دلا از خواب خوش برخیز ، نگاه کن چشم عبرت بین ،شتاب سرعت دور زمان تند است. به دور عمر ما، باز اجل هر لحظه چون پرگار می گردد، جوانی تا به کی ، ای ابوالهوس! تا چند نادانی؟ بنای زندگی سست است دانی یا نمی دانی ؟ اگر در عمر کردن نوح و در شوکت سلیمانی، ز آن درس عبرت گیر در دنیا نمی مانی ، در این گلشن بسان شاخ گل یک چند میهمانی ، نگه کن ای دل غافل! بدین موی سپید من، پیام آورده میگوید : ( بهار عمر من بگذشته است اکنون در زمستانی ، هوا سرد است سرما سهمگین وسخت و سوزان است ، جبال و دشت ، چون کافور قیصوری نمایان است، عروسان چمن در زیر برف و یخ گرفتارند، شبانگاهان صدای بوم از ویرانه می آید، ولی این روزگار سخت هم چنان نمی پاید.)
مشو غافل ، مکن غفلت ، مگو فصل زمستان است، به یاد نوبهاری زندگانی شور بر پاکن، بگیر از دست ساقی جام می ، کار مسیحا کن، محبت میکنی با دوست، با دشمن مدارا ز شوق وصل جانان با رقیبان تر ک دعوا کن ، زمستان هم به جای خود ، مبر از یاد عطر و بوی گل های بهاری را،نوای بلبل و آهنگ قمری و قناری را.
واقعا وقتي اين عكسارو ديدم به حال و روز خودم تاسف خوردم البته داشتم سكته هم ميكردم خدايي ضربان قلبم فكر كنم دو برابر شد:Ghamgin:
شنيدن كي بود مانند ديدن!! هميشه به مرگ فكر ميكردم ولي وقتي ادم عيني اين عكسارو ميبينه وحشت سر تاپاي ادمو فرا ميگيره .:Ghamgin:
اميدوارم وقتي منو ميخوان بزارن توي قبرم از زمره كساني باشم كه عاقبت به خير شده باشم:Ghamgin:
خدا همرو عاقبت بخير كنه
سلام ، ممنون ، تصاویر عبرت آموزی بودن :Sham: فقط نکته قابل توجهش اینه که : جسم از خاک هست و به خاک خواهد رفت ، بیایید روح را متعالی کنیم تا به سوی مقصد اصلیش ، یعنی پروردگار ( نفخت من روحی )برود.
موقعي كه داشتيم به اين دنيا مي اومديم هيچ چيز را احساس نكرديم. نه دميده شدن روح در بدن، نه فضاي تنگ و تاريك رحم مادر و نه لحظه سخت به دنيا آمدن. تا چشم باز كرديم پدر و مادر را ديديم و بعد رفته رفته با دنياي بيرون آشنا شديم
اما چرا...
چرا موقع مرگ بايد لحظه سخت جان كندن و خروج روح از بدن، لحظه سخت داخل قبر شدن، لحظه تنهايي و تاريكي قبر ، لحظه پرسش و پاسخ نكير و منكر و...را احساس كنيم. چرا بايد طعم مرگ را بچشيم اما طعم تولد را نچشيم.
بالاخره حرف چه كسي را باور كنيم...آيا مرگ شيرين است يا تلخ؟
سخت است يا آسان؟
خدايا خيلي مي ترسم...
از لحظه جان دادن و حضور ملك الموت...
از لحظه رفتن به غسالخانه...
از كفن پيچ شدن...
از قرار گرفتن در قبر...
از سنگيني لحد...
از هول المطلع...
از لحظه خروج از قبر و قيامت...
خدايا به ما رحم كن. به تو پناه مي برم از اين لحظات سخت...
هرگز از مرگ نهراسیدهام اگرچه دستاناش از ابتذال شکنندهتر بود. هراس ِ من ــ باری ــ همه از مردن در سرزمینیست
که مزد ِ گورکن
از بهای ِ آزادیی ِ آدمی
افزون باشد!
جُستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتن ِ خویش
باروئی پیافکندن ــ
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم
افسوس...
يك عمر توي دنيا يا الله يا الله بگيم اون وقت موقع سوال نكير و منكر زبانمان نچرخد:geryeh:
الله به فرياد من بي كس رس
فضل و كرمت يار من بي كس، بس
هر كس به كسي و حضرتي مي نازد
جز حضرت تو ندارد اين بي كس، كس
سلام:ghash:
از شکل و شمایلشان مشخص است مسلمون نیستند ... ولی دوستان من میدونید بعد از چهل سال هنوز نتونستم این طور اطاقی برای زندگی داشته باشم چه برسد ... خدایا تو را شکرو سپاس میگویم که شیعه هستم :hamdel:
اندر احوالات مرگ:
پله هاي غسالخانه را يكي يكي بالا مي رفتم
صداي شيون و ناله و فرياد به گوش مي رسيد .صدايي كه دل سنگ را آب مي كرد
اورده بودند انسانهايي را كه تا ساعاتي قبل همچو من مي زيستند و ناگهان بانگي برآمد خواجه مرد...
