برتری شناخت شهودی و شناخت عقلی
تبهای اولیه
باسمه تعالی
باسلام
راه دل و کشف شهود از نظر شناخت حقایق بر راه عقل و برهان مقدم و برتر از آن است زیرا فیلسوف تنها از راه مفاهیم و لوازم وآثار به حقایق دست می یابد اما عارف از راه حضور و درک عینی حقایق را کشف می کند در این زمینه تمثیل زیبای جناب مولوی ما را به فهم مقصود نزدیکتر می سازد
او حکایت دزدی را مطرح می کند که پس از وارد شدن به خانه ایی و با متوجه شدن صاحب خانه پا به فرار می گذارد صاحب خانه در پی او می شود و فریاد دزد دزد سر می دهد در حالیکه او را می دید و اندکی با او فاصله داشت یکی از پشت بانگ می زند که یافتم یافتم این فریاد صاحب خانه را که گمان کرده بود آن فرد دست کم دزدی از دزدان را گرفته است از پی گیری دزد منصرف می کند اما هنگامی که نزد آن شخص می رسد کفش دزد را در دست وی می بیند در حالیکه خطاب به صاحب خانه می گوید این کفش نشان آن است که دزد از این مسیر گذشته است مولانا صاحب خانه را تمثیلی از عارف وشخص در پی کفش را تمثیلی از فیلسوف ترسیم می کند فیلسوف هماره از راه آثار بر اشیا استدلال می کند و عارف از راه وجدان و حضور البته این بیان به معنای نفع عقلانیت نیست بلکه به این معناست که نباید در حد معرفت عقل باز ماند و بدان قانع بود بلکه باید به مراحل بالاتر معرفت دست یافت و از معرفت شهودی بر خوردار شدبه قول شیخ عطار:
عقل گرچه در حق شناسی کامل است
لیک کاملتر زوی جان و دل است
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
اصطلاح شهود درعرفان به طور خلاصه :
مشاهده ی دیدار حق است به چشم دل وقلب پس از گذراندن مقامات ودرک کیفیات احوال ، ودر این باره سخن بسیار گفته اند .
درطی حال مشاهده برای صوفی وعارف حالاتی پیش میاید که از آن به «اشراق» و «جذبه» و«بیخودی» و «فنا» تعبیر میکنند (تاریخ تصوف در اسلام / قاسم غنی /ص364 ) وهمچنین (مبانی عرفان وتصوف/دکتر سید ضیاءالدین سجادی/ص44)
عارف با کسب مقامات ودریافت حالات ، وتزکیه ی نفس و تصفیه ی باطن چشمش به نور حق وپرتو انوار حقیقت معنوی ومخفی روشن می شود ودلش به واسطه ی ان نور تابناک میگردد .
علی (ع) درجواب کسانی که پرسیدند آیا خدا را می بینی؟ گفت «لا اعبد ربّا"لم اراه » یعنی خدایی را که نبینم بندگی وعبادت نمیکنم .
حق یارتان :Gol:
سلام علیکم
شناخت شهودی یعنی شخصی از طریق دل و فطرت یقین کند ؟
اگر بله ، پس چرا در قران امده استدر ایه 14 سوره نمل :
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوا، و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود!
یعنی یقین دارند ولی عملی در کار نیست .
این یقین با ان یقین چه فرقی دارد ؟
سلام علیکمشناخت شهودی یعنی شخصی از طریق دل و فطرت یقین کند ؟
اگر بله ، پس چرا در قران امده استدر ایه 14 سوره نمل :
وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوا، و آن را از روى ظلم و سركشى انكار كردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند! پس بنگر سرانجام تبهكاران (و مفسدان) چگونه بود!یعنی یقین دارند ولی عملی در کار نیست .
این یقین با ان یقین چه فرقی دارد ؟
باسمه تعالی
در این آیه حق تعالی می خواهد بیان بفرماید که حقیقت ايمان واقعيتى غير از علم و يقين دارد، و ممكن است كفر از روى جحود و انكار در عين علم و آگاهى سر زند.
و به تعبير ديگر حقيقت ايمان" تسليم در ظاهر و باطن" در برابر حق است، بنا بر اين اگر انسان به چيزى يقين دارد اما در باطن يا ظاهر تسليم در مقابل آن نيست ايمان ندارد، بلكه داراى كفر جحودى است(1)
لذا در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم كه ضمن برشمردن اقسام پنجگانه كفر يكى از اقسام آن را" كفر جحود" مىشمرد، و يكى از شعبههاى جحود را چنين بيان مىفرمايد:
هو ان يجحد الجاحد و هو يعلم انه حق قد استقر عنده"
:" آن عبارت از چيزى است كه انسان آن را انكار كند در حالى كه مىداند حق است و نزد او ثابت است" سپس به آيه مورد بحث استشهاد مىكند(2)
پی نوشت:
1-تفسیر نمونه ج15-ص412
2-کافی ج2ص287
ایا کسی میتواند از راه تصوف و عرفان و همین حالاتی که ذکر شد خداوند را برای خود اثبات نماید ؟
این حالاتی که ••ostad••گرامی ذکر کردند برای من شبیه عشق های اتشین امروزی است و تنها تفاوتی که در ان میبینم معشوق جایش را با خداوند عوض کرده است .
