من از زن ها بدم میاد!
تبهای اولیه
سلام من تازه میخوام برم دانشگاه و چون رشته ام کامپوتر ممکنه جفتیم زن باشه بعد ما مجبوریم با هم حرف بزنیم .حالا مشکل اینجاست که من 17 سالم هست ولی خیلی از زن ها بدم میاد و وقتی باهاشون حرف میزنم یا نگاهشون میکنم اعصابم بد جور به هم میریزه نمیدونم چیکار کنم این مشکل رو با دخترهای فامیل هم دارم اگه میشه کمکم کنید .
کارشناس بحث : حامی
سلام من تازه میخوام برم دانشگاه و چون رشته ام کامپوتر ممکنه جفتیم زن باشه بعد ما مجبوریم با هم حرف بزنیم .حالا مشکل اینجاست که من 17 سالم هست ولی خیلی از زن ها بدم میاد و وقتی باهاشون حرف میزنم یا نگاهشون میکنم اعصابم بد جور به هم میریزه نمیدونم چیکار کنم این مشکل رو با دخترهای فامیل هم دارم اگه میشه کمکم کنید .
از اخلاقشون بدتون میاد یا از وجود زن ها متنفرید ؟
من خودم از غیبت کردن و زیاد حرف زدن و بهتان زدن که تو اکثر خانم ها هست خیلی بدم میاد ! ولی دختر خوب هم پیدا میشه
شوخی:
1-این یه نشونه خوبه در واقع از زن ها می ترسید از این که گرفتارشون بشید
2-نگران نباشید اونا هم از شما بدشون میادچون گفتن دل به دل راه داره:khandeh!:.
3- با خیال راحت برو درستو بخون اینقد هم به دخترا بد و بیراه نگو:Narahat az:. کی حواسش به تو هست؟ تو هم مث اونا حواست بهشون نباشه. تا کمتر احساس تنفر کنی.
4- گذراست و به زودی متوجه میشی که چه موجودات دوست داشتنی خداوند به نام زن خلق کرده که بدون اونا زندگی نمیچرخه:khaneh::ok:!
2-نگران نباشید اونا هم از شما بدشون میادچون گفتن دل به دل راه داره:khandeh!:.
اومدم بنویسم اونام از تو بدشون میاد دیدم شما نوشتی!!!:khaneh:
اما حالا سوال!!!
جناب آقای 17ساله
از چه سنی این احساسو نسبت به خانوما پیداکردی؟
چه خاطره ی تلخی با دیدن خانوما برات تداعی میشه؟
تو خونتون حرف حرفه مامانه یا بابا؟
خواهر بزرگتر از خودت داری؟
پسر چندمی هستی؟
این احساست از تلقین دیگران بهت ایجاد نشده؟
مثلا یبند بگند آره و نگاه به فلان دختر نکن
یا نگاه کردیو ملامتت کردند
یا بهت تهمتی زدند؟
خوب فکر کنو بگو
از منم بدت میاد و لی خوب جواب بدی میشه کمکت کنیم
آفرین تا عنوانو خوندماومدم بنویسم اونام از تو بدشون میاد دیدم شما نوشتی!!!:khaneh:
اما حالا سوال!!!
