مذهب كلامی شیعه امامیه شیعه در لغت و اصطلاح

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مذهب كلامی شیعه امامیه شیعه در لغت و اصطلاح


شیعه در لغت بر دو معنا اطلاق می‌شود، یكی توافق و هماهنگی دو یا چند نفر بر مطلبی، و دیگری، پیروی كردن فردی یا گروهی، از فرد یا گروهی دیگر.[1]
و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می‌شود كه به خلافت و امامت بلافصل علی ـ علیه السّلام ـ معتقدند، و بر این عقیده‌اند كه امام و جانشین پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ از طریق نصّ شرعی تعیین می‌شود، و امامت حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده است.[2]
اطلاق شیعه بر دوستان و پیروان علی ـ علیه السّلام ـ نخست، از طرف پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ صورت گرفته است. این مطلب، در احادیث متعددی كه از آن حضرت روایت شده، مطرح شده است. چنان كه سیوطی از جابربن عبدالله انصاری و ابن عباس و علی ـ علیه السّلام ـ روایت كرده كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درتفسیر آیه « إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّهِ» (بیّنه/7) اشاره به علی ـ علیه السّلام ـ كرده و فرموده‌اند: «تو و شیعیانت» روز قیامت، رستگار خواهید بود.»[3]
در تاریخ شیعه، فرقه‌هایی پدید آمده است، كه بسیاری از آنها منقرض شده‌اند، و بحث درباره آنها فایده چندانی ندارد. فرقه‌های اصلی شیعه كه هم اكنون نیز موجوند عبارتند از: شیعه اثنا عشریه، شیعه زیدیّه، و شیعه اسماعیلیه، درباره هر یك از آنها در فصلی جداگانه به اختصار بحث خواهیم كرد. موضوع بحث در این فصل، شیعه اثنا عشریه است.
وجه تسمیه
اكثریت شیعه، را شیعه امامیه یا اثنا عشریه تشكیل می‌دهد، از آنجا كه آنان جانشینان پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ را دوازده نفر می‌دانند، اثنا عشریه (دوازده امامی) نامیده شده‌اند. نام و خصوصیات امامان دوازدهگانه در احادیثی كه از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ روایت شده، بیان گردیده است آنان عبارتند از:
1. علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ 2. حسن بن علی ـ علیه السّلام ـ 3. حسین بن علی ـ علیه السّلام ـ 4. علی بن الحسین ـ علیه السّلام ـ (امام سجّاد) 5. محمد بن علی (امام باقر ـ علیه السّلام ـ) 6. جعفر بن محمد (امام صادق ـ علیه السّلام ـ) 7. موسی بن جعفر ( امام كاظم ـ علیه السّلام ـ) 8. علی بن موسی (امام رضا ـ علیه السّلام ـ) 9. محمد بن علی (امام جواد ـ علیه السّلام ـ) 10. علی بن محمد (امام هادی ـ علیه السّلام ـ)11. حسن بن علی (امام عسكری ـ علیه السّلام‌ـ) 12. حجه بن الحسن (مهدی موعود (عج)).
شیعه اثناعشریه بر مسئله امامت تأكید خاصّی داشته و عصمت امام و افضلیت او را بر دیگر افراد امت اسلامی بسیار مهم و اساسی می‌داند. و از طرفی، امامت را، پس از سه امام نخست، منحصر در فرزندان امام حسین ـ علیه السّلام ـ می‌داند. با توجه به این عقاید ویژه درباره امامت، به «امامیه» شهرت یافته است.
شیخ مفید، پس از تعریف شیعه به كسانی كه به امامت بلافصل علی ـ علیه السّلام ـ عقیده دارند درباره شیعه امامیه گفته است: «این عنوان، مخصوص آن دسته از شیعه است كه به وجود امام در هر زمان، و وجوب نصّ جلّی، و عصمت و كمال برای هر امامی معتقد است، و امامت را (غیر از سه امام نخست) منحصر در فرزندان امام حسین ـ علیه السّلام ـ می‌داند...»[4]
تاریخ پیدایش تشیّع
گرچه، در عصر پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ درباره پاره‌ای از مسایل، اختلاف نظرهایی میان مسلمانان پدید آمد،[5] ولی فرقه‌ها و دسته‌بندیهایی كه بعدها پیدا شد، در ان زمان وجود نداشت. ولی پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ اختلافاتی پدید آمد كه سبب پیدایش فرقه‌های مختلف در میان مسلمانان گردید. مهمترین اختلافی كه در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدید آمد، مربوط به مسئله خلافت و امامت بود كه مسلمان را به دو دسته تقسیم كرد.
یك دسته معتقد بودند كه امامت، همانند نبوت، منصب و مقامی الهی است و از شرایط امام این است كه معصوم از خطا و گناه باشد، و این صفت را جز خداوند كسی نمی‌داند، بنابراین راه تعیین امام نصّ الهی است كه در قرآن یا احادیث نبوی بیان شده است، و طبق این نصوص، علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ جانشین پیامبر‌ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امام مسلمین است. حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و بنی هاشم و گروهی از بزرگان صحابه، اعم از مهاجرین و انصار، طرفدار این نظریه بودند. و این همان عقیده شیعه ـ خصوصاً شیعه امامیه ـ در مسئله امامت است.
و دسته دیگر ـ كه در رأس آنها ابوبكر و عمر قرار داشتند ـ بر این عقیده بودند كه پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ برای خود جانشین تعیین نكرده است، و این كار را به مسلمانان واگذار كرده است. بر این اساس، و با توجه به اهمیت مسئله خلافت و امامت و نقش حیاتی آن در سرنوشت امت اسلامی، در یك اقدام شتابزده ـ در شرایطی كه حضرت علی ـ علیه السّلام ـ و عده‌ای از بزرگان صحابه به تجهیز بدن پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ مشغول بودند ـ عده‌أی از مهاجرین و انصار در سقیفه بنی ساعده گرد آمده، و پس از گفتگوهایی كه در مورد خلیفه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ میان آنها مطرح شد، سرانجام با ابوبكر به عنوان خلیفه پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بیعت كردند، و چون شرایط سیاسی و اجتماعی دنیای اسلام و جهان به گونه‌أی بود كه اگر امام علی ـ علیه السّلام ـ و هواداران او، برای اثبات عقیده خود و عملی ساختن آن، به اقدامات عملی و خصمانه دست می‌زدند، موجودیت اسلام از ناحیه دشمنان خارجی (امپراطوری ایران و روم) و دشمنان داخلی (منافقین) آسیب جدّی می‌دید، امام علی ـ علیه السّلام ـ مصلحت اسلام و مسلمین را پیروی از روش صبر و مدارا دید، و گرچه در مواقع مناسب، دیدگاه خود را درباره نادرستی عمل آنان بیان می‌كرد، ولی از درگیریهای خصومت‌آمیز خودداری كرد، و در هدایت و پیشبرد جامعه اسلامی، از هیچ گونه كوشش و تلاشی خودداری نمی‌كرد. و در حل مشكلات، دستگاه خلافت را یاری می‌نمود. تا آنجا كه از خلیفه دوم نقل شده كه هفتاد بار گفته است «اگر علی نبود عمر هلاك می‌شد» و نیز گفته است: «خدایا مرا برای برخورد با مسئله دشواری كه علی بن ابی طالب حضور ندارند، باقی مگذار».[6]
در هر حال، شیعه به عنوان پیروان علی بن ابی طالب و معتقدان به امامت بلافصل او در نخستین روزهای پس از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ پدید آمد. البته روایاتی نیز یافت می‌شود كه لفظ شیعه در زمان حیات پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ بر چهار تن از صحابه اطلاق می‌شد كه عبارت بودند از: سلمان، مقداد، ابوذر و عمار یاسر.[7] این افراد از جمله كسانی هستند كه در مسئله خلافت و امامت، علی ـ علیه السّلام ـ را خلیفه بلافصل پیامبر می‌دانستند با این وصف، و با توجه به این كه نظریه شیعه در مسئله امامت به نصوص كتاب و سنّت مستند گردیده است، می‌توان گفت: تشیع، در حقیقت، با اسلام همراه بوده است، هر چند به عنوان یك مذهب، پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ موجودیت یافت.
تاریخ پیدایش كلام امامیه
همانگونه كه پیش از این یادآور شدیم. امامیه به كسانی گفته می‌شود كه در مسئله امامت به نص شرعی عقیده دارند، یعنی راه تعیین امام نص شرعی است. و آن، به علی ـ علیه السّلام ـ و دیگر امامان معصوم (ائمه اهل بیت) اختصاص دارد. نیز یادآور شدیم كه بحث درباره امامت بلافاصله، پس از رحلت پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ در میان مسلمانان مطرح شد و دو دیدگاه كلی درباره آن مطرح گردید.
یكی اینكه خلیفه پیامبر و امام مسلمین از جانب خدا و توسط پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ تعیین گردیده است. و دیگری اینكه نصّی بر آن وارد نشده و به انتخاب مسلمانان واگذار شده است.
امام علی ـ علیه السّلام ـ و گروهی از بزرگان مهاجر و انصار، طرفدار نظریه نخست بودند كه نام و احتجاجات آنها در كتب تاریخ و حدیث ضبط گردیده است، شیخ صدور در «كتاب خصال» نام دوازده نفر را با احتجاجات آنها نقل كرده است. مهاجران عبارتند از: خالدبن سعید بن عاص، مقداد بن اسود، ابی بن كعب، عمار بن یاسر، ابوذر غفاری، سلمان فارسی، عبدالله بن مسعود، بریده اسلمی، و انصر عبارتند از: خزیمه بن ثابت، سهل بن حنیف، ابو ایوب انصاری، ابو هیثم بن تیهان و دیگران. آنان در احتجاجات خود به دو مطلب استناد نموده‌اند، یكی نص وارد از پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و دیگری افضلیت و برتری امام علی ـ علیه السّلام ـ.
علامه طباطبائی درباره تاریخ پیدایش كلام امامیه گفته است: كلام امامیه تاریخی كهن دارد، پس از رحلت پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ طلوع كرد، و اكثر متكلمان در آن زمان از صحابه بودند، مانند: سلمان، ابوذر، مقداد، عمربن حمق، و دیگران، و از تابعین نیز كسانی چون: رشید و كمیل و میثم و دیگر علویان بودند كه به دست اموی‌ها كشته شدند، و در عصر امام باقر و امام صادق ـ علیه السّلام ـ قدرت یافتند، و به بحث و تألف رسایل و كتب پرداختند.[8]
از بحث پیرامون مسأله امامت كه بگذریم در رابطه با مسائلی چون صفات خداوند، قضا و قدر، جبر و استطاعت و تفویض كه از كهن‌ترین بحثهای كلامی می‌باشند نیز امامیه در صف مقدم قرار دارد.
[1] . الشیعه القوم الذین تجتمعوا علی امر، و كل قوم اجتمعوا علی أمر فهم شیعه، و كل قوم أمرهم واحد یتبع بعضهم رأی بعض فهم شیع. لسان العرب، كلمه شیع، المیزان، ج 17، ص 147.
[2] . اوائل المقالات، ص 35، الملل و النحل، ج 1، ص 146.
[3] . الدر المنثور، ج 8، ص 589، ط دارالفكر. نیز به الغدیر، ج 2، ص 57 و 58 رجوع شود.