با این سوالم و جمله بعدی اش، این را میخواهم بگویم که شناخت شهودی که شما از ان نام بردید نمیتواند خدای یکتا را ثابت کند چون هر کسی میتواند عاشق هر چیزی و هر کسی باشد و همین حالات بر او عارض شود .مثلا من بنا به میل و فطرتم خواستار این هستم که کسی را عبادت و تسبیح و تقدیس کنم ،ان وقت میتوانم خورشید یا بت و یا هر نماد دیگری را بپذیرم و در عشق فراق ان مثل اتش بسوزم .این حالات اشراق و جذبه و بیخودی و فنا از حالات درونی من است که خودم در درون خودم ایجاد میکنم .
ان وقت چطور شما فرمودید که برتر از شناخت عقلی است .
QUOTE=سمیع;262429]باسمه تعالی
در این آیه حق تعالی می خواهد بیان بفرماید که حقیقت ايمان واقعيتى غير از علم و يقين دارد، و ممكن است كفر از روى جحود و انكار در عين علم و آگاهى سر زند.
و به تعبير ديگر حقيقت ايمان" تسليم در ظاهر و باطن" در برابر حق است، بنا بر اين اگر انسان به چيزى يقين دارد اما در باطن يا ظاهر تسليم در مقابل آن نيست ايمان ندارد، بلكه داراى كفر جحودى است(1)
لذا در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم كه ضمن برشمردن اقسام پنجگانه كفر يكى از اقسام آن را" كفر جحود" مىشمرد، و يكى از شعبههاى جحود را چنين بيان مىفرمايد:
هو ان يجحد الجاحد و هو يعلم انه حق قد استقر عنده"
:" آن عبارت از چيزى است كه انسان آن را انكار كند در حالى كه مىداند حق است و نزد او ثابت است" سپس به آيه مورد بحث استشهاد مىكند(2)
پی نوشت:
1-تفسیر نمونه ج15-ص412
2-کافی ج2ص287[/QUOTE]در خصوص این متن :
غیر ممکن است کسی یقین داشته باشد و یقینش را انکار کند مگر انکه شک در میان باشد .
ایا با یقین شهودی کسی هم میتواند انکار یقین شهودی اش را بکند؟
باسمه تعالی
باسلام
راه دل و کشف شهود از نظر شناخت حقایق بر راه عقل و برهان مقدم و برتر از آن است زیرا فیلسوف تنها از راه مفاهیم و لوازم وآثار به حقایق دست می یابد اما عارف از راه حضور و درک عینی حقایق را کشف می کند در این زمینه تمثیل زیبای جناب مولوی ما را به فهم مقصود نزدیکتر می سازد
او حکایت دزدی را مطرح می کند که پس از وارد شدن به خانه ایی و با متوجه شدن صاحب خانه پا به فرار می گذارد صاحب خانه در پی او می شود و فریاد دزد دزد سر می دهد در حالیکه او را می دید و اندکی با او فاصله داشت یکی از پشت بانگ می زند که یافتم یافتم این فریاد صاحب خانه را که گمان کرده بود آن فرد دست کم دزدی از دزدان را گرفته است از پی گیری دزد منصرف می کند اما هنگامی که نزد آن شخص می رسد کفش دزد را در دست وی می بیند در حالیکه خطاب به صاحب خانه می گوید این کفش نشان آن است که دزد از این مسیر گذشته است مولانا صاحب خانه را تمثیلی از عارف وشخص در پی کفش را تمثیلی از فیلسوف ترسیم می کند فیلسوف هماره از راه آثار بر اشیا استدلال می کند و عارف از راه وجدان و حضور البته این بیان به معنای نفع عقلانیت نیست بلکه به این معناست که نباید در حد معرفت عقل باز ماند و بدان قانع بود بلکه باید به مراحل بالاتر معرفت دست یافت و از معرفت شهودی بر خوردار شدبه قول شیخ عطار:
عقل گرچه در حق شناسی کامل است
لیک کاملتر زوی جان و دل است
از دیدگاه جامعه گرا ، قطعا برتری شناخت شهودی بر شناخت عقلی سخنی باطل و گزاف است زیرا شناخت شهودی به فرض وجود و به فرض اصالت و صحت ، محصولی فردی است که به هیچ روی امکان انتقال آن به دیگری وجود ندارد در حالی که با فرض صحت آورده های ادیان ، هدف ارشاد و تربیت و انتقال معارف دینی به عامه ی مردم و نه فقط خواص بوده است .
از این رو ، این دیدگاه که در صدد برتری بخشیدن چنین شناختی بر عقل است ، نتیجه اش جز نخبه پرستی و خاص پروری و بی توجهی به عامه نخواهد بود و در دراز مدت چنین مکاتبی محکوم به زوال و یا محدود شدن در دایره ی حلقه های ویژه است ( که همین اتفاق هم افتاده است )
ایا کسی میتواند از راه تصوف و عرفان و همین حالاتی که ذکر شد خداوند را برای خود اثبات نماید ؟ این حالاتی که ••ostad••گرامی ذکر کردند برای من شبیه عشق های اتشین امروزی است و تنها تفاوتی که در ان میبینم معشوق جایش را با خداوند عوض کرده است .
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
با تشکر از دوست گرامی zohree-jOon:Gol:
بنده تا کارشناس محترم پاسخ بدهند فقط در جواب سؤال شما فعلا" نظرتان را به یک جمله وتعمق درآن جلب میکنم تا کم کم ذهنیت دوستان به آنچه بنده عرض کردم نزدیک شود . و توضیح در باره ی آن مفید تر واقع شود .
تفاوت عشق وهوس را درانسان از این راه میتوان شناخت.
بوالهوسان آنچه را که زیبا می بینند دوست دارند. ودراولین فرصت این محبت به سوی معشوق زیباتر تمایل می یابد
اما عاشقان آنچه ر ا که دوست دارند زیبا می بینند گرچه صد زیبایی برتر از آن را در کنار معشوق ببینند .
به نظر شما تفاوت این دو درچیست ؟ نوع نگریستن ؟ یا نوع اندیشیدن ویا.....
جق یارتان :Gol:
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانشبا تشکر از دوست گرامی zohree-joon:gol:
تفاوت عشق وهوس را درانسان از این راه میتوان شناخت.
:gol:
سلام خدمت شما
به نظرم در هر دو عشق هست منتها در اولی واقعی و در دومی با خودخواهی همراه وبه نوعی هنوز شخص با خودش درگیر است .
در اولی ان حالاتی که شما نوشتید به چشم میخورد ولی دومی نتوانسته و هنوز در خود اسیر است
بوالهوسان آنچه را که زیبا میبینند دوست دارند. ودراولین فرصت این محبت به سوی معشوق زیباتر تمایل می یابداما عاشقان آنچه ر ا که دوست دارند زیبا می بینند گرچه صد زیبایی برتر از آن را در کنار معشوق ببینند .
به نظر شما تفاوت این دو درچیست ؟ نوع نگریستن ؟ یا نوع اندیشیدن ویا.....
جق یارتان :gol:
هر دو عاشق اند اما با درجات متفاوت
اینرا میگویم انسان میتواند عاشق هرکس و هرچیزی باشد و درجاتی از عشق را نشان دهد و هر کس به اندازه خواستنش ، معشوقه اش را بشناسد.
و این حالات هیچ گدام دلیل بر این نیست که فرد معشوقه ای درست برگزیده است .
پس شناخت شهودی هیچ برتری نسبت به شناخت عقلی ندارد و چه بسا جایگاهی ندارد
به نظرم در هر دو عشق هست منتها در اولی واقعی و در دومی با خودخواهی همراه وبه نوعی هنوز شخص با خودش درگیر است . در اولی ان حالاتی که شما نوشتید به چشم میخورد ولی دومی نتوانسته و هنوز در خود اسیر است
سلام بر بقیةالله الاعظم ومنتظرانش
بزرگوار هر کلمه ای از لحاظ دستوری واز لحاظ معنایی ویژگی های خاص خود را دارد وتعریفی مخصوص به خود را دربر میگیرد
"عشق" به معنای محبت شدید و علاقه خاص است. اما همین محبت وعلاقه ی خاص به دو شکل عشق مجازی وعشق حقیقی برای انسان عینیت پیدا میکند .
پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: "با فضیلت ترین مردم کسی است که عاشق عبادت است و با عشق عبادت کند".[بحارالانوار، ج 67، ص 253، حدیث 10]
علاّمه مجلسی بعد از ذکر حدیث می فرماید: عشق به معنای زیاده روی در دوست داشتن و محبت است. گاهی خیال می شود عشق، مخصوص علاقه داشتن به امور باطل است، به همین جهت در علاقه به خدا به کار نمی رود، اما این حدیث بر خلاف پندار مزبور است؟ آن چه در مورد مذمت و سرزنش است، عشق جسمانی، حیوانی و شهوانی است و آن چه مورد مدح و ستایش قرار گرفته، عشق روحانی و انسانی می باشد. عشق نوع اوّل به مجرّد وصال و رسیدن به آن، فانی شده و از بین می رود و عشق از نوع دوم تا ابد باقی و پایدار است.[بحارالانوار، ج 67، ص 254]
درباره رابطه عقل و عشق نیز باید گفت که وادی عقل با فضای عشق متفاوت است؛ در این باره سه نکته قابل ذکر است:
1. عقل فقط راهنما است؛ مولا علی(ع) میفرمایند: «عقل هدایت بخش و نجات دهنده است...»، (میزان الحکمه، ج 6، ص 397، ر 13022، مکتب الاعلام الاسلامی، چ اوّل، سال 1362). و نیزمیفرمایند: العقل یصلح الرویة ؛ عقل رویه و منش را اصلاح میکند (همان، ص 396، ر 13019).
2. عقل عشق آفرین است؛ امام علی(ع) میفرمایند: العقل رقی الی اعلی علیین ؛ عقل باعث ترقی انسان به اعلی علیین میباشد (همان، ر13016). وقتی انسان عقل خود را به کار گیرد، راه را از چاه میشناسد؛ سلوک سعادت را از سقوط شقاوت باز مییابد؛ خانه جانان را از کاشانه شیطان جدا میسازد و حتی عشق حقیقی را از عشق مجازی متمایز میکند. انسان در پرتو عقل، راه اعلی علیین را میجوید و لذّت تشخیص و ترسیم چنین راهی، کام تشنه را برای وصول به گوارایی آب تحریک میکند و با تکرار تصور ضرورت پیمودن راه عشق، دل را با خود همراه میسازد. از این رو میگوییم: عقل عشق آفرین است و قلب عشق پرور !
عقل عشق را به دل وارد میکند واین دل است که عشق حقیقی را بر میگزیند وعشق مجازی را بعد از رفع نیاز وا پس میزند .
و این حالات هیچ گدام دلیل بر این نیست که فرد معشوقه ای درست برگزیده است . پس شناخت شهودی هیچ برتری نسبت به شناخت عقلی ندارد و چه بسا جایگاهی ندارد
به نظرم پاسخ علامه مجلسی براین ایراد شما تا حدودی کامل باشد .
عشق مجازی به محض وصول فانی شده وکم کم رو به سردی و روزمرگی میرسد اما عشق حقیقی که ریشه در قلب وباطن انسان دارد تازه در فرض وصول ریشه هایش در دل قوت میگیرند و هر روز از قبل شعله ور تر خواهد شد .تا جاییکه هر دوجهان را به یک لحظه در محضر معشوق بودن میبخشد
آنکس که ترا شناخت جان را چه کند ؟
اهل و عیال و خانمان را چه کند ؟
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی ؟
دیوانه ی تو هر دو جهان را چه کند ؟
حق یارتان:Gol:
ایا کسی میتواند از راه تصوف و عرفان و همین حالاتی که ذکر شد خداوند را برای خود اثبات نماید ؟در خصوص این متن :
این حالاتی که ••ostad••گرامی ذکر کردند برای من شبیه عشق های اتشین امروزی است و تنها تفاوتی که در ان میبینم معشوق جایش را با خداوند عوض کرده است .
با این سوالم و جمله بعدی اش، این را میخواهم بگویم که شناخت شهودی که شما از ان نام بردید نمیتواند خدای یکتا را ثابت کند چون هر کسی میتواند عاشق هر چیزی و هر کسی باشد و همین حالات بر او عارض شود .مثلا من بنا به میل و فطرتم خواستار این هستم که کسی را عبادت و تسبیح و تقدیس کنم ،ان وقت میتوانم خورشید یا بت و یا هر نماد دیگری را بپذیرم و در عشق فراق ان مثل اتش بسوزم .این حالات اشراق و جذبه و بیخودی و فنا از حالات درونی من است که خودم در درون خودم ایجاد میکنم .ان وقت چطور شما فرمودید که برتر از شناخت عقلی است .
Quote=سمیع;262429]باسمه تعالی
در این آیه حق تعالی می خواهد بیان بفرماید که حقیقت ايمان واقعيتى غير از علم و يقين دارد، و ممكن است كفر از روى جحود و انكار در عين علم و آگاهى سر زند.و به تعبير ديگر حقيقت ايمان" تسليم در ظاهر و باطن" در برابر حق است، بنا بر اين اگر انسان به چيزى يقين دارد اما در باطن يا ظاهر تسليم در مقابل آن نيست ايمان ندارد، بلكه داراى كفر جحودى است(1)
لذا در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم كه ضمن برشمردن اقسام پنجگانه كفر يكى از اقسام آن را" كفر جحود" مىشمرد، و يكى از شعبههاى جحود را چنين بيان مىفرمايد:
هو ان يجحد الجاحد و هو يعلم انه حق قد استقر عنده"
:" آن عبارت از چيزى است كه انسان آن را انكار كند در حالى كه مىداند حق است و نزد او ثابت است" سپس به آيه مورد بحث استشهاد مىكند(2)
پی نوشت:
1-تفسیر نمونه ج15-ص412
2-کافی ج2ص287
غیر ممکن است کسی یقین داشته باشد و یقینش را انکار کند مگر انکه شک در میان باشد .
ایا با یقین شهودی کسی هم میتواند انکار یقین شهودی اش را بکند؟[/quote]
باسمه تعالی
باسلام:
1- یقین و علم نه تنها عین ایمان نیست بلکه جزء آن هم نمی باشد . ایمان عبارت از حالت تسلیم و انقیاد است که مبتنی بر معرفت است . ( یقین شرط ایمان است نه جزء و عین آن؛ آنهم شرط لازم نه کافی ) شاهد این مطلب هم به گفته آیات و روایات افرادی هستند که معرفت داشتند اما تسلیم نبودند . قرآن کریم می فرماید «الَّذينَ آتَيْناهُمُ الْكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ » (1)
اگر شناخت عین ایمان بود ، این گروه باید مومن می بودند . و یا در آیه ای دیگر می فرماید «وَ جَحَدُوا بِها وَ اسْتَيْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُفْسِدينَ (2)
و می فرماید « فَلَمَّا جاءَهُمْ ما عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ » (3) .
ارتداد ، نفاق و کفر با معرفت سازگار است .یعنی ممکن است کسی حقیقت را بداند اما با این حال کفر بورزند . شیطان خداوند را به عنوان رب می شناخت اما با این حال تسلیم نبود «َ رَبِّ بِما أَغْوَيْتَني لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين»(4)
2-درایه شریه صحبت از یقین شهودی نیست که برای شما سوال مطرح شدبا یقین شهودی کسی هم میتواند انکار یقین شهودی اش را بکند؟
چون می دانید که اهل معرفت به برکت قرآن کریم سه نوع یقین درست کرده اند:
الف:علم الیقین
ب:عین الیقین
ج:حق الیقین
(کَلا لَو تَعلَمُونَ عِلمَ الیَقِینِ * لَتَرَوُنَّ الجَحِیمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهُا عَینَ الیَقِینِ.(5)
انَّ هَذَا لَهُوَ حَقُّ الیَقِینِ(6).)
مانند اينکه انسان ميداند، در نقطهاي از شهر آتش سوزي اتفاق افتاده و دود ناشي از سوختگي، فضاي شهر را پوشانده است در اين حال ترديدي ندارد که آتشسوزي اتفاق افتاده است، اما منشاء علم او، تنها دود متصاعد بر اثر آتشسوزي است.
عيناليقين، مانند اين است که علاوه بر ديدن و مشاهدهي دود، خود آتش را نيز ميبيند و عينيت خارجي آن را تماشا ميکند.
حقاليقين، مانند اينکه علاوه بر مرتبهي فوق، يعني مشاهدهي دود و آتش خود را نيز، در محاصرهي آتش ميبيند وسوزش وحرارت آتش را احساس می کند
در اين مراتب سهگانه، حقاليقين از عيناليقين برتر و عيناليقين از علماليقين بالاتر است
مثال دیگر آنکه علم الیقین مانند آن است که ما شخصی را که چندی قبل تشنه از اتاق خارج شده بود ببینیم که سیراب برگشته و ما را ز وجود آبی گوارا که در بیرون از اتاق است خبر می کند در این صورت ما با مشاهده ی سیراب شدن خودِ او علم و یقین به وجود آبی در بیرون از اتاق پیدا می کنیم.
