بشارت داده است.به اين ترتيب نسلها پشتسر يكديگر آمد و روزگاران گذشت تا خداوند محمد(صلى الله عليهو آله)را به موجب و عدهاى كه كرده بود، براى تكميل دستگاه نبوت فرستاد در حالى كه از همه پيامبران براى او پيمانگرفته بود.علائم او معروف و مشهور و ولادت او بزرگوارانه بود.
1.مائده/48
آقای رضا
با درود، شما با من و دین زرتشتی عناد دارید، با قرآن که سر ستیز ندارید. دارید؟
شما اگر آیه هایی که نشانی اش را دادم بخوانید، خواهی دید که منظور از اسلام، تنها اسلام محمدی نیست.
1- در زیر دو آیه از سوره بقره را نمونه می آورم که الذکر یا الکتاب، منظور تنها قرآن نیست. همچنین آن چیزی که خداوند از مردم خواسته، پیروی از پیامبری ویژه (خاص) نیست. بلکه ایمان به خداوند و روز داوری خداوند و... است.
وَإِذْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَالْفُرْقَانَ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ ﴿۵۳﴾
فولادوند: و آنگاه كه موسى را كتاب و فرقان [=جداكننده حق از باطل] داديم شايد هدايت يابيد
مکارم: و (نيز به خاطر آوريد) هنگامي را كه به موسي كتاب وسيلهاي تشخيص حق از باطل را داديم تا هدايت شويد
خرمشاهی: و ياد كنيد كه به موسى كتاب آسمانى و فرقان داديم تا به راه آييد
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ وَالَّذِينَ هَادُواْ وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿۶۲﴾
فولادوند: در حقيقت كسانى كه [به اسلام] ايمان آورده و كسانى كه يهودى شدهاند و ترسايان و صابئان هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان داشت و كار شايسته كرد پس اجرشان را پيش پروردگارشان خواهند داشت و نه بيمى بر آنان است و نه اندوهناك خواهند شد
مکارم: كساني كه (به پيامبر اسلام) ايمان آوردهاند، و يهود و نصاري و صابئان (پيروان يحيي يا نوح يا ابراهيم) آنها كه ايمان بخدا و روز رستاخيز آوردهاند و عمل صالح انجام دادهاند پاداششان نزد پروردگارشان مسلم است، و هيچگونه ترس و غمي براي آنها نيست (و هر كدام از پيروان اديان كه در عصر و زمان خود بر طبق وظائف و فرمان الهي عمل كردهاند ماجورند و رستگار).
خرمشاهی: از مؤمنان و يهوديان و مسيحيان و صابئين، هر كس كه به خداوند و روز بازپسين ايمان آورده و نيكوكارى كرده باشد، پاداششان نزد خداوند [محفوظ] است و نه بيمى بر آنهاست و نه اندوهگين مىشوند
2- این آیه از سوره عنکبوت نشان میدهد که اهل کتاب، که به استناد سوره حج، آیه 17، دین زرتشتی هم جزو آنهاست، مسلمان هستند.
وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ﴿۴۶﴾
فولادوند: و با اهل كتاب جز به [شيوهاى] كه بهتر است مجادله مكنيد مگر [با] كسانى از آنان كه ستم كردهاند و بگوييد به آنچه به سوى ما نازل شده و [آنچه] به سوى شما نازل گرديده ايمان آورديم و خداى ما و خداى شما يكى است و ما تسليم اوييم
مکارم: با اهل كتاب جز به روشي كه از همه نيكوتر است مجادله نكنيد، مگر كساني كه از آنها مرتكب ظلم و ستم شدند، و به آنها بگوئيد ما به تمام آنچه از سوي خدا بر ما و شما نازل شده ايمان داريم، معبود ما و شما يكي است و در برابر او تسليم هستيم.
خرمشاهی: و با اهل كتاب جز به شيوهاى كه نيكوتر است، مجادله مكنيد، مگر با ستمگران آنان، و بگوييد به آنچه بر ما و به آنچه بر شما نازل شده ايمان آوردهايم، و خداى ما و خداى ما و خداى شما يكى است و ما همه فرمانبردار اوييم
4- سوره ابراهیم آیه 4 نیز میگوید که خداوند نفرستاده رسولی مگر به زبان امتش تا امتش را به سوی خداوند راهنمایی کند.
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ ﴿۴﴾
فولادوند: و ما هيچ پيامبرى را جز به زبان قومش نفرستاديم تا [حقايق را] براى آنان بيان كند پس خدا هر كه را بخواهد بىراه مىگذارد و هر كه را بخواهد هدايت مىكند و اوست ارجمند حكيم
مکارم: ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر به زبان قومش تا (حقايق را) براي آنها آشكار سازد، سپس خدا هر كس را بخواهد (و مستحق بداند) گمراه و هر كس را بخواهد (و شايسته بداند) هدايت ميكند، و او توانا و حكيم است.
خرمشاهی: و هيچ پيامبرى نفرستادهايم مگر [با پيامى] به زبان قومش، تا [احكام و حقايق را] براى آنان روشن بدارد، آنگاه خداوند هركس را بخواهد بيراه مىگذارد و هركس را كه بخواهد هدايت مىكند و او پيروزمند فرزانه است
با سلام
جناب مهران بنده هم راستی را آموخته ام و هم مبارزه با شرک را !!
چه میگوید جناب مهران ؟؟؟!!
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
حفظ قرآن از دستبردها! به دنبال بهانه جوئيهاى كفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن كه در آيات گذشته آمده بود، در آيه مورد بحث يك واقعيت بزرگ و پر اهميت را به عنوان دلدارى به پيامبر از يكسو و اطمينان خاطر همه مؤ منان راستين از سوى ديگر بيان مى كند و آن اينكه : ((ما اين قرآن را كه مايه تذكر است نازل كرديم ، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهيم كرد)) (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ).
چنان نيست كه اين قرآن بدون پشتوانه باشد، و آنها بتوانند آفتاب وجودش را با گل بپوشانند و يا نور و شعاعش را با پف كردن خاموش كنند كه اين چراغى است كه ايزد آن را برافروخته است ، و اين آفتابى است كه غروب و افول نخواهد داشت . اين گروه اندك و ناتوان كه سهل است ، اگر همه جباران و زورمندان و سياستمداران ستمگر و انديشمندان منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند كه نورش را خاموش كنند، توانائى نخواهند داشت ، چرا كه خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است .:Sham:
در اينكه منظور از محافظت و پاسدارى قرآن در برابر چه امورى است ، باز مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند: 1 - بعضى گفته اند در برابر تحريف و تغيير و زياده و نقصان است .
2 - بعضى ديگر گفته اند در برابر فنا و نابودى تا آخر جهان .
3 - بعضى ديگر گفته اند در برابر منطقه اى گمراه كننده ضد قرآنى . ولى اين تفاسير نه تنها با هم تضادى ندارند بلكه در مفهوم عام ((انا له لحافظون )) داخلند چرا اين محافظت و پاسدارى را كه به صورت مطلق و به اصطلاح با حذف متعلق آمده است در يك بعد خاص محصور و محدودش كنيم .
حق اين است كه ، خداوند طبق ظاهر آيه فوق وعده داده كه آنرا از هر نظر حفظ و پاسدارى كند: محافظت از هر گونه تحريف و محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه هاى دشمنان وسوسه گر.
اما اينكه بعضى از قدماى مفسرين احتمال داده اند كه منظور، محافظت شخص ((پيامبر)) است و ضمير ((له )) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باز مى گردد، زيرا كلمه ((ذكر)) به شخص پيغمبر در بعضى از آيات قرآن (سوره طلاق آيه 10) اطلاق شده بسيار بعيد به نظر مى رسد.
زيرا در آيات قبل آيه مورد بحث كلمه ((ذكر)) صريحا به معنى ((قرآن )) آمده و اين آيه كه به دنبال آن آمده مسلما به همان معنى اشاره مى كند.
بحث در عدم تحريف قرآن معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اينست كه هيچگونه تحريفى در قرآن روى نداده است ، و قرآنى كه امروز در دست ماست درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده ، و حتى كلمه و حرفى از آن كم و زياد نگرديده است .
در ميان علماى بزرگ شيعه از قدماء و متاءخرين از جمله كسانى را كه به اين حقيقت تصريح كرده اند دانشمندان زير را مى توان نام برد: 1 - مرحوم شيخ طوسى كه به شيخ الطائفه معروف است ، او در اول تفسير معروفش (تبيان ) بحث روشن و صريح و قاطعى در اين زمينه دارد.
2 - سيد مرتضى كه از اعاظم علماى اماميه در قرن چهارم هجرى است .
3 - رئيس المحدثين مرحوم صدوق محمد بن على بن بابويه او در بيان عقائد اماميه مى گويد: ((اعتقاد ما اينست كه هيچگونه تحريفى در قرآن رخ نداده است )).
4 - مفسر بزرگ مرحوم طبرسى نيز در مقدمه تفسيرش بحث گويائى در اين زمينه دارد.
5 - مرحوم كاشف الغطاء كه از بزرگان علماى متاءخرين است .
6 - مرحوم محقق يزدى در كتاب عروة الوثقى عدم تحريف قرآن را از جمهور مجتهدين شيعه نقل مى كند.
7 - و نيز اين عقيده از بسيارى از بزرگانى ديگر مانند ((شيخ مفيد)) و ((شيخ بهائى )) ((قاضى نور الله )) و ساير محققين شيعه نقل شده است . بزرگان و محققين اهل سنت نيز غالبا بر همين عقيده اند.
هر چند وقوع تحريف در قرآن از بعضى از محدثين شيعه و اهل سنت كه اطلاعات ناقصى درباره قرآن داشته اند نقل شده كه با روشنگرى بزرگان دانشمندان دو مذهب اين عقيده ابطال و به دست فراموشى سپرده شده است .
تا آنجا كه مرحوم سيد مرتضى در جواب ((المسائل الطرابلسيات )) مى گويد:صحت نقل قرآن آنقدر واضح و روشن است كه مانند اطلاع ما از شهرهاى معروف دنيا و حوادث بزرگ تاريخى و كتب مشهور و معروف است (( )).
[quote=رضا;105471]با سلام
جناب مهران بنده هم راستی را آموخته ام و هم مبارزه با شرک را !!
چه میگوید جناب مهران ؟؟؟!!
إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ
حفظ قرآن از دستبردها! به دنبال بهانه جوئيهاى كفار و حتى استهزاى آنها نسبت به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و قرآن كه در آيات گذشته آمده بود، در آيه مورد بحث يك واقعيت بزرگ و پر اهميت را به عنوان دلدارى به پيامبر از يكسو و اطمينان خاطر همه مؤ منان راستين از سوى ديگر بيان مى كند و آن اينكه : ((ما اين قرآن را كه مايه تذكر است نازل كرديم ، و ما به طور قطع آن را حفظ خواهيم كرد)) (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ).
چنان نيست كه اين قرآن بدون پشتوانه باشد، و آنها بتوانند آفتاب وجودش را با گل بپوشانند و يا نور و شعاعش را با پف كردن خاموش كنند كه اين چراغى است كه ايزد آن را برافروخته است ، و اين آفتابى است كه غروب و افول نخواهد داشت . اين گروه اندك و ناتوان كه سهل است ، اگر همه جباران و زورمندان و سياستمداران ستمگر و انديشمندان منحرف و رزم آوران جهان دست به دست هم بدهند كه نورش را خاموش كنند، توانائى نخواهند داشت ، چرا كه خداوند حفظ و پاسدارى از آن را به عهده گرفته است .:sham:
در اينكه منظور از محافظت و پاسدارى قرآن در برابر چه امورى است ، باز مفسران تفسيرهاى گوناگونى دارند: 1 - بعضى گفته اند در برابر تحريف و تغيير و زياده و نقصان است .
2 - بعضى ديگر گفته اند در برابر فنا و نابودى تا آخر جهان .
3 - بعضى ديگر گفته اند در برابر منطقه اى گمراه كننده ضد قرآنى . ولى اين تفاسير نه تنها با هم تضادى ندارند بلكه در مفهوم عام ((انا له لحافظون )) داخلند چرا اين محافظت و پاسدارى را كه به صورت مطلق و به اصطلاح با حذف متعلق آمده است در يك بعد خاص محصور و محدودش كنيم .
حق اين است كه ، خداوند طبق ظاهر آيه فوق وعده داده كه آنرا از هر نظر حفظ و پاسدارى كند: محافظت از هر گونه تحريف و محافظت از فنا و نابودى و محافظت از سفسطه هاى دشمنان وسوسه گر.
اما اينكه بعضى از قدماى مفسرين احتمال داده اند كه منظور، محافظت شخص ((پيامبر)) است و ضمير ((له )) به پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) باز مى گردد، زيرا كلمه ((ذكر)) به شخص پيغمبر در بعضى از آيات قرآن (سوره طلاق آيه 10) اطلاق شده بسيار بعيد به نظر مى رسد.
زيرا در آيات قبل آيه مورد بحث كلمه ((ذكر)) صريحا به معنى ((قرآن )) آمده و اين آيه كه به دنبال آن آمده مسلما به همان معنى اشاره مى كند.
بحث در عدم تحريف قرآن معروف و مشهور در ميان همه دانشمندان شيعه و اهل تسنن اينست كه هيچگونه تحريفى در قرآن روى نداده است ، و قرآنى كه امروز در دست ماست درست همان قرآنى است كه بر پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نازل شده ، و حتى كلمه و حرفى از آن كم و زياد نگرديده است .
در ميان علماى بزرگ شيعه از قدماء و متاءخرين از جمله كسانى را كه به اين حقيقت تصريح كرده اند دانشمندان زير را مى توان نام برد: 1 - مرحوم شيخ طوسى كه به شيخ الطائفه معروف است ، او در اول تفسير معروفش (تبيان ) بحث روشن و صريح و قاطعى در اين زمينه دارد.
2 - سيد مرتضى كه از اعاظم علماى اماميه در قرن چهارم هجرى است .
3 - رئيس المحدثين مرحوم صدوق محمد بن على بن بابويه او در بيان عقائد اماميه مى گويد: ((اعتقاد ما اينست كه هيچگونه تحريفى در قرآن رخ نداده است )).
4 - مفسر بزرگ مرحوم طبرسى نيز در مقدمه تفسيرش بحث گويائى در اين زمينه دارد.
5 - مرحوم كاشف الغطاء كه از بزرگان علماى متاءخرين است .
6 - مرحوم محقق يزدى در كتاب عروة الوثقى عدم تحريف قرآن را از جمهور مجتهدين شيعه نقل مى كند.
7 - و نيز اين عقيده از بسيارى از بزرگانى ديگر مانند ((شيخ مفيد)) و ((شيخ بهائى )) ((قاضى نور الله )) و ساير محققين شيعه نقل شده است . بزرگان و محققين اهل سنت نيز غالبا بر همين عقيده اند.
هر چند وقوع تحريف در قرآن از بعضى از محدثين شيعه و اهل سنت كه اطلاعات ناقصى درباره قرآن داشته اند نقل شده كه با روشنگرى بزرگان دانشمندان دو مذهب اين عقيده ابطال و به دست فراموشى سپرده شده است .
تا آنجا كه مرحوم سيد مرتضى در جواب ((المسائل الطرابلسيات )) مى گويد:صحت نقل قرآن آنقدر واضح و روشن است كه مانند اطلاع ما از شهرهاى معروف دنيا و حوادث بزرگ تاريخى و كتب مشهور و معروف است (( )).[/quote]
آقای رضا
درود
شما برای خودتان آنچنان با واژه ها بازی میکنید، تا آنچه که میخواهید بیرون بکشید. آن آیاتی که واژه الذکر را برای پیامبران دیگر آورده، نادیده میگیرید، بگیرید. اینهم حق الناسی دیگر باشد تا داوری خداوند بر سر پل چینوت.
شما که اینگونه بازی کردن با واژه ها را برای خودتان میپسندید، چرا سخن مرا در باره واژه خئتودث و آثر و پوثره نمیپذیرید؟
یک بام و دو هوا خدا را خوش می آید؟
آقا رضا
درود
نوشتار استادانه شما زیبا بود. از آن هم بسیار آموختم، ولی سندی بر ادعای شما که اسلام محمد(ص) از اسلام دیگر پیامبران (ص) بهتر و کاملتر و ... است، نبود.
با سلام
جناب مهران
خیر بنده با واژهها بازی نمیکنم فراموش نکنید که ما مستند سخن میگویم !!
در آيه 6 كفار مىگفتند: معلوم نيست سرچشمه ذكر پيامبر چيست «نزّل عليه» در اين آيه مىفرمايد: شك نكنيد قطعاً خود ما هستيم كه ذكر و قرآن را بر او نازل مىكنيم و همانگونه كه كفار با تأكيد نسبت جنون مىدادند، خداوند با تأكيد بيشترى نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدس خود نسبت مىدهد.
به گواهى و وعده خدا در اين آيه، هيچگونه تغيير وتحريفى در قرآن رخ نداده، چنانكه در آيات ديگر نيز اين مطلب آمده است، از جمله آيه 42 فصلت: «لايأتيه الباطل منبين يديه ولا منخلفه» هيچگونه باطلى از هيچ طريقى به قرآن راه ندارد.
و اگر رواياتى را ديديم كه در آن به تحريف قرآن اشارهاى دارد؛ يا جعلى است كه بايد بر ديوار زد و يا مراد تحريف در معنا وعمل، تفسير به رأى و سليقه و كنارزدن قرآن شناسان اصلى يعنى اهلبيت پيامبرعليهم السلام مىباشد.
علاوه بر وعده خداوند مبنى بر حفاظت از قرآن، مسلمانان از آغاز، قرآن را حفظ كرده ودر نوشتن وحفظ آن جدّى بودند، حتى آموزش قرآن را مهريه زنان قرار مىدادند، در نمازها مىخواندند وكاتبان وحى افراد متعدد بودند كه يكى از آنان حضرت علىعليه السلام بود وامامان اهلبيتعليهم السلام مردم را به همين قرآن موجود دعوت مىكردند، به علاوه حديث ثقلين از شخص پيامبر گواه ديگرى بر سلامت قرآن است و به راستى مگر مىتوان گفت رسالت پيامبر ثابت ولى كتابش متغير است؟!
مصطفى را وعده داد الطاف حق گر بميرى تو نميرد اين نَسَق من كتاب و معجزت را حافظم بيش و كم كن را زقرآن رافضم 1
- قرآن نه از بشر است و نه از فرشته. «انّا نحن»
2- قرآن براى هميشه محفوظ است. «لحافظون» (اسم فاعل رمز دوام است)
3- يكى از پيشگويىهاى قرآن واز امتيازات اسلام، مصونيت قرآن از تحريف است. «انا له لحافظون»
4- قرآن، ذكر است. ياد خدا، ياد نعمتها، ياد تاريخ گذشتگان وياد قيامت. «الذكر»
5- تهمتها وتحقيرهاى ناروا، بايد محكم وهمانند خودشان پاسخ داده شود. «نُزّل عليه الذكر» را بايد با آيه «نحن نزلنا الذكر» پاسخ داد.
مهران گرامی درود
اینم سند
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ
الْمُشْرِكُونَ(التوبة/33)
او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها
غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ
الْمُشْرِكُونَ(الصف/9)
او کسي است که رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان
غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا(الجن/12)
و اينکه ما يقين داريم هرگز نميتوانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و
نميتوانيم از (پنجه قدرت) او بگريزيم!
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا(الجن/13)
و اينکه ما هنگامي که هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛ و هر کس به
پروردگارش ايمان بياورد، نه از نقصان ميترسد و نه از ظلم!
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا(الجن/14)
و اينکه گروهي از ما مسلمان و گروهي ظالمند؛ هر کس اسلام را اختيار کند راه
راست را برگزيده است،
:Sham::Gol:
با سلام
جناب مهران امان از زمانی که گوشی برای شنیدن سخن حق نباشد !!
خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: وَ قَالوُا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعيرِ[الملك : 10 ].
و آنگاه (اهل دوزخ با تأسف و حيرت باهم ) ميگويند كه اگر ما (در دنيا) سخن انبياء را ميشنيديم يا به دستور عقل رفتار ميكرديم امروز از دوزخيان نبوديم.
همچنين در بسياري از آيات قرآن واژة سَمْع به معناي فهم و تدبّر و تعقّل به كار رفته است كه در اين مورد به آية زير اشاره ميكنيم:
وَإِذَا سَمِعُوا مَآ أُنزِلَ إِلَي الرَّسولِ تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفوُاْ مِنَ الْحَقِّ يَقوُلُونَ رَبَّنَاءَ امَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ اٌلشَّاهِدينَ ؛[المائدة : 83]
و چون آياتي را كه به رسول فرستاده شد بشنوند اشك از ديدة آنها جاري ميشود، زيرا حقانيت آن را شناخته و گويند: بار الها ما (به رسول تو ، محمد صلي الله عليه و اله و سلم و كتاب آسماني او ، قرآن ) ايمان آورديم ، ما را در زمرة گواهان صديق او بنويس.
شبسترى مىگويد: يكى خط است از اول تا به آخر بر او خلق خدا جمله مسافر در اين ره انبيا چون سارباناند دليل و رهنماى كارواناند و زيشان سيد ما گشته سالار «هم او اول هم او آخر در اين كار»
احد در ميم احمد گشت ظاهر «در اين دور اول آمد عين آخر»
ز احمد تا احد يك ميم فرق است جهانى اندرين يك ميم غرق است بر او ختم آمده پايان اين راه بدو منزل شده «ادعوا الى الله»
مقام دلگشايش جمع جمع است جمال جانفزايش شمع جمع است شده او پيش و دلها جمله در پى گرفته دست جانها دامن وى قرآن كريم اصل نويد و ايمان و تسليم پيامبران پيشين رابه پيامبرانى كه پس از آنها مىآيند(و به طريق اولى خاتم انبياء)و وظيفهدارى اينكه امتخود را نيز بدين جهت تبليغ كنندو آنها را آماده تعليمات پيامبران بعدى بنمايند، و همچنين تاييد و تصديق پيامبران بعدى پيامبران پيشين را و اينكه خداونداز پيامبران بر اين نويد و تسليمها و تاييد و تصديقها پيمان شديد گرفته است اينچنين ذكر كرده است: و اذ اخذ الله ميثاق النبيين لما اتيتكم من كتاب وحكمة ثم جائكم رسول مصدق لما معكم لتؤمنن به و لتنصرنه قال ءاقررتم و اخذتم على ذلكم اصرىقالوا اقررنا قال فاشهدوا و انا معكم من الشاهدين (1) .
به ياد آر هنگامىرا كه خداوند از پيامبران پيمان گرفت كه زمانى كه به شما كتاب وحكمت دادم سپس فرستادهاى آمد كه آنچه با شماست تصديق مىكند، به او ايمان آوريد و اورا يارى نماييد.
خداوند گفت آيا اقرار و اعتراف كرديد و اين بار را به دوش گرفتيد؟گفتنداقرار كرديم.
گفت پس همه گواه باشيد، من نيز از گواهانم.
پيوند نبوتها و رابطهاتصالى آنها مىرساند كه نبوت يك سير تدريجى به سوى تكامل داشته وآخرين حلقه نبوت، مرتفعترين قله آن است.:Sham:
عرفاى اسلامىمىگويند «الخاتم منختم المراتب باسرها» يعنى پيامبر خاتم آن است كه همه مراحل را طى كردهو راه نرفته و نقطه كشف نشده از نظر وحى باقى نگذاشته است.
اگر فرض كنيم در يكى از علوم همه مسائلمربوط به آن علم كشف شود، جايى براى تحقيق جديد و كشف جديد باقى نمىماند.همچنين است مسائلى كه در عهدهوحى است، با كشف آخرين دستورهاى الهى جايى براى كشف جديد و پيامبر جديد باقى نمىماند.مكاشفه تامه محمديه كاملترينمكاشفهاى است كه در امكان يك انسان است و آخرين مراحل آن است.
بديهى است كه هر مكاشفه ديگر بعد از آنمكاشفه، جديد نخواهد بود، از قبيل پيمودن سرزمين رفته شده است، سخن و مطلبجديد همراه نخواهد داشت، سخن آخر همان است كه در آن مكاشفه آمده است: و تمت كلمة ربكصدقا و عدلا لا مبدل لكلماته و هو السميع العليم (2) .
[FONT=Verdana]سخن راستين و موزون پروردگارت كامل شد، كسى را توانايى تغيير دادنآنها نيست.او شنوا و داناست.:Sham:
مرحومفيض در علم اليقين صفحه 105 از يكى از بزرگان چنين نقل مىكند: «مقصود و هدف در فطرت آدميان رسيدن به مقام قربالهى است و اين جز با راهنمايى پيامبران امكان پذير نمىباشد.
از اين رو نبوت جزء نظام هستى قرار مىگيرد و البتهمقصود و هدف، مرتبه اعلى و آخرين درجه نبوت است نه اولين درجه آن.
نبوت طبق سنت الهى تدريجا كمال مىيابد،همچنانكه يك عمارت تدريجا ساخته مىشود.
و همچنانكه در ساختن عمارت پايهها و ديوارها هدف نيست، هدف صورتكامل خانه است، نبوت نيز چنين است، هدف صورت كامل آن است و در همين جاست كه نبوت خاتمه مىپذيرد و پايان مىيابد و زيادهنمىپذيرد، زيرا زياده بر كمال نقص است و انگشت زيادى را مىماند.
پيغمبر اكرم در حديث معروف به همين معنىاشاره كرد كه گفت: مثل نبوت مثل خانهاى است كه ساخته شده و جاى يك خشت در آن باقى است،من جاى آن خشت آخرينم، يا من گذارنده آن خشت آخرينم.» (3) .
بيانات گذشته مىتوانددورنمايى از سيماى انديشه ختم نبوت در ميان انديشههاى اسلامى رسم كند و پايهها و اركان آن را ارائه دهد.
..............................................................
1.آل عمران/81.
2.انعام/115.
3.متن حديث را مجمع البياندر ذيل آيه 40 سوره احزاب به نقل از صحيح بخارى و مسلم چنين آورده است: «انما مثلي فى الانبياء كمثل رجل بنى دارا فاكملها و حسنهاالا موضع لبنة فكان من دخل فيها فنظر اليها قال ما احسنها الا موضع هذه اللبنة فانا موضع هذه اللبنة ختم بى الانبياء.»
با سلام
سوره عنکبوت آیه 46
[FONT="]وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَقُولُوا آمَنَّا بِالَّذِي أُنزِلَ إِلَيْنَا وَأُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَإِلَهُنَا وَإِلَهُكُمْ وَاحِدٌ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
سوره بقره (بویژه آیه 69
[FONT="]قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَيِّن لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنّهَا بَقَرَةٌ صَفْرَاء فَاقِـعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ
خوب این دو تا چه ربطی داشت به بحث؟!
و اما آیه مورد نظر یعنی
سوره ابراهیم آیه 4
[FONT="]وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللّهُ مَن يَشَاء وَيَهْدِي مَن يَشَاء وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ
به این قسمت از تفسیر المیزان از علامه طباطبائی توجه کنید
وَ مَا أَرْسلْنَا مِن رَّسولٍ إِلا بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَينَ لهَُمْ ...
كلمه ((لسان )) در اينجا مانند آيه ((بلسان عربى مبين )) به معناى لغت است ، و ضمير در كلمه ((قومه )) به رسول و در كلمه لهم به قوم بر مى گردد، و حاصل معنا چنين مى شود كه :ما هيچ رسولى را نفرستاديم مگر به زبان مردمش و به لغت و واژه ايشان تا بتواند احكام را براى آنان بيان كند.
ولى بعضى - به طوريكه در كشاف آمده - دچار خبط و اشتباه بزرگى شده ضمير در قومه را به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) برگردانده اند، تا آيه دلالت كند بر اينكه :وحى به تمامى انبياء به زبان پيغمبر اسلام بوده و ليكن غفلت ورزيده اند از اينكه معناى آيه غلط مى شود، چون با در نظر گرفتن اينكه ضمير ((لهم )) به قوم بر مى گردد، معناى آيه چنين مى شود كه :ما هيچ رسولى را نفرستاديم مگر به زبان عربى تا براى قوم رسول خدا بيان كند، و پر واضح است كه تمامى انبياء مبعوث نشده اند كه براى قوم رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بيان كنند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 12 صفحه 19
توضيحى در مورد ارسال رسل به لسان قوم خود (ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه )
پس مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، اين است كه رسولانى كه فرستاده ايم هر يك از اهل همان زبانى بوده كه مامور به ارشاد اهل آن شده اند، حال چه اينكه خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد، و يا آنكه مانند لوط از اهالى سرزمين ديگر باشد، ولى با زبان قومش با ايشان سخن بگويد، همچنان كه قرآن كريم از يك طرف او را در ميان قوم لوط غريب خوانده و فرموده :((انى مهاجر الى ربى )) و از طرفى ديگر همان مردم بيگانه را قوم لوط خوانده و مكرر فرموده :((و قوم لوط)).
حال اين سوال مطرح مى گردد كه آيا پيغمبرانى كه به بيش از يك امت مبعوث شده اند يعنى پيغمبران اولوا العزمى كه بر همگى اقوام بشرى مبعوث مى شدند چه وضعى داشته اند؟ آيا همه آنان زبان همه اهل عالم را مى دانسته اند و با اهل هر ملتى به زبان ايشان سخن مى گفته اند يا نه ؟
در پاسخ بايد گفت داستان هاى زير دلالت مى كنند بر اينكه اينها اقوامى كه اهل زبان خود نبوده اند را نيز دعوت مى كردند، مثلا ابراهيم خليل با اينكه خود، ((سريانى )) زبان بود عرب حجاز را به عمل حج دعوت نمود، و موسى با اينكه ((عبرى )) بود، فرعون و قوم او را كه ((قبطى )) بودند به ايمان به خدا دعوت فرمود، و پيغمبر بزرگوار اسلام هم يهود عبرى زبان و نصارى رومى زبان و غير ايشان را دعوت فرمود، و هر كه از ايشان كه ايمان مى آورد ايمانش را مى پذيرفت ، همچنين دعوت نوح ، كه از قرآن كريم ، عموميت دعوت او استفاده مى شود، و همچنين ديگران .
بنابر اين ، معناى جمله ((و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم )) (و خدا داناتر است ) اين است كه خداى تعالى ، مساله ارسال رسل و دعوت دينى را بر اساس معجزه و يك امر غير عادى بنا نگذاشته ، و چيزى هم از قدرت و اختيارات خود را در اين باره به انبياى خود واگذار ننموده است بلكه ايشانرا فرستاده تا به زبان عادى كه با همان زبان در ميان خود گفتگو مى كنند و مقاصد خود را به ديگران مى فهمانند، با قوم خود صحبت كنند و مقاصد وحى را نيز به ايشان برسانند.
تفسیر المیزان ج 12 ص 20
حالا از این آیات چگونه بر داشت شده؟! هر کس باید به دین پیامبر همان زبان خود باشد و نباید به دین پیامبری که زبانش فرق می کند باشد ؟!!!
عینا همان نژاد پرستی یهود که اسلام شدیدا آن را رد می کند
دین یک نظریه برای رشد و تعالی است که دستوراتش به نژآد هیچ ربطی ندارد و علاوه بر انسانها اجنه هم به این دین دعوت شده اند ...
جن آیه 14
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا
در ضمن جواب این عزیز داده نشد
بنا بر نظریه شما این بیچاره ها باید تغییر زبان بدهند نه؟!!؟!؟!؟!؟!
یا از یک زبان دیگر که پیامبر دارد دینشان را قرض بگیرند :ok:
راستی تکلیف این آیه چی شد ؟1
[FONT="]وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَآل عمران 85
یک دلیل مشت پرکن بیاورید که اثبات کنید تمام مفسران شیعه تا به حال اشتباها این آیه را ترجمه و تفسیر کرده اند !!!!!!
حضرت علامه در ذیل این آیه بحث های مفصل عقلی و نقلی برای این مباحث دارد اما متاسفانه نمی شود همه آنها را نقل کنم فقط در بحث روائی یک حدیث بیشتر جلب توجه می کرد
به نقل از ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 522
روايتى از الدرالمنثور ((و من يبتغ غير الاسلام دينا
و در الدرالمنثور است كه احمد، و طبرانى ، در كتاب اوسط از ابى هريره روايت كرده كه در تفسير آيه : ((و من يبتغ غير الاسلام دينا...)) گفت : رسول خدا فرمود: در روز قيامت ، اعمال مى آيند، از آن جمله نماز مى آيد و عرضه مى دارد: پروردگارا من نمازم . خطاب مى رسد: تو بر خير هستى . و صدقه مى آيد و مى گويد: پروردگارا من صدقه ام . خداى تعالى به او هم مى فرمايد تو بر خير هستى . دنبال صدقه روزه مى آيد و عرضه مى دارد: پروردگارا من روزه ام . خداى تعالى به او هم مى فرمايد: تو بر خير هستى . آنگاه ساير اعمال يكى يكى مى آيند و خود را معرفى مى كنند و خداى تعالى به يك يك آنها مى فرمايد: تو بر خير هستى تا آنكه اسلام مى آيد و عرضه مى دارد: پروردگارا تو سلامى و من اسلام هستم . خداى تعالى مى فرمايد: تو بر خير هستى و من امروز تو را معيار قرار مى دهم ، با تو مواخذه مى كنم ، و با تو پاداش مى دهم ، آنگاه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) اين آيه را تلاوت فرمود: ((و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخره من الخاسرين )). تمام
در همین آدرس بحث های مفصلی هست که جویندگان واقعی حقیقت آنها را مطالعه می کنند ان شا الله:Gol:
با سلام و احترام جناب مهران عزیز
آیه ای که شما بسیار استفاده می کنید می فرماید:
«وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ بِلِسانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشاءُ وَ يَهْدي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ» (ابراهیم - 4)
هيچ پيغمبرى را جز به زبان مردمش نفرستاديم، تا (احكام را) براى آنان بيان كند، و خدا هر كه را بخواهد گمراه، و هر كه را بخواهد هدايت مىنمايد، و او عزيز و حكيم است.
معنا و مفهوم آیه این است که هیچ یک از پیامبران را از آسمان نفرستادیم. بلکه از میان مردم و اقوام برانگیختیم و با هیچ یک نیز به زبان جن، یا ملک، یا موجود ناشناخته یا زبان خارجی و ... سخن نگفتیم، بلکه به همان زبان خودش و قومش که از میان آنان برانگیخته شده است سخن گفتیم. حال کجای این آیه نشان میدهد که محدودهی رسالت هر نبی فقط همان محدودهای است که با آن زبان سخن میگویند؟ به راستی وقتی حضرت موسی (ع) از مصر به فلسطین و بیتالمقدس و از آنجا به دیار دیگر سفر نمود، زبان همهی آنها یک چیز بود، یا گروهی ابری، گروهی عربی و گروهی به زبانهای دیگر تکلم میکردند؟
اگر میخواهیم در اثبات ضرورت زرتشتیگری ایرانیان به امر الله، رسول الله (ص) و قرآن کریم استناد کنیم، پس باید ابتدا به آنها ایمان آوریم. یعنی اول اسلام بیاوریم. و سپس به آیاتش استناد کنند. حال کدام دینی امر میکند که لطفاً از این دین خارج شوید؟!
اگر به الله، رسولالله (ص) و قرآن اعتقاد و باور داریم، نمیتوانیم یک آیه را قبول کنیم و آیات دیگر را نادیده گرفته یا رد کنیم. همان قرآنی که فرمود با هر رسولی به زبان خودش و قومش تکلم میشود، فرمود: موسی و عیسی (ع) را برای قوم بنیاسرائیل فرستادم، اما حضرت محمد (ص) را برای همه بشریت فرستادم.
الْمُشْرِكُونَ(التوبة/33)
او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها
غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!یعنی هر رسولی خدا میفرسته تا بر مشرکین غالب بشه،یعنی دینش که دینهای الهی شاملش میشن، بر دین مشرکین غالب بشن
میگه هدایت نمیگه قرآن،شما ترجمه اشتباه گذاشتین یادتون رفت.مسلمان یعنی تسلیم امر خدا باشیم.
آقای رضا
درود
شما نوشته اید:
1-:"...
خیر بنده با واژهها بازی نمیکنم فراموش نکنید که ما مستند سخن میگویم !!...."
پاسخ
یک نکته را من خودم نادیده گرفتم. پوزش مرا بپذیرید. شما از بچگی با این روش بزرگ شده اید. از این رو بازی با واژه ها را روشی خردپسندانه میدانید، نه بازی. شما هنوز سندی که خئوتودت یعنی ازدواج دارای رابطه زناشویی، ثنویت در دین زرتشتی، چند خدایی در دین زرتشتی، انحصاری بودن دین خدا در اسلام محمدی، برتر بودن اسلام محمدی نسبت به اسلام دیگر پیامبران و .... ارایه نکرده اید.
2-:" ... در آيه 6 كفار مىگفتند: ...."
پاسخ
کافر خودتی بی ادب.
3-:" ...معلوم نيست سرچشمه ذكر پيامبر چيست «نزّل عليه» در اين آيه مىفرمايد: شك نكنيد قطعاً خود ما هستيم كه ذكر و قرآن را بر او نازل مىكنيم و همانگونه كه كفار با تأكيد نسبت جنون مىدادند، خداوند با تأكيد بيشترى نزول قرآن و حفظ آن را به ذات مقدس خود نسبت مىدهد. ...."
پاسخ
چه کسی در این سخن شک دارد؟ شما یا من؟
من در این سخن هیچ شکی ندارم. تنها سخنم اینست که کتاب و ذکر خداوند که به زبان عربی نازل شده، قرآن نام دارد. آنکه به زبان ایرانی است گاتها نام دارد. و .... شما با اثبات وحی بودن قرآن، سخن مرا تایید میکنید. اگر جز این سندی دارید بفرمایید.
4-:"... به گواهى و وعده خدا در اين آيه، هيچگونه تغيير وتحريفى در قرآن رخ نداده، چنانكه در آيات ديگر نيز اين مطلب آمده است، از جمله آيه 42 فصلت: «لايأتيه الباطل منبين يديه ولا منخلفه» هيچگونه باطلى از هيچ طريقى به قرآن راه ندارد....."
پاسخ
چه کسی جز این گفته است؟ من؟ تکذیب میکنم. من میگویم که در ترجمه و تفسیر آموزشهای قرآن انحراف و تحریف است. اگر نیست، پس چرا میان شما و طالبان و وهابیان و سنی ها و فرقه های گوناگون و اسماعیلیه و حجتیه و شیخییه و .... این همه جنگ و جدایی است. اگر انحرافی نیست، پس دلیلش چیست؟
چرا یک تار مو در ماست ما را میبینی، خار را در چشم خودت نمیبینی؟
[quote=mkk1369;105491]
مهران گرامی درود
اینم سند
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ
الْمُشْرِكُونَ(التوبة/33)
او کسي است که رسولش را با هدايت و آيين حق فرستاد، تا آن را بر همه آيينها
غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَلَوْ كَرِهَ
الْمُشْرِكُونَ(الصف/9)
او کسي است که رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا او را بر همه اديان
غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند!
وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَبًا(الجن/12)
و اينکه ما يقين داريم هرگز نميتوانيم بر اراده خداوند در زمين غالب شويم و
نميتوانيم از (پنجه قدرت) او بگريزيم!
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا(الجن/13)
و اينکه ما هنگامي که هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛ و هر کس به
پروردگارش ايمان بياورد، نه از نقصان ميترسد و نه از ظلم!
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا(الجن/14)
و اينکه گروهي از ما مسلمان و گروهي ظالمند؛ هر کس اسلام را اختيار کند راه
راست را برگزيده است،
:sham::gol:
[/quote]
محمد گرامی
درود
باز هم که تفسیر به رای کردی؟
ببین دو واژه ظهر و غلبه هرد عربی هستند. در کتابی که اعجازی ادبیاتی است، واژه ها بسیار سنجیده تر از نوشتار یک ادیب بکار برده شده اند. خداوند نه با کسی تعارف دارد و نه ناتوان است و نه عربی را نمیداند. از این رو اگر خواست خداوند، غلبه بود، خب همان واژه غلبه را بکار میبرد.
این در حالی است که همه میدانیم از این ریشه، واژه های ظاهر، تظاهر، استظهار، ظهر نویسی چک، هیچکدام به معنای غلبه نیست. در اینها همه مفهوم آشکار بودن یا کردن، پشتیبانی کردن، تایید کردن است.
همچنین الدین کله یعنی دین همه نه همه ادیان. همه ادیان به عربی میشود، کل ادیان.
استاد مطهری میگوید در قرآن تنها یک دین است، نه ادیان. پس چگونه میگوید بر همه ادیان غلبه میکند؟
در آیه های دیگر هم اشاره به خداوند و کتاب اوست. کتابی که نزد همه پیامبران یکیست ولی به زبان مردم آن پیامبر. هیچ احمقی هست که در شهریاری و دانایی خدا و پاسداری او از کتاب خودش، شک داشته باشد؟
شما هنوز هم سوره عنکبوت آیه 46، سوره ابراهیم آیه 4 و سوره بقره آیه 62 را نادیده گرفته اید.
آقا رضا
درود
انشای زیبای شما مرا به یاد دوران دبستان انداخت که آموزگار از ما میخواست، بهار را توصیف کنیم و در بررسی علم بهتر است یا ثروت، نتیجه بگیریم که علم بهتر است.
آقا رضا سخن از زیبایی دین اسلام و خوبی دین خدا و کتاب خدا که نیست. سخن از اثبات خدا و دین خدا در برابر شرک و کفر که نیست.
سخن از اثبات برتری اسلام محمدی نسبت به اسلام دیگر پیامبران است.
سلام
من این ترجمه را از نرم افزار قرانی المبین برداشتم می توانید نسخه ی اخرش را در اینترنت سرچ کنید و دریافت کنید
نرم افزار خوبی است رایگان هم است
وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ وَيعْقُوبُ يا بَنِي إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ(بقره 132)
و ابراهيم و يعقوب (در واپسين لحظات عمر،) فرزندان خود را به اين آيين، وصيت کردند؛ (و هر کدام به فرزندان خويش گفتند:) «فرزندان من! خداوند اين آيين پاک را براي شما برگزيده است؛ و شما، جز به آيين اسلام [= تسليم در برابر فرمان خدا] از دنيا نرويد!»
وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا(الجن/14)
و اينکه گروهي از ما مسلمان و گروهي ظالمند؛ هر کس اسلام را اختيار کند راه
راست را برگزيده است،
دقت کنید ایا کلمه ی مسلمان در این دو ایه فرقی با هم ندارد؟
این کلمات نیاز به ریشه یابی دارد
تا جایی که من می دانم وقتی ال بر سر اسمی بیاید اسم خاص می شود
با این حال از طلبه ها و روحانیون تقضی و یا کسانی که دقیق می توانند بررسی کنند
تفاوت این دو را بیان کنند
درمورد الهدی
وَكَيفَ تَكْفُرُونَ وَأَنْتُمْ تُتْلَى عَلَيكُمْ آياتُ اللَّهِ وَفِيكُمْ رَسُولُهُ وَمَنْ يعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِي إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ(آل عمران/101)
وَأَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدَى آمَنَّا بِهِ فَمَنْ يؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلَا يخَافُ بَخْسًا وَلَا رَهَقًا(الجن/13)
و اينکه ما هنگامي که هدايت قرآن را شنيديم به آن ايمان آورديم؛ و هر کس به
پروردگارش ايمان بياورد، نه از نقصان ميترسد و نه از ظلم!
و چگونه ممکن است شما کافر شويد، با اينکه (در دامان وحي قرار گرفتهايد، و) آيات خدا بر شما خوانده ميشود، و پيامبر او در ميان شماست؟! (بنابر اين، به خدا تمسک جوييد!) و هر کس به خدا تمسک جويد، به راهي راست، هدايت شده است.
از اهل فن تقضی دارم این دو کلمه که ال دارند و ندارند را بررسی کنید
و قرار دهید
این ترجمه ایت الله مکارم شیرازی در این نرم افزار است:Gol:
در این ایه مجدد دقت کنید
در این ایه باز بر سر مشرکون ال امده خیلی این مهمه
چون همان طور که می دانیم مسیحی ها برای خدا شریک قائل شده اند
شاید منظور این ایه همان ها باشند(فقط احتمال دادم و تفسیر نکردم چون همان طور که می دانید برای تفسیر قران با قران فقط یک ایه قبول نیست)
اگر در ایه باز دقت کنید بر سر هردو دین ال امده !!!
همان طور که می دانید طبق عقاید زرتشتی ها دین خدا یکی است :Gol:
با سلام
جوابتان را اینجا دادم که تاپیک را منحرف نکنید
http://www.askdin.com/showthread.php?t=10587&page=2
[FONT=verdana]
2
متاسفم که حتی اینقدر در زرتشتیگری غرق شدید که تفسیر آیه را به خود میگیرد و از ادب خارج میشوید !
2. شاهد بر همه پيامبران; هر پيامبرى در قيامت گواه امت خويش است، ولى پيامبر اسلام گواه بر همه پيامبران خواهد بود. «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِن كُلِّ أُمَّةِم بِشَهِيد وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَـؤُلاَءِ شَهِيدًا ;(نساء،41) پس چگونه است ]حال شان[ آن گاه كه از امّتى گواهى آوريم، و تو را بر آنان گواه آوريم؟»و متعجب از این همه شاخه به شاخه پریدنو مغلطه کردن ؟
بى ترديد پيامبران الهى در يك سطح نيستند و برخى بر ديگرى برترى دارند. «تِلكَ الرُّسُلُ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلى بَعض; (بقره،253) برخى از پيامبران را بر برخى ديگر برترى بخشيديم...»; «...وَ لَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِيِّينَ عَلَى بَعْض...;(اسراء،55)...و در حقيقت، بعضى از پيامبران را بر بعضى برترى بخشيديم...» و از پيامبران، پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) از همه برتر است.
در حديثى پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)مى فرمايد: خداوند 124 هزار پيامبر آفريد كه من از همه آنان گرامى تر هستم در عين حال فخر و مباهاتى نمى كنم.
دلايل فراوانى بر اين برترى هست كه به برخى اشاره مى شود:
1. خاتميت; پيامبر اسلام خاتم پيامبران است. « مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَد مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ...;(احزاب،40) محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست. ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است...»
3. رحمت بر جهانيان; پيامبر اسلام رحمت براى همه جهانيان است. «وَ مَآ أَرْسَلْنَـكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِّلْعَــلَمِينَ ;(انبياء،107) و تو را جز رحمتى براى جهانيان نفرستاديم.»
4. بالا بودن درجات; برخى از مفسران گفته اند در آيه «تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْض مِّنْهُم مَّن كَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَـت...;(بقره،253) مراد از «رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَـت; درجات بعضى از آنان را بالا برد» پيامبر اكرم است.
1. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 11، ص 30.
2. ر.ك: الميزان، علامه طباطبايى، ج 2، ص 309، دفتر انتشارات اسلامى، قم .
4
یا خود نمیفهمید و یا فکر میکنید که دیگران از این سخنان غافلند !!
جناب مهرانی که سخنان بنده را انشایی کودکانه میبینید !؟
چطور وقتی در مورد اصل کتاب سخن گفته میشود را متوجه نمیشود؟
بجز این است که کتاب پر از تحریف دارید که خود شما بارها و بارها در سخنان گفته اید که اوستا از ما نیست؟
با سلام
بله جناب مهران دقیقا به شرط آنکه چشم زرتشتیگری را ببندید و چشم حقانیت و تفکر و تحقیق را باز کنید
براى خاتميت نبوت دلايل عقلى و نقلى وجود دارد . محور دلايل عقلى بر اين است كه چرا نبوت ، با پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)خاتمه يافت ؟
دلايل نقلى :
آيات :
1 . «مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَآ أَحَد مِّن رِّجَالِكُمْ وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَ كَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمًا ; (احزاب ، 40) محمّد ، پدر هيچ يك از مردان شما نبود ، ولى رسول خدا و خاتم و آخرين پيامبران است و خداوند بر هر چيز آگاه است .»
اين آيه شريفه به خاتميت نبوت تصريح دارد .
2 . «وَأُوحِىَ إِلَىَّ هَـذَا الْقُرْءَانُ لاُِنذِرَكُم بِهِ وَمَن بَلَغَ ; (انعام ، 19) اين قرآن بر من وحى شده تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آن ها مى رسد ، انذار كنم .» از آمدن ضمير «كم » كه براى مخاطبان و جمله «و من بلغ » كه شامل غايبان است (يعنى تا قيامت ) فهميده مى شود كه قرآن ، عمومى ، ابدى و جهانى است و ديگر وحى نازل نخواهد شد . لازمه انقطاع وحى ، (به اين شكل ) ختم نبوت است .
آيات ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد .
روايات :
1 . امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد : «خداوند متعال ، محمد(صلى الله عليه وآله) را مبعوث گردانيد ; پس به او سلسله پيامبران را ختم نمود و بعد از او پيامبرى نيست ; و بر آن جناب كتابى نازل فرمود ; پس به آن كتاب ، كتب را ختم فرمود ; پس كتابى بعد از كتاب آن حضرت نيست .»
2 . پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) در حديث معروف و متواتر منزلت ، خطاب به حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد :
«آيا راضى نيستى كه نسبت به من ، همانند هارون نسبت به موسى باشى ، جز اين كه پيامبرى بعد از من نخواهد بود ؟»
3 . حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد : «خداوند ، پيامبر را پس از دوران فترت ، بعد از پيامبران گذشته فرستاد ، .. . و به وسيله او سلسله نبوت را تكميل كرده ، وحى را با او ختم نمود .»
اين احاديث و روايات فراوان ديگرى با پيامى روشن به خاتميت نبوتِ پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) تصريح كرده است .
1 . الميزان ، علامه طباطبايى(رحمه الله) ، ترجمه موسوى همدانى ، ج 7 ، ص 58 ـ 59 ،
2 . وسايل الشيعه ، شيخ حر عاملى ، ج 18 ، ص 147 ، ح 62 ، مكتبة الاسلامية .
3. بحارالانوار ، علامه مجلسى(رحمه الله) ، ج 21 ، ص 208 .
4 . نهج البلاغه ، سيد رضى(رحمه الله) ، شرح شيخ محمّد عبده ، ص 307 ، دارالبلاغه
دلايل نقلى بر خاتميت در قرآن و روايات بسيار است .
يك دسته آيات دلالت مى كند كه هدف همه اديان واحد بوده كه با گذشت زمان كامل شده است : «وَتَمَّتْ كَلِمَتُ رَبِّكَ صِدْقًا وَعَدْلاً لاَّ مُبَدِّلَ لِكَلِمَـتِهِ... ; (انعام ، 115) و سخن پروردگارت به راستى و داد ، سرانجام گرفته است و هيچ تغييردهنده اى براى كلمات او نيست .. .» .
دسته ديگر آيات ، مربوط به خاتميت نبوت و وحى است : «.. .وَ لَـكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَ خَاتَمَ النَّبِيِّينَ... ; (احزاب ، 40) .. . ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است .. .» .
اگر فلسفه تجديد نبوت هاى «تبليغى » و «تشريعى » سابق مشخص گردد ، مسئله خاتميت ، روشن و شفاف مى شود .
برخى از علل تجديد نبوت ها عبارتند از :
1 . عدم رشد و بلوغ فكرى مردم و قادر نبودن آن ها به حفظ كتاب آسمانى ; به همين خاطر اين كتب در معرض تحريف قرار گرفت ; ولى در زمان نزول قرآن كه مقارن با پشت سرگذاشتن دوران كودكى بشر است ، اين مشكل از بين رفت و از آن جا كه قرآن بر خلاف ساير كتب آسمانى ، خود معجزه است و حفظ آن از سوى خداوند ضمانت شده است ، از تحريف مصون است .
2 . در دوره هاى پيش ، بشر به واسطه عدم بلوغ فكرى قادر نبود يك نقشه كلى براى مسير خود دريافت كند ; به همين جهت لازم بود منزل به منزل كسانى او را راهنمايى كنند ; ولى اين قدرت و بلوغ در دوره نزول قرآن حاصل گرديد و باعث منتفى شدن يكى ديگر از علل تجديد نبوت شد .
3 . غالب پيامبران ، تبليغى بودند ، بعد از ختم نبوت ، مأموريت تبليغ به عهده امام معصوم و علماى صالح گذاشته شد و لزومى براى تجديد نبوت نبود .
4 . بشر با دريافت كليات وحى كه قرآن به او داده است ، از نظر رشد فكرى به جايى رسيده كه مى تواند در پرتو اجتهاد ، كليات وحى را تفسير و توجيه نمايد و در شرايط مختلفِ مكانى و متغيّر زمانى هر موردى را به اصل مربوط ارجاع دهد . و.. . .
پس معناى ختم نبوت ، اين است كه نيازِ به وحىِ جديد و تجديد نبوت رفع شده است ; ولى نياز به دين و تعليمات الهى هميشگى است ؛ كه اين مهم را دانشمندان دينى از طريق اجتهاد و استنباط انجام مى دهند و نيز با كمى دقت روشن خواهد شد كه قرآن به عنوان مجموعه دين ، جواب گوى همه نيازهاى بشر ـ با همه رشد و بلوغى كه دارد ـ خواهد بود ; چون اولا : مصادر تشريع ، غنى ، وسيع و از نوعى انعطاف بهره مند است : «وَ مَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِى الدِّينِ مِنْ حَرَج ; (حج ، 78) .. . و در دين بر شما سختى قرار نداده است .. .»
. ثانياً : اسلام به واقعيات توجه دارد ; نه به صورت و شكل .
اسلام ، به وسايل خاص يك عصر نظر ندارد ; بلكه روش و بيان كليات متناسب با واقعيات را مطرح مى كند : مثلا در افزايش دادن قدرت نظامى مسلمانان مى فرمايد : «وَأَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّة... ; (انفال ، 60) و هرچه در توان داريد بسيج كنيد.. .» كه اين اصل كلى ، همه اعصار را پوشش مى دهد .
در ديگر موارد نيز چنين است .
بنابراين ، اسلام شريعتى كامل ، جامع و جاويدان است .
براى رويدادها و مسائل متناسب هر زمان ، قوانين و اصول كلى دارد و راه به كارگيرى آن ها را اجتهاد مى داند .
راه اجتهاد هميشگى است و پاسخ گوى نيازمندى هاى بشر ، متناسب با رشد افكار او در همه زمان هاست .
_ ر .ك : وحى و نبوت ، استاد شهيد مطهرى(رحمه الله) ، ج 3 ، ص 40 ـ 44 ، انتشارات
لترين و بهترين دين خداوند است ؟
درود بر همه
اینم یک سری ایه دیگر
لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَمُقَصِّرِينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْ تَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ فَتْحًا قَرِيبًا(الفتح/27)
خداوند آنچه را به پيامبرش در عالم خواب نشان داد راست گفت؛ بطور قطع همه شما بخواست خدا وارد مسجد الحرام ميشويد در نهايت امنيت و در حالي که سرهاي خود را تراشيده يا کوتاه کردهايد و از هيچ کس ترس و وحشتي نداريد؛ ولي خداوند چيزهايي را ميدانست که شما نميدانستيد (و در اين تأخير حکمتي بود)؛ و قبل از آن، فتح نزديکي (براي شما) قرار داده است.
هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا(الفتح/28)
او کسي است که رسولش را با هدايت و دين حق فرستاده تا آن را بر همه ادايان پيروز کند؛ و کافي است که خدا گواه اين موضوع باشد!
مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذَلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَى عَلَى سُوقِهِ يعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا(الفتح/29)
محمد (ص) فرستاده خداست؛ و کساني که با او هستند در برابر کفار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ پيوسته آنها را در حال رکوع و سجود ميبيني در حالي که همواره فضل خدا و رضاي او را ميطلبند؛ نشانه آنها در صورتشان از اثر سجده نمايان است؛ اين توصيف آنان در تورات و توصيف آنان در انجيل است، همانند زراعتي که جوانههاي خود را خارج ساخته، سپس به تقويت آن پرداخته تا محکم شده و بر پاي خود ايستاده است و بقدري نمو و رشد کرده که زارعان را به شگفتي واميدارد؛ اين براي آن است که کافران را به خشم آورد (ولي) کساني از آنها را که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمي داده است.:Gol:
سلام بر همه
و با تشکر از رضای گرامی
مهران جان به این حدیث دقت کن!!!! پیامبر امام علی (ع) را هارون می داند و خودشان را موسی!!!
می دانستی حضرت موسی(ع) پیامبر بود
و حضرت هارون(ع) هم پیامبر
این حدیث به روشنی بیان نمی کنه که ؟ امام علی (ع) جانشین پیامبر است؟
و با توجه به اینکه حضرت هارون(ع) نیز پیامبر بود و دارای قدرت های خاص نبوت ؟
امام علی (ع) نیز دارای همان قدرت بود؟
اگر قبول کنید که وارثان قران(وارثان برگزیده) امامان ما هستند برایتان در مورد علم غیب سند خواهم اورد
ان شاء الله:Gol:
سلام بر منتقد عزیز
ذکر یک نکته را در این بحث ضروری می دانم و آن این است
در ادبیات همه زبانها مبحثی هست به نام عَلَم
نمی دانم چقدر با این مبحث آشنائی دارید
در هر زبانی گاهی یک کلمه معنائی لغوی دارد و لی عَلَم می شود برای یک مفهوم خاص
مثلا میکروفن در انگلیسی از نظر لغوی تشکیل شده از دو کلمه میکرو و فون به معنای کوتاه و تلفن زدن یعنی تلفن کوتاه ولی این کلمه وضع شده است برای یک شیء خاص که همان میکروفنی است که به بلندگو وصل می شود و صدا را به آن انتقال می دهد
در این مواقع می گوئیم این کلمه وضع شده برای این شیء
لذا وقتی در مقاله ای به این کلمه بر می خورید یا آن را جائی می شنوید دیگر نمی گوئید این کلمه از نظر لغوی به معنای تلفن کوتاه است و بعد با این معنا آن جمله را مد نظر بگیرید !! بلکه می دانید این معنا وضع شده برای فلان شیء خارجی
در بدو ظهور اسلام از این گونه وضعها بسیار صورت گرفت مثلا صلاه به معنای دعا است که قرآن و پیامبر آن را وضع کردند برای این اعمال خاصی که می بینیم لذا همانطور که اگر کی الان بیاید بگوید میکروفن این وسیله نیست به معنای تلفن کوتاه است به او می خندیم لذا اگر کسی هم بیاید بگوید صلاه به معنای دعا کردن است و قرآن امر به دعا کردن کرده به او می خندیم چون آشکار است که این لفظ برای یک عمل خاص وضع شده
همین نکته عینا در مورد لفظ اسلام جاری می شود چون در قرآن و در روایات و کلمات عربهای آن زمان هر چه کلمه اسلام و مسلمین و ... به صورت مطلق آمده آن معنای وضع شده را می رساند نه مفهوم لغوی را مگر اینکه یک قرینه بر خلاف این معنا باشد
مثلا در بقره 132 حضرت ابراهیم فرزندانش را وصیت می کند که نمیرند مگر اینکه مسلمان باشند
اینجا اینکه حضرت ابراهیم وصیت می کند معلوم می کند که منظور اسلام محمدی نیست اما در آل عمران آیه 85 هیچ قرینه ای نیست که غیر از اسلام محمدی منظور باشد لذا معنای متعارف و اصطلاحی آن برداشت می شود
واگر کسی خواست ادعا کند در اینجا از اسلام معنائی غیر از معنای متعارف دارد باید دلیل و شاهدی برای آن اقامه کند
بحث وضع یک بحث فوق العاده مهم و گسترده در علم تفسیر است که برای نظر دادن در مورد معنای آیات قرآن باید حتما آن را کاملا فرا بگیرید
در ضمن ذکر این نکته خالی از لطف نیست که هرچه مدح از ادیان موسی وعیسی و این پیامبران عزیز در قرآن آمده مربوط به دین آنها در همان زمان است نه در آینده و اتفاقا در مورد دین ایشان در آینده مذمتهای بسیاری از این اقوام و ادیان در قرآن ذکر شده
توجه کنید
لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُواْ وَلَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَّوَدَّةً لِّلَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ قَالُوَاْ إِنَّا نَصَارَى ذَلِكَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّيسِينَ وَرُهْبَانًا وَأَنَّهُمْ لاَ يَسْتَكْبِرُونَ /
مائده 82
یهود با اینکه تابع دین به اصطلاح الهی هستند و دین حضرت موسی را دارند در کنار مشرکان دشمن اهل ایمان معرفی می شوند یعنی از جلگه ایمان هم خارج محسوب می شوند !!!
وَإِنَّ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَمَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْكُمْ وَمَآ أُنزِلَ إِلَيْهِمْ خَاشِعِينَ لِلّهِ لاَ يَشْتَرُونَ بِآيَاتِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِيلاً أُوْلَـئِكَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ إِنَّ اللّهَ سَرِيعُ الْحِسَابِ / آل عمران 199
این آیه که نشان می دهد بعضی از اهل کتاب ، آیات الهی را به قیمت کمی می فروختند
که به این واقعه جنایت بار این آیه تصریح می فرماید
وَإِذَ أَخَذَ اللّهُ مِيثَاقَ الَّذِينَ أُوتُواْ الْكِتَابَ لَتُبَيِّنُنَّهُ لِلنَّاسِ وَلاَ تَكْتُمُونَهُ فَنَبَذُوهُ وَرَاء ظُهُورِهِمْ وَاشْتَرَوْاْ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً فَبِئْسَ مَا يَشْتَرُونَ / آل عمران / 187
لذا خواهشا آنچه اکنون از مسیح و یهود به جا مانده است را دین خالص الهی و تسلیم محض امر خدا شدن ندانید
يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللّهِ إِلاَّ الْحَقِّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاَثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللّهُ إِلَـهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللّهِ وَكِيلاً
نساء171
در این آیه خداوند به اهل کتاب می فرماید به خدا ایمان بیاورید !! و به رسول او که این هم یکی از مواردی است که بنا بر شاهد اینکه آنها به حضرت عیسی (پیامبر قوم خود) ایمان آورده اند و در قرآن امر به پیروی از حضرت عیسی نشده در انجیل چنین است لذا اینجا منظور از رسوله حضرت محمد است بنا بر همون وضعی که گفتم از نوع وضع جعلی بنا بر آیه ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل
در این مورد آیات زیاد و مستدلی هست که از قدرت ذکر همه آنها در اینجا خارج است اما همینها برای جویندگان حقیقت کافی است اگر از قسم صم بکم فهم لا یعقلون نباشیم !!!!!
سلام
قبلا هم گفته بودم دینی که خدا فرستاده و تحریف نشده،مثل دین اسلام میمیونه
تازه اسلام هم تحریف شده ،مثلا وهابیت،مسیحیا هم بعضیاشون عقیده دارن که مسیح پیامبر بوده نه خدا یا پسرش، اگه کسی دینش تحریف نشده باشه مثل الان میشه مسلمون خیلیاشون عقیده هاشون مثل عقیده های ماست،شیعه مگه اسلام واقعی نیست؟ مگه تعدادش نسبت کل مسلمونا کم نیست؟ خدا پرستای مسیحی (نه عیسی پرستا) هم تعدادشون کمه
داستانی بود که اسم مباهله روش بود،پیامبر با مسیحیا سر خدا بودن مسیح بحث میکرد نه چیز دیگه ،وقتی قبول کردن که عیسی خدا نیست، همه چی تموم شد،مسیحی موندن
الانم خیلیا مسیحیت جدید ایجاد کردن،عین عقیده مسلمنونا رو دارن فقط اسمش اسلام نیست.
اگه بشه به شریعت پیامبرایی مثل عیسی و موسی دست پیدا کرد،ایمتان بهش مثل ایمان به اسلام میمونه
اینا نظر من بود قبلا هم گفتم:
سلام
دوستان
البته یاد اوری کنم که خدا در سوره ی بقره شرط مومن بودن را ایمان به تمامی
پیامبران و کتب پیشین اورده به ایه زیر دقت کنید
وَالَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يوقِنُونَ(البقرة/4)
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين) نازل گرديده،
ايمان ميآورند؛ و به رستاخيز يقين دارند.
أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(البقرة/5)
آنان بر طريق هدايت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند.:Gol:
ما هم منظورمان تمام اهل کتاب نیست و نبایدم باشد باید جدا کرد
چون همشون که عقاید باطل را که ندارند:Gol:
با سلام دوباره به منتقد عزیز
بله اینکه می فرمائید صحیح است خود پیامبر هم این را پیش بینی فرموده بودند در آن حدیثی که می فرماید بعد از من امتم 72 فرقه می شوند و فقط یکی از آنها فرقه ناجیه است و در بهشت کنار من هستند و ... (اگه دوستان دقیق حدیث با آدرسش دم دستشون هست بذارند )
ولی نکته خیلی مهم اینه که در این میان فرقی که بین اسلام و ادیان دیگر هست اینه که
انحراف در مسیحیت به صورتی بوده که ستونهای اساسی دین رو مورد اصابتهای جبران ناپذیر قرار داده و یکی از این ستونها کتاب الهی ایشان است که طبق مستندهای تاریخی بسیاری از این کتاب حذف یا گم شده یا به قول قرآن فروخته شده !
ولی در اسلام قرآن که غیر قابل تحریف است به دلائل مفصل ... و روایاتی که از ائمه به مارسیده نهایت تلاش برای صحتشان به کار برده شده از علم رجال و درایه گرفته تا بحثهای مفصل حوزوی و شیخ صدوق و کلینی و ... و آنها که طبقشان مسیر کلی دین تعیین می شود 100 درصد یقینی است مثل احادیث فقهی
حالا بهائیت و وهابیت وشیخیه و ... را ببینید که بعضی از آنها از فرط سست بودن اصلا از میان رفته اند و آنها که هستند بسیار نوظهور بوده و اصلا در زمانی که شاکله شیعه بسته شده اینها نبودند ،، چنین تحریفهائی می تواند اصول اسلام را صدمات جبران ناپذیر بزند؟!!!
باز به فرض که حرفهای شما صحیح باشد
اولا : خوب حالا اگر واقعا چنین مسیحی هائی هم در کار باشد چگونه می توانند مسیحیتی که از لبان عیسی خارج شده است را برگرداند؟! از کجا می دانند حضرت عیسی واقعا چه فرموده وقتی خودشان در انجیل قائل به حذف و اشکال هستند؟!
ثانیا این یکی از اصول مسلم و اثبات شده در دین ماست که در ادیان الهی با آمدن شریعت جدید و پیامبر نو ظهور شریعت قبلی باطل و افراد طبق شریعت خودشان موظف به آن شریعت جدید می شوند
همانطور که می دانید در انجیل علائم حضرت محمد آمده بود که پیامبر بعدی اوست و همه مسیحیان موظف به اطاعت از او هستند (((آن راهب مسیحی که پیامبر را در یک کاروان تجاری می بیند و در انجیل می نگرد و می گوید او علامت پیامبر بعدی را دارد و ...)))
و شواهد تاریخی گواه است که در آن زمان همان مسیحی های به حقه هم به پیامبر گرویدند
ولی آنانکه منافع خود را در خطر دیدند آیات الهی را فروختند !!
لذا اگر الان هم افرادی به دین واقعی مسیحیت که از لبان مبارک مسیح خارج شده، دست پیدا کنند موظف به اطاعت از رسول اکرم می شوند:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
لذا اگر شما اینچنین مسیحیتی پیدا کردید حتما از آن تبعیت کنید !!!:Cheshmak:
پیامبران و کتب پیشین اورده به ایه زیر دقت کنید
وَالَّذِينَ يؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَبِالْآخِرَةِ هُمْ يوقِنُونَ(البقرة/4)
و آنان که به آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پيش از تو (بر پيامبران پيشين) نازل گرديده،
ايمان ميآورند؛ و به رستاخيز يقين دارند.
أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(البقرة/5)
آنان بر طريق هدايت پروردگارشانند؛ و آنان رستگارانند.:gol:اینایی که گفتینو خوندم،توصیف حال متقینه
مسلمان بودن از بین دینای دیگه تو قرآن بهترینه ولی تنها راه نیست،مثلا تو قرآن حساب بعضیا رو که مومنترن از دیگران جدا کرده،اینام یه دسته برترن،یعنی بهترن،لزومی و توبیخی واسه مسلمان بودن اونجوری که ما فکر میکنیم وجود نداره، یعنی مثلا مسیحی که به خدا ایمان داره و مسیح رو پیامبر میدونه و به خدا و روز قیامت ایمان داره،کار صالح انجام میده،میره جهنم؟
ان الذین آمنوا و الذین هادوا و النصارا و الصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم ولا خوف علیهم و لاهم یحزنون
یعنی تمام مسلمانی به ایمان به پیامبره؟ اگه کسی همه چیزای مسلمونی رو داشته باشه و فقط به پیامبر اعتقاد نداشته باشه،میره جهنم؟
فقط اسم مسلمانی روش نیست
لطفا پست 68 را دوباره مطالعه بفرمائید ببینید چی میگه ؟
به اون آدرسی هم که دادم رجوع کنید و اگر فردی از روی عناد اسلام را نپذیرد بله هیچ کدام از اعمالش پذیرفته نمیشود
البته عدالت خداوند زیر سوال نمی رود و خدا خودش می داند در قیامت چگونه به عدالت رفتار می کند اما ما وظیفه خودمان را از آیات قرآن اینگونه تشخیص می دهیم حالا در قیامت با اینهمه کافر چگونه به عدالت رفتار می شود در عقل کوچک ما نمی گنجد
ولی تکلیف من و شما و تکلیف اولیه همه انسانها بیان شده
اما توجه داشته باشید رفتار خداوند در قیامت با آن زاده شده در مسیحیت فرق می کند با کسی که از مسلمان زائیده شده و بعد مسیحی می شود چنانکه در احکام ظاهری هم از زمین تا آسمان فرق دارند
سه تا خدا ؟!
قیامتی که تمامی گناهان مسیحی ها را حضرت مسیح به دوش کشیده و همه بخشیده می شود وهمگی می روند بهشت؟!
کدام یک از کارهای صالحشان برای رضای خداست تازه برای رضای کدام یک از خداهایشان ؟!!!!
از خداوند بعید است که به مسیحیان و مسلمانان به یک چشم نگاه کند؟! هرگز
البته اگر در قیامت حال بنده بدتر از فلان مسیحی بود (فرضا ) اشکال از مسلمانی من است نه اسلام
تسلیم شدم:khandeh!:
قیامتی که تمامی گناهان مسیحی ها را حضرت مسیح به دوش کشیده و همه بخشیده می شود وهمگی می روند بهشت؟!
کدام یک از کارهای صالحشان برای رضای خداست تازه برای رضای کدام یک از خداهایشان ؟!!!!منظورم یک خدا بود ، کسایی بودن که فقط به یه خدا اعتقاد دارن،بعد هم گناه نمیکنن،سعی میکنن به دیگران تو زندگیشون کمک کنن
کم هستن ولی هستن،تو قران هم میگه که خیلی کمن ولی هستن
موبدیار مهربان این سخن شهید مطهری رو از کجا آوردی؟
شهیدمطهری در این زمینه در جلد 1 مجموعه آثار ص 273 الی 277 می نویسه:
دينى جز اسلام پذيرفته نيست
نكته ديگرى كه قبل از ورود در اصل بحث مىبايد روشن گردد اين است كه بحث درباره نيكوكاريهاى نامسلمانان را به دو گونه مىتوان طرح كرد و در حقيقت دو بحث است: يكى اينكه آيا دينى غير دين اسلام مقبول است و يا دين مقبول منحصر به اسلام است؟ و به عبارت ديگر: آيا آنچه لازم است فقط اين است كه انسان يك دينى داشته باشد و حداكثر اين است كه آن دين منتسب به يكى از پيغمبران آسمانى باشد و ديگر فرق نمىكند كه كداميك از اديان آسمانى باشد، مثلا مسلمان يا مسيحى يا يهودى و حتى مجوسى باشد؟ يا اينكه در هر زمان دين حق يكى بيش نيست؟
....
درباره مسأله اول اجمالًا مىگوييم كه دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند.
اين انديشه كه ميان برخى از مدعيان روشنفكرى، اخيرا رايج شده است كه مىگويند همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند انديشه نادرستى است.
البته صحيح است كه ميان پيامبران خدا اختلاف و نزاعى وجود ندارد. پيامبران خدا همگى به سوى يك هدف و يك خدا دعوت مىكنند. آنان نيامدهاند كه در ميان بشر فرقهها و گروههاى متناقضى بوجود آورند.
ولى اين سخن به اين معنى نيست كه در هر زمانى چندين دين حق وجود دارد و طبعا انسان مىتواند در هر زمانى هر دينى را كه مىخواهد بپذيرد؛ بر عكس، معناى اين سخن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشّر پيامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضلشان بودهاند و پيامبران لاحق مصدّق پيامبران سابق بودهاند؛ پس لازمه ايمان به همه پيامبران اين است كه در هر زمانى تسليم شريعت همان پيامبرى باشيم كه دوره او است و قهراً لازم است در دوره ختميّه به آخرين دستورهايى كه از جانب خدا به وسيله آخرين پيامبر رسيده است عمل كنيم و اين، لازمه اسلام، يعنى تسليم شدن به خدا و پذيرفتن رسالتهاى فرستادگان او است.
بسيارى از مردم زمان ما طرفدار اين فكر شدهاند كه براى انسان كافى است كه خدا را بپرستد و به يكى از اديان آسمانى كه از طرف خدا آمده است انتساب داشته باشد، دستورهاى آن را بكار بندد، شكل دستورها چندان اهميتى ندارد؛ حضرت مسيح هم پيغمبر است، حضرت محمد هم پيغمبر است، اگر طبق آئين مسيح عمل كنيم
......
درست است كه در دين، اكراه و اجبارى نيست: «لا اكراه فى الدّين» ولى اين سخن به اين معنى نيست كه دين خدا در هر زمانى متعدد است و ما حق داريم هر كدام را كه بخواهيم انتخاب كنيم. چنين نيست؛ در هر زمانى يك دين حق وجود دارد و بس؛ هر زمان پيغمبر صاحب شريعتى از طرف خدا آمده مردم موظف بودهاند كه از راهنمايى او استفاده كنند و قوانين و احكام خود را چه در عبادات و چه در غير عبادات از او فرا گيرند تا نوبت به حضرت خاتم الانبياء رسيده است. در اين زمان اگر كسى بخواهد بسوى خدا راهى بجويد بايد از دستورات دين او راهنمايى بجويد.
قرآن كريم مىفرمايد:
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين (آل عمران 85)
«و هر كس غير از اسلام دينى بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود».
اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است؛ پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دين گرانمايهاى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام بر آن منطبق مىگردد و بس.
به عبارت ديگر لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاى او است و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است.
عرض سلام و ادب
مهدی گرامی درود در آغاز سخن نخست باید یادآوری کنم که واژه پندار، برگردان اشتباهی از واژه من است. پندار از وهم و خیال سرچشمه میگیرد، در حالی که من/منش/اندیشه با خرد و دانش سر و کار دارد. واژه های اوستایی هومنه، هواوخته، هوورشته است. در زبان ساسانی این سه واژه چنین هستند: وه منشنه، وه گوشنه، وه ورزشنه. از این روی برگردان فارسی این سه واژه باید چنین باشد: منش/اندیشه نیک، گفتار نیک، کردار نیک.[/quote]
درود بر موبديار مهربان مان و سپاس از تذکر کاملا درست و بجايي که فرمودند. اين تذکري که در باب واژه پندار گفتيد، حقيقتاً براي من قابل تامل بود . هرچند همانجا عرض کردم که :
[quote=یاوران منجی;105720]
ثانیا این یکی از اصول مسلم و اثبات شده در دین ماست که در ادیان الهی با آمدن شریعت جدید و پیامبر نو ظهور شریعت قبلی باطل و افراد طبق شریعت خودشان موظف به آن شریعت جدید می شوند
[/quote]
یاوران منجی گرامی
درود
شما برای این ادعا، سند هم دارید؟ خواهشمندم که سند قرآنی آن را ارایه فرمایید.
[quote=آشنای قریب;105868]
موبدیار مهربان این سخن شهید مطهری رو از کجا آوردی؟
شهیدمطهری در این زمینه در جلد 1 مجموعه آثار ص 273 الی 277 می نویسه:
دينى جز اسلام پذيرفته نيست
نكته ديگرى كه قبل از ورود در اصل بحث مىبايد روشن گردد اين است كه بحث درباره نيكوكاريهاى نامسلمانان را به دو گونه مىتوان طرح كرد و در حقيقت دو بحث است: يكى اينكه آيا دينى غير دين اسلام مقبول است و يا دين مقبول منحصر به اسلام است؟ و به عبارت ديگر: آيا آنچه لازم است فقط اين است كه انسان يك دينى داشته باشد و حداكثر اين است كه آن دين منتسب به يكى از پيغمبران آسمانى باشد و ديگر فرق نمىكند كه كداميك از اديان آسمانى باشد، مثلا مسلمان يا مسيحى يا يهودى و حتى مجوسى باشد؟ يا اينكه در هر زمان دين حق يكى بيش نيست؟
....
درباره مسأله اول اجمالًا مىگوييم كه دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند.
اين انديشه كه ميان برخى از مدعيان روشنفكرى، اخيرا رايج شده است كه مىگويند همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند انديشه نادرستى است.
البته صحيح است كه ميان پيامبران خدا اختلاف و نزاعى وجود ندارد. پيامبران خدا همگى به سوى يك هدف و يك خدا دعوت مىكنند. آنان نيامدهاند كه در ميان بشر فرقهها و گروههاى متناقضى بوجود آورند.
ولى اين سخن به اين معنى نيست كه در هر زمانى چندين دين حق وجود دارد و طبعا انسان مىتواند در هر زمانى هر دينى را كه مىخواهد بپذيرد؛ بر عكس، معناى اين سخن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشّر پيامبران ....قرآن كريم مىفرمايد:
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين (آل عمران 85)
«و هر كس غير از اسلام دينى بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود».
اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است؛ پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دين گرانمايهاى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام بر آن منطبق مىگردد و بس.
به عبارت ديگر لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاى او است و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است.
[/quote]
آشنای قریب گرامی
درود
سخن استاد مطهری در کتاب بینش دینی دبیرستان در دهه 1360 بود. آن را در نوشته ختم نبوت ایشان هم دیده ام.
شما سوره ابراهیم، آیه 4 و نزدیک به 10 آیه ای که در این آسکدین چند بار نوشته ام، نادیده گرفته اید.
شما مسلمانید و سندتان قرآن است. برای چنین ادعاهایی باید سند روشن از قرآن بیاورید. بازی با واژه ها، تفسیر به رای، مصادره به مطلوب، اینها همگی ستم به قرآن است.
در سوره عنکبوت آیه 46 در تایید اسلام عام میفرماید: الهنا و الهکم واحدا و نحن له مسلمون
[quote=آشنای قریب;105868]
موبدیار مهربان این سخن شهید مطهری رو از کجا آوردی؟
شهیدمطهری در این زمینه در جلد 1 مجموعه آثار ص 273 الی 277 می نویسه:
دينى جز اسلام پذيرفته نيست
نكته ديگرى كه قبل از ورود در اصل بحث مىبايد روشن گردد اين است كه بحث درباره نيكوكاريهاى نامسلمانان را به دو گونه مىتوان طرح كرد و در حقيقت دو بحث است: يكى اينكه آيا دينى غير دين اسلام مقبول است و يا دين مقبول منحصر به اسلام است؟ و به عبارت ديگر: آيا آنچه لازم است فقط اين است كه انسان يك دينى داشته باشد و حداكثر اين است كه آن دين منتسب به يكى از پيغمبران آسمانى باشد و ديگر فرق نمىكند كه كداميك از اديان آسمانى باشد، مثلا مسلمان يا مسيحى يا يهودى و حتى مجوسى باشد؟ يا اينكه در هر زمان دين حق يكى بيش نيست؟
....
درباره مسأله اول اجمالًا مىگوييم كه دين حق در هر زمانى يكى بيش نيست و بر همه كس لازم است از آن پيروى كند.
