۩۞۩ هیئت عاشقان ثارالله انجمن گفتگوی دینی ۩۞۩

تب‌های اولیه

1087 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

تا اینجا ثابت شد که حضرت علی اصغر نامش عبدالله است و نیز هنگام شهادت کودک شیرخواری بیش نبوده است؛ اما در مورد اینکه آیا شش ماهه بوده است (آنگونه که مشهور شده است) یا نه؛ دانش نامه امام حسین علیه السلام می نویسد:

باید توجّه داشت آنچه مكرّر شنیده مى شود كه آن كودك ، شش ماهه بوده ، سند معتبرى ندارد. منشأ این سخن ، احتمالاً نسخه منتشر شده مقتل ضعیف منسوب به ابو مِخنَف باشد كه در آن آمده : «از عمر او (على اصغر) شش ماه گذشته بود» . گفتنى است كه این سخن ، نه تنها در هیچ منبع معتبرى نیامده است ؛ بلكه در نسخه خطى اى از همین كتاب نیز ـ كه در كتاب خانه تخصّصى حدیث (قم / دار الحدیث) ، موجود است ـ این جمله نیامده است البته گزارشى از «یك ساله بودن» وى ، در تاریخ بلعمى آمده است .(3)

چگونگی شهادت علی اصغر علیه السلام

سید بن طاووس (ره) در کتاب الملهوف خود می نویسد:

هنگامى كه حسین علیه السلام، شهادت جوانان و محبوبانش را دید، تصمیم گرفت كه خود به میدان برود و ندا داد: «آیا مدافعى هست كه از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله، دفاع كند؟ آیا یكتاپرستى هست كه در باره ما از خدا بترسد؟ آیا دادرسى هست كه به خاطر خدا، به داد ما برسد؟ آیا یارى دهنده اى هست كه به خاطر خدا، ما را یارى دهد؟»

پس صداى زنان، به ناله برخاست. امام علیه السلام، به جلوى درِ خیمه آمد و به زینب علیهاالسلام فرمود: «كودك خُردسالم را به من بده تا با او، خداحافظى كنم» .

او را گرفت و مى خواست او را ببوسد كه حَرمَلة بن كاهِل ، تیرى به سوى او انداخت كه در گلویش نشست و او را ذبح كرد .

امام علیه السلام به زینب علیهاالسلام فرمود: «او را بگیر !» سپس، كف دستانش را زیر خون [ گلوى او ]گرفت تا پُر شدند. خون را به سوى آسمان پاشید و فرمود: «آنچه بر من وارد مى شود، برایم آسان است؛ چون بر خدا پوشیده نیست و در پیش دید اوست» .

امام باقر علیه السلام [در باره آن خون] فرموده است: «از آن خون، یك قطره هم به زمین، باز نگشت.»(4)

شیخ مفید (ره) می نویسد:

حسین علیه السلام جلوى خیمه نشست . فرزندش عبداللّه بن حسین را كه خُردسال بود، برایش آوردند . امام علیه السلام ، او را در دامانش نشانْد . مردى از بنى اسد ، او را با تیرى زد و ذبحش كرد . حسین علیه السلام ، خون او را گرفت و هنگامى كه كفِ دستش پُر شد ، آن را بر زمین ریخت . سپس گفت : «پروردگارا ! اگر یارىِ آسمانى ات را از ما دریغ داشتى ، آن را براى جاى بهترى قرار بده و انتقام ما را از این مردم ستمكار ، بگیر» سپس ، آن كودك را آورد و كنار كشتگان خاندانش قرار داد.(5)

تذكرة الخواصّ به نقل از هشام بن محمّد می نویسد :

وقتى حسین علیه السلام دید كه آنها بر كُشتن او پافشارى مى كنند، قرآنى را گرفت و آن را باز كرد و بر سرش نهاد و ندا داد : «كتاب خدا و نیز جدّم محمّد ، فرستاده خدا ، میان من و شما [ ، داورى كند ] . اى مردم ! براى چه خونم را حلال مى شمرید ؟!»
همچنین حسین علیه السلام به سوى یكى از كودكانش كه از تشنگى مى گریست ، رفت . او را بر سرِ دست گرفت و گفت :

یا قَومِ ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ

«اى قوم ! اگر بر من رحم نمى كنید ، بر این كودك ، رحم كنید» .

در این حال، مردى از آنان، تیرى به سوى او انداخت و ذبحش كرد. حسین علیه السلام مى گریست و مى‌گفت: «خدایا ! میان ما و گروهى كه ما را دعوت كردند تا ما را یارى دهند، امّا ما را كُشتند، داورى كن» .

در این هنگام، از آسمان، ندایى رسید: «او را وا گذار اى حسین ، كه او را در بهشت، شیر مى دهند».(6)



خوارزمى در مقتل الحسین علیه السلام می نویسد :

حسین علیه السلام هنگامى كه با فاجعه[ ى از دست دادن] خاندان و فرزندانش رو به رو شد و جز او و زنان و كودكان و فرزند بیمارش كسى نمانْد، ندا داد: «آیا مدافعى هست كه از حرم پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دفاع كند؟ آیا یكتاپرستى هست كه در حقّ ما، از خدا بهراسد؟ آیا فریادرسى هست كه به امید خدا، به داد ما برسد؟ آیا یاورى هست كه به خاطر پاداش خدا، به ما كمك كند ؟»

صداى زنان، به گریه و ناله، بلند شد . حسین علیه السلام ، به جلوى درِ خیمه آمد و گفت: «على، كودك خردسال را ، به من بدهید تا با او خداحافظى كنم» .

كودك را به او دادند . امام علیه السلام او را مى بوسید و مى گفت : «واى بر این مردم كه طرفِ دعوایشان، جدّ توست !» .

همان هنگام كه كودك در دامان حسین علیه السلام بود، حَرمَلة بن كاهِل اسدى، تیرى به سوى او پرتاب كرد و او را در دامان ایشان ذبح كرد. حسین علیه السلام، خون او را گرفت تا آن كه كفِ دستش پُر شد. سپس، آن را به سوى آسمان پاشید. سپس، حسین علیه السلام از اسبش فرود آمد و با دسته شمشیرش، چاله اى براى او كَنْد و او را به خونش آمیخته كرد [و به خاك سپرد] و بر او درود فرستاد.(7)

در بيان شهادت حضرت علی اصغر (ع)

پس حضرت بر در خيمه آمد و به جناب زينب سلام الله عليه فرمود كودك صغيرم را به من سپاريد تا او را وداع كنم، پس آن كودك معصوم را گرفت و صورت به نزد او برد تا او را ببوسد كه حرمله بن كامل اسدی لعين تيری انداخت و بر گلوی آن طفل رسيد و او را شهيد كرد. و باين مصيبت اشاره كرده شاعر در اين شعر:

وَ مُنْعَطِفِ اَهْوي لِتَقْبيلِ طِفْلِهِ
فَقَبَّلَ مِنْهُ قَبْلهُ السَّهْمُ مَنْحَراً

پس آن كودك را به خواهر داد، زينب سلام الله عليه او را گرفت و حضرت امام حسين عليه السلام كفهاي خود را زير خون گرفت همينكه پر شد به جانب آسمان افكند و فرمود سهل است بر من هر مصيبتي كه بر من نازل شود زيرا كه خدا نگران است.

سبط ابن جوزي در تذكره از هشام بن محمد كلبي نقل كرده كه چون حضرت امام حسين عليه السلام ديد كه لشكر در كشتن او اصرار دارند قرآن مجيد را برداشت و آنرا از هم گشود و بر سر گذاشت و در ميان لشكر ندا كرد:

بَيْني وَ بَيْنَكُمْ كِتابُ الله وَجَدّدي مُحَمّّدٌ رَسُولُ اللهِ صَلّي الله عَلَيْه و الِهِ.

اي قوم براي چه خون مرا حلال مي‌دانيد آيا من پسر دختر پيغمبر شما نيستم؟ آيا به شما نرسيد قول جدم در حق من و برادرم حسن عليه السلام.

هذانِ سَيّدِا شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّهِ.

در اين هنگام كه با آن قوم احتجاج مي‌نمود ناگاه نظرش افتاد به طفلي از اولاد خود كه از شدت تشنگي مي‌گريست حضرت آن كودك را بر دست گرفت و فرمود:

يا قَوْمُ اِنْ لَمْ تَرْحَمُوني فَارْحَمُوا هذا الطّفْلَ.

اي لشكر اگر بر من رحم نمي‌كنيد پس بر اين طفل رحم كنيد، پس مردي از ايشان تيري به جانب آن طفل افكند و او را مذبوح نمود. امام حسين عليه السلام شروع كرد به گريستن و گفت اي خدا حكم كن بين ما و بين قومي كه خواندند ما را كه ياري كنند بر ما پس كشتند ما را، پس ندائي از هوا آمد كه بگذار او را يا حسين كه از براي او مرضع يعني دايه‌ايست در بهشت.

در كتاب احتجاج مسطور است كه حضرت از اسب فرود آمد و با نيام شمشير گودي در زمين كند و آن كودك را به خون خويش آلوده كرد پس او را دفن نمود.

طبري از حضرت ابوجعفر باقر عليه السلام روايت كرده كه تيري آمد رسيد بر گلوي پسري از آن حضرت كه در كنار او بود پس آن حضرت مسح مي‌كرد خون را بر او و مي‌گفت:

اَلَلّهَمَّ احْكُمْ بَيْنَنا وَ بَيْنَ قَوْم دَعَوْنا لِيَنْصُرُونا فَقَتَلُونا.

تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد
هیچ کس حدس نمی زد که چنین سر برسد

پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات
یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟

با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره
چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد

خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت
حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟

خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی
بگذارید به سن علی اکبر برسد

دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما
دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد

شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی
شیر در سینه بی کودک مادر برسد

زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید
تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد

علی رضا لک


شهادت حضرت علی اصغر (ع)

یکی ازمصائب نا گوار وسوزناک واقعه کربلا شهادت حضرت علی اصغرعلیه السلام است نقل شده: که روزی (کمیت) شاعرمعروف به حضور حضرت صادق علیه السلام رسید،
حضرت فرمود:
یا کُمَیتُ اَنشِدنی فی جَدِّیَ الحسین (ع) فَلما اَنشَدَ کُمَیتُ اَبیاتاً فی مُصیبه الامام علیه السلام بَکیَ الامام بُکاء ًشدیداً وبَکَت النِّسوه و اهل حریمه وصَحنَ فی حجرا تهن
کمیت ! درباره جد ما حسین (ع) شعری بگو، همزمان با سرودن شعر، امام صادق به شدت گریه کرد با نوان وا هل خانه نیز در اتاق خودشان ناله زدند واشک ریختند.
اِذ خَرجت جارِیَه مِن خَلفِ الَّستر مِن حُجَرات الحَرم وفی یَدِها طفلٌ صغیر رَضیعٌ فَوَضَعَته فی حِجرِ الاِمام فاَشتَدَّ حینئذٍ بُکاء الامام فی غایهِ الاِشتداد وعَلا صَوته الشریف و عَلَت اَصواتُ النِّساء الطاهرات خلف الاَستارِِمِن الحجرات
در این زمان بانویی که کودک شیر خواری به دست داشت از اتاق بیرون آمده و کودک را در دامان امام علیه السلام قرارداد، گریه امام این بار بیشتر شده وصدای شریفشان بلند شد وبانوان در خانه نیز به صدای بلند گریستند.
ظاهرأ منظور از این کار یا دآوری شهادت علی اصغر وسنگدلی قاتل وی حرمله بن کا هل اسدی بوده است.



تلخ تر از مرگ



مرحوم حا ئری ما زندرا نی در کتاب معالی السبطین آورده که:ازبقرا ط حکیم پرسیدند در ذائقه ا نسان چه چیزی ازمرگ تلخ تر است؟
گفت:تلخ تر از مرگ در ذائقه ا نسان کریم این است که از شخص لئیم حاجتی بخوا هد
فَما حال الحسین الکریم بن الکریم حینَ رَفع رَضیعَه علی یَدیه و طَلب لَه جُرعَه مِنَ الماء مِن اللؤماء اللُّعَناء اَهل الکوفه
پس چگونه بود حال حضرت حسین، این کریم فرزند کریم آن زمانی که کودک شیر خوار خود راروی دو دست بلند کرد و برایش جرعه آب ،از کوفیان پست ولعنت شده خواست

کیفیت شهادت علی اصغر(ع)



وَلَمّا رَأی الحُسین علیه السلام مَصارِعَ فَتَیانِهُ وَاَحَِبَّته عَزَمَ علی لِقاءِ الْقَوم بِمُهجَته و نادی هَل مِن ذابٍّ یَذُبُّ عَن حرم رسول الله صلی الله علیه وآله، هَل مِن مُوحِّد یَخافُ الله فینا، هَل مِن مُغیثٍ یُغیثُنا یَرجُو الله بِاِ غاثَتِنا هَل مِن مُعین
یَرجوا ما عِندِ الله فی اعانَتِنا ، فَارْتَفعت اَصوات النِّساء بِالعَویل فَتَقَدَّم اِلی بابِ الْخَیمه و قال لِزینَبَ ناوِلینی وَلَدیَ الصَّغیرَ حَتّی اُوَدِّعه فَأخَذَه واَو ما اِلَیه لِیُقَبِّله فَرَماهُ حَرمَلهُ بنُ الکاهِلِ الاَسَدی لَعنَه الله تعالی بِسَهم فَوقع فی نَحرِه فَذَبَحَهُ، فَقال لِزِیْنَب خُذیهِ ثُمَّ تَلَقّی الدَّمَ بِکَفَّیه فَلما اِمْتَلأتا رَمی بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ ثُم قالَ هَوَّن علی ما نَزَلَ بی اَنَّهُ بِعَین الله.

با به شهادت رسیدن جوانان بنی هاشم ویاران حضرت حسین علیه السلام، امام خود، با تمام وجود برای رزم با دشمن، به سویشان رفت در حا لیکه با نگ می زد:آیا مدافعی هست که از حرم رسول خدا صلی الله علیه وآله دفاع گند؟آیا موحدی هست که به خا طرما از خدا بترسد؟ آیا فریاد رسی هست که با امید به خدا به فریادما برسد؟آیا یاوری هست که با امید به آنچه در نزد خداست به یاری ما بشتابد؟ در این هنگام از میان بانوان در خیمه شیونی بر خاست پس امام علیه السلام به کنار خیمه رفته وخطاب به زینب فرمود کودکم را بیاور تا با او خدا حا فظی کنم

حضرت کودک را گرفت تا ببوسد در این زمان حرمله بن کاهل اسدی لعنه الله علیه به سوی او انداخت تیر به گلویش نشست وآن را برید پس حضرت به زینب فرمود او را بگیر. سپس خون را در هردودست جمع کرده و به سوی آسمان پاشید وفرمود:آنچه بر من وارد آمد برایم آسان است، چون در محضر خدا است.

قالَ الْباقِرُ عَلیه السلام : فَلَم یَسقُط مِن ذلکَ الدَّمِ قَطرَه الی الارض
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمود: که قطره ای از آن خون بر زمین نیفتادو
وقال اِبنُ نما: ثُم حَمَلَه فَوَضَعه مَعَ قَتلی اَهْلبَیته
سپس امام علیه السلام علی اصغر را برده ودر کنار شهدای بنی هاشم قرار داده.

شهادت علی اصغر به روایت ابی مخنف



زمانیکه حضرت امام حسین (ع) با ام کلثوم در باره علی اصغر سخن می گفت او عرض کرد قدری آب برایش تهیه کن
حضرت طفل را گرفت وسوی مردم بردوفرمود:شما برادرم و فرزندا نم ویارا نم را کشتید وغیر از این طفل کسی با قی نمانده ، او مثل ما هی از آب جدا شده می ماند شربتی از آب به وی بدهید.
طفل از این گوش تا آن گوش گلویش بریده شد آنگاه طفل را بر گرداندو خون بر سینه اش جاری بود، در خیمه گذاشت و مطالبی فرمود که حاکی از شکایت مردم به خداوند متعال بود.

در زيارت ناحيه مقدسه، درباره اين کودک شهيد، آمده است: "السلام على عبد الله بن ‏الحسين، الطفل الرضيع، المرمى الصريع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح‏ بالسهم فى حجر ابيه، لعن الله راميه حرملة بن کاهل الاسدى‏". و در يکى از زيارتنامه‏ هاى ‏عاشورا آمده است:" و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به"

منبع:بنیاد دعبل خزاعی

آنقدر توان در بدن مختصرت نیست
آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست

بر شانه بینداز خودت را که نیفتی
حالا که توانایی از این بیشترت نیست

"فرمود: حسینم، به خدا مسخره کردند
گفتند:مگر صاحب کوثر پدرت نیست

گفتی که مکش منت این حرمله ها را
حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست

حالا که مرا می بری از شیر بگیری
یک لحظه ببین مادر من پشت سرت نیست؟"

تو مثل علی اکبری و جذب خدایی
آنقدر که از دور و برت هم خبری نیست

آنقدر در ان لحظه سرت گرم خدا بود
که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست

این بار نگه دار سرت را که نیفتد
حالا که توانایی از این بیشترت نیست

***علی اکبر لطیفیان***


کيفيّت شهادت طفل شيرخوار امام حسين (ع)»

نويسنده: محسن رنجبر



از مصائب بزرگ روز عاشورا و حوادث مسلّم اين روز، شهادت طفل شيرخوار امام حسين(عليه السلام) است كه توسط سپاه عمر سعد با كمال بى رحمى و در آغوش امام(عليه السلام) به شهادت رسيد. در برخى منابع كهن، از نام اين طفل، سخنى به ميان نيامده، اما در برخى ديگر با نام عبدالله بن الحسين يا عبدالله رضيع از او ياد شده است.

هم چنين بسيارى از منابع، در باره سن او سكوت كرده اند. از طرف ديگر، برخى مورخان و مقتل نگاران، اصل تير خوردن و شهادت او را به اختصار بيان كرده و بعضى ديگر گفته اند كه در كنار خيمه در آغوش امام(عليه السلام) هدف تير قرار گرفت. گروه سوم، گزارش كرده اند كه امام(عليه السلام) او را در برابر سپاه كوفه گرفت و تشنگى او را مطرح كرد و در اين هنگام روى دست امام(عليه السلام) با تير دشمنان به شهادت رسيد.

اينك ابتدا نام و سن اين طفل و سپس كيّفيت شهادت او را با استناد به منابع قديمى (كه برخى، از برخى ديگر گرفته اند يا يك گزارش را يكى به اختصار و ديگرى به تفصيل آورده است) بررسى مى كنيم و در پايان به نقد تحليل يكى از محققان معاصر در اين باره مى پردازيم.




نـام كودک



منابع تاريخى، نام اين طفل را گوناگون نوشته اند؛ در برخى منابع از او (بدون ذكر نام) تعبير به «صبى» شده،2 چنان كه در روايتى، امام باقر(عليه السلام) نيز از اين طفل، تعبير به «صبى» كرده است.3 دسته اى از منابع نيز با عنوان «صغير»4 از او ياد كرده اند. فضيل بن زبير (از اصحاب امام باقر(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام)) هم به صراحت نام او را عبدالله ضبط كرده است.5 ابومخنف در خبرى كه از حُمَيد بن مسلم نقل كرده، به نقل از برخى، نام او را عبدالله دانسته است،6 اما در جاى ديگر، به صراحت نام او را مى آورد.7 مورخان و رجال شناسان بعدى، همانند محمد بن حبيب بغدادى8 (م 245 ق)، بلاذرى9 (م 279 ق)، ابونصر بخارى10(زنده تا 341 ق)، ابوالفرج اصفهانى11 (م 356 ق) طبرانى12 (م 360 ق)، قاضى نعمان مصرى13 (م 363 ق)، بلعمى14 (م 363 ق)، شيخ مفيد15 (كه بيشترين گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل كرده است) و به پيروى او، طبرسى16 و شيخ طوسى17 به صراحت نام او را عبدالله نوشته اند. بسيارى از منابع متأخر نيز با همين نام از او ياد كرده اند.18

ابن اعثم (م 314ق) نخستين مورخى است كه از طفل شيرخوار با نام «على» ياد كرده و از او با نام «علىٌ فى الرضاع» تعبير كرده است.19 خوارزمى (م 568 ق) نيز (كه بسيارى از مطالب مقتل خود را از ابن اعثم گرفته) از او به «علىٌ الطفل» (بدون ذكر اصغر) تعبير كرده است.20

اما تا جايى كه بررسى ها نشان مى دهد، اولين كسى كه نام يكى از فرزندان امام(عليه السلام) را (افزون بر على اكبر و امام چهارم(عليه السلام) و عبدالله) «على اصغر» دانسته است ، طبرى شيعى21 (از علماى قرن چهارم) است. پس از او ابن خشاب بغدادى22(م2 567 ق) و ابن شهرآشوب23 (م 588 ق) نام اين طفل را «على اصغر» نگاشته اند. و از آن پس، اين اسم به برخى از منابع متأخرتر، راه يافته است.


خورشید چه عاشقانه پیمان می داد
در وادی طوفان بلا جان می داد
آن روز معلم شهادت، چه غریب
با نای بریده درس ایمان می داد


***

گل غنچه ای از سلاله حیدر بود
افسوس که مثل غنچه ای پرپر بود
آن ظهر عطشناک چه غوغایی کرد
آن مرد که نام کوچکش اصغر بود

احمدزاده

تا ابد جلوه گَه حقّ و حقيقت سر توست‏
معنى مكتب تفويض على اكبر توست‏ اى حسينى كه تويى مظهر آيات خدا
اين صفت از پدر و جدّ تو در جوهر توست‏ درس مردانگى عبّاس به عالم آموخت‏
ز آن كه شد مست از آن باده كه در ساغر توست‏ طفل شش ماهه تبسّم نكند، پس چه كند؟
آن كه بر مرگ زند خنده على اصغر توست‏ اى كه در كرببلا بى كس و ياور گشتى‏
چشم بگشا و ببين خلق جهان ياور توست‏ (بأبى أنتَ و أُمّي) كه تويى مكتب عشق‏
عشق را مظهر و آثار على اصغر توست‏ اى حسينى كه به هر كوى عزاى تو بپاست‏
عاشقان را نظرى در دَمِ جان پرور توست‏ خواست «مهران» بزند بوسه سراپاى تو را
ديد هر جا اثر تير ز پا تا سر توست‏

«احمد مهران»

اگر امام حسین ـ علیه السلام ـ در آن لحظه سخت، علی اصغر را در آغوش می گیرد، برای اعلام مظلومیّت اهل بیت به جهانیان و برای رسیدن هر چه بیشتر ندای عاشورا به جهان و جهانیان است نه برای آب خواستن.

در این مقاله دو نکته در مورد حضرت علی اصغر مورد بررسی قرار می گیرد یکی مطالبی خلاصه در مورد مادر باکرامت آن حضرت و یکی مسئله طلب آب کردن امام حسین علیه السلام برای فرزند ششماهه اش .
مادر حضرت علی اصغر که بود؟
مادرش حضرت رباب دختر امرءالقیس بود.

روزی امیر مومنان علی بن ابی‌طالب (علیه السلام) با امّرء القیس گفت‌وگو می‌کردند که وی به امام فرمود: یا اباالحسن، من سه دختر دارم. محیاة را به شما تزویج می‌كنم، و سلمی را به حسن، و رباب را به حسین.

این رباب مادر حضرت سكینه و علی اصغر می باشد. (قمقام زخّار: 2/653، نفس المهموم/527)
هشام كلبی گوید:‌« رباب از بهترین و فاضل ترین زنان بود».
و پدر رباب از اشراف واز خانواده بزرگ عرب بود، كه نزد امام منزلتی بسزا و مكانتی لایق داشت. (قمقام زخّار: 2/654)
ابن اثیر نقل می كند؛ بعد از شهادت امام (علیه السلام)، رباب را همراه اسرا به شام بردند چون به مدینه برگشت، عدّه ای از اشراف قریش از او خواستگاری كردند،او قبول نكرد و فرمود:‌«‌ بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) پدر شوهری نگیرم».

سبط ابن جوزی گوید:‌ رباب بعد از امام حسین (علیه السلام) یكسال زنده بود، زیر سقف نمی‌رفت و درآفتاب می‌ماند، سپس از غصّه فوت نمود. (فرسان الهیجاء/270؛ نفس المهموم/528)

آوردن علی اصغر شیر خوار در مقابل لشكر یزید توسط امام حسین (علیه السلام) التماس بود یا اتمام حجت؟

امام حسین ـ علیه السلام ـ از همسرش «رباب» دختر امرء القیس دو فرزند داشته، یكی سكینه خاتون و دیگری عبدالله كه لقب او علی اصغر بوده و كودكی صغیر بوده است (شش ماهه) و در آغوش پدرش به شهادت رسید.[1] از این کودک،با عنوانهای شیرخواره،ششماهه،باب الحوایج،طفل رضیع و...یاد می‏شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمی است که در ارتباط با او آورده می‏شود.

درباره شهادت حضرت علی اصغر ـ علیه السلام ـ نقل ها بسیار متفاوت و متزلزل است كه در ذیل به بعضی از آنها اشاره می كنیم:

1ـ بعضی نقل ها حاكی از آن است كه امام به خیمه آمد، فرزندش را نزد او آوردند و آن حضرت طفل را در دامان خود نشانید، در این اثناء مردی از بنی اسد تیری پرتاب كرد و آن طفل را به شهادت رساند.[2]

همانطور كه ملاحظه می فرمایید در این قول معروف كه مختار بزرگانی چون شیخ مفید[3] است، هیچگونه نامی از تشنگی علی اصغر برده نشده تا چه رسد به اینكه گفته شود امام درخواست آب برای او نمود.

2ـ بعضی نوشته اند كه بعد از شهادت حضرت عباس، امام حسین ـ علیه السلام ـ گفت آیا كسی هست كه مقداری آب برای این طفل بیاورد كه او طاقت تشنگی را ندارد، علی اكبر كه در آن زمان 17 سال داشت بلند شد و گفت من می روم آب می آورم و رفت وارد شریعه شد و مقداری آب آورد، امام خواست آب را به طفل بخوراند وقتی طفل آماده آشامیدن آب شد، تیر مسمومی آمد و قبل از اینكه علی اصغر آب بیاشامد بر گلوی او نشست و او را به شهادت رساند.[4]

این نقل اولا اشكالش این است كه گفته شده بعد از شهادت عباس، حضرت علی اكبر رفت آب آورد، در صورتیكه طبق نقل مقاتل، علی اكبر قبل از حضرت عباس به شهادت رسید، چون او اولین شهید از بنی هاشم بوده است.[5] و ثانیاً: از این نقل بر می آید (در صورت صحت) كه امام از دشمن درخواست آب نكرده، بلكه از اصحاب خود خواسته بروند آب بیاورند.