عین الیقین مثل آن است که ما به بیرون رفته و جرم آن آب گوارا را با چشم خود مشاهده کنیم. و حق الیقین آن است که ما دست دراز کرده و از آب بنوشیم و بچشیم
پی بردن به مجهولی از راه عقلی وبرهان واستدلال همان علم الیقین است که مرتبه نازله این سه مرتبه است و کشف وشهود در مرحله عین الیقین است
پس راز اینکه معرفت شهودی بالاتر از معرفت عقلی است در تفاوت مراتب یقین خوابیده است
موفق باشید
پی نوشت
1-بقره ، 146
2-نمل ، 14
3-بقره ، 89
4-حجر39
5-تکاثر/6-
6-واقعه/96)؛
-
از دیدگاه جامعه گرا ، قطعا برتری شناخت شهودی بر شناخت عقلی سخنی باطل و گزاف است زیرا شناخت شهودی به فرض وجود و به فرض اصالت و صحت ، محصولی فردی است که به هیچ روی امکان انتقال آن به دیگری وجود ندارد در حالی که با فرض صحت آورده های ادیان ، هدف ارشاد و تربیت و انتقال معارف دینی به عامه ی مردم و نه فقط خواص بوده است .از این رو ، این دیدگاه که در صدد برتری بخشیدن چنین شناختی بر عقل است ، نتیجه اش جز نخبه پرستی و خاص پروری و بی توجهی به عامه نخواهد بود و در دراز مدت چنین مکاتبی محکوم به زوال و یا محدود شدن در دایره ی حلقه های ویژه است ( که همین اتفاق هم افتاده است )
باسمه تعالی
باسلام
اینکه بیان شد معرفت و علم شهودی بر غیر خود برتری دارد معرفت شهودی با همه زیر مجموعه خود است یعنی معرفت شهودی بصری ،سمعی ،ذوقی،لمسی.......
که معرفت شهودی از قسم دارایی است و غیر آن از قسم دانایی وطبیعتا دارایی بر دانایی ترجیح دارد
یعنی هرانسان چه باسواد و چه بی سواد می داند که دیدن یک منظره زیباو شهود آن از حیث معرفت قابل قیاس با گزارش و توصیف آن منظره نیست و یا احساس چشیدن حلوای شیرین با توصیف شیرینی آن تفاوت دارد
به تعبیر چناب سنایی:
آن شنیدی که رفت نادانی
به عیادت به درد دندانی
گفت باد است زین مباش غمین
گفت آری ولی به نزد تو این
نزد من این درد کوه پولاد است
چون تویی بی خبر تو را باد است
در این تعبیر جناب سنایی هم صاحب دندان درد و هم عیادت کننده معرفت نسبت به درد دندان داشتند اما صاحب دندان درد با تمام وجودش آن درد را حس وشهود می کرد که از قبیل دارایی بود ولی عیادت کننده معرفتش از قبیل دانایی بود که این دو علم از حیث ارزش قابل قیاس باهم نیستند پس اذعان می فرماید که برتری شهود با تمام اقسامش بر غیر خود ،اختصاص به افراد خاصی ندارد و اصلا هیچ ارتباطی به نخبه پروری ندارد
موفق باشید
باسمه تعالی
باسلام
اینکه بیان شد معرفت و علم شهودی بر غیر خود برتری دارد معرفت شهودی با همه زیر مجموعه خود است یعنی معرفت شهودی بصری ،سمعی ،ذوقی،لمسی.......
که معرفت شهودی از قسم دارایی است و غیر آن از قسم دانایی وطبیعتا دارایی بر دانایی ترجیح دارد
یعنی هرانسان چه باسواد و چه بی سواد می داند که دیدن یک منظره زیباو شهود آن از حیث معرفت قابل قیاس با گزارش و توصیف آن منظره نیست و یا احساس چشیدن حلوای شیرین با توصیف شیرینی آن تفاوت دارد
به تعبیر چناب سنایی:
آن شنیدی که رفت نادانی
به عیادت به درد دندانی
گفت باد است زین مباش غمین
گفت آری ولی به نزد تو این
نزد من این درد کوه پولاد است
چون تویی بی خبر تو را باد است
در این تعبیر جناب سنایی هم صاحب دندان درد و هم عیادت کننده معرفت نسبت به درد دندان داشتند اما صاحب دندان درد با تمام وجودش آن درد را حس وشهود می کرد که از قبیل دارایی بود ولی عیادت کننده معرفتش از قبیل دانایی بود که این دو علم از حیث ارزش قابل قیاس باهم نیستند پس اذعان می فرماید که برتری شهود با تمام اقسامش بر غیر خود ،اختصاص به افراد خاصی ندارد و اصلا هیچ ارتباطی به نخبه پروری ندارد
موفق باشید
آقای سمیع
معرفت و علم شهودی ، دربرگیرنده ی محدودیت ها و شاید بشود گفت ویژگی هایی ست که آن را در مرتبه ی پایین تری نسبت به معرفت عقلی قرار می دهد :
1. معرفت شهودی قابل انتقال ، آموزش و درک توسط دیگران نیست ( مگر این که آن دیگران هم یه چنان مدلی از معرفت دست پیدا کنند ) و چون کسب معرفت های این چنینی نیاز به شکل خاصی از زندگی را دارد که بی گمان پیروی از آن تنها برای بخش اندکی از مردم قابل حصول است
