جمع بندی دلایل عدم تحریف قران چیست؟
تبهای اولیه
1)اهتمام یک ملت
بی شک قرآن به عنوان کتاب مقدس مسلمانان در بین آنها از جایگاهی ویژه ای برخوردار است. مسلمانان همیشه برای قرآن احترام خاصی قائل بوده و سعی در ترویج آن می نموده اند. از طرفی دیگر قرآن مرجع اصلی مسلمانان در همه مسایل زندگی است (از فعالیت های دینی گرفته تا فعالیت های سیاسی و …). بنابراین انگیزه های زیادی برای نقل و حراست از قرآن در بین مسلمانان وجود دارد و مرجع و ملاک اصلی آنها قرآن بوده و هست. همیشه در کنار قرآن شاهد تعداد زیادی حافظ قرآن بوده ایم … مسلمانان آنقدر به ضبط آیه ها و حرف حرف قرآن اهمیت می داده اند که گمان هرگونه تحریفی در قرآن را از بین می برد.
با این توصیف مسلما هر گونه تحریف و تغییری در قرآن باید با اعتراض همه جانبهی مسلمانان همراه بوده باشد و غیر ممکن است که مسلمانان در برابر این امر سکوت کرده باشند.
باید در کنار این موضوع این را هم در نظر گرفت که دشمنان اسلام همواره به دنبال بهانه ای برای زیر سوال بردن قرآن بوده و هستند.
حال با توجه به این موارد اگر تغییر و تحریفی در قرآن رخ می داد بی ترید شاهد اخبار متواتریدر این زمینه می بودیم در حالی که چنین نشده.
2)تواتر قرآن
يـكـى از دلايـل مـهـم كه شبهه تحريف را ازبين مى برد اين است كه قرآن بايد متواتر باشد, يعنى مـجـمـوع و اجـزاى آن , هـم سـوره ها و هم آياتش و حتى جمله ها، كلمات، حروف، بلكه قرائت و حركات حروفش همگى بايد بطور متواتر رسيده باشد.
پيامبر (ص) قرآن را در ميان جمعيت فراوانى -كه به حد تواتر مى رسيدند- ايراد مـى فـرمـود، چـراكـه معجزه و نشانه راستگويى اوست و اگر به آن حد از جمعيت ابلاغ نمى كرد معجزه او محقق نمى گشت و حجتى بر نبوتش باقى نمى ماند (نهايةالوصول الى علم الاصول , به نقل بروجردى، البرهان، ص 111)
از این گذشته قرآن همواره به صورت متواتر در کتاب ها ضبط شده حتى تمام حروف، صداها، نحوه نگارش و مسائلى از اين قبيل هـمـگـى مـشـخص شده به طورى كه انسان گمان قوى، بلكه يقين پيدا مى كند چيزى بر قرآن افزوده يا از آن كم نشده است.
بـه عـبـارت ديـگر -از ميان قرائتها- تنها قرائتى صحيح است كه مشهور بوده و توده مسلمانان بر طـبـق آن، قـرآن را تـلاوت مـى كـنـنـد و اين ملاك تنها بر قرائت عاصم به روايت حفص تطبيق دارد (براى آگاهى بيشتر ر .ك : التمهيد، ج2، ص 145 به بعد)
دانـشـمـند محقق سيدمحمدجواد عاملى مى نويسد: در [موضوعات مهمى مثل ] قرآن عادتا تواتر حاصل مى شود آن هم تواترى همه جانبه و فراگير در تمام اجزاء، بخشها، الفاظ، حركات، ساكنها و جايگاه هر لفظ، چون انگيزه ها بر نقل اين مسائل فراوان است [و همگان بدان اهتمام مى ورزند] زيرا قـرآن اصل و ريشه تمام احكام و معجزه جاودان پيامبر (ص) مى باشد.
بـنـابـرايـن، وقـتـى كـلمه يا لفظ و حرفى مى تواند قرآن باشد كه به تواتر ثابت شود، آن هم تواترى سراسرى و در همه عصرها و نسلها از زمان پيامبر (ص) تاكنون.
حال اگر خبر واحدیدر زمینه تحریف قرآن وجود داشته باشد با توجه به تواتر قرآن به قطع می توان آن را مردود اعلام کرد.
3)معجزه بودن قرآن
قرآن معجزه ی جاوید پیامبر اسلام است.
تحدی: همه می دانیم قرآن مخالفان را به مبارزه طلبیده و از آنان دعوت کرده که اگر می توانند کتابی همانند این قرآن که دارای همه ی امتیازات آن باشد بیاورید، بلکه یک سوره که از هر جهت شبیه به یکی از سوره های قرآن باشد و ویژگی های آن را داشته باشد بیاورید یا حتی ده سوره بیاورند که این ده سوره بتوانند ویژگی های یک سوره را داشته باشند. (توضیح اینکه مشخص است که آوردن یک سوره همانند قرآن که از هر جهت شبیه به آن باشد، بسیار دشوار تر از آن است که بخواهند چندین سوره بیاورند که هر کدام یکی از ویژگی های قرآن را داشته باشد)
فصاحت و بلاغت قرآن بی نظیر است، و هیچ اختلافی در آن دیده نمی شود:
أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلاَفًا كَثِيرًا ﴿82﴾
آيا در [معانى] قرآن نمىانديشند اگر از جانب غير خدا بود قطعا در آن اختلاف بسيارى مىيافتند (82) (نسا(4))
توجه شود که قرآن در مدت 23 سال نازل شده. متون بشری ای که در چنین مدت طولانی ای نوشته شوند به طور حتم نشان دهنده ی تغییرات تدریجی عقاید نویسنده ی آن بوده و خطا و تناقضات زیادی در آنها دیده می شود.
از طرفی قرآن شامل مسائل اقتصادی، اخلاقی، عرفانی، اجتماعی و … است، بعید است که یک انسان بتواند در همه ی این زمینه ها نظریه ای داشته باشد.
منظور از فصاحتشیوایی کلمات و روانی تلفظ آنها و گوش نواز بودن سخن است.
منظور از بلاغترسایی و دقت تعابیر در فهماندن منظور است.
این وجه از اعجاز قرآن وقتی پررنگ تر می شود که می بینیم:
1-قرآن در میان اعرابی نزول یافته که خود به فصاحت و بلاغت شهرت دارند.
2-امی بودن پیامبر، یعنی پیامبر قبل از نازل شدن قرآن راهی برای یادگیریِ خواندن و نوشتن نداشته اند. ( این یک واقعیت انکار ناپذیر است،مثلا رجوع شود به ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج چهارم، کتاب دوم، ترجمه ی ابوالقاسم پاینده ص 207)
حتی اگر سخنانِ سخنورانِ بزرگی چون علی(ع) در نهج البلاغه را با قرآن مقایسه کنیم، برتری آیات الهی کاملا آشکار است.
تحريف منافى با معجزه بودن قرآن است . زيرا با تحريف، معانى قرآن ضايع مى گردد و مدار اعجاز فصاحت و بلاغت است كه دايرمدار معنى و لفظ هستند. مـعجزه بودن قرآن كه براى آن تحدى هم شده است و معارضان و مخالفان در اين تحدى شكست خـورده انـد، بـه شـرط حفظ كليت و تماميت آن و اينكه تمامى آن قابل استناد به حق تعالى باشد درست است، و اين امر جزو معتقدات مسلمانان است كه قرآن معجزه جاودانه الهى و نبوى است. ( براى تفصيل ـ التحقيق، ص 47؛ صيانة القرآن، 37 ـ 41)
4)آيات قرآنى و وعده هاى صريح الهى بر حفظ قرآن
مشهورترين اين آيات سه آيه است:
(این آیات برای کسانی قابل احتجاج است که قائل به تحریف به نقیصه باشند، و با توجه به اینکه تنها بعضی از مسلمانان گفته اند آیاتی از قرآن کم شده، ولی آیات موجود را تماما از جانب خدا می دانند، می توان از این برهان به راحتی در مقابل آنان استفاده کرد، و حتی برای دیگران هم کافیست وحیانی بودن این آیات ثابت شود، از طرفی این نکته را هم باید تذکر داد که وقتی یک “واو” را نتوانستند از قرآن حذف کنند، ناممکن می نماید که آیه ای کامل را بر آن بیافزایند و …)
5)احاديث (دلایل روایی)
-حـديـث مـشـهور ثقلينكه از طرق خاصه و عامه در حد استفاضه است:
“انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض”
یعنی: “من در ميان شما دو يادگار گرانبها باقى مى گذارم , كتاب الهى و عترتم كه اهل بيت من است و آن دو از همديگر جدايى ناپذيرند تا در آخرت در كنار حوض كوثر به نزد من بازآيند”
این حدیث جزو اخبار متواتر در منابع شیعه و اهل سنت است. (”بحرانی” در غایت المرام این حدیث را به 39 طریق از اهل سنت و به 81 طریق از شیعیان نقل کرده، “هندی” در عقبات الانوار این حدیث را از طرق زیادی از 35 صحابی پیامبر نقل کرده و … )
قـول به تحريف قرآن، كتاب را كه ثقل اكبر است از حجيت و اعتبار مى اندازد. زيرا اولا ) قول به تحريف مستلزم عدم وجوب تمسك به كتاب منزل است . زيـرا كه كتاب به سبب وقوع تحريف [ به قول مدعيان ] بر امت اسلام تباه مى گردد، ولى وجوب تـمـسـك به كتاب به خاطر صريح اخبار ثقلين تا روز قيامت باقى است، پس قول به تحريف جزما باطل است. ثانيا ) از آنجا كه قول به تحريف موجب سقوط كتاب از حجيت مى گردد، پس نمى توان به ظواهر آن تمسك كرد، پس قائلان به تحريف بايد به امضاى [ تاييد ] ائمه طاهرين براى اين كتاب موجود در دست ما مراجعه كنند. و مـعـنـى ايـن امـر اين است كه حجيت كتاب موجود، متوقف بر امضاى ائمه است تا بتوان به آن استدلال كرد. و ظـاهـر اين اخبار متواتره اين است كه قرآن يكى از دو مرجع براى امت است و از ميان دو حجت مـسـتـقـل كه تمسك به آنها واجب است، كتاب برتر است، چرا كه ثقل اكبر است، پس نمى تواند حجيت آن فرع بر حجيت ثقل اصغر ( عترت ) باشد … ( البيان، ص 229 ـ 231 )
-احاديث عرض ( عرضهداشتن ) حديث بر قرآن:
احـاديـث صحيحه اى داريم كه قائل به وجوب عرض خبرهاى متعارض، بلكه مطلق احاديث، بر قرآن كريم اند. آنـگاه بايد آنچه موافق قرآن است اخذ كرد و مخالف با قرآن را رها كرد، و در صورتى كه سوره ها و آيـات قـرآن مصون از تحريف و محفوظ از نقصان نبود، اين قاعده از سوى ائمه اهل بيت طاهرين (ع ) مقرر نمى گشت. ( نيز براى نصوص احاديثى كه در اين باره از منابع معتبر شيعه نقل شده است. ـ التحقيق فى نفى التحريف، ص 31 ـ 32؛ صيانة القرآن، ص 35 ـ 37 )
-روایات پرشماری که قرآن را ملاک شناسایی حق از باطل معرفی می کنند مثلا:
“اذا التبست علیکم الفتن کقطع الیل المظلم فعلیکم القرآن”
“آنگاه که فتنه ها چون پاره های شب بر شما مشتبه شدند، قرآن را دریابید” (مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 17)
مثلا از امام صادق(ع) نقل شده که پیامبر فرمود:
“برای هر سخن حقی، حقیقتی و برای هر سخن درستی، نوری. پس آنچه را که موافق کتاب خداست فرا گیرید و آنچه مخالف است رها کنید”
(کلینی، الکافی، ج1، ترجمه ی سید جواد مصطفوی. ص 88-89)
-احـاديـث وارده در ثـواب قـرائتسـوره هـا در نمازها و غير آن كه اگر سوره هاى قرآن كاملا مجموع و مدون و نزد مسلمانان محفوظ نبود، اين امر معنى پيدا نمى كرد. (براى نصوص اين احاديث ـ التحقيق، ص 35 ـ 37 )
-احاديث وارده از ائمه عليهم السلام در باب اينكه آنچه در دست مردم است، همان قرآن نازل شده از سوى خداوند است. ( براى نصوص اين احاديث ـ صيانة القرآن، ص 41 ـ 42؛ التحقيق، 41 ـ 43)
و روایات از این دست بسیارند، قسمت دیگری از این روایات همان روایاتی هستند که بیان می دارند چرا نام امامان شیعه در قرآن نیامده است، که در آینده به طور جداگانه به آن خواهم پرداخت.
6)اجماع
اجماع فريقين، و نيز اجماع علماى شيعه از عصر ائمه تا امروز است.
بـزرگـان شـيعه از شيخ صدوق (قرن چهارم) تا آيت اللّه خويى و امام خمينى و ساير مجتهدان و مراجع بزرگ شيعه قائل به تحريف ناپذيرفتن قرآن بوده اند. نام برخی از مشهورترین آنها به قرار زیر است:
برخی از بزرگان شیعه: محدث بزرگ شيخ صدوق (متوفاى 381هـ .ق) – شـيـخ مـفـيـد (متوفاى 413هـ .ق) – شیخ طوسى (متوفاى 460هـ.ق ) – علامه طبرسى (متوفاى 548هـ .ق ) – علامه حـلى (متوفاى 726هـ .ق ) – شـيـخ الـفـقـهـاء شـيـخ جعفر كاشف الغطاء (متوفاى 1228 هـ .ق ) – شيخ محمدحسين كاشف الغطاء (متوفاى 1373هـ .ق) – شیخ الاسـلام، مـحمدبن حسين حارثى عاملى – شيخ بهائى (متولد بعلبك لبنان، 953هـ.ق و مـتـوفـاى اصـفـهـان، 1031هـ.ق ) – عارف و محقق نامدار محمدبن محسن، مشهور به فيض كاشانى (متوفاى 1090هـ.ق ) – خـاتـم مـحـدثـان متعهد، شيخ حر عاملى – محقق تبريزى – عـلامـه بلاغى (متوفاى 1352هـ .ق ) – مـحـقـق بـغـدادى – سـيـدمحسن اعرجى (1227هـ .ق ) – قـاضـى الـقـضـاة محقق كركى – امام سـيـدشـرف الـديـن عاملى (متوفاى 1381هـ .ق ) – سـيـدمـحـسـن امـيـن عاملى (متوفاى 1371هـ .ق ) – علامه امينى – عـلامه طباطبائى (متوفاى 1402هـ .ق ) و …
از بزرگان اهل سنت: ابـوالـحـسـن على بن اسماعيل اشعرى سردسته اشاعره – اسـتـاد مـعـاصـر دكـتـر مـحـمدعبداللّه دراز – شيخ محمدمحمد مدنى – دكتر محمد تيجانى سماوى و …
که اکثر این بزرگان رساله یا کتابی درباره ی عدم تحریف قرآن دارند.