3ـ بعضی نقل كرده اند كه چون امام دید سپاه كوفه در ریختن خون او اصرار میورزند، قرآن را گرفته و آنرا باز كرد و روی سر نهاد و فریاد برآورد: بین من و شما كتاب خدا و جدم رسول الله حكم كند، ای قوم، خون مرا به چه چیزی حلال می شمارید؟ در این حال امام ـ علیه السلام ـ نظر كرد و طفلی را دید كه از تشنگی می گرید او را روی دست گرفته و گفت: ای جماعت! اگر به من رحم نمی كنید، به حال این كودك شیر خوار، رحم كنید. در این اثناء مردی از سپاه كوفه با تیری آن كودك بی گناه را به قتل رساند.[6]

[FONT=microsoft sans serif]IMAGE(http://img.tebyan.net/big/1391/08/143167237562435981178128312125023222498.jpg)
[FONT=microsoft sans serif]
4ـ بعضی نوشته اند، ام كلثوم علی اصغر را نزد امام حسین ـ علیه السلام ـ آورد و گفت: برادر جان این طفل سه روز است كه آب نیاشامیده است، مقداری آب برای او تقاضا كن، امام رو به لشكر كوفه كرد و فرمود:
ای قوم! برادر و اولاد و یاران مرا كشتید، فقط این طفل باقی مانده است كه از تشنگی دست و پا می زند در حالی كه هیچ گناهی ندارد او را به سوی شما آورده ام پس قطره ای آب به او بیاشامید.[7]
5ـ بعضی نوشته اند، بعد از اینكه ام كلثوم آن حرف را به امام گفت، امام رو به كوفیان چنین فرمود:
ای شیعیان آل ابی سفیان اگر مرا گناهكار می دانید به این كودك گناهی نتوانید بست، او را آب دهید كه از شدت عطش شیر در پستان مادرش خشكیده است.[8]
ملاحظه می فرمائید در نقل سوم با كنایه و در دو نقل آخری با صراحت گفته شده كه امام از دشمن درخواست آب نمودند، ولی این نقل ها نمی تواند صحیح باشد، چون:
اولا: گفته شده كه ام كلثوم به امام گفت سه روز است این كودك آب نیاشامیده است، در صورتی كه طبق نقل كتب معتبر در شب عاشورا، امام حسین ـ علیه السلام ـ و یارانش آب در اختیار داشتند كه بعنوان شاهد دو نقل را ذكر می نمائیم.
الف) شیخ مفید در ارشاد چنین نقل می كند: امام سجاد ـ علیه السلام ـ می فرماید، شبی كه پدرم در صبح آن شهید شد من در خیمه بودم و عمه ام زینب از من پرستاری می كرد، پدرم به خیمه رفت و جَون غلام ابوذر كه در تعمیر اسلحه استاد بود شمشیر پدرم را صیقل می داد و شنیدم پدرم این اشعار را زمزمه می كرد. «این روزگار اف بر دوستی تو باد كه از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب چه بسیار دوستان را می كشی و در كشتن هم عوض و بدل نمی پذیری و...».
[FONT=microsoft sans serif] امام سجاد ـ علیه السلام ـ می فرماید:[FONT=microsoft sans serif] «چون اشعار را شنیدم دانستم كه بلا نازل شده و پدرم تن به شهادت داده لذا گریه گلویم را گرفت اما سكوت را رعایت نمودم» بعد در دنباله دارد كه «عمه ام زینب كه این را شنید خود را به امام رسانید و گفتگویی بین حضرت امام حسین ـ علیه السلام ـ و خواهرش ردّ و بدل شد. حضرت زینب بیهوش شد امام حسین ـ علیه السلام ـ آب به صورت خواهر پاشید و او را به حال آورد».[9] ملاحظه می فرمائید كه امام آب در اختیار داشته كه به صورت خواهرش آب پاشید. [FONT=microsoft sans serif]

ب) شب عاشورا امام، حضرت علی اكبر را با بیست، سی نفر سواره و بیست نفر پیاده فرستاد تا آب آورند و خود اشعاری را خواند (همان اشعاری كه در نقل شیخ مفید بود) آنگاه روی به یاران خود نمود و فرمودند: برخیزید آب بنوشید كه این آخرین توشه شماست، و وضو گرفته و غسل كنید و لباسهای خود را بشوئید تا كفن شما باشد.[10]

ثانیاً از اینها كه بگذریم امام حسین ـ علیه السلام ـ اهل این جور درخواستها نبوده است، شهید مطهری درباره اینكه آیا ابا عبدالله ـ علیه السلام ـ تقاضای آب از دشمن كرده است یا نه؟ می فرماید: باور نكنید كه ابا عبدالله چنین درخواستی كرده باشد، حسین اهل این جور درخواستها نبود، بلكه او در مقابل لشكر دشمن می ایستد و فریاد می كند:
مردم كوفه آن ناكس پسر ناكس، آن زنا زاده پسر زنازاده فرمانده كل شما، آن كسی كه به فرمان او آمده اید به من گفته است كه از این دو كار یكی را انتخاب كن یا شمشیر یا تن به ذلت دادن، آیا من تن به ذلت بدهم، هیهات كه زیر بار ذلت بروم.[11]

ثالثاً: اگر امام حسین ـ علیه السلام ـ در آن لحظه سخت، علی اصغر ـ علیه السلام ـ را در آغوش می گیرد، برای اعلام مظلومیّت اهل بیت به جهانیان و برای رسیدن هر چه بیشتر ندای عاشورا به جهان و جهانیان است نه برای آب خواستن.

حاصل آنكه در میان نقل های مختلفی كه در این زمینه شده ما هم به تبعیت از بزرگانی چون شیخ مفید، طبرسی و شهید مطهری نقل اول را قبول داریم و نقل های دیگر علاوه بر اینكه متنشان متزلزل است در شأن امام حسین ـ علیه السلام ـ نیست و لذا قابل قبول نمی باشد.