[4] . اوائل المقالات، ص 38.
[5] . در این باره به كتاب النص و الاجتهاد، تألیف امام شرف الدین رجوع شود.
[6] . جهت آگاهی از این روایت به الغدیر، ج 1 رجوع شود.
[7] . فرق الشیعه، ص 17، 18، اعیان الشیعه، ج 1، ص 18، 19.
[8] . المیزان، علامه محمد حسین طباطبایی، ج 5، ص 278.

زیرا نخستین فردی كه به ایفای كلامی در این زمینه‌ها برخاست و سئوالات و شبهات را پاسخ داد، امام علی ـ علیه السّلام ـ بود، و بدون شك اصحاب و هواداران وی نیز از آرا و نظریات كلامی او پیروی كرده و درموارد لازم آنها را منعكس نموده‌اند. و پس از امام علی ـ علیه السّلام ـ امام حسن و امام حسین ـ علیه السّلام ـ و پس از آنان امام زین العابدین و امامان دیگر شیعه هر یك در عصر امامت خود به عنوان آموزگاران معصوم كلام، پرچمدار جهاد كلامی و مدافع عقاید راستین اسلامی بوده و اصحاب و شاگردانی را نیز در این راه تربیت نموده‌اند.
بنابراین، مذهب و كلام امامیه بر همه مذاهب كلامی اسلامی، از نظر تاریخی، مقدم است، و حتی قبل از آنكه «قدریه» ظهور كنند (نیمه دوم قرن اول هجری) و قبل از آنكه معتزله پدید آیند ( اوایل قرن دوم هجری) و به انگیزه دفاع از توحید و عدل الهی، با تشبیه گرایان و جبرگرایان به مبارزه برخیزند، پیشوایان كلام امامیه این راه را پیموده و با دلایل رسین و قویم عقلی خود، پایه‌های توحید و عدل را تحكیم نموده بودند. و به این دلیل است كه از عدل و توحید، به عنوان دو اندیشه علوی یاد كرده‌اند (العدل و التوحید علویان).
ممكن است گفته شود: درست است كه از نظر كلام گفتاری و دفاع از عقاید اسلامی و پاسخگویی به شبهات و اشكالات كلامی، كلام امامیه مقدم است، ولی از دو نظر دیگر مكتب كلامی معتزله بر امامیه تقدم دارد: یكی از نظر تأسیس اصول و قواعد و ترسیم روش استدلال، و دیگری از نظر تدوین و تصنیف رساله‌ها و كتابهای كلامی، كه این دو از مهمترین مزایای یك مكتب كلامی به شمار می‌روند.
ولی این سخن، پنداری بیش نیست، و در هر دو مورد، امامیه پیشتاز بوده است، زیرا تردیدی نیست كه امام علی ـ علیه السّلام ـ نخستین فردی است كه ـ پس از قرآن كریم ـ باب تفكر عقلی را بر مسلمانان گشود و اصول معارف و عقاید را، تبیین و تحكیم نمود، چنانكه در باب توحید و عدل ـ كه از مهمترین محورهای كلامی است ـ فرمود: «التوحید الاتتوهمه، و العدل الا تتهّمه»[1]: توحید آن است كه او را به هم در نیاوری، و عدل آن است كه او را به آنچه بایسته نیست متهم نداری.
و نیز امام علی ـ علیه السّلام ـ در باب توانایی عقل بر شناخت صفات الهی فرموده است: «لم یطلع العقول علی تحدید صفته و لم یحجبها عن واجب معرفته».[2] خردها را بركُنه صفات خود آگاه نساخت و آنها را از شناخت واجب خویش، محروم نكرد.
همچنین، روایت شده است: روزی به امام ـ علیه السّلام ـ اطلاع دادند كه گروهی از مسلمانان پیرامون عدل الهی مجادله می‌كنند، امام به مسجد رفت و سخنانی را درباره غرض از آفرینش، تكلیف بندگان، وعد و وعید، لذایذ و آلام دنیوی، ایراد نمود.
جاحظ (متوفای 255 ه‍ ) عالم و متكلم معروف معتزلی در رابطه با همین سخنان امام گفته است: «این جامعترین كلامی است كه از انسانها در كتابهای خود ضبط نموده و یا در محاورات خود یادآور شده‌اند» و ابوعلی جبابی ـ متوفای 303 ه‍ ) استاد معروف كلام اعتزال گفته است: جاحظ راست گفته، در این سخن (كلام امام) زیادت و نقصان راه ندارد.[3]
از نظر تألیف در علم كلام نیز امامیه متأخر از معتزله و دیگران نبوده است، زیرا گذشته از رساله‌هایی كه امامان شیعه در زمینه پاره‌أی از مسائل كلامی نگاشته‌اند ـ مانند رساله امام حسن مجتبی ـ علیه السّلام ـ پیرامون مسأله قدر‌ـ متكلمان امامیه نیز از قدیم‌ترین ایام درباره موضوعات كلامی دارای تألیف بوده‌اند.
نجاشی گفته است: «نخستین فردی كه در موضوع امامت دست به تألیف زد، عیسی بن روضه (تابعی)بود.»[4]
و ابن ندیم از علی بن اسماعیل بن میثم تمار (متوفای 179 هـ) به عنوان اولین فردی كه درباره امامت تكلم نموده یاد كرده ، آنگاه از تألیفات او كتاب الامامه،‍ و كتاب الاستحقاق را نام برده است.[5] و به نقل نجاشی، وی بانظّام و ابوهذیل معاصر بوده و با آنان مناظره كلامی داشته است.[6]
یكی از شاخص‌ترین چهره‌های متكلمان شیعه در عصر امام صادق و امام كاظم ـ علیهما السّلام ـ ، هشام بن حكم بود و رساله‌ها و كتابهای بسیاری در علم كلام نگاشت كه از آن جمله: كتاب التوحید، كتاب الامامه، كتاب الجبر و القدر، كتاب الاستطاعه، الرد علی اصحاب الاثنین و ... را می‌توان نام برد.
بنابراین كلام امامیه از دو نظر بر سایر مكاتب كلام اسلامی متقدم است: یكی از نظر تاریخ پیدایش و طرح مباحث كلامی، و دیگری از نظر پایه گذاری اصول و مبادی كلامی. و از نظر تألیف و نگارش در كلام نیز اگر نگوییم متقدم بر دیگران است، لااقل، متأخر از آنان نمی‌باشد.
نقد سخن احمد امین
نامبرده نخست گفته است: «شیعه در بسیاری از مسائل مربوط به اصول دین با معتزله هم‌آهنگ است مانند: عینیت صفات با ذات، مخلوق بودن قرآن، انكار كلام نفسی، انكار رؤیت بصری خداوند، حسن و قبح عقلی، قدرت و اختیار انسان، عدم صدور قبایح از خداوند، معلّل بودن افعال الهی به اغراض و ...» آنگاه گفته است: «من كتاب یاقوت، تألیف ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت، از قدمای متكلمان امامیه، را می‌خواندم گویا یكی از كتابهای عقاید معتزله را خواندم، جز در بحش مربوط به امامت». سپس درباره اینكه كدامیك از این دو مكتب كلامی پیرو دیگری بوده گفته است: «برخی از شیعیان بر این عقیده‌اند كه معتزله اصول عقاید خود رااز آنان گرفته است، ولی من ترجیح می‌دهم كه شیعه تعالیم خود را از معتزله گرفته است، چنانكه مطالعه تاریخ مذهب اعتزال این مطلب را تأیید می‌كند، و زیدبن علی پیشوای شیعه زیدیه شاگرد و اصل بن عطا بود، و امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ با عموی خود زید در ارتباط بود، و چنانكه ابوالفرج اصفهانی در «مقاتل الطالبیین» نقل كرده است جعفربن محمد ركاب زید را می‌گرفت و آنگاه كه بر بالای زین قرار می‌گرفت لباسهای او را مرتب می‌كرد، و از طرف دیگر بسیاری از معتزله به مذهب شیعه منتقل گردید».[7]
در نقد سخنان احمد امین چند نكته را یادآور می‌شویم:
اولاً: با توجه به سخنان امام علی ـ علیه السّلام ـ پیرامون توحید و عدل و مباحث كلامی دیگر، و نیز با توجه به تصریح مشایخ معتزله مبنی بر اینكه آنان اصول مكتب خود را از امام علی ـ علیه السّلام ـ آموخته‌اند،[8] نظریه وی اجتهاد در مقابل نص بوده و از واقع‌گرایی بدور است.
ثانیاً: دلیل استواری بر تلمذ زیدبن علی نزد و اصل در دست نیست، و بسیار بعید است كه تولد یافته و تربیت شده بیت علوی، با وجود آموزگاران بزرگ كلام چون امام زین العابدین و امام محمد باقر، وی عقاید خود را از دیگران ـ آن هم از فردی كوچكتر و یا هم سال با خود ـ آموخته باشد. و بر فرض صحت این سخن، نتیجه آن پیروی زیدیه از معتزله است، و نه امامیه دوازده امامی كه اكثریت متكلمان امامیه را تشكیل می‌دهند.
ثالثاً: امامیه با معتزله در همه مسائل كلامی هماهنگی كامل ندارند، چنانكه مخالفت آنان با تفویض معتزله مشهور است، همانگونه كه در مسأله ایمان، وعد و وعید، مرتكبان كبایر، شفاعت و بسیاری مسائل دیگر كلامی مخالف آنان می‌باشند، كافی است در این باره به اوائل المقالات شیخ مفید رجوع شود.
رابعاً: گرایش اكثریت معتزله به شیعه، فرضیه‌ای بیش نیست، زیرا مخالفت آنان با شیعه در مباحث مربوط به امامت نیازمند بیان نیست، و از جنبه سیاسی نیز تنها در عهد آل بویه ( اوایل قرن چهارم) كه شیعه بودند، و نسبت به معتزله روش مسالمت‌آمیز داشتند، معتزله به شیعه نزدیك شدند، ولی قبل از آن، چنین رابطه‌أی میان آنان وجود نداشت، و حتی با یكدیگر كشمكش نیز داشتند.
آری، اگر مقصود از گرایش به شیعه، مودّت و محبّت اهل بیت پیامبرـ صلّی الله علیه و آله ـ باشد، باید گفت: بزرگان اشاعره و حنابله نیز دارای این گرایش بوده‌اند، و اگر مقصود اعتقاد به برتری علی ـ علیه السّلام ـ بر خلفای دیگر است، تنها اكثریت معتزله بغداد را شامل می‌گردد، زیرا آنان در عین اعتراف به خلافت خلفا، امام علی ـ علیه السّلام ـ را برتر از آنان می‌دانستند، ولی اگر مقصود از تشیع اعتقاد به وجود نص بر امامت امام علی ـ علیه السّلام ـ و ائمه دیگر است شیعه، منفرد می‌باشد.

روش بحث در كلام امامیه
كلام امامیه از روش استدلال عقلی پیروی می‌كند و برای تفكر عقلانی اهمیت بسیار قائل است، ولی تفاوت آن با كلام معتزله در این است كه فقط به عقل عادی استناد نكرده و عقل برتر (عقل آموزگاران معصوم كلام) را تكیه‌گاه خود قرار داده است. و به همین دلیل از لغزش و انحراف در تبیین معارف دینی و حل معضلات كلامی مصون مانده، و همه جا راه اعتدال (امر بین الامرین) را پیموده است.
همانگونه كه استاد مطهری یادآور شده است تعقل و تفكر شیعی نه تنها با فكر حنبلی كه از اساس منكر به كار بردن استدلال در عقاید مذهبی بود و با تفكر اشعری كه اصالت را از عقل گرفته و آن را تابع ظواهر الفاظ می‌كرد، مخالف و مغایر است، با تفكر معتزلی نیز با همه عقل‌گرایی آن مخالف است، زیرا تفكر معتزلی هرچند عقلی است، ولی جدلی است نه برهانی، به همین جهت است كه اكثریت قریب به اتفاق فلاسفه اسلامی شیعه بوده‌اند.
اصولاً طرح بحثهای عقلی عمیق در معارف اسلامی اولین بار توسط علی ـ علیه السّلام ـ در خطب و دعوات و مذاكرات آن حضرت مطرح شد ، و آن بحثها رنگ و بوی و روحی دارد كه با روشهای كلامی معتزلی و اشعری و حتی كلامهای برخی از علمای شیعی كه تحت تأثیر كلامهای عصر خود بوده‌اند، كاملاً متفاوت است.[9]‍ [1] . نهج البلاغه، حكمت 470.
[2] . نهج البلاغه، خطبه 49.
[3] . احتجاج، طبرسی، ص 207.
[4] . رجال نجاشی، شماره ترجمه 796، نامبرده در عصر منصور زندگی می‌كرد.
[5] . فهرست ابن ندیم، فن دوم، مقاله سوم، ص 249.
[6] . رجال نجاشی، شماره 661.
[7] . ضحی الاسلام، احمد امین، ج 3، ص 267، 268.
[8] . شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 20، ص 227.
[9] . آشنایی با علوم اسلامی (كلام ـ عرفان)، ص 54.


مباحث كلامی در احادیث شیعه بر پایه دقیق‌ترین روش عقلی و برهانی مورد تحقیق قرار گرفته و بدین جهت احادیث شیعه در زمینه معارف دینی، از اصیل‌ترین منابع متكلمان و حكیمان امامیه به شمار می‌رود و پویایی و تكامل كلام و فلسفه اسلامی در گرو برخورداری از همین اندیشه‌های برین بوده است.
مرحوم مطهری درباره تأثیر نهج البلاغه در فلسفه اسلامی گفته است: «نهج البلاغه در تاریخ فلسفه شرق سهم عظیم دارد، صدرالمتألهین كه اندیشه‌های حكمت الهی را دگرگون ساخت، تحت تأثیر عمیق كلمات علی ـ علیه السّلام ـ بود. روش او در مسائل توحید بر اساس استدلال از ذات به ذات، از ذات بر صفات و افعال است و همه اینها مبتنی است بر صرف الوجود بودن واجب، و آن بر پایه یك سلسله اصول كلی دیگر كه در فلسفه عامه او مطرح است بنا شده است...»[1]
علامه طباطبائی در رابطه با تمایز كلام شیعه با معتزله گفته است: «برخی دچار اشتباه گردیده روش كلام شیعه و معتزله را یكسان دانسته‌اند، دلیل بر نادرستی این تصور این است كه اصولی كه از ائمه اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ روایت شده و امامیه به آنها اعتماد دارند با مذاق معتزله سازگار نیست.»[2]
سخنی از محقق لاهیجی
محقق لاهیجی ویژگی كلام امامیه را این گونه بیان كرده است: «از سخنان گذشته مفهوم شد كه كلام مشهور كه مقسم اشعریت و اعتزال است، به سبب ابتنای آن بر غیر یقینیات در معارف یقینی معتبر و مؤدی به صواب نیست». آنگاه پس از بیان تفاوت طریقه حكیمان و پیامبران در تبیین معارف یقینی گفته است: «مقدماتی كه از معصوم گرفته شود به منزله اولیات در قیاس برهانی است. و چنانكه قیاس برهانی افاده یقین كند، دلیلی كه مؤلف باشد از مقدمات مأخوذ از معصوم افاده یقین تواند كرد. به این طریق كه این گفته معصوم است و هر چه گفته معصوم است حق است، پس این مقدمه حق می‌باشد. پس این قسم از كلام مؤدی به صواب باشد و مشارك بود با طریقه برهان در افاده یقین،و فرق همین باشد كه طریقه حكمت افاده یقین تفصیلی كند و این طریقه افاده یقین اجمالی، و این طریقه قدمای متكلمان امامیه نظیر هشام بن حكم و نظرای اوست و در احادیث ائمه معصومین ـ علیهم السّلام ـ ثابت شده كه كلامی كه از ما مأخوذ باشد ممدوح و غیر آن مذموم، و مراد همین كلام است كه بیان شد».[3]
نظریه این محقق گرانقدر از این جهت كه ویژگی و نقطه امتیاز كلام امامیه را در برخورداری از سخنان و رهنمودهای معصومان دانسته، پابرجا و استوار است، ولی در عین حال خالی از مناقشه و ایراد نیست، زیرا یك متكلم شیعی در همه مسائل نمی‌تواند با استناد به سخن معصوم مدعای خود را اثبات و نظریه طرف مقابل را ابطال سازد، چه بسا طرف مقابل، وجود معصوم را به گونه‌أی كه امامیه عقیده دارند، معتقد نباشد، گذشته از این، برخی از مسائل كلامی مانند نبوت، اعجاز قرآن، عصمت و نظایر آنها مسائلی نیستند كه بتوان با تكیه بر كلام معصوم آنها را اثبات نمود، و به اصطلاح خود، از مقدمات «حجیت» سخن پیشوای معصوم می‌باشند. آری آنگاه كه یك متكلم شیعی بخواهد مفاهیم و معارف دینی را برای معتقدان به پیشوای معصوم، تبیین نماید، می‌تواند به شیوه مزبور استدلال نموده و استدلال او برهانی خواهد بود، زیرا كلام معصوم ـ علیه السّلام ـ بدون شك مطابق با واقع بوده و از قضایای یقینی بشمار می‌رود، و آنچه وی یادآور شده كه امام معصوم ـ علیه السّلام ـ آن كلامی را ممدوح دانسته اند كه مأخوذ از آنان باشد مربوط به همین جنبه است، یعنی اگر كسی می‌خواهد عقاید دینی را برای شیعیان تبیین نماید، دیدگاهها و قواعد كلام معتزلی و اشعری را مبنای كار خود قرار ندهد، زیرا در آنها لغزشهای بسیاری به چشم می‌خورد، چنانكه درمسائل مهمی از قبیل: «اراده الهی»، «رؤیت»، «جبر و اختیار»، «عصمت»، «امامت» و مباحث مربوط به معاد و مانند آن، خطاهای آنان مسلم و مبین است، و هرگز مقصود این نیست كه در هر مسئله كلامی هرچند با طرف مخالف كه حتی وجود پیشوای معصوم را نیز پذیرا نیست، باید به گفته معصوم استناد شود. مثلاً آیا صحیح است كه در مورد مسئله امامت و شرط عصمت در امام و لزوم انتصاب وی از جانب خداوند، به گفته یكی از امامان ـ علیه السّلام ـ استناد نمود، و یا در اثبات وجود آفریدگار به مدلول آیات قرآن تمسك كرد؟
اگر در این قبیل موارد به آیه و یا حدیثی استناد می‌شود بدین خاطر است كه در حقیقت آن آیه یا روایت خود بیانگر استدلال عقلی است كه به گونه‌أی روشن و در خور فهم همگان تقریر شده است.

متكلمان و آثار كلامی
ذكر نام و شرح حال همه متكلمان امامیه و آثار كلامی آنان به تألیف جداگانه‌أی نیاز دارد. ما در این جا به ذكر چند نمونه بسنده می‌كنیم:
1. هشام بن الحكم متوفای 179 یا 199 هجری از اصحاب و شاگردان امام صادق ـ علیه السّلام ـ و امام كاظم ـ علیه السّلام ـ و یكی از برجسته‌ترین شاگران ائمه طاهرین ـ علیهم السّلام ـ در علم عقاید كلام بود.
برجستگی او در علم كلام مشهور خاص و عام و موافق و مخالف است. امام صادق ـ علیه السّلام ـ در وصف او فرموده است «هشام بن حكم در دفاع از حق ما پیشتاز است، سخن و رأی ما را سیاقت و صدق گفتار ما را تأیید می‌كند، و عقاید باطل دشمنان ما را در هم می‌شكند، هر كس از او و روش او پیروی كند، از ما پیروی كرده است، و هر كس با وی مخالفت ورزد و او را انكار كند، با ما دشمنی كرده، و ما را انكار نموده است».[4]
شهرستانی او را صاحب غور و ژرف نگری در اصول عقاید توصیف كرده است.[5] و احمد امین مصری گفته است «مناظرات بسیاری كه از او نقل شده است بر حضور ذهن و حجت نیرومند او دلالت می‌كند.»[6]
2. شیخ مفید:[7] وی را می‌توان احیاگر عقاید شیعه امامیه در اوایل عصر غیبت كبری داشت، زیرا از فرصت مناسبی كه به خاطر تحولات سیاسی در دستگاه حكومت عباسی پدید آمده بود و خاندان بویه كه شیعی بودند در دستگاه سیاست نقش مهمی داشتند، شیخ مفید از این فرصت كمال استفاده را نمود و اصول عقاید شیعه را با استناد به قرآن و سنت و به شیوه عقلی قویم و استوار تبیین كرد. از وی كتب و رساله‌های كلامی بسیاری بر جای مانده كه در مجموعه مصنفات شیخ مفید چاپ شده است. در میان آثار كلامی او دو اثر شهرت بیشتری دارد. یكی كتاب «اوائل المقامات فی المذاهب و المختارات» است كه به نقل تطبیقی عقاید شیعه و مقایسه آن با عقاید دیگر مذاهب و فرق اسلامی پرداخته است. و دیگری كتاب «تصحیح الاعتقاد بصواب الانتقاد» است كه شرحی است انتقادی بر كتاب «الاعتقادات فی دین الامامیه» تألیف شیخ صدوق.
3. ابواسحاق ابراهیم بن نوبخت مؤلف كتاب «الیاقوت فی علم الكلام» كه علامه حلّی آن را شرح كرده و «انوار الملكوت فی شرح الیاقوت» نامیده است. كتاب وی یكی از قدیمی‌ترین متون استدلالی شیعه امامیه در علم كلام است كه به روش عقلی به بحث درباره عقاید اسلامی پرداخته است و در آغاز كتاب فشرده‌أی از بحثهای منطقی و فلسفی را نیز آورده است.
