عواقب قسم دروغ
تبهای اولیه
سلام کسی که دردادگاه قسم درو غ می خورد ودست برقران می گذارد وحق کسی را ضایع می ند
چه نوع گناهی مرتکب شده
اثار دنیایی واخروی گناه رابیان کنید
ایادراین دنیا بلایی سرش می اید
ایا اثاراین کار برا کسی که نه به اسلام ونه به قران اعتقادی داره هم پیش میاد ممنون
کارشناس بحث : عبدالرحمان
سلام کسی که دردادگاه قسم درو غ می خورد ودست برقران می گذارد وحق کسی را ضایع می ند
چه نوع گناهی مرتکب شده
اثار دنیایی واخروی گناه رابیان کنید
ایادراین دنیا بلایی سرش می اید
ایا اثاراین کار برا کسی که نه به اسلام ونه به قران اعتقادی داره هم پیش میاد ممنونکارشناس بحث : عبدالرحمان
با سلام خدمت شما
کسى که براى اثبات یا نفى چیزى قسم مى خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ است، ولى کفاره قسم را ندارد. اما اگر براى این که خودش یا مسلمان دیگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاهى واجب مىشود، اما اگر بتواند توریه کند؛ یعنى: موقع قسم خوردن طورى نیت کند که دروغ نشود بنابر احتیاط واجب باید توریه نماید؛ مثلا اگر ظالمى بخواهد کسى را اذیت کند و از انسان بپرسد که او را ندیده اى؟ و انسان یک ساعت قبل او را دیده باشد، می تواند بگوید او را ندیده ام به این قصد که از پنج دقیقه پیش ندیده ام. ( توضیح المسائل مراجع، ج ۲، ص ۶۲۳، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ هشتم، سال ۱۴۲۴ ق.)
سلام کسی که دردادگاه قسم درو غ می خورد ودست برقران می گذارد وحق کسی را ضایع می ند
چه نوع گناهی مرتکب شده
چنین کسی فعل حرام و گناهای از گناهان کبیره را مرتکب شده است.
سلام کسی که دردادگاه قسم درو غ می خورد ودست برقران می گذارد وحق کسی را ضایع می نداثار دنیایی واخروی گناه رابیان کنید
ایادراین دنیا بلایی سرش می اید
در قانون کشور برای چنین افرادی مجازات در نظر گرفته شده است: ماده 649 - هركس در دعواي حقوقي يا جزائي كه قسم متوجه او شده باشدسوگنددروغ يادنمايد به شش ماه تا دوسال حبس محكوم خواهدشد .
در روایات نیز برای قسم دروغ ، آثار و عواقبی ذکر شده است که در پست های بعد به تعدادی از انها اشاره می کنیم.
الف. آثار دنیوی
امام باقر علیه السلام فرمودند: إِنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع أَنَّ الْيَمِينَ الْكَاذِبَةَ وَ قَطِيعَةَ الرَّحِمِ تَذَرَانِ الدِّيَارَ بَلَاقِعَ مِنْ أَهْلِهَا وَ تُثْقِلُ الرَّحِمَ يَعْنِي انْقِطَاعَ النَّسْلِ (وسائل الشیعه ، ج 23 ، ص 202 -203.)
در کتاب علی علیه السلام آمده است: قسم دروغ و قطع رحم موجب می شود که خانه ها از اهلش خالی شوند (کنایه از ویرانی خانه ها یا فقر و تنگدستی صاحبان آنها است؛ یعنی خانه ها خالی از رزق و برکت می شوند) و موجب سنگینی رحم می شود؛ یعنی انقطاع نسل.
و در روایتی دیگر از این امام بزرگوار نقل شده است : فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع ثَلاثُ خِصَالٍ لا يَمُوتُ صَاحِبُهُنَّ أَبَداً حَتَّى يَرَى وَبَالَهُنَّ الْبَغْيُ وَ قَطِيعَةُ الرَّحِمِ وَ الْيَمِينُ الْكَاذِبَة یُبارِزُ اللّهَ بِها....(وسائل الشيعة، ج23 ،ص 207.)
در کتاب امام علی علیه السلام آمده است : سه خصلت است که صاحبان انها نمی میرند مگر اینکه وبالشان را بیند: ستمکارى و از خویشان بریدن و قسم دروغ که نبرد با خداست.
امام صادق علیه السلام : مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَاذِبٌ فَقَدْ بَارَزَ اللَّهَ (وسائل الشیعه ، ج 23 ، ص203.)
هر کس سوگند یاد کند در حالی که می داند دروغ است با خدا مبارزه کرده است.
امام صادق علیه السلام : الْيَمِينُ الْغَمُوسُ يُنْتَظَرُ بِهَا أَرْبَعِينَ لَيْلَةً ( الكافي، ج 7 ،ص 436.)
كسى كه قسم دروغ مى خورد تا چهل شب نتيجه شر آن را خواهد ديد.
امام صادق علیه السلام : الْيَمِينُ الصَّبْرُ الْكَاذِبَةُ تُورِثُ الْعَقِبَ الْفَقْر. (الكافي ،ج7 ،ص436 .)
سوگند دروغ براى بازماندگان فقر به بار مى آورد .
ب. آثار اخروی
امام صادق علیه السلام: الْيَمِينُ عَلَى وَجْهَيْنِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ أَمَّا الَّتِي عُقُوبَتُهَا دُخُولُ النَّارِ فَهُوَ أَنْ يَحْلِفَ الرَّجُلُ عَلَى مَالِ امْرِئٍ مُسْلِمٍ أَوْ عَلَى حَقِّهِ ظُلْماً فَهَذِهِ يَمِينٌ غَمُوسٌ تُوجِبُ النَّارَ وَ لا كَفَّارَةَ عَلَيْهِ فِي الدُّنْيَا. (وسائل الشیعه ، ج 23 ، ص215.)
سوگند بر دو نوع است : ... .نوعى كه عقوبتش ورود در آتش دوزخ است ، آن كه انسان به ستم بر ضد فرد مسلمان ، از جهت مالى يا حق (غير مالى ) او سوگند خورد. اين ، سوگند دروغ است كه مايه آتش است و هيچ كفاره اى در دنيا ندارد.
پیامبر صلی الله علیه و آله : ثَلاثَةٌ لا يُكَلِّمُهُمُ اللَّهُ الْمَنَّانُ الَّذِي لا يُعْطِي شَيْئاً إِلا بِمِنَّةٍ وَ الْمُسْبِلُ إِزَارَهُ وَ الْمُنَفِّقُ سِلْعَتَهُ بِالْحَلْفِ الْفَاجِرِ ( وسائل الشيعة ،ج9 ،ص454.)
سه گروه هستند كه خداوند با ايشان سخن نمى گويد:خداوند با سه كس سخن نمى گويد: كسى كه منت گذارنده است و چيزى را نمى دهد مگر با منت، و كسى كه لباس خود را در زمين مى كشد (تكبر مى كند) و كسى كه متاع خود را با سوگند دروغ مى دهد.
پیامبر صلی الله علیه و آله می فرمایند: مَنْ حَلَفَ عَلَى يَمِينٍ كَاذِباً يَقْتَطِعُ بِهَا مَالَ أَخِيهِ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ هُوَ عَلَيْهِ غَضْبَانُ إِلا أَنْ يَتُوبَ وَ يَرْجِعَ (وسائل الشيعة، ج23 ،ص 207.)
کسی که به واسطه سوگند دروغ مال برادرش ر ا قطع کند ، خداوند را ملاقات می کند در حالی که غضبناک است مگر اینکه توبه کند و برگردد.
سلام عرض می کنم خدمت همه دوستان و اساتید محترم:Gol:
طاعات و عباداتتون قبول درگاه حق
اما اگر براى این که خودش یا مسلمان دیگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاهى واجب مىشود
ببخشید یعنی اگه جان غیر مسلمانی در خطر باشه ما نمی تونیم به دورغ قسم بخوریم؟
ممنون از شما
التماس دعا دارم :Gol:
در این آیه مبارکه برای کسانی که قسم و سوگند دروغ می خورند 5 مجازات اخروی بیان شده است:
1. از نعمت های الهی در آخرت بی بهره می شوند.
2. در قیامت خداوند با آنها سخن نمی گوید.
3. در قیامت خداوند به انها نظر نمی کند.
4. از گناه پاک نمی شوند.
5. گرفتار عذاب دردناک می شوند.
تذکر : برخی از مفسرین منظور از أَيْمانِهِمْ را "شکستن قسم" می دانند اما برخی از مفسرین منظور از أَيْمانِهِمْ را " قسم هاى دروغ" می دانند. ( ر.ک: تفسیر نمونه،ج2،ص628 ؛ ترجمه مجمع البیان ، ج4،ص133؛ تفسیر اثنی عشر،ج2،ص155 ؛ تفسیر جامع الجوامع،ج1،ص445.)
در تفسير كلينى از ابن مسعود است كه از پيغمبر اكرم (ص) شنيدم كه ميفرمايد:هر كه قسم دروغ خورد كه بوسيله آن مال برادر مسلمانش را بخورد خداوند را با خشم و غضب ملاقات خواهد كرد و اين آيه را خواند.(به نقل از ترجمه مجمع البیان ، ج4،ص134.)
سلام عرض می کنم خدمت همه دوستان و اساتید محترم:gol:
طاعات و عباداتتون قبول درگاه حقببخشید یعنی اگه جان غیر مسلمانی در خطر باشه ما نمی تونیم به دورغ قسم بخوریم؟
ممنون از شما
التماس دعا دارم :gol:
با سلام خدمت شما
انشاءالله طاعات شما نیز مقبول درگاه حق باشد.
این سوال فقهی است و آن را باید از کارشناسان محترم احکام بپرسید تا نظر مراجع تقلید را در این زمینه بیان کنند.
موفق باشید
مچکر از پاسخ گویی دقیقتون
خودمم تا روز های اینده مطالبی که از سایت های مذهبی جمع اوری کردم را باذکر منبع در سایتتان می گذارم
یه سوال اگر کسب به خداوقران و پیغمبر اعتقادی نداشته باشد فقط اسمی مسلمان باشد ولی در اصل کافر باشد هم شامل ای اثار دنیایی واخروی قسم دروغ به قران در دادگاه می شود
منظور از لحاظ بلاهای دنیایی واخروی است
شرایط و احکام قسم خوردن
یکی از مهمترین سوالاتی که در مورد قسم مطرح است ،این است که اگر به دروغ قسم بخوریم، چه حکمی دارد ولی پیش از آن باید به درستی شرایط قسم را از نظر شرعی بدانیم.
قسم خوردن
شرایط قسم خوردن:
هرگاه کسی با شرایط زیر قسم یاد کند باید به قسم خود عمل نماید والا کفاره دارد:
1- کسی که قسم یاد می کند باید بالغ و عاقل باشد و اگر درباره ی مال خود قسم می خورد باید سفیه نباشد همچنین حاکم شرع او را از تصرف در اموالش منع نکرده باشد و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، بنابراین قسم خوردن بچه و دیوانه و کسی که مجبورش کرده اند درست نیست، همچنین اگر در حال عصبانی بودن بدون اراده و قصد قسم بخورد.
2- کاری را که برای انجام آن قسم می خورد باید حرام و مکروه نباشد و کاری را که قسم بر ترک آن می خورد واجب و مستحب نباشد و اگر برای انجام کار مباحی قسم می خورد باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش باشد، همچنین اگر قسم برای ترک کار مباحی می خورد باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد.
3- به یکی از نامهای خداوندا قسم یاد کند خواه نامی باشد که به غیر ذات مقدس او گفته نمی شود مانند «خدا» و «الله» یا نامی که به غیر او نیز گفته می شود ولی از قرائن معلوم است که مقصودش خداست بلکه اگر به نامهایی قسم یاد کند که بدون قرینه خدا به نظر نمی آید ولی او قصد خدا را کند بنابر احتیاط واجب باید به آن قسم عمل نماید.
کسانی که برای اثبات مطلبی قسم می خورند اگر حرف آنها راست باشد قسم خوردن مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان کبیره است
4- قسم را باید به زبان بیاورد بنابراین اگر در قلبش بگذرد کافی نیست و در کتابت و نوشتن احتیاط، عمل به آن است، ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.
5- عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم می خورد ممکن باشد ولی بعداً عاجز شود یا مشقّت شدید داشته باشد از همان وقت که چنین شده قسم او به هم می خورد.
احکام قسم خوردن:
هرگاه پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیری کند یا شوهر از قسم خوردن زن مانع شود قسم آنان صحیح نیست، حتی اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن و بدون اجازه شوهر قسم یاد کند قسم آنان صحیح نمی باشد.
هر گاه انسان عمداً با قسم خود مخالفت کند باید کفّاره دهد یعنی ده فقیر را سیر کند، یا بر آنها لباس بپوشاند، یا یک بنده آزاد نماید و اگر توانایی بر اینها نداشته باشد سه روز روزه بگیرد.
کسانی که برای اثبات مطلبی قسم می خورند اگر حرف آنها راست باشد قسم خوردن مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان کبیره است ولی اگر مجبور شود که برای نجات خود یا مسلمانان دیگری از شرّ ظالمی قسم دروغ بخورد اشکال ندارد بلکه گاهی واجب می شود و این نوع قسم خوردن که برای اثبات مطلبی است غیر از قسمی است که برای انجام کار یا ترک کاری بود.
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=185570&Keyword=%D9%82%D8%B3%D9%85+%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA
حکم قسم به قرآن
قرآن
وَلاَ تَجْعَلُواْ اللّهَ عُرْضَةً لِّأَیْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّواْ وَتَتَّقُواْ وَتُصْلِحُواْ بَیْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (بقره/224)
خدا را در معرض سوگندهاى خود قرار ندهید! و براى اینکه نیکى کنید، و تقوا پیشه سازید، و در میان مردم اصلاح کنید (سوگند یاد ننمایید)! و خداوند شنوا و داناست.
لاَّ یُؤَاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِیَ أَیْمَانِكُمْ وَلَكِن یُؤَاخِذُكُم بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ (بقره/225)
خداوند شما را به خاطر سوگندهایى که بدون توجه یاد مىکنید، مؤاخذه نخواهد کرد، اما به آنچه دلهاى شما کسب کرده، (و سوگندهایى که از روى اراده و اختیار، یاد مىکنید،) مؤاخذه مىکند. و خداوند، آمرزنده و بردبار است.
سوال : قسم خوردن به قرآن چه حکمی دارد؟
مثلاً اگر کسی در اوج عصبانیت باشد و برای انجام کاری دست به قرآن بزند و بگوید من فلان کار را انجام میدهم؛ تکلیف چیست؟ آیا باید کفاره بدهد ؟
پاسخ: قسم خوردن فقط به لفظ جلاله (مثل خدا) صحیح است . و بقیه اعتباری ندارد. قسم خوردن درحال عصبانیت صحیح نیست وکفاره ندارد.
توضیح:
اگر کسی (با شرایطی که ذکر خواهد شد) قسم بخورد كه كارى را انجام دهد یا ترک كند، (مثلا قسم بخورد كه روزه بگیرد یا سیگار نکشد)، اگر عمدا با این قسم مخالفت كند، باید كفاره بدهد. یعنى یا ده فقیر را سیر كند یا آنان را بپوشاند و اگر نتواند، باید سه روز روزه بگیرد.
شرایط قسم خوردن:
قسم چند شرط دارد:
اول: كسى كه قسم مىخورد باید بالغ و عاقل باشد. و اگر مىخواهد راجع به مال خودش قسم بخورد، باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و حاكم شرع او را از تصرف در اموالش منع نكرده باشد. و از روى قصد و اختیار قسم بخورد پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و كسى كه مجبورش كردهاند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانى بودن، بى قصد قسم بخورد.
دوم: كارى را كه قسم مىخورد انجام دهد، باید حرام و مكروه نباشد. و كارى را كه قسم مىخورد ترک كند، باید واجب و مستحب نباشد. و اگر قسم بخورد كه كار مباحى را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد. و نیز اگر قسم بخورد كار مباحى را ترک كند، باید انجام آن در نظر مردم بهتر از تركش نباشد.
سوم: به یكى از اسامى خداوند قسم بخورد كه به غیر ذات مقدس او گفته نمىشود، مثل «خدا» و «الله» و نیز اگر به اسمى قسم بخورد كه به غیر خدا هم مىگویند، یعنی هر وقت كسى آن اسم را بگوید، ذات مقدس حق در نظر مىآید، مثل آن كه به «خالق» و «رازق» قسم بخورد، صحیح است، بلكه اگر به لفظى قسم بخورد كه بدون قرینه، خدا بنظر نمىآید، ولى او قصد خدا را كند بنابر احتیاط، باید به آن قسم عمل نماید.
چهارم: قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد كند صحیح نیست ولى آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.
پنجم: عمل كردن به قسم براى او ممكن باشد و اگر موقعى كه قسم مىخورد ممكن باشد و بعد تا آخر وقتى كه براى قسم معین كرده عاجز شود یا برایش مشقت داشته باشد، قسم او از وقتى كه عاجز شده به هم مىخورد.
قرآن
چند نکته:
1- هرگاه پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیرى كند یا شوهر از قسم خوردن زن مانع شود قسم آنان صحیح نیست، حتّى اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم یاد كند قسم آنان صحیح نمى باشد.
2- هرگاه عمداً با قسم خود مخالفت كند باید كفّاره دهد، ده فقیر را سیر كند، یا بر آنها لباس بپوشاند، یا یك بنده را آزاد نماید و اگر توانایى بر اینها نداشته باشد باید سه روز روزه بگیرد.
3- اگر از روى فراموشى یا اجبار و اضطرار به قسم عمل نكند كفّاره ندارد و قسمى كه آدم وسواسى مى خورد مثل این كه مى گوید «و اللّه الآن مشغول نماز مى شوم»، ولى وسواس مانع مى گردد اگر وسواس او طورى باشد كه بى اختیار به قسم خود عمل نكند كفّاره ندارد.
4- كسانى كه براى اثبات مطلبى قسم مى خورند اگر حرف آنها راست باشد قسم خوردن مكروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان كبیره است، ولى اگر مجبور شود كه براى نجات خود یا مسلمانان دیگرى از شرّ ظالمى قسم دروغ بخورد اشكال ندارد، بلكه گاه واجب مى شود و این نوع قسم خوردن كه براى اثبات مطلبى است غیر از قسمى است كه در مسائل پیش گفته شد كه براى انجام كار یا ترک كارى بود.
به عبارت دیگر یعنی:
قسم خوردن دو نوع هست:
1- برای اثبات یا انکار موضوعی قسم بخورد.
(مثلا: قسم بخورد که من این کار را انجام نداده ام یا انجام داده ام.)
که در صورت مخالفت کفاره ای بر او واجب نیست. فقط مرتکب کار حرام شده است. مگر اینکه ضرورتی مهم تر در میان باشد که حرمت را تحت الشعاع قرار دهد.
2- برای انجام یا ترک کاری قسم بخورد.
(مثلا: قسم بخورد که فلان کار را انجام می دهم یا فلان کار را ترک می کنم.)
که در صورت مخالفت، کفاره بر او واجب می شود. (البته طبق شرایطی که در بالا ذکر شد)
تنظیم: گروه دین و اندیشه - مهدی سیف جمالی
منبع: پرسمان قرآنی
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=115275&Keyword=%D9%82%D8%B3%D9%85+%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA
قسم دروغ، گناه اندر گناه
در قرآن کریم می خوانیم: وَلَا تُطِعْ كُلَّ حَلَّافٍ مَهِینٍ(القلم/10)
و از کسی که بسیار سوگند یاد میکند و پست است اطاعت مکن
در دستورهاى اسلام رسیده است كه قسم دروغ گناه اندر گناه است. چون دروغ گناه كبیره است، آن وقت این گناه كبیره را انسان توام با قسم كند، این دیگر گناه اندر گناه است، یعنى یك امر مقدسى را به دروغ آلوده كند. براى اینكه یك دروغى را مىخواهد به كرسى بنشاند، یك امر مقدسى را گرو قرار مىدهد. وقتى كه شما مىگویید و الله و بالله كه این جنس را من این قدر خریدهام، یعنى من خدا را در گرو این حرف قرار مىدهم[و اگر دروغ باشد] یعنى خدا را در گرو این دروغ قرار مىدهم. این شوخى نیست. دروغ گفتن یك مطلب است، خدا را به گرو دروغ قرار دادن مطلب دیگرى است.
البته قسم شرعى، یعنى آن قسمى كه احكام شرعى بر آن بار مىشود و تخلفش كفاره دارد، فقط قسم به اسم خداست. این قسمهاى دیگرى كه ما مىخوریم قسم شرعى كفاره دار و این طور چیزها نیست، ولى به هر حال بىاحترامى هست. انسان به پیامبر قسم بخورد، به امام قسم بخورد، به هر كس كه انسان قسم بخورد، گو اینكه آن معنا قسم شرعى نیست ولى بالاخره او را در گرو گذاشتن است و بىاحترامى است. پس قسم اگر دروغ باشد، گناه اندر گناه است.
اگر انسان خودش یك شخصیت اخلاقى داشته باشد، خودش پیش خودش یك وزن اخلاقى داشته باشد، اگر خودش به سخن خودش اعتماد داشته باشد و اگر دیگران به سخن او اعتماد داشته باشند، احتیاجى به قسم نیست. ولى آدمهاى حقیر و پست و كم وزن، هستند كه پر سوگند مىخورند.
حال راست چطور؟ آیا براى هر راستى باید قسم خورد؟ نه. در روایات و دستورات دینى زیاد داریم كه قسم را خوار نكنید و لو براى هر حرف راست. آخر همه جا كه جاى و الله و بالله نیست، موارد خاصى. انسان خودش باید طورى عمل كند و طورى باشد كه دیگران به او آنقدر اعتماد داشته باشند كه وقتى یك جمله مىگوید چون او را صادق مىدانند حرفش را راست بدانند. چنین اشخاصى اصلا احتیاج به قسم خوردن ندارند، قسم هم كه نخورند افراد حرفشان را باور مىكنند. وقتى كه انسان خودش بىمایه است و مىداند كه دیگران به حرفش اعتماد ندارند، دائما قسم مىخورد. قسم راست خوردن هم از نظر شرعى یك امر زشتى است. ما روایات زیادى داریم كه قسم راست هم جز در مواقع ضرورت نباید به كار رود.
سوگند خوردن زیاد نشانه حقارت
حال اینجا قرآن چگونه تعبیر مىكند؟ اگر انسان خودش یك شخصیت اخلاقى داشته باشد، خودش پیش خودش یك وزن اخلاقى داشته باشد، اگر خودش به سخن خودش اعتماد داشته باشد و اگر دیگران به سخن او اعتماد داشته باشند، احتیاجى به قسم نیست. ولى آدمهاى حقیر و پست و كم وزن، هستند كه پر سوگند مىخورند.لهذا بعد از كلمه «حلاف» یعنى پر سوگند خور، كلمه «مهین» را آورده است، چون این دو با همدیگر تلازم دارند. تا انسان مهین یعنى پست[نباشد زیاد قسم نمىخورد. ](مهین عربى غیر از مهین فارسى است، اشتباه نشود. یك مه و مهین در فارسى داریم - در مقابل كه - یعنى برتر و عالى، یك مهین در عربى داریم كه «ن» جزو كلمه است، یعنى پست و حقیر، از مهانت است كه به معنى ذلت و حقارت و پستى است). «این مردم پر سوگند خور پست». در واقع یعنى هر جا مردمى را دیدید كه پر سوگند مىخورند این را دلیل پستى آنها بدانید. اگر به راست هم پر سوگند بخورند پستاند تا چه رسد كه به دروغ پر سوگند بخورند.
منبع: استاد مطهری، آشنایی با قرآن، ج 8
شکوری - گروه دین و اندیشه
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=120991&Keyword=%D9%82%D8%B3%D9%85+%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA
دروغگویی برای امرار معاش!
بخش حقوق_خرید و فروش شهود در جلوی دادگاههای در دهه اخیر به یک معضل تبدیل شده به طوری که برخی سودجویانی که از عقوبت الهی ترسی ندارند شهادت در دادگاه را به عنوان حرفه و پیشه خود انتخاب کرده و افراد بی گناه را با یک شهادت دروغ متهم می کنند.
کاشانی
به گزارش خبرنگار مهر، آیت الله محمد امامی کاشانی در یکی از خطبههای نماز جمعه تهران به بحث شهود و کارشناسان قضایی اشاره کرد و گفت: خیلی نالهها از کارشناسیهای غلط و از حکمهای غلط در دستگاه قضایی بلند است و اگر حکم پروندهای غلط بود، آهش به دامان قاضی، دادرس، کارشناس و شهود آن پرونده بازمیگردد.
وی تاکید کرد: دادگستری و دستگاه قضایی باید ببیند و بداند که صدق در تمام امور نسبت به کار قضا ارزشمندتر است و دادگستری ما در عصر امام زمان باید از صداقت و صراحت بینظیری برخوردار باشد.
گفته های آیت الله امامی کاشانی در حالی بیان می شود که در دهه اخیر خرید و فروش شهود در جلوی دادگاههای کشور به یک معضل تبدیل شده به نحوی که حتی داد وکلا هم در آمده است. این افراد که بعضا در دادگاههای خانواده، کیفری و حقوقی نقش شاهد را ایفا می کنند در بسیاری از موارد حتی طرفین دعوا را نمی شناسند و تنها با یک شهادت یا قسم دروغ پول خود را از یکی از طرفین دعوا دریافت کرده و دادگاه را ترک می کنند.
قضات در برابر شهود دروغگو بی تقصیرند
در همین رابطه حجت الاسلام کریمی معاون قضائی قوه قضائیه از دریافت پول توسط عده ای برای شهادت دروغ در محاکم قضائی خبر داد و افزود: وقتی عده ای اکنون در کنار دادگستری ها نشسته اند و در قبال دریافت پول شهادت دروغ می دهند قاضی چکار می تواند بکند.
وی افزود: وقتی مردم موازین اسلامی را زیر پا گذاشته و شهود دروغگو را در دادگاه حاضر می کنند و در دادگاه تجدید نظر هم باز شهودی دیگر به دروغ شهادت می دهند قاضی چه کند. رسانه ها باید مردم را آگاه کنند که قسم دروغ گناه کبیره است و با قسم دروغ ممکن است خون بیگناهی ریخته شود.
شهود دروغگو مسیر پرونده را تغییر می دهند
گلرخ افقهی وکیل پایه یک دادگستری از استان اصفهان در گفتگو با مهر در مورد تاثیر شهود در دادگاهها گفت: در بسیاری از موارد مشاهده شده شهادت دروغ موجب اعدام یا حبس ابد یک زندانی شده است.
وی افزود: در یکی از شعب دادگاههای انقلاب قاضی از شاهد می خواهد قبل از شهادت وضو گرفته و تمامی آداب شهادت را رعایت کند و آنچنان مورد شهادت دروغ را برای شاهد بیان می کند که حتی وکلا هم دچار اضطراب و دلهره می شوند.
این افراد که بعضا در دادگاههای خانواده، کیفری و حقوقی نقش شاهد را ایفا می کنند در بسیاری از موارد حتی طرفین دعوا را نمی شناسند و تنها با یک شهادت یا قسم دروغ پول خود را از یکی از طرفین دعوا دریافت کرده و دادگاه را ترک می کنند.
افقهی اظهار داشت: هر چند که دادگاه اصفهان برای ورود و خروج شهود قلابی کنترلهای خاصی را قرار داده ولی بازهم شهود دروغگو در دادگاه حاضر می شوند.
وکیل پایه یک دادگستری گفت: در یکی از پرونده های ازدواج یک شاهد به راحتی دستش را روی قرآن قرار داد و قسم خورد که مرد زنش را در خانه کتک می زند در حالی که شاهد اصلا خانه اش دهها کیلومتر با این خانواده فاصله داشته و هیچ نسبتی هم با زن و مرد نداشت.
نبود بانک اطلاعاتی دلیل حضور شهود دروغگو در دادگاهها
افقهی افزود: بی اعتقادی به عواقب قسم دروغ، عدم کنترل و ثبت نام شهود در بانک اطلاعاتی از دلایل مهم حضور شهود دروغگو در دادگاه و تضعیع حقوق افراد در پرونده های حقوقی و کیفری می شود.
قضات برای اثبات عدالت شهود وقت ندارند
عباسعلی رحیمی اصفهانی معاونت تنقیح، تدوین و انتشار قوانین و مقررات ریاست جمهوری در مورد آسیب ظهور شهود دروغگو در دادگاههای کشور گفت: بعد از انقلاب مصوب شد شهود به هر میزان که بتوانند دعوا را اثبات کنند در پرونده تاثیر گذارند ولی شاهد باید عدالتش برای قاضی محرز شود.
وی افزود: امروز مشاهده می شود قضات به دلیل کم حوصلگی، بومی نبودن قاضی، تراکم پرونده ها و مدت زمان محدود برای رسیدگی به پرونده وقتی برای احراز عدالت، عدم سوء پیشینه و دروغگویی شاهد اختصاص نمی دهند و تنها به اظهارات کتبی شاهد بسنده می کند.
رحیمی اصفهانی تصریح کرد: قاضی باید به وظایف قانونی و شرعی خودش در مورد شهود عمل کند که تفهیم اهمیت قسم، شهادت و عواقب شهادت دروغ از مهمترین این اقدامات است.