رسيدم به در غسالخانه
از لايه در نگاهي به داخل انداختم
چشمم به تابلوي نصب شده روي ديوار افتاد كه شعر زيبايي نوشته بود:
اي كه بيني جسم بي جان را در اينجا اين زمان
لاجرم آيند تماشاي تو روزي ديگران
آمده است که پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم بر کروهي از اصحاب گذشت که به خنده و شوخي مشغول بودند
رسول الله صلي الله عليه و اله به ايشان فرمود : اگر از عذابهاي جهنم باخبر بوديد هرگز نمي خنديديد
اصحاب دچار حزن شديد شدند و لبخند بر لبهايشان پژمرد
هنوز چند لحظه اي نگذشته بود که ديدند پيامبر صلي الله عليه و اله با صورتي متبسم و لبخند بر لب به سويشان برگشت
فرمود : جبرييل بر من نازل شد و پيام آورد از سوي رب جليل که اي محمد ((صلي الله عليه و اله )) چرا بندگان من را از من مي ترساني؟ به درستي که من غفور و رحيمم نبي عبادي اني انا الغفور الرحيم
پس شاد باشيد که رب جليل بشارت داد مرا که او بسيار بخشنده و مهربان است .
ضمنا اي دوستان به قول مدير محترم سايت به فکر توشه باشيم نه اينکه بترسيم انسان از چيزي که ناگزير او را در مي يابد نمي ترسد
ولايت علي عليه السلام را داشته باشيد و عاشق حسين عليه السلام در اين دنيا خادم اهل بيت عليه السلام باشيد
تا در آن دنيا تاج شاهي بر سرتان نهند
بااینکه تا حالا مرده رو توی قبر ندیده بودم ولی الان دیدم وخدا رو شکر میکنم که شیعه هستم خدا خودش به داد شیعه ها برسه چون واقعا عذاب قبر سخته اگه قلبامون پاک باشه همه این سختی هاروخدا ازبین میبره
وااااااای!
خدایا آخه چرا ما رو اینجوری میکنن. تازه بعدشم نکیر و منکر و بدبختی های دیگه.
وقتی بچه بودم شبا از ترس اینکه یه روز میرم تو قبر نمیخوابیدم و گریم میگرفت و تا آب نمیخوردم حالم خوب نمیشد الانم یکمی اونجوری هستم.
دارک فک میکنم چه قدر عمر ما کمه و من چه قدر تلفش میکنم اون دنیا میخوام چی جواب بدم.
چرا آخه باید اینطوری بشیم!؟ آخه چرا؟!
افسوس...
يك عمر توي دنيا يا الله يا الله بگيم اون وقت موقع سوال نكير و منكر زبانمان نچرخد:geryeh:
الله به فرياد من بي كس رس
فضل و كرمت يار من بي كس، بس
هر كس به كسي و حضرتي مي نازد
جز حضرت تو ندارد اين بي كس، كس
وای موهای بدنم سیخ شدن
حسین خودش به دادمون برسه
ما که از خوابش اینطور میترسیم! حال مومنا اینه وای به حال ما.... باید چیکار کنیم......
بچه که بودم وقتی صفحه ترحیم روزنامه ها رو میدیدم میگفتم بیچاره ها مردند . فکر میکردم فقط اونایی که عکسشون هست میمیرن و ماها هیچیمون نمیشه. حالا که بزرگ شدم دیدم ای دل غافل منم یه روز یکی از اونام و طعم مرگ رو میچشم. واقعا مرگ چه مزه ای هست؟
ممنون [FONT=Arial Black]عکسایی بودن که شاید ذره ای مارو از غفلت احمقانمون(منظورم خودمم) رهایی داد.. [FONT=Arial Black]خدایا من بنده ی روسیاه توام........ [FONT=Arial Black]با این همه گناه میخوام چیکار کنم........... [FONT=Arial Black]خواهش میکنم بیاین به جای ترس راهی پیدا کنیم برای عاقبت به خیری. [FONT=Arial Black]یکم به خودمونیم بیایم... [FONT=Arial Black]من فک میکنم برای من قدم اول رعایت بیشتر حجابمه یعنی برای ما خانوما. [FONT=Arial Black]مسؤولیت سنگینیه! چادرسر کردن خوبه ولی مامانم نذاشت چادر سرکنم..:Ghamgin: میگه همین که مانتو بلند داشته باشی بسه ولی چادر باعث میشه آدم خودش کمی احساس امنیت کنه به نظرم! [FONT=Arial Black]اصلا نمیدونم....:Sham: