اشعار با عنوان توبه ،بازگشت به سوی خدا
تبهای اولیه
[="blue"]به نام خدا
عرض سلام ودرود
[="darkgreen"]الان مدتی است که این عنوان و درج چنین اشعاری به ذهنم خطور کرده[/]
منتهی از آنجایی که معتقدم برخی عناوین باید در جای خودش مطرح بشه
برای زدن این تاپیک هم شب جمعه را انتخاب کردم
استارت این تاپیک در آخرین شب جمعه محرم الحرام 1433 زده شد
باشد که مورد استفاده توبه کنندگان ، دلسوختگان ،
مادحین اهل بیت علیهم السلام واقع گردد
[="darkgreen"]التماس دعای فرج[/][/]
[="blue"]غرق گنه نااميد مشو زدرگاه ما
كه عفو كردن بود در همه دم كار ما
توبه شكستى بيا هرآنچه هستى بيا
اميدوارى بجوى زنام غفّار ما
بنده شرمنده تو، خالق بخشنده من
بيا بهشتت دهم مرو تو در نار ما
در دل شب خيز و ريز قطره اشكى ز چشم
كه دوست دارم كند گريه گنهكار ما
خواهم اگر بگذرم ز جمله عاصيان
كيست كه چون و چرا، كند زكردار ما
[="purple"](حبيب چايچيان «حسان»)[/][/]
گر در ره توبه من نبودم توبه
بسیار جفا به خود نمودم روزی
گر عشق تو را ز خود ربودم توبه
خلوت نیمه ی شب اشک بصر می خواهد
وادی طور همین هیئت هر هفته ی ماست
دیدن نور خدا اهل نظر می خواهد
سختی گردنه ی عشق زمینت نزند
راه پر پیچ وخمش مرد سفر می خواهد
صرف این سینه زدن ها به مقامی نرسیم
محرم راز شدن دیده ی تر می خواهد
جهت بخشش هر سینه زنی حضرت حق
محشر از مادر سادات نظر می خواهد
عمل زینب کبری به همه ثابت کرد
سر شکستن ز غم دوست جگر می خواهد
سر عباس به نی پند ظریفی دارد
غیر خورشید،سماوات قمر می خواهد
ز توبه ، بگذر و افزون عطایم
اگر از نو خطا کردم ، دو باره
تو بگذر باز ، چون هستی خدایم
شاعر : غلامرضا سازگار
[=Microsoft Sans Serif]عمرم همه را تباه کردم چه کنم
پرونده خود سياه کردم چه کنم
تو عفو کنى از کرمت اما من
از اين که تو را گناه کردم چه کنم
با من همه جا رفيق راهى يارب
از درد نگفته ام گواهي يارب
من عبد ذليل و تو خداوند جليل
از من آهى زتو نگاهى يارب
بگذشته گناهم از شماره يارب
جز عف تو نيست راه چاره يارب
من عبد فرارى تو ام يا الله
در باز کن آمدم دوباره يارب
در کوى تو رنج ره نيايد به حساب
جرم من رو سيه نيايد به حساب
سوگند به عفوت که گناه ثقلين
پيش کرمت گنه نيايد به حساب
عمرى به گناه پا فشردم يا رب
بار دل خود به دوش بردم يارب
تو ناز مرا کشيدى و من غافل
سيلي زهواى نفس خوردم يا رب
:Gol:
شب جمعه راز و نیاز با خدای مهربان:
گفته بودی شب تو با من راز کن
بی نیازا آمدم در باز کن
عاشق بیچاره را آواز کن
این دل بیچاره هم را ناز کن
نیستم ای ناخوانده ای صاحب عطا
آشنایم خود مرا گفتی بیا
بسکه چشم بر پشت این در دوختم
راه ده آتش گرفتم سوختم
تو خداوند کریم دل نواز
تو رحیم وتو حلیم و چاره ساز
التماس دعا
یارب ار نگذری از جرم و خطاهم چه کنم؟
ندهی گر به در خویش پناهم چه کنم؟
گر برانی و نخوانی و کنی نومیدم
به که روی آرم و حاجت زکه خواهم چه کنم؟
اگر من جای او بودم.
همان یک لحظه اول ،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،
جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،
بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،
بر لب پیمانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین
زمین و آسمانرا
واژگون ، مستانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
نه طاعت می پذیرفتم ،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،
پاره پاره در کف زاهد نمایان ،
سبحۀ، صد دانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،
آواره و ، دیوانه میکردم!!
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،
سراپای وجود بی وفا معشوق را ،
پروانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم .
بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،
تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه ، بی صبرانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم.
که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،
بجز اندیشه عشق و وفا ،
معدوم هر فکری ،
در این دنیای پر افسانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد !
چرا من جای او باشم !!
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد!!
و گر نه من بجای او چو بودم ،
یک نفس کی عادلانه سازشی ،
با جاهل و فرزانه میکردم .
عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد!!!!
:Gol:
جز یاد تو دل به هرچه بستم توبه
بی ذکر تو هرجای نشستم توبه
بر درگه تو،توبه شکستم توبه
این توبه که صدبار شکستم توبه
هله نوميد نباشي كه تو را يار براند
گرت امروز براند نه كه فردات بخواند
در اگر برتو ببندد مرو و صبر كن انجا
زپس صبر تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنمايد كه كس ان راه نداند
نه كه قصاب به خنجر چو سر ميش ببرد
نهلد كشته خود را كشد انگاه كشاند
به مثل گفتم اين را و گرنه كرم او
نكشد هيچ كسي را و زكشتن برهاند
همگي ملك سليمان به يكي مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را دلي را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نيابيد مثالش
به كه ماند به كه ماند به كه ماند
هله خاموش كه بي گفت از اين مي همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند:Sham:
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو مي گويد
تو را در بيکران دنياي تنهايان رهايت من نخواهم کرد
تو راه بندگي طي کن عزيزآ
من خدايي خوب مي دانم!!
تو دعوت کن مرا بر خود به اشکي يا صدايي، ميهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست مي دارم
طلب کن خالق خود را بجو ما را تو خواهي يافت
که عاشق ميشوي بر ما و عاشق مي شوم بر تو
که وصف عاشق و معشوق هم آهسته مي گويم
خدايي عالمي دارد...
من دلم قرصه!
كسي غير از تو با من نيست
خيالت از زمين راحت، كه حتي روز روشن نيست
كسي اينجا نميبينه، كه دنيا زير چشماته
يه عمره يادمون رفته، زمين دار مكافاته
فراموشم شده گاهي، كه اين پايين چه ها كردم
كه روزي بايد از اينجا، بازم پيش تو برگردم
خدايا وقت برگشتن، يه كم با من مدارا كن
شنيدم گرمه آغوشت
اگه ميشه منم جا كن...
[="blue"]توبه از جرم وخطا،حال سحر مي خواهد
خلوت نيمه ي شب اشك بصر مي خواهد
وادي طور همين هيئت هر هفته ي ماست
ديدن نور خدا اهل نظر مي خواهد
سختي گردنه ي عشق زمينت نزند
راه پر پيچ وخمش مرد سفر مي خواهد
صرف اين سينه زدن ها به مقامي نرسيم
محرم راز شدن ديده ي تر مي خواهد
جهت بخشش هر سينه زني حضرت حق
محشر از مادر سادات نظر مي خواهد
عمل زينب كبري به همه ثابت كرد
سر شكستن ز غم دوست جگر مي خواهد
سر عباس به ني پند ظريفي دارد
غير خورشيد،سماوات قمر مي خواهد
[="darkgreen"] وحيد قاسمي[/][/]
تا مرا به لطف *** خود کنی مودب
این گدای خسته *** بر درت نشسته
روی دست گرفته *** توبه شکسته
دل فقط به لطف *** و یاری تو بسته
یا الهی العفو.....
:Esteghfar:شعر زیبایی را دیدم که خیلی جالب بود:
[="]یـــا رب اگــــر نـگذری از جـرم و گـناهم چـکنم؟
[="]
[="] نــــــــــــدهی گــر بـه در خـویش پـناهم چــکنم؟
[="]
[="]گـــر بــرانی و نـخوانـی و کــــــــــــــنی نـومیدم
[="]
[="] بـه کـه روی آرم و حـاجت ز کـه خـواهم چـکنم؟
[="]
[="]گــر بــبخشی گــنهم شــــــــــــرم مــرا آب کـــند
[="]
[="] ورنـه بـخشی تـو بـدین روی سـیاهم چـــــــــکنم؟
[="]
[="]نـــــتوانم کـــنم انــکار گــنه، یــک ز هــــــــزار
[="]
[="] کــه تـــو بــودی بـه هـمه حـال گـــواهـم چــکنم؟
[="]
[="]
[="]بـــار الــها کــرمی، مــرحـــــــــمتی، امـــــدادی
[="]
[="] کــــاروان رفـته و مـن، مـانده ز راهـم چــــکنم؟
نه شيخ ميدهدم توبه ونه پيرمغان مي زبس كه توبه نمودم زبس كه توبه شكستم
اگر جرم بخشي به مقدار جود نماند گنهكاري اندر وجود
نيم اهل زهد و توبه به من آرسا غرمي كه به صدق توبه كردم ز عبادت ريائي
چوشكست توبة من،مشكن تو عهد،باري به من شكسته دل گو،كه:چگونهاي؟كجايي؟
به طواف كعبه رفتم،به حرم رهم ندادند كه برون درچه كردي، كه درون خانهآئي؟
عراقي
شب جمعه بود; گفت و گویى در لحظاتى ناب
وارد شدم بر كریم، با دستانى خالى از حسنات و قلبى تهى از سلامت
گفتم: بسمالله النور .
گفتا: الذى هو مدبر الامور .
گفتم: بسمالله النور النور .
گفتا: الذى خلق النور من النور .
گفتم: كیستى؟
گفتا: المهدى طاووس اهل الجنة .
گفتم: چه زیبا پاسخ مىدهى .
گفتا: انا ابن الدلائل الظاهرات .
گفتم: چگونه در برابر قدوم مباركتان ركوع كنم؟
گفتا: ما اسئلكم علیه من اجر الا المودة فىالقربى .
گفتم: این جان فدایتان، متاعى كه هر بى سر و پایى دارد .
گفتا: اللهم وال من والاه وعاد من عاداه .
گفتم: مولاجان! مىخواهم شیرینى وصال را بچشم .
گفتا: تا تلخى فراق نچشى به شیرینى وصال خرسند نگردى .
گفتم: مىخواهم محبوب حق تعالى شوم .
گفتا: تا ترك لذات طبیعى خیالى نكنى محبوب حق تعالى نشوى .
گفتم: مىخواهم كارهایم رنگ خدایى داشته باشد .
گفتا: اگر دائمالحضور باشى كار خدایى كنى .
گفتم: در مشكلات غوطهورم .
گفتا: كلید حل مشكلات تضرع در نیمه شب است .
گفتم: افضل اعمال كدامین است؟
گفتا: به فرموده جدم «انتظار الفرج» .
گفتم: سخنان جدتان را متذكر مىشوید!
گفتا: كنا نور واحد .
گفتم: پایانمان چه مىشود؟
گفتا: العاقبة للمتقین .
گفتم: عزیز على ان ارى الخلق ولاترى .
گفتا: غبار را پاك كن تا ببینى .
گفتم: كى مىآیید؟
گفتا: اذا قضى امرا فانما یقول له كن فیكون .
گفتم: یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله .
گفتا: انا غیر مهملین لمراعاتكم ولاناسین لذكركم
یا ابا صالح المهدى (عج) !
چه بگویم كه ناگفته خود همه را مىدانى فقط بدان كه من هم به شما اقتدا مىكنم آنگاه كه دستبر دعا برمىدارى و مىخوانى:
دلت را با خداوند آشنا کن ***زعمق جان خدایت راصداکن
دل غفلت زده مانند سنگ است *** مس دل ز: یاد او طلا کن شُکوه بندگی در خاکساری است *** خضوع وبندگی پیش خداکن
تو غرق نعمت پروردگاری*** بیاد حقِ نعمت را ادا کن نشان حق شناسی در نماز است*** جفا تا کی؟بیا قدری وفا کن
رکوعی:سجودی:اشکی: خضوعی*** به پیش آن یکی قامت دو تا کن به پیش اوگشا دست نیازی *** به در گاه بلند او دعا کن
به سنگ توبه ای بشکن دلت را *** غرور وسرگردانی را رها کن
خلوت نيمه ي شب اشك بصر مي خواهد
وادي طور همين هيئت هر هفته ي ماست
ديدن نور خدا اهل نظر مي خواهد
سختي گردنه ي عشق زمينت نزند
راه پر پيچ وخمش مرد سفر مي خواهد
صرف اين سينه زدن ها به مقامي نرسيم
محرم راز شدن ديده ي تر مي خواهد
جهت بخشش هر سينه زني حضرت حق
محشر از مادر سادات نظر مي خواهد
عمل زينب كبري به همه ثابت كرد
سر شكستن ز غم دوست جگر مي خواهد
سر عباس به ني پند ظريفي دارد
غير خورشيد،سماوات قمر مي خواهد
وحيد قاسمي