مشاور وزیر دادگستری با اشاره به اینکه در محاکم قضائی جهان شهود جایگاه ویژه ای در پرونده های کیفری و حقوقی دارند اظهار داشت: قضات در دادگاههای اروپا شاهد را ملزم می کنند به خدا، دین و مقدساتی که به آن معتقد است برای اطمینان از صحت گفته هایش سوگند یاد کند و شاهد هم می داند سوگند دروغ و رعایت نکردن قانون شهود چه عواقبی در بر دارد.
رحیمی اصفهانی اظهار داشت: در اروپا وقتی شاکی، متشاکی و شاهد وارد دادگاه می شوند با فضایی غیر از فضای اداری، تجاری و مسکونی مواجه می شوند و فضای دادگاه، نوع پوشش قضات و وکلا و حتی چینش صندلیها و رنگ آمیزی دادگاه طرفین دعوا و شهود را تحت تاثیر قرار می دهد.
دادگاه
عدالت و صداقت شاهد باید برای قاضی اثبات شود
مرتضی بختیاری وزیر دادگستری نیز با استماع اظهارات وکلا و کارشناسان حقوقی در مورد آفت شهود دروغگو در محاکم قضائی در گفتگو با خبرنگار مهر می گوید: حضور شهود در جایی لازم و ضروری است که دلایل پرونده برای اثبات گناه یا بی گناهی کافی نباشد و طرفین اعلام کنند در این ماجرا چند نفر شاهد حضور داشتند.
وی افزود: صحت پاکدامنی شهود نقش بسیار تعیین کننده ای در صدور حکم ایفا می کند در حالی که شهادت دروغ غیر از بارگناهی که برای شاهد به همراه دارد تاثیر زیادی در حکم قاضی پرونده می گذارد.
وزیر دادگستری با اشاره به اینکه برخی سودجویان و افرادی که از عقوبت الهی ترسی ندارند شهادت در دادگاه را به عنوان حرفه و پیشه خود انتخاب کرده اند گفت: محاکم باید با حوصله و دقت بیشتر به دنبال عدله ای غیر از شهود بروند و تنها در مواقعی که الزام به شاهد باشد با اطمینان از عدالت شاهد از اظهارات شهود استفاده کنند.
بختیاری اظهار داشت: قضات باید نقش شهادت شهود را در سرانجام و حکم نهایی پرونده با تاکید به شهود توضیح دهند و آنها را عواقب اخروی و دنیوی شهادت دروغ شهود مطلع کنند.
توسعه تکنولوژی ضرورت حضور شهود را به حداقل رسانده است
محمد اسداللهی وکیل پایه یک دادگستری استان فارس در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد آسیب شهادت دروغ در دادگاهها گفت: قانونگذار یکی از شرایط شهادت را عادل بودن شاهد عنوان کرده ولی این عدالت را به صورت کامل تعریف نکرده است.
وی افزود: بر اساس قانون آیین دادرسی کیفری و مدنی باید دادگاه نام و مشخصات شاهد را به طرف دیگر دعوا ارائه کند تا شخص مورد نظر در مورد سلامت و عدالت شخص شاهد تحقیق و بررسی کرده و اگر مشکل یا ایرادی را مشاهده کرد به دادگاه ارائه کند ولی متاسفانه این قانون در دادگاهها اجرا نمی شود.
در جامعه امروزی که دروغگویی برای امرار معاش افزایش یافته است نباید پایه و اساس محاکم شهادت شهود باشد.
اسداللهی اظهار داشت: وقتی شاهد در دفتر دادگاه چند برگه را پر می کند و می رود و یا اینکه قاضی به جای استماع شهادت به شاهد می گوید گفته هایت را بنویس و برو دیگر چه توقعی دارید تا شهادت به درستی در دادگاهها اجرا شود و افراد بی گناه با یک شهادت دروغ متهم نشوند.
وکیل پایه یک دادگستری با بیان اینکه سوگند شهود در جامعه ای صادق و کم آسیب بروز می کند گفت: باید قانونگذاران با توجه به وضعیت جامعه شرایط خاصی را برای شهادت شهود اتخاذ کنند به نحوی که الزام شهادت برای جرائمی که هیچ راهی جز شهادت شهود ندارند استفاده شود.
وی افزود: با توسعه علم و تکنولوژی در بسیاری از پرونده ههای کیفری مانند قتل و سرقت و... نیاز کمتری به شاهد است و قانون در این مورد باید تنقیح شود.
دادگاه
شهادت شهود در قانون ایران حرف اول را می زند
بهمن کشاورز رئیس اتحادیه کانونهای وکلای ایران در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه شهادت شهود در قانون جمهوری اسلامی به عنوان حکمی بین و شرعی محسوب می شود گفت: ماده 1309 قانون مدنی پیش از این اثبات اسناد رسمی را با شهادت شهود خلاف دانسته بود که در تاریخ هشتم آبان ماه 1367 شورای نگهبان این قانون را خلاف شرع دانسته و شهادت شهود را بینه و شرعی حتی در اثبات اسناد رسمی اعلام کرد.
وی افزود: با این قانون دیگر هیچ حرف و حدیثی در حقانیت و تاثیر گذاری اظهارات شهود در دادگاههای کشور نداریم ولی اینکه آیا شاهد عادل است یا دروغگو با دادگاه است.
وکیل پایه یک دادگستری عقل، ایمان، صداقت، طهارت، عدالت و عدم دشمنی با طرفین دعوا و عدم انتساب و خویشاوندی را بر اساس قانون از مهمترین دلایل شهود عنوان کرد و افزود: این که بگوییم قضات سرشان شلوغ است و وقت ندارند و شاهد بدون احراز شرایط قانونی شهادت دهد کاملا غیرقانونی و غیر شرعی است و ممکن است بیگناهی به اشتباه متهم شود.
به گفته کشاورز در اروپا دادگاهها بر اساس سیستم پرس آزمایی برگزار می شود به نحوی که شاهد در محضر دادگاه، هیئت منصفه، شهود، وکیل و دادستان سوال و جواب می شود و قاضی استماع می کند و شاهد فرصتی برای دروغگویی یا تضاد گویی ندارد ولی در ایران تمامی سوالات را باید قاضی سوال کند و در این فاصله شاهد فرصتی کافی برای دروغ پردازی دارد.
رئیس اتحادیه کانونهای وکلای ایران بر این عقیده است که در جامعه امروزی که دروغگویی برای امرار معاش افزایش یافته است نباید پایه و اساس محاکم شهادت شهود باشد.
هر چند که گروهی از وکلا و حقوقدانان بر این عقیده اند که در جامعه امروزی نباید شهادت را رکن اصلی تصمیم گیری در پرونده قرار داد ولی می توان با اجرای صحیح قانون این آسیب قضائی را رفع کرد به نحوی که قضات و دفاتر دادگاهها صحت و سلامت شاهد را بر اساس قانون ارزیابی کرده و مستمع اظهارات شهود باشند.
با توجه به اظهارات صدها وکیل در سراسر کشور بسیاری از افراد بی گناه به دلیل شهادت دروغ در زندانها به سر می برند و این هشداری است به دستگاه قضائی کشور تا این آسیب مهم و جدی را برای احقاق حقوق مردم رفع کند.
ارائه کننده:پاکنهاد
گروه جامعه و ارتباطات
http://www.tebyan.net/newindex.aspx?pid=150272&Keyword=%D9%82%D8%B3%D9%85+%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA
احکام قسم خوردن به قرآن
قرآن دست
جنب و زن حائض و قرائت قرآن
جنب یا زن حائض میتوانند قرآن را قرائت کنند و بر آنان خواندن قرآن حرام نیست، بلکه خواندن بیشتر از هفت آیه از سورههایی که سجده واجب ندارد، بر جنب مکروه است. [1] همچنین خواندن قرآن برای زن حائض مکروه است. [2].
در کراهت قرائت قرآن جنب و زن حائض، تفاوتی بین ماه مبارک رمضان و غیر آن وجود ندارد، البته باید توجه داشت که کراهت در عبادات به معنای برخورداری از ثواب کمتر است؛ یعنی قرائت قرآن زن حائض ثواب دارد، ولی از ثواب قرائت قرآن در زمانی که شخص جنب نیست یا زن پاک است کمتر است. بنابراین اگر شخص جنب یا زن حائض در ماه رمضان یا غیر آن، قرآن بخواند، ثواب میبرد، امّا مقدار ثواب او نسبت به قرائت قرآن در ایّام دیگر کمتر است.
سجدههای واجب قرآن
مطابق فتوای همه مراجع تقلید، بر انسان واجب است بعد از خواندن یا شنیدن آیاتی که سجده واجب دارند، سجده کند.
حضرت امام خمینی (ره) در این باره فرمودهاند:”در هر یک از چهار سوره “و النجم”، “اقرء”، “الم تنزیل” و “حم سجده”، یک آیه سجده است که اگر انسان بخواند یا گوش به آن دهد، بعد از تمام شدن آن آیه، باید فوراً سجده کند و اگر فراموش کرد، هر وقت یادش آمد باید سجده نماید. [3]
بعضی از مراجع معظّم تقلید فرمودهاند: حتّی اگر بدون اختیار به آیهی سجده گوش دهد یا این آیات به گوشش بخورد بنا بر احتیاط واجب باید سجده کند. [۴]
کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد (و اگر میخواهد راجع به مال خودش قسم بخورد باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و حاکم شرع او را از تصرّف در اموالش منع نکرده باشد) و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد
لازم به تذکر است که در سجدههای واجب قرآن نمی شود بر چیزهای خوراکی و پوشاکی سجده کرد اما لازم نیست سایر شرایط معتبر در سجده نماز مراعات شود [5]؛ مثلاً لازم نیست که رو به روی قبله باشند یا طهارت و وضو داشته باشند.
همچنین گفتن ذکر خاصی هم واجب نیست و حتی اگر ذکر نگوید و به قصد سجده پیشانی خود را به زمین بگذارد کافی است
. [6]
بنابراین اگر انجام چنین سجدهای امکان پذیر نباشد، باید مشکل را از طریق دیگری حلّ کرد؛ مثل این که از قاریان در خواست شود که در این گونه مجالس سورههای سجده دار تلاوت نکنند و یا برگزار کنندگان این گونه مجالس در جایی این جلسات را بر قرار کنند که برای حاضرین امکان سجده کردن به هنگام تلاوت آیههای سجده دار باشد و اگر هیچ کدام ممکن نبود خود انسان باید در چنین مجالسی مثل ابا خارج شدن از مجلس، مواظبت کرده که آیههای سجده دار به گوشش نخورد.
البته در هنگام شنیدن آیاتی که سجده واجب دارند از پخش غیر زنده، بعضی از مراجع معظم تقلید، سجده را واجب نمیدانند [7] هر چند به جا آوردن آن اشکالی ندارد
قسم خوردن به قرآن و عمل نکردن به آن
اگر کسی قسم بخورد که کاری را انجام دهد یا ترک کند، مثلاً قسم بخورد که روزه بگیرد، یا دود استعمال نکند چنانچه عمداً مخالفت کند، باید کفّاره بدهد؛ یعنی یک بنده آزاد کند، یا ده فقیر را سیر کند، یا آنان را بپوشاند و اگر اینها را نتواند باید سه روز، روزه بگیرد [8] و این در صورتی است که شرایط زیر را دارا باشد.
شرایط قسم خوردن
اوّل: کسی که قسم میخورد باید بالغ و عاقل باشد (و اگر میخواهد راجع به مال خودش قسم بخورد باید در حال بالغ شدن سفیه نباشد و حاکم شرع او را از تصرّف در اموالش منع نکرده باشد) و از روی قصد و اختیار قسم بخورد، پس قسم خوردن بچه و دیوانه و مست و کسی که مجبورش کردهاند، درست نیست و همچنین است اگر در حال عصبانی بودن بی قصد قسم بخورد.
مرد ناراحت
دوم: کاری را که قسم میخورد انجام دهد باید حرام و مکروه نباشد، همچنین آن کاری را که قسم میخورد ترک کند، باید واجب و مستحبّ هم نباشد و اگر قسم بخورد که کار مباحی را به جا آورد، باید ترک آن در نظر مردم بهتر از انجامش نباشد. نیز اگر قسم بخورد کار مباحی را ترک کند باید انجام آن در نظر مردم بهتر از ترکش نباشد.
سوم: به یکی از اسامی خداوند عالم قسم بخورد که به غیر ذات مقدس او گفته نمیشود؛ مانند “خدا” و “اللَّه” و نیز اگر به اسمی قسم بخورد که به غیر خدا هم میگویند، ولی به قدری به خدا گفته میشود که هر وقت کسی آن اسم را بگوید، ذات مقدّس حقّ در نظر میآید؛ مثل آن که به خالق و رازق قسم بخورد صحیح است. بلکه اگر به لفظی قسم بخورد که بدون قرینه، خدا به نظر نمیآید، ولی او قصد خدا را کند بنا بر احتیاط باید به آن قسم عمل نماید.
چهارم: قسم را به زبان بیاورد و اگر بنویسد یا در قلبش آن را قصد کند صحیح نیست، ولی آدم لال اگر با اشاره قسم بخورد صحیح است.
پنجم: عمل کردن به قسم برای او ممکن باشد و اگر موقعی که قسم میخورد ممکن باشد و بعد تا آخر وقتی که برای قسم معین کرده عاجز شود یا به رایش مشقّت داشته باشد، قسم او از وقتی که عاجز شده به هم میخورد[9].
مستثنا
ولی اگر برای این که خودش یا مسلمان دیگری را از شرّ ظالمی نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاهی واجب میشود. [10].
نتیجه
بنابراین، اگر انسان به یکی از اسامی خداوند قسم خورده باشد و شرایط ذکر شده نیز موجود باشد، در این صورت اگر با آن قسم مخالفت نموده، مقصر است و میبایست طبق آنچه در باب کفاره ذکر شد عمل نماید، اما سوگندی که به یکی از اسامی خداوند نباشد (قسم خوردن به لفظ قرآن)، از لحاظ شرعی آثار یاد شده را ندارد.
دفن اسماء الله و آیات قرآن در خاک و یا تبدیل آنها به خمیر به وسیله آب اشکال ندارد. ولی جواز سوزاندن آنها مشکل است و اگر بی احترامی محسوب شود، جایز نیست، مگر در صورتی که اضطرار اقتضا کند و جدا کردن آیات قرآنی و نامهای مبارک امکان نداشته باشد. [19]
هدیه دادن قرآن به غیر مسلمان
قبل از بیان دیدگاه مراجع عظام در این خصوص، توجه به نکاتی لازم به نظر میرسد:
1- در صورت هتک و یا علم به نجس کردن (و نه احتمال) قرآن توسط کفار، هیچ یک از مراجع دادن قرآن را به آنان جایز نمیدانند.
2- کافر اگر با دستتر به قرآن دست نزند موجب نجس شدن آن نمیشود.
3- برخی از مراجع؛ مانند امام خمینی و آیت الله العظمی بهجت، دادن قرآن به کافر را بنا بر احتیاط واجب جایز نمیدانند که میتوان به فتوای سایر مراجع رجوع نمود.
امّا دیدگاههای مراجع عظام پیرامون دادن قرآن به غیر مسلمان:
1- امام خمینی (ره) : احتیاط واجب آن است که از دادن قرآن به کافر خودداری کنند و اگر قرآن در دست او است در صورت امکان از او بگیرند. [11].
ایشان در کتاب نجاة العباد میفرماید: هبه قرآن به کافر صحیح نیست. [ 12].
2- آیت الله العظمی بهجت: احتیاط واجب آن است که از دادن قرآن به کافر خودداری کنند و اگر قرآن در دست او است در صورت امکان از او بگیرند. [13].
3- آیات عظام خوئی، تبریزی، سیستانی و زنجانی: در صورتی که دادن قرآن به کافر مستلزم هتک باشد حرام و گرفتن از او واجب است. [14].
4- آیت الله العظمی صافی: دادن قرآن به کافران اگر هتک و توهین شمرده شود و یا در معرض هتک باشد حرام و گرفتن قرآن از او واجب است. [15]
5- آیت الله العظمی وحید خراسانی: در صورتی که دادن قرآن به کافر مستلزم هتک باشد حرام و گرفتن از او واجب است. [16]
6- آیت الله العظمی مکارم: دادن قرآن به دست کافر اگر موجب بی احترامی باشد حرام است و اگر امید هدایت او برود یا برای تبلیغ اسلام باشد جایز و بلکه گاهی واجب است. [17]
7- آیت الله العظمی فاضل: باید از دادن قرآن به کافر خودداری کنند و اگر قرآن در دست او است در صورت امکان از او بگیرند، ولی چنان چه مقصود از دادن قرآن و یا داشتن قرآن تحقیق و مطالعه در دین باشد و نیز انسان بداند که کافر با دستتر قرآن را لمس نمیکند اشکالی ندارد. [18]
اسماء الله بسمه تعالی
راههای شرعی محو اسماء الله و آیات قرآن
دفن اسماء الله و آیات قرآن در خاک و یا تبدیل آنها به خمیر به وسیله آب اشکال ندارد. ولی جواز سوزاندن آنها مشکل است و اگر بی احترامی محسوب شود، جایز نیست، مگر در صورتی که اضطرار اقتضا کند و جدا کردن آیات قرآنی و نامهای مبارک امکان نداشته باشد. [19]
آیا برای خواندن قرآن و در حال خستگی میتوان دراز کشید؟
احترام خود قرآن لازم است. درباره آداب قرائت قرآن آمده است: با طهارت و رو به قبله و ادب و با آرامش و تفکر در معانی آن قرائت شود. البته تلاوت قرآن و مرور آیات آن از حفظ، هنگام خواب و در حالت خوابیده یا ایستاده و در حال راه رفتن نه تنها اشکالی ندارد؛ بلکه دارای ثواب و فضیلت است.
ولی چنانچه از تلاوت روی کتاب الله میباشد بهتر است تا آنجا که ممکن است احترام قرآن حفظ شود و موقع خوابیدن جلو پا قرار نگیرد. ولی اگر قرآن به طرف پا و یا پشت باشد و باعث هتک و بیحرمتی آن شود، جایز نیست. (تبریزی، استفتائات، س 1990 )
آیا شنیدن صدای قرآن زن نامحرمی که مرد او را نمیشناسد و قصد ریبه ندارد جایز است؟
آیت الله فاضل: شنیدن و گوش دادن در صورتیکه ریبه و به قصد التذاد جنسی نباشد، مانعی ندارد.
آیت الله تبریزی : گوش دادن به صدای زن نامحرم، چنانچه با قصد التذاد نباشد مانعی ندارد؛ و الله العالم.
امام خمینی رحمة الله علیه : اشکال ندارد، مگر آنکه موجب تحریک و مفسده باشد.
آیت الله مکارم : اگر با آهنگ باشد اشکال دارد.
مقام معظم رهبری : اگر روی ریبه و لذت نباشد و فسادی بر آن مترتب نباشد اشکالی ندارد.
پی نوشت ها :
[1] . توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج ۱، ص ۲۱۴، م ۳۵۶٫
[2] توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج ۱، ص ۲۷۰، م ۴۷۷٫
[3] توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج ۱، ص ۵۹۲، م ۱۰۹۳٫
[4] همان، آیات عظام شبیری زنجانی و مکارم شیرازی.
[5] توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج ۱، ص ۵۹۵، م ۱۰۹۷٫
[6] همان، م ۱۰۹۹٫
[7] توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج ۱، ص ۵۹۳، م ۱۰۹۶، اگر آیه سجده را از کسی که قصد خواندن قرآن ندارد، بشنود، یا از مثل گرامافون آیه سجده را بشنود لازم نیست سجده نماید، ولی اگر از آلتی که صدای خود انسان را میرساند بشنود واجب است سجده کند.
[9] . توضیح المسائل (المحشی للإمام الخمینی)، ج ۲، ص ۶۲۳٫
[10] . همان، ص ۶۲۸٫
[11]. توضیح المسائل، ج ۱، ص ۹۳، م ۱۳۹٫
[12]. نجاة العباد (للإمام الخمینی)، ص ۳۰۳٫
[13]. توضیح المسائل آیت الله بهجت، م ۱۴۰٫
[14]. همان.
[15]. توضیح المسائل آیت الله صافی، م ۱۴۰٫
[16]. توضیح المسائل آیت الله وحید، م ۱۴۰٫
[17]. همان.
[18]. همان.
[19] مقام معظم رهبری، أجوبة الاستفتائات فارسی، ص ۳۱، مسأله ۱۶۵٫
فرآوری : محمدی
بخش قرآن تبیان
منابع : اسلام پدیا، پرسمان دانشجویی، سایت اعتقادات.
قسم دروغ خطرناك است
قرآن
مرحوم طبْرِسى، از ابن عباس نقل مىكند كه مردى خدمت پیامبر صلى الله علیه و آله رسید و عرض كرد: اى رسول خدا! همسایهاى به نام اِمرِوُء القیس دارم كه قسمتى از زمین مرا غضب كرده است و مردم گواه صدق منند، ولى چون براى او احترام بیشترى قایلند، حاضر به حمایت من نیستند.
پیامبر صلى الله علیه و آله امروء القیس را خواست و از او در اینباره سؤال كرد.
او در پاسخ همه چیز را انكار كرد. پیامبر به او پیشنهاد سوگند كرد ولى شاكى عرض كرد: یا رسول الله ! او مرد بىبند و بارى است و برایش هیچ مانعى ندارد كه سوگند دروغ یاد كند.
پیامبر فرمود: به هر حال چارهاى نیست، یا باید شهود بیاورى و یا باید تسلیم سوگند او شوى.
به هنگامى كه امروء القیس برخواست تا سوگند یاد كند، پیامبر صلى الله علیه و آله به او مهلت داد و فرمود: عجلهای نیست! در این باره بیندیش و بعداً سوگند یاد كن.
بعد از رفتن آنان، خداوند پیامبر را نجوا كرد و آیه نازل شد كه:
وَ لاَ تَشْتَرُواْ بِعَهْدِ اللّهِ ثَمَنًا قَلِیلاً إِنَّمَا عِندَ اللّهِ هُوَ خَیْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
مَا عِندَكُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ وَلَنَجْزِیَنَّ الَّذِینَ صَبَرُواْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ
پیمان خدا را به بهایی اندک مفروشید زیرا ، اگر بدانید ، آنچه در نزد خداست برایتان بهتر است.
آنچه نزد شماست فنا می شود و آنچه نزد خداست باقی می ماند و آنان را که، شکیبایی ورزیدند پاداشی بهتر از کردارشان خواهیم داد.
بعد از مدتی كه دوباره آنان برای رسیدگی به دعوایشان آمدند، هنگامى كه پیامبر صلى الله علیه و آله این آیات را كه آنها را از سوگند دروغ و عواقب آن بر حذر میداشت براى آنها خواند كلام خداوند بر دل امروء القیس اثر نهاد و او را به زبان آورد كه: حق است . آن چه نزد من است سر انجام فانى مىشود و این مرد راست مىگوید. من قسمتى از زمین او را غصب كردهام ولى نمىدانم چه مقدار بوده است.
اكنون كه چنین است هر مقدار مىخواهد (و مى داند حق اوست) بر گیرد و معادل آن هم، به خاطر استفادهاى كه در این مدت از زمین او كردهام بعنوان غرامت بردارد .
در این هنگام، سومین آیه نازل شد كه:
مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُواْ یَعْمَلُونَ
هر زن و مردی که کاری نیکو انجام دهد ، اگر ایمان آورده باشد زندگی خوش و پاکیزه ای بدو خواهیم داد و پاداشی بهتر از کردارشان عطا خواهیم کرد.
و به امروا القیس و تمام كسانى كه عمل صالح توأم با ایمان دارند، بشارت حیات طیب داد.
این آیات، آیههای 95 تا 97 سورهی نحل است
با تصرف از:داستانهایى از شان نزول قرآن؛ على نورالدینى
تاريخ مشاوره : شنبه 14/5/1391 تاريخ پاسخ : پنج شنبه 19/5/1391 تحصيلات : ديپلم سن : 20 گروه : حقوقی سوال : لطفا نحوه قسم خوردن در دادگاه کیفری راشرح دهید مثلا اینکه وضو میگیرن چند بار قسم میخورن ممنون پاسخ : با سلام و احترام کاربر گرامی ؛ خداوند در قرآن مجید می فرمایند: " قرآن را لمس نمی کنند جز پاکیزگان " بنابراین کس که می خواهد خداوند را شاهد بر صدق گفتار خود بگیرد و با دست گذاشتن بر روی مصحف شریف سوگند یاد کند، می بایست پاکیزه بوده و با وضو دست بر قرآن بگذارد . درتعریف سوگند گفته شده است اعلام اراده ای است که به موجب آن شخصی خدا را شاهد صداقت خود در اظهارات والتزامات بیان شده می گیرد در ماده ۲۸۱ آ.د.م آمده است سوگند باید مطابق قراردادگاه با لفظ جلاله ( والله – بالله ،تالله) یا نام خداوند متعال به سایر زبان های ادا گردد و در صورت نیاز به تغلیظ دادگاه کیفیت ادای آن را از حیث زمان ومکان الفاظ تعیین می نماید در هر حال فرقی بین مسلمانان وغیرمسلمان درادای سوگند به نام خداوند متعال نخواهد بود مراتب اتیان سوگند صورتجلسه می گردد . موفق باشید. http://www.tebyan.net/
یه سوال اگر مسلمانی مال وجان مسلمانی را به زور بخواهد بگیرد قسم دروغ جایز است چیزی که شما گفتید مثلا شخص الف پولی به شخص ب داده حالا شخص الف می خواهد پولش را پس بگیرد پس اگر شخص ب قسم دروغ بخورد به قران که شخص الف پولی به من نداده با توجه به به خطر افتادن مالش قسم دروغ جایز است ویا در مورد قتل ویا دعو واسیب رساندن به دیگری چون جان ومال شخص به خطر افتاده قسم دروغ واجبه درسته ایا این مورد در مورد غیر مسلمان ها هم درسته مثلا غیرمسلمانی به مسلمانی پول قرض میده حالا می خواد پولش راپس بگیره مسلمان با توجه به غیر مسلمان بودن وکافر بودن شخص چون مال مسلمان به خطر افتاده قسم دروغ جایزه
یه سوال اگر مسلمانی مال وجان مسلمانی را به زور بخواهد بگیرد قسم دروغ جایز است چیزی که شما گفتید مثلا شخص الف پولی به شخص ب داده حالا شخص الف می خواهد پولش را پس بگیرد پس اگر شخص ب قسم دروغ بخورد به قران که شخص الف پولی به من نداده با توجه به به خطر افتادن مالش قسم دروغ جایز است ویا در مورد قتل ویا دعو واسیب رساندن به دیگری چون جان ومال شخص به خطر افتاده قسم دروغ واجبه درسته ایا این مورد در مورد غیر مسلمان ها هم درسته مثلا غیرمسلمانی به مسلمانی پول قرض میده حالا می خواد پولش راپس بگیره مسلمان با توجه به غیر مسلمان بودن وکافر بودن شخص چون مال مسلمان به خطر افتاده قسم دروغ جایزه
با سلام خدمت شما
همانگونه که در پست 2 بیان شد ،قسم دروغ تنها در یک صورت اشکالی ندارد :
اگر براى این که خودش یا مسلمان دیگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد، بلکه گاهى واجب مىشود، اما اگر بتواند توریه کند؛ یعنى: موقع قسم خوردن طورى نیت کند که دروغ نشود بنابر احتیاط واجب باید توریه نماید؛ مثلا اگر ظالمى بخواهد کسى را اذیت کند و از انسان بپرسد که او را ندیده اى؟ و انسان یک ساعت قبل او را دیده باشد، می تواند بگوید او را ندیده ام به این قصد که از پنج دقیقه پیش ندیده ام. ( توضیح المسائل مراجع، ج ۲، ص ۶۲۳، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ هشتم، سال ۱۴۲۴ ق.)
در این موارد که شما ذکر کردید اصلا جایز نیست قسم دروغ بخورد. در مثال های شما شخص با قسم دروغ هم مرتکب گناه خوردن قسم دروغ می شود هم حق مظلومی را پایمال می کند.
بیشتر دقت کنید.
یه سوال اگر کسب به خداوقران و پیغمبر اعتقادی نداشته باشد فقط اسمی مسلمان باشد ولی در اصل کافر باشد هم شامل ای اثار دنیایی واخروی قسم دروغ به قران در دادگاه می شود
منظور از لحاظ بلاهای دنیایی واخروی است
لطفا به این هم جواب بدید
یه سوال اگر کسب به خداوقران و پیغمبر اعتقادی نداشته باشد فقط اسمی مسلمان باشد ولی در اصل کافر باشد هم شامل ای اثار دنیایی واخروی قسم دروغ به قران در دادگاه می شود منظور از لحاظ بلاهای دنیایی واخروی است لطفا به این هم جواب بدید
چون کسی جواب نداد جودم جواب میدم
بله شخصی که به ظاهر مسلمان است(مسلمان اسمی) ولی در اصل کافر است مثلا بودایی است نیز شامل اثاردنیایی واخروی این گناه می شود
به نظر شما چرا مردم براحتی قسم دروغ می خورن ایا ضغف ایمانه ازاثارش خبر ندارن چرا...