وی ـ همچون دیگر دانشمندان از خاندان نوبخت ـ در فلسفه نیز استاد و صاحب نظر بوده، و بهره گیری از قواعد و روش بحث فلسفی در علم كلام از ابتكارات او است. گرچه پس از وی این روش توسط فخرالدین رازی و خواجه نصرالدین طوسی پیگیری شد، و به وسیله خواجه نصیر به عالی‌ترین مرحله خود رسید. درباره عصر وی اختلاف است ولی از قراین مختلف به دست می آید كه وی در قرن چهارم هجری زندگی می‌كرده است.[8]
4. سید مرتضی[9] كه از شاگردان شیخ مفید و در علم كلام استادی مسلم و بی‌نظیر بود. در برجستگی مقام وی همین بس كه خواجه نصرالدین هرگاه در مجلس درس از او یاد می‌كرد و می‌گفت «صلوات الله علیه».[10] و علامه حلّی در وصف آثار او گفته است: «امامیه، از زمان سید مرتضی تاكنون از كتب وی استفاده كرده است».[11] و ابوالعلاء معرّی پس از ملاقات با سید مرتضی در پاسخ این سؤال كه سید را چگونه یافتی، گفت: «اگر نزد او می‌آمد، همه انسانها را در یك فرد، و زمین را در یك خانه، و روزگار را در یك ساعت می‌یافتی».
كتابهای: الشافی در امامت، تنزیه الانبیاء در عصمت پیامبران و امامان، الذخیره فی اصول الدین از مشهورترین آثار كلامی اوست. كتاب نخست را كه در پنج جلد به طبع رسیده است در پاسخ به اشكالات قاضی عبدالجبار معتزلی در مسئله امامت تألیف كرده است. كتاب تنزیه الانبیاء پاسخگوی شبهات مربوط به مسئله عصمت پیامبران و امامان است. و كتاب سوم نیز چنان كه از نامش پیداست، درباره اصول دین نگارش یافته است. مجموعه رساله‌های او نیز در سه جلد به نام «رسائل الشریف المرتضی» چاپ شده است.
5. شیخ طوسی،[12] وی كه از شاگردان سید مرتضی است در جامعیت علمی در علوم و فنون مختف اسلامی از نوادر روزگار است. در علم كلام، فقه، حدیث، اصول فقه، تفسیر، دعا و آداب عبادت تألیفات بسیاری دارد كه همگی از منابع و مصادر علوم دینی به شمار می‌روند. در علم كلام تألیفات بسیاری دارد كه كتابهای ریاضه العقول (مقدمه‌أی است بر علم كلام) تلخیص الشافی، تمهید الاصول، الغیبه، الاقتصاد فی الاعتقاد، از آن جمله است.[13]
6. سدید الدین حمصی رازی.[14] وی كه در قرن ششم هجری می‌زیسته از متكلمان برجسته شیعه به شمار می‌رود. [1] . سیری در نهج البلاغه، بخش دوم، ص 76.
[2] . المیزان، ج 5، ص 279.
[3] . گوهر مراد، ص 24، 26.
[4] . فلاسفه الشیعه، ص 634.
[5] . ملل و نحل شهرستانی، ج 1، ص 185.
[6] . ضحی الاسلام، ج 3، ص 268.
[7] . ابوعبدالله محمد بن نعمان معروف به شیخ مفید (338ـ 413).
[8] . در این باره به كتاب خاندان نوبختی یا مقدمه كتاب انوار الملكوت كه توسط محقق كتاب نگارش یافته رجوع شود.
[9] . ابوالقاسم علی بن الحسین بن موسی معروف به سید مرتضی و ملقب به علم المهدی «436ـ355).
[10] . فلاسفه الشیعه، ص 339.
[11] . رجال علامه، ص 95.
[12] . محمد بن الحسن الطوسی (460ـ385) معروف به شیخ طوسی و شیخ الطائفه.
[13] .ر. ك. الفهرست شیخ طوسی با مقدمه آن و كتاب معالم العلماء.
[14] . وی بین سالهای 580 تا 590 وفات كرده است. فخر الدین رازی برخی از احتجاجات او را در تفسیر آیه مباهله نقل كرده است. چنان كه خواجه نصیرالدین طوسی نیز در كتاب قواعد العقاید در مبحث اعاده معدوم ص 133 از وی یاد كرده است.

در علم كلام كتاب جامع و ارزشمندی تألیف كرده كه «المنقذ من التقلید» نام دارد و نگارش آن در سال 581 هجری پایان یافته‌است.
7. خواجه نصرالدین طوسی.[1] وی یكی از برجسته‌ترین متكلمان اسلامی است كه مورد احترام همه محققان اعم از شیعه و اهل سنّت می‌باشد. تاریخ زندگانی او را می‌توان به سه دوره تقسیم كرد:
دوره اول قبل از ملاقات با اسماعیلیان كه در شهرهایی نظیر قم و نیشابور به كسب علم و دانش اشتغال داشت.
دوره دوم، دوره آشنایی و معاشرت او با اسماعیلیان است كه بیش از یك ربع قرن طول كشید. و خواجه به دلیل ناامنی كه توسط مغول بر ایران حاكم شده بود، نزد اسماعیلیان بسر می‌برد و تا شكست اسماعیلیان در سال 653 توسط هولاكوخان نزد آنان بود. مورخان از این دوره به عنوان دوره اسارت و زندان یاد كرده و گفته‌اند آنان خواجه را با تهدید نزد خود برده و از او می‌خواستند تا با آنها موافقت كند. عبارتهای او در پایان شرح اشارات كه در این دوره نگارش یافته، مؤید این نظریه است، زیرا وی شرایط خود را به عنوان بدترین شرایط توصیف كرده و بیت زیر را در بیان آن شرایط آورده است:
به گرداگرد خود چندان كه بینم بلا انگشتری و من نگینم[2]
در هر حال در این دوره وی كتابهای بسیاری را تألیف كرد كه از آن جمله است، روضه القلوب، رساله التولی و التبرّی، تحریر المجسطی، تحریر اقلیدس، روضه التسلیم، مطلوب المؤمنین و شرح الاشارات.
دوره سوم، دوره پس از شكست اسماعیلیان توسط هولاكوخان مغول است. در این دوره، وی با حسن تدبیر، افكار و عواطف هولاكوخان را كاملاً تسخیر كرد و او را به آیین اسلام مشرّف ساخت و در نتیجه از ادامه كشتار مردم توسط هولاكو جلوگیری كرد و امكانات موجود را در راه نشر علم و دانش و تحكیم مذهب امامیه به كار گرفت، و با استفاده از اوقاف كه اداره آن به او سپرده شده بود، علاوه بر حمایت علما و احداث رصد خانه بزرگ مراغه، كتابخانه‌أی با چهارصد هزار جلد كتاب تأسیس كرد.
از خواجه نصیرالدین آثار كلامی ارزشمندی بر جای مانده كه مهمترین آنها كتاب «تجرید العقائد» است كه از نظر جامعیت مطالب و اتقان در سبك و ایجاز توأم با گویایی عبارات بی‌سابقه است وبدین جهت مورد توجه دانشمندان اسلامی ـ اعم از شیعه و اهل سنت ـ قرار گرفته و شروح و تعالیق بسیاری بر آن نگارش یافته است. كتاب «قواعد العقائد» نیز متنی جامع و مختصر در علم كلام است كه بیشتر به نقل اقوال و آراء مذاهب مختلف اسلامی پرداخته است، هر چند در تمام مسایل دیدگاه امامیه را تبیین و تحكیم كرده و احیاناً به نقد آراء مخالف نیز پرداخته است. ولی جنبه استدلال و انتقادی آن كمتر از جنبه نقل عقاید و مذاهب است. «تلخیص المحصل» كه به «نقد المحصل» نیز معروف است، یكی دیگر از آثار برجسته كلامی او است.[3]
ابن میثم بحرانی[4] كه در علوم معقول و منقول استاد و صاحب نظر بوده است شرح او بر نهج البلاغه كه در پنج جلد به چاپ رسیده، یكی از معروفترین شروح نهج البلاغه است. كتاب «قواعد المرام فی علم الكلام» اثر مهم كلامی او است كه بر پایه هشت قاعده تنظیم گردیده است. در قاعده نخست، فشرده‌أی از بحثهای مهم منطقی آورده شده، و قاعده دوم مشتمل برده بحث از مباحث مربوط به امور عامه فلسفه است. در قاعده سوم حدوث عالم اثبات شده است، قاعده چهارم به تبیین براهین وجود صانع و صفات ثبوتی و سلبی خداوند اختصاص یافته است. در قاعده پنجم افعال خداوند و مسئله عدل الهی بحث شده است. قاعده ششم مربوط به نبوت است. قاعده هفتم درباره معاد جسمانی و روحانی بحث نموده و هشتمین قاعده به بررسی امامت اختصاص یافته و با این بحث كتاب به پایان رسیده است.
9. علامه حلّی.[5] وی از نظر جامعیت در علوم معقول و منقول از نوادر روزگار به شمار می‌رود. در مقام و منزلت علمی او همین بس كه استادش خواجه نصیرالدین طوسی از وی به عظمت یاد كرده و آنگاه كه درباره مشاهداتش از حلّه پرسیدند، از جمله از دیدار علامه حلّی به عنوان دانشمندی ماهر و برجسته یاد كرده است.[6] علامه حلّی در علوم معقول و منقول آثار بسیاری تألیف كرده و مؤلف اعیان الشیعه بیش از یكصد اثر علمی را در رشته‌های فقه، اصول فقه، كلام، تفسیر، آداب بحث، فلسفه، حدیث، رجال، ادبیات و ادعیه از او نام برده است. برخی از معروف‌ترین آثار كلامی او عبارتند از:
نهایه المرام فی علم الكلام، كشف المراد فی شرح تجدید الاعتقاد، كشف الفوائد فی شرح فواعد العقائد. نهج المسترشدین فی اصول الدین، انوار الملكوت فی شرح الیاقوت، كشف الحق و نهج الصدق، منهاج الكرامه فی اثبات الامامه، الألفین الفارق بین الصدق و المین، الباب الحادی عشر، الرساله السعدیه فی الكلام.
10. فاضل مقداد[7] از مشاهیر علمای شیعه امامیه در علوم مختلف ـ خصوصاً ـ فقه و كلام است. كتاب «كنز العرفان فی فقه القرآن» كه درباره آیات الاحكام است، و كتاب «نضد القواعد الفقهیه علی مذهب الامامیه» از جمله آثار مهم او در فیه است. و كتابهای «ارشاد الطالبین فی شرح نهج المسترشدین»، «اللوامع الإلهیه فی المباحث الكلامیه» و «النافع یوم الحشر فی شرح باب الحادی عشر» از معروفترین و مهمترین آثار كلامی او است. با مراجعه به كتب كلامی او برجستگی او در این فن به خوبی روشن می‌شود، تسلط او بر اقوال و قدرت وی بر تبیین مطالب با قلمی متقن وروشن اعجاب خواننده را برمی‌انگیزد.
[1] . محمد بن محمد بن حسن طوسی (672ـ598) از وی با القاب: محقق طوسی، نصیرالدین، سلطان المحققین، خواجه نصیر و خواجه یاد می‌شود.
[2] . شرح اشارات، ج 3، ص 420، 421.
[3] . جهت آگاهی بیشتر از شرح زندگی و آثار علمی و كلامی خواجه نصرالدین به كتاب «فرق و مذاهب كلامی» از نگارنده رجوع شود.
[4] . كمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی (699ـ636).
[5] . جمال الدین حسن بن یوسف بن علی بن مطهر (726ـ648).
[6] . اعیان الشیعه، ج 5 ص 396.
[7] . ابو عبدالله مقداد بن عبدالله بن محمد بن الحسین بن محمد السیوری متوفای 826 هجری. سیوری منسوب به سیوراء شهری است مابین كوفه و حلّه در نزدیكی فرات.

موضوع قفل شده است