7)نماز شيعه اماميه
زيرا ائمه طاهرين (ع) و فقهاى اماميه قرائت سوره كامله اى را بعد از حمد در ركعت اول و دوم هر نماز از نمازهاى پنجگانه روزانه واجب مى دانند؛ و اين حاكى از اعتقاد اماميه به نيفتادن چيزى از قرآن است. تـوضيح بيشتر آنكه قائلان به تحريف نمى توانند قرائت سوره اى را كه محتمل تحريف است جايز و مجزى بدانند. زيرا اشتغال يقينى، برائت يقينى مى خواهد. پـس ايـن تـرخيص از سوى ائمه (ع) خود فى نفسه دليل عدم وقوع تحريف در قرآن است وگرنه مستلزم ضايع كردن نماز واجب هر مكلف مى شد. ( البيان، ص 233 ـ 234؛ التحقيق، 48 )
مجموع بودن قرآن را در عـهـد پـيامبر(ص) ( و لو آنكه مدون بين الدفتين نبود) كه يك واقعيت تاريخى است، و نیز تلاش هایی که پیامبر و یارانش در راه حفظ و جمع آوری قرآن کرده اند را جزو ادله اثبات عدم تحريف مى دانند. ( التحقيق , ص 49 ـ 50 ) 9 )
9)عدم اعتراض علی(ع)
بـه ايـن شـرح كه اگر قرآن امام [مصحف عثمانى] كه در دوران خلافت عثمان فراهم آمده، و هـمين است كه در دست ماست، محرف بود، هر آينه بر على (ع ) واجب بود كه [اعتراض كند ] و تصحيح آن را در صدر برنامه حكومت خويش قرار دهد. همچنانكه تغييراتى را كه عثمان در سنت پيغمبر داده بود، و زيان آنها كمتر از تحريف قرآن بود، در وقت اولين اعلام برنامه حكومت خويش يادآورى كرد؛ چنانكه فرمود تيولهايى را كه عثمان از بـيـت المال مسلمانان بخشيده است، پس خواهم گرفت، هر چند به مهريه زنان و خريد غلامان داده باشيد. ( قـانـون تـفـسير، ص 95 ) [و پيشتر احاديثى را كه بالصراحه حاكى از تاييد اميرالمؤمنين (ع) از عملكرد عثمان و صحت مصحف عثمانى است، نقل كرديم]
10)دلیل عقلی
شـيـواتـريـن دلـيل عقلى را در اين زمينه شادروان علامه طباطبايى عرضه داشته است: اما آن قرآنى را كه زيد بن ثابت در زمان عثمان گردآورى كرد، بدون شك حاوى جميع قرآن است و در آن يك كلمه كم و يا يك كلمه زياد نشده است. و قول به تحريف قرآن از درجه اعتبار ساقط است. چون اخبار آحادى كه در تحريف وارد شده است، حجيت آنها متوقف بر حجيت قول امام است، كه آن را بـيان كرده است، و حجيت قول امام متوقف بر حجيت قول رسول اللّه (ص ) است كه امام را وصـى و خـلـيفه و معصوم معرفى فرموده است؛ و حجيت قول رسول اللّه متوقف بر حجيت قرآن است كه رسول اللّه را معصوم و امام و نبى و ولى معرفى كرده است؛ و اگر قائل به كم بودن يا زياد بـودن يـك حـرف در قرآن مجيد بشويم، تمام قرآن از حجيت ساقط مى شود و سقوط اين حجت حـجـيت اخبار تحريف را نيز ساقط مى كند … [ به تعبير ديگر ] اخبار تحريف كه قرآن را از حجيت سـقـوط مـى دهد، عمل به مفادش موجب اسقاط خود آنها مى شود، يعنى از ثبوتش عدمش لازم مى آيد و بنابراين عمل به آنها مستحيل [ غير ممكن ] است. ( مهر تابان، مجموعه مصاحبات آيت اللّه سيد محمد حسين حسينى طهرانى با علامه سيد محمد حسين طباطبايى، ص 206 ـ 207 )
11)دليل يا قرينه
مـؤيـده ديگر اين است كه هيات تهيه و تدوين محصف امام [عثمانى] بسم اللّه الرحمن الرحيم را بر سر 113 از 114 سوره قرآنى نوشته اند ولى به حق و به تبعيت از وحى، بر سر سوره توبه يا برائت ننوشته اند كه دلايل آن را مفسران ياد كرده اند. يـا حروف مقطعه [فواتح سور] يعنى حروف مرموز قرآنى نظير الر يا كهيعص را كه هنوز هم رمـز و مـعـناى آن بر قرآن پژوهان و مفسران و اسلامشناسان مسلمان و غير مسلمان كشف نشده اسـت و نـظـريـه مقبولى در توجيه آنها عرضه نگرديده است، عينا كتابت كرده اند؛ و هيچ گونه اصلاح قياسى و اجتهاد و تصرفى را روا نداشته اند. و ايـن اهـتـمام والا به بهترين وجه حاكى از صحت جمع و تدوين و مصونيت قرآن از هرگونه تغيير خودسرانه و افزايش و كاهش است.
(براى تفصيل و مشاهده فهرستى از 118 فقره از غرائب املايى در رسم عثمانى ـ التمهيد، محمد هادى معرفة، 315 ـ 348؛ حقائق هامة، سيد جعفر مرتضى عاملى، 189 ـ 221)
اصولأ بحث بر سر تحريف قرآن يكى از موضوعات حساس اسلام است و جز در تأييد عدم تحريف قرآن كسى نميتواند آزادانه در كشورهاى اسلام از آن بحث كند
البته با توجه به اهميت قرآن و معجزه بودنش در اثبات حقانيت آن به نظر طبيعى است كه حساسيت آنان نسبت به مثلأ انجيل كه روايت راويان از عيسى است بيشتر باشد
اما با كسترش وسايل ارتباطى بخصوص اينترنت و ماهواره بتدريج اين بحث مطرح شده است و به نظر اغلب يا از اسلام خارج شده اند يا كسانى هستند كه اهل كشورهاى اسلامى هستند
اينجا بطور خلاصه نظر آنها درباره اصل موضوع يعنى تعريف تحريف و ...را مياورم :
مسئله مهم اين بحث تعريف خود معناى مدنظر تحريف است :
زيرا در نظر مسلمانان جند نوع معنى با دامنه متفاوت رايج است
آيا تحريف شامل يك حرف يا اعراب يا كلمه يا جمله يا آيه است يعنى حد مشخصه آن جيست ؟
مثلأ مسلمانان معتقدند كه عين قرآن نازل شده را در دست دارند اما در حال حاضر مثلأ مالك
يوم الدين و ملك يوم الدين هريك در بعضى مناطق رواج دارد آيا اين تحريف نيست كه كلمه اى عوض شده است هرجند معنى مشابه داشته باشند ؟آيا اعتقاد به آن نميتواند باعث شبهه تحريف باشد ؟
يا اينكه استناد مسلمانان به دلايلى مثل اينكه درقرآن آمده كه تحريف نميشود و آيات زيادى آنرا تأييد ميكنند مغالطه و مصادره به مطلوب است يعنى فرض بر صحت آن آيات كذاشته شده است اما ابتدا بايد صحت نسخه كنونى قرآن اثبات شود يعنى اينكه فرضأ ايراد به تحريف خود همان آيات است لذا قبل از اثبات عدم تحريف تمام استنادات به قرآن و احاديت خود مسلمانان باطل است
بعد اينكه مسلمانان معتقدند كه در قرآن هيج اختلافى ديده نميشود
اما مشكل اين است آنجه از نظر منتقدان اختلاف است را مسلمانان اختلاف نميدانند و بعضأ كه ناجار مجبور به قبول اختلاف ميشوند آنرا به ناسخ و منسوخ ربط داده و مشكل را برطرف شده ميدانند
لذا ابتدا بايد حد و حدود و تعريف اختلاف و تناقض مشخص شود
مورد بعد شرايط تحدى است
و حتى خود قرآن نيز يكبار كتاب مانند آن يك بار يك سوره و يكبار ده سوره را بعنوان تحدى آورده است
منتقدان ميكويند آيا اكر يك سوره كافى است يك سوره سه يا جهار آيه هم مورد قبول است ؟
آيا مانند قرآن باشد جه شرايطى دارد ! وقتى مشخص نشده مانند آن يعنى جه شرايطى داشته باشد اكر كسى سوره اى هم بياورد شما به بهانه مانند قرآن نبودن آنرا نميبذيريد
پس چرا بعضی از علما مانند حاجی نوری در فصل الخطاب في تحريف الكتاب قائل به تحریف قرآن هستند؟
1) کتاب "فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب" از آثار حاج شیخ میرزا حسین نوری است. این کتاب را مرحوم حاجی در سال 1292)ه. ق( در نجف اشرف تألیف کرد و در سال 1298 در کشور عراق چاپ شد. این کتاب که در مورد تاریخ تدوین قرآن کریم و اخبار مربوط به آن است، 12 دلیل از اصناف اخبار ضعیف و غیر قابل اعتماد برای اثبات تحریف به نقصان، در قرآن کریم اقامه میکند. بیشترین اتکال مرحوم حاجی در این کتاب اخباری است که در کتاب "انوار النعمانیه" مرحوم سید نعمت الله جزایری آمده است. سید نعمت الله جزایری از اخباریون معروف جهان تشیع میباشد و کتاب "انوار النعمانیه" او حاوی مطالبی عجیب و منحصر به فرد است که معادل آن در دیگر کتب روایی یافت نمیشود. نوشته شدن کتاب "فصل الخطاب" سبب اعتراض عمومی جهان تشیع و نوشتن کتب و مقالات فراوانی در رد آن شد، تا منجر به پیشمانی مرحوم محدث نوری شد.
2) مرحوم محدث نوری در اواخر عمر از نوشتن این کتاب به شدت پشیمان شد. علامه آقا بزرگ تهرانی که خود از شاگران حاجی نوری بوده است مینویسد: استاد ما حاجی در اواخر عمر خویش میگفت: من در نامگذاری کتابم اشتباه کردم و سزاوار بود نام آن را "فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب" بگذارم، چرا که در آن ثابت میکنم قرآن شریف موجود بین دو جلد که در همه عالم منتشر شده است با تمامی سور و آیات و جملاتش وحی الهی است که هیچگونه تغییر یا تبدیل و زیاده و نقصان از هنگام جمع آوری آن تا به امروز در آن واقع نشده است. من در مواضع متعددی از کتاب به جهت جلوگیری از تیرهای سرزنش و ملامت دیگران در تصریح به عقیده خودم اهمال نمودم، بلکه از روی غفلت برخلاف عقیده خود سخن گفتم.[i]
بزرگان جهان تشیع از صدوق تا فیض کاشانی و دیگران به عدم تحریف قرآن از حیث زیادت و نقصان و هر نوع تحریف لفظی تأکید ورزیدهاند و تنها عده معدودی از اخباریون شیعه و محدثین اهل سنت قائل به تحریف شدهاند. نظر رسمی جهان شیعه و اهل سنت عدم تحریف قرآن کریم است و تنها کسانی که غرضورزی میکنند به اقوالی که برای قاطبه علمای فریقین ضعیف و غیرقابلقبول است، استناد میکنند.
اگر قرار باشد به صرف وجود بعضی از احادیث در باب تحریف قرآن ما تحریف را به تشیع نسبت دهیم، این روایات در کتب اهل سنت، هم به تعداد بیشتری وجود دارد و هم سند آن روایات بر مبنای اهل سنت صحیح تر است و هم متن آن روایات صراحت بیشتری در تحریف دارد.ولی روایات تحریف در کتب شیعه از نظر سند ضعیفتر و تعداد آنها نیز کم است و از نظر محتوا قابل توجیه هستند. بسیاری از این روایات منظورشان از تحریف قرآن، عمل نکردن مردم به بعضی از دستورات قرآن است، نه اینکه چیزی در قرآن کم و زیاد شده باشد.
نظر شیعه در مورد کتاب فصل¬الخطاب فی تحریف کتاب رب¬الارباب و در مورد نویسنده آن چیست؟ چگونه چنین دانشمندانی چنین اشتباهات بزرگی می¬کنند؟
پاسخ:
1) تمام علما و محدثان شیعه تا عصر فیض کاشانی قائل به عدم تحریف قرآن کریم هستند و تنها تعداد معدوی از اخباری مسلکهای شیعه و علماء اهل سنت قائل به تحریف لفظی قرآن(آن هم از نوع نقصان نه زیادت!) شدهاند که مرحوم محدث جزایری روایات ضعیف و سست را به جهت اثبات عدم حجیت ظواهر قرآن جمع آوری کرد که همین روایات شاذ و ضعیف مستند مرحوم محدث میرزا حسین نوری شد.
2) میرزا حسین نوری(1254 – 1320) کتاب "فصل الخطاب فی تحریف الکتاب رب الارباب" را در سال 1292 هجری به نگارش درآورد و در سال 1298 در نجف اشرف به چاپ رسید که اعتراض عمومی علماء شیعه متوجه ایشان شده و رسالههای فراوانی در رد نظر او فراهم آمد. مرحوم علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی صاحب "الذریعه الی تصانیف الشیعه" و شاگرد محدث نوری میگوید:
استاد ما حاجی در اواخر عمر خویش میگفت من در نام گذاری کتاب اشتباه کردم و سزاوار بود نام آن را فصلالخطاب فی عدم تحریفالکتاب بگذارم چرا که در آن ثابت میکنم قرآن شریف موجود بین دو جلد که در همه عالم منتشر شده است با تمایم سور و آیات و جملاتش وحی الهی است که هیچگونه تفسیر و یا تبدیل و زیاده و نقصان از هنگام جمع آن تا به امروز در آن واقع نشده است. من در مواضع متعددی از کتاب به جهت جلوگیری از تیرهای سرزنش و ملامت دیگران در تصریح به عقیده خود اهمال نمودم بلکه از روی غفلت بر خلاف عقیده خود سخن گفتم [i]
و به هر تقدیر کتاب و کار مرحوم محدث نوری نه قابل قبول و نه قابل توجیه است.
3) علماء اسلام بر اساس فرهنگ مترقی ائمه اهلالبیت علیهمالسلام به درستی به نقد آراء دیگران پرداختهاند و بین اشتباه علمی و غرضورزی تفاوت قائل شدهاند زحمات این محدث متتبع که محقق تحلیلگر نبوده است را نادیده نگرفتهاند و از سوی دیگر اشتباه و نادرستی بیان او را هم اغماض نکردهاند امام خمینی شاگرد برجسته مکتب اهلالبیت(ع) درباره محدث نوری میگوید سؤال نکن از کتابهای او که پر است از داستانها و حکایات غریب که اکثر آنها به شوخی شبیهتر هستند تا به واقعیت و او که خدایش رحمت کند، شخص صالح و متتبعی بوده است مگر اینکه اشتیاق او به جمع آوری احادیث ضعیف و غرائب و عجائب و آنچه که عقل سلیم و فکر مستقیم آن را نمی پذیرد، بیشتر از سخنان سودمند اوست و تعجب از بیدارگران عصر اوست که چگونه غفلت ورزیدند تا واقع شد آنچه که واقع شد آن چیزی که آسمان برآن گریه کرد و نزدیک بود زمین تکه تکه شود [ii]
[i](الذریعه ج 16 ص 232).
[ii](اشاره به تالیف فصل الخطاب) و (انوار الهدایه فی التعلیقه علی الکفایه جزء اول ص 244 و 245).
تحدی: همه می دانیم قرآن مخالفان را به مبارزه طلبیده و از آنان دعوت کرده که اگر می توانند کتابی همانند این قرآن که دارای همه ی امتیازات آن باشد بیاورید، بلکه یک سوره که از هر جهت شبیه به یکی از سوره های قرآن باشد و ویژگی های آن را داشته باشد بیاورید یا حتی ده سوره بیاورند که این ده سوره بتوانند ویژگی های یک سوره را داشته باشند. (توضیح اینکه مشخص است که آوردن یک سوره همانند قرآن که از هر جهت شبیه به آن باشد، بسیار دشوار تر از آن است که بخواهند چندین سوره بیاورند که هر کدام یکی از ویژگی های قرآن را داشته باشد)
با تشکر از شما گمنام گرامی
سوالی که در پیوند با تحدی قرآن مطرح می شود این است:
به فرض کسی یافت شد که آیه ای یا آیاتی یا سوره ای ارائه داد و مدعی شد به تحدی پاسخ داده است. در این بین باید داوری یا حکمی باشد که به قضاوت بنشیند و درباره قوت و ضعف سوره یا آیه ارائه شده و همانندی یا عدم همانندی آن با قرآن نظر دهد. بدیهی است که داور مفروض نمی تواند مسلمان باشد زیرا مسلمان به قرآن و خداوند ایمان دارد و در قرآن خداوند می گوید اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند نخواهند توانست مانند قرآن بیاورند. مسلمان با داشتن چنین باوری به هیچ وجه در ذهن خویش هم نمی تواند تصور کند که ممکن است این کار شدنی باشد. زیرا در آن صورت به درستی قرآن و سخن خداوند شک کرده است. کسی که بخشی از قرآن را نپذیرد یعنی به صحت و درستی کل قرآن شک کرده است. به بیان دیگر نمی توان بخشی را پذیرفت و بخشی دیگر را به کناری گذارد. داور شدن فردی در عین مسلمانی با ایمان وی که پایه و مایه مسلمانی اوست در تضاد است. از این روی فرد مسلمان صلاحیت داوری در این باب را ندارد خصوصا این که ایمان وی به قضاوت وی درباره سوره یا آیه ارائه شده جهت خواهد داد. و این به هیچ روی پذیرفته نیست. همچنین قضاوت فرد مسلمان به همین دلیل که مخلوط با ایمان و تعصب دینی خواهد بود برای غیر مسلمان مسموع نیست.
از سوی دیگر فردی غیر مسلمان نیز نمی تواند داوری را پذیرا شود زیرا قول وی برای مسلمانان مسموع نخواهد بود.
بنا بر آنچه گفته شد چه مرجع با چه مشخصاتی واقعاً صلاحیت آن را دارد که درباره قوت و ضعف و همانندی یا عدم همانندی سوره یا آیه ارائه شده داوری کند؟
با تشکر از شما گمنام گرامی
سوالی که در پیوند با تحدی قرآن مطرح می شود این است:
به فرض کسی یافت شد که آیه ای یا آیاتی یا سوره ای ارائه داد و مدعی شد به تحدی پاسخ داده است. در این بین باید داوری یا حکمی باشد که به قضاوت بنشیند و درباره قوت و ضعف سوره یا آیه ارائه شده و همانندی یا عدم همانندی آن با قرآن نظر دهد. بدیهی است که داور مفروض نمی تواند مسلمان باشد زیرا مسلمان به قرآن و خداوند ایمان دارد و در قرآن خداوند می گوید اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند نخواهند توانست مانند قرآن بیاورند. مسلمان با داشتن چنین باوری به هیچ وجه در ذهن خویش هم نمی تواند تصور کند که ممکن است این کار شدنی باشد. زیرا در آن صورت به درستی قرآن و سخن خداوند شک کرده است. کسی که بخشی از قرآن را نپذیرد یعنی به صحت و درستی کل قرآن شک کرده است. به بیان دیگر نمی توان بخشی را پذیرفت و بخشی دیگر را به کناری گذارد. داور شدن فردی در عین مسلمانی با ایمان وی که پایه و مایه مسلمانی اوست در تضاد است. از این روی فرد مسلمان صلاحیت داوری در این باب را ندارد خصوصا این که ایمان وی به قضاوت وی درباره سوره یا آیه ارائه شده جهت خواهد داد. و این به هیچ روی پذیرفته نیست. همچنین قضاوت فرد مسلمان به همین دلیل که مخلوط با ایمان و تعصب دینی خواهد بود برای غیر مسلمان مسموع نیست.
از سوی دیگر فردی غیر مسلمان نیز نمی تواند داوری را پذیرا شود زیرا قول وی برای مسلمانان مسموع نخواهد بود.
بنا بر آنچه گفته شد چه مرجع با چه مشخصاتی واقعاً صلاحیت آن را دارد که درباره قوت و ضعف و همانندی یا عدم همانندی سوره یا آیه ارائه شده داوری کند؟
سلام
در مورد مسئله تحدی قران نگفته داور مسلمان باشه دوست عزیز ادیبان عرب هم به زبان عربی تسلط کامل دارند هم به قواعد و فصاحت وبلاغت آن آشنائی دارند وقتی کسانی مثل ابن هشام مثل -سیوطی- مثل شیخ رضی و مثل زمخشری و ... که از بزرگان ادبیات عرب بوده اند نتوانسته اند به تحدی قرآن پاسخی بدهند پس این تحدی ربطی به قضاوت ندارد بلکه از جنبه اعجاز قرآن هیچ کسی نمیتواند مثل آن را بیاورد اگر می توانست قرآن نیز مانند سایر کتب ادیان تحریف میشد
سلامدر مورد مسئله تحدی قران نگفته داور مسلمان باشه دوست عزیز ادیبان عرب هم به زبان عربی تسلط کامل دارند هم به قواعد و فصاحت وبلاغت آن آشنائی دارند وقتی کسانی مثل ابن هشام مثل -سیوطی- مثل شیخ رضی و مثل زمخشری و ... که از بزرگان ادبیات عرب بوده اند نتوانسته اند به تحدی قرآن پاسخی بدهند پس این تحدی ربطی به قضاوت ندارد بلکه از جنبه اعجاز قرآن هیچ کسی نمیتواند مثل آن را بیاورد اگر می توانست قرآن نیز مانند سایر کتب ادیان تحریف میشد
دوست گرامی
در آن چه نوشتم دقت کافی نکردید. عرض من این بود که مسلمان نمی تواند حتی به این مسئله فکر هم بکند که می توان نظیر قرآن آورد. همچنین ایمان دینی وی در قضاوت و داوری او تاثیر خواهد گذاشت و در این شکی نیست. بنابراین ذکر افرادی نظیر ابن هشام و سیوطی و شیخ رضی و زمخشری که همگی از دانشمندان اسلامی بوده اند خارج از محل است. تسلط بر ادبیات عرب یکی از شروط داوری است نه همه ی آن.
دوست گرامی
در آن چه نوشتم دقت کافی نکردید. عرض من این بود که مسلمان نمی تواند حتی به این مسئله فکر هم بکند که می توان نظیر قرآن آورد. همچنین ایمان دینی وی در قضاوت و داوری او تاثیر خواهد گذاشت و در این شکی نیست. بنابراین ذکر افرادی نظیر ابن هشام و سیوطی و شیخ رضی و زمخشری که همگی از دانشمندان اسلامی بوده اند خارج از محل است. تسلط بر ادبیات عرب یکی از شروط داوری است نه همه ی آن.
دوست عزیز دقت نکردی این افرادی که نام بردم دانشمند نیستند اینا صاحب یبک و روش در ادبیات عربند وبیشتر قواعد و ادبیات عرب از این افراد بدست آمده است اینا وقتی نتونستند حتی یک ایه هم مثل قران بیاورند یقینا افراد عادی هم نمیتوانند خب خداوند متعال هم همین ر ومیگه شما مثل کتاب قران ر وبیاور ان وقت دربارش صحبت میکنیم
دوست عزیز دقت نکردی این افرادی که نام بردم دانشمند نیستند اینا صاحب یبک و روش در ادبیات عربند وبیشتر قواعد و ادبیات عرب از این افراد بدست آمده است اینا وقتی نتونستند حتی یک ایه هم مثل قران بیاورند یقینا افراد عادی هم نمیتوانند خب خداوند متعال هم همین ر ومیگه شما مثل کتاب قران ر وبیاور ان وقت دربارش صحبت میکنیم
گمنام گرامی
منظور من از دانشمند الزاما دانشمند فیزیک و شیمی و زیست شناسی نیست. اگر خطاب به زمخشری و ابن هشام و سید رضی می گویم دانشمند منظور افراد عالم و متتبع و مدقق است. من همه افرادی را که گفتید کاملا می شناسم. ولی شما اصلا به نکته ای که عرض کردم دقت نکردید. سخن در این است که این افراد چون مسلمانند نمی توانند کار داوری را بر عهده بگیرند هم به سبب ایمانی که به سخن خداوند مبنی بر عدم امکان همانند آوری برای قرآن دارند و هم به سبب این که ایمان و تعصب دینی آنها در کار داوری آنها خلل وارد می سازد و بی طرفانه داوری نخواهند کرد. خواهشمندم با دقت بیشتری پاسخ فرمایید.
خداوند متعال در قرآن مجید می فرماید:«وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِين» خطاب خداوند متعال همه منکران این کلام الهی است.و داور خودشان هستند نیاز به این نیست که کسی غیر از خودشان قضاوت کند.براى اينكه هر انسانى اين فطرت را دارد كه فضيلت را تشخيص دهد، و كم و زياد آن را بفهمد پس هر انسانى ميتواند در فضيلتهايى كه در خودش و يا در غير خودش سراغ دارد، فكر كند، و آن گاه آن را در هر حدى كه درك مىكند، با فضيلتى كه قرآن مشتمل بر آنست مقايسه كند، آن گاه بحق و انصاف داورى نمايد، و فكر كند، و انصاف دهد، آيا نيروى بشرى ميتواند معارفى الهى، و آن هم مستدل از خود بسازد؟ بطورى كه با معارف قرآن هم سنگ باشد؟ و واقعا و حقيقتا معادل و برابر قرآن باشد؟ و آيا يك انسان اين معنا در قدرتش هست كه اخلاقى براى سعادت بشر پيشنهاد كند، كه همهاش بر اساس حقايق باشد؟ و در صفا و فضيلت درست آن طور باشد كه قرآن پيشنهاد كرده؟! و آيا براى يك انسان اين امكان هست، كه احكام و قوانينى فقهى تشريع كند، كه دامنهاش آن قدر وسيع باشد، كه تمامى افعال بشر را شامل بشود؟ و در عين حال تناقضى هم در آن پديد نيايد؟ و نيز در عين حال روح توحيد و تقوى و طهارت مانند بند تسبيح در تمامى آن احكام و نتائج آنها، و اصل و فرع آنها دويده باشد؟
و آيا عقل هيچ انسانى كه حد اقل شعور را داشته باشد، ممكن ميداند كه چنين آمارگيرى دقيق از افعال و حركات و سكنات انسانها، و سپس جعل قوانينى براى هر حركت و سكون آنان، بطورى كه از اول تا باخر قوانينش يك تناقض ديده نشود.
با سلام
در بحث امكان يا عدم امكان تحريف در قرآن نكات مهمى وجود دارد
1_ همانطور كه عرض شد معيار دقيقى براى تحدى قرآن تعيين نشده است يعنى معلوم نيست مثل قرآن بودن دقيقأ شرايطش جيست
طبيعتأ منظور از نظر لفظ نيست زيرا عين الفاظ قرآن فقط همان قرآن است
و اكر منظور را فصاحت و بلاغت و امثالهم بدانيم مشكل اين است كه اين معانى معيارشان واضح و دقيق نيست و بر اساس سليقه و روحيات شخصى متفاوت است مثلأ بعضى داستانى يا سخنرانى شخصى را فصاحت و بلاغت ميدانند و شخصى آنرا ضعيف و ابتدايى
و نيز نميتوان از يك غير عرب انتظار داشت كه يا مانند قرآن را در فصاحت و بلاغت بياورد يا تسليم تحدى قرآن شود و در واقع انحصار تحدى به اعراب است
و همجنين حتى اثبات اينكه كسى نتوانسته و نخواهد توانست مانند آن فصيح و بليغ خلق كند باز اثبات اعجاز نخواهد كرد و فقط ميتوان كفت شاهكار ادبى است
منتقدان به كتابى و ترجمه اش در دو زبان انكلسى و فرانسوى اشاره ميكنند كه حرف اى ( e ) كه از بركاربردترين حروف فرانسوى و اينكلسى است هم در كتاب و هم در ترجمه اش حتى يكبار هم استفاده نشده است براى كسانى كه با اين زبان آشنا هستند شاهكار بودن آنها مشهودتر است و كسى فكر اعجاز آنها را نخواهد كرد
2_ يكى از مهمترين دلايل مسلمانان در اثبات عدم امكان تحريف قرآن همين تحدى قرآن است نيز اينكه خدا در قرآن كفته است كه ما خود آنرا نازل كرده ايم و خود حافظ آن خواهيم بود
اما اين دليل جزء دلايل منطقى محسوب نميشود زيرا مصادره به مطلوب كردن است كه يكى از مشكلات شايع در اغلب بحثهاست
زيرا وقتى بحث بر سر اثبات عدم تحريف قرآن است نميتوان به آيه اى كه خود مشمول سوال و بحث است و عدم جواب محكم به سوال خود آن آيات را هم تضعيف ميكند استناد كرد زيرا مثلأ منتقد مدعى ميشود خود همين آيه كه خدا قول حفاظت از قرآن داده است تحريف است و به قرآن اضافه شده است
3_ نيز مسلمانان استناد ميكنند به اينكه تا كنون احدى مانند قرآن را نتوانسته بياورد
هرجند خود اين ادعا نياز به بررسى دارد اما به فرض صحت ادعا باز نميتوان به نتيجه رسيد قرآن هركز تحريف نشده و نميشود و معجزه است
زيرا اولأ شايد كسى مانند آن را آورده باشد و هنوز بدست ما نرسيده باشد
دومأ اينكه عده اى در زمانى خاص نتوانند مانند كتابى مثلأ قرآن را خلق كنند نميتواند اثبات غيربشرى بودن كند و مثلأ اكركسى نتوانسته مثل شاهنامه را بياورد نشانه غيربشرى بودنش و نيست ( در بحث عدم تحريف و معجزه )و يا شايد در آينده كسى اينكار را بكند ( در بحث اعجاز )
4_ در باره تاريخ و نحوه جمع آورى قرآن اختلاف نظر وجود دارد اما اجماع اين است كه قرآن در زمان محمد بصورت مكتوب جمع نشده است و اكر هم مكتوب بوده بصورت بخشهاى مختلف نزد افراد مختلف بوده و تدوين نشده است
اولين بار ابوبكر خليفه اول بدنبال كشته شدن تعدادى از قاريان و كاتبان قرآن در جنك دستور داد هياتى از قاريان و كاتبان از صحابه مشهور ( اجماع بر تعداد 25 نفره آنهاست )تحت رياست زيد بن ثابت (و نظارت خود ابوبكر ) همه آيات قرآن را از همه جا و همه افراد دريافت و بررسى و جمع كنند مثلأ بايد يك قارى و كاتب آنرا تأييد ميكردند
اما منتقدان به اين روش اشكال كرده اند و اساس اين روش را خود اثبات عدم تواتر قرآن دانسته اند
زيرا ممكن است اكر قاريان و كاتبان و صحابه مذكور كشته نميشدند آنها آياتى را ميدانستند كه بقيه يادشان نبوده است يا كفته اند اما نتوانسته اند يك قارى يا كاتب را شاهد بياورند
يا شايد افرادى بوده اند ولى به آنها مراجعه نكرده اند
5_ يكى ديكر از اشكالات حرف خود زيدابن ثابت است كه كفته است آيه آخر سوره توبه و آيه ؟ احزاب را نزد كسى بجز "خزيمه " نيافتم و كفته است بعلت اينكه در يك جريانى محمد شهادت اورا معادل دو نفر دانسته است و البته خود زيد راوى آن ماجرا بوده است شهادت اورا دو نفر حساب كرده و آيات را در مصحف آورده است ( البرهان جلد 1 _ صحيح بخارى جلد 6 _ بحارالانوار جلد 79 ؟ ( آخرى جلدش را شك دارم بعدأ آدرس دقيق را مينويسم )
6_ اشكال بعدى منتقدان استناد به روايات خود مسلمان است در كتب مشهور آنها
مانند روايات عايشه و عمر و امامان بحصوص حسين ابن على از ذكر مصاديقى از حذف و تغيير قرآن
و نيز كتب زيادى از اهل سنت و بخصوص اهل تشيع كه روايات و ادله فراوان در اثبات تحريف قرآن آورده اند
@@
ادامه بحث در مطلب بعدى عرض ميشود كه به ذكر دلايل مسلمانان در اثبات عدم تحريف قرآن و نقد انتقادات مخالفان ميبردازيم
اميدوارم قبل از بنده دوستان بخصوص كارشناسان به اين موضوع برداخته و نظرات مسلمانان را بيان كنند
اما قبل از آن بايد در باب بحث دوستان عرض كنم :
@ بحثى كه بر سر صلاحيت داور در بحث تحدى قرآن ايجاد شده است به نظر من به جايى نمى انجامد و بهتر است از خيرش بكذرند البته نظر شخصى بنده است و فقط يك توصيه دوستانه است نه تعيين تكليف
زيرا اين بحث در واقع يكى از اشكالاتى است كه منتقدان به روش و نحوه تحدى قرآن دانسته اند بدين مضمون كه اين روش تحدى مشكلش اين است كه در بررسى مانند قرآن بودن يا نبودن مثلأ يك سوره فرضى قضاوت هيج كسى مورد قبول هر دو طرف نخواهد بود
زيرا شخص يا اشخاص مذكور يا مسلمان هستند يا غير مسلمان لذا اشكال عدم اطمينان به عادل بودن و بيطرفى آنها رفع نخواهد شد
@ نيز درباره نظر دوست محترم در بحث آغازين عرض شود كه اينكه نوشته اى اهل سنت بيشتر از اهل تشيع در تحريف قرآن روايت و كتاب دارند به نظر بنده اشتباه است كه بعدأ در فرصت مناسب عرض ميشود و نيز از بعضى علما تشيع نام برده ايد كه قويأ تحريف قرآن را رد كرده اند
اما اين ادعاى شما اشتباه است به عنوان نمونه به فيض كاشانى اشاره كرده ايد ولى برخلاف نظر شما بسيارى از بزركان تشيع مانند خود فيض كاشانى شديدأ معتقد به تحريف قرآن بوده اند
فيض كاشانى صاحب تفسير مشهور الصافى است كه در مقدمه ششم كتاب ( از جاب كتاب فروشى صدر ) نوشته است :
آنجه از ذكر احاديث و روايات و ساير طرق از ائمه معصوم اهل بيت بما رسيده است نشان ميدهد كه همانا قرآنى كه اكنون نزد ماست همه آن قرآنى نيست كه بر محمد نازل شده بلكه جيزهايى از آن مخالف است با آنجه خدا نازل كرده و برخى از آن تغيير و تحريف شده است و همانا جيزهاى بسيارى از آن حذف شده است از جمله نام على در جاهاى مختلف و نيز لفظ آل محمد
ميتوانيد به بحثى در قسمت امام شناسى همين سايت با عنوان / منظور از دين و قرآن جديدى كه او مياورد / مراجعه كنيد
سوالی که در پیوند با تحدی قرآن مطرح می شود این است: به فرض کسی یافت شد که آیه ای یا آیاتی یا سوره ای ارائه داد و مدعی شد به تحدی پاسخ داده است.
در این بین باید داوری یا حکمی باشد که به قضاوت بنشیند و درباره قوت و ضعف سوره یا آیه ارائه شده و همانندی یا عدم همانندی آن با قرآن نظر دهد. بدیهی است که داور مفروض نمی تواند مسلمان باشد زیرا مسلمان به قرآن و خداوند ایمان دارد و در قرآن خداوند می گوید اگر جن و انس پشت به پشت هم دهند نخواهند توانست مانند قرآن بیاورند. مسلمان با داشتن چنین باوری به هیچ وجه در ذهن خویش هم نمی تواند تصور کند که ممکن است این کار شدنی باشد. زیرا در آن صورت به درستی قرآن و سخن خداوند شک کرده است. کسی که بخشی از قرآن را نپذیرد یعنی به صحت و درستی کل قرآن شک کرده است. به بیان دیگر نمی توان بخشی را پذیرفت و بخشی دیگر را به کناری گذارد. داور شدن فردی در عین مسلمانی با ایمان وی که پایه و مایه مسلمانی اوست در تضاد است. از این روی فرد مسلمان صلاحیت داوری در این باب را ندارد خصوصا این که ایمان وی به قضاوت وی درباره سوره یا آیه ارائه شده جهت خواهد داد. و این به هیچ روی پذیرفته نیست. همچنین قضاوت فرد مسلمان به همین دلیل که مخلوط با ایمان و تعصب دینی خواهد بود برای غیر مسلمان مسموع نیست.
از سوی دیگر فردی غیر مسلمان نیز نمی تواند داوری را پذیرا شود زیرا قول وی برای مسلمانان مسموع نخواهد بود.
بنا بر آنچه گفته شد چه مرجع با چه مشخصاتی واقعاً صلاحیت آن را دارد که درباره قوت و ضعف و همانندی یا عدم همانندی سوره یا آیه ارائه شده داوری کند؟
دوست ارجمند بحث بر سر همین مسلمان بودن دانشمندانی است که قرار است داوری را بر عهده بگیرند و این همانی و یا نا همانندی نمونه های عرضه شده با قرآن را مورد قضاوت قرار دهند.
عرض من این بود که فرد مسلمان به حکم قرآن که فرموده است اگر آدمیان و جنیان پشت به پشت هم دهند مانند قرآن را نخواهند آورد نمی تواند در مخیله خویش هم تصور کند که چنین کاری شدنی باشد. اگر چنین کند به سخن خداوند مبنی بر غیر ممکن بودن این کار کافر شده است. درست مانند این است که فرد مسلمان بگوید درست است که خداوند گفته است این کار غیر ممکن است ولی حالا بگذار تست کنیم شاید شد!!!
ازسوی دیگر ایمان به قرآن پایه و مایه مسلمانی فرد مسلمان(داور) است. فرد مسلمان ابتدا به قرآن و درستی آن ایمان آورده است و بعد مسلمان شده است. چگونه می توان پذیرفت که به بخشی از سخن خداوند مبنی بر غیر ممکن بودن عرضه مانند قرآن بی اعتنا و کافر شود و سعی در بررسی نمونه ها و داوری در بین آنها و مقایسه ی آنها با قرآن کند و در عین حال هم به سخن خداوند مبنی بر غیر ممکن بودن انجام چنین کاری ایمان داشته باشد؟؟!!
بنابراین اگر به رغم مسلمان بودن و ایمان داشتن به سخن خداوند در میدان داوری پای نهد یا خود را مسخره کرده است یا خداوند را یا پاسخ دهندگان به تحدی را!!
نتیجه آنکه نتیجه ی قضاوت!! فرد مسلمان از قبل مشخص است و به هیچ نمونه ی عرضه شده ای نمره ی قبولی نخواهد داد. و چنین داوری در صورت وقوعش عادلانه و پذیرفتنی نیست. از این رو بحث تحدی به دلیل فقدان داور و قاضی با مشکل اساسی روبروست.
ضمنا فرمودید سخن من مغالطه ی آشکار است. لطفا نام علمی مغالطه ی انجام گرفته را برایم نوشته توضیح دهید.
با تشکر
عرض من این بود که فرد مسلمان به حکم قرآن که فرموده است اگر آدمیان و جنیان پشت به پشت هم دهند مانند قرآن را نخواهند آورد نمی تواند در مخیله خویش هم تصور کند که چنین کاری شدنی باشد.
اگر چنین کند به سخن خداوند مبنی بر غیر ممکن بودن این کار کافر شده است. درست مانند این است که فرد مسلمان بگوید درست است که خداوند گفته است این کار غیر ممکن است ولی حالا بگذار تست کنیم شاید شد!!!
ازسوی دیگر ایمان به قرآن پایه و مایه مسلمانی فرد مسلمان(داور) است. فرد مسلمان ابتدا به قرآن و درستی آن ایمان آورده است و بعد مسلمان شده است. چگونه می توان پذیرفت که به بخشی از سخن خداوند مبنی بر غیر ممکن بودن عرضه مانند قرآن بی اعتنا و کافر شود و سعی در بررسی نمونه ها و داوری در بین آنها و مقایسه ی آنها با قرآن کند و در عین حال هم به سخن خداوند مبنی بر غیر ممکن بودن انجام چنین کاری ایمان داشته باشد؟؟!!
بنابراین اگر به رغم مسلمان بودن و ایمان داشتن به سخن خداوند در میدان داوری پای نهد یا خود را مسخره کرده است یا خداوند را یا پاسخ دهندگان به تحدی را!!
نتیجه آنکه نتیجه ی قضاوت!! فرد مسلمان از قبل مشخص است و به هیچ نمونه ی عرضه شده ای نمره ی قبولی نخواهد داد. و چنین داوری در صورت وقوعش عادلانه و پذیرفتنی نیست. از این رو بحث تحدی به دلیل فقدان داور و قاضی با مشکل اساسی روبروست.
ضمنا فرمودید سخن من مغالطه ی آشکار است. لطفا نام علمی مغالطه ی انجام گرفته را برایم نوشته توضیح دهید.با تشکر
ببینید دوست عزیز
مورد اشکال من واضح و شفاف و روشن است. هر کجای آن هم ابهام دارد بپرسید تا توضیح دهم. این همه بحث های متفرقه که ربط وثیقی به بحث فعلی ما ندارد تنها فایده اش به حاشیه بردن بحث است. عرض کردم که از طریق تحدی و مفاد قرآن می خواهم به الهی بودن قرآن و از این طریق به صدق ادعای نبوت محمد بن عبدالله در 1400 پیش پی ببرم.
اما این که گفته اید:
دوست من چرا دقیقا به مورد اشکال من پاسخ نمی دهید؟؟
سخن من برای چندمین بار این بود:
فرد مسلمان به حکم قرآن که فرموده است اگر آدمیان و جنیان پشت به پشت هم دهند مانند قرآن را نخواهند آورد نمی تواند در مخیله خویش هم تصور کند که چنین کاری شدنی باشد. اگر چنین کند به سخن خداوند مبنی بر غیر ممکن بودن این کار کافر شده است. درست مانند این است که فرد مسلمان بگوید درست است که خداوند گفته است این کار غیر ممکن است ولی حالا بگذار تست کنیم شاید شد!!!
ازسوی دیگر ایمان به قرآن پایه و مایه مسلمانی فرد مسلمان(داور) است. فرد مسلمان ابتدا به قرآن و درستی آن ایمان آورده است و بعد مسلمان شده است. چگونه می توان پذیرفت که به بخشی از سخن خداوند مبنی بر غیر ممکن بودن عرضه مانند قرآن بی اعتنا و کافر شود و سعی در بررسی نمونه ها و داوری در بین آنها و مقایسه ی آنها با قرآن کند و در عین حال هم به سخن خداوند مبنی بر غیر ممکن بودن انجام چنین کاری ایمان داشته باشد؟؟!!
بنابراین اگر به رغم مسلمان بودن و ایمان داشتن به سخن خداوند در میدان داوری پای نهد یا خود را مسخره کرده است یا خداوند را یا پاسخ دهندگان به تحدی را!!
نتیجه آنکه نتیجه ی قضاوت!! فرد مسلمان از قبل مشخص است و به هیچ نمونه ی عرضه شده ای نمره ی قبولی نخواهد داد. و چنین داوری در صورت وقوعش عادلانه و پذیرفتنی نیست. از این رو بحث تحدی به دلیل فقدان داور و قاضی با مشکل اساسی روبروست.
و شما فرمودید:
quote=صدیق;4335]
اما اینکه چه کسانی صلاحیت داوری را دارند اگر چه به دلیلی که ارائه شد، فاقد وجاهت و بررسی و مغلطه ای آشکار است.
[/quote]
و من خواستم که این مغلطه را نام برده و توضیح دهید نه این که یک سری اتهامات به عنوان مغلطه فهرست کنی.
دوست من در مورد سخن فوق من دقیقا و مشخصا مورد مغلطه را توضیح داده و شرح دهید. دقیقا و مشخصا چه اشکالی بر بحث داوری که مطرح کردم مترتب است؟ از این واضح تر دیگر نمی توانم سخن بگویم.
منتظرم
در جایی دیگر توضیح دادم که شما در همین دنیا به حذاقت و خبرگی پزشک پی می بری آن هم به سبب تجربه ی وی که از سایر بیماران او شنیده ای و یا از ملاحظه بهبودی خود که در نتیجه ی درمان وی ایجاد شده است. و همچنین در صورتی که پزشکی حاذق نباشد به واسطه شنیدن از این و آن و کسانی که با وی سر و کار داشته اند و بهبودی حاصل نکرده اند و یا بواسطه عدم بهبودی خود و یا نتیجه ضعیف که از مراجعه به این پزشک بدست آورده ای به ضعف این پزشک پی می بری. حال سوال این است که قرار است نتیجه ی درمان معنوی این پیامبر در قالب برنامه سعادتش و تعالیم وی در عالم فرضی قیامت مشخص شود. چه کسی تاکنون از آن دنیا برگشته است و گزارش داده است که این تعالیم و برنامه ها نتیجه مثبت داشته است؟؟ چه کسی؟؟ همچنین قرار است در صورتی که این برنامه ها نتیجه ی ضعیف داشتند وی را به کناری گذارده و رها کنید. در مورد آن پزشک کذایی در همین دنیا متوجه می شوی ولی در مورد پیامبر در این دنیا متوجه نمی شوی یا خود باید بروی و نتیجه را تست کنی و یا باید کسانی از آن عالم برگردند و نتیجه را به شما اعلام کنند. و پر واضح است که نه خود بدانجا رفته ای و نه کسانی از آن دنیا برگشته اند. امیدوارم به اشکال مقایسه کار پیامبران و پزشکان پی برده باشید.
موفق باشید .
ظاهرا قرار نیست کسی به مطالبی که درباب اشکال بر تحدی نوشتم پاسخ دهد.
برادر عزیز
دوستان عزیز پاسخ را می دهند ولی خوب اگه یه نفر نمی خواهد بفهمد گناه دیگران چیست؟
بنده هم در یست دیگری با عنوان .........چرا با گذشت اين همه سال هنوز کسي موق نشده است آيه اي مثل قرآن بياورد؟.......... به بحث با حضرت عالی پرداختم ولی انگار که کسانی خود به خواب زده اند خوب می دانید بیدار کردنش مشکل است
سلام علیکم
در دو تاپیک پاخ شما را می دهم:
مرجع هر دو نوشته سایت قرآن و سنت به فهم سلف صالح امت هست.
1.
سم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله والصلاه علی رسول الله وعلی آله وصحبه ومن والاه
بدون مقدمه به اصل موضوع می پردازم زیرا برای همگان ثابت و مشهور است که شیعه اعتقاد به تحریف و نقصان قرآن در این میان عده ای از باب تقیه ونفاق این مسئله را کتمان می کنند اما امهات کتبشان چیز دیگری را می گویند
محسن فیض کاشانی در تفسیر الصافی مجلد1 باب ششم
المقدمة السادسة
في نبذ مما جاء في جمع القرآن وتحريفه وزيادته ونقصه وتأويل ذلك :
اینطور می گوید
صفحه53
واما اعتقاد مشايخنا « ره » في ذلك فالظاهر من ثقة الاسلام محمد بن يعقوب الكليني طاب ثراه أنه كان يعتقد التحريف والنقصان في القرآن لأنه كان روى روايات في هذا المعنى في كتابه الكافي ولم يتعرض لقدح فيها مع أنه ذكر في أول الكتاب أنه كان يثق بما رواه فيه وكذلك استاذه علي بن إبراهيم القمي ( ره ) فان تفسيره مملوّ منه وله غلو فيه ، وكذلك الشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي رضي الله عنه فانه أيضا نسج على منوالهما في كتاب الاحتجاج . وأما الشيخ أبو علي الطبرسي فانه قال في مجمع البيان : اما الزيادة فيه فمجمع على بطلانه وأما النقصان فيه فقد روى جماعة من أصحابنا وقوم من حشوية العامة أن في القرآن تغييرا ونقصانا
یعنی اعتقاد مشایخ ما در این مورد یعنی تحریف قران پس ظاهر این است که محمد بن یعقوب کلینی معتقد به تحریف قرآن ونقصان در آن بوده به دلیل اینکه روایات بسیار زیادی با این معنی در کتاب کافی خود آورده و قدح وتعرضی به آنها نکرده و همچنین در اول کتاب خود آورده که از افراد موثق و معتبر این روایات را آورده و همچنین استادش علی بن ابراهیم قمی که تفسیرش مملو از روایات تحریف قران است و بسیار در این امر غلو کرده است و همچنین شیخ طبرسی که به منوال آنها رفته است در کتاب الاحتجاج واما شیخ ابو علی طبرسی می گفته که زیاده در قران اجماع بر بطلانش می باشد اما نقصان روایاتی وجود دارد از اصحاب ما و اقوامی از حشویه که در قرآن تغییر و نقصان رخ داده است
جالب اینکه شیعه عقاید خود را از همین کلینی وطبرسی و قمی می گیرند و حال می دانیم که چرا شیعه هرگز معتقد به تحریف قرآن را کافر نمی داند زیرا در این صورت دینشان را از عده ای کافر وفاسد العقیده گرفته اند!!!!!
برای مطالعه پاسخ دوم به دلیل زیاد بودن مطلب و تعداد عکس های زیاد لینک را ازائه میدهم.
جالب اینکه شیعه عقاید خود را از همین کلینی وطبرسی و قمی می گیرند و حال می دانیم که چرا شیعه هرگز معتقد به تحریف قرآن را کافر نمی داند زیرا در این صورت دینشان را از عده ای کافر وفاسد العقیده گرفته اند!!!!!
سلام
بر اهل حق و حقیقت
عجب از این جواب که با دروغ همراه است!!!
ٱلَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ ٱلْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُۥٓ ۚ أُو۟لَـٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ هَدَىٰهُمُ ٱللَّهُ ۖ وَأُو۟لَـٰٓئِكَ هُمْ أُو۟لُوا۟ ٱلْأَلْبَـٰبِ [٣٩:١٨]
همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده، و آنها خردمندانند.
و
يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِن جَآءَكُمْ فَاسِقٌۢ بِنَبَإٍۢ فَتَبَيَّنُوٓا۟ أَن تُصِيبُوا۟ قَوْمًۢا بِجَهَـٰلَةٍۢ فَتُصْبِحُوا۟ عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَـٰدِمِينَ [٤٩:٦]
ای کسانی که ایمان آوردهاید! اگر شخص فاسقی خبری برای شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهی از روی نادانی آسیب برسانید و از کرده خود پشیمان شوید!
بله
ادمی باید این دو ایه فوق را در نظر داشته باشد!!!
جناب زیرزمین
بهتر است سند خود را بیاورید که کدام یک از عالمان شیعه قائل به تحریف قران اند؟!!
که تازه بخواهند کسی را که
چرا شیعه هرگز معتقد به تحریف قرآن را کافر نمی داند
یعنی تحریف قران پس ظاهر این است که محمد بن یعقوب کلینی معتقد به تحریف قرآن ونقصان در آن بوده به دلیل اینکه روایات بسیار زیادی با این معنی در کتاب کافی خود آورده و قدح وتعرضی به آنها نکرده و همچنین در اول کتاب خود آورده که از افراد موثق و معتبر این روایات را آورده و همچنین استادش علی بن ابراهیم قمی که تفسیرش مملو از روایات تحریف قران است و بسیار در این امر غلو کرده است و همچنین شیخ طبرسی که به منوال آنها رفته است در کتاب الاحتجاج واما شیخ ابو علی طبرسی می گفته که زیاده در قران اجماع بر بطلانش می باشد اما نقصان روایاتی وجود دارد از اصحاب ما و اقوامی از حشویه که در قرآن تغییر و نقصان رخ داده است
سند بیاورید!!
اگر صادقید
جالب اینکه شیعه عقاید خود را از همین کلینی وطبرسی و قمی می گیرند
جالب تر اینکه شما نمی دانید عقاید ما چیست و ابراز نظر هم می کنید!!
هیچ کدام از شیعیان عالم
قائل به تحریف نیستند!!!
و قران را همان قرانی می دانند که به قلب رسول الله(ص) نازل شده است
و به دست ما بدون کم و کاستی در لغات ان به دست ما رسیده است!!!
و گواه بر این حرف
قران های موجود در مساجد و بازار ها و خانه ها است!!
ببینید و با قران اهل سنت قیاس کنید!!:Gol:
باشد که پس از کشف حقیقت توبه کرده و به راه راست بازگردید
جالب اینکه شیعه عقاید خود را از همین کلینی وطبرسی و قمی می گیرند و حال می دانیم که چرا شیعه هرگز معتقد به تحریف قرآن را کافر نمی داند زیرا در این صورت دینشان را از عده ای کافر وفاسد العقیده گرفته اند!!!!!
با سلام فراموش نکنید که بخاری ومسلم و ترمذی وابوداود وپسرش سالها قبل از کلینی و طبرسی تحریف قرآن را در صحاحشان ذکر کرده اند ضمن اینکه شیعه مثل تسنن همه احادیث کلینی و را مثل احادیث بخاری و مسلم معادل قرآن و صحیح نمیداند ونزد شیعه تنها کتاب صحیح فقط قرآن کریم است وبس ! :
بیچاره جناب نوری طبرسی که 1200 سال بعد از عمر وعثمان وعایشه و بخاری ومسلم متولد شد و روایات تحریف را از اهل سنت و غیره در کتابش جمع کرد اما چه میگویید در باره صحاح معتبر اهل سنت که تحریف قرآن را بسی کاملتر ومتواتر تر وصحیحتر آورده اند :
دلایل عدم تحریف قران چیست؟؟
با سلام
در پستهای متعدد دلایل قرآنی،حدیثی و...را بررسی خواهیم کرد اما ابتدا دیدگاه علما و مفسران شیعه را در این رابطه با هم می بینیم:
آنچه در آثار علماي شيعه ديده ميشود اصراري عجيب بر تحريف ناپذيري قرآن است. كه بعضي از محققان محترم عبارت صريح بسياري از آنان را از جمله شيخ صدوق (ت 381 دوّم)، شيخ مفيد (ت 413 هـ.ق)، شيخ ابوعلي فضل بن طبرسي (548 هـ.ق) فيض كاشاني (ت 1090 هـ.ق)، شيخ جعفر كاشف الغطاء (ت 1228 هـ.ق) و ... را گرد آوردهاند(1) كه تنها به ذكر چند نمونه از آنها كه صحت قرآن وتحريف نشدن را اجماعي ميدانند، اكتفا ميشود:
1ـ شيخ صدوق
شيخ صدوق (ره) ميگويد: «اجمعت الفرق علي انه (القران) صحيح لم يغير و لم يبدل و لم يزدفيه و لم ينقص منه. تمام فرق اسلامي اجماع بر اين دارند كه قرآن صحيح است و تغيير، تبديل، زياد و كم نشده است.»(2)
باز ايشان ميفرمايد: «اعتقادنا ان القران الذي انزله الله تعالي علي نبيه محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ هو ما بين الدفتين و هو ما في ايدي الناس ليس باكثر من ذلك ... و من نسب الينا انا نقول انه اكثر من ذلك فهو كاذب. اعتقاد ما (شيعيان) اين است كه قرآني كه خداي متعال بر پيامبرش محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل فرموده همين قرآني است كه بين دو جلد در دست مردم است و بيش از اين نيست... و هركس به ما (شيعيان) نسبت دهد كه ما قرآن را بيش از آن ميدانيم، دروغگوست».(3)
2ـ شيخ جعفر كاشف الغطاء
شيخ جعفر كاشف الغطاء ميفرمايد: «زيادهاي در قرآن نيست. نه سوره، نه آيه، ـ بسمله و غير آن ـ نه كلمه و نه حرف. و تمام آنچه بين دو جلد است و تلاوت ميشود،طبق ضرورت مذهب، بلكه دين و اجماع مسلمانان و اخبار پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ كلام خداست».(4)
3ـ شيخ محمّد حسين كاشف الغطاء
شيخ محمّد حسين كاشف الغطاء نيز ميگويد: «و همانا كتاب موجود در دست مسلمانان همان كتابي است كه خدا آنرا براي اعجاز و تحدي (مبارزه طلبي) و آموختن احكام و تميز حلال از حرام بر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نازل كرده است و نقص، تحريف و زياده در آن نيست. و بر اين مطلب اجماع شيعه اماميه ميباشد».(5)
4ـ محقق تبريزي
محقق تبريزي (ره) يكي از ادله عدم تحريف قرآن را در نزد شيعه اماميه اجماع آنان ذكر كرده است.(6)
5ـ سيّد محسن اعرجي محقق بغدادي (سيّد محسن اعرجي ره)
بعد از بيان اتفاقي بودن عدم تحريف به زياده در قرآن، ميگويد: «و انما الخلاف في النقيصة و المعروف بين اصحابنا ـ حتي حكي عليه الاجماع ـ عدم النقيصة ايضاً . و فقط اختلاف در تحريف به نقصيه در قرآن است و معروف بين اصحاب ما (شيعيان) حتّي اجماع بر آن نقل شده، عدم تحريف به نقصان است.(7)
6- روايات
مهمتر از همه اينكه امام هادي عليه السّلام ـ امام شيعيان و علماي آنان ـ صحت قرآن و تحريف ناپذيري آن را مورد اتّفاق امّت ميداند چنانكه در نامهاي كه در پاسخ به نامه اهل اهواز مينويسد در اين مورد چنين مرقوم ميفرمايند: «اجتمعت الامة قاطبة لا إختلاف بينهم في ذلك أن القران حق لاريب فيه عند جميع فرقها فهم في حال الاجتماع عليه مصيبون و علي تصديق ما انزل الله مهتدون لقول النبي ـ صلّي الله عليه و آله ـ لا تجتمع امتي علي ضلالة. يعني همه امّت با تمام فرقش بدون اينكه اختلافي بينشان باشد اجتماع دارند بر اينكه قرآن حق است و شكي در آن نيست ، پس آنها در اين اجتماعشان درستكار و بر تصديق آنچه خدا نازل فرموده هدايت شده ميباشند. زيرا پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمودند:امّت من بر ضلالت اجتماع نميكنند».(8)
علمای دیگری نیز به عدم تحریف تصریح دارند:
علامه ابو على فضل بن حسن طبرسى (متوفاى 548) مجمع البيان، ج 1، ص 15.
محقق اردبيلى (متوفاى 993)، مجمع الفائدة، ج 2، ص 218.
شيخ محمد حسين آل كاشف الغطاء (متوفاى 1373). اصل الشيعة و اصولها، ص 133.
فيض كاشانى محمد محسن (متوفاى سال 1090)، مقدمه ششم تفسير صافى و علم اليقين، ج 1، ص 565 و وافى، ج 2، ص 273- 274.
خاتم المحدثين شيخ حرّ عاملى، صاحب وسائل الشيعة (متوفاى 1104) در رساله فارسى كه به همين منظور نوشته است، طبق نقل شيخ رحمت الله دهلوى در كتاب پرارزش خود اظهار الحق، ج 2، ص 208 و الفصول المهمة، سيد شرف الدين، ص 166.
علامه شيخ محمد جواد بلاغى (متوفاى 1353)، آلاء الرحمان، ج 1، ص 25- 27.
محقق ثانى شيخ على بن عبد العالى كركى (متوفاى 940) در رسالهاى كه به همين منظور نوشته است؛ طبق نقل سيد محسن اعرجى در كتاب اصولى خود: شرح وافيه (مخطوط).
سيد شرف الدين عاملى (متوفاى 1381)، الفصول المهمة، ص 163 و نيز در كتاب رديه خود بر مسائل موسى جار الله، ص 28.
سيد محسن امين عاملى (متوفاى 1371)، اعيان الشيعة، ج 1، ص 41.
علامه امينى شيخ عبد الحسين تبريزى، الغدير، ج 3، ص 101.
علامه طباطبايى (متوفاى 1402)، الميزان، ج 12، ص 106- 137.
امام خمينى- قدس سره- در كتاب تهذيب الاصول، ج 2، ص 165 و نيز در شرح و تعليق بر كفاية الاصول.
آيت الله سيد ابو القاسم خويى- قدس سره- در مقدمه تفسيرى خود: البيان، ص 215- 254.
پاورقی:
1. ـ ر.ك: معرفت، محمّد هادي، صيانة القرآن من التحريف، قم، موسسة النشر الاسلامي، چاپ دوّم، 1418هـ.ق، ص 59 . محمدي، فتح الله (نجارزادگان)، سلامة القران من التحريف، تهران، پيام آزادي، چاپ اول، 1420 هـ. ق، ج 1، ص 86 . حسيني ميلاني، سيد علي، التحقيق في نفي التحريف عن القران الشريف، قم، دار القران الكريم، چاپ اول، 1410 هـ.ق، ص 10.
2. ـ ابو جعفر محمّد بن الحسين بن بابويه القمي، شيخ صدوق، معاني الاخبار، قم، موسسة النشر الاسلامي، چاپ دوّم، 1416 هـ.ق، ص 133.
3. ـ صيانة القران من التحريف، پيشين، ص 60 .، فيض كاشاني، ملا محسن، المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوّم، بيتا، ج 2، ص 264.
4. ـ صيانة القرآن من التحريف، پيشين، ص 64.
5. ـ همان، ص 66.
6. ـ همان، ص 69.
7. ـ همان، ص 77.
8. ـ ابو منصور احمد بن علي بن ابيطالب الطبرسي، تحقيق الشيخ ابراهيم البهادري، الشيخ محمّد هادي به، تهران، انتشارات اسوه، چاپ اوّل، 1413، ج 2، ص487 . مجلسي، محمّد باقر، بحار الانوار، تحقيق گروهي از علماء بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ اوّل، 1412 هـ. ق، ج 2، ص 485 . حسين بن شعبة الحراني، تحف العقول من آل الرسول، ترجمة آيت الله كمرهاي، تصحيح علي اكبر غفاري، تهران، كتابخانة اسلامية ، 1369، ص 481، با اندكي اضافه.
مىتوان گفت كه: تمام دانشمندان و علماى شيعه كه درباره امامت كتابى تأليف نموده و به مطاعن خلفا وارد شدهاند؛ همان نظريه و عقيده به عدم تحريف را داشتهاند زيرا در طعن و ايراد بر خلفا، به سوزاندن قرآنهاى موجود در آن عصر كه به وسيله خليفه سوم انجام گرفت و اعمالى مانند آن استناد كردهاند ولى از مسئله تحريف هرگز اسم و سخنى به ميان نياوردهاند، در صورتى كه اگر تحريف واقع مىشد، بيشتر از سوزاندن قرآنها عامل طعن و انتقاد بود و مطرح مىشد.
خلاصه اين كه: نظريه مشهور در ميان دانشمندان و محققين شيعه، همان نظريه عدم تحريف است بلكه اين نظريه مورد اتفاق در ميان آنان مىباشد تنها افراد معدودى از محدثين متاخر شيعه(آنهم بیشتر بر اساس روایات اهل سنت و نیز برداشت اشتباه از برخی روایات- که در پستهای بعدی به آنها خواهیم پرداخت-) و عدهاى نيز از علماى اهل سنت نظريه وقوع تحريف را پذيرفتهاند.
در ادامه روشن خواهد شد كه عقيده به نسخ تلاوت عينا همان عقيده به تحريف مىباشد.
در اين صورت اعتقاد به نسخ در تلاوت كه در ميان علماى اهل سنت مشهور است، مستلزم مشهور بودن اعتقاد به تحريف نيز در ميان آنان خواهد بود نه در ميان شيعه!
نسخ تلاوت در قرآن
اكثر علماى اهل سنت معتقدند كه بخشى از آيات، در قرآن ضبط نشده و از قرائت ساقط شده است و اين گونه آيات را نسخ شده مىنامند. بنابراين، تلاوت قسمتى از آيات قرآن نسخ شده است در اين جا قسمتى از اين روايتها را مورد بحث و بررسى قرار دهيم و صحت و سقم آنها را روشن سازيم، چه آن كه پذيرفتن اين روايات كه دلالت بر نسخ تلاوت مىكنند، مستلزم پذيرفتن مسئله تحريف است.
اما روايات نسخ تلاوت
1- ابن عباس نقل نموده است كه عمر در بالاى منبر گفت: خداوند، محمد (ص) را به حق فرستاد و بر وى كتابى نازل نمود و از آياتى كه خداوند نازل نمود، آيه رجم است كه ما آن را خوانديم و فهميديم و بر طبق همان آيه بود كه رسول خدا زنا كننده را سنگسار نمود و بعد از وى ما نيز همين روش را پيش كشيديم ولى مىترسم كه دورانى بر اين امت بگذرد كه گويندهاى بگويد: به خدا سوگند! آيه رجم را در قرآن پيدا نمىكنم و به وسيله ترك نمودن حكمى كه خدا فرستاده است، به ضلالت بيفتند.
عمر آن گاه گفت: آرى، حكم رجم در كتاب خدا براى هر مرد و زنى كه با داشتن همسر زنا كند، ثابت است و از آياتى كه ما در قرآن مىخوانديم، اين آيه بود: «لا ترغبوا عن آبائكم فانّه كفر بكم ان ترغبوا عن آبائكم» «1» يا بدين صورت بود كه: «انّ كفرا بكم أن ترغبوا عن آبائكم». «2»
سيوطى مىگويد: ابن اشته در كتاب المصاحف از ليث بن سعد چنين آورده است: اول كسى كه قرآن را جمعآورى نمود، ابو بكر بود و زيد براى وى نوشت: عمر نيز آيه رجم را آورد تا در قرآن ضبط شود ولى چون تنها بود، شاهد و گواهى بر آيه بودن آن نداشت، زيد نپذيرفت و ضبطش نكرد. «3»
آيه رجمى كه از عمر وارد گرديد و از وى پذيرفته نشد، به چند صورت نقل شده است:
يكى اين كه «اذا زنى الشّيخ و الشّيخة فارجموهما البتّة نكالا من اللّه و اللّه عزيز حكيم» «4» و ديگرى اين كه «الشيخ و الشّيخة فارجموهما البتّة بما قضيا من اللّذّة» و صورت سوم اين كه «انّ الشّيخ و الشّيخة اذا زنيا فارجموهما البتّة» به هر صورت در قرآنى كه فعلا در دسترس مسلمانان است، آيهاى كه حكم رجم از آن استفاده شود، وجود ندارد و اگر اين روايت صحيح باشد، لابد آيه رجم از قرآن ساقط شده است.
2- طبرانى با سند موثق و مورد اعتماد از عمر بن خطاب نقل نموده - كه قرآن داراى يك ميليون و بيست و هفت هزار حرف است. «5» در حالى كه قرآن موجود به يك سوم آن هم نمىرسد و بنابراين روايت، بيش از دو ثلث قرآن از بين رفته است.
3- باز ابن عباس از عمر نقل مىكند كه خداوند، محمد (ص) را مبعوث كرد و با وى كتابى فرستاد كه آيه رجم جزء آيات آن بود و طبق مضمون همان آيه رسول خدا زنا كننده را سنگسار نمود و ما نيز بعد از وى به همين روش عمل كرديم، سپس عمر گفت: ما در قرآن اين آيه را مىخوانديم «و لا ترغبوا عن آبائكم فانّه كفر بكم» «انّ كفرا بكم ان ترغبوا عن آبائكم». «6»
4- نافع نقل مىكند كه ابن عمر مىگفت: حتما از شماها كسانى خواهند گفت كه من همه قرآن را فرا گرفتهام ولى او چه مىداند كه همه قرآن كدام است زيرا قسمت زيادى از قرآن از بين رفته است، اين است كه بايد بگويد: من از قرآن آنچه را كه در ظاهر وجود دارد، فرا گرفتهام( اتقان، 2/ 40- 41)
5-عمر از عايشه نقل مىكند كه وى مىگفت: اين آيه نيز جزء آيات ديگر قرآن بود: «عشر رضعات معلومات يحرمن» سپس اين آيه با آيه «خمس معلومات» نسخ شد و هر دو آيه حتى بعد از در گذشت رسول خدا (ص) نيز تا مدتى در كنار ساير آيات قرآن خوانده مىشد.(صحيح مسلم، 4/ 167)
6- مسور بن مخرمة نقل مىكند كه عمر بن عبد الرحمان بن عوف گفت: آيا تو نيز آيه «ان جاهدوا كما جاهدتم اوّل مرّة» « اتقان، 2/ 42» را در قرآن پيدا نمىكنى همان طور كه ما پيدا نمىكنيم؟! عبد الرحمان در پاسخ عمر گفت: اين آيه نيز مانند آيات ديگرى از بين رفته است
در اين مورد روايات ديگرى وجود دارد كه آوردن همه آنها لزومى ندارد.
از روایات فوق روشن می گردد که نسخ تلاوت قسمتى از آيات قرآن و اسقاط آن از قرائت، عينا همان تحريف و تنقيص قرآن مىباشد
بنابراين اكثر علماىاهل سنت كه به نسخ تلاوت معتقدند، بدون توجه مسئله تحريف را نيز پذيرفتهاند. روى همين اصل مىتوان گفت كه گروه كثيرى از علماى اهل سنت به تحريف قرآن معتقد مىباشند، زيرا آنها به نسخ تلاوت آيات قرآن معتقد هستند، اعم از اين كه حكم آن آيهها نيز نسخ شود يا نشود. چنان كه عدهاى از علما و اصوليين اهل سنت در اين حكم ترديد كردهاند كه: آيا شخص جنب مىتواند آياتى را كه تلاوت آنها نسخ شده است، بخواند يا نه و آيا شخص بدون وضو مىتواند به آن آيات دست بزند يا نه و عدهاى از آنها در اين باره حكم قطعى دادهاند كه قرائت و لمس نمودن آيات نسخ شده، براى اين افراد جايز نيست.
اين نيز گواه ديگرى است بر اين كه آنان به نسخ قسمتى از آيات قرآن و در نتيجه به تحريف قرآن معتقدند. آرى، تنها عدهاى از معتزلىها به عدم نسخ تلاوت قائل شده و آن را مردود دانستهاند(الاحكام فى اصول الاحكام، آمدى، 3/ 201- 302)منبع:البیان،آیه الله خویی
__________________________________________________
(1) از پدرانتان اعراض نكنيد زيرا اعراض نمودن از پدران با كفر يكسان است.
(2) صحيح بخارى، 8/ 26؛ صحيح مسلم، 5/ 116.
(3) اتقان، 2/ 101.
(4) اگر پيرمرد و يا پيرزنى زنا كند، حتما سنگسارش كنيد كه عقوبتى است از سوى پروردگار و خداوند عزيز و حكيم.
(5) اتقان، 1/ 121.
(6) مسند احمد، 1/ 47.
- دلایل عدم تحریف قران چیست؟
برای عدم تحریف قرآن به دونوع دلیل می توان استدلال کرد،دلیل عقلی ونقلی :
- -دلیل عقلی
- 1-1-ضرورت اتمام حجّت
فلسفه بعث پیامبران الهی علاوه بر راهنمایی وتربیت وتزکیه انسان ها اتمام حجّتی بود که خداوند به وسیله آنها با مردم ابلاغ میکرد.درواقع خداوند قومی را نه دردنیا ونه درآخرت عذاب نمی کند مگر بعد ازفرستادن رسول تا آنچه شرط بلاغ است به مردم بگوید.( ....وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ) اسراء،15 وبرای این مهمّ پیامبران دارای شریعت از جانب خداوندکتابی دریافت می کردند .پس رسول هم راهنما بود، وهم وسیله ای برای اتمام حجّت خداوند بر انسان به این مسأله دراین آیه اشاره شده(...لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحْيىَ مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيم)تا آنها كه هلاك (و گمراه) مىشوند، از روى اتمام حجّت باشد و آنها كه زنده مىشوند (و هدايت مىيابند)، از روى دليل روشن باشد و خداوند شنوا و داناست.(انفال 42)
اگر تحریف( به معنای کاستی) پذیرفته شود، اتمام حجّت محقق نشده ودرواقع نمی شود گفت قرآن به عنوان کتاب آسمانی حجت برماست زیرا با پذیرش تحریف قسمتی از آن به دست ما نرسیده وازحجیت ساقط است.
خاتميت دين اسلام و پيامبر گرامى (ص) و ضرورت وجود حجت الهى و پيام آسمانى تا پايان دنيا، اين دليل را مستحكم مىنمايد.
1-2-رابطه بین اعجاز وتحریف ناپذیری قرآن
اعجاز قرآن به دودلیل تحریف به کاستی قرآن را نمی پذیرد:
1-2-1- قرآن با آوردن سوره حتی کوچک تحدی کرده واین اعجاز قرآن است ،امّا شاید کسی بگوید درواقع ادعا کند که سوره ای که من آوردم با سوره کوچک حذف شده برابری می کند،هرچند با سوره های موجود نمی تواند هماوردی کند. واین احتمال اعجاز را مخدوش می کند.
1-2-2- اعجاز قرآن هرگونه اختلاف وتضاد بین آیات را نفی کی کند لکن با پذیرش به تحریف این احتمال دارد وجود دارد کسی ادعا کند بخش های حذف شده تعارض دارد و همين احتمال اعجاز قرآن را مخدوش مىسازد.
2)-دلیل های نقلی:
2-1- قرآن آیه های داردکه دلالت روشن برعدم تحریفش داردازجمله:
2-1-1-إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون.ما قرآن را نازل كرديم و ما بطور قطع نگهدار آنيم!(حجر،9)آیه شریفه به روشنی وبه طور اطلاق هرگونه تحریفی را رد می کند .
2-1-2- آیه نفی باطلل(إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ(41)لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَينِْ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ(42)،فصلت
كسانى كه به اين ذكر [قرآن] هنگامى كه به سراغشان آمد كافر شدند (نيز بر ما مخفى نخواهد ماند)! و اين كتابى است قطعاً شكست ناپذير ...-كه هيچ گونه باطلى، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمىآيد چرا كه از سوى خداوند حكيم و شايسته ستايش نازل شده است!
کتابی عزیز ونفوذ ناپذیر است که از هرحیث به طور مطلق نتوان آن را مورد تحریف قرارداد والا عزیز بودن درباره آن صادق نیست.واقعا اگرتحریف درقرآن راه داشت به مرور زمان تمام آن را باطل می کردنند درحالی که دارد،هیچگونه باطلی درآن راه ندارد چون از طرف خداوند شایسته نازل شده.
2-2-روایات فراوانی برعدم تحریف قرآن داریم
2-2-1- روایت های که ملاک صحت روا یت را عرضه آن بر قرآن به عنوان یک قاعده بیان نموده است .یعنی قرآن یک میزان ویک ملاکیست برای صحت روایت هرروایتی موافق قرآن بود مورد قبول است وهرکدام مخالف بود مردود است.بسیار مهم است چه قرآنی می تواند میزان سنجش روایت باشد قرآن تحریف شده؟!قطعا خیر باقرآنی می توان روایت راسنجید که مصون ازتحریف وقطعی باشد.
آيةاللَّه جوادى آملى در اينباره آورده است:
«از روايات عرضه مىتوان براى اثبات مصونيت قرآن از تحريف به دو گونه استفاده كرد:
1. بر اساس اين روايات، قرآن معيار بازشناخت روايات صحيح ازناصحيح معرفى شده است و معيار «مقيس عليه» مىبايست قطعى باشد و با احتمال تحريف در قرآن نمىتوان از قرآن براى ترجيح روايات در مقام تعارض بهره جست، زيرا چنين كارى به معناى استناد به دو لا حجت براى ترجيح يكى از دو روايت متعارض بر ديگرى است كه عقلًا قبيح است.
2. از روايات عرضه مىتوان نتيجه گرفت كه روايات دال بر تحريف فاقد حجيتاند، زيرا طبق روايات عرضه وقتى رواياتى كه ظاهرشان بر تحريف دلالت دارند، بر قرآن عرضه شوند، مخالف آيات قرآن خواهند بود؛ چون چنان كه گذشت- برخى از آيات به خوبى بر پيراستگى قرآن از تحريف دلالت دارند؛ پس روايات تحريف فاقد حجيتاند؛ حتى اگر معارض هم نداشته باشند.» (نزاهت قرآن از تحريف، ص 69- 75.)
2-2-2- تواتر وشهرت قرآن
مسلمان اتفاق دارند که قرآن از پیامبر(صلی الله وعلیه وآله وسلم) نسل به نسل حفظ و قرأت وکتابت شده در نتیجه ازتحریف مصون مانده است.درواقع اهتمام فوق العاده مسلمانان باعث شد که قرآن از هرگونه تحریف مصون بماند .به عنوان نمونه یک مورد توجّه فرمایید سيوطى در الدرالمنثور آورده است: «هنگام كتابت مصاحف در زمان عثمان، اشخاصى مىخواستند حرف «واو» را در آيه (والَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّة) حذف كنند. در اين هنگام ابى ابن كعب اعلام كرد: يا «واو» را سرجايش مىگذاريد يا شمشير مىكشم و با شما به جنگ مىپردازم. آنها ديدند سخن از شمشير است، حرف «واو» را سر جايش گذاشتند.» ( ج 3، ص 232، ذيل آيه 34 سوره توبه.)
پی نوشت ها:
1)-...وَ ما كُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ) اسراء،15 -(...لِّيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحْيىَ مَنْ حَىَّ عَن بَيِّنَةٍ وَ إِنَّ اللَّهَ لَسَمِيعٌ عَلِيم)انفال 42-إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون.حجر9-إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِالذِّكْرِ لَمَّا جَاءَهُمْ وَ إِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ(41)لَّا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَينِْ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ(42)فصلت
2)- عبدالله جوادی آملی ،نزاهت قرآن از تحريف، ص 69- 75.)
3)- جلال الدین سیوطی ،الدر المنثورج 3، ص 232، ذيل آيه 34 سوره توبه.
4)- استفاده از نرم افزار پرسمان قرآنی
1- تحريف از نظر قرآن
از جمله آياتى كه بر سلامت قرآن از تحريف دلالت مىكنند عبارتاند از:
الف) (إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ)؛ ما خودمان ذكر [قرآن] را فرود آورديم و خودمان نگهبان آن هستيم.
اين آيه از دو جمله تشكيل شده است؛ جملهى اول با دو كلمهى تأكيدى «انّ» (- همانا) و «نحن» (- ما) و به كار گرفتن ضمير جمع «نا و نحن» (- ما)، به صورت قطعى و مسلّم از نزول قرآن از سوى خداوند خبر مىدهد. استفاده از تأكيد و ضمير جمع، كه دلالت بر عظمت كار دارد، براى رفع ترديد كسانى است كه در آيات پيشين به آنان اشاره شده است.
آنان به نزول قرآن از سوى خدا ترديد داشتند و آن را انكار مىكردند و نيروهاى غير الهى را در اين زمينه مؤثر مىدانستند. قرآن با اين كلام مؤكد، از يك سو، دخالت نيرويى ديگر را در نزول قرآن نفى مىكند و آن را صرفا به خدا انتساب مىدهد و، از سوى ديگر، بر عظمت قرآن و سلامت آن از هر نوع دستبردى در حين نزول تأكيد مىورزد.
جملهى دوم آيهى شريفه نيز با ذكر أدات تأكيد «انّ و ل» (- همانا، قطعا) و نيز ضمير جمع «نا» و وصف جمع «حافظون» (- نگهبان) از نگهبانى از قرآن و حفظ قطعى آن پس از نزول سخن مىگويد. نحوهى بيان اين عبارت نيز هر نوع ترديد در اين زمينه را مىزدايد.
حفظ قرآن در اين آيه به صورت مطلق و بدون هيچ قيدى بيان شده است؛ بنابراين شامل حفظ آن از هر نوع تحريفى (اسقاط، تغيير و ...) مىشود؛ و اين بهترين وجه حفظ قرآن است كه خداوند براى آن ضمانت قطعى كرده است.
آیه الله خویی می گوید:طرفداران نظريه تحريف اين آيه تأويل و توجيه كردهاند.
مىگويند: منظور از «ذكر» كه در اين آيه به كار رفته است، خود پيامبر است نه قرآن، زيرا در آيههاى ديگر كلمه «ذكر» درباره خود پيامبر به كار رفته است آن جا كه مىفرمايد:
قَدْ أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ ذِكْراً. رَسُولًا يَتْلُوا عَلَيْكُمْ آياتِ اللَّهِ [در حقيقت]، خداوند چيزى را كه مايه تذكر است بر شما نازل كرده، رسولى به سوى شما فرستاده كه آيات روشن خدا را بر شما تلاوت كند.
مىبينيم منظور از ذكر در اين آيه شريفه رسول خداست و معناى آن چنين است كه ما پيامبر را فرستاديم و او را از شر اشرار محفوظ خواهيم داشت.
پاسخ: اين تأويل، باطل و نادرست است زيرا كلمه «تنزيل» و «انزال» كه در آن دو آيه به كار رفته، به معناى نازل نمودن مىباشد و اين كلمه دلالت دارد بر اين كه منظور از «ذكر» در هر دو آيه قرآن است نه پيامبر و اگر منظور از «ذكر» پيامبر بود، كلمه «ارسال» و مشابه آن به كار مىرفت كه به معناى فرستاده است نه تنزيل و انزال.
اگر فرض كنيم كه اين گفتار در آيه دوم درست است و منظور از «ذكر» در آن آيه رسول خداست ، در آيه اول كه مورد بحث است مسلما اين طور نيست و نمىتوان گفت كه منظور از «ذكر» در آيه «حفظ» (حجر/ 9) نيز پيامبر است زيرا سه آيه قبل از آن، اين آيه شريفه واقع شده است:
وَ قالُوا يا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ.
كفار و مشركين گفتند: اى كسى كه ذكر (قرآن) بر او نازل شده، مسلما تو ديوانهاى.
در اين آيه، خطاب بر پيامبر شده كه ذكر بر وى فرود آمده است و منظور از ذكر در اين آيه شريفه قرآن است. با در نظر گرفتن اين معنا جاى ترديد باقى نمىماند كه منظور از ذكر در سه آيه بعدى نيز قرآن است؛ نه پيامبر.
ب) ... وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ* لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ « سورهى فصّلت( 41) آيات 41- 42»؛ ... و به طور قطع آن كتابى عزيز است، باطل از رو به رو و پشت سر به آن راه نمىيابد، فرود آمدهاى است از ناحيهى خداوند حكيم و ستوده.
بدون ترديد مقصود از واژهى «ذكر» و «كتاب» در اين دو آيه، «قرآن مجيد» است كه به سه وصف (عزيز) (- رسوخ ناپذير)، لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ (- باطل به آن راه نمىيابد) و تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ (- نازل شده از سوى خداوند حكيم ستوده) توصيف شده است.
دو وصف اول هر كدام به طور مستقل دلالت بر عدم تحريف قرآن مىكند و وصف سوم از منشأ و راز اين حقيقت پرده بر مىدارد؛ چون واژهى «عزيز» به معناى شكست ناپذير و غير قابل نفوذ، و تحريف نوعى شكست و نفوذ پذيرى است. واژهى «باطل» نيز به معناى نقيض حق، چيزى را گويند كه ثبات ندارد و تباهى و فساد مىپذيرد، و خداوند كه مىفرمايد: لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ (- باطل به آن راه نمىيابد) هر نوع تغيير و تبديلى را در قرآن نفى مىكند؛ زيرا با توجه به اعجاز قرآن (در محتواى غنى و معارف هماهنگ و سراسر بر حق قرآن كه با نظمى خاص در مجموعهى آيات و جملات يك سوره و مفاد آن قرار دارد)، هر گونه تغيير و تبديل، به محتوا و نظم و هماهنگى قرآن آسيب مىرساند و آن را مصداق تباه شونده و فساد پذير مىگرداند؛ در حالى كه اين آيه با تعبير مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ (از پيش رو و از پشت سر) به طور كلى در هر زمان و از هر جهت چنين امرى را منتفى دانسته است.
جملهى پايانى اين آيه بيانگر اين نكته است كه قرآن به اين دليل قابل تحريف و تغيير نيست كه از سوى خداوند حكيم و ستوده فرود آمده است؛ خداوندى كه كارهايش هدفدار و بدون نقص، و خود، برخوردار از همهى كمالهاست؛ بنابراين اگر قرآن تحريف شده باشد نقض غرض و ناسازگار با حكيم بودن خداوند است.
مجموع تعابير اين دو آيه روشن مىكند كه صيانت قرآن از هر نوع تغيير و تحريفى، هم از درون، به لحاظ عزيز بودن و نفوذ ناپذيرى، و هم از برون، به دليل نگهبانى خداوند، تضمين شده است.
2- تحريف از منظر احاديث
بر سلامت قرآن از تحريف به احاديث بىشمارى در گروههاى متعدد، مىتوان استدلال كرد. البته اين به معناى نياز قرآن به احاديث در اينباره نيست؛ چون در واقع اين احاديثاند كه بايد اعتبارشان را از قرآن دريافت كنند و صحت و سقمشان را با محك قرآن به دست آورند؛ ليكن چون نوع اين احاديث در گواه بودنشان بر سلامت قرآن از تحريف، از سوى خود قرآن تأييد مىشود، مورد استناد قرار گرفتهاند. برخى از اين احاديث در چند دسته بدين شرحاند:
الف)حدیث ثقلین
منظور از اخبار «ثقلين» گروه احاديثى است كه رسول خدا (ص) در اين احاديث «عترت» يعنى اهل بيت و «قرآن» را جانشين خود معرفى فرموده و اين كه اين دو همدوش و غير قابل انفكاك از يكديگرند و بر مسلمانان فرض و واجب است كه از آن دو پيروى كنند و آنها را از هم جدا نسازند.
اين گونه روايات از طريق شيعه و سنى فراوان نقل شده است.
با مضمون اين احاديث به دو شكل و طريق مىتوان بر عدم تحريف قرآن استدلال نمود:
شكل اول استدلال: قائل شدن به تحريف قرآن مستلزم اين است كه امت اسلامى نتواند به قرآن تمسك جويد و از آن پيروى كند زيرا در صورت تحريف، قسمتى از قرآن از بين رفته و از حجيت و مدرك بودن ساقط شده است، در صورتى كه وجوب تبعيت از قرآن و تمسك به آن كه صريح اخبار ثقلين است تا روز قيامت باقى و پابرجاست.
از اين جا كشف مىكنيم و بر ما يقين حاصل مىشود كه قول به تحريف باطل و قابل اعتبار نمىباشد.
توضيح اين كه: روايات «ثقلين» بر اقتران و همدوش بودن عترت و كتاب و بر بقاى آن دو، تا روز رستاخيز دلالت مىكند.
بنابراين بايد، هم شخصى از افراد عترت تا روز قيامت پيوسته در ميان مردم باشد و هم قرآن، تا هر دو براى هميشه و تا رستاخيز، قرين و همدوش و پشتوانه يكديگر، هادى و راهنماى امت باشند تا در روز قيامت به پيشگاه پيامبر وارد شوند.
آرى، بايد آن دو در جامعه با هم وجود داشته باشند تا همان طور كه رسول خدا در اين احاديث اشاره فرموده است، تبعيت از آنها موجب هدايت و سعادت امت اسلامى شده، مسلمانان را از ضلالت و گمراهى، تاريكى و بدبختى مصون و محفوظ بدارد.
اين نيز روشن است كه تمسك به عترت و تبعيت از آنان با دوست داشتن آنان و پيروى نمودن از راه، روش و دستوراتشان خواهد بود.
و اين گونه تبعيت و پيروى نيز موقوف و وابسته به درك حضور و ديدن خود امام و به سخن گفتن با وى نمىباشد زيرا درك كردن خود امام براى همه افراد در زمان حضور خود امام هم ممكن نبود تا چه رسد به دوران غيبت وى.
آن چه كه مىگويند: در زمان غيبت نيز بايد لااقل عده مخصوص و معينى به حضور امام راه يافته و با وى ارتباط داشته باشند. گفتارى است بىاساس و ادعايى است بدون دليل زيرا پيروى نمودن از گفتار و روش امام يك نوع ارتباطى است كه اين ارتباط هميشه در ميان شيعهها با امامشان برقرار مىباشد، يعنى شيعيان در زمان غيبت نيز با امامشان مربوط بوده، او را دوست داشته، پيرو اوامر و دستورات وى مىباشند كه از جمله دستورات اوست. مراجعه كردن به راويان احاديث و ناقلان اخبار اهل بيت و متخصصين آن كه شيعه هميشه در حوادث و پيشامدهاى جديد به آنان مراجعه مىكنند و نظر پيشوايانشان را درباره اين رويدادها از آنان سؤال نموده و فرا مىگيرند.
اما مسئله تمسك به قرآن چون بدون دسترسى به قرآن واقعى امكان پذير نيست. اين است كه بايد قرآن هميشه در ميان مسلمانان موجود بوده، در دسترس آنان باشد تا بتوانند بر آن تمسك نموده، از آن پيروى كنند و از ضلالت و گمراهى نجات يابند. از اين گفتار و بيان چنين بر مىآيد؛ آنچه كه مىگويند: قرآن آسمانى و واقعى در نزد امام زمان (ع) موجود و محفوظ مىباشد، مطلبى است نادرست. زيرا وجود واقعى قرآن در آسمانها و يا در نزد امام غايب تمسك نمودن به قرآن را براى مسلمانان ميسور نمىكند بلكه بايد قرآن در دسترس مردم باشد، مراجعه نمودن مردم به آن براى هميشه و براى همه ممكن و ميسور باشد.
اين بود خلاصه استدلال بر عدم تحريف قرآن با حديث ثقلين از طريق اول
شكل دوم استدلال:
شكل و راه دوم در استدلال با اخبار «ثقلين» بر عدم تحريف قرآن، اين است كه اعتقاد به تحريف قرآن موجب سقوط قرآن از حجيت و از اعتبار و مدركيت است و كسانى كه به تحريف قائل هستند، در تمسك نمودن به قرآن موجود بايد به ائمه هدى (ع) مراجعه نموده، در صورت تأييد و امضاى آنان از قرآن فعلى تبعيت كنند و به عبارت سادهتر: در صورت وقوع تحريف، حجيت و اعتبار قرآن موجود موقوف و منوط بر امضاى اهل بيت خواهد بود ولى از اخبار متواتر «ثقلين» چنين بر مىآيد كه خود قرآن يك حجت و مدرك مستقل و يكى از دو مرجع اصيل اسلامى است؛ يكى قرآن و ديگرى اهل بيت كه از اين دو مدرك بايد مستقلا پيروى شود و از آن روايت چنين استفاده مىشود كه قرآن «ثقل اكبر» و بزرگترين حجت است و اهل بيت نيز «ثقل اصغر».
بنابراين چگونه ممكن است كه قرآن را از حجيّت استقلالى بياندازيم و حجت بودن آن را به اهل بيت، يعنى «ثقل اصغر» متوقف سازيم؟!
و اما اين كه گفتيم: در صورت وقوع تحريف، قرآن از حجيت مىافتد به اين دليل است كه در اثر تحريف و تغيير، ممكن است بعضى از قراين و شواهد لفظى كه در آيات قرآن به كار رفته و بيانگر معناى اصلى آيات بوده است، ساقط شود و در نتيجه معناى واقعى آيات كه از قرائن و شواهد ساقط شده، استفاده مىشد، مجهول و ناشناخته بماند و معناى ظاهرى آيات كه بر خلاف معناى واقعى آن است به جاى آن بنشيند.(البیان آیه الله خویی)
ب) احاديث متعدد از اهل بيت عليهم السّلام كه با صراحت يا با اشاره بر سلامت قرآن از تحريف دلالت دارند؛ از جمله حديثى در اصل حسين بن عثمان از امام صادق عليه السّلام نقل شده است كه حضرت مىفرمايد:
ما بين الدّفّتين قرآن؛ آنچه كه بين دو جلد قرار دارد قرآن است [بدون كم و زياده].
و بخشى از نامهى امام باقر عليه السّلام كه به يكى از ياران خود به نام سعد الخير چنين مىنگارند:
... و كان من نبذهم الكتاب أن أقاموا حروفه و حرّفوا حدوده؛ از جمله بىاعتنايى آنان به قرآن اين است كه الفاظ قرآن را به پاداشتند، ولى حدود و معارفش را تحريف كردند.
استاد معرفت دربارهى اين حديث مىگويد:
عبارت امام صراحت دارد كه در الفاظ قرآن تحريفى صورت نگرفته؛ چون مىفرمايد الفاظ قرآن را به پا داشتند [كنايه از اين كه حفظ كردند] هر چند آنان احكام قرآن را تغيير دادند و دستوراتش را تباه ساختند.
و نيز احاديثى ديگر كه به خاطر رعايت اختصار از ذكرشان خوددارى مىشود.
ج) احاديثى كه در صدد بيان بلنداى مرتبهى قرآن در زندگى هدايتى انسانهاست .
د) احاديثى كه قرآن را به طور مطلق معيار درستى و نادرستى انديشهها و روايات مىشناسد و آن چه را با قرآن هماهنگى ندارد، مردود مىشمرد. دربارهى اين گروه از احاديث بررسى بيشترى خواهيم داشت.
ه) روايات بىشمارى در ابواب گوناگون فقهى، مانند احاديث «باب درخواست شفا از قرآن»، «باب توسل به قرآن»، «باب حفظ و از بر كردن قرآن»، «باب آداب تلاوت قرآن»، «باب سوگند به قرآن» و بابهاى ديگرى كه هر كدام دهها روايت را در بردارند.
اگر قرآن موجود تحريف شده بود، نمىتوانستيم اين آثار فقهى را براى قرآن اثبات كنيم.
قدما و متأخران اماميه براى نيل به دو هدف به روايات استناد كردهاند:
اول: اثبات سلامت قرآن از تحريف؛ دوم: ساقط كردن احاديث تحريف نما، در صورتى كه تأويلى درست براى معناىآنها يافت نشود؛ چون در مقام تعارض احاديث، ناگزير احاديثى كه سندشان ضعيف و دلالتشان نامفهوم و يا مخالف با قرآن باشد ساقطاند و آنها روايات تحريفنما هستند.
( تحريف ناپذيرى قرآن(نجار زادگان)، ص: 29 )
علامه طباطبائى در اين زمينه چنين مىنگارد:
افزون بر آيات قرآن [در اثبات سلامت قرآن از تحريف] اخبارى بسيار از پيغمبر صلّى الله عليه و آله از طريق شيعه و سنى نقل شده كه فرموده است: در هنگام بروز فتنهها و براى حل دشوارىها به قرآن پناه بريد ... و همينطور حديث شريف ثقلين كه از طريق شيعه و سنى به حد تواتر نقل شده است ... و باز اخبارى بسيار كه از طريق رسول خدا و پيشوايان اهل بيت عليهم السّلام رسيده و دستور دادهاند اخبار واحاديثشان را بر قرآن، به طور مطلق (بدون آن كه اختصاص به حديثى دون حديثى ديگر داشته باشد،) عرضه كنند. روشن است اگر كتاب الهى تحريف شده بود، معنايى براى اين گونه احاديث نبود ... و همينطور اخبارى ديگر( الميزان فى تفسير القرآن، ج 12، ص 107- 108)
مباهله علامه حسن زاده آملی در مورد عدم تحریف قرآن
در قرآن کریم به هیچ وجه و هیچ نحو تحریفی نشده است. این قرآن بین دفّتین که اول آن فاتحه و آخر آن ناس است.همانی است که بر خاتم صلّی علیه وآله و سلم انزالاً و تنزیلاً وحی شده است ،و ترتیب سور و آیات،همه به فرمان حق،سبحانه است و اگر کسی خلاف این حکم را مدعی است . علاوه بر این که رساله ای در ردّ آن نوشته ام و براهین قاطعه آورده ام ، با چنان کس به مباهله حاضرم.
(منبع:هزار ویک نکته ،صفحه 102)
علامه کتابی درباره عدم تحریف دارند به نام: (فصل الخطاب فى عدم تحريف كتاب ربّ الارباب) که به فارسی نیز ترجمه شده است به نام : قرآن هرگز تحريف نشده(نشر قیام)
بيشتر اهل سنت در بررسى احاديثى كه دلالت بر تحريف به نقيصه دارند به نظريهى «نسخ التلاوة» روى آوردهاند. آنان (طبق اين نظريه)، مضامين اين احاديث را آياتى مىدانند كه ابتدا از ناحيهى خدا نازل شدهاند و سپس الفاظ آنها همراه با حكمشان منسوخ شده است (نسخ التلاوة با حكم) و يا تنها تلاوتش منسوخ شده و حكمش باقى است (نسخ التلاوة بدون حكم).
ابن حزم اندلسى دربارهى آيهى رجم مىگويد:
اين آيهاى از قرآن بود كه لفظش نسخ شد، ولى حكمش باقى است. «. ابن حزم، المحلى، ج 11، ص 434»
ابو شامه و طحاوى نيز بر همين باورند. سيوطى هم مىگويد:
از اين نمونهها كه آيهاى از قرآن بعد از نزول، نسخ شده باشد [و اكنون در قرآن نيست] زياد است.(جلال الدين سيوطى، الاتقان، ج 2، ص 81)
سپس سيوطى رأى عبد اللّه بن عمر را كه گفته بود «بسيارى از قرآن از دست رفته است.» و نيز رأى عايشه دربارهى سورهى احزاب را كه آيات آن را بيش از حد كنونى مىدانست، بر «نسخ التلاوة» حمل مىكند.
ابن حزم نيز پس از آوردن قول ابى بن كعب دربارهى تعداد آيات سورهى احزاب- كه تعداد آن را بيش از حد كنونى مىدانسته است- و حكم به صحت سند آن، مىنويسد:
اگر الفاظ آن آيات نسخ نشده بود، بدون ترديد أبىّ بن كعب آن را تلاوت مىكرد؛ شاهد آن هم اين است كه ابى بن كعب مىگويد: «سورهى احزاب به اندازهى سورهى بقره بود» و نگفته هم اكنون به اندازهى سوره بقره است؛ بنابراين مقدار زيادى از الفاظ اين سوره نسخ شدهاند.(. ابن حزم، المحلى، ج 11، ص 234.)
آلوسى نيز در اين باره قاعدهى كلى به دست مىدهد و مىگويد:
هنگام جمع قرآن توسط ابابكر، آياتى كه متواتر نبودند و تلاوتشان منسوخ
بود، در قرآن نوشته نشد، ليكن كسانى كه نسخ آنها را نشنيده بودند باز آنها را به عنوان آيات قرآن تلاوت مىكردند .... ( آلوسى، روح المعانى، ج 1، ص 45)
سپس آلوسى بعد از آوردن تعدادى از احاديثى كه دلالت بر نقصان قرآن دارند، چنين ادامه مىدهد:
... احاديث در اينباره بيش از آن است كه به شمارش درآيد؛ ليكن (همانطور كه گفتيم) جملگى اين احاديث بر «نسخ التلاوة» حمل مىشوند. (همان)
زرقانى و ديگران نيز همين راه را پيمودهاند.(محمد بن عبد العظيم زرقانى، مناهل العرفان، ج 2، ص 225)
برای اطلاع بیشتر در این رابطه به پست 36 رجوع کنید
تحريف در صحاح اهل سنت و غيره
روايات زيادى در كتب معتبر اهل سنت مثل صحاح و غير آن وجود دارد كه دلالت بر تحريف دارند. هر گاه آن روايات درست باشد، بايد قائل به تحريف شد اينك قسمتى از آنها را بيان مىكنيم:
1- حدثنا قبصة بن عقبة ... عن ابراهيم بن علقمة قال: (دخلت فى نفر من اصحاب عبيد اللّه الشام فسمع بنا ابو الدرداء فأتا نا فقال: أفيكم من يقرأ؟ فقلنا: نعم.قال: فايكم؟ فاشاروا الى فقال: اقرأ، فقرأت.
(و الليل اذا يغشى و النهار اذا تجلى و الذكر و الانثى).
قال: أنت سمعتها من فى صاحبك؟ قلت: نعم، قال: و انا سمعتها من فى النبى (ص) و هؤلاء يأبون علينا.) (بخارى، با حاشيه سندى، ج 3، ص 139)
ابراهيم بن علقمة مىگويد: من با يكى از اصحاب بنام عبد الله وارد شام شديم ابو درداء كه از ورود ما مطلع شد، پيش ما آمد و از ما سئوال كرد كه بين شما قارى قرآن هست؟ ما گفتيم بله، او گفت كدام يك قارى هستيد؟ به من اشاره كردند. ابو درداء گفت بخوان، من اين آيه را خواندم: (و الليل اذا يغشى و النهار اذا تجلى و الذكر و الانثى)(با اينكه درست اينست: «وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثى» ) او گفت: از زبان رفيقت اينطور شنيدى؟ گفتم: بله. او گفت:من هم از زبان پيامبر (ص) اينطور شنيدم ولى اينها ما را تخطئه مىكنند!
2- حدثنى الاعلى ... عن انس بن مالك ان رعلا و ذكوان و عصية و بنى كيان استمدوا رسول اللّه على عدوهم فامدهم بسبعين من الانصار كنا نسميهم القراء فى زمانهم كانوا يحتطبون بالنهار و يصلون بالليل حتى اذا كانوا ببئر- معونة قتلوهم و غدروا بهم فبلغ النبى (ص) ذلك فقنت شهرا يدعوا فى الصبح على احياء من احياء العرب على رعل و ذكوان و عصيه و بنى كيان.
قال انس: فقرأنا فيهم قرآنا ثم ان ذلك رفع ... (بلغوا عنا قومنا انا قد لقينا ربنا فرضى عنا و ارضانا) (بخارى با حاشيه سندى، ج 3 ص 19 ):
از انس بن مالك نقل شده كه گفت: قبيله رعل و ذكوان و عصيه و بنى كيان از پيامبر (ص) تقاضا كردند تا آنان را در مقابل دشمنانشان كمك نمايد. پيامبر (ص) آنها را توسط هفتاد نفر از انصار يارى كرد كه آنها را قارى مىناميديم. آنان روزها به جمع آورى هيمه مىپرداختند و شبها نماز مىخواندند تا اينكه آنها را در كنار چاهى كه به (بئر معونه) معروف بود، سر بريدند و اين خبر به پيامبر (ص) رسيد لذا پيامبر گرامى اسلام (ص) تا يك ماه در قنوت نماز صبح عشيرههائى از عشاير عرب كه عبارت از رعل و ذكوان و عصيه و بنى كيان باشند نفرين مىكرد انس گفت در مورد اين قضيه آيهاى نازل شد كه بعدا برداشته شد و آن آيه اين چنين بود:
(بلغوا عنا قومنا انا قد لقينا ربنا فرضى عنا و ارضانا).
3- عن عمر: (لو لا أن يقول الناس ان عمر زاد فى كتاب اللّه لكتبت آية الرجم بيدى) (بخارى: باب الشهادة عند الحاكم فى ولاية القضاء و الاتقان: ج 1، ص 25 ):
از عمر نقل شده كه گفته است: اگر بيم آن نبود كه مردم بگويند: عمر بر قرآن افزوده است هر آينه آيه رجم را با دست خود مىنوشتم.
بنابر اين عمر معتقد به تحريف قرآن و كم شدن از آن بوده چون آيه رجم در قرآن نيست و او مىخواست بنويسد نه اينكه بگويد در قرآن هست ولى تلاوت آن نسخ شده است گر چه از مردم مىترسيد و ننوشت.
لذا سيوطى از صاحب البرهان نقل مىكند كه او گفته: ظاهر اين حرف اينست كه نوشتن عمر جايز بود ولى گفتار مردم مانع شد كه بنويسد.
و چيزى كه فى نفسه مباح است گاهى مانع خارجى جلوى آن را مىگيرد بنابر اين وقتى مباح شد لازمهاش اينست كه هميشه اينطور باشد(الاتقان: ج 2، ص 26).
4- اخرج البخارى فى تاريخه عن حذيفة قال: «قرأت سورة الاحزاب على النبى (ص) فنسيت منها سبعين آية ما وجدتها» ( الدر المنثور: ج 5، ص 180)
بخارى در تاريخش بنقل از حذيفه آورده است كه: من سوره احزاب را براى پيامبر (ص) خواندم و بعدا هفتاد آيه آنرا فراموش كردم و در هيچ قرآنى آنها را نيافتم.
و كذا قالت عائشة على ما اخرجه ابو عبيد فى الفضائل و ابن الانبارى و و ابن مردويه عنها: «كانت سورة الاحزاب تقرأ فى زمان النبى (ص) مائتى آية فلما كتب عثمان المصاحف لم يقدر منها الاعلى ما هو الان.» (الاتقان: ج 2، ص 25، و الدر المنثور: ج 5، ص 180)
و همچنين ابو عبيد در الفضائل و ابن الانبارى و ابن مردويه آوردهاند كه عائشه گفت سوره احزاب در زمان رسول خدا (ص) دويست آيه خوانده مىشد ولى وقتى عثمان به كتابت قرآن اقدام كرد بجز به آياتى كه فعلا هست دسترسى پيدا نكرد
5- نقل عن ابن مسعود انه حذف المعوذتين من مصحفه و قال: «انهما ليستا من كتاب اللّه» (مجمع الزوائد: ج 7، ص 149 و 150 بنقل از احمد و گفته رجال سند صحيح است، و همينطور بنقل از طبرانى در الكبير و الاوسط، و ارشاد السارى: ج 7، ص 442، و مصنف ابن ابى شيبه: ج 10، ص 538 و الاتقان: ج 1، ص 65):
از ابن مسعود نقل شده كه او سورههاى معوذتين ( سوره ناس و فلق) را از قرآنش انداخته، و گفته آنها جزء قرآن نيستند.
مصحف فاطمه عليها السلام
ممكن است توهم شود كه مصحف فاطمه زهراء (ع) مثل قرآن عايشه يا حفصه يا ساير صحابه و تابعين بوده كه آيات آن با آيات قرآن مشهور و متواتر فرق داشته است.
ولى بايد توجه داشت كه: روايات زيادى در مورد مصحف ايشان و چگونگى آن وارد شده است. در بعض از آن روايات با صراحت اعلام شده كه در مصحف آن بانوى دو جهان نه تنها احكام حلال و حرام، بلكه علوم آينده در آن بيان شده است. بعضى صراحت دارند در اينكه وصاياى آنحضرت در مصحفشان مندرج بوده است. بنابر اين بعيد بنظر نمىرسد كه بعضى از معارفى كه فاطمه (ع) در طول زندگى از پدر بزرگوارش آموخته، در آن آمده باشد. هم چنين برخى احاديث با صراحت مىگويند: كه مصحف ايشان، مصحف قرآنى نبوده است ( در مورد همه اين روايات به كتاب كافى بابى كه در آن مسائل صحيفه بيان شده يعنى ج 1، ص 240 مراجعه فرمائيد)
البته منظور اين نيست كه بدانيم، مندرجات مصحف ايشان چه بوده است. بلكه مقصود اينست كه بگوئيم: مصحف ايشان، مصحف قرآنى نبوده است. و لذا توهم بعضىها در مورد مصحف ايشان بىمورد است
ردّ اتهام
بسيارى از بزرگان علماى اهل سنت، كه منصفانه مسأله تحريف را بررسى كردهاند، شيعه اماميّه را از تهمت قول به تحريف، مبرّا دانستهاند:
اولين كسى كه شهادت به نزاهت موضع شيعه داده است، ابو الحسن على بن اسماعيل اشعرى (متوفاى 324)، شيخ اشاعره و بنيانگذار مكتب اشعرى است كه تمامى جهان تسنّن، امروزه پيرو اين مكتب هستند. وى در اين زمينه چنين مىگويد:
شيعه اماميه دو دستهاند: يك دسته كوتهنظران ظاهربين كه فاقد انديشهاند و در مسائل دينى داراى نظر و آراى عميق نيستند. اينان قائل به تحريف در جهت نقص برخى كلمات بودهاند و دليل آنان رواياتى است كه نزد محققين طائفه فاقد اعتبار است؛ ولى همين دسته نسبت به زيادتى در قرآن، بكلى منكرند و مىگويند: هرگز در قرآن زيادتى رخ نداده است. دسته دوم، محققين و صاحبان نظر و اجتهادند كه هر دو جهت زيادت و نقص را منكرند. آنها مىگويند: قرآن همچنانكه بر پيغمبر اكرم (ص) نازل شده تاكنون دستنخورده است و از گزند تحريف، به طور مطلق، در امان بوده است، زيادت، نقص و تبديل و تغييرى، در آن حاصل نشده است.
علامه شيخ رحمت الله هندى دهلوى در كتاب نفيس خود اظهار الحق به تفصيل در نزاهت و برائت شيعه از قول به تحريف سخن گفته است. مجموع اين گفتار او را در صيانة القرآن آوردهايم.
همچنين استاد معاصر، محمد عبد الله دراز در كتاب پرارج خود، مدخل الى القران الكريم ، از شيعه دفاع نموده، ساحت آنها را از اين تهمت مبرّا دانسته است.
استاد شيخ محمد محمد مدنى، رئيس دانشكده الهيات دانشگاه الازهر در رسالة الاسلام به تفصيل و استشهاد فراوان از موضع شيعه دفاع كرده و به طور كلى، اين نسبت را به شيعه نسبت ظالمانه گرفته است. (تاريخ قرآن،آیه الله معرفت ص: 168 )
پرسش:
مهمترین دلایل عدم تحریف در قرآن چیست؟
پاسخ:
1. اهتمام یک ملت
بی شک قرآن به عنوان کتاب مقدس مسلمانان در بین آنها از جایگاهی ویژه ای برخوردار است. مسلمانان همیشه برای قرآن احترام خاصی قائل بوده و سعی در ترویج آن می نموده اند. از طرفی دیگر قرآن مرجع اصلی مسلمانان در همه مسایل زندگی است (از فعالیت های دینی گرفته تا فعالیت های سیاسی و …). بنابراین انگیزه های زیادی برای نقل و حراست از قرآن در بین مسلمانان وجود دارد و مرجع و ملاک اصلی آنها قرآن بوده و هست.
لذا اگر تغییر و تحریفی در قرآن رخ می داد بی ترید شاهد اخبار متواتریدر این زمینه می بودیم در حالی که چنین نشده.
2. تواتر قرآن
يـكـى از دلايـل مـهـم كه شبهه تحريف را ازبين مى برد اين است كه قرآن بايد متواتر باشد, يعنى مـجـمـوع و اجـزاى آن , هـم سـوره ها و هم آياتش و حتى جمله ها، كلمات، حروف، بلكه قرائت و حركات حروفش همگى بايد بطور متواتر رسيده باشد.
پيامبر (ص) قرآن را در ميان جمعيت فراوانى -كه به حد تواتر مى رسيدند- ايراد مـى فـرمـود، چـراكـه معجزه و نشانه راستگويى اوست و اگر به آن حد از جمعيت ابلاغ نمى كرد معجزه او محقق نمى گشت و حجتى بر نبوتش باقى نمى ماند (1)
از این گذشته قرآن همواره به صورت متواتر در کتاب ها ضبط شده حتى تمام حروف، صداها، نحوه نگارش و مسائلى از اين قبيل هـمـگـى مـشـخص شده به طورى كه انسان گمان قوى، بلكه يقين پيدا مى كند چيزى بر قرآن افزوده يا از آن كم نشده است.
3. معجزه بودن قرآن
قرآن معجزه ی جاوید پیامبر اسلام است.
تحريف منافى با معجزه بودن قرآن است . زيرا با تحريف، معانى قرآن ضايع مى گردد و مدار اعجاز فصاحت و بلاغت است كه دايرمدار معنى و لفظ هستند. مـعجزه بودن قرآن كه براى آن تحدى هم شده است و معارضان و مخالفان در اين تحدى شكست خـورده انـد، بـه شـرط حفظ كليت و تماميت آن و اينكه تمامى آن قابل استناد به حق تعالى باشد درست است، و اين امر جزو معتقدات مسلمانان است كه قرآن معجزه جاودانه الهى و نبوى است. (2)
4. آيات قرآنى و وعده هاى صريح الهى بر حفظ قرآن
مشهورترين اين آيات سه آيه است:
5. احاديث (دلایل روایی)
حـديـث مـشـهور ثقلينكه از طرق خاصه و عامه در حد استفاضه است:
“انى تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتى اهل بيتى و انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض”
یعنی: “من در ميان شما دو يادگار گرانبها باقى مى گذارم , كتاب الهى و عترتم كه اهل بيت من است و آن دو از همديگر جدايى ناپذيرند تا در آخرت در كنار حوض كوثر به نزد من بازآيند”
این حدیث جزو اخبار متواتر در منابع شیعه و اهل سنت است. (8)
احاديث عرض ( عرضهداشتن ) حديث بر قرآن:
احـاديـث صحيحه اى داريم كه قائل به وجوب عرض خبرهاى متعارض، بلكه مطلق احاديث، بر قرآن كريم اند. آنـگاه بايد آنچه موافق قرآن است اخذ كرد و مخالف با قرآن را رها كرد، و در صورتى كه سوره ها و آيـات قـرآن مصون از تحريف و محفوظ از نقصان نبود، اين قاعده از سوى ائمه اهل بيت طاهرين (ع ) مقرر نمى گشت. (9)
حـاديـث وارده در ثـواب قـرائتسـوره هـا در نمازها و غير آن كه اگر سوره هاى قرآن كاملا مجموع و مدون و نزد مسلمانان محفوظ نبود، اين امر معنى پيدا نمى كرد. (10)
-احاديث وارده از ائمه عليهم السلام در باب اينكه آنچه در دست مردم است، همان قرآن نازل شده از سوى خداوند است. (11)
6. اجماع
اجماع فريقين، و نيز اجماع علماى شيعه از عصر ائمه تا امروز است.
بـزرگـان شـيعه از شيخ صدوق (قرن چهارم) تا آيت اللّه خويى و امام خمينى و ساير مجتهدان و مراجع بزرگ شيعه قائل به تحريف ناپذيرفتن قرآن بوده اند.
7. نماز شيعه اماميه
زيرا ائمه طاهرين (ع) و فقهاى اماميه قرائت سوره كامله اى را بعد از حمد در ركعت اول و دوم هر نماز از نمازهاى پنجگانه روزانه واجب مى دانند؛ و اين حاكى از اعتقاد اماميه به نيفتادن چيزى از قرآن است. (12)
8. عدم اعتراض علی(ع)
بـه ايـن شـرح كه اگر قرآن امام [مصحف عثمانى] كه در دوران خلافت عثمان فراهم آمده، و هـمين است كه در دست ماست، محرف بود، هر آينه بر على (ع ) واجب بود كه [اعتراض كند ] و تصحيح آن را در صدر برنامه حكومت خويش قرار دهد. همچنانكه تغييراتى را كه عثمان در سنت پيغمبر داده بود، و زيان آنها كمتر از تحريف قرآن بود، در وقت اولين اعلام برنامه حكومت خويش يادآورى كرد؛ چنانكه فرمود تيولهايى را كه عثمان از بـيـت المال مسلمانان بخشيده است، پس خواهم گرفت، هر چند به مهريه زنان و خريد غلامان داده باشيد. (13) [و پيشتر احاديثى را كه بالصراحه حاكى از تاييد اميرالمؤمنين (ع) از عملكرد عثمان و صحت مصحف عثمانى است، نقل كرديم]
پرسش:
آیا دلیل عقلی هم بر عدم تحریف قرآن وجود دارد؟
پاسخ:
بله،شـيـواتـريـن دلـيل عقلى را در اين زمينه شادروان علامه طباطبايى عرضه داشته است: اما آن قرآنى را كه زيد بن ثابت در زمان عثمان گردآورى كرد، بدون شك حاوى جميع قرآن است و در آن يك كلمه كم و يا يك كلمه زياد نشده است. و قول به تحريف قرآن از درجه اعتبار ساقط است.
چون اخبار آحادى كه در تحريف وارد شده است، حجيت آنها متوقف بر حجيت قول امام است، كه آن را بـيان كرده است، و حجيت قول امام متوقف بر حجيت قول رسول اللّه (ص ) است كه امام را وصـى و خـلـيفه و معصوم معرفى فرموده است؛ و حجيت قول رسول اللّه متوقف بر حجيت قرآن است كه رسول اللّه را معصوم و امام و نبى و ولى معرفى كرده است؛ و اگر قائل به كم بودن يا زياد بـودن يـك حـرف در قرآن مجيد بشويم، تمام قرآن از حجيت ساقط مى شود و سقوط اين حجت حـجـيت اخبار تحريف را نيز ساقط مى كند … [ به تعبير ديگر ] اخبار تحريف كه قرآن را از حجيت سـقـوط مـى دهد، عمل به مفادش موجب اسقاط خود آنها مى شود، يعنى از ثبوتش عدمش لازم مى آيد و بنابراين عمل به آنها مستحيل [ غير ممكن ] است. (14)
پرسش:
چرا بعضی از علما مانند حاجی نوری در فصل الخطاب في تحريف الكتاب قائل به تحریف قرآن هستند؟
پاسخ:
1) کتاب "فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب" از آثار حاج شیخ میرزا حسین نوری است. این کتاب را مرحوم حاجی در سال 1292)ه. ق( در نجف اشرف تألیف کرد و در سال 1298 در کشور عراق چاپ شد. این کتاب که در مورد تاریخ تدوین قرآن کریم و اخبار مربوط به آن است، 12 دلیل از اصناف اخبار ضعیف و غیر قابل اعتماد برای اثبات تحریف به نقصان، در قرآن کریم اقامه می کند. بیشترین اتکال مرحوم حاجی در این کتاب اخباری است که در کتاب "انوار النعمانیه" مرحوم سید نعمت الله جزایری آمده است. سید نعمت الله جزایری از اخباریون معروف جهان تشیع می باشد و کتاب "انوار النعمانیه" او حاوی مطالبی عجیب و منحصر به فرد است که معادل آن در دیگر کتب روایی یافت نمی شود. نوشته شدن کتاب "فصل الخطاب" سبب اعتراض عمومی جهان تشیع و نوشتن کتب و مقالات فراوانی در رد آن شد، تا منجر به پیشمانی مرحوم محدث نوری شد.
2) مرحوم محدث نوری در اواخر عمر از نوشتن این کتاب به شدت پشیمان شد. علامه آقا بزرگ تهرانی که خود از شاگران حاجی نوری بوده است می نویسد: استاد ما حاجی در اواخر عمر خویش می گفت: من در نام گذاری کتابم اشتباه کردم و سزاوار بود نام آن را "فصل الخطاب فی عدم تحریف الکتاب" بگذارم، چرا که در آن ثابت می کنم قرآن شریف موجود بین دو جلد که در همه عالم منتشر شده است با تمامی سور و آیات و جملاتش وحی الهی است که هیچگونه تغییر یا تبدیل و زیاده و نقصان از هنگام جمع آوری آن تا به امروز در آن واقع نشده است. من در مواضع متعددی از کتاب به جهت جلوگیری از تیرهای سرزنش و ملامت دیگران در تصریح به عقیده خودم اهمال نمودم، بلکه از روی غفلت برخلاف عقیده خود سخن گفتم.(15)
بزرگان جهان تشیع از صدوق تا فیض کاشانی و دیگران به عدم تحریف قرآن از حیث زیادت و نقصان و هر نوع تحریف لفظی تأکید ورزیده اند و تنها عده معدودی از اخباریون شیعه و محدثین اهل سنت قائل به تحریف شده اند. نظر رسمی جهان شیعه و اهل سنت عدم تحریف قرآن کریم است و تنها کسانی که غرض ورزی می کنند به اقوالی که برای قاطبه علمای فریقین ضعیف و غیرقابلقبول است، استناد می کنند.
اگر قرار باشد به صرف وجود بعضی از احادیث در باب تحریف قرآن ما تحریف را به تشیع نسبت دهیم، این روایات در کتب اهل سنت، هم به تعداد بیشتری وجود دارد و هم سند آن روایات بر مبنای اهل سنت صحیح تر است و هم متن آن روایات صراحت بیشتری در تحریف دارد.ولی روایات تحریف در کتب شیعه از نظر سند ضعیفتر و تعداد آنها نیز کم است و از نظر محتوا قابل توجیه هستند. بسیاری از این روایات منظورشان از تحریف قرآن، عمل نکردن مردم به بعضی از دستورات قرآن است، نه اینکه چیزی در قرآن کم و زیاد شده باشد.
منابع:
1. نهايةالوصول الى علم الاصول , به نقل بروجردى، البرهان، ص 111
2. براى تفصيل ـ التحقيق، ص 47؛ صيانة القرآن، 37 ـ 41.
3. الحجر،15.
4. حجر , 6.
5. صيانة القرآن، ص 31.
6.فصلت ،41.
7. قیامة،75.
8. ”بحرانی” در غایت المرام این حدیث را به 39 طریق از اهل سنت و به 81 طریق از شیعیان نقل کرده، “هندی” در عقبات الانوار این حدیث را از طرق زیادی از 35 صحابی پیامبر نقل کرده و …
9. نيز براى نصوص احاديثى كه در اين باره از منابع معتبر شيعه نقل شده است. ـ التحقيق فى نفى التحريف، ص 31 ـ 32؛ صيانة القرآن، ص 35 ـ 37.
10. براى نصوص اين احاديث ـ التحقيق، ص 35 ـ 37.
11. براى نصوص اين احاديث ـ صيانة القرآن، ص 41 ـ 42؛ التحقيق، 41 ـ 43.
12. البيان، ص 233 ـ 234؛ التحقيق، 48.
13.قـانـون تـفـسير، ص 95.
14. مهر تابان، مجموعه مصاحبات آيت اللّه سيد محمد حسين حسينى طهرانى با علامه سيد محمد حسين طباطبايى، ص 206 ـ 207.
15. الذریعه، ج 16، ص 231