چون از اثار این گناه بزرگ خبرندارن
بله ضعف ایمان هم است
وچه بسا عده ی بسیاری با قسم ناحق به قران وخدا اثار دنیایی زیادی براشون پیش امده
از دوستان وفامیل هایتان سوال کنید ببینید چه می گویند
عنوان : شهادت کذب
نویسنده : سيد علي حاتمزاده
كلمات كليدي : شهادت، شهادت کذب، کتمان شهادت
شهادت در لغت به معنی حضور و معاینه و اطلاع است و در اصطلاح، اخبار از وقوع امر محسوس به یکی از حواس در غیر مورد اخبار به حقی به ضرر خود و به نفع غیر.[1]
شهادت کذب عبارتست از اداء گواهی دروغ توسط گواه نزد مقامات رسمی در دادگاه[2]
هر کس در دادگاه نزد مقامات رسمی شهادت دروغ بدهد به سه ماه و یک روز تا دو سال حبس و یا به یک میلیون و پانصد هزار تا دوازده میلیون ریال جزای نقدی محکوم خواهد شد.: )ماده 650 قانون مجازات اسلامی(
عنصر مادی:
ادای شهادت کذب در دادگاه و نزد مقامات رسمی است. این جرم از جرائم مطلق است.[3]
عنصر معنوی:
سوء نیت عام به معنی قصد انجام عمل مجرمانه؛ این جرم از جرائم عمدی است و از این رو نمیتوان کسی را که سهواً و به اشتباه مبادرت به بیان اکاذیب در قالب شهادت نموده، مشمول مقررات این ماده دانست. سوء نیت خاص از اجزاء تشکیل دهنده این بزه محسوب نمیشود.
شرائط تحقق جرم:
1- اداء شهادت دروغ باید در دادگاه (اعم از عمومی و اختصاصی) به عمل آید. لذا شهادت در خارج از دادگاه و همچنین مراجعی که به آنها دادگاه اطلاق نمیگردد مشمول حکم این ماده نیست.
2- ادای شهادت نزد مقامات رسمی باشد از این رو چنانچه فردی که استماع شهادت میکند صلاحیت استماع آن را نداشته باشد نمیتوان ادای شهادت را مشمول این ماده دانست.
نظریه 3234 / 7 – 9/9/1379 (1.ح.ق): با توجه به اطلاق و عموم ماده 650 قانون مجازات اسلامی مقامات رسمی اختصاص به مقامات قضائی ندارد و لذا اگر کسی مثلاً در اداره ثبت احوال به دروغ شهادت دهد که فلان شخص صاحب فرزندی بنام فلان شده است و این شهادت مؤثر در صدور شناسنامه مورد شهادت گردد مشمول ماده 654 خواهد بود.[4]
شرط تعقیب شاهد کاذب:
باید کذب بودن شهادت وی در دادگاه صالح به موجب حکم قطعی به اثبات رسیده باشد. در مورد عدم ادی شهادت و کتمان آن با توجه به مقررات جزائی کنونی، جرم محسوب نمیگردد.[5]
شهادت دروغ موجب بطلان حکم است و هر حکمی که بر این اساس صادر شود بلااثر است. اگر محکوم به وجود داشته باشد، باید مسترد شود و اگر ممکن نباشد باید شهودی که شهادت کذب دادهاند غرامت را بپردازند. ماده 650 قانون مجازات اسلامی متعرض بحث جبران خسارت توسط شهود کذب نشده است، ولی مطابق قواعد کلی مسؤولیت مدنی، هرگاه کسی سبب ورود خسارت گردد، باید جبران نماید، در این جا نیز شهود باید خسارت زیان دیده را جبران نمایند.[6]
در ماده 201 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور کیفری آمده است: «در مواردی که دادگاه از شهود مطلعین درخواست ادای شهادت و یا اطلاع نماید و بعد معلوم شود که خلاف واقع شهادت دادهاند اعم از این که به نفع یا ضرر یکی از طرفین دعوا باشد علاوه بر مجازات شهادت دروغ چنانچه شهادت خلاف واقع آنان موجب وارد آمدن خسارتی شده باشد به تأدیه آن نیز محکوم خواهند شد.»
ادای سوگند:
شهود تحقیق و مطلعین، قبل از اظهار اطلاعات خود باید به این شرح سوگند یاد کنند: «به خداوند متعال سوگند یاد میکنم که جز به راستی چیزی نگویم و تمام حقایق را بیان نمایم».[7]
ماده 240 قانون آیین دادرسی کیفری، یکی از جهات درخواست تجدیدنظر را ادعای عدم اعتبار مدارک استنادی دادگاه یا فقدان شرائط قانونی شهادت در شهود و یا دروغ بودن شهادت آنها دانسته است.[8]
نتیجهگیری:
گواهی دروغ در زمره گناهان کبیره، و موجب زوال و ضعف عدالت است و با دیگر کبائر مثل سرقت، رباخوری، در یک ردیف قرار دارد. کسی که در هنگام واقعه ناظر بوده و بعد هنگام اداء و بیان مطلب در محضر دادگاه واقعیت را عالماً عامداً عوض کند و به این ترتیب باعث صدور حکم به ناحق گردد، این عمل شاهد کاذب به لحاظ قباحت آن در نظر جامعه و در محکمه وجدان و اخلاق محکوم است.[9] و در قانون نیز برای آن مجازات در نظر گرفته شده است که همان ماده 650 قانون مجازات اسلامی میباشد.
آثار شهادت کذب:
1- مجازات سه ماه و یک روز تا دو سال حبس و یا یک میلیون و پانصد هزار تا دوازده میلیون جزای نقدی (ماده 650 ق.م. 1).
2- شهادت دروغ موجب بطلان حکم است و هر حکمی که بر این اساس صادر شود بلااثر است اگر محکوم به وجود داشته باشد مسترد شود و اگر ممکن نباشد باید شهودی که شهادت کذب دادهاند غرامت را بپردازند.[10]
3- مطابق قواعد کلی مسؤولیت مدنی، هرگاه کسی سبب ورود خسارت گردد، باید جبران نماید در شهادت کذب نیز شهود باید خسارت زیاندیده را جبران نمایند.[11]
4- در امور کیفری یکی از جهات درخواست تجدید نظر دروغ بودن شهادت شهود است.[12]
5- چنانچه شاهد پس از اتیان سوگند شهادت دروغ بدهد با احراز این موضوع برای دادگاه، مجازات سوگند و شهادت دروغ قابل جمع است. همچنین اگر شهادت دروغ در مورد حدود، قصاص یا دیات باشد، قاعده جمع مجازاتها اعمال میگردد.[13]
6- اگر دو نفر شهادت دهند به آنچه که موجب قتل است مثل ارتداد یا چهار نفر شهادت دهند به آنچه که موجب رجم است مثل زنا و بعد از اجراء حد یا قصاص ثابت شود که شهادت دروغ دادهاند قاضی و مامور از طرف او که حد یا قصاص را اجرا کرده است ضامن نیستند بلکه قصاص بر شهود کذب است.[14] با رد دیه به آنها[15] به خاطر اینکه شهود کذب سبب تلف شدهاند و در اینجا سبب اقوی از مباشر است.[16]
[1] . جعفری لنگرودی، محمدجعفر؛ ترمینولوژی حقوق، تهران، گنجدانش، 1384، چ 15، ص 397.
[2] . شاملو احمدی، محمدحسین؛ فرهنگ اصطلاحات و عناوین جزائی، اصفهان، دادیار، 1380، چ اول، ص 287.
[3] . حجتبی، سید مهدی؛ قانون مجازات اسلامی در نظم حقوق کیفری، تهران، میثاق عدالت، 1384، چ اول، ص 1154.
[4] . حجتی، سید مهدی؛ قانون مجازات اسلامی، در نظم حقوق کنونی،تهران، میثاق عدالت، 1384، چ اول، ص 1155.
[5] . همان، ص 1155.
[6] . کوشا، جعفر؛ جرائم علیه عدالت قضائی، تهران، میدان، 1381، چ اول، ص 60.
[7] . مدنی، جلالالدین، آئین دادرسی کیفری 1 و 2، تهران، پایدار، 1378، ص 367.
[8] . مدنی، جلال الدین، آئین دادرسی کیفری 1 و 2، تهران، پایدار، 1378، ص 444.
[9] . همان، پاورقی، ص 367.
[10] . کوشا، جعفر؛ جرائم علیه عدالت قضائی، تهران، میزان، 1381، چ اول، ص 60.
[11] . همان، ص 60.
[12] . مدنی، جلالالدین، آئین دادرسی کیفری 1 و 2، تهران، پایدار، 1378، ص 444.
[13] . زراعت، عباس؛ قانون آئین دادرسی کیفری، در نظم حقوق کنونی، تهران، خط سوم، 1383، چ اول، ص 501.
[14] . النجفی، محمدحسن؛ جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام؛ بیروت – لبنان، داراحیاء التراث العربی، 1402 هـ.ق، المجلد الثانی، الطبعه السابعه، ص 57.
[15] . الموسوی الخمینی، روح الله، تحریر الوسیله؛ بیجا، دارالانوار، 1403 هـ.ق، ج2، مساله 39، ص 515.
[16] . همان، 5 ص 57.
http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=31034
ر مورد عدم ادی شهادت و کتمان آن با توجه به مقررات جزائی کنونی، جرم محسوب نمیگردد.
با توجه به متن نیز کتمان شهادت وعدم ادی شهادت نیز گناه است جون با اینکار حق کسی ضایع می شود
در کتاب گناهان کبیره خواندم کتمان شهادت هم گناه کبیره است
نتیجهگیری: گواهی دروغ در زمره گناهان کبیره، و موجب زوال و ضعف عدالت است و با دیگر کبائر مثل سرقت، رباخوری، در یک ردیف قرار دارد. کسی که در هنگام واقعه ناظر بوده و بعد هنگام اداء و بیان مطلب در محضر دادگاه واقعیت را عالماً عامداً عوض کند و به این ترتیب باعث صدور حکم به ناحق گردد، این عمل شاهد کاذب به لحاظ قباحت آن در نظر جامعه و در محکمه وجدان و اخلاق محکوم است.[9] و در قانون نیز برای آن مجازات در نظر گرفته شده است که همان ماده 650 قانون مجازات اسلامی میباشد. آثار شهادت کذب:
پس شهادت دروغ ندهید چون هم گناه است وهم از لحاظ قانونی مجازات دارد
سلام
نمی دونم دوستان گفتن یا نه ولی بیماری برص هم ار عواقب قسم دروغی هست که زندگی کسی را نابود کرده!
قسم دروغ کار بدیه
اما متاسفانه خیلیا برای فرار از کارایی که کردن قسم دروغ می خورن
بعدشم دروغ گویی در حال حاظر تو جامعه ما زیاد شده
پس ما سعی کنیم دروغ نگیم
ودر همه حال به فکر کار درست باشیم
یه دنیایه دیگه هم است
خداوند هدايت کند کساني که قسم دروغ مي خورند وحق کسي را ضايع مي کنند
واورا به راه راست هدايت کند
در زندگي ممکن اشخاصي در موقعيت هاي قسم دروغ بخورند
اگه چيزايي رو که در پست هاي قبلي من و دوستان نوشتيم ويا از جاهاي ديگه گرفتيم
بخونيد مي فهميد که اين کار يعني قسم دروغ بده وچه عذاب هاي دنيايي واخروي اي داره
هرگز اين کا رو نمي کنيد
وکساني هم که اعتقاد به اين چيزا ندارن هم شامل اين عضابا ميشن
چون حداقلش حق يکي رو ضايع کردن
اين زنجيره طبيعته
هر عملي عکس العملي داره
با تشکر از همه دوستاني که درباره ي قسم دروغ مطلب گذاشتن
اگه مطلب ديگه اي به ذهنتون اومد يا پيدا کرديد لطفا تو اين تاپيک بزاريد
باتشکر
يه بنده ي
خدا
چند تا مطلبدیگهدر مورد قسم دروغاز سایت های دیگه
مشاوره
نام پرسشگر : محمود
تحصیلات : لیسانس
نام مشاور : hassan najafi
تاریخ پاسخگویی : يکشنبه، 7 آذر 1389
سلام. برای جلوگیری از فروپاشی خانواده آیا قسم دروغ اشکالی ندارد؟
پاسخ :
سلام عليکم
قسم نخورد ولي از راه ديگر مانع اين مسئله شود.
قسم دروغ شايد پول و در آمدي به همراه داشته باشد اما برکت مال را از بين مي برد.
http://www.rasekhoon.net/sms/show-11396.aspx
مواظب باشيم در معامله ها از قسم دروغ دوري کنيم که بر خلاف انتظار ما ، فقر مي آورد نه ثروت.
http://www.rasekhoon.net/sms/show-11446.aspx
با قسم دروغ خوردن از سعادت و خوشبختي دور نشويد.
http://www.rasekhoon.net/sms/show-11521.aspx
آفات صدق (گفتار و سوگند دروغ)
آفات صدق (گفتار و سوگند دروغ)
الف) چيستي دروغ
ماهيت کذب در اخلاق و مقامات دين
کذب در اخلاق و مقامات دين، آن است که ادعاي صفاتي چند کند، چون: خوف از خدا و رجا و صبر و شکر و تسليم و رضا و معرفت و زهد و امثال اين ها. و اسم آن ها را بر خود ببندد و از حقيقت و آثار آن ها بي خبر باشد و در او از لوازم آن ها اثري نباشد و چنين شخصي نيز کاذب است. مثلا ملاحظه مي کنيم که چنانچه کسي از پادشاهي قهار، يا اميري صاحب اقتدار، به جهت خيانتي که از او سر زده يا تقصيري که مرتکب شده خائف شود، چهره او زرد، و نفس او سرد، و خواب و خوراک بر او دشوار، و عيش و تنعم بر او ناگوار، خاطر او پريشان، و اعضا و جوارح او مضطرب و لرزان مي شود. بلکه باشد که: ترک اهل و عيال و مال و منال خود مي کند و در ولايات غربت به تنهايي مشقت مي سازد. و اين همه از خوف و بيم آن کسي است که از او ترسيده. و اين خوف، خوف صادق و صاحب آن خائف است.
اما کسي که دعوي ترس از پروردگار و خوف از کژدم و مار جهنم مي کند، هيچ اثري از آن در وجنات (1) احوالش ظاهر نه، بلکه شب و روز به خورد و خواب مشغول و عمر او به عيش و عشرت مصروف، هر ساعتي چندين تقصير از او صادر مي شود و هر روزي معصيتي را مرتکب مي گردد و چنين شخصي کاذب، و اسم خوف را بر خود بسته است.
مخفي نماند که: اين مقامات و مراتب را با نهايتي متصور نيست تا ممکن باشد احدي به نهايت آن ها برسد. بلکه از آن ها هر کسي را يک نصيبي داده اند.
پس بنده صادق در جميع مقامات دين عزيز و ناياب است.
و ا ز علامت صدق در اين مقام، آن است که همه شدايد و مصايب را تحمل نمايد. و زبان به اظهار آن ها نگشايد. عمر خود را به طاعت و عبادت صرف نمايد و آن ها را ا خلق بپوشاند.
مروي است که: «به موسي بن عمران وحي رسيد که چون من بنده اي از بندگان خود را دوست دارم او را مبتلا مي سازم به بلايي که کوه ها توانايي تحمل آن را نداشته باشند، تا بيم در دعواي (2) بندگي و محبت، صادق است يا نه. پس اگر او را صادق و صابر يافتم او را ولي و حبيب خود قرار مي دهم. و اگر بي صبر و جزع ناک ديدم، که به هر جا زبان شکوه مي گشايد، او را مخذول (3) و منکوب (4) مي سازم و هيچ باک ندارم (5) ». (6)
ماهيت کذب در کردار و گفتار
کذب در کردار و اعمال آن است که: در ظاهر اعمالي از او سر زند که دلالت کند بر خوبي در باطن او، و باطن او از آن بي خبر بوده باشد. يعني باطن او موافق ظاهر نباشد و صدق در آن، اين است که باطن و ظاهر يکسان و مطابق بود. يا باطن از ظاهر بهتر و آراسته تر باشد و اين مرتبه از صدق، اشرف و افضل از صدق در گفتار است.
از اين جهت مکرر سيد بشر اين مرتبه را از حضرت آفريدگار مسئلت مي نمود (7) و در اخبار وارد است که: «چون پنهان و آشکار بنده مؤمن يکسان بوده باشد، خداوند عالم به او بر ملائکه مباهات مي کند و مي فرمايد: بنده ي حق من اين است.» (8)
بعضي از اکابر فرموده است: «کيست مرا نشان دهد به شخصي که چشم او در تاريکي شب ها گريان است. و لب او روزها در محافل، خندان باشد». (9)
همچنان که طلاي بي غش در بازار، رايج و در عوض آن هر چه خواهي مي دهند، و آن چه در آن غش باشد به تو رد مي کنند و آرزوي تو از آن بر نمي آيد و شکي نيست هر عملي را که در آن غش باشد که ظاهر آن آراسته و باطن آن موافق ظاهر نباشد رد به تو مي شود.
قلب روي اندود (10) نستانند در بازار حشر
خالصي بايد که از آتش برون آيد سليم (11)
کي دروغي قيمت آرد بي زراست؟!
در دو عالم هر دروغ از راست خاست
راست را ديد او رواجي و فروغ
بر اميد او روان کرد او دروغ (12)
کذب، چون خس باشد و دل، چون دهان
خس نگردد در دهان، هرگز نهان
تا در او باشد، زباني مي زند
تا بد آتش از هان، بيرون کند (13)
ب) مذمت کذب
مذمت کذب در کلام پيامبر صلي الله عليه و آله و بزرگان دين
گفتار و سوگند دروغ از زشت ترين گناهان و بدترين عيب هاست. پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «خيانت بزرگي است که به برادرت سخن بگويي و او تو را تصديق کند در حال که تو به دروغ گفته اي». (14)
«ابن مسعود» (15) گويد: پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: بنده همواره دروغ مي گويد و آن را طالب است تا اين که نام او در پيشگاه خدا جزء کذاب ها نوشته مي شود». (16)
پيامبر صلي الله عليه و آله بر دو مرد گذشت که گوسفندي معامله مي کردند و سوگند مي خوردند. يکي از آن ها مي گفت: «به خدا از اين مبلغ کم نمي کند و ديگري مي گفت: «به خدا بيشتر از اين مبلغ نمي دهم.» سرانجام خريدار گوسفند را خريد پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «يکي از آن ها موجب گناه و کفار شده است». (17)
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «دروغ روزي را کم مي کند». (18)....
و نيز فرمود : «بازرگانان گنه کارند»، عرض شد: «اي رسول خدا! مگر خدا خريد و فروش را حلال نکرده است؟» فرمود: «چرا ولي آن ها سوگند مي خورند و گناه مي کنند و در سخن دروغ مي گويند». (19)
و نيز فرمود: «خدا در روز قيامت با سه نفر سخن نمي گويد و به آنان توجه نمي کند و آنها را پاک نمي گرداند: کسي که بخشش خود منت مي گذارد، و آن که کالاي خود را با سوگند ترويج مي کند و کسي که لباس خود را متکبرانه رها مي سازد». (20)
پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: «هر کس به خدا سوگند ياد کند و به اندازه بال پشه اي دروغ در آن داخل کند، تا روز قيامت به صورت نقطه اي در قلبش خواهد بود». (21)
پيامبر صلي الله عليه و اله فرمود: «سه گروه اند که خدا با آنان سخن نمي گويد و در روز قيامت به آن ها توجه نمي کند و آنان را پاک نمي سازد و براي آنان عذاب دردناکي است: پير زناکار، سلطان کذاب و فقير متکبر». (22)
«عبدالله بن عامر» (23) گويد: «پيامبر خدا به خانه ما آمد در حالي که من طفلي خردسال بودم پس براي بازي رفتم، مادرم گفت: عبدالله بيا به تو چيزي بدهم، پيامبر فرمود: چه مي خواهي به او بدهي؟ مادرم عرض کرد: خرما، پيامبر فرمود: اگر به او خرما ندهي گناه يک دروغ بر تو نوشته مي شود». (24)
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «اگر خداي متعال به عدد اين سنگ ريزه ها به من شتر و گاو و گوسفند بدهد آن ها را ميان شما تقسيم مي کنم و مرا بخيل، کذاب، ترسو نخواهيد يافت». (25)
پيامبر صلي الله عليه و آله در حالي که تکيه کرده بود فرمود: «آيا شما را از بزرگ ترين گناهان کبيره خبر دهم؟ شرک به خدا، نارضايي والدين، آن گا نشست و فرمود: آگاه باشيد ديگر از گناهان کبيره گفتار دروغ است». (26)
ابوذر گويد: «پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: سه گروه اند که خدا دوستشان دارد: مردي که در ميان گروهي است و خود را براي کشته شدن مهيا مي کند تا اين که کشته مي شود و خدا فتح را نصيب او و يارانش مي کند و مردي که همسايه بدي دارد و آزارش مي دهد و او بر آزار همسايه صبر مي کند تا مرگ يا نقل مکان آن ها را از يکديگر جدا سازد. و مردي که با گروهي در سفري يا با گروهي جنگجو باشد شب هاي زيادي راه بروند تا آن جا که دوست بدارند براي استراحت روي زمين بخوابند. پس فرود آيند و از يارانش دور شود و نماز بگزارند تا يارانش براي کوچ کردن بيدار شوند.
سه گروه اند که مورد خشم خدايند: بازرگان و فروشنده اي که بسيار سوگند مي خورد و فقير حليه گر و بخيلي که بسيار منت مي نهد». (27)
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «واي بر کسي که حرف مي زند و براي خنديدن مردم دروغ مي گويد. واي بر او واي بر او.» (28) نيز فرمود: «در رؤيا ديدم مردي که نزد من آمد و گفت: برخيز. پس برخاستم. ناگاه دو مرد را ديدم که يکي ايستاده و ديگري نشسته بود. در دست مرد ايستاده آهني سر خميده بود که به دهان مرد نشسته فرو مي برد. سپس آن را جا به جا مي کرد تا به پشت گردنش (شانه اش) مي رسيد، آن گاه آهن را مي کشيد و به سمت ديگر دهانش فرو مي برد و آن را مي کشيد و لب ديگر به حال اول باز مي گشت. پس به مردي که مرا بر پا داشت گفتم: اين چيست؟ گفت: مردي کذاب است که تا روز قيامت در قبرش عذاب مي شود». (29)
از جمله خصوصيات فرزند آدم نطق و بيان است و اين عين نعمت است و چون کسي به دروغ معروف شود، بر وي اعتماد نکنند و چون اعتماد نکنند، در نطق وي منفعتي نماند و با ستوران (30) ديگر مساوي شود، بلکه بدتر باشد از ستوران ديگر که اگر از ستوران ديگر منفعت نطق نيست، مضرت نطق نيست. و چون بر سخن اين دروغ گوي کسي اعتماد کند و آن دروغ باشد ضرر سخن به وي رسد، پس از ستوران بدتر باشد. (31)
از دروغ برکنار باشيد که با ايمان فاصله دارد. راستگو در راه نجات و بزرگواري است، اما دروغ بر لب پرتگاه هلاکت و خواري است. (32)
بنده دروغ مي گويد و دروغ مي گزيند، تا به آنجا رسد که او را به نزديک خدا «کذاب» گويند، يعني دروغ او را ملکه شود، آن گاه از آن باز نتواند ايستاد.
دروغ، روزي بکاهاند، واي بر آن که حديث دروغ مي گويد تا قومي را به خنده آورد، واي بر او، واي بر او. (33)
از دروغ بپرهيز، که دروغ نبود إلا از خواري و فرومايگي رأي و جهل به عواقب؛ و مضرت دروغ بر صاحبش است.
هيچ چيز فرومايه تر از دروغ نيست، در دروغ زن هيچ چيز نباشد. (34)
مرد فصيح و با بلاغت کسي بود که همه راست گويد، و دروغ به آن آميخته نکند. (35)
روايت کردند که سفيان ثوري که گفت: «پيغامبر صلي الله عليه و آله فرمود... هر که دروغي بگفت، دور گردد ازو دو فرشته يک ساله راه و هزارگناه بر وي نويسند».
و نيز فرمود که: «چون مؤمن دروغي بي عذر بگويد، هفتاد هزار فرشته بر او لعنت کنند و گند از دهانش بيرون آيد و حمله العرش(36) بر وي لعنت کند و هفتاد زنا بر وي نويسند کمترين چنان که با مادر زنا کند».
و «عبدالله عباس» (37) گفت: «از دروغ زن بوي بهشت نيايد». (38)
گفته اند: چهار سخن مگوي و ديگر هر چه گويي باکي نيست: اول دروغ مگوي، دوم از خداي گله مکن، سيم خود را مستاي، چهارم [مردمان] را منکوه (39). (40)
سزاوار است کسي که به سخن شکوفه مي آورد، به کردن ميوه آورد، يعني چون بگويد بکند. هيچ عار زشت تر از دروغ نيست. (41)
حکيمي گفت: «پنج چيز پنج چيز را ببرد: خشم، آزرم را ببرد و نياز، شرم را ببرد و کبر، دين را ببرد و طمع، حميت(42) را ببرد و دروغ، آبروي را ببرد». (43)
دروغ رسوا کننده بوده، دروغ زن پيوسته به سوگند استشهاد کند تا سخن او باور دارند؛ زبان علم راست گفتن است.
از سوگند به پرهيز در حال راست گفتن! اما دروغ البته خود مگوي در هيچ حال.
گفتي که در آن گفته سوگند بسيار خورند، دليل بود بر آن که اهل آن گفت، دروغ زن باشند. با دروغ زن راست مگوي که در شک افتد.(44)
از «عبدالله بن جراد» روايت شده از پيامبر صلي الله عليه و اله پرسيد و عرض کرد: «اي پيامبر خدا! آيا مؤمن زنا مي کند؟ فرمود: گاه ممکن است، عرض کرد: اي رسول خدا! آيا مؤمن دروغ مي گويد؟ فرمود نه. آن گاه پيامبر اين آيه را آورد: «انما يفتري الکذب الذين لا يؤمنون». (45)
«ابوسعيد» گويد: «شنيدم پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در دعا عرض مي کرد: خدايا! دلم را از نفاق پاک و مرا از زنا و دروغ حفظ کن (46)». (47)
آن از جمله گناهان کبيره، بلکه قبيح ترين گناهان و خبيث ترين آن ها است. صفتي است که آدمي ر در ديده ها خوار و در نظرها بي وقع و بي اعتبار مي سازد و سرمايه خجالت و انفعال و باعث دل شکستگي و ملال. سبب و اساس ريختن آبرو در نزد خلق خدا و باعث سياه رويي دني و عقبي است و آيات در مذمت اين صفت بسيار، و اخبار در نکوهش آن بي شمار است.
خداوند کريم مي فرمايد:
«إنما يفتري الکذب الذين لا يؤمنون». (48)
يعني: «اين است و جز اين نيست که به دروغ، افترا مي بندند کساني که ايمان به خدا ندارند».
[پيامبر خدا] فرمود: «شما را خبر دهم به بزرگ ترين گناهان کبيره و آن شرک به خدا و عقوق والدين و کذب است». (49)
و حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود که: «بنده اي مزه ايمان را نمي يابد تا دروغ را ترک کند، خواه دروغ از روي شوخي و هزل باشد يا از جد».
و حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود که: «خداي تعالي از براي بدي، قفل ها قرار داده است، کليد اين قفل ها شراب است، و دروغ بدتر است از شراب».
و فرمود که: «دروغ، خراب کننده بناي ايمان است».
از حضرت امام حسن عسکري عليه السلام مروي است که: «جميع اعمال خبيثه در خانه اي است و کليد آن خانه دروغ است».
مخفي نماند که: بدترين انواع دروغ، دروغ بر خدا و رسول و ائمه عليهم السلام است، يعني کسي مسئله اي گويد که مطابق با واقع نباشد، يا حديثي دروغ نقل کند و امثال اين ها.
و همين قدر در مذمت دروغ بر ايشان کافي است که: «روزه را باطل مي کند و باعث وجوب قضا و کفاره مي شود و بنابر اقوي، همچنان که در کتب فقه مسطور است». (50)
موسي عليه السلام گفت: «پروردگارا! کدامين بنده ات از نظر عمل بهتر است؟» فرمود: «کسي که زبانش دروغ نگويد و دلش گناه نکند و فرجش زنا ننمايد.»
لقمان به پسرش گفت: «پسرکم! از دروغ بپرهيز چرا که مانند گوشت گنجشک لذيذ است و به زودي صاحب دروغ را کباب مي کند».
پيامبر صلي الله عليه و اله در مدح راستگويي گفت: «چهار خصلت است که هر گاه در تو باشد هر چه از دنيا از دست بدهي به تو زياني نمي رسد: گفتار راست، نگهداري امانت، خوش خويي، رعايت عفت در خوراک». (51)
علي عليه السلام فرمود: « بزرگ ترين گناه در نزد خدا زباني است که بسيار دروغ بگويد و بدترين پشيماني ها پشيماني روز قيامت است».
«مالک بن دينار» (52) گويد: «در يکي از کتاب ها خواندم: خطبه هر خطيبي بايد بر کردارش عرضه شود، اگر راستگو بود تصديق مي شود و اگر دروغگو باشد لب هايش با قيچي آتشين بريده مي شود، و هر چه بريده شود دوباره گوشت برويد».
«ابن سماک» (53) گويد: «عقيده ندارم که بر دروغ نگفتن پاداش داده شوم؛ زيرا با بي ميلي آن را ترک مي کنم». (54)
چون حرمت کذب را دانستي، پس اگر اعتقاد به خدا و رسول، و ايمان به روز جزا داري، بايد از آن اجتناب کني و خود را از آن نگاه داري.
طريقه خلاصي از آن، اين است که: پيوسته آيات و اخباري که در مذمت آن رسيده در پيش نظر خود داشته باشي و بداني که دروغ گفتن، باعث هلاکت ابدي و عذاب اخروي است. پس از آن ملاحظه نمايي، که هر دروغگويي در نظرها ساقط و در ديده ها خوار و بي اعتبار است و احدي اعتناء به سخن او نمي کند. و پست و ذليل و خوار مي گردد.
راستي کن که راستان رستند
در جهان راستان قوي دستند (55)
ج) علاج کذب
عادت نکردن به دروغگويي
علاج کذب آن است که: به دروغ عادت مکن تا وقت مردن دروغ نگويي و آن کفر است و چون دروغ عادت شود، طبع بيش نه اشکيبد (56) و هر روز زيادت گفتن گيرد. و دروغ هر آينه افترا است بر خداي عز و جل. از بهر آن که دروغ صفت اخبار است و از هر چه خبر کند، کعني آن بود که خداوند تعالي آن چيز را آفريده است يا آفريده باشد، گويند که نه آفريده است. (57)
حفظ زبان از دروغ
زبان را از دروغ گفتن نگاه بايد داشت که بسيار کلمات است که زبان بگويد و آدمي به نظر حقارت بدان نگرد و آن کلمه سبب فساد و هلاک بنده گردد در هر دو جهان.
زبان از جهت ياد کردن و قرآن خواندن و علم گفتن و در قرآن چنين فرموده است که: «و قولوا قولا سديدا» (58) و سيد عالم عليه السلام مي گويد: هر که به خداوند تعالي و به قيامت ايمان دارد، گو سخن خير گوي. يعني ذکر خداي گوي. يا خاموش شود که «من صمت نجا» (59) و آن آفت از زبان خيزد از هيچ آلت ديگر نخيزد که مدار کفر و اسلام در اقرار و انکار بر زبان است و از اين جاست که سيد عالم عليه السلام گفته است که: هر روز بامداد که آدمي سر از بالين بر گيرد، جمله اعضا و اجزا [ي] او به استعاذت و استغاثت بر زبان گويند: زينهار با [ما] زينهار مخور که ما جمله به تو متعلق ايم و صلاح و فساد ما در تو بسته است. (60)
د) توريه و دروغ مصلحت آميز
حرمت دروغ
مؤمن، عبادت کننده راستگوي باش. از دروغ نهي کرده اند و حرام است. و هر که دروغ گفته باشد، بايد که ديگر باره معاودت (61) نکند و استفغار کند. (62)
جاهايي که توريه جايز است
از علماي گذشته نقل شده که وجود توريه ها، چاره اي براي فرار از دروغ است. از «ابن عباس» و ديگران روايت شده: در توريه ها وسعتي است که انسان را از دروغ بي نياز مي کند. مقصود بزرگان اين است که هر گاه آدمي مجبور به دروغ گويي شود، بايد از توريه استفاده کند. اما در صورت بي نياز بودن، نه دروغ آشکار جايز است نه پنهان (توريه).
توريه در جايي است که انسان نياز به توريه داشته باشد، اما در موردي که نياز نيست نبايد توريه کند. زيرا توريه اگر چه در لفظ دروغ نيست، در معني دروغ است است و آن در پاره اي از موارد است. چنان که از «عبدالله بن عتبه» روايت شده که گويد: همراه ابوعلي بر «عمر بن عبدالعزيز» (63) و ارد شدم و از آن جا بيرون مي آمدم در حالي که جامه اي بر تن داشتم. مردم مي گفتند: «اين جامه را اميرالمؤمنين بر تن تو پوشانيده» و من مي گفتم: «خدا به امير پاداش خير دهد» پدرم به من گفت: «پسرکم خود را از دروغ نگاه دار و از دروغ و آن چه به دروغ شبيه است، بپرهيز». علت منع پدرش اين بود که گمان مردم را در مورد جامه با گفتار خود تأييد مي کرد و هدفش مباهات بود که هدفي باطل بود و فايده اي نداشت. (64)
بدان که در هر مقامي که دروغ گفتن حسب شرع رواست، تا تواني در آن دروغ صريح مگوي، بلکه توريه (65) کن. يعني سخني بگوي که ظاهر معني آن راست باشد - اگر چه آن چه را شنونده از آن ميفهمد دروغ بوده باشد- تا نفس عادت به دروغ نکند.
مثل اين که بعد از آن که ظالمي از مکان کسي سؤال کند، بگو: سراغ او را در مسجد بکن، اگر داني که در مسجد نيست.
و اگر از گناهي که از تو صادر شده ، استفسار کنند، بگو: خدا بهتر مي داند که کجاست. يا عالم الغيب خداست. يا بگو: سراغ او را در مسجد بکن، اگر داني که در مسجد نيست.
و اگر از گناهي که از تو صادر شده، استفسار کنند، بگو: خدا نخواسته باشد يا نخواسته است که من چنين عملي کنم. يا بگو: استغفرالله. يا پناه به خدا اگر چنين کاري کرده باشم.
يا اگر سخني در حق کسي گفته باشي و خواهي به انکار، رفع ملال او را کني، بگو:
احترام تو از آن بيشتر است که چنين شخصي سخني در حق تو تواند گفت و امثال اين ها.
و آن چه متعارف است که مي گويند: صد مرتبه فلان سخن را به تو گفتم، يا هزار مرتبه فلان عمل را از تو ديدم، يا پنجاه مرتبه به خانه تو آمدم و حال اين که اين عدد متحقق نشده اين دروغ نيست و گناهي بر آن نيست. زيرا اين از بابت مبالغه و تأکيد است، نه قصد اين عدد به خصوص، به شرط آن که امر مکرر واقع شده باشد.
و همچنين جايز است انواع مجازات (65) و استعارات (66) و تشبيهات، که مراد از آن ها، حقيقت آن ها نيست. (67)
آري توريه براي اهدافي مانند خوشدل ساختن ديگران يا شوخي مباح است. مانند فرموده پيامبر صلي الله عليه و آله که: پيرزن وارد بهشت نمي شود يا در چشم شوهرت سفيدي است و تو را بر فرزند شتر سوار مي کنم. اما دروغ آشکار چنان که عادت مردم است تا با نادانان شوخي کنند و فريبشان دهند که زني به ازدواج با تو مايل است و اگر در اين دروغ ضرري باشد که به آزردن دلي بينجامد، حرام است؛ و اگر فقط به قصد شوخي باشد، موجب فسق طرف نمي شود، ولي از درجه ايمان او کاسته مي شود.
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «ايمان شخص کامل نمي شود تا براي برادرش دوست بدارد، آن چه را براي خود دوست مي دارد و در شوخي خود از دروغ بپرهيزد».
اما مقصود پيامبر صلي الله عليه و آله از اين سخن: مرد براي خنديدن مردم سخني گويد و به سبب آن سقوط کند بيش از فاصله زمين با ثريا. منظور اين است که اگر کسي در شوخي خود غيبت مسلماني کند، يا دلي را بيازارد، چنين است نه شوخي تنها. (68)
بدان که دروغ از آن حرام است که اندر دل اثر کند و صورت دل کوژ (69) گرداند و تاريک بکند؛ لکن اگر بدان حاجت اوفتد و بر قصد مصلحت گويد و آن را کاره (70) بود، حرام نبود؛ براي آن که چون کاره باشد، دل از وي اثر نپذيرد و کوژ نشود، و چون بر قصد خير گويد دل تاريک نشود.
شک نيست که اگر مسلماني از ظالمي بگريزد، نشايد که راست بگويد که وي کجاست، بلکه دروغ اين جا واجب بود.
رسول صلي الله عليه و آله اندر دروغ رخصت داده است سه جاي: يکي اندر حرب (71) که عزم خويشتن با خصم راست نتوان گفت؛ و ديگر چون ميان دو تن صلح مي افکني سخن نيکو گويي از هر يکي فرا ديگري، اگر چه وي نگفته باشد. و ديگر کسي که دو زن دارد که فرا هر يکي گويد تو را دوست تر دارم ... .
بدان که بزرگان را چون به دروغ حاجت افتاده است، حيلت کرده اند تا لفظ راست طلب کرده اند. چنان که آن کس چيزي ديگر فهم کند که مقصود بود. و آن را معاريض گويند...
بدان که اين نيز آن وقت روا بود که حاجتي باشد؛ اما چون نبود و مردمان را اندر غلط افکند روا نبود، اگر چه لفظ راست باشد... . (72)
مواردي که در آن دروغ جايز يا واجب است
مخفي نماند که در چند موضع، دروغ را تجويز کرده اند:
اول: در جايي که اگر مرتکب دروغ نشود مفسده اي بر آن مترتب شود، يا ضرري به خود برسد، يا باعث قتل مسلماني يا بر باد رفتن عرض او يا آبروي او يا مال محترم او بشود، که در اين صورت جايز، بلکه واجب است. پس اگر ظالمي کسي را بگيرد و از مال او بپرسد، جايز است انکار کند. يا جابري او را بگيرد و از عمل بدي که ميان خود و خدا کرده باشد سؤال کند، جايز است که بگويد نکرده ام. و همچنين هر که بپرسد از کسي از معصيتي که از او صادر شده، بايد اظهار آن نکند، زيرا اظهار گناه، گناهي ديگر است. و اگر از عيب يا مال مسلماني از او استفسار کنند، جايز است انکار آن، بلکه در همه اين صور واجب است.
دوم: در وقتي که ميان دو کس ملال و فسادي باشد جايز است که کسي از براي اصلاح ميان ايشان، دروغي از زبان هر يک به ديگري بگويد تا رفع بشود. و همچنين هر گاه از خود شخصي سخني سر زده يا عملي صادر شده باشد که اگر راست را بگويد باعث فتنه يا عداوت مؤمني يا فسادي شود، جايز است که آن را انکار کند و اگر کسي مکدر شده باشد، و رفع آن موقوف باشد به انکار سخني که گفته باشي يا عملي که کره باشي، جايز است انکار آن.
سوم: هر گاه زن، چيزي از شوهر بخواهد که قادر نباشد يا قادر باشد اما بر او واجب نباشد، جايز است به او وعده دهد که: مي گيرم، اگر چه قصد او نباشد گرفتن آن و نگيرد.
و همچنين هر گاه کسي را زنان متعدد باشد، جايز است که به هر يک بگويد: من تو را دوست دارم، اگر چه مطابق واقع نباشد.
چهارم: هر گاه طفلي را به شغلي مأمور سازي و او رغبت به آن نکند، از مکتب رفتن يا شغلي ديگر، جايز است که او را وعده دهي يا بترساني که: با تو چنين و چنان خواهم کرد، اگر چه منظور تو کردن آن نباشد.
پنجم: در جهاد و حرب نمودن با اعداء دين اگر به دروغ، خدعه توان نمود که سبب ظفر يافتن بر دشمنان دين شود.
و حاصل کلام آن است که: در هر موضعي که فايده مهمه شرعيه بر آن مترتب شود و تحصيل آن موقوف به کذب باشد، جايز است دروغ گفتن. و اگر بر ترک دروغ، مفسده شريعه مترتب شود واجب مي شود و بايد از حد ضرورت و احتياج، تجاوز نکرد. و دروغ گفتن در تحصيل زيادتي مال و منصب و امثال اين ها از چيزهائي که آدمي مضطر به آن ها نيست حرام و مرتکب آن آثم و گناهکار است. (73)
دروغ مصلحت آميز در بيان پيامبر صلي الله عليه و آله
«ام کلثوم» (74) گفت: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «کسي که ميان دو نفر آشتي دهد که کذاب نيست، پس به قصد اصلاح سخن خير بگويد يا بر سخن خير چيزي بيفزايد». (75)
«اسماء» (76) دختر يزيد گفت: «پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: هر دروغي براي پسر آدم نوشته مي شود، مگر مردي که به قصد آشتي دادن دو نفر به آن دو دروغ بگويد». (77)
از «ابوکاهل» روايت شده که گويد: «ميان دو مرد از ياران پيامبر سخني در گرفت تا آن جا که با يکديگر برخورد و نزاع کردند. من به يکي از آن ها برخوردم و گفتم: چرا با فلاني خوب نيستي؟ شنيدم که تو را به نيکي مي ستود و ديگري را ديدم و به او نيز همان سخن را گفتم تا آشتي کردند. آن گاه گفتم: خود را هلاک کردم آن ها را آشتي دادم. پيامبر صلي الله عليه و آله آگاه شد و فرمود: اي ابو کاهل! ميان مردم آشتي برقرار کن. (78) يعني اگر چه با سخن دروغ باشد مردم را آشتي بده».
«عطاء بن يسار» گويد: «مردي به پيامبر صلي الله عليه و آله عرض کرد: به خانواده ام مي توانم دروغ بگويم؟ فرمود: خيري در دروغ نيست، گفت: به خانواده ام وعده دروغ مي دهم؟ فرمود: بر تو باکي نيست». (79)
از «نواس بن سمعان کلابي» روايت شده که گويد: «پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: شما را نتيجه شده که مي بينيم خود را همانند پروانه ها در آتش مي افکنيد، تمام دروغ ها ناگزير در نامه عمل نوشته مي شود مگر اين که شخص در جنگ دروغ بگويد، چرا که نيرنگ است، يا ميان دو نفر کينه باشد و شخصي ميانشان آشتي دهد، يا به زنش سخن دروغي بگويد که او را خشنود سازد». (80)
هـ) وجوه مختلف دروغ و پيامدهاي آن
دروغ هاي حرامي که مردم در آن ها سهل انگارند
از جمله دروغ هايي که مردم آن را سهل مي دانند و در واقع حرام است، آن است که کسي وارد شود بر ديگري که مشغول اکل باشد و او را تکليف کنند و به خوردن طعام و او گرسنه باشد و بگويد: اشتها ندارم - بدون غرض صحيح شرعي - مثل آن که آن طعام را حرام ماند.
و از جمله دروغ هاي متعارف که از گناهان شديده، و غائله آن عظيم است آن است که مي گويند: خدا مي داند که چنين است. و حال اين که مي داند که چنين نيست و خدا خلاف آن را مي داند.
و از عيسي بن مريم منقول است که: «اين اعظم گناهان است در نزد خدا».
و در بعضي روايات رسيده است که: چون بنده، خدا را گواه گيرد بر امر خلاف واقعي، خداوند عالم گويد: «از من ضعيف تري نيافتي که مرا بر اين امر دروغ، شاهد آوردي».
و از جمله انواع دروغ، بلکه شديدترين و بدترين آن ها شهادت دروغ است. و حضرت رسول صلي الله عليه و آله کسي را که شهادت دروغ بدهد با بت پرست مساوي قرار داد.
و از آن جمله، ياد نمودن قسم دروغ است.
و حضرت رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمودند: «کسي که متاع خود را به قسم دروغ بفروشد، از جمله کساني است که خداي تعالي در روز قيامت با او سخن نمي گويد و نظر رحمت بر او نمي افکند و عمل او را قبول نمي کند».
بلکه قسم بسيار خوردن راست مذموم است و نام بزرگ «ملک علام الغيوب» را به سبب هر چيز جزئي حقير در ميان آوردن، سوء ادب است.
و در حديثي وارد است که: «خداي تعالي فروشنده را که بسيار قسم خورد دشمن دارد».
و از احاديث مستفاد مي شود که: قسم بسيار خوردن، باعث تنگي روزي و فقر مي گردد.
و از جمله دروغ ها، خلف وعده نمودن است، و آن نيز حرام است. و وفاي به شرط و وعده، واجب و لازم است.
حضرت پيغمبر صلي الله عليه و آله فرمود: «هر که ايمان به خدا و روز جزا دارد بايد چون وعده نمايد، به آن وعده وفا کند».
و آن سرور، کسي را که وعده کند و عزم وفاي به آن را نداشته باشد از جمله منافقين شمرده. و از جمله دروغ هايي که اکثر مردمان به آن مبتلا هستند و بدترين انواع دروغ هاست، دروغ گفتن با خداست، که آدمي مطلبي در نماز به خدا، يا مناجات به پروردگار عرض کند و از آن، در خدمت آن جناب خبر دهد و آن خلاف واقع باشد. مثل اين که: چون داخل نماز شود بگويد:
«إني جهت وجهي للذي فطر السموات و الارض».
يعني: «متوجه ساختم روي دل خود را به خداوندي که آسمان ها و زمين را آفريد».
و در آن وقت دل او از اين مطلب بي خبر باشد. و در کوچه و بازار و حجره و دکان به صد هزار بيهوده مشغول باشد. زيرا در آن وقت آن چته عرض کرده دروغگو است و در خدمت پروردگار و حضور ملائکه کبار به چنين دروغي اقدام نموده.
و همچنين چون مي گويد: «اياک نعبد و اياک نستعين» يعني: «تو را پرستش مي کنم، و بس، و ياري و استعانت و مددکاري تو مي خواهم و بس» وقتي راست است که دنيا و آخرت در نظر او بي اعتبار، و ذره اي خود را در مقابل همه دنيا ندهد. چون اگر چنين باشد دنياپرست خواهد بود و باي اميد ياري و چشم مددکاري از احدي به جز ذات پاک باري نداشته باشد و الا در عرض اين مطلب، کاذب خواهد بود. و چه زشت بنده و قبيح شخصي باشد که در حضور پروردگار خود ايستاده باشد و به دروغگويي مشغول باشد و بداند که او کذب او را مي داند. زهي بي شرمي و قباحت و بي حيايي و بي آزرمي. (81)
نتيجه دنيايي دروغ
اغلب اوقات آن است که دروغ گفتن، باعث رسوايي و فضيحت و بازماندن از مقاصد و مطالب مي گردد و عزت آدمي تمام مي گردد.
در کتاب «حبيب السير» مسطور است که: «سلطان حسين» ميرزاي بايقرا که پادشاه خراسان و زابلستان بود، «امير حسين ابيوردي» را به «ايلچي گري» نزد «سلطان يعقوب ميرزا» پادشاه آذربايجان و عراق فرستاد، و امر کرد که سوغات بسيار و هداياي بي شمار با او همراه نمايند. و قرار کرد که از کتاب خانه خاصه، کتب نفيسه به او سپارند که به جهت سلطان يعقوب ببرد. از آن جمله امر کرد که «کليات جامي» را که در آن وقت، تازه و بسيار مطلوب بود و در نظرها مرغوب، به او دهند. در وقتي که «ملا عبدالکريم کتابدار»، کتاب ها را به امير حسين تسليم مي نمود «فتوحات مکي» را که در حجم و جلد به کليات مذکور مشابهت داشت، به امير داد آن کتاب را احتياط نکرده مضبوط نمود و روانه شد.
چون به تبريز رسيده به حضور سلطان رفت، سلطان تفقد بسيار به او فرمود. از رنج راه پرسيد و گفت: «در اين مسافت بعيده از طول مسافت ملول گشته خواهي بود.» امير حسين چون اشتياق سلطان يعقوب را به کليات جامي شنيده بود، جواب داد که: «بنده را در راه، مصاحبي بود که در منزل به آن مشغول بودم و به آن جهت ملالت پيرامون خاطرم نمي گذشت».
سلطان از حقيقت استفسار نمود، جناب امير گفت: «کليات مولانا جامي که حضرت سلطان هديه به جهت سر کار پادشاه فرستاد، چون اندک ملالتي رخ مي نمود به مطالعه آن مشغول بودم».
پادشاه از وفور اشتياق فرمود: «بگو بروند و کليات را بياورند».
امير حسين کسي را فرستاده آن مجلد را آورند. چون گشودن معلوم شد که «فتوحات مکي» است نه «کليات جامي». و در عرض راه مطلقا مطالعه کليات جامي اتفاق نيفتاده و به اين سبب، امير، منفعل و شرمسار گرديد و از درجه اعتبار افتاد.
بلي به جز راستي هر چه باشد خطاست. (82)
از جمله اسباب رسوايي دروغگو آن است که: خداي تعالي فراموشي را به او مسلط ساخته و به اين جهت دروغي را که مي گويد فراموش مي کند و خلاف آن را مي گويد و رسوا مي شود.
حضرت امام جعفر صادق عليه السلام فرمود که: «از جمله چيزهايي که خداي تعالي بر دروغ گو گماشته است نيسان است» (83) و از اين جهت، مشهور شده است که: دروغ گو حافظه ندارد.
و بعد از ملاحظه اين ها، در فوايد ضد کذب که صدق باشد تأمل کني و بعد از اين، اگر شمن خود نباشي در هر سخني که مي گويي ابتداء تدبر و تفکر کني تا دروغي در آن نباشد و از هم نشيني فساق و دروغ گويان، اجتناب کني تا راست گويي ملکه تو گردد. (84)
«ابن عمر» (85) گفت: «پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: بنده دروغ مي گويد و فرشه از بوي بد دروغ او به اندازه يک ميل راه از او دور مي شود». (86)
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «هر که از من حديثي نقل کند و معتقد باشد که دروغ است، يکي از دروغ گويان است». (87)
و نيز فرمود: «هر کس سوگند دروغ بخورد تا مال مسلماني را به ناحق مالک شود، خدا را در روز قيامت ديدار کند در حالي که خدا بر او خشمگين باشد». (88)
روايت شده: پيامبر صلي الله عليه و آله شهادت مردي را که دروغ گفته بود نپذيرفت. (89)
و نيز فرمود: «مؤمن بر هر خصلتي خو مي گيرد يا نيت آن مي کند جز خيانت و دروغ (90)». (91)
پرهيز از دروغ هاي کوچک
دين داران از چنين دروغ هايي [دروغ هاي بسيار کوچک] نيز پرهيز مي کردند. «ليث بن سعد» (92) گويد: «چشمان «سعيد بن مسبب»(93) چرک مي داد به حدي که چرک به بيرون چشمانش مي رسيد. به او مي گفتند: اين چرک را پاک کن؛ مي گفت: پزشک به من گفته است: دست به چشمانت نزن و اگر دست به چشمانم بزنم چگونه بگويم دست نزده ام (دروغ بگويم)؟» اين نمونه اي از مواظبت دين داران بر راستگويي است، و هر کس مواظبت نکند زبانش در دروغ گويي از اختيارش بيرون مي رود و ندانسته دروغ مي گويد.
از «خواتيمي» (94) روايت شده که گويد: خواهر «ربيع بن خثيم»، (95) عائده، نزد پسرکم آمد و خود را بر روي او انداخت و گفت: «پسرکم حالت چطور است؟» پس ربيع نشست و گفت: «خواهرم آيا او را شير داده اي؟» گفت: «نه.» ربيع گفت: «چه مي شد اگر مي گفتي پسر برادرم و راست مي گفتي».
از جمله عادت هاست که انسان بگويد: خدا مي داند، در جايي که خود نمي داند. عيسي عليه السلام گويد: «از بزرگ ترين گناهان در پيشگاه خداست که بنده بگويد: خدا مي داند در حالي که خود نمي داند.» و بسا که در نقل کردن خواب دروغ بگويد که گناهش بزرگ است، زيرا رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: «از بزرگ ترين دروغ هاست که شخصي به کسي غير از پدرش نسبت داده شود، يا آن چه در خواب نديده ادعا کند که ديده است يا سخني را که من نگفته ام به من نسبت دهد». (96)
پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «هر که در نقل خواب خود دروغ بگويد، روز قيامت مجبور مي شود که ميان دو دانه جو گره بزند (97)». (98)
عهد و پيمان دروغ
زبان در وعده دادن درنگ نمي کند و بسا که آدمي به وعده وفا نکند و خلف وعده شود که از نشانه هاي نفاق است... و پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود: «وعده دادن نوعي وام است.» (99) و نيز فرمود: «وعده نوعي بخشش است.» (100) و نيز فرمود: «وعده دادن مانند وام دادن يا برتر است.»...
از طريق شيعه از امام صادق عليه السلام روايت شده: «اسماعيل از آن نظر «صادق الوعد»ناميده شده که در جايي با مردي وعده گذاشت و در آن جا يک سال به انتظارش ماند. پس خداي متعال او را صادق الوعد ناميد. آن گاه مرد پس از يک سال آمد. اسماعيل به او گفت: همچنان منتظرت بودم». (101)
ابو حامد گويد: «از عبدالله بن ابي حمساء» روايت شده که گويد: «با پيامبر بيعت کردم و با او وعده گذاشتم که در جاي خودش به خدمتش برسم. آن روز و روز بعد فراموش کردم و در روز سوم به خدمتش رسيدم. او را در جاي خود ديدم که فرمود: اي جوان! بر من سخت آمد که سه روز است در انتظار توام». (102)
از پيامبر صلي الله عليه و آله روايت شده که به «ابو الهتيم بن تيهان» غلامي وعده داده بود. پس سه اسير آوردند و پيامبر دو اسير را بخشيد و يک اسير باقي ماند. دخترش فاطمه عليهما السلام نزد پدر آمد و از او غلامي خواست در حالي که عرض مي کرد: «اي رسول خدا! آيا اثر دستاس را دستم نمي بيني؟» پيامبر صلي الله عليه و آله وعده اي را که به ابوالهيتم داده بود به ياد آورد و مي فرمود: «با وعده اي که به ابوالهتيم داده ام چه کنم؟» پس او را بر فاطمه عليهما السلام ترجيح داد، چرا که قبلا به او وعده داده بود، با اين که فاطمه عليهما السلام با دست ناتوان خود دستاس مي چرخاند. (103)
در مذمت خلف وعده
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله هر گاه وعده مي داد مي فرمود: «شايد». (104) «ابن مسعود» هيچ وعده اي نمي داد مگر آن که ان شاء الله مي گفت و آن سزاوارتر است. آن گاه اگر معناي حتمي بودن وعده را دريافت، بايد وفا کند، مگر اين که غير ممکن باشد؛ ولي اگر در موقع وعده دادن تصميم به وفا نکردن داشته باشد منافق است.
ابوهريره گويد: «پيامبر خدا فرمود: سه خصلت است که در هر که باشد منافق است اگر چه نماز بگزارد و روزه بگيرد و خود را مسلمان پندارد: هر گاه حرف بزند دروغ بگويد و چون وعده دهد، »وفا نکند و هر گاه امين واقع شود، خيانت کند.(105)
عبدالله بن عمر گويد: «پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: چهار خصلت است که در هر که باشد، منافق است و هر کس که يکي از آن خصلت ها را داشته باشد، بخشي از نفاق دارد تا آن را ترک کند: هر گاه حرف بزند دروغ بگويد و هر گاه وعده دهد، خلاف کند و چون پيمان بندد، خيانت ورزد و هر گاه نزاع کند، مرتکب گناه شود. (106) اين حديث در مورد کسي است که وعده مي دهد و قصد خلف وعده داشته باشد؛ اما کسي که تصميم دارد به وعده وفا کند و به سبب عذري نتواند، منافق نيست. اگر چه به ظاهر حکم نفاق بر او جاري است، ليکن لازم است از ظاهر نفاق نيز بپرهيزد. چنان که از نفاق واقعي دوري مي کند و شايسته نيست بدون عذر و مانعي خود را از وفاي به وعده معذور بدارد. (107)»
پي نوشت ها:
1- وجنات: رخسار، چهره.
2- دعوا: ادعا.
3- مخذول: خوار، زبون.
4- منکوب: رنج رسيده.
5- احياء العلوم، ج 4، ص 335؛ محجه البيضاء، ج 8، ص 147.
6- معراج السعاده، صص 564-565.
7- محجه البيضاء، ج 8، ص 145؛ احياء العلوم، ج 4، ص 334.
8- احياء العلوم، ج 4، ص 334.
9- همان.
10- سيم و زر قلابي که با فلز روي آميخته باشد، (کنايه از اعمال ناخالص).
11- معراج السعاده، ص 563.
12- مثنوي معنوي، دفتر ششم، ابيات 2220 و 2221.
13- همان، ابيات 2577-2578.
14- اين حديث را بخاري در الادب المفرد و ابوداود از حديث سفيان بن اسيد روايت کرده اند.
15- ابن مسعود: عبدالله بن مسعود صحابي پيامبر.
16- اين حديث را مسلم در صحيح، ج 8، ص 29 روايت کرده است.
17- عراقي گويد: اين حديث را ابوالفتح ازدي در کتاب الاسماء المفرده از حديث ناسخ حضرمي روايت کرده است.
18- اين حديث را اصفهاني روايت کرده چنان که در الترغيب، ج 3، ص 596 آمده است.
19- اين حديث را بيهقي در الکبري، ج 5، ص 266، از حديث «عبدالرحمان بن شبل» روايت کرده است.
20- سنن کبري، ج 6، ص 265 از صحيح مسلم از حديث «غندر بن شعبه» روايت کرده است.
21- راه روشن، ج 5، صص 326 و 327.
22- اين حديث را مسلم در صحيح، ج 1، ص 72 از ابوهريره روايت کرده است.
23- عبدالله بن عامر: والي بصره در زمان خلافت عثمان و يکي از قراء سبعه.
24- اين حديث را ابوداود در سنن، ج 2، ص 594 روايت کرده است.
25- اين حديث را بخاري در صحيح، ج 4، ص 115 از حديث «جبير بن مطعم» روايت کرده است.
26- راه روشن، ج 5، صص 328 و 329.
27- اين حديث را احمد در مسند، ج 5، ص 151 روايت کرده است.
28- اين حديث را ابو داود در سنن، ج 2، ص 594 روايت کرده است.
29- راه روشن، ج 5، صص 327-328.
30- ستور: حيوان چهارپا.
31- مرتع الصالحين، ص 198.
32- نهج البلاغه، خطبه 86.
33- اخلاق محتشمي، ص 220.
34- همان، ص 227.
35- همان، ص 225.
36- حمله العرش: فرشتگان.
37- عبدالله بن عباس: پسر عمو و صحابي رسول خدا صلي الله عليه و آله. در تفسير قرآن و روايت حديث مشهور است.
38- گزيده در اخلاق و تصوف، ص 183.
39- منکوه: نکوهش نکن.
40- همان، ص 186.
41- اخلاق محتشمي، ص 223.
42- حميت: مردانگي.
43- گزيده در اخلاق و تصوف، ص 123.
44- اخلاق محتشمي، صص 225-226.
45- سوره نحل، آيه 105: تنها کساني دروغ مي گويند که ايمان ندارند. و حديث را «خرائطي» در «مساوي الاخلاق» و «ابن عساکر» و «خطيب (بغدادي)» در تاريخ هاي خود روايت کرده اند چنان که در «الدر المنثور»، ج 4، ص 131 نقل شده است.
46- عراقي گويد در نسخه هاي «احياء العلوم» از ابوسعيد به همين صورت آمده است فقط راوي «ام معبد» است خطيب در «تاريخ بغداد» نيز چنين روايت کرذهد است ولي جمله «و فرجي من الزني» را ندارد و اين جمله را افزوده است: «و عملي من الرياء و عيني من الخيانه» و سندهايش ضعيف است.
47- راه روشن، ج 5، ص 328.
48- سوره نحل، آيه 105.
49- معراج السعاده، صص 555-557.
50- اين حديث را احمد و ابن ابي الدنيا و طبراني و بيهقي به سندهايي حسن روايت کرده اند چنان که در الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 589 آمده است.
51- مالک بن دينار: راوي تابعي قرن دوم هجري و کاتب قرآن.
52- ابن سماک: قاضي عصر هارون الرشيد که مردي فصيح و صاحب مواعظ بسيار بود.
53- راه روشن، ج 5، صص 330 و 331.
54- معراج السعاده، ص 560.
55- مرتع الصالحين، ص 199.
56- سوره احزاب، آيه 70: بگوييد گفتني درست.
57- هر که ساکت شد، نجات يافت.
58- التصفيه، ص 105.
59- معاودت: بازگشت.
60- اخلاق محتشمي، ص 224.
61- عمر بن عبدالعزيز: يکي از پادشاهان اموي.
62- راه روشن، ج 5، صص 336 و 337.
63- توريه: پوشاندن حقيقت، بر خلاف نشان دادن امري را.
64- جمع «مجاز» است، به معناي کلمه اي که در غير معني حقيقي خود استعمال شود. و آن معني از جهتي شباهت به معني اصلي داشته باشد.
65- جمع «استعاره» است، يعني استعمال کلمه اي در غير معني حقيقي خودش بر سبيل عاريت، يا آوردن يکي از دو طرف تشبيه (مشبه يا مشبه به) در کلام و ضمير نگاه داشتن طرف ديگر.
66- معراج السعاده، ص 558.
67- راه روشن، ج 5، ص 338.
68- کوژ: واژگون.
69- کاره: بي ميل.
70- حرب: جنگ.
71- کيمياي سعادت، ج 2، صص 82-84.
72- معراج السعاده، صص 557 و 558.
73- ام کلثوم: همسر امام علي ابن ابي طالب عليه السلام.
74- اين حديث را مسلم در صحيح، ج 8ف ص 28 روايت کرده است.
75- اسماء بنت يزيد: از زنان دلاور صدر اسلام.
76- اين حديث را احمد در مسند، ج 9، ص 455 با افزودن در آن و اختلاف در لفظ روايت کرده است.
77- اين حديث را طبراني روايت کرده و آن را صحيح ندانسته چنان که در المغني آمده است.
78- اين حديث را مالک در الموطا، ج 2، ص 254 از صفوان بن سليم روايت کرده است.
79- راه روشن، ج 5، ص 332 و 333.
80- معراج السعاده، صص 558-560.
81- معراج السعاده، ص 560.
82- کافي، ج 2، ص 341، ح 15.
83- معراج السعاده، صص 561 و 562.
84- عبدالله بن عمر: از اصحاب رسول خدا.
85- اين حديث را ترمذي در سنن، ج 8، ص 147 روايت کرده و آن را حديث حسن دانسته است.
86- اين حديث را مسلم در صحيح، ج 1، ص 7 از حديث سمره بن جندب روايت کرده است.
87- اين حديث را بخاري در صحيح، ج 8، ص 167 از حديث عبدالله، و مسلم در صحيح، ج 1، ص 85 روايت کرده اند.
88- اين حديث را ابن ابي الدنيا در الصمت از حديث موسي بن شيبه به صورت مرسل روايت کرده است.
89- اين حديث را ابويعلي و بزاز روايت کرده اند چنان که در الترغيب و الترهيب، ج 3، ص 595 آمده است.
90- راه روشن، ج 5، ص 329.
91- ليث بن سعد: از اصحاب مالک ابن انس و راوي حديث در قرن دوم هجري.
92- سعيد بن مسيب: از تابعين و روات حديث. يکي از هفت فقيه مدينه در قرن دوم هجري.
93- ابوالعباس خواتيمي: راوي و محدث قرن سوم هجري در بغداد.
94- ربيع بن خثيم: از تابعين و زهاد و ياران امام علي عليه السلام.
95- اين حديث را بخاري در صحيح، ج 9، ص 54 از حديث ابن عمر روايت کرده است.
96- همان.
97- راه روشن، ج 5، صص 339 و 340.
98- اين حديث را ابن عساکر از حديث علي در حديثي روايت کرده و پيش از اين نقل شد.
99- اين حديث را ابونعيم در الحليه از ابن مسعود بن سندي ضعيف روايت کرده چنان که در الجامع الصغير آمده است.
100- اين حديث را صدوق در علل الشرايع باب 67 از حضرت رضا عليه السلام روايت کرده است.
101- راه روشن، ج 5، صص 323 و 324.
102- همان. ص 325.
103- عراقي گويد: براي اين حديث، ريشه و مأخذي نيافتم.
104- همان.
105- مسلم اين دو حديث را در صحيح، ج 1، ص 56 روايت کرده است.
106- راه روشن، ج 5، صص 324 و 325.
منبع: کتاب گنجينه 66-67
http://www.rasekhoon.net/article/Show-32207.aspx
سوگند و انواع آن چهارشنبه، 2 ارديبهشت 1388
سوگند و انواع آن
سوگند و انواع آن
درس اخلاق حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)
متن حديث:
يَا عَلِىُّ: لاَ تَحْلِفْ بِاللهِ كَاذِباً وَ لاَ صَادِقاً مِنْ غَيْرِ ضَروُرَة وَ لاَ تَجْعَلِ الله عُرْضَةً لَِيميِنِكَ، فَاِنَ اللهَ لاَ يَرْحَمُ وَ لاَ يَرْعَى مَن حَلَفَ باسْمِهِ كاذِباً.
ترجمه:
اى على، بدون ضرورت قسم خدا نخور، راست يا دروغ، خدا را ابزار قسم قرار مده، خداوند بر آن كس كه به نام او قسم دروغ بخورد رحم نمى كند و جانب او را رعايت نمى فرمايد.
شرح حديث:
بحثى است كه چه سوگندهايى در شرع مقدّس اسلام معتبر است؟
در پاسخ به اين سؤال گفته مى شود كه از نظر اسلام، اصولاً سوگند ياد كردن كار خوبى نيست، ولى كار حرامى هم نيست، بلكه در پاره اى از موارد به خاطر هدفهاى مهمّى كه بر آن مترتّب مى شود، مستحب و يا واجب مى گردد. ولى يك سلسله از سوگندها از نظر اسلام به كلّى بى اعتبار است، مانند سوگندى كه به غير نام خدا باشد، اين كه نام خدا در آن نيست، هيچ گونه اثر ندارد، و عمل كردن به آن لازم نيست، همچنين سوگندهايى كه براى انجام يك كار حرام يا مكروه واقع مى شود، آنها نيز بى اثر است; مثل اين كه كسى سوگند ياد كند، كه طلب كسى را نپردازد، و يا با برادر خود ترك رابطه كند و با او سخن نگويد، و يا از جهاد فرار كند، و مانند اينها، بنابراين اگر كسى چنين سوگندى ياد كرد، بايد به آن اعتنا نكند، و وظيفه خود را انجام دهد و هيچ گونه كفاره اى هم ندارد.
امّا قسم هايى كه به نام خدا، و موضوع آن كار خوب و يا لااقل مباحى باشد، وفاكردن به آن لازم است، و اگر كسى با آن مخالفت كند، كفّاره دارد و كفّاره آن هم اطعام ده مسكين و يا لباس پوشاندن بر ده نيازمند، و يا آزاد كردن يك برده است.(1)
در تقسيم ديگرى طبق آيات قرآن مجيد سوگند به دو قسم، سوگندهاى لغو و سوگندهاى صحيح تقسيم مى گردد، امّا سوگندهاى لغو طبق آيه «لا يؤاخذكم الله بالّلغو فى أيمانكم» مجازاتى ندارد. البتّه منظور از سوگند لغو، سوگندهايى است كه داراى هدف مشخّص نيست و از روى اراده و تصميم سر نمى زند، بلكه بدون توجّه به عنوان تكيه سخن (والله و بالله) يا (لاوالله و بلى والله) مى گويند و يا در حال شدّت هيجان يا غضب بدون اراده و تصميم گفته مى شود.
بعضى گفته اند: اگر انسان به چيزى يقين داشته باشد و بر اساس آن سوگند ياد كند، سپس معلوم شود كه اشتباه كرده است، آن نيز جزء قسم لغو است، مثل اين كه كسى بر اثر سعايت افراد سخن چينى يقين به انحراف همسر خود پيدا كند و سوگند به طلاق او ياد نمايد، بعداً معلوم شود دروغ بوده است، اين سوگند اعتبار ندارد. اين را نيز مى دانيم كه علاوه بر لزوم قصد و اراده و تصميم در سوگندهاى جدّى، لازم است كه محتواى قَسم، نيز كار نامشروع و يا مكروهى نباشد، بنابراين اگر انسان در حال اختيار از روى اراده و تصميم سوگند ياد كند كه عمل حرام يا مكروهى را انجام دهد، آن قسم نيز بى ارزش است. و وفاى به آن لازم نيست.
امّا قسم دوّم از سوگندها، سوگندهايى است كه از روى اراده و تصميم و به طور جدّى ياد مى شود; درباره اين نوع قسم ها قرآن در آيه 89 سوره مائده مى فرمايد:
«وَلَكنِ يُؤاخِذُكُمْ بِمَا عَقَدْتُمْ الأيمَان: خداوند شما را در برابر چنين سوگندهايى كه گره آن را محكم كرده ايد، مؤاخذه مى كند و شما را موظّف به عمل كردن به آن مى سازد».
كلمه «عقد» در اصل به معناى جمع كردن اطراف يك چيز محكم است و به همين جهت گره زدن دو سر طناب را عقد مى گويند، و گاهى به همين مناسبت در امور معنوى نيز به كار مى رود و هر گونه پيمان محكمى را عقد نيز مى گويند، در اين آيه منظور از عقد ايمان (بستن سوگندها) همان تصميم جدّى بركارى است كه بر طبق سوگند انجام مى گيرد.
البته جدّى بودن سوگند به تنهايى براى صحّت آن كافى نيست. بلكه همان طور كه اشاره شد بايد محتواى سوگند لااقل يك امر مباح بوده باشد، و بايد دانست كه سوگند جز به نام خدا معتبر نيست.
بنابراين اگر كسى به نام خدا سوگند ياد كند كه عمل نيك يا لااقل عمل مباحى را انجام دهد، واجب است به سوگند خود عمل كند واگر آن را شكست كفّاره دارد; و كفّاره اش هم همان طورى كه گفته شد يكى از سه چيز است:
نخست إطعام ده نفر مسكين، دوّم پوشاندن لباس برده نفر نيازمند، و سوّم آزاد كردن يك برده.(2)
پي نوشت :
1. تفسير نمونه، ج 2، ص 101.
2. تفسير نمونه، ج 5، ص 66ـ 61.
منبع: پایگاه حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(دامت برکاته)
http://rasekhoon.net/article/print-25914.aspx
قسم
قسم
نويسنده: بهاره زارع
کوشا مامانش را خيلي دوست دارد و همه ي بچّه هاي همسايه اين را مي دانند. بنابراين وقتي که کوشا به جان مامانش قسم خورد، بچّه ها حرفش را باور کردند. او به دروغ گفته بود که از روي سنگ 18متري توي آب پريده و بعد براي اين که حرفش را باور کنند، به جان مامانش قسم خورده بود .
کوشا وقتي که به خانه رفت ،ديد که مامانش بيمار است. تب دارد و پهلويش هم تير مي کشد.کوشا او را در آغوش گرفت و گفت :«مامان . چي شده ؟»مامان گفت :«عزيزم به من نزديک نشو . فکر کنم سرما خورده ام .»کوشا از اتاق بيرون آمد و به حياط رفت. گريه اش گرفت . او گريه را دوست نداشت ولي اين بار نتوانست جلوي اشک هايش را بگيرد. او قسم دروغ خورده بود و فکر مي کرد بيماري مامانش به همين دليل است. زود به کوچه رفت و به دوستانش گفت:«بچّه ها ،يک چيزي يادم آمد.»بچّه ها گفتند «چه چيزي؟» کوشا گفت :«آن سنگ 18متر نبود. 12متر بود.»و بعد دويد و برگشت به خانه. شب شد و همه خوابيدند . صبح وقتي همه بيدار شدند مامان کمي حالش بهتر بود، اما هنوز خوبِ خوب نبود . کوشا تصميم گرفت دوباره پيش بچّه ها برود .
کوشا :«سلام بچّه ها . من يک چيزي مي خواهم بگويم . آن سنگ 12متر نبود . کم تر بود.»کمي فکر کرد و دوباره گفت :«راستش را بخواهيد. اصلا ً من از روي هيچ سنگي نپريده ام توي آب .» اين را گفت و دوان دوان به خانه برگشت. به اتاق مامان رفت و کنارش خوابيد. مامان دستي روي سر کوشا کشيد و گفت: «نگران من نباش پسرم . حالم خيلي بهتر شده و تا فردا خوبِ خوب مي شوم.» کوشا با خودش فکر کرد که اگر هيچ وقت دروغ نگويد ديگر لازم نيست که قسم هم بخورد.چون که حرف راست را بدون قسم خوردن،همه باور مي کنند. مامان را بوسيد و گفت :«خيلي دوستت دارم مامان .»قسم نخورد ،چون راستش را گفت.
منبع:نشريه شاهد کودک شماره42
/خ
http://www.rasekhoon.net/article/show/153134/%D9%82%D8%B3%D9%85/
سوگند(2) دوشنبه، 29 فروردين 1390
سوگند(2)
سوگند(2)
نویسنده : دكتر عبدالرسول دياني
فصل سوم - انواع قسم
قسمت اول- قسم منكر
اساساً قسم كار منكر است همان طور كه در قاعده كلي آمده است. قسم منكر بر دو نوع است : قسم نفي العلم و قسم بتّي.
اصولاً مي توان قسم را در بين ادله اثبات دعوا آورد اين سئوال از اين نظر قابل پرسش است كه قسم اساساً وظيفه منكر است در حالي كه بار اثبات دليل بر عهده مدعي است يعني مدعي از ارائه اين نوع دليل محروم مانده است.
قسم بتي le serment de cisoire
قسمي كه منكر براي فيصله دادن دعوا ياد مي كند، قسم بتي مي گويند. بتي يعني بُرنده، قاطع و فيصله دهنده. قسم بتي براي رفع منازعه است و موجب برائت واقعي ذمه حالف نمي شود وحالف اگر به دروغ سوگند خورده باشد حق ديگري را بر خود مباح نمي كند[۱۰]. اين نوع از قسم حق مدعي است و تا زماني كه درخواست ننموده، قسم دادن منكر ممكن نيست. زيرا ممكن است مدعي انتظار بدست آوردن دليل ديگري مثل شهادت شهود يا اسناد رسمي را بكشد و يا اميد فيصله يافتن دعوي به صلح را داشته باشد و نخواهد با استحلاف منكر، دعوي را فيصله داده مشمول اعتبار امر مختوم سازد. از مصاديق اين نوع قسم قسم بر نفي استحقاق مدعي نسبت به چيزي كه مدعي به است.
قسم نفي العلم
موضوع قسم مي تواند نفي العلم باشد. اصولا منكر دعوي در مقام طرح ادعاي مدعي يا اقرار به حق وي مي كند يا قسم ياد مي كند و يا ساكت مي ماند و جوابي نمي دهد. در مواردي كه قسم ياد مي كند يا منجزاً بر نفي حق مدعي قسم ياد مي كند يا متعلق قسم وي ناظر به عدم اطلاع وي است يعني با قسم مي گويد از اينكه مدعي چنين حقي بر ذمه او داشته باشد، بي اطلاعست. اين قسم را قسم نفي العلم مي گويند. مثلاً در جايي كه منكر نمي داند دقيقاً موضوع دعوي خواهان چه چيزي است، يا يكي از دو چيز من غير التعيين موضوع دعواي خواهان است، در اينجا منكر، قسم نفي العلمي ياد مي كند[۱۱]. همچنين از موارد قسم نفي العلمي جايي است مدعي حقي را از ثالث مطالبه كند كه مدعي عليه قائم مقام اوست مثلا مدعي عليه، موكل شخص ثالث است و مدعي بگويد مال مورد وكالت را وكيل مدعي عليه گرفته است. در اينجا مدعي عليه كه در حقيقت موكل شخص گيرنده مال (وكيل) محسوب مي شود، قسم نفي العملي نسبت به گرفتن مال توسط وكيل ياد مي كند نه البته بر نفي فعل وكيل چون ممكن است در واقع وكيل وي مال را گرفته باشد.
قسمت دوم - قسم مدعي
چنانچه اشاره شد قسم، مخصوص منكر نيست بلكه مدعي نيز مي تواند با يادكردن قسم موجب فيصله دادن دعوا شود. قسم مدعي، منقسم به چهار نوع مي شود : قسم جزء بينه، قسم استظهاري، قسم قسامه و قسم مرجوع از منكر.
قسم جزء بينه
اگر عده شهود براي شهادت كافي نباشد، قسم مدعي را قسم جزء بينه مي گويند. مورد قسم جزء بينه همان موارد ماده ۲۷۱ (آدم) و ماده ۱۳۲۶(ق.م.) است. كه به مدعي عليه حق داده در صورتي كه مدعي سقوط دين يا تعهد يا نحو آن باشد، حكم به دعوا را منوط به قسم مدعي كند. البته، همانطور كه فوقاً اشاره شد، قسم جزء بينه براي اثبات برخي دعاوي كارآيي ندارد.
قسم استظهاري Le serment suppletoire
قسم استظهاري براي نوع خاصي از دعاوي -كه دعوي دين بر ميت باشد- كارآيي دارد و مورد آن وفق ماده ۱۳۳۳(ق.م.) جايي است كه “اصل حق” بر ميت ثابت شده و “بقاء” آن در نظر حاكم مشكوك باشد كه در آن صورت، حاكم مي تواند از مدعي بخواهد كه بر بقاء حق خود قسم ياد كند. در اين مورد، كسي كه از او مطالبه قسم شده، نمي تواند قسم را به مدعي عليه رد كند. اين سوگند در حقيقت براي تكميل سائر دلائل است استظهار از ظَهر (پشت) به معناي طلب پشتگرمي و ياري از ديگري و همچنين احتياط آمده است. لذا اين دليل را مي توان دليلي دانست كه قاضي به جهت احتياط در حكم و تكميل دلائل براي اقناع وجدان خود از مدعي مطالبه مي كند.
همان طور كه ماده ۱۳۳۳ق.م. مقرر نموده، متعلق چنين قسمي “اصل ثبوت حق” نمي تواند باشد بلكه موضوع آن “بقاي حق” است. بنابراين، اصل، حق بايد با يكي از ادله اثبات دعوي مثل شهادت شهود و يا اسناد كتبي به اثبات رسيده باشد ولي بقاي حق مشكوك باشد كه مدعي بر بقاي حق قسم ياد نمايد. در حقيقت، قسم استظهاري قسمي است كه از ميت به مدعي مرجوع شده است زيرا چه بسا ميت با شاهد گرفتن و يا بدون شاهد گرفتن دين را ادا كرده باشد كه ما اطلاعي از آن نداريم[۱۲]. ماده ۲۷۸ قانون آ.د.م. نيز مقرر مي دارد : در دعواي بر ميت پس از اقامه بينه سوگند خواهان نيز لازم است و در صورت امتناع از سوگند، حق وي ساقط مي شود. البته، مدعي بر ميت ممكن است همان وارث ميت باشد كه وي نيز بايد طبق قواعد مربوط به قسم استظهاري قسم ياد كند و در صورت تعدد ورثه هر يك بايد نسبت به سهم خود قسم ياد نمايند (تبصره ماده ۲۷۹ آ.د.م.).
به نظر مي رسد در جايي كه منكر نسبت به اصالت سند ادعاي ترديد نمايد، قسم استظهاري دليليت ندارد زيرا در اين ماده فرض ثبوت اصل حق را مسلم گرفته و در مورد ترديد در بقاي حق، اثبات آنرا با قسم استظهاري ممكن دانسته است. بنابراين، اگر اصل حق به جهت ترديد در مفاد سند مشكوك باشد، نمي توان به اين دليل براي اثبات حق تمسك جست. اينست كه وفق قسمت اخير ماده، ۱۳۳۳ اين حكم در موردي كه مدرك دعوا سند رسمي باشد، را جاري ندانسته زيرا ادعاي ترديد در مفاد سند رسمي ممكن نيست. بايد گفت ادعاي ترديد اصالت سند را زير سئوال مي برد و لذا اگر تنها مستند وجود حقي، سند عادي باشد، طبعاً با ادعاي ترديد، اصل وجود حق در محاق شك قرار مي گيرد.
همچنين به نظر مي رسد قسم استظهاري نتيجه نپذيرفتن “اصل مثبت” باشد كه در جاي خود بحث مفصل داشته ايم[۱۳]. زيرا استصحاب بقاي دين، به لوازم عقلي آن يعني نپرداختن دين در طول مدت دلالت ندارد. اين است كه استصحاب، دليل قاطعي براي ثبوت طلب از متوفي نمي باشد. در دنباله تفاوت هاي سوگند بتّي با سوگند استظهاري را نيز متذكر مي شويم.
- سوگند استظهاري فقط در يك مورد كاربرد دارد يعني مجراي تمسك بدان همان موردي است كه در ماده ۱۳۳۳ قانون مدني اشاره شده است در حاليكه با قسم بتي دعاوي بسياري را مي توان به اثبات رسانيد.
- قسم استظهاري قابل رد به طرف مقابل نيست ولي قسم بتّي قابل رد به خواهان است.
- قسم بتي بنا به تقاضاي طرف ديگر مدعي يا منكر صورت ميگيرد زيرا يك نوع حق يراي مدعي به شمار مي رود و لذا تا زماني كه مدعي درخواست قسم ننموده، قاضي نمي تواند وفق ماده ۲۸۳ آئين دادرسي مدني مدعي عليه را قسم دهد و اگر سوگند داد، اثري بر آن مترتب نخواهد بود، ولي قسم استظهاري بنا به تقاضاي دادگاه صورت مي پذيرد و به اصطلاح استحلاف، از طرف قاضي است.
قسم قسامه
از انواع قسم مدعي، قسم قسامه است كه علاوه بر اقرار و شهادت، از طرق ويژه اثبات خونريزي (اعم از قتل و جرح) است و توسط اولياي دم مذكر ياد مي شود. اين حكم از احكام تاسيسي بوده و از ضروريات فقه اسلام شمرده مي شود[۱۴]. از نظر لغوي قسامه (به فتح قاف و بدون تشديد) هم به معناي “سوگندها” و هم در مفهوم “سوگند خورندگان” آمده و در اصطلاح فقها، اسم قسم هايي است[۱۵] كه اولياي مقتول براي اثبات قتل يا مظنونين به قتل براي برائت از قتل ياد مي كنند. به خلاف قسم بتي -كه حسب تقاضاي مدعي از منكر صورت مي گيرد-، تصميم به قسامه، تصميم قاضي است نه تصميم اصحاب دعوي. قسامه در حقيقت، نوعي تحميل مسئوليت بر كساني است كه جنازه مقتول نزد آنها پيدا شده و بطور كلي تجويز آن در مواردي است كه در فقه تحت عنوان “لوث” از آن ياد مي شود. لوث در لغت به معناي آلوده شدن به چيزي (مثل گل يا نجاست) است و در حقيقت، در لوث فرد متهم آلوده به خون مردم مي شود و در اصطلاح به معناي مجموع قرائن و شواهدي كه موجب گمان قاضي به صدق مدعي شود. بنابراين، چنانچه زمينه لوث محقق نباشد، ارجاع به قسامه نيز ممكن نخواهد بود. از اينرو، ابتدا بايد به مدد بينه قطعيه اصل لوث ثابت گردد تا نوبت به قسامه برسد و لذا اگر خود لوث -كه نوعي قرينه است- بخواهد با قرينه ديگري به اثبات برسد، مجال تمسك به قسامه نيست، همچنين است در صورتي كه امارات ظنيه با هم متعارض باشند. بنابراين، اگر در كنار مقتول حيوانات درنده و افراد ديگري نيز چاقو در دست يافت شوند، بگونه اي كه اصل لوث را زير سئوال ببرد، نمي توان به قسامه براي اثبات قتل استناد جست. بنا به تعريف ماده ۲۳۹ (ق.م.ا.) لوث يعني بر اثر قرائن و اماراتي و يا از هر نوع ديگري از قبيل شهادت يك شاهد يا حضور شخصي همراه با آثار جرم در محل قتل يا وجود مقتول در محل مورد تردد يا اقامت اشخاص معين و يا شهادت طفل مميز مورد اعتماد و يا امثال آن حاكم به ارتكاب قتل از جانب متهم ظن پيدا كند. از موارد ديگر قاعده لوث وفق ماده ۲۴۰(ق.م.ا.) جايي است كه ولي دم مدعي قتل عمد شود و يكي از دو شاهد عادل به قتل عمد و ديگري به اصل قتل شهادت دهد و متهم قتل عمد را انكار كند، در صورتي كه موجب ظن براي قاضي باشد، اين قتل از باب لوث محسوب مي شود و مدعي بايد عمدي بودن قتل را با قسامه ثابت كند. البته، هر گاه يكي از دو مرد عادل شهادت به قتل به وسيله متهم دهد و ديگري به اقرار متهم به قتل شهادت دهد، قتل ثابت نمي شود و چنانچه موجب ظن براي قاضي باشد، مورد از موارد لوث خواهد بود. به هر حال، قرائن و امارات متعددي مي توانند موجب حصول ظن در وجدان قاضي شوند مثلاً معاينات پزشكي قانوني بر جسد، نحوه ارتكاب قتل، وجود آلت قتاله در نزد متهم، حضور متهم در هنگام ارتكاب جرم، وجود خصومت قبلي بين متهم و مقتول. بررسي و كشف انگيزه قتل، شناسايي فرد يا افراد منتفع از قتل، ملاحظه خصوصيات زمان و مكان ارتكاب قتل و بررسي خصوصيات جسمي طرفين نزاع مي توانند لوث را به اثبات برسانند. البته، همانطور كه قبلا گفته شد اين امارات و قرائن نبايد با همديگر معارض باشند.
بر خلاف حنفيه از اهل سنت كه هميشه قسم را وفق قاعده معروف البينه علي المدعي واليمين علي من انكر هميشه به منكر مرجوع دانسته اند، در فقه شيعه و سائر مذاهب اهل سنت، قسم قسامه از انواع قسم مدعي است كه توسط اولياي دم ياد شده و براي “اثبات قتل” است نه براي برائت از قتل. البته، در فقه شيعه نيز چنانچه تعداد قسم خورندگان از اولياي مقتول كافي نباشند يا افراد واجد شرائط حاضر به قسم خوردن نباشند، مي توان قسم را به منكر يا متهم قتل ارجاع داد كه ۵۰ بار قسم ياد كنند[۱۶]. بنابراين، تعريفي كه برخي از حقوقدانان از قسامه ارائه داده اند[۱۷]، شامل تعريف فقه شيعه نمي شود. شافعيه از اهل سنت قسامه را دليلي ضعيف تلقي نموده و بر اساس همين عقيده. قائل به وجوب قصاص به واسطه قيام اين دليل نشده اند[۱۸] اما از نظر شيعه و به تبع آن قانون مجازات اسلامي، در صورت قيام اين دليل با شرائط و تعداد لازم قسم خورنده، قتل عمد نيز به اثبات مي رسد و نتيجه اينكه قصاص نيز قابل اجرا خواهد بود.
در خصوص امكان ارجاع قسم از مدعي قتل به منكر، ماده ۲۴۴ (ق.م.ا.) مقرر مي دارد در مورد لوث اگر مدعي عليه حضور خود را در هنگام قتل در محل منكر باشد و قرائني كه موجب ظن به وقوع قتل توسط وي مي گردد وجود نداشته باشد، قاضي از مدعي مي خواهد كه اقامه بينه نمايد در صورتي كه مدعي اقامه بينه نكند، مدعي عليه پس از اداي سوگند تبرئه مي شود و در صورتي كه حضور مدعي عليه هنگام قتل محرز باشد، مدعي عليه مي تواند براي تبرئه خود اقامه بينه نمايد اگر بينه اقامه نكرد، لوث ثابت مي شود و مدعي بايد اقامه قسامه كند و در صورتي كه از اقامه قسامه امتناع نمود، مي تواند از مدعي عليه مطالبه قسامه نمايد در اين صورت، مدعي عليه بايد براي برائت خود به ترتيب مذكور در ماده ۲۴۷ (ق.م.ا.)عمل نمايد در اين حالت اگر مدعي عليه از اقامه قسامه ابا نمايد، مدعي عليه محكوم به پرداخت ديه مي شود.
وفق ماده ۲۴۵ (ق.م.ا.)در موارد لوث در صورت نبود قرائن موجب ظن به قتل براي تحقق قسامه مدعي بايد حضور مدعي عليه را هنگام قتل در محل واقعه ثابت نمايد، در صورتي كه حضور مدعي عليه احراز نشود، اگر مدعي عليه حضور خود را هنگام قتل در محل واقعه انكار نمايد، ادعاي او با اداي سوگند پذيرفته مي شود.
در مواردي كه حضور مدعي عليه در محل قتل محرز باشد، چنانچه مدعي عليه براي تبرئه خود بينه معتبر اقامه كند، لوث محقق نمي شود.
ماده ۲۴۷ (ق.م.ا.) مقرر مي دارد هرگاه مدعي اقامه قسامه نكند، مي تواند از مدعي عليه مطالبه قسامه نمايد، در اين صورت، مدعي عليه بايد براي برائت خود به ترتيب مذكور در ماده ۲۴۸ به قسامه عمل نمايد و چنانچه ابا كند، محكوم به پرداخت ديه مي شود.
تعداد و جنسيت قسم خورندگان
وفق ماده ۲۴۸ (ق.م.ا.) در موارد لوث قتل عمد با ۵۰ قسم ثابت مي شود و قسم خورندگان بايد از خويشان و بستگان نسبي مدعي باشند و در آنها رجوليت شرط است. البته، مدعي و مدعي عليه مي توانند حسب مورد يكي از قسم خورندگان باشند. هر چند تبصره دو و سه اين ماده امكان تكرار قسم و عدول از شرط رجوليت را پيش بيني نموده ولي نظرات فقهي واصله اخير خلاف اين امر مي باشد. يعني در صورتي كه ۵ نفر نباشند امكان اثبات قتل از طريق قسامه را نداده است. به هر حال، وفق ماده۲۵۰ (ق.م.ا.) هريك از قسم خورندگان بايد قاتل و مقتول را بدون ابهام معين و انفراد يا اشتراك و يا معاونت قاتل يا قاتلان را صريحا ذكر و نوع قتل را به صورت جزم بيان كنند. در مقام ترديد در نوع قتل از نظر خطا و عمد بودن، قاضي بايد در اين خصوص تحقيق نمايد و به هر حال به قسم ظني توجهي نمي شود.
نصاب قسامه در قتل عمد و شبه عمد و خطاي محض و جراحات در مواد ۲۵۳ (ق.م.ا.) به بعد آمده است.
قسم مرجوع از منكر و قسم متعاقب نكول منكر
منكر در مقام طرح ادعاي خواهان ممكن است قسم ياد كند و موجب فيصله يافتن دعوي شود ولي ممكن است از قسم يادكردن امتناع نموده آنرا به مدعي ارجاع دهد كه در اينصورت وفق ماده ۲۷۳ (آ.د.م) با سوگند وي ادعايش ثابت مي شود. اين قسم را قسم مرجوع از منكر مي ناميم.
اما در مورد ديگري نيز قسم به مدعي بر مي گردد و آن جايي است كه وفق ماده ۲۷۴(آ.د.م) منكر از اداي سوگند و رد آن به خواهان، نكول نمايد، دادگاه سه بار جهت اتيان سوگند يا رد آن به خواهان به منكر اخطار مي كند در غير اين صورت، ناكل شناخته خواهد شد. با اصرار خوانده بر موضع خود، دادگاه اداي سوگند را به خواهان واگذار نموده و با سوگند وي ادعا ثابت و به موجب آن حكم صادر مي شود و در صورت نكول خواهان از اداي سوگند، ادعاي او ساقط خواهد شد. حكم نكول قسم در ماده ۱۳۲۸(ق.م.) نيز آمده كه مقرر مي دارد : كسي كه قسم متوجه او شده است در صورتي كه بطلان دعوا طرف مقابل را اثبات نكند، يا بايد قسم ياد نمايد يا قسم را به طرف ديگر رد كند و اگر نه قسم ياد كند و نه آنرا به طرف ديگر رد نمايد، با سوگند مدعي به حكم حاكم مدعي عليه نسبت به ادعايي كه تقاضاي قسم براي آن شده است, محكوم مي گردد. اهل تسنن از فقهاي اسلام در صورت نكول مدعي عليه قسم را قابل ارجاع به مدعي نمي دانند ايشان با استناد روايت معروف البينه علي المدعي و اليمين علي من انكر معتقدند هميشه قسم كار منكر است[۱۹].
قسمت سوم - قسم يمين العقد
يكي ديگر از اقسام قسم كه در قوانين موضوعه ما سخني از آثار آن نشده، قسم يمين العقد است. بحث اساسي در اين خصوص اين است كه آيا اين نوع قسم تعهد آفرين است و موجب مسئويت قضايي مي شود يا اينكه الزامي بر قسم خورنده بار نمي كند و فقط مسئوليت اخلاقي ببار ميآورد. از انواع اين نوع قسم مي توان قسم نمايندگان مجلس قسم شهود در بدو اداي شهادت دائر بر راستگويي را نام برد. مثال ساده تر از قسم يمين العقد اين است مردي خطاب به زنش قسم بخورد كه هرگز زن ديگري نگيرد، و لذا جاي اين سئوال مطرح مي شود كه آيا چنين قسمي او را بر نگرفتن زن ديگر ملزم مي سازد يا اينكه متعهد فقط نوعي مسئـوليت اخلاقي براي خود به وجود آورده است؟
برخي از حقوقدانان معتقد شده اند قسم يمين العقد هر چند در قانون مدني مورد بررسي قرار نگرفته ولي از مباحث آن بشمار ميرود زيرا سوگند ياد كننده به وسيله سوگند تعهد مي نمايد كه فلان عمل را انجام و يا ترك نمايد در صورت تخلف از انجام تعهد، مسئـول خسارات ناشيه از عدم انجام تعهد خواهد بود[۲۰].
ولي حق اين است كه قسم يمين العقد في نفسه موجد تعهد نيست بلكه به اعتبار تعهد قبلي و تاكيدي بر آن است يعني متعهد ميخواهد بگويد من علاوه بر تقيدات مدني، تعهدات و التزامات اخلاقي نيز دارم و براي اطمينان بيشتر متعهدله قسم يمين العقد را ياد مي كند چون در بسياري از معاملات بعضاً قسم و تعهد اخلاقي محكم تر از تعهدات مدني است مثلاً در كشوري كه دو نفر بيگانه هستند و داراي مذهبي علاوه بر مذهب ساكنان آنجا، اگر تعهدي براي همديگر ايجاد نمايند، ميخواهند با يك قسم پشتوانه محكمي براي آن ايجاد و به نوعي تعهدات قبلي را موكد گردانند. بنابراين، اگر تعهدي الزام آور قبلاً بر ذمه قسم خورنده ثابت نباشد، به صرف قسم يمين العقد الزام آور نمي گردد. لذا قسم يمين العقد از اقسام ادله اثبات دعوي به شمار نمي رود.
فصل چهارم - آثار قسم
سوگندي كه مقرون به شرائط صحت خود باشد، داراي آثاري خواهد بود كه آنها را مورد بررسي قرار مي دهيم
- قاطع بودن دعوي
ماده ۱۳۳۱(ق.م.) مقرر مي دارد : قسم قاطع دعوا است و هيچ گونه اظهاري كه منافي با قسم باشد، از طرف پذيرفته نخواهد شد. بر اساس اين ماده، قسم دعوي را دائماً فيصله مي دهد. بنابراين، مدعي نمي تواند متعاقب فيصله يافتن دعوي از طريق قسم مجدداً طرح دعوي نموده و با شهادت شهود بخواهد دعوي را به اثبات رساند. مي توان گفت حتي با اينكه در اين مورد دعواي مبتني بر شهادت كه متعاقبا مطرح مي گردد، از نظر سبب با دعواي قبلي وحدت سبب ندارند ولي باز مشمول اعتبار امر مختوم مي شود و دعوي ديگر قابل طرح نمي باشد. برخي از حقوقدانان معتقد شده اند احكام مبتني بر قسم قابل تجديد نظرخواهي نيز نمي باشند. هر چند در قانون آئين دادرسي مدني سابق اين حكم بيان شده بود ولي در قانون جديد آئين دادرسي مدني و كيفري چنبن حكمي وجود ندارد.
- تكذيب قسم و مجازات كيفري و مدني حالف كذب
چنانچه حالف از سوگندي كه ياد كرده عدول نمايد و آنرا تكذيب كند، يا بعداً كذب آن معلوم گردد. در صورت اخير حالف مستوجب مجازات كيفري نيز مي گردد ودر اينرابطه ماده ۶۴۹ (ق.م.ا.) مقرر مي دارد : هر كس در دعواي حقوقي يا جزايي كه قسم متوجه او شده باشد، سوگند دروغ ياد نمايد، به شش ماه تا دو سال حبس محكوم خواهد شد. اصل ۳۸ قانون اساسي مجازات اكراه براي قسم را مطرح نموده است.
البته، اگر حكم دادگاه مبتني بر قسم دروغ بوده و مشمول اعتبار امر مختوم هم گرديده باشد، همان طور كه در مورد حكم مبتني بر اقرار كذب گذشت، بعيد به نظر مي رسد در امور مدني بتوان اعاده دادرسي نمود ولي البته در امور كيفري با تفسير موسع از مواد مربوطه در قانون آيين دادرسي كيفري و مد نظر قراردادن قاعده تفسير به نفع متهم مي توان اعاده دادرسي را موجه دانست.
- نسبي بودن آثار قسم
قسم فقط نسبت به اشخاصي كه طرف دعوا بوده اند و قائم مقام آنها موثر است. اگر قسم را يك عمل حقوقي بدانيم، اصولاً همه اعمال حقوقي مشمول قاعده نسبيت اعتبار مي شوند. بنابراين، همان طور كه آثار عقود (وفق ماده ۲۳۱ ق.م.) و آثار اقرار (وفق ماده ۱۲۷۸ ق.م.) فقط نسبت به طرفين متعاقدين لازم الاتباع مي باشد، قسم نيز فقط نسبت به طرف دعوي لازم الاتباع است. با اين حال سوگند مديون اصلي مبني بر برائت از دين، نسبت به ضامن نيز موثر است همچنين سوگند يكي از مديونين تضامني، ذمه سائر مديونين متضامن را ساقط نيز مي نمايد مشروط بر اينكه سوگند ناظر به دين باشد نه به ضمان يا تضامن ولي اگر يكي از طلبكاران متضامن بدهكار را سوگند دهد، اين سوگند فقط نسبت به سهم اين بستانكار ذمه مديون را بري مي كند. به نظر مي رسد وفق قاعده من ملك كه شرح آن را در باب اقرار بيان كرده ايم[۲۱]، قسم ولي، وصي و قيم در مدت ولايت وصايت و قيمومت نسبت به صغير نافذ باشد همچنين است قسم وكيل نسبت به موكل در صورتي كه در امري كه نسبت به آن قسم مي خورد وكالت داشته باشد. بديهي است چنين قسمي بعد از انقضاي مدت ولايت، وصايت و قيمومت تاثيري به حال صغير ندارد.
فصل پنجم- موارد تحالف
در برخي موارد ضرورت اقتضا مي كند كه هر دو طرف قسم ياد كنند از اين وضعيت تعبير به تحالف مي شود. در خصوص تحالف اختلاف شده است كه اساساً مورد آن كجاست. عده اي مثل صاحب حدائق الناضره فرموده مورد آن جايي است كه بين متداعيين قدر مشترك و متيقّني وجود نداشته باشد و باصطلاح “جامعي” در كار نباشد. مثلاً يكي از متداعيين بگويد عمل حقوقي واقعه بيع است و ديگري بگويد اجاره است يا يكي مدعي شود صلح معوض بوده است و ديگري بگويد هبه معوض بوده است كه اگر صلح باشد، عقدي است لازم و اگر هبه باشد، عقد جايـز است. در اينجا هر كدام از طرفين بر نفي ادعاي طرف ديگر قسم مي خورد.
عده اي ديگر گفته اند تحالف در جايـي است كه دعوا به يك قسم خاتمه نمي پذيرد و مرافعه حل نمي شود.
البته در مواردي كار مشكل مي شود مثلاً براي اثبات اموري كه تنها از طرف مدعي قابل شناخت است و به اصطلاح “لايعرف الا من قبله است”، كار مشكل مي شود در اين موارد دعوا فقط از طرف مدعي قابل استماع است در حالي كه وي نمي تواند دليل هم بياورد. مثلاً ادعاي جهل به فوريت خيار غبن و با اصل خيار و يا ادعاي نسيان و هر امري كه ارتباط با قصد دارد مثل انشائات حقوقي از اموري هستند كه با قطع و علم قابل اثبات نيستند و قضات نيز از قرائن و امارات پي به وجود آنها مي برند و از طرفي منكر هم اگر ادعاي مدعي را ثابت نداند، بايد حكم به بي حقي مدعي داده شود. در اين مورد، حتي ارجاع به قسم هم ممكن نيست زيرا منكر نمي تواند بر امر قلبي مدعي قسم بخورد. از جمله مثال هاي مورد تحالف مي توان اثبات خروج زن از عده را نام برد مثلا مرد مدعي رجوع در عده كه امري قصدي است بوده باشد در حاليكه زن مدعي خروج از عده باشد. در اين مثال، هر دو ادعا لايعرف الا من قبلهما مي باشند وبراي اثبات آنها كار به تحالف مي انجامد.
پينوشتها:
[۱۰]- علامه حلي، تحريرالاحكام فائده المين قطع المنازعه في نفس الامر و لا تبيح ما حلف عليه اذا كان مبطلا
[۱۱]- استاد سنگلجي، محمد، آئين دادرسي در اسلام به كوشش محمد بندرچي ص ۹۹
[۱۲]- عاملي، شيخ حر، وسائل الشيعه، ج ۱۸، ص ۱۷۲، باب ۴، حديث ۱
[۱۳]- دكتر دياني، عبدالرسول “ترتيب دلائل بين مستندات حكم قاضي،مجله دادرسي شماره هاي ۳۰ و ۳۱ ص۳و ص ۱۳
[۱۴]- رازي زاده، محمد علي، قسامه در نظام قضايي اسلام دفتر تبليغات حوزه علميه قم ۱۳۷۴ ص ۲۱و ۲۹
[۱۵]- نجفي، محمد حسن، جواهر الكلام، ج ۴۲ ص ۲۲۶
[۱۶]- شهيد ثاني، شرح لمعه، ج ۱۰ص ۷۵ شرائع الاسلام به نقل از علي اصغر مرواريد، ينابيع الفقهيه، ج ۲۵ ص ۴۴۷
[۱۷]- دكتر گلدوزيان، ايرج، ادله اثبات دعوي، ص ۳۷۶ چاپ اول
[۱۸]- منصوري، همان ص ۱۱۰
[۱۹]- منصوري، همان، ص ۳۲
[۲۰]- دكتر امامي، سيد حسن، حقوق مدني، ج۶ ، ص ۲۲۸
[۲۱]- دكتر دياني، عبدالرسول، جزوه ادله اثبات دعوي از انتشارات دانشگاه آزاد واحد تهران شمال و تهران مركز
منبع: www.lawnet.ir
http://www.rasekhoon.net/article/print-82954.aspx
چـرا ایـن قـدر قـسـم می خـوریـم؟ پنجشنبه، 20 مرداد 1390
چـرا ایـن قـدر قـسـم می خـوریـم؟
چـرا ایـن قـدر قـسـم می خـوریـم؟
پرسش هایی از دکتر سید حسن علم الهدایی ، جامعه شناس و دانشیار دانشگاه فردوسی مشهد
آقای دکتر! کلمه قسم به چه معنی است؟
قسم یا واژه فارسی آنکه «سوگند»، به عملی گفته می شود که فرد برای اثبات درستی سخن یا ادعای خود به آن متوسل می شود و این کار را انجام می دهد تا طرف مقابل خود یا مدعیان را در یک موضوع خاص قانع و مجاب کند. درواقع فردی که قسم می خورد از اینکه بتواند دلایلی بیاورد و با دلایل، استدلال ها، شواهد و مدارک طرف مقابل خود را در یک موضوع مورد اختلاف قانع کند، ناتوان می ماند یا شواهد کافی پیدا نمی کند. بنابراین مجبور می شود سوگند بخورد.
▪ آیا قسم خوردن ریشه تاریخی هم دارد؟
بله! ریشه تاریخی قسم خوردن به قدمت خلقت و آفرینش انسان است. این ریشه تاریخی از آموزه های قرآنی الهام گرفته شده است. آنجا که شیطان بعد از آفرینش انسان، در حالی که خود را که از جنس آتش است. برتر از انسان خاکی می داند، سوال می کند چرا باید به موجودی که از خاک آفریده شده است سجده کنم؟ و خداوند می فرماید من چیزی را می دانم که تو نمی دانی. ما انسان را با ظرفیت های بالای علمی و رشد و کمال آفریدیم و تو نمی دانی. شیطان هم در مقابل می گوید: «پس به عزت تو سوگند که همه آنها را گمراه خواهم کرد. جز بندگان ناب و خالص شده ات را.» در ایران هم قدمت سوگند خوردن در فرهنگ عمید به این صورت آمده است در اوستا واژه سوگند از واژه «سوکنته» به معنای «گوگرد» گرفته شده است و «سوگند خوردن» یعنی «خوردن گوگرد». به این شکل که در آن زمان گوگرد را در آب می ریختند و آن را رقیق می کردند و به متهمان یا مجرمان می خوراندند. اگر سم در بدن مجرم تاثیر می کرد و فرد می مرد، یعنی سوگندی که در ارتباط با بی گناهی اش خورده بود، دروغ بوده است ولی اگر زنده می ماند سوگندش را باور می کردند. در واقع این روش برای تشخیص گناهکار از بی گناه مورد استفاده قرار می گرفته است و مسلم است که بسیاری از افراد در اثر خوردن آب گوگرد می مردند.
▪ چرا امروزه سوگندخوردن رایج شده و مردم به راحتی قسم می خورند؟
با توجه به پیچیدگی زندگی جوامع امروز، شکل عوض کردن جامعه و نوع تعاملات ارتباطاتی که امروزه مردم با هم دارند، طبیعی است که همه چیز پیچیده شده است به همین دلیل سوگند خوردن، هم پیچیده شده و هم فراوان. به نظر من این امر به تحقیقات وسیع میدانی نیاز دارد تا یک جامعه آماری بزرگ را انتخاب و از منظرهای مختلف آن را بررسی کنیم، اما همان طور که گفتم، در بیشتر موارد افراد برای اثبات حقی که برای خود قائل هستند و دیگران آن حق را انکار می کنند یا برای راستی و راست نمایی خود سوگند می خورند. من فکر می کنم بیشتر سوگندهایی که امروزه یاد می شود یا به دلیل اینکه فرد به طور شفاف عمل نکرده و مستندات خود را تهیه نکرده که دیگران را قانع کند از سر عجز است یا شخصی جرمی را مرتکب شده یا خواسته نامشروعی دارد و برای اثبات بی گناهی خود یا رسیدن به خواسته اش، قسم می خورد. سوگند خوردن مجرمان و خطاکاران یا به عبارتی حرفه ای ها بیشتر به این دلیل است که جرمی را مرتکب شده اند و حالا سوگند می خورند که آن کار را انجام نداده اند. در حالی که فردی که به مسائل روان شناسی آگاه باشد، وقتی مجرم به دروغ سوگند می خورد، از نوع گفتار، تغییر چهره و حالاتش متوجه این دروغ می شود. نکته مهم این است که بیشتر سوگندهایی که ما انسان ها می خوریم از سر نیاز و اثبات خودمان و حقمان و برای رسیدن به غرض هایمان و از سر ناچاری است.
▪ آیا این قسم خوردن های زیاد و بی دلیل می تواند ناشی از تربیت و آموزش باشد؟
معتقدم عادت به قسم خوردن اکتسابی است و عمدتا در محیط هایی اتفاق می افتد که این حالت بیشتر وجود دارد. پدر و مادری که برای کوچک ترین چیزی قسم می خورند یا فضایی که برای سوگند خوردن در جامعه وجود دارد می تواند کودکان را آموزش دهد. من سوگند خوردن را نامطلوب می دانم همان طور که در آموزه های دینی هم قسم خوردن نامطلوب برشمرده شده است ولی متاسفانه ما این کار نامطلوب را یاد می گیریم.
▪ آیا شخصیت افراد هم در سوگندخوردن یا نخوردن آنها دخیل است؟
افرادی که دارای شخصیت های بهنجار هستند، اخلاق و رفتاری متعادل و شفاف و صراحت و صداقت و انعطاف دارند، آدم های منطقی ای هستند و مستندات را آماده می کنند و یازی برای اثبات غیرطبیعی خودشان از راه سوگند ندارند. درواقع افرادی که دارای عزت نفس بالایی هستند، خود ارزشمندی و اعتمادبه نفس بالایی دارند و حتی اگر مدرک و سند قاطعی درباره موضوع نداشته باشند اهل سوگندخوردن نیستند. وقتی به زندگی بزرگان و امامان هم نگاه می کنیم، می بینیم با وجود اینکه حق با آنها بوده است هرگز حاضر نبوده اند سوگند بخورند. در سوره بقره هم در آیات ۲۲۴ و ۲۲۵ سوگند خوردن نهی شده است.
▪ رواج سوگندخوردن افراد چه تاثیری می تواند در جامعه ایجاد کند؟
سوگندخوردن باعث می شود ابهام و درآمیختگی راست و درست، حق و باطل، سره و ناسره، ابهام و شفافیت اتفاق بیفتد. اگر قرار باشد هر کسی به هر بهانه ای سوگند بخورد پس هنجارها و شاخص های جامعه، ارزش های اجتماعی و ملاک ها چه می شود؟ همه دنبال این هستند که حق خودشان را با یک روش غیرطبیعی بگیرند. پس شیوع سوگند در جامعه باعث افزایش ناهنجاری می شود به خصوص در مورد کسانی که رفتارهای ضداخلاقی، ضداجتماعی و رفتارهای مجرمانه دارند، خطرناک تر است زیرا این افراد سوگند دروغ می خورند و سوگند دروغ برای جامعه بسیار خطرناک است. در جامعه ای که شیوع گناه و انحراف از رفتارهای اساسی و الهی وجود دارد، سوگند دروغ بیشتر خورده می شود. سوگند در شرایط بدبینی، سوءظن یا بدگمانی هم بین افراد رواج پیدا می کند. ما باید این بیماری را درمان کنیم. چرا باید یک زن و شوهر نسبت به هم بدبین باشند؟ چرا افراد در جامعه و در ارتباطاتشان باید سوءظن داشته باشند؟ این سوءظن باعث می شود افراد به هم اعتماد نکنند و افراد از ترس افشاگری و برای اینکه خود را تبرئه یا بی گناهی شان را اثبات کنند، متوسل به سوگند خوردن می شوند. ضمن اینکه سوگند دروغ در آموزه های دینی به عنوان گناه کبیره شناخته می شود. سوگند دروغ، دروغگویی را در جامعه ترویج می کند و به نظر من یک سوگند خاص شیطانی است.
▪ اگر سوگند در آموزه های دینی مطلوب نیست پس چرا خداوند در قرآن کریم این همه قسم یاد کرده است؟
خداوند در بیش از ۴۰ سوره به زمان، میوه ها، مکان های مقدس، ستاره ها، آسمان ها و... سوگند یاد کرده است. ولی بین سوگندهای الهی و سوگندهای بشر، تفاوت فاحشی وجود دارد. سوگندهای خداوند از ترس نیازمندی و موجه نمایی یا برای اثبات حق نیست بلکه از منظر آموزشی، یادآوری و توجه به واقعیت های بزرگ هستی است بنابراین سوگندهای خداوند در قرآن به دو دلیل عمده است؛ تاکید روی موضوع یا مطلبی که لازم است به آن تاکید شود مانند موضوع قیامت و... و دوم بیان عظمت چیزی مانند زمان یا مکان خاص و...
منبع:www.aftabir.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت : mohamadaminsh
http://www.rasekhoon.net/article/print-92734.aspx
چهل گناه زبان دوشنبه، 22 اسفند 1390
چهل گناه زبان
چهل گناه زبان
علم اثبات کرده که در سخنان ما انرژي هايي نهفته است که مي تواند تأثير شگرفي روي زندگي مان داشته باشد. اسلام هم به طريقي بر وجود اين انرژي ها تأکيد کرده و دستور داده که از آنها دوري کنيم.
در زير 40 گناه زبان از نگاه اسلام آورده شده است. گناهي که ارتکاب به هر کدام از آنها مي تواند يک انرژي منفي عظيم در زندگي ما ايجاد کند. پس بخوانيم و با آنها آشنا شويم تا انجامشان ندهيم.
1- دروغ گفتن
2- وعده دروغ
3- قسم دروغ
4- شهادت ناحق
5- خبري را ندانسته گفتن
6- تحريف مسائل ديني
7- حکم ناحق
8- لعنت کردن مردم
9- طعنه زدن
10- عيب جويي از ديگران
11- دل شکستن
12- سرزنش بيجا
13- امر به منکر
14- نهي از معروف
15- رنجاندن مؤمن
16- بدخلقي کردن
17- تصديق کفر و شرک
18- غيبت کردن
19- مسخره کردن
20- شايعه پراکني
21- به نام بد، صدا زدن
22- تملق و چاپلوسي
23- با مکر و حيله سخن گفتن
24- مزاح زياد
25- تهمت زدن
26- زخم زبان زدن
27- آبروريزي
28- تقليد صداي کسي کردن
29- کبر در گفتار
30- بدعت در دين
31- اظهار بخل و حسد
32- بدزباني در معاشرت
33- خشونت در گفتار
34- فحش و ناسزا گفتن
35- سخن چيني کردن
36- نااميد کردن
37- شوخي با نامحرم کردن
38- ريا در گفتار
39- فرياد زدن بيجا
40- فاش کردن اسرار مردم
منبع: نشريه راه موفقيت شماره 19
http://rasekhoon.net/article/print-105142.aspx
حق الناس
نویسنده: احمد ابراهیمی هرستانی
منبع:راسخون
چکیده
یکی از اهداف بلند بعثت انبیاء محقق نمودن عدالت و ادای حق مردم در جامعه بشری بود. در اسلام نیز بیشترین توجه به حقالناس شده است بطوریکه حقالناس مقدم بر حق الله قرار گرفته شده است. حضرت علی علیهالسلام در این زمینه میفرماید : «جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ حُقُوقَ عِبَادِهِ مُقَدِّمَةً لِحُقُوقِهِ [عَلَی حُقُوقِهِ] فَمَنْ قَامَ به حقوقِ عِبَادِ اللَّهِ کَانَ ذَلِکَ مُؤَدِّیاً إِلَی الْقِیَامِ به حقوقِ اللَّه» (1)؛ خداوند حقوق بندگانش را مقدم بر حقوق خود قرار داده وکسی که حقوق بندگانش را رعایت کند حقوق الهی را نیز رعایت خواهد کرد. بنابراین ادای حقالناس از مسائلی است که هرکس آن را به خوبی درک نمود از عذاب هولناک الهی مصون خواهد ماند و نیز اگر کسی به بی وفایی و ناپایداری دنیا توجه کند و از قیامت و حساب آن غافل نباشد خود را به آن آلوده نخواهد کرد. از این رو این مقاله به اهمیت حقالناس، مبنا و ریشه یابی آن پرداخته، این موضوع را در ابعاد جانی و مالی و آبرویی مورد بررسی احادیث مستند قرار داده است.
کلید واژگان :
حقالناس، مردم، پیامدهای حقالناس، مبنای حقالناس، ظلم.
مقدمه
مسئله عدالت ورزی و ادای حقالناس در جامعه از مسائلی است که در طول تاریخ حیات بشری دارای حساسیتی ویژه بوده است و در شریعت اسلام به عنوان اکملترین دین، نقش تکامل فرد و جامعه را بر عهده داشته است و توصیه های رسول خدا (صلی الله علیه و آله) و همچنین ائمه (علیهم السلام) در این زمینه سرمشق تمامی انسانها خواهد بود که اگر بدان عمل نمایند از بسیاری از خطرات دنیوی و اخروی محفوظ خواهند بود. آری، حقالناس بار سنگینی است بر دوش کسانی که آن حق را به خوبی ادا ننمودهاند و از این جهت میخواهند زندگی آرام و بی دردسری داشته باشند، درحالیکه نمیدانند بسیاری از مشکلات دنیوی آنها از عدم رعایت نکردن و نپرداخنتن حقوق الناس است پس بیائیم با سر سپردن به اولیاء الهی و عمل به دستورات آنها زندگی و عمر خود را ایمنی بخش نماییم.
سرنوشت حبس حقوق مردم
حقالناس مانع استجابت دعا
امام صادق علیه السلام فرمودند : إِذَا أَرَادَ أَحَدُکُمْ أَنْ یُسْتَجَابَ لَهُ فَلْیُطَیِّبْ کَسْبَهُ وَ لْیَخْرُجْ مِنْ مَظَالِمِ النَّاسِ وَ إِنَّ اللَّهَ لَا یُرْفَعُ إِلَیْهِ دُعَاءُ عَبْدٍ وَ فِی بَطْنِهِ حَرَامٌ أَوْ عِنْدَهُ مَظْلِمَةٌ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِه. (8) هرگاه یکی از شما میخواهد دعایش مستجاب شود کسب خود را پاک کند و حق مردم را به آنان بازگرداند؛ زیرا دعای بنده ای که در شکمش مال حرامی هست یا در نزد او حقی از حقوق مردم ضایع شده باشد به سوی خدا نمیرود.
همچنین امام علی (ع) میفرمایند: إِنِّی غَیْرُ مُسْتَجِیبٍ لِأَحَدٍ مِنْکُمْ دَعْوَةً وَ لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِی قِبَلَهُ مَظْلِمَة (9)؛ دعای کسی را که حقی از دیگری بر گردنش باشد اجابت نمیکنم.
امام صادق (ع) فرمودند: خداوند عزوجل فرموده: لَا أُجِیبُ دَعْوَةَ مَظْلُومٍ فِی مَظْلِمَةٍ ظلمها وَ لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِثْلُ تِلْکَ الْمَظْلِمَة (10) {با اینکه دعای مظلوم مستجاب است ولی} دعای مظلومی را که خودش نیز به کسی ظلم کرده اجابت نخواهم کرد.
خداوند به حضرت عیسی (ع) فرمود: به ستمگران بنی اسرائیل بگو تا وقتی که حق مردم مظلوم تحت ستم شما و بت ها، در خانه های شما است مرا نخوانید؛ زیرا با خود عهد کردهام که دعای این افراد را علیه خودشان اجابت کنم و آنها را لعن نمایم.
حقالناس وعدم لیاقت ورود به خانه خدا
افرادی که به دیگران ظلم میکنند نمیتوانند به مسجد وارد شوند و اگر وارد شوند مورد لعن خدا قرار میگیرند.
رسول خدا (ص) فرمودند: «أَوْحَی اللَّهُ إِلَیَّ أَنْ یَا أَخَا الْمُرْسَلِینَ یَا أَخَا الْمُنْذِرِینَ أَنْذِرْ قَوْمَکَ لَا یَدْخُلُوا بَیْتاً مِنْ بُیُوتِی وَ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِی عِنْدَ أَحَدٍ مِنْهُمْ مَظْلِمَة...»(11) خداوند به من وحی فرستاد که ای برادران پیامبران مرسل! به قوم خود بگو به خانه ای از خانه های من (مسجد) وارد نشوند در حالی که مظلمه ای از بندگان من بر گردنشان باشد که آنها را لعنت میکنم در حالی که در برابر من به نماز ایستادهاند مگر آنکه آن مظلمه را مسترد کنند. امام حسین (ع) در شب عاشورا به یاران خود فرمود: هرکس به مردم بدهکاری دارد با ما نماند و برگردد! یعنی بدهی و حقالناس توفیق شهادت و عاقبت به خیری را از انسان میگیرد!
حقالناس و سختترین مشکل قیامت
امام علی (ع) از قول خدای متعال نقل میفرماید که خداوند از حقوق بندگان نمیگذرد. خداوند میفرماید : قسم به عزت و جلالم ستم هیچ ظالمی از من (بدون حساب) نخواهد گذشت؛ هرچند دستی (ناحق) به دستی خورده یا تماس حاصل کرده باشد؛ حتی آسیبی که از گوسفند شاخ دار به گوسفند بی شاخ رسیده باشد. (12)
پس خداوند حق افراد را میگیرد و به صاحبانش میدهد تا جایی که هیچ کس از دیگری طلبکار نباشد، آنگاه همه آماده حساب میشوند.
حقالناس عامل نگونبختی
امام علی (ع) علیهالسلام در مورد عواقب ستم میفرمایند : «الظُّلْمُ یُزِلُ الْقَدَمَ وَ یَسْلُبُ النِّعَمَ وَ یُهْلِکُ الْأُمَم» (13) ستم، قدم را از راه حق و عدالت میلغزاند، نعمتها را سلب میکند و امت ها را به هلاکت میرساند.
همچنین فرمودند : «ایَاکَ وَ الجَورِ فَاِنَ الجَائِرَ لَا یریحُ رائِحَة الجَنَة» (14) از ستم پرهیز کن که ستمگر بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.
هیچ چیز مانند ظلم، به سرعت نعمتها را سلب و عذاب و هلاکت را نزدیک نمیکند؛ زیرا خداوند دعای مظلومان را میشنود و در کمین ستمگران است (15) ایشان فرمودند : کسی که ستم میکند شیشه عمر خود را میشکند و کسی که بر اسب ظلم سوار شود زمین میخورد. ستم عمر را کوتاه میکند نعمتها را بر باد میدهد و کسی که در حکومت خود به رعیت ظلم کند به زوال ملک خود سرعت بخشیده است. (16 )
حقالناس و خوردن آتش دوزخ
امام صادق (علیهالسلام) به ابی بصیر فرمودند: ««مَنْ أَکَلَ مَالَ أَخِیهِ ظُلْماً وَ لَمْ یَرُدَّهُ إِلَیْهِ أَکَلَ جَذْوَةً مِنَ النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ.»(17)؛ کسی که مال برادرش را به ظلم بخورد و به او برنگرداند در قیامت قطعه ای از آتش جهنم را خواهد خورد.
در بعضی از روایات آمده در برابر هر درهمی 600 نماز از مدیون گرفته میشود و به طلبکار داده میشود. (18)
احمد بن ابی الجوزی میگوید «آرزو داشتم که در خواب، ابوسلیمان دارانی را که از عباد و زهاد بود ببینم. پس از گذشت یکسال از فوتش او را در خواب دیدم و گفتم خداوند با تو چه معامله ای فرمود، گفت ای احمد! به خاطر یک چوب خلال غصبی، مدت یکسال است که مبتلا به حساب هستم. (19)»
حق الناس در امور جانی
آدم کشی
مراجع در کتاب قصاص و دیات از کتب فقهی به واسطه دریافت های الهی از آیات و روایات اسلامی قتل را به سه نوع تقسیم بندی نمودهاند، قتل عمد، شبه عمد و قتل خطا. قتل عمد، قتلی است که با تصمیم قبلی و با استفاده از وسایل قتل صورت گیرد؛ مثل این که انسان به قصد کشتن دیگری از حربه یا چوب یا سنگ یا دست استفاده کند.
قتل شبه عمد، آن است که تصمیمی بر کشتن نباشد، اما تصمیم بر کاری در مورد مقتول داشته باشد که بدون توجه، منجر به قتل گردد، مثل اینکه کسی را عمدا کتک میزند بدون اینکه تصمیم کشتن او را داشته باشد. ولی این ضرب اتفاقا منجر به قتل گردد. قتل خطا آن است که هیچ گونه تصمیمی نه به قتل داشته باشد نه انجام عملی در مورد مقتول، مثل اینکه میخواهد حیوانی را شکار کند، اما تیر خطا میرود و به انسانی میخورد و او را به قتل میرساند.
از جنایتهای خطرناک در اسلام آدم کشی است و از گناهان کبیره محسوب میشود، که اگر راه مقابله با آن در جامعه پیدا نشود آسایش افراد و راحتی آنها در مخاطره میافتد و اجتماع با هرج و مرج روبرو خواهد شد، در این هنگام سلامت امنیتی از بین افراد رخت بربسته، جامعه متزلزل خواهد شد. قرآن در آیات مختلف آن را با اهمیت فوقالعاده ای ذکر کرده است تا آنجا که قتل بی دلیل یک انسان را همانند کشتن تمامی مردم روی زمین معرفی میکند.
«مَنْ قَتَلَ نَفْساً به غیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعا» (20)
آن کس که انسانی را بدون اینکه قاتل باشد و یا در زمین فساد کند بکشد، گویا همه مردم را کشته است. به همین دلیل در آیه شریفه، برای کسانی که فرد با ایمانی را عمدا به قتل برسانند علاوه بر قصاص که عقاب دنیایی است چهار کیفر و عقاب شدید اخروی بیان شده است.
1- خلود؛ یعنی برای همیشه در آتش خواهد بود 2- مورد غضب پروردگار است 3- خارج شدن از رحمت الهی 4-بر پایی عذاب عظیمی برای او. به این ترتیب از نظر مجازات اخروی حداکثر تشدید در مورد قتل عمدی شده است.
پیامبر خدا (ص) فرمودند : «لَزَوَالُ الدُّنْیَا أَیْسَرُ عَلَی اللَّهِ مِنْ قَتْلِ الْمُؤْمِن» (21) جا به جا کردن تمام دنیا از کشتن یک مسلمان آسانتر است.
رسول خدا (ص) فرمودند: «أَوَّلُ مَا یُقْضَی یَوْمَ الْقِیَامَةِ الدِّمَاء» (22) نخستین چیزی که در قیامت به آن رسیدگی میشود خونهای ناحقی است که ریخته شده است.
امام صادق (ع) فرمودند: «لَا یُوَفَّقُ قَاتِلُ الْمُؤْمِنِ مُتَعَمِّداً لِلتَّوْبَةِ».(23) کسی که مؤمنی را به عمد به قتل برساند توفیق توبه کردن نمییابد.
خودکشی
همان طور که قتل دیگران حرام است، خودکشی نیز حرام است و همان گونه که کسی حق ندارد دیگری را بکشد خودش را نیز حق ندارد بکشد یا نقص عضو کند یا حتی خود را بزند که جایش زخم، کبود، یا سیاه شود. « ...وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحیما» (24)؛ خود را نکشید، همانا خداوند بر شما مهربان بوده و هست.
امام صادق (ع) فرمودند: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فِی نَارِ جَهَنَّمَ خَالِداً فِیه» (25) هرکس خود را به عمد بکشد در جهنم جاودان خواهد بود. امام باقر (ع) فرمودند: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ یُبْتَلَی به کلِ بَلِیَّةٍ وَ یَمُوتُ به کلِّ مِیتَةٍ إِلَّا أَنَّهُ لَا یَقْتُلُ نَفْسَهُ.»(26) مومن ممکن است به هر بلایی گرفتار شود و با هر نوع مرگی بمیرد؛ ولی خود کشی نمیکند.
رسول خدا (ص) در مورد کسی که مسلمان و اهل جبهه و جهاد بود و در جنگ وقتی مجروح شد تیری برگرفت و با آن خود را کشت، فرمودند: او اهل آتش است. (27)
سقط جنین
اگر روح در جنین دمیده شده باشد –که معمولا چهار ماه اتفاق میافتد – انسان کامل به شمار میرود و قتل او حرام است و با یک انسان صد ساله فرقی ندارد؛ پس اگر کسی او را سقط کند (چه به عمد و چه به سهو) در حکم یک انسان کامل است؛ ولی اگر زیر چهار ماه باشد باز هم سقط او جایز نیست و دیه دارد که از ده دینار طلای مسکوک شروع میشود تا صد دینار شرعی (سکه).(28) اسحاق بن عمار میگوید: به امام موسی بن جعفر (ع) عرض کردم: زنی از ترس حاملگی دارو میخورد. حضرت فرمودند: جایز نیست. به حضرت عرض کردم: هنوز نطفه است (فرزند نشده) فرمود: اول هر انسانی نطفه است. (29)
حقالناس در امور مالی
حق کارگر
زندگی عزتمند و با شرافت ایجاب میکند که انسان در اجتماع، کاری را بر عهده بگیرد و از تلاش و عمل خویش امرار معاش نماید. کسی که پولی در اختیار ندارد و میخواهد بی شغل و فعالیت امورات خانواده خود را تأمین نماید، یا باید از راه دزدی و چپاول دیگران و دست زدن به کارهای قاچاق و دیگر اعمال غیر مشروع، اموال دیگران را سرقت کند، یا با تکدی و تن دادن به ذلت و سؤال، از دسترنج خلق خدا ارتزاق کند و این هر دو، منافی با قوانین اسلامی و عزت آدمی است. قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله): «مَلْعُونٌ مَنْ أَلْقی کَلَّهُ عَلَی النَّاس» (30) رسول خدا فرمودند: کسی که بار زندگی خود را به دوش مردم میافکند و از دسترنج مردم امرار معاش میکند، رانده و مطرود درگاه الهی است.
کار و سعی اقتصادی سبب اطمینان به نفس و استحکام شخصیت است و به آدمی شرافت میبخشد، تلاش و کوشش برای امرار معاش، علامت وظیفه شناسی اجتماعی است و انسان را از دیگران بی نیاز میسازد.
مشغول بودن به کار و تلاش در طریق تأمین زندگی عزتمند مایه سرافرازی و افتخار و از اسباب سازگاری خانوادگی و اجتماعی است. کسی که زحمت میکشد و با دسترنج خویش، معاش خود و زن و فرزند را اداره میکند، در نزد پروردگار مأجور است در دیدگاه مردم و عائله خود نیز مورد ستایش و مدح است.
زمانی که رسول خدا (ص) از جنگ تبوک بازگشت، سعد انصاری از پیامبر استقبال کرد. پیامبر با او مصافحه نمود، دستهای پینه بسته سعد توجه پیامبر را به خود جلب کرد، پرسید: این درشتی و پینه دستانت برای چیست؟ سعد گفت: من با طناب و بیل مشغول هستم، درآمدی را که از این راه به دست میآورم، به مصرف خانوادهام میرسانم. پیامبر (ص) فرمود: «هذه ید لا یمسها النار» (31) این دستی است که آتش جهنم به آن نخواهد رسید.
همچنین رسول خدا (ص) فرمودند: «مَنْ ظَلَمَ أَجِیراً أَجْرَهُ أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَ حَرَّمَ عَلَیْهِ رِیحَ الْجَنَّةِ وَ إِنَّ رِیحَهَا لَیُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ خَمْسِمِائَةِ عَام» (32) کسی که در مورد اجرت کارگر ستم روا دارد، عملش تباه واز بوی بهشتی که با فاصله پانصد سال راه استشمام میشود، محروم میگردد.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: «أَقْذَرُ الذُّنُوبِ ثَلَاثَةٌ قَتْلُ الْبَهِیمَةِ وَ حَبْسُ مَهْرِ الْمَرْأَةِ وَ مَنْعُ الْأَجِیرِ أَجْرَه» (33) بدترین گناهان سه گناه است 1- کشتن حیوان (از روی ظلم وستم)؛ 2- ندادن مهریه زن؛ 3- ندادن مزد کارگر.
کم فروشی
مبنای اصیل حق و عدالت چیزی است که در هستی حکمفرماست و از این جهت حیات انسانی بدان بستگی دارد. بنابراین، به هر طریق که انسان خود را از آن منحرف سازد مبنای اصیل حق را متزلزل ساخته عاقبت سنگینی را بر خویش رقم زده است. و از طرفی با خیانت و تقلب، غش در معامله ارکان مستحکم اطمینان و اعتماد عمومی را ویران ساخته و ضایعات غیر قابل جبرانی برای جامعه به بار میآورد. جای بسی تعجب است که گه گاهی میبینیم غیر مسلمانان در رعایت حقوق مردم بیش از مسلمانان پیش قدم ترند، در تلاشند جنسهای خود را صحیح و درست با همان وزن و پیمانه ای که روی آن نوشتهاند –بدون کم و کاست – به بازارهای جهانی بفرستند و اعتماد دیگران را از این راه جلب کنند. آری، آنان میدانند که اگر انسان اهل دنیا هم باشد، راهش همین است که در معامله خیانت نکند.
این موضوع در دیدگاه شرعی و حقوقی به گونه ای است که، کم فروشان در برابر خریداران، ضامن و بدهکار هستند و از این جهت بازگشت و توبه آنها جز با ادای حقوقی که به طور غاصبانه در تحت تصرف خود گرفتهاند، ممکن نخواهد بود، حتی اگر صاحبانش را نشناسند باید معادل آن را به عنوان رد مظالم از طرف صاحبان اصلی به نیازمندان پرداخت نمایند. نکته خاصی که اینجا مطرح است این است که بعضی مواقع مسئله کم فروشی به صورت عمومی و گسترده بیان میشود، به گونه ای که هر گونه کم کاری و کوتاهی در انجام وظایف را شامل میشود، به این ترتیب کارگری که از کار خود کم میگذارد، آموزگار و استادی که درست درس نمیدهد و در ساعات کار اداری دنبال کارهای شخصی خود میرود، همه مشمول این حکم اند و در عواقب آن سهیم اند. (34)
خداوند متعال در این موضوع اشاره میفرماید که: «أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ لا تَکُونُوا مِنَ الْمُخْسِرینَ وَ زِنُوا بِالْقِسْطاسِ الْمُسْتَقیمِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدین» (35)؛ حق پیمانه را اداکنید (و کم فروشی نکنید) و مردم را به خسارت نیفکنید، با ترازوی صحیح وزن کنید، و حق مردم را کم نگذارید در زمین فساد ننمایید.
سزای کم فروشی
مالک بن دینار از پرهیزکاران مشهور در بین مسلمانان میگوید: «همسایه ای در کنار خود داشتیم که در اثر بیماری شدید در حال احتضار بود، بر سر بالینش شتافته از حالش سؤال نمودم و خود را به او شناساندم، بعد از درنگی کوتاه سخن بر زبان آورد و گفت: ای مالک! دو تپه ای از آتش سوزان در مقابل من قرار گرفته که صعود از آن و عبور از این مانع، بسیار دشوار است.»
مالک میگوید، از خویشانش سؤال کردم بر این آقا چه معصیت آشکاری وجود داشته است؟ در پاسخ گفتند: دو پیمانه برای خرید و فروش داشت که با هم تفاوت داشتند و بواسطه آن دو پیمانه در خرید و فروش کالا، کم و زیاد میکرد. از آنها درخواست کردم آن دو پیمانه را بیاورند، آنها به سرعت پیمانهها را آوردند و من در این لحظه آنها را شکستم. سپس از محتضر پرسیدم: حالت چگونه است؟ در پاسخ سؤال من گفت: هر لحظه کار من سخت و دشوار میگردد. (36)
رشوه خواری
یکی از بلاهای بزرگی که از زمان گذشته تاکنون دامن گیر انسان شده و امروز نیز با سرعت افزونتری در حرکت است و ادامه دارد، موضوع رشوه خواری است که همین موضوع از شدیدترین سدهای اجرا شدن عدالت در جامعه ما و سایر جوامع بشری جهان بوده و هست. همچنین این مسئله علت ایجاد ناهنجاریهای اجتماعی شده است به گونه ای که اصولا قوانین که باید در حفظ بهره دهی طبقات کم درآمد باشد، متأسفانه به سود طبقات قدرتمند به کار میافتد. عده ای از اشخاص مشکل خود را با پول حل میکنند و به آسودگی از قانون عبور میکنند. این پول گاهی به قاضی داده میشود، پرونده از این رو به آن رو میشود و ناحق جای حق نشسته، عدالت سر بریده میشود؛ گاهی به مأمور اداری داده میشود؛ گاهی به مأمور انتظامی یا فلان ناظر، فلان مهندس، فلان مأمور آگاهی یا راهنمایی و رانندگی، فلان نگهبان و... پرداخت میشود.
از آن جا که رشوه، در جایی است که حق، ناحق میشود، از گناهان کبیره در حد شرک است و هر مالی به عنوان رشوه به دست آید (چه کم و چه زیاد چه نقدی و چه جنسی و چه حقوقی) حرام، حقالناس و از مظالم عباد است. اگر شخصی بخواهد از آن توبه کند، باید تمام اموالی را که از این طریق به دست آورده است، به صاحبانش بازگرداند و اگر او را نمیشناسد، صدقه بدهد. به هر حال باید مال و زندگی خود را پاک کند وگرنه در قیامت گرفتار خواهد شد.
قرآن کریم رشوه خواری را در این آیه شریفه، نهی کرده است: «وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ وَ تُدْلُوا بِها إِلَی الْحُکَّام» (37) مال یکدیگر را به ناحق نخورید و کار را به محاکمه قاضیان نیفکنید که به وسیله رشوه و زور، پاره هایی از مال مردم را بخورید، با این که شما باطل بودن دعوی خود را میدانید.
امام صادق (ع) آن را کفر دانسته و فرمودهاند: «فَأَمَّا الرِّشَا فِی الْحُکْمِ فَهُوَ الْکُفْرُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ.»(38) رشوه دادن در حکم و قضاوت به منزله کفر به خداست. رسول خدا (ص) فرمودند: «ایاکم والرشوه فا نها محض الکفر ولا یشم صاحب الرشوه ریح الجنه» (39) از رشوه گرفتن بپرهیزید؛ زیرا کفر خالص است و رشوه دهنده بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.
رشوه دهنده مجرم است
همان گونه که در رباخواری، تنها ربا گیرنده مجرم نیست، در رشوه نیز چند گروه مقصرند؛ یعنی هم رشوه دهنده، هم رشوه گیرنده و هم واسطه. رسول خدا (ص) در احادیثی فرمودند: «لعن الله الراشی والمرتشی والراشی الذی یمشی بینهما» (40)؛ خداوند رشوه دهنده، رشوه گیرنده و آن کسی را که میان آن دو دلال است، لعنت کرده است.
بنابراین، کسانی را که گرفتار این بلای خانمانسوز شدهاند و اموالی را از این راه بدست آوردهاند، باید بدانند که تمام آنها حقالناس است و ایشان بدهکار مردم هستند و باید خود را قبل از مرگ خلاص کنند.
غش و کلاه برداری
غش نمودن با دیگری به معنای ظاهر نمودن چیزی است خلاف آنچه پنهان نموده است، غش به معنای زینت نمودن و زیبا جلوه دادن چیزی است که خلاف مصلحت میباشد، غش به معنای خدعه و خیانت است.
روشن است که ورود هر گونه خیانت و تقلب در امر معاملات، ستونهای اطمینان و اعتماد عمومی را –که بزرگترین پشتوانه اقتصادی ملتهاست – متزلزل و ویران میسازد و ضایعات غیر قابل جبرانی برای جامعه به بار میآورد، لذا اسلام با هرگونه تقلب و خیانت مخالفت کرده است، و یکی از فعالیتهای اقتصادی که در شرع مقدس ممنوع گردیده و بدین وسیله آزادیهای اقتصادی، کنترل محتوا میشود، آن است که انسان از راه فریب و نیرنگ، خیانت و غش در معامله و ثروت به دست نیاورد. و مقصود از غش در معامله آن است که جنس بد را داخل جنس خوب یا به جای جنس خوب معامله کند و یا عیب جنس خود را بپوشاند.
روزی رسول خدا (ص) به بازار مدینه عبور میکرد، چشمش به طعامی «مانند نخود» افتاد، دید بسیار پاکیزه و مرغوب است، پرسیدند: قیمت این طعام چند است؟ در همین هنگام خداوند به او وحی کرد دستت را داخل آن طعام کن و زیر آن را رو بیاور، پیامبر چنین کرده، ناگهان دید زیر آن پست و نامرغوب است به آن بازاری رو کرد و فرمود : «مَا أَرَاکَ إِلَّا وَ قَدْ جَمَعْتَ خِیَانَةً وَ غِشّاً لِلْمُسْلِمِینَ» (41)؛ تو را نمینگرم مگر اینکه خیانت و نیرنگ به مسلمین را در اینجا جمع کرده ای. روز دیگر از بازار عبور کرد، طعامی را میان کیسه بزرگی دید، دستش را داخل آن نمود، دستش تر شد، دریافت زیر طعام را آب زدهاند و نمناک است، به فروشنده فرمود: این چه طعامی است که رویش خشک است و زیرش تر است؟ او عرض کرد: باران بر آن باریده است پیامبر (ص) فرمود: چرا آن قسمت تر را نشان مشتریان نداده ای تا بنگرند؟ «کسی که با مسلمانان نیرنگ کند از ما نیست.»(42)
غش در معامله
در حال حاضر، انواع کلاه برداریهای مدرن و غیر مدرن رواج یافته و از آن جمله میتوان به کلاه برداریهای الکترونیکی، اینترنتی و... اشاره کرد. فروختن خانه دیگری به نام خود، جعل سند، پرونده سازی، بازی با چک و وام، بالا کشیدن پول بانکها، تأسیس شرکتهای دروغین، گرفتن انواع وامها و گرفتن سودهای کلان به نام شرکت، مخلوط کردن جنس بد و خوب، فروختن جنس ایرانی با نام و مارک خارجی و... از مصادیق خوردن مال مردم به باطل، فریب کاری و غش در معامله است که در احادیث به شدت از آن نهی شده است.
رسول خدا (ص) فرمودند: «وَ مَنْ غَشَّ مُسْلِماً فِی شِرَاءٍ أَوْ بَیْعٍ فَلَیْسَ مِنَّا وَ یُحْشَرُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مَعَ الْیَهُودِ لِأَنَّهُمْ أَغَشُ الْخَلْقِ لِلْمُسْلِمِین» (43)؛ هرکس در خرید و فروش، در حق مسلمانی خیانت کند، از ما نیست و قیامت با یهود محشور میشود؛ زیرا یهودیان بیشتر از هرکس به مسلمانان خیانت میکنند.
همچنین فرمودند: هرکس بخوابد در حالی که در دل او قصد خیانت به برادر مسلمانش باشد در غضب خداوند به سر میبرد تا وقتی که توبه کند. (44)
خیانت در فروش آرد
وقتی شخص آرد فروشی که در کارش تقلب میکرد، حضور امام صادق (ع) رسید، حضرت به او فرمودند: «إِیَّاکَ وَ الْغِشَّ؛ فَإِنَّ مَنْ غَشَ، غُشَ فِی مَالِهِ، فَإِنْ لَمْ یَکُنْ لَهُ مَالٌ، غُشَّ فِی أَهْلِهِ».(45)؛ از تقلب و خیانت، دوری کن؛ زیرا هرکس در حق دیگران خیانت کند، به مال خودش خیانت میشود و اگر مال نداشته باشد، به ناموسش خیانت میشود.
البته در زمان ما که آرد را دولت به نانوا میدهد، اگر نانوا بر خلاف قانون، آرد را بفروشد خیانت دیگری کرده است. (45)
آثار غش
رسول خدا (ص) فرمودند: «وَ مَنْ غَشَ أَخَاهُ الْمُسْلِمَ نَزَعَ اللَّهُ مِنْهُ بَرَکَةَ رِزْقِهِ وَ أَفْسَدَ عَلَیْهِ مَعِیشَتَهُ وَ وَکَلَهُ إِلَی نَفْسه» (46)؛ هرکس به مسلمانی خیانت کند خداوند برکت را از روزیش بر میدارد و زندگی اش را پریشان و فاسد مینماید و او را به خویش وا می گذارد؛ و در روایت دیگر فرمود: کسی که جنس معیوبی را بفروشد و عیب آن را نگوید: دائما در معرض خشم خداوند است و همواره ملائکه او را لعنت میکنند. (47)
سرانجام غش
در کربلا تاجری به تجارت اشتغال داشت که خود میگوید: من سرمایه زیادی داشتم و علت ترقی سرمایهام این بود که در یکی از سالهای گذشته مرضی در کربلا شایع شد که اطبا درمان آن را به آب لیمو منحصر کردند. از این جهت آب لیمو بسیار گران و کمیاب شد. من مقداری آب لیمو داشتم، مقداری دوغ با آن مخلوط کردم و به قیمت آبلیموی خالص فروختم. و از آنجا که فروش آب لیمو به مغازه من منحصر شده بود و همه به سراغ من میآمدند من هم آبلیموی مخلوط با دوغ را میفروختم و از این راه به سرمایه داری بزرگ مشهور شدم تا آنکه به بیماری مبتلا گردیدم و هر چه داشتم فروختم و دیگر چیزی برایم باقی نماند جز مقدار کالایی که بفروشند و برایم خرج کنند. (48)
دروغ و قسم راهی برای کلاه برداری
متأسفانه در بازار مسلمانان، دروغ گویی و قسم یاد کردن، فراوان دیده میشود و این دو، راهی برای کلاه برداری و فریب خریدار یا فروشنده و سوء استفاده از مقدسات برای خالی کردن جیب مشتری است.
رسول خدا (ص) فرمودند: بازرگانان همانند گناه کاران هستند. پرسیدند: یا رسول الله! مگر خداوند تجارت را حلال نفرموده است؟ فرمودند: چرا ولی آنها در فروش جنس خود، دروغ میگویند، قسم میخورند و گناه میکنند. (49) همچنین فرمودند: سه گروه اند که خداوند، نظر رحمت به آنان ندارد؛ از جمله کسی که سرمایه خود را با دروغ گفتن نابود میکند. (50)
ای فروشندگان قسم را کم کنید؛ زیرا قسم خوردن سرمایه و سود را تباه میکند. (51)
امام باقر علیهالسلام فرمودند: «واجتَنِب الحَلفَ فِإنَّ الیَمینَ الفاجِرَة توُرِثُ صاحبها النَّارَ.»(52)؛ از قسم خوردن پرهیز کن؛ زیرا قسم دروغ، سبب به جهنم افتادن آدمی میشود ...
امانت داری
امانت سرمایه اصلی جامعه انسانی و سبب پیوند مردم با یکدیگر و نظم معاش و معاد آنهاست، در حالی که خیانت، آتش سوزانی است که همه پیوندها را از میان میبرد، و سبب هرج و مرج جامعه و فقر و ضعف و بدبختی است. امانت از صفاتی است که هم در رابطه با خلق با خالق و هم انسانها نسبت به یکدیگر و هم انسان نسبت به خودش و هم نسبت به محیط زیست او صادق است. کتابهای آسمانی و آیینهای الهی امانتهای خدا در نزد مردم است.
نعمتهای معنوی و مادی که خداوند در جسم و جان انسان آفریده همه امانتهای او هستند. اموال و ثروتهای مردم و پست ها و مقامهای اجتماعی، امانتهایی است که مردم، مأمور به حفظ آنها هستند. با توجه به وسعت مفهوم امانت و خیانت و گسترش دامنهی آن در ابعاد مختلف، اهمیت این فضیلت بیش از پیش آشکار میشود. در قرآن کریم جزء اوصاف برجسته مومنین آمده: «وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُون» (53) آنها که امانتها و عهد خود را رعایت میکنند. «انَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلی أَهْلِها» (54)؛ خداوند به شما فرمان میدهد که امانت ها را به صاحبانش بدهید.
مهمترین وآشکارترین اثر امانت، مسأله اعتماد است. میدانیم که در زندگی اجتماعی انسان، کار، تعاون و همکاری، برای مبارزه با مشکلات و بهره گیری هرچه بیشتر از مواهب حیات است، مسأله اعتماد نقش اصلی را ایفا میکند؛ چراکه اگر اعتماد متقابل نباشد، جامعهی بشری به جهنم سوزانی تبدیل میشود که همه از یکدیگر وحشت دارند و به جای این که نیروها در جهت سازندگی به کار بیفتند، در جهت پیشگیری از این وحشت به کار گرفته خواهد شد.
به تعبیر دیگر جامعه انسانی بدون اعتماد متقابل، همه چیز خود را از دست میدهد، هرچند همه امکانات را در اختیار داشته باشد، و به عکس با داشتن اعتماد متقابل، همه چیز دارد، هر چند به ظاهر فاقد امکانات باشد. پایه و اساس این اعتماد دو چیز است: 1- امانت 2- صداقت (55). قال لقمان: «یَا بُنَیَّ أَدِّ الْأَمَانَةَ تَسْلَمْ لَکَ دُنْیَاکَ وَ آخِرَتُکَ وَ کُنْ أَمِیناً تَکُنْ غَنِیّا» (56)؛ لقمان به پسرش وصیت میکند: پسرم! امانت را ادا کن تا دنیا وآخرت تو سالم باشد، و امین باش تا غنی شوی.
حضرت علی (ع) فرمودند: «وَ الْأَمَانَةُ تَجُرُّ الرِّزْقَ وَ الْخِیَانَةُ تَجُرُّ الْفَقْر» (57)؛ امانت داری رزق و روزی میآورد و خیانت مایه فقر است.
حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «أَرْبَعٌ لَا تَدْخُلُ بَیْتاً وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ إِلَّا خَرِبَ وَ لَمْ یُعْمَرْ بِالْبَرَکَةِ الْخِیَانَةُ وَ السَّرِقَةُ وَ شُرْبُ الْخَمْرِ وَ الزِّنَاء» (58)؛ چهار چیز است که اگر یکی از آنها در خانه ای وارد شود، ویران میگردد و هرگز برکات الهی، آن را آباد نخواهد کرد؛ خیانت، دزدی، شرب خمر، زنا. نیز بدیهی است جامعه ای که یکی از این چهار چیز یا همه آنها در آن وارد شود مشمول همین حکم است؛ ویران میگردد و از برکت خالی میشود. این نکته نیز قابل دقت است همان گونه که امانت داران باید در امانت خیانت نکنند، امانت گذاران نیز باید به هوش باشند که امانت خویش را به دست چه کسی می سپرند؛ اگر امانتش را در انسان بد سابقه ای بسپرد و او در امانت خیانت کند، باید خویشتن را ملامت کند.
رسول خدا(صلی الله علیه وآله ) فرمودند «مَنِ ائْتَمَنَ غَیْرَ أَمِینٍ، فَلَیْسَ لَهُ عَلَی اللَّهِ ضَمَانٌ، لِأَنَّهُ قَدْ نَهَاهُ أَنْ یَأْتَمِنَه». (59) کسی که امانت خویش را به غیر امین بسپارد خدا ضامن حفظ آن نیست زیرا خدا او را از سپردن امانت به چنین کسی نهی کرده است. امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «من ائْتَمَنَ غَیْرَ مُؤْمِنٍ فَلَا حُجَّةَ لَهُ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» (60)؛ کسی که فرد غیر امین را امین بشمرد و امانتش را به او بسپارد، مال خود را ضایع کرده و حجتی در برابر پروردگار ندارد.
رباخواری
رباخواری یکی از اعمال غیرشرعی است که از مصادیق روشن حق الناس محسوب میشود. ربا یعنی زیاده خواهی در قرض– که رایج ترین آن است یا زیاده خواهی در طلا و نقره یا زیاده خواهی که قابل وزن کردن است. این زیاده خواهی به این دلیل که در برابرش کار انجام نشده و تصاحب مال دیگری است، حرام و از مظالم عباد است و باید به صاحبانش باز گردانده شود همچنین اگر بر اثر گردش بازار به دست هزاران نفر رسیده باشد، باید آن را به مالک اول برگرداند و هم در صورت اطلاع مسئول، بدهکار و در گناه شریک اند. قرآن کریم ربا خواری را به شدت نهی کرده و آن را در حکم جنگ با خدا و رسول او دانسته است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنین» (61)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید! تقوای الهی پیشه کنید و اگر مومن هستید باقی مانده ربا را ترک کنید پس اگر ترک نکنید به جنگ با خدا و رسول او اذن دادهاید. قرآن کریم شرح میدهد که انسان ربا خوار مانند آدمی که نمی تواند روی پای خود بایستد، وارد صحرای محشر میشود: «الَّذینَ یَأْکُلُونَ الرِّبا لا یَقُومُونَ إِلاَّ کَما یَقُوم» (62)؛ کسانی که ربا میخورند، بر نخیزند مگر مانند کسی که به وسوسه شیطان دیوانه شده است وآنان به این سبب، در این عمل زشت (ربا خوری) هستند که گویند: میان تجارت و ربا هیچ فرقی نیست؛ حال آنکه خداوند تجارت را حلال و ربا راحرام کرده است. هر کس پس از آن که اندرز خدا به او رسد و از این عمل دست کشد، خدا از گذشته او در گذرد و عاقبت کار او با خدای مهربان است و کسانی که از این کار دست نکشند اهل جهنم اند و در آن جاوید هستند. امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «اُخبَث المَکاسِب کَسبَ الِّربَا» (63)؛ خبیثترین شغلها ربا خواری است.
حق الناس درامور آبرویی
آبروی مسلمان
مظلمه انواعی دارد که دو نوع مهم آن؛ یعنی مظلمه های جانی و مالی را بیان کردیم؛ ولی مهم تر از آن دو، مظلمه های حیثیتی است که به آبرو و شخصیت انسان مربوط میشود. آری کلیه اعمالی که به نوعی آبروی افراد را از بین میبرد و او را در اجتماع بی اعتبار میسازد و شخصیت او را ویران میسازد، حرام است و از مصادیق حق الناس شمرده میشود. متأسفانه بسیار دیده میشود که افراد به راحتی به همدیگر دروغ میگویند یا آنکه پشت سر هم غیبت کرده، اهانت و کینه ورزی میکنند که همه اینها جزء حق الناس است و ریختن آبروی مومن به حساب آمده، عامل بسیاری از بدبختیها میشود.
ارزش مومن
انسان از حرمت بالایی بر خوردار است پس باید شخصیت او حفظ گردد. انسان با ایمان اینقدر با ارزش است که نمیتوان روی آن قیمت گذاری کرد و آسیب به او، آسیب به ایمان اوست. رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند «مَن اَذَا مُومِنَا فَقَد اَذَانِی» (64)؛ هرکس مومنی را آزار دهد مرا اذیت کرده است. همچنین فرمودند: «مَن اَحَزن مُومِنا ثُم اَعطاهَ الدُنیا لَم یَکُن ذَلک کَفارتُه ولَم یُوجَر عَلیَه» (65)؛ اگر کسی فرد با ایمانی را غصه دار کند، آنگاه همه دنیا را به او ببخشد کفاره کارش نخواهد بود.
حتی نگاه تند و خشم آلود به مؤمن جایز نیست. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده است که فرمودند «مَنْ نَظَرَ إِلَی مُؤْمِنٍ نَظْرَةً لِیُخِیفَهُ بِهَا أَخَافَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ لَا ظِلَّ إِلَّا ظِلُّه» (66)؛ هرکس به مؤمن، خوفناک نگاه بکند، خداوند او را در قیامت روزی که سایه ای جز سایه خدا نیست خائف میکند. امام صادق (علیه السلام) از قول خداوند متعال فرمودند: «لِیَأْذَنْ به حربٍ مِنِّی مَنْ آذی عَبْدِیَ الْمُؤْمِن» (67)؛ کسی که بنده مؤمن من را بیازارد به من اعلان جنگ کرده است.
بعضی چیزها بسیار گران بدست میآیند؛ ولی بسیار ارزان از دست میروند. شاید نتوان باور کرد که پس از ایمان، چیزی گرانتر از آبروی یک فرد مسلمان وجود نداشته باشد. آبروی یک فرد، محصول یک عمر زندگی، تلاش و سختی است که ممکن است در یک لحظه از دست برود؛ بنابراین گناهی نیز بالاتر و بزرگتر از ریختن آبروی مسلمان وجود ندارد. رسول خدا (صلی الله علیه واله) فرمودند : «الْمُؤْمِنُ حَرَامٌ کُلُّهُ عِرْضُهُ وَ مَالُهُ وَ دَمُه» (68)؛ مؤمن همه چیزش، آبروی او، مال او، و خون او حرام (محترم) است.
طعنه زدن بر مؤمن
طعنه زدن و تحقیر کردن مؤمن، حق الناس و از گناهان نابخشودنی است. امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «مَا مِنْ إِنْسَانٍ یَطْعُنُ فِی عَیْنِ مُؤْمِنٍ إِلَّا مَاتَ بِشَرِّ مِیتَةٍ وَ کَانَ یَتَمَنَّی أَلَّا یَرْجِعَ إِلَی خَیْر» (69)؛ هر کس رو در روی مؤمن به وی طعنه زند، به بدترین شکل خواهد مرد و جا دارد که هیچ گاه عاقبت به خیر نشود.
امام صادق (علیه السلام) فرمودند: خداوند متعال مؤمن را از نور عظمت و کبریایی خود آفریده، پس هرکس به او طعنه زند یا حرف او را رد کند، در حقیقت خدا را رد کرده و خداوند با او کاری ندارد (رهایش میکند)؛ نطفه او شریک شیطان است. (70) رسول خدا (صلی الله علیه وآله) فرمودند: «مَنْ طَعَنَ فِی مُؤْمِنٍ بِشَطْرِ کَلِمَةٍ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ رِیحَ الْجَنَّةِ وَ إِنَّ رِیحَهَا لَیُوجَدُ مِنْ مَسِیرَةِ خَمْسِمِائَةِ عَام» (71) هرکس درباره انسان با ایمانی، کلمه ناروا بگوید و بر او طعنه زند، خداوند بوی بهشت را بر او حرام میکند، در صورتی که بوی آن از فاصله پانصد سال استشمام میشود.
فاش ساختن راز
از صفتهای برجسته یک مؤمن رازداری است و فاش ساختن راز از صفات ناپسند و زشت میباشد. حضرت علی (علیه السلام) فرمودند: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّه» (72) سینه آدم خردمند صندوقچه اسرار اوست. بخشی از رازها به آبروی انسان بستگی دارد که فاش ساختن آن به ریختن آبروی او میانجامد؛ بنابراین کسی که در صدد بر میآید، راز دیگران را یافته، آن را فاش کند و به این وسیله او را در جامعه کوچک نماید، به یقین کار بسیار زشت و گناه جبران ناپذیری مرتکب شده است. عبدالله بن سنان میگوید به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم : «عَوْرَةُ الْمُؤْمِنِ عَلَی الْمُؤْمِنِ حَرَام» (73)؛ عورت مؤمن بر مؤمن حرام است؟ حضرت فرمود: آری. گفتم آیا مقصود عورت بدنی اوست؟ فرمودند: خیر. «هِیَ إِذَاعَةُ سِرِّه»؛ بلکه منظور فاش ساختن راز اوست.
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمودند: هر کس آگاه شد کسی خلافی مرتکب شده است و آن را پنهان نکرده، فاش کند و توبه نکند، نزد خدا مانند همان کسی است که گناه را انجام داده و گناه فاش کردن راز مؤمن نیز بر او خواهد بود، به گونه ای که خداوند مؤمن را که مرتکب گناه شده، به دلیل لطمه ای که به آبرویش خورده است، میآمرزد. (74)
بد گمانی
سوءظن به دیگران ریشه بسیاری از گناهان است که آثاری همچون؛ تجسس، غیبت، تهمت و... در پی دارد و کسی که به دیگران بدبین است، خواسته یا ناخواسته موجب آزار و اذیت و ضایع شدن حقوق آنان میگردد که این یک حق الناس است. قرآن کریم از بدگمانی و تجسس در کار دیگران به شدت نهی فرموده است. چنان که در سوره حجرات میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ، وَ لا تَجَسَّسُوا...»(75)؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! از بسیاری از گمانها بپرهیزید که بعضی از آنها گناه است و در امور شخصی دیگران تجسس نکنید. در جای دیگر، انسان از پیروی کردن در اموری که به آن علم ندارد، نهی شده است: «وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ، انَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ اولئکَ کانَ عَنْهُ مَسْئوُلا» (76)؛ از دنبال کردن آنچه به آن علم نداری، پرهیز کن؛ زیرا چشم، گوش و دل مورد سؤال قرار خواهند گرفت.
نگاه غضب آلود
اگر کسی به هر شکلی، بنده مؤمن خدا را بترساند، هرچند با یک نگاه غضب آلود و خوفناک باشد یا او را کتک بزند، گرفتار غضب الهی خواهد شد. اذیت رساندن به دیگران به هر روشی امری ناپسند و مذموم و گناهی بس بزرگ است.
از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود: «مَنْ نَظَرَ إِلی مُؤْمِنٍ نَظْرَةً لِیُخِیفَهُ بِهَا، أَخَافَهُ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- یَوْمَ لَاظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ»(77) هرکس به مؤمن نگاه تندی بکند تا او را بترساند، خداوند در روزی که سایه ای جز سایه خدا نیست، او را میترساند. امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ رَوَّعَ مُؤْمِناً بِسُلْطَانٍ لِیُصِیبَهُ مِنْهُ مَکْرُوهٌ فَلَمْ یُصِبْهُ فَهُوَ فِی النَّارِ وَ مَنْ رَوَّعَ مُؤْمِناً بِسُلْطَانٍ لِیُصِیبَهُ مِنْهُ مَکْرُوهٌ فَأَصَابَهُ فَهُوَ مَعَ فِرْعَوْنَ وَ آلِ فِرْعَوْنَ فِی النَّار» (78)؛ کسى که مؤمنى را از سلطانى بترساند به اینکه از جانب آن سلطان بدى به او میرسد و نرسد او در آتش است، و اگر بترساند او را به اینکه از سلطانى به او بدى میرسد و برسد با فرعون و پیروان فرعون در آتش است... بنابراین جاسوسی نامشروع و هر نوع اقدام که به ضرر مسلمان باشد حرام است.
نتیجه
نتیجه ای که از این مقاله بدست می آید این است که حق الناس از حقوقی است که پروردگار عالم بدان بسیار ارزش قائل است، به گونه ای که حق مردم را مقدم بر حقوق خود نموده است تا از این طریق ارزش مردم و رعایت حقی که هرکدام از آنان نسبت به هم دارند روشن تر گردد و با رعایت این حقوق سعادت و خوشبختی دنیا و آخرت را برای خود رقم بزنند.
پینوشتها:
1 - غررالحکم،ص 480.
2- سوره بقره، آیه 188.
3- سوره نساء، آیه 161.
4- بحار الانوار، ج 27، ص 251.
5- نگاهی به حق الناس، با کمی تغییر، ص22.
6- همان.
7- الکافی، ج 2، ص 334.
8- بحارالانوار، ج 93،ص 320.
9- خصال، ص337.
10- بحارالانوار، ج 75، ص 312.
11- همان، ج 84، ص 257.
12-محاسن، ج 1، ص 68.
13- غررالحکم، ص 456.
14- غررالحکم، ص 457.
15- همان.
16- بحارالانوار، ج 75، ص 333.
17- وسائل الشیعه، ج 11، ص 342.
18- لئالی الاخبار،ص 549.
19- نگاهی به حق الناس، ص27.
20- سوره مائده، آیه 32.
21- روضه الواعظین، ج 2، ص 461.
22- المحاسن، ج 1، ص 106.
23- تفسیر عیاشی، ج 1، ص 267.
24- سوره نساء، آیه 29.
25- کافی، ج 13، ص 437.
26- کافی، ج 2، ص 254.
27- همان.
28- حق الناس، رحیمی، عباس، ص 35.
29-وسائل، ج 19، ص 15.
30-کافی، ج 9، ص 525.
31- سفینه البحار، ج 1، ص 12.
32- همان.
33- وسائل، ج 6، ص 248.
34- حق الناس، حیدری نراقی، علی محمد،ص 138 با کمی تغییر.
35- سوره انعام، آیه 152.
36- حق الناس، حیدری نراقی، علی محمد، ص 140 با کمی تغییر.
37- سوره بقره، آیه 188.
38- فقه الرضا، ص 253.
39- بحارالأنوار (ط- بیروت)، ج 101، ص 275.
40- نهج الفصاحة، ص 628.
41- همان.
42- همان.
43- من لایحضره الفقیه، ج 4، ص 15.
45- همان.
46- حق الناس، رحیمی، ص 108.
47- نگاهی نو به حق الناس، اکبری، محمد رضا، ص 97.
48- همان.
49- وسائل، ج 12، ص 248.
50- همان.
51- همان.
52- همان.
53- مؤمنون، آیه 8.
54- نساء، آیه 58.
55- حق الناس، حیدری نراقی، علی محمد، ص 129 با کمی تغییر.
56- معانی الأخبار، النص، ص 254.
57- تحف العقول، ص 221.
58- امالی، ص 398.
59- وسائل الشیعة، ج 19، ص 85.
60- وسائل الشیعة، ج 19، ص 88.
61-بقره، آیه 278.
62- بقره، آیه 275.
63- کافی، ج 9، ص 756.
64- نهج الفصاحة، ص 773.
65-کافی، ج 5، ص 125.
66- الکافی، ج 2، ص 369.
67- شرح الکافی- الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندرانی)، ج 9، ص 397.
68- تحف العقول، النص، ص 58.
69- المحاسن، ج 1، ص 101.
70- همان، ج 1، ص 104.
71- همان.
72- نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص 470.
73- الکافی، ج 2، ص 359.
74- حق الناس، رحیمی، عباس، ص 117.
75- حجرات، آیه 12.
76- اسراء، آیه 36.
77- الکافی، ج 2، ص 369.
78- کافی (ط- دارالحدیث)، ج 4، ص 108.
منابع
1- قرآن کریم
2- نهج البلاغه
3- بحار الأنوار، مجلسی، محمد باقر، نشر الوفاء، بیروت، سال 1403ق.
4- کافی، کلینی، محمد بن یعقوب اسحاق، نشر دارالکتب الإسلامیة، سال 1407ق.
5- تحف العقول، ابن شعبه حرانى، حسن بن على، نشر جامعه مدرسین، چاپ دوم، سال1404ق.
6- معانی الأخبار، ابن بابویه، محمد بن على، نشر دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، سال 1403 ق.
7- الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، مفید، محمد بن محمد، نشر مؤسسة آل البیت علیهم السلام، چاپ اول، سال1413 ق.
8- روضة الواعظین و بصیرة المتعظین فتال نیشابورى، محمد بن احمد، نشر رضى، چاپ اول، سال 1375 ش.
9- غرر الحکم و دررالکلم، تمیمى آمدى، عبدالواحد بن محمد، نشر دفتر تبلیغات، چاپ اول، سال، 1366 ش.
10- مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل نورى، حسین بن محمد تقى، نشر مؤسسة آل البیت (علیهم السلام) چاپ اول، سال 1408 ق.
11- نهج الفصاحة پاینده، ابوالقاسم، نشر دنیاى دانش، چاپ چهارم، سال1382 ش.
12- وسائل الشیعة شیخ حر عاملى، محمد بن حسن، نشر مؤسسة آل البیت (علیهم السلام)، چاپ اول، سال1409 ق.
13- حق الناس، رحیمی، عباس، نشر جمال، چاپ دوم، سال 1389ش.
14- نگاهی نو به حق الناس، اکبری، محمدرضا، بی چا، بی جا، بی تا.
15- حق الناس، حیدری نراقی، علی محمد، بی چا، بی جا ، بی تا.
http://www.rasekhoon.net/article/show/628393/%D8%AD%D9%82-%D8%A7%D9%84%D9%86%D8%A7%D8%B3/
قسم دروغ کار خیلی بدیه
مطالب این تاپیک گویای همین موضوع است
پس قسم ناحق ودروغ نخورید
که فقر و
عذاب های دنیایی زیادی هم دارد
پس از این گناه پرهیز کنیم
وحق هیچ شخصی را پایمال نکنیم
قسم دروغ خوردن
قسم دروغ خوردن از منظر روایات
- يعقوب احمر مىگويد: امام صادق علیه السلام فرمود: هر كس در موردى قسم بخورد و خود بداند كه دروغ گفته است با خداوند بزرگ به جنگ برخاسته است.
- هشام بن سالم مىگويد: امام صادق علیه السلام فرمود: قسم خوردن دروغ شهرها را از سكنه خالى خواهد ساخت.
- فليح بن ابوبكر شيبانى مىگويد: امام صادق علیه السلام فرمود: قسم دروغ باعث فقر و تنگدستى نسل انسان مىگردد.
- ابن ابى يعفور از امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه فرمود: سوگندى كه صاحبش را در گناه فرو مىبرد بيش از چهل روز به او مهلت نمىدهد.
- طلحة بن زيد مىگويد: امام صادق علیه السلام فرمود: قسم دروغ، رحم را دگرگون مىكند. راوى مىگويد: پرسيدم: مقصود از دگرگونى رحم چيست؟ فرمود: يعنى رحم را عقيم خواهد كرد.
- حريز از يكى از دوستان خود از امام صادق علیه السلام نقل كرده است كه فرمود: سوگندى كه صاحبش را در گناه فرو مىبرد و موجب آتش دوزخ مىشود اين است كه انسان براى توقيف مال مسلمانى قسم دروغ بخورد.
- مردى از طايفه عبدالقيس گفت: سلمان فارسى رحمة اللَّه بر گورستانى گذر كرد و گفت: سلام بر شما اى ساكنان گورها كه مؤمن يا مسلمانيد. اى ساكنان اين سرزمين، آيا مىدانيد كه امروز روز جمعه است؟ هنگامى كه سلمان به خانهاش بازگشت و خوابيد و چشمانش به خواب رفت، كسى به خوابش آمد و گفت اى ابوعبداللَّه سلام بر تو باد. تو سخن گفتى و ما شنيديم و سلام كردى و ما پاسخ گفتيم. پرسيدى: آيا مىدانيد كه امروز روز جمعه است؟ آرى ما مىدانيم پرندگان در روز جمعه چه مىگويند. سلمان گفت: پرندگان در اين روز چه مىگويند؟ گفت: مىگويند: منزه است، منزه است پروردگار ما كه بخشاينده و پادشاه است. عظمت پروردگار ما را آن كه به نام او سوگند دروغ ياد كند نشناخته است.
- حسين بن مختار مىگويد: امام صادق علیه السلام فرمود: هر كس به خدا سوگند ياد كند بايد راست بگويد و هر كس راست نگويد خدا را با او كارى نيست و هر كس كه براى او به نام خدا قسم خورند بايد راضى شود و اگر راضى نشود خدا را با او كارى نخواهد بود.[۱]
حکم قسم دروغ
کسى که براى اثبات یا نفى چیزى قسم مىخورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ است ولى کفاره قسم را ندارد. اما اگر براى این که خودش یا مسلمان دیگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد بلکه گاهى واجب مىشود امّا اگر بتواند توریه کند؛ یعنى: موقع قسم خوردن طورى نیت کند که دروغ نشود بنابر احتیاط واجب باید توریه نماید؛ مثلاً اگر ظالمى بخواهد کسى را اذیت کند و از انسان بپرسد که او را ندیدهاى؟ و انسان یک ساعت قبل او را دیده باشد، می تواند بگوید او را ندیدهام به این قصد که از پنج دقیقه پیش ندیدهام.[۲]
پانویس
- ↑ ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ترجمه انصارى، ص443 تا 447.
- ↑ توضیح المسائل مراجع، ج ۲، ص ۶۲۳، انتشارات جامعه مدرسین، قم، چاپ هشتم، سال ۱۴۲۴ ق
منبع
http://wiki.ahlolbait.com/index.php/%D9%82%D8%B3%D9%85_%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA_%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%86
سوگند خوردن، میتوان گفت جزو ضروریات زندگی بشر است (حتی در کلام خدا هم آمده است). انسان در شرایطی وقتی میخواهد روی یک مطلب تأکید کند، آن موضوع قابل احترام را یا احترام به آن موضوع را کأنه گروگان قرار میدهد.
قسم دروغ، گناه اندر گناه
ولی در دستورهای اسلام رسیده است که قسم دروغ، گناه اندر گناه است. چون دروغ، گناه کبیره است، وقتی این گناه کبیره را انسان توأم با قسم کند، دیگر گناه اندر گناه است، یعنی یک امر مقدسی را به دروغ آلوده کند. برای اینکه یک دروغی را میخواهد به کرسی بنشاند، یک امر مقدسی را گرو قرار میدهد. وقتی که شما میگویید والله و بالله که این جنس را من اینقدر خریدهام، یعنی من خدا را در گرو این حرف قرار میدهم «و اگر دروغ باشد» یعنی خدا را در گرو این دروغ قرار میدهم. این شوخی نیست. دروغ گفتن یک مطلب است، خدا را به گرو دروغ قرار دادن مطلب دیگری است.
البته قسم شرعی، یعنی آن قسمی که احکام شرعی بر آن بار میشود و تخلفش کفاره دارد، فقط قسم به اسم خداست. این قسمهای دیگری که ما میخوریم قسم شرعی کفارهدار و اینطور چیزها نیست، ولی به هر حال بیاحترامی هست. انسان به پیامبر قسم بخورد، به امام قسم بخورد، به هر کس که انسان قسم بخورد، گو اینکه آن معنا قسم شرعی نیست ولی بالاخره او را در گرو گذاشتن است و بیاحترامی است. پس قسم اگر دروغ باشد، گناه اندر گناه است.
حال راست چطور؟ آیا برای هر راستی باید قسم خورد؟ نه. در روایات و دستورات دینی زیاد داریم که قسم را خوار نکنید ولو برای هر حرف راستی. آخر همه جا که جای والله و بالله نیست، موارد خاصی. انسان خودش باید طوری عمل کند و طوری باشد که دیگران به او آنقدر اعتماد داشته باشند که وقتی یک جمله میگوید چون او را صادق میدانند حرفش را راست بدانند. چنین اشخاصی اصلا احتیاج به قسم خوردن ندارند، قسم هم که نخورند افراد حرفشان را باور میکنند. وقتی که انسان خودش بیمایه است و میداند که دیگران به حرفش اعتماد ندارند، دائما قسم میخورد. قسم راست خوردن هم از نظر شرعی یک امر زشتی است. ما روایات زیادی داریم که قسم راست هم جز در مواقع ضرورت نباید به کار رود.
با سلام
تجربه شخصي خودم را بگويم كه افرادي هستند كه مداوم وعادتا قسم ميخورند البته راست ، اينها زندگي راحتي ندارند .
اما واي از قسم دروغ كه نابود ميكند به تمام معني و افرادي را ميشناسم كه همه زندگي خودرا بخاطر قسم دروغ از دست دادند وبه فلاكت و گدايي افتادند .