2. این نوع خاص از معرفت ، غیر قابل استاندارد سازی ، غیر قابل کلاسه بندی ، غیر قابل پیش بینی است و فاقد هیچ نوع تضمینی برای دسترسی به مقصود است . مشاهده می شود که دو نفر با وجود طی مراحل یکسان از این نظر زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند که این به خاطر اختلاف در ذات و طبایع انسان هاست
3. معرفت شهودی قابل اثبات نیست و به عنوان دلیل و برهان برای برتر شمردن یا اثبات چیزی قابل کاربرد نیست . قبول ندارید ؟ همین جا یک نفر ادعا کند که یک امر شهودی را برای هر کسی که مایل باشد آشکار خواهد کرد
4. جهت گیری کلی دین به سمت هدایت آحاد جامعه ی بشری بوده و بنابراین تنها و بهترین راه ، ارائه ی مدلی از معرفت و دانش است که نواقص و کم و کاستی های معرفت شهودی را که در بندهای پیش به آن اشاره شد نداشته باشد
آقای سمیعمعرفت و علم شهودی ، دربرگیرنده ی محدودیت ها و شاید بشود گفت ویژگی هایی ست که آن را در مرتبه ی پایین تری نسبت به معرفت عقلی قرار می دهد :
1. معرفت شهودی قابل انتقال ، آموزش و درک توسط دیگران نیست ( مگر این که آن دیگران هم یه چنان مدلی از معرفت دست پیدا کنند ) و چون کسب معرفت های این چنینی نیاز به شکل خاصی از زندگی را دارد که بی گمان پیروی از آن تنها برای بخش اندکی از مردم قابل حصول است
2. این نوع خاص از معرفت ، غیر قابل استاندارد سازی ، غیر قابل کلاسه بندی ، غیر قابل پیش بینی است و فاقد هیچ نوع تضمینی برای دسترسی به مقصود است . مشاهده می شود که دو نفر با وجود طی مراحل یکسان از این نظر زمین تا آسمان با هم تفاوت دارند که این به خاطر اختلاف در ذات و طبایع انسان هاست
3. معرفت شهودی قابل اثبات نیست و به عنوان دلیل و برهان برای برتر شمردن یا اثبات چیزی قابل کاربرد نیست . قبول ندارید ؟ همین جا یک نفر ادعا کند که یک امر شهودی را برای هر کسی که مایل باشد آشکار خواهد کرد
4. جهت گیری کلی دین به سمت هدایت آحاد جامعه ی بشری بوده و بنابراین تنها و بهترین راه ، ارائه ی مدلی از معرفت و دانش است که نواقص و کم و کاستی های معرفت شهودی را که در بندهای پیش به آن اشاره شد نداشته باشد
باسمه تعالی
باسلام:
1-اگرچه معرفت شهودی قابل انتقال نیست ولی این مطلب دلیل نمی شود از حیث ارزش، کم اهمیت جلوه کند همان طور که قبلا بیان شد در معرفت شهودی حسی مثلا احساس درد کردن قابل انتقال به دیگری نیست ولی حتی یک بچه ،یک فرد بی سواد هم می داند که احساس درد کردن بالاتر از توصیف درد کردن است
2-درمعرفت شهودی از راه قلب هم باید گفت اتفاقا همه انسانها می توانند از راه تزکیه وتقوا به این مهم دست پیدا کنند وانسان این قابلیت را دارد که دراین راه قدم بردارد
تعالوا را شنو ازحق تعالی
ترا دعوت نموده سوی بالا
چو بودی مر تعالوا را تولایق
تعالوا آمدت از قول صادق
برخلاف فرشتگان الهی که با همه قربی که دارند ،ولی قابلیت تکامل را ندارند لذا در قرآن کریم سوره صافات آیه 164 از زبان ملائکه می خوانیم(ومامنا الاله مقام معلوم) پس انسان است که با در گیری جنگ نفس وعقل در وجودش می تواند گوی سبقت را حتی از ملائکه برباید ویا حتی از حیوان هم پایین تر قرار بگیرد
مثلا شما یک تاملی در زندگی مرحوم کربلایی کاظم عوام،بی سواد ،کم حافظه بنمایید که چگونه با مراعات کردن تزکیه وتقوا کارش به جایی رسید که به یک باره شد حافظ کل قرآن وقرآن را از راه کشف وشهود قلبی فرا گرفت به نحوی که حتی قران را از آخر به اول می خواند در عین حال که بی سواد بود
در نتیجه راه کشف وشهود قلبی برای همه باز است منتها به شرطی که انسان در راه تزکیه وتقوا قدم بگذارد واتفاقا این راه ،کامل بودن دین مبین اسلام رامی رساند که کشف مجهولات را منحصر در حس وعقل نکرده بلکه راه برای ترقی بیشترباز نموده است و در نهایت همه انسانها چه باسواد چه بی سواد با مراعات دستورات دینی وتزکیه وتقوا این قابلیت را دارند که از راه قلب ودل به بخشی از حقایق این عالم دست پیدا کنند
ادامه دارد.......