جناب آقای 17ساله
از چه سنی این احساسو نسبت به خانوما پیداکردی؟
چه خاطره ی تلخی با دیدن خانوما برات تداعی میشه؟
تو خونتون حرف حرفه مامانه یا بابا؟
خواهر بزرگتر از خودت داری؟
پسر چندمی هستی؟
این احساست از تلقین دیگران بهت ایجاد نشده؟
مثلا یبند بگند آره و نگاه به فلان دختر نکن
یا نگاه کردیو ملامتت کردند
یا بهت تهمتی زدند؟
خوب فکر کنو بگو
از منم بدت میاد و لی خوب جواب بدی میشه کمکت کنیم
راستش من تنفر یا چیزی ندارم ولی قبل 14 سالگی یک همچنین احساسی نداشتم ولی از اون به بعد داشتم تا الان دست خودم هم نیست
جواب سوال ها:
از چه سنی این احساسو نسبت به خانوما پیداکردی؟ 14 سالگی
چه خاطره ی تلخی با دیدن خانوما برات تداعی میشه؟ هیچ خاطره ی بدی ازشون ندارم یک دفعه حسم اینجوری شد
تو خونتون حرف حرفه مامانه یا بابا؟بیشتر بابا
خواهر بزرگتر از خودت داری؟نه خودم پسر اول هستم و دوتا برادر دیگه
پسر چندمی هستی؟اولی
این احساست از تلقین دیگران بهت ایجاد نشده؟ نه اتفاقا دیگران بیشتریاشون منحرفن و تمام مدت چیزهای بد نگاه میکنندو به من میگند برو دنبال دوست دختر و از اینجور چیزها که حرفاشون روم هیچ اثری نداره خیر سرمون سید هستیم
یا بهت تهمتی زدند؟تهمت که خیلی مثلن مهمونمون یک عکس بد توی کامپوتر خودمون دانلود کرده و بعدن گردن من میندازه و بقیه هم باور میکنند
از منم بدت میاد و لی خوب جواب بدی میشه کمکت کنیم
توی اینترنت کار ندارم راحتم ببخشید که حسم اینجوریه دست خودم نیست ولی منظور من از بدم میاد احساس تنفر نیست امیدوارم این حس بعدا از بین بره.اسم من هم مصطفی هست.
از اخلاقشون بدتون میاد یا از وجود زن ها متنفرید ؟
من خودم از غیبت کردن و زیاد حرف زدن و بهتان زدن که تو اکثر خانم ها هست خیلی بدم میاد ! ولی دختر خوب هم پیدا میشه :)
نه از وجودشون نه از اخلاقشون .
فقط وقتی باهاشون حرف میزنم یا چشمم بهشون میخوره اذیت میشم.ولی اخلاق بد و خوب توی زن و مرد تو دوتاش پیدا میشه .
نمیدنم چرا مثل بقیه پسر ها نیستم.
14 سالگی
یعنی از سنی که به تکلیف رسیدیو سعی کردی به دستورات و قوانین دینت توجه کنی
هیچ خاطره ی بدی ازشون ندارم یک دفعه حسم اینجوری شد
جالبه!!!!!!
بیشتر بابا
مامانتون از اطاعت بابا ناراحتی نمیکنه؟؟؟؟؟؟
نه خودم پسر اول هستم و دوتا برادر دیگه
احساست باید برعکس باشه من تعجب میکنم:Moteajeb!:
نه اتفاقا دیگران بیشتریاشون منحرفن و تمام مدت چیزهای بد نگاه میکنندو به من میگند برو دنبال دوست دختر و از اینجور چیزها که حرفاشون روم هیچ اثری نداره خیر سرمون سید هستیم
شاید کرهیه رفتار اونا تورو از دختر جماعت زده کرده
و در ناخودآگاهت این حک شده که دخترا مسبب این گناهاند
تهمت که خیلی مثلن مهمونمون یک عکس بد توی کامپوتر خودمون دانلود کرده و بعدن گردن من میندازه و بقیه هم باور میکنند
نه مثلا برات دردسر بسازند که به فلانیه(مونث فلانی!:khandeh!:) نظر بد داشتیو...
توی اینترنت کار ندارم راحتم ببخشید که حسم اینجوریه دست خودم نیست ولی منظور من از بدم میاد احساس تنفر نیست امیدوارم این حس بعدا از بین بره.اسم من هم مصطفی هست.
نمیدنم چرا مثل بقیه پسر ها نیستم.