[FONT=microsoft sans serif]خون مقدسی که به زمین بازنگشت[FONT=microsoft sans serif]
[FONT=microsoft sans serif]

[FONT=microsoft sans serif]IMAGE(http://img.tebyan.net/big/1391/08/13222618916316145141442449202265119111497.jpg)


[FONT=microsoft sans serif] از مصائب بزرگ روز عاشورا و حوادث مسلّم این روز، شهادت طفل شیرخوار امام حسین(علیه السلام) است
كه توسط سپاه عمر سعد با كمال بى رحمى و در آغوش امام(علیه السلام) به شهادت رسید.
در برخى منابع كهن، از نام این طفل، سخنى به میان نیامده،
اما در برخى دیگر با نام عبدالله بن الحسین یا عبدالله رضیع از او یاد شده است.
هم چنین بسیارى از منابع، در باره سن او سكوت كرده اند
.


[FONT=microsoft sans serif] از طرف دیگر، برخى مورخان و مقتل نگاران، اصل تیر خوردن و شهادت او را به اختصار بیان كرده و بعضى دیگر گفته اند كه در كنار خیمه در آغوش امام(علیه السلام) هدف تیر قرار گرفت.
گروه سوم، گزارش كرده اند كه امام(علیه السلام) او را در برابر سپاه كوفه گرفت و تشنگى او را مطرح كرد و در این هنگام روى دست امام(علیه السلام) با تیر دشمنان به شهادت رسید. در این مجال بر ان آمدیم تبرکی به قلم خود ببخشیم و از آن حضرت بگوییم.


تسلیت خدا در شهادت علی اصغر (ع)


می گویند که در تنها مصیبتی که از عالم بالا و از سوی خداوند متعال به امام حسین(ع) تسلیت گفته شد، مصیبت حضرت علی اصغر(ع) بود.


در ارتباط با نحوه شهادت فرزند شیر خوار امام حسین(ع) "عبد الله رضیع یا علی اصغر" چند نقل وجود دارد، از جمله:

الف. ایشان خطاب به خواهرشان زینب (س) فرمودند: فرزند کوچکم را به من بده تا با او خداحافظی کنم. سپس او را گرفته و برای بوسیدنش خم شد که ناگاه حرمله با تیری او را هدف قرار داده و تیرش به گلوی آن شیرخوار اصابت کرده، او را به شهادت رساند.

حضرت پس از مشاهده این ماجرا، پیکر این شهید کوچک را به خواهرش زینب داده و سپس دو دستان خود را پر از خون فرزندش کرده و آن را به سمت آسمان پاشیده و فرمود: چون در برابر چشمان خدا هستم، تحمل تمام این مشکلات برایم آسان است!

امام باقر (ع) فرمودند: از خون پاشیده شده به طرف آسمان، قطره ای به زمین برنگشت. [1]

شاید برخی صاحبان ذوق، برنگشتن خون این طفل شیرخوار را نشانه تسلیت پروردگار به امام حسین (ع) ارزیابی کرده باشند.

ب. امام حسین(ع) متوجه شد که فرزند کوچکش از تشنگی بی­تاب و گریان شده و به همین دلیل او را در مقابل سپاه دشمن بر فراز دستان خود گرفته و فرمود: ای مردم اگر به من رحم نمی­کنید، دلتان برای این طفل بسوزد!

در این هنگام یکی از افراد سپاه دشمن، با تیری این کودک را هدف قرار داده و او را به شهادت رساند. امام با دیدن این صحنه، گریان شده و به پروردگار عرضه داشت: خدایا! تو خود بین ما و این گروه که با وعده یاری و کمک، ما را دعوت کرده و اکنون ما را می­کشند، قضاوت کن!

بعد از این سخنان، ندایی از غیب رسید که ای حسین! به فکر کودکت نباش که اکنون دایه­ ای در بهشت در اختیار او بوده و به او شیر خواهد داد. [2]

در صورت پذیرش چنین نقلی، این سخن غیبی را می­توان تسلیتی از جانب پروردگار به امام حسین(ع) دانست.

---------------------
[1] سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص 117، انتشارات جهان، 1348 ش.

[2] سبط بن جوزی، تذکرة الخواص، ص 227، منشورات الرضی، قم، 1418 ق

از مقام شاه مظلومان کسی آگاه نیست

چون کسی آگه ز اسم اعظم الله نیست

ای دل ار خواهی خدا بینی برو در کربلا

کز زمین کربلا تا عرش چندان راه نیست...

خوانمت امروز در میدان جنگ
آن زمان بارد
به رویم تیغ و سنگ
امتحانم کن
که چون عاشق شدم
بی کفن، بی سر
تو را لایق شدم...
مهر تو گردد به جان من فزون
چون ببینم کودکانم غرق خون....
کو قیامت تا تماشایم کند
کو توانی تا که حاشایم کند....
پس به تسبیح در رکوع آمد به ناز
گفت: یا رب ! من حسینم در نماز...
گویدش یا رب: ذبیح تو منم
پاره پاره..قطعه قطعه این تنم...
هر نفس ذکرم فقط نام تو باد
مستِ مست از دُردی جام تو باد
تن که ارزان است...گو جان میدهم...
هر چه خواهی تو بگو....آن میدهم
هر
چه
خواهی
تو
بگو
آن
میدهم...

الی یوم القیامة " های زیارت عاشورا
سند محکم دیگری ست

که ثابت می کند
عاشورا در همه ی زمان ها جاری ست
و هر انسانی را در هر زمانی کربلایی ست؛
یک دو راهی

که او باید میان یاری حق و غضب خداوند یکی را انتخاب کند
اگر عباس نیستی
اگر حبیب نبودی
حر باش
به خدا

او سر تمامی کشتگان راه حق را بر دامن گرفت

حتی توبه کردگان را...

محرم که می شود...

دل خیلی ها وسعت می گیرد ، بی نهایت می شود
به بهانه ی غم بی نهایت تو
***
محرم که می رود

دل بعضی ها عظیم می ماند
و آنکه در آسمانها و زمین نمی گنجد
مهمان دل مومنانه ی انها می ماند
***
محرم فرصت پرواز است
فرصت اوج گرفتن
وسعت گرفتن دل
جایگاه خدا شدنش

فرموده است حضرت صادق هر آنکسی



گریان جدّ ما شده با من برادر است



در حج و در عبادت و در سجده‌های شب




گریه کن حسین شریک پیمبر است

ما سینه زنان رسم جنون باب نمودیم

جان و سر خود هدیه به ارباب نمودیم


از عمق درون ناله و فریاد نمودیم

با سینه زدن زلزله ایجاد نمودیم

سعی کن حرص و طمع خانه خرابت نکند

غافل از واقعه روز حسابت نکند


ای که دم می زنی از عشق حسین بن علی

آنچنان باش که ارباب جوابت نکند

جانـت بـه کــویــر تفتــه دریـا بخشید

هفتاد و دو گل ، به متن صحرا بخشید


بـــا جلـــوه ی کــربـلای عـاشـورایی

خـون تــو بـه رنگ سرخ معنا بخشید

بر نیزه ، سری به نینوا مانده هنوز



خورشید ، فرا ز نیزه ها مانده هنوز




در باغ سپیده ، بوته بوته گل خون



از رونق دشت کربلا مانده هنوز

کسی چون من گل پرپر نبیند

گلـوی پـاره اصغـر نبینـد

بدست خویش کندم قبر او را

که این قنداقه را مادر نبیند

ضریح تو داره عطر گل یاس



نوازش های دستت میشه احساس



کی میدونه آقا پر میشه شاید



شبا سقا خونه ات با مشک عباس

علـــم را بـــر زمــیــــن بگـــذارم، اما...
تـــو را دســـت خـــدا بســپارم، اما...
به چشمم تیر زد آن قوم، ای عشــق!
کـــه دســـت از دیـــدنت بردارم، اما...

چشم امید عالم و آدم به دست توست
باب الحسین هستی و پرچم به دست توست
ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا
ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا
ام البنین و فاطمه با قامتی کمان
اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

اصغر که به چهره از عطش ، رنگ نداشت
یارای سخن، با من دل تنگ نداشت

یا رب تو گواه باش، شش ماهه من
شد کشته ی ظلم و ، با کسی، جنگ نداشت

بابا دو بخش دارد ...

بخشی در صحرا افتاده ...

بخش دیگر روی نیزه قرآن می خواند ...


من زائر سرزمین عشقم دلداده نازنین عشقم
کن تماشا جان من از آتش غم شعله ور شد
موجی زدریا مانده ام، رفتند و تنها مانده ام
دلربا و مه جبینی تو برترین ساقی زمینی
ای عشق بی نهایت آقام آقام اباالفضل
نکش پاتو رو خاکا، نزن آتیش به جونم
دخترم گریه نکن، آسمونت آبی شده
شده غصه نصیبم، میا کوفه حبیبم
هر قدم قافله سوی خزان می رود
جان اخا نباشد بر این لبم جوابی
ما زتبار علی، هر دو گل زینبیم
اولاد زینبین، شیران هاشمی
ای یادگار من جان برادرم
تا سر زدی در قلب شب
ولدی اِی علی جان
وا غریبا وا غریب

حسینی بمان و حسینی بمیر
امیری حسین ونعم الامیر

میکنم هر روز و شب این زمزمه
خانه ات آباد یابن الفاطمه(س)

بی حسین بن علی احساس پیری می کنم

نی که پیری بلکه احساس حقیری می کنم

گفت سائل از چه رو محکم به سینه می زنی؟

گفتم از آینه ی دل گردگیری می کنم

نازم آن آموزگاری را که در یک نصف روز
دانش‌آموزان عالم را همه دانا کند
ابتدا قانون آزادی نویسد بر زمین
بعد از آن با خون هفتاد و دو تن امضا کند

فریاد بزن که کربلا ماتم نیست
میراث حسین، درد و داغ و غم نیست

جان مایه نهضت حسینی این است:
هر کس که به ظلم تن دهد، آدم نیست

آب . بابا . باران
آن مرد در باران (تیر) ...!
آن مرد آفتاب آورد...!
آن مرد در باران (تیر) با اسب آمد!
اما....
آن سوی میدان....
آن مرد دیگر....
آب خورد...
آن مردها آب خوردند...
حتی...
حیوان ها آب خوردند...!!!
بابا آب ندارد ...!!!
عمو هم آب ندارد...!!!
من آب ندارم!
بچه ها آب ندارند...!
و زمزمه تمام اهل حرم این بود آنروز...
العطش العطش العطش

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود

خورشید نیزه ها سر عباس می شود

تو ماهی و از نور و صفالبریزی
دریایی و در کام عطش میریزی
دستان تو هرروز اگر قطع شوند
با نام علی ( ع ) دوباره برمی خیزی

انگار که شهر شام دعوا شده بود
یا بازی بین سنگ و سرها شده بود