معرفت عرفانى، معرفتي است شهودي و حقيقي كه در باطن ذات عالم مستقر شده است و عرض ذايل چون علوم رسمي (علوم حاصل از برهان و نتيجه ترتيب مقدمات و تنظيم قياسات) نيست.(13).
ادامه دارد....
پی نوشت:-
[/color][/font]
عرض بنده به خلاصه ترین شکل ممکن این است :
معرفتی استثنایی ، خاص ، غیر قابل تعمیم ، عیر قابل استانداردسازی ، غیر قابل تضمین ، غیر قابل اندازه گیری هرگز ارزش معرفتی را که بر خلاف موارد فوق قابل تعمیم به آحاد بشر است ندارد . برای انسان های عاقل ، نیکبختی و بهزیستی " نوع بشر " ملاک است نه درک شهودی فلان کس در پستوی خانه اش .
عرض بنده به خلاصه ترین شکل ممکن این است :معرفتی استثنایی ، خاص ، غیر قابل تعمیم ، عیر قابل استانداردسازی ، غیر قابل تضمین ، غیر قابل اندازه گیری هرگز ارزش معرفتی را که بر خلاف موارد فوق قابل تعمیم به آحاد بشر است ندارد . برای انسان های عاقل ، نیکبختی و بهزیستی " نوع بشر " ملاک است نه درک شهودی فلان کس در پستوی خانه اش .
باسمه تعالی
باسلام:
اتفاقا جالب اینجاست بدانید که راه کشف وشهود قلبی که ابزار آن وراه رسیدن به آن به تعبیر قران کریم تزکیه وتقواست ((وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ).عنکبوت 69
راهی است عام وبرای نوع بشرچون این همه توصیه وسفارشی که در شریعت بر تزکیه نفس وتقوا شده است وحتی آخرین آیه ای که بر پیامبر اسلام (صلی الله علیه وآله وسلم)نازل شده است که کانه عصاره تبلیغ 124 هزار پیامبر وفشرده تمام کتب آسمانی است آیه 281سوره بقره(وَ اتَّقُوا يَوْماً تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ ما كَسَبَتْ وَ هُمْ لا يُظْلَمُون)هم توصیه به تقوا می کند اگر ملاحظه بفر مایید مخاطبینش عام است وصحبت از افراد خاصی نشده است
البته چه مفدار افراد در این راه قدم می گذارند و موفق می شوند یک بحث دیگری است و آن،بر می گردد به اینکه چه مقدار انسان هنر داشته باشد در این مسیر پیروز شود
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست /در باغ لاله روید ودر شوره زار ،خس
مانند اینکه راه عقل که ابزار و وسیله آن برهان واستدلال است برای همه باز است، منتها عده ای موفق نمی شوند در این راه قدم بگذارند وبی سواد باقی می مانند ولی این،دلیل نمی شود که این راه از عمومیت خود بیافتد
واتفاقا عرفان اسلامی هیچ تلازمی به در پستوی خانه بودن ندارد بلکه عرفان اسلامی شخصیتی مانند حضرت امام(ره)راتربیت می کند که در دل جامعه است ورهبر یک انقلاب است وعارف است
عرفان اسلامی شخصیتی مانند مرحوم حبوبی(ره)از شاگردان مرحوم ملا حسینقلی همدانی (ره)راتربیت می کند که رهبری 90 هزار عراقی را برعلیه استعمار پیر انگلستان به عهده می گیرد وعارف است
که این بزرگان تربیت شده مکتبی هستند که در راس خود عارفی مانند حضرت امیر علیه السلام را دارد که آن حضرت در دل اجتماع بود ودر عین حال در درجه اول عرفان قرار داشت
شما خوب است احوالات بزرگانی مانندمرحوم شیخ رجبعلی خیاط که به این همه مقامات بلند عرفانی رسید را بخوانید که این شخص که یک خیاط بودخودش سبب روشن شدن چشم یرزخی اش را خویشتن داری خود درمقابل خواست نا مشروع دختر عموی خود بیان می کند
ویا اگر به جناب ابن سیرین که یک شاگرد بزاز در مدینه بود هنر تعبیر خواب داده می شود همان یوسفی مشرب عمل کردن او در مقابل خواسته نامشروع زنی از زنان مدینه بود
پس در نتیجه راه کشف وشهود قلبی راهی است اتفاقا برای نوع بشر ،واستاندارد آن تزکیه وتقواست وقابل اندازه گیری ،که هرچه ما در مسیر شریعت بیشتر قدم بگذاریم ومقید باشیم به تزکیه وتقوا ،بیشتر معارفی از عالم غبب بر قلب ما وارد می شود