این خودش یه تلقینه
بخودت میگی من مثل بقیه پسرا نیستم
بعد ناخود آگاهت میگه پس باید با صفات عمومی مبارزه کنیوسردرگم تر میشی
یعنی از سنی که به تکلیف رسیدیو سعی کردی به دستورات و قوانین دینت توجه کنیجالبه!!!!!!
مامانتون از اطاعت بابا ناراحتی نمیکنه؟؟؟؟؟؟
احساست باید برعکس باشه من تعجب میکنم:Moteajeb!:
شاید کرهیه رفتار اونا تورو از دختر جماعت زده کرده
و در ناخودآگاهت این حک شده که دخترا مسبب این گناهاند
نه مثلا برات دردسر بسازند که به فلانیه(مونث فلانی!:khandeh!:) نظر بد داشتیو...
زنده باشی آقا مصطفی
مامانتون از اطاعت بابا ناراحتی نمیکنه؟؟؟؟؟؟ چرا خیلی زیاد بعضی وقت ها هم دعوا میشه.
شاید کرهیه رفتار اونا تورو از دختر جماعت زده کرده
و در ناخودآگاهت این حک شده که دخترا مسبب این گناهاند--آره یک همچنین حسی رو دارم.
نه مثلا برات دردسر بسازند که به فلانیه(مونث فلانی!:khandeh!:) نظر بد داشتیو... -- نه تا حالا اینطوری نشده
زنده باشی آقا مصطفی-- ممنون شما هم همینطور.
شاید کریهیه رفتار اونا تورو از دختر جماعت زده کردهو در ناخودآگاهت این حک شده که دخترا مسبب این گناهاند--آره یک همچنین حسی رو دارم.
.
خوب دیگه مشکل حل شد
شما نباید به این گناها سطحی نگاه کنی
درسته اگه فلان دختر فلان مدل نمیپوشیدو فلان حرفو نمیزد
اون پسر طرفش کشیده نمیشدو اون گناهو انجام نمیداد
اما برادره من
شما خودت داری تو اجتماع رفت و آمد میکنی
انواع تیپ دخترهاراهم میبینی
چرا شما طرف اون گناها کشیده نمیشی؟
چرا شما اون کارا رو انجام نمیدی؟
پس عیب از خوده اون پسرا هم هست که اینقدر سست بنیادند
که حالا بادو تا کرشمه و اطفار خودشونو ودینشونو میبازند
شما چرا اون دخترا رو نمیبینی که اهل این برنامه ها و گناها نیستند؟
ببینم نسبت به فاطمه ی زهرا هم همین حسو داری؟
زینب کبرا چطور؟
شما از زنها بدت نمیاد از گناهایی که نسبت به زنهاست بدت میاد که این نشانه ی ایمانته
ولی باید دیدتو وسیع تر و عمیقتر کنی
موفق باشی
خیر سرمون سید هستیم
خوش به حالت که به خاطر سیادتت گناه نمیکنی...
خوش به حالت که حرمت سیادت رو فهمیدی...
فقط وقتی باهاشون حرف میزنم یا چشمم بهشون میخوره اذیت میشم.ولی اخلاق بد و خوب توی زن و مرد تو دوتاش پیدا میشه .
خب اینکه خوبه داداش من...
این احساس برای ترس از خداست...
این احساس برای ترس از وقوع گناهه...
برات شده عادت...
و خوب عادتی هم هست...
ممنون که کمکم کردین به جوابی که میخواستم رسیدم و حالا فهمیدم چیکار کنم ممنون.:khandeh!:
انشالله همیشه ایمانت به خلوص و پاکیه الآن باشه
کم پیدامیشه پسری تو این سن اینقدر محجوب باشه
موفق باشی
یاعلی
جواب سوال ها:
از چه سنی این احساسو نسبت به خانوما پیداکردی؟ 14 سالگی
چه خاطره ی تلخی با دیدن خانوما برات تداعی میشه؟ هیچ خاطره ی بدی ازشون ندارم یک دفعه حسم اینجوری شد
تو خونتون حرف حرفه مامانه یا بابا؟بیشتر بابا
خواهر بزرگتر از خودت داری؟نه خودم پسر اول هستم و دوتا برادر دیگه
پسر چندمی هستی؟اولی
این احساست از تلقین دیگران بهت ایجاد نشده؟ نه اتفاقا دیگران بیشتریاشون منحرفن و تمام مدت چیزهای بد نگاه میکنندو به من میگند برو دنبال دوست دختر و از اینجور چیزها که حرفاشون روم هیچ اثری نداره خیر سرمون سید هستیم
یا بهت تهمتی زدند؟تهمت که خیلی مثلن مهمونمون یک عکس بد توی کامپوتر خودمون دانلود کرده و بعدن گردن من میندازه و بقیه هم باور میکننداز منم بدت میاد و لی خوب جواب بدی میشه کمکت کنیم
توی اینترنت کار ندارم راحتم ببخشید که حسم اینجوریه دست خودم نیست ولی منظور من از بدم میاد احساس تنفر نیست امیدوارم این حس بعدا از بین بره.اسم من هم مصطفی هست.
خب برادرگرامی شما بچه اولی هستید،تازه خواهر هم ظاهرا ندارید..پس دوتا فاکتور درکنار شما هست:
نبود جنس زن...وکمتر بودن تعداد ان درخانه...
حرف اول روپدرتون بیشترمیزنه......(ای کاش این روهم میگفتید:آیا باپدرتون صمیمی هستید/یااون مدام باشما بحث داره؟)
چه با پدرتون مشکل داشته باشیدیانه....در کل بچه اولی ها اگر مورد مقایسه قرار بگیرن ویا
کارهای خانه به اونها داده بشه و زودتر از وقتش کارهای بزرگترها رو به او واگذار کنند....با یک غرور کاذب بزرگ خواهدشد...پس فاکتوردوم:غرور...
خب ظاهرا به خاطر عدم شناخت از جنس مونث ومنفی فکرکردن درمورد انها شمارو به این تنفرئاداشته...
البته مشخصه که شما اهل تحمیل پذیری نیستید....از14سالگی که نیاز رو درخودتان دیدید وان
رو یک تحمیل میدانستید...غرورتون مقابل این تحمیل می ایسته ونتیجه اش میشه تنفر از
چیزهایی که بزرگترها اون رو عامل تحمیل وفشارونیاز میدونن...ازطرفی دوستاتون هم نقش
داشتند..چون حس نیاز به دخترروداشتن وبه شمامرتب میگفتن....خیلی خوبه شما این غرور رو دارید....عالیه..
به نظرم.....همین تنفر خوبه.........البته فعلا.....مطمئن باشید کم کم با جهت دهی غرور شما
و شناخت بیشتر ازخانم ها(خصوصا ازنوع انسانهای باحیا وباعفت)وازطرفی کامل شدن ذهن
شماونیازمندی های شما این حس برمیگرده....پس بهتره نگران نباشیدوباهمین حس برید دانشگاه...
چون که خیلی ازخانم ها در اطراف ما تنفرآمیزمیشن(البته آقایون هم همین طوره)واین تنفربه ما کمک میکنه ازبین اونها بهترین رو انتخاب کنیم..
ان شاءالله همه مردان دنیا فقط زنشون رو دوست داشته باشن و ازبقیه زن ها متنفر....(البته نه تنفر...ولی بی محل)
ببخشید اما منم فکر میکنم دل به دل راه داره:ok:
از طرفی شما لزومی نداره حتما همکار دختر داشته باشید :Esteghfar:
به نظر من آدم قرار نیست همه چی را در زندگی دوست داشته باشه خانمها هم مثل آقایون همکلاسیهای شما هستن چرا تفکیک میکنید؟شما نگران نباش وقتی وارد دانشگاه بشی این مشکلات حل میشه میبینی که خانمها از آقایون خوششون نمیاد نه آقایون از خانمها:sibil::fekr:
[="Black"]سلام :Gol:
با تشکر از دوستانی که در بحث شرکت کردن
تاپیک فعلا برای پاسخگویی کارشناسان قفل میشه
علی یارتان:Gol:[/]
من از زن ها بدم میاد! سلام من تازه میخوام برم دانشگاه و چون رشته ام کامپوتر ممکنه جفتیم زن باشه بعد ما مجبوریم با هم حرف بزنیم .حالا مشکل اینجاست که من 17 سالم هست ولی خیلی از زن ها بدم میاد و وقتی باهاشون حرف میزنم یا نگاهشون میکنم اعصابم بد جور به هم میریزه نمیدونم چیکار کنم این مشکل رو با دخترهای فامیل هم دارم اگه میشه کمکم کنید . کارشناس بحث : حامی
سلام و عرض ادب و احترام خدمت شما پرسشگر عزیز
پوزش می طلبم از تأخیر در پاسخگویی.
از مجموع نوشته های شما این فهمیده می شود که شما از نظر غریزی روند سالم خود را طی می کنید و این گونه نیست که میل به جنس مخالف نداشته باشید که اگر این طور بود حکایت از نوعی اختلال جنسی داشت که لازم بود از روان پزشک کمک بگیرید. بنابراین خدا را شاکر باشید که این اختلال را ندارید. در واقع به تعابیر اهل بیت علیهم السلام بالاترین شکر، شکر عملی - زبانی است (نه زبانی تنها) و آن اجتناب از همه گناهان ریز و درشت است الشکر اجتناب المحارم کلها.
به طور کلی سبک مرد سالار بودن خانواده و نداشتن خواهردر رشد این احساس بی اثر نیست. ولی در خصوص مسئله ای که فرمودید لازم است ابتدای مقدمه ای درباره حیا شرعی، عقلی و حیای مثبت و منفی بیان کنم.
حيا يكي از مواهب الهيه و از مختصّات انسان است و به تعبير صدرالمتألّهين «غريزه انسانيه» است و اين حيا «ما به الامتيازِ» انسان از ساير حيوانات است. حيوانات حيا نميكنند، امّا انسان حيا ميكند. اين موهبت الهيه مخصوص انسان بوده و حالتي براي روح، در ارتباط با عمل زشت است؛ حالا زشتي عمل در ارتباط با عقل عملي باشد يا در ارتباط با شرع باشد، قُبح، قُبحِ عقلي باشد يا قُبحِ شرعي باشد، فرقي نميكند. اين حالت موجب ميشود كه روح مُنفعِل و مُنكسِر ميشود و اين حالت نقش بازدارندگي نسبت به آن عمل زشت دارد. اگر هم انسان مرتكب آن كار شده است، باز همين حالت موجب ميشود كه ديگر تكرار نكند و از نظر اثر است كه حيا را تقسيمبندي ميكنند. اثر به معنايي كه مانع ارتكاب عمل قبيح شود يا بر عكس، مانع ترك عمل حَسَن باشد؛ در هر دو رابطه فعل و ترك است. * قوّت نفس و ايمان، ريشه حياست
ما در رواياتمان در باب مسأله حيا، حياي ممدوح و حياي مذموم داريم. كساني كه اهل حيا هستند و دستشان به عمل زشت آلوده نمي شود و خودداري ميكنند، يعني اين حالت، مانع انجام عمل قبيح يا مانع ترك عمل نيك ميشود، قوّت انساني و ايماني دارند. در ارتباط با قبح هم گفتيم كه ما يك قبح عقلي داريم و يك قبح شرعي داريم.
ريشه حيا از قبايح عقلي چيست؟
الف) اينكه كسي قبح عقلي انجام نميدهد به خاطر قوّت روح انساني او است، چون اين از مختصّاتِ انسان است. ميگويند: قوّتِ نفس، اينجا نفس به معنايبُعد انسانياشاست. اين حيا كاشف از اين است كه بُعد انسانياش قوي است.
ب) در ارتباط با قبح شرعي، اين حيا كاشف از اين است كه شخص، قوّت ايماني دارد.
هر دو حكايت از قوّت ميكند؛ يكي قوّت روحِ انساني و يكي قوّت بُعد ايماني. اين دو تا است كه موجب ميشود شخص، دستش به عمل زشت آلوده نشود.
* ضعف نفس و ايمان ريشه بيحيايي است
در مقابل، كساني كه لااُبالي هستند و دستشان به عمل قبيح آلوده ميشود، چه قبح انساني و چه قبح شرعي، يعني گناه، چه در ارتباط با ارتكاب حرام و چه در ارتباط با ترك واجب، اين بيحيايي كاشف از اين است كه شخص يا از نظر بُعد انساني ضعف دارد، يا از نظر ايماني ضعف دارد. همه اينها را گفتيم و ريشهيابي هم كرديم.
موارد حياي احمقانه
1. حيا در «سؤال كردن»
2. حيا در گفتن «نميدانم»
3. حيا در «گفتن سخن حق»
آنهايي كه اهل حيا هستند، چه در رابطه با قبح عقلي و چه در رابطه با قبح شرعي، كساني هستند كه از نظر بُعد انساني و از نظر ايماني قوي هستند و كساني كه ضعف ايماني يا ضعف نيروي انساني دارند، در وادي بيحيايي قرار ميگيرند و نميتوانند پردهداري كنند و در جامعه پردهدَر ميشوند. در روايتي از پيغمبر اكرم است كه فرمودند: «قال رسولالله: الْحيا حياانِ حيا عَقْلٍ وَ حيا حُمْقٍ فَحيا الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَ حيا الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ» آن حيايي كه پشتوانهاش قدرت روحي انساني است، حياي علم است و آن حيايي كه پشتوانهاش ضعف انساني و ايماني است، حُمق و جهل است.(1)
تنظیم و مدیریت حیا
حیا یعنی توجه باطنی و وجدانی به حضور ناظران محترم( خدا، فرشتگان و ائمه). ما باید همیشه درجه حیای مان روی همین توجه تنظیم شود و مراقب باشیم افراط و تفریط نکنیم و از جاده اعتدال خارج نشویم.
گاهی تذکرهای، امر و نهی های والدین، برداشت های سلیقه ای، ارشادهای ناشیانه مربیان و....می تواند این تنظیم را به هم بزند. حیای در برخورد با نامحرم باید به گونه ای باشد که ما را از آلوده شدن به گناهان فکری و عملی و وسوسه های شیطانی حفظ کند نه این که به ما القا کند که جنس مخالف موجودی بد است که منشا شقاوت می شود.
یا این که انسان برخلاف دستورات شرع هر گونه تعامل و ارتباط هر چند مشروع و ضروری را هم بد و مشکل زا و غیر اخلاقی بداند.
البته در برخورد با نامحرم باید حدود را رعایت کرد و به شدت مراقب بود که از آن سوی بام نیفتیم و این خطر برای افرادی که ارتباط با نامحرم نداشته اند و به شکل دفعی و ناگهانی در معرض آنها قرار می گیرند زیاد است. البته منظورم این نیست که افرادی که ارتباط باز و آزاد و راحت تری دارند مصون تراند.
گاهی حیای بی جا سبب بدبختی انسان می شود. حیایی که می بایست سبب رشد انسانی شود مانع کمال شده و حتی سبب سقوط می شود. مردی که به دلیل شرم بی جا بدون توجه به رخصت دادن شرع در خواستگاری به چهره و ظاهر دختر نگاه نمی کند و بعد از ازدواج هزار و یک ایراد و بهانه از آن دختر می گیرید و سبب زندگی ناسالم می شود باید خود را ملامت کند.