اين انديشه كه ميان برخى از مدعيان روشنفكرى، اخيرا رايج شده است كه مىگويند همه اديان آسمانى از لحاظ اعتبار در همه وقت يكسانند انديشه نادرستى است.
البته صحيح است كه ميان پيامبران خدا اختلاف و نزاعى وجود ندارد. پيامبران خدا همگى به سوى يك هدف و يك خدا دعوت مىكنند. آنان نيامدهاند كه در ميان بشر فرقهها و گروههاى متناقضى بوجود آورند.
ولى اين سخن به اين معنى نيست كه در هر زمانى چندين دين حق وجود دارد و طبعا انسان مىتواند در هر زمانى هر دينى را كه مىخواهد بپذيرد؛ بر عكس، معناى اين سخن اين است كه انسان بايد همه پيامبران را قبول داشته باشد و بداند كه پيامبران سابق مبشّر پيامبران ....قرآن كريم مىفرمايد:
و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين (آل عمران 85)
«و هر كس غير از اسلام دينى بجويد هرگز از او پذيرفته نشود و او در جهان ديگر از جمله زيانكاران خواهد بود».
اگر گفته شود كه مراد از اسلام، خصوص دين ما نيست بلكه منظور تسليم خدا شدن است؛ پاسخ اين است كه البته اسلام همان تسليم است و دين اسلام همان دين تسليم است ولى حقيقت تسليم در هر زمانى شكلى داشته و در اين زمان، شكل آن همان دين گرانمايهاى است كه به دست حضرت خاتم الانبياء ظهور يافته است و قهرا كلمه اسلام بر آن منطبق مىگردد و بس.
به عبارت ديگر لازمه تسليم خدا شدن پذيرفتن دستورهاى او است و روشن است كه همواره به آخرين دستور خدا بايد عمل كرد و آخرين دستور خدا همان چيزى است كه آخرين رسول او آورده است.
[/quote]
آشنای قریب گرامی
درود
سخن استاد مطهری در کتاب بینش دینی دبیرستان در دهه 1360 بود. آن را در نوشته ختم نبوت ایشان هم دیده ام.
شما سوره ابراهیم، آیه 4 و نزدیک به 10 آیه ای که در این آسکدین چند بار نوشته ام، نادیده گرفته اید.
شما مسلمانید و سندتان قرآن است. برای چنین ادعاهایی باید سند روشن از قرآن بیاورید. بازی با واژه ها، تفسیر به رای، مصادره به مطلوب، اینها همگی ستم به قرآن است.
در سوره عنکبوت آیه 46 در تایید اسلام عام میفرماید: الهنا و الهکم واحدا و نحن له مسلمون بنابراین در آیه ای
آشنای قریب گرامی
درود
آن اندازه که من از قرآن آموخته ام، اسلام در برابر طاغوت است که به شرک و کفر می انجامد. اسلام قرآن در برابر دین دیگر پیامبران نیست.
برای نمونه سوره عنکبوت، آیه 46 می آموزاند که الهنا و الهکم واحدا و نحن له مسلمون.
سوره ابراهیم آیه 4 را هم نادیده نگیرید.
[quote=manmehdiam;106032]عرض سلام و ادب
....ميکنند. اين است که انسان در يافتن جواب اين سوال ميماند که بالاخره آيا اسلام و مسيحيت و يهوديت و .....بالاخره حرف از يک دين است؟ يا نيست؟ و در جواب ميبيني که هم همگي يک دين هستند و هم از زمين تا آسمان با هم متفاوتند!
مگر نه اينکه هر يک از اين اديان نسخه برگردان همديگر هستند! دعوا بر سر واژه هاست و اهريمنان و دروغگويان که در اين ميانه ترکتازي ميکنند [/quote]
مهدی گرامی
درود
راستش من پس از 30 و چند سال، دریافتم که اگر شما زرتشتی باشید، پولی به من میدهید تا برای شادی روان درگذشتگانتان، اوستا بخوانم. اگر مسلمان باشید یا مسیحی و ... به روحانیان آن دینها. از بایسته های (واجبات) هر بازرگانی (تجارتی) انحصارطلبی، دمپینگ آف، تبلیغات، بزرگنمایی و ..... است.
خدایی که در دل مومن خانه دارد و از رگ گردن به او نزدیک تر است، خودش میفرماید ادعونی استجب لکم، چه نیازی به واسطه و .... دارد؟
چرا شادروان خمینی میسراید
در میخانه برویم بگشایید شب و روز
که من از مسجد و مدرسه بیزار شدم
[quote=یاوران منجی;105697]
سلام بر منتقد عزیز
ذکر یک نکته را در این بحث ضروری می دانم و آن این است
در ادبیات همه زبانها مبحثی هست به نام عَلَم
نمی دانم چقدر با این مبحث آشنائی دارید
در هر زبانی گاهی یک کلمه معنائی لغوی دارد و لی عَلَم می شود برای یک مفهوم خاص
مثلا میکروفن در انگلیسی از نظر لغوی تشکیل شده از دو کلمه میکرو و فون به معنای کوتاه و تلفن زدن یعنی تلفن کوتاه ولی این کلمه وضع شده است برای یک شیء خاص که همان میکروفنی است که به بلندگو وصل می شود و صدا را به آن انتقال می دهد
در این مواقع می گوئیم این کلمه وضع شده برای این شیء
لذا وقتی در مقاله ای به این کلمه بر می خورید یا آن را جائی می شنوید دیگر نمی گوئید این کلمه از نظر لغوی به معنای تلفن کوتاه است و بعد با این معنا آن جمله را مد نظر بگیرید !! بلکه می دانید این معنا وضع شده برای فلان شیء خارجی
[/quote]
یاوران منجی گرامی
درود
1- در همین آسکدین و عنوانهای گوناگون آن، استاد رضا، واژه های پور، آتر، خئوتودث را برای نمونه پسر، آتش، و ازدواج با محارم معنا کرده است. به همین دلایل نیز دین زرتشتی را دینی منحرف و .... میداند.
خب چرا آن هنگام به ایشان این نکته را گوشزد نکردید؟ یا هم اکنون نمیکنید؟
این در حالی است که من سندهای گوناگونی از اوستا نمونه آوردم که نشان میداند، پور یعنی معلول، آتر یعنی روشنایی و هدایت، خئوتودث یعنی خودی بودن (بیگانه نبودن).
2-به هر روی در قرآن می فرماید، ما قرآن را ساده فرستادیم تا شما به خوبی دریابید و هدایت شوید.
3-این تفسیر به رای است که اسلام را یکجا صفت تسلیم بودن بگیرید و یکجا نام دین محمد (ص).
مهران گرامی درود
همان قران گقته که مکه و پیرامون ان
و در ضمن اگر دقت کنید ایات دیگری را برای رد این تفسیر غلط شما اوردیم
و مدارک زیادی را دادیم
اما شما توجه نکردید
در ضمن همان قران نیز گفته است که قران را عربی نازل کردیم تا بیاندیشند
از این ایه لزوم بررسی زبان عربی اش هم کاملا روشن می شود
امیدوارم از مصادیق صم بکم عمی فهم لا یرجعون نباشید
همان طور که ما برای شناختش نیاز به پیامبر داریم
فهم این مسئله سخت نیست
فکر کنید
شما برای درمان به پزشک می روید
و هزاران کار دیگر
همانطور که جسم ما نیاز به پزشک دارم
روح ما نیز همانطور
وقتی ما گناه می کنیم از خدا دور می شویم
و وقتی دور شویم دوزخ جایگاه ما است اگر توبه نکنیم و...
این نقص خدا نیست
نقص ما است :Gol:
جناب موبد یار معلوم است که شما مطالب شهید مطهری را که بنده درج کردم نخوانده اید
در آنجا شهید مطهری اثبات می کند که اسلام تنها دین حقی است که باید پیروی شود
در ضمن بنده اگر آدرس مطلبی که شما ذکر کردید را خواستم به خاطر این بود که ادامه مطالب شهید راهم آورده تا سخن شهید مطهری در این زمینه برای همه روشن گردد
در ضمن آیاتی که شما آوردید را دیده ام و بحمدالله جواب آنها داده شده اما شما و دوستان تان مایل به ادامه بحث نبودید یا مسیر بحث را عوض شده و بحث آیات بی نتیجه مانده و ادعای شما ثابت نگردیده
محمد گرامی
درود
کسی که مومن باشد، دلش خانه خدا میشود.
آری درست است برای مومن شدن نیاز به وسیله است. ولی تنها و تنها تا اینجا و نه ادعاهای دیگری که شما دارید.
آشنای قریب گرامی
درود
شما با من عناد دارید. سر ستیز که با قرآن ندارید. دارید؟
سوره ابراهیم آیه 4 و سوره عنکبوت آیه 46 برای نمونه صراحت دارد.
اسلام عام در قرآن صراحت دارد.
چرا باید آن اسلام را که استاد مطهری میگویند، اسلام خاص باشد و چرا اسلام عام که در قرآن است نباشد؟
الذین یومنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک و بالاخره هم یوقنون اولائک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون
خب راست میگه دیگه!
یکی بیاد منو توجیه کنه!
یعنی خدا برای اینکه ما مثلا نمازو اشتباه خوندیم و سجده سهوشو اشتباه به جا آوردیم،ما رو مجازات میکنه؟؟؟؟(یعنی اگه مثلا به رساله برای سجده سهو مراجعه نکردیم خدا مارو مجازات میکنه؟؟
یعنی اگه کسی باشه که به قرآن و اوستا ایمان داشته باشه،مثل آیه بالا باشه،رستگار نیست؟
آقای موبدیار به اون چنتا ایمان داره ،اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون
:hamdel::Kaf::Kaf::hamdel:
با سلام
این قاعده که عرض کردم مربوط به علم لغت می شود که در کتب لغت آمده که فلان لفظ اصلا برای معنائی غیر از آنچه معنای لغوی است وضع شده یا نه و معمولا کتب تخصصی لغت به این بحث می پردازند مثل تاج العروس و لسان العرب و ...
ولی اصطلاحات اوستائی را خبر ندارم آیا واقعا از همین نوع وضع هست یا نه چون مربوط به علم لغت می شود (لغت اوستائی ) حالا از آنچه فرمودید خود رضا حتما دفاع می کنند
عرض کردم که هر جا شاهد یا قرینه ای بود حمل بر معنای لغوی می شود و هر جا نبود و مطلق ذکر شده باشد حمل بر معنای وضعی می شود این یک قاعده لغوی است که در تفسیر از آن استفاده می شود لذا تفسیر به رای نمی شود
در ضمن ما در همان قرینه ها هم تابع مفسران شیعه هستیم و خودمان به راحتی دنبال قرینه و شاهد نمی گردیم ولی باید توجه داشت که بعضی مطالب ازبس آشکار است مفسران از ذکر آن پرهیز کرده اند مثل اینکه در بقره 132 حضرت ابراهیم فرزندانش را وصیت می کند که نمیرند مگر اینکه مسلمان باشند
اینجا اینکه حضرت ابراهیم وصیت می کند معلوم می شود که منظور اسلام محمدی نیست
بحث تفسیر یک علم بسیار گسترده است که خودش مستلزم فراگیری چند علم دیگر است که هر که تمام آنها را به طور کامل فراگیرد مفسر است و اوست که منظور از آیات را با توجه به مجموعه آن علوم اعلام می کند
و در هیچ یک از تفاسیر نیامده که منظور از اسلام در آیه 85 آل عمران تمامی ادیان الهی باشد !!! اگر چنین شاهدی دارید اقامه بفر مائید
در غیر این صورت باید قبول کنید که همین آیه برای ابطال شریعت های قبلی کافی است
در ضمن جواب پست 67 داده نشد!!