کم رویی و حیا
کمرویی نوعی معلولیت روانی - اجتماعی است که مانع پیشرفت انسان می شود باید مراقب باشیم ممکن است از کودکی برای کمرویی تشویق مستقیم یا غیرمستقیم شده باشیم و الگوهای محبوب تربیتی ما نیز کم رو بوده باشند. عیب کار وقتی است که ما کم رویی را به حساب حیای ممدوح می گذاریم در حالی که حیای منفی است که باید با مشاوره و مطالعه درمان شود.
تمرین:
از دو آدرس ذیل به کتاب خانه سایت اسک دین رجوع کنید و کتاب پژوهشی درباره حیا و کتاب غنچه هاي شرم اثر عباس پسندیده نشر دارالحدیث قم مطالعه کنید.
به خصوص بخش سوم
بخش سوم : كم رويى
http://www.askdin.com/thread24086.html
http://www.askdin.com/thread24098.html
2- روش های مقابله با کمرویی، گلن استچلاردی، ترجمه اشرف راضی نشر آئین دانش، قم.
3- خداحافظ کمرویی،( 82 قانون برای غلبه بر کمرویی)، لیل لوندز، فرخ بافنده،نشر نوند مشهد.
- باید در برخورد با نامحرم حدود شرعی را رعایت کرد،
- در کل جنس مخالف را مکمل خود دانست که در پیوند زناشویی نیمی از ایمان با آن حفظ می شود(نگاه مثبت). خانم ها هم مانند خواهر و مادر ما موجودات شریف هستند و مانند مردان از گوهر مشترک روح انسانی برخوردارند.
- در مسائل ضروری و با حدود شرعی ارتباط با نامحرم اشکال ندارد.
- انسان بر نفس خودش آگاه است و می تواند تشخیص دهد چه موقع ارتباط کلامی و غیر کلامی اش با نامحرم گناه آلود است باید گوش به ندای وجدان و نفس لوامه داد.
- باید مراقب بود که با وسوسه شیطان به تدریج برخورد بانامحرم در امور غیر ضروری برایمان راحت نشود.
تشویش ذهنی، حواس پرتی، تپش قلب، تکرر ادرار، اجتناب از روابط اجتماعی، رفتارهای وسواسی، سردرد، حالت تهوع ، احساس پر زدن پروانه در شکم یا به اصطلاح رخت شستن در شکم، گرفتگی های عضلانی و خستگی مفرط، فکرهای تکراری و مزاحم و وسواس گونه و احتمال شنیدن خبر بد یا رخ دادن اتفاقی بد و....
(1) درس اخلاق استاد مجتهدی تهرانی، يازدهمين جلسه ،روز چهارشنبه 11 خرداد ماه
عنوان : غنچه هاي شرم
مولف : پسندیده، عباس
موضوع : اخلاق
تعداد جلد : 1
ناشر : سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
محل نشر : قم
تاریخ انتشار : 1386
نوبت چاپ : اوّل
فهرست تفصیلی کتاب فوق:
- حيا چيست ؟
- درك نظارت
- لايه هاى نظارت
- ۱ . مردم
- ۲ . خود
- ۳ . حجّت هاى خداوند
- ۴ . فرشتگان
- ۵ . خداوند
- حيا ، باز دارنده است يا وا دارنده ؟
- حيا ، فطرى يا فرهنگى ؟
- فصل يكم : حيا و خلوت
- فصل دوم : گم نامى
- فصل سوم : حيا و پوشش
- فصل چهارم : حيا و خانواده
- فصل پنجم : حيا و جامعه
- فصل ششم : حيا و رسانه
- فصل هشتم : حيا و معمارى
بخش چهارم : بى حيايى
- فصل يكم : ماهيت بى حيايى
- فصل دوم : ويژگى هاى بى حيايى
- فصل سوم : عوامل بى حيايى
- فصل چهارم : پيامدهاى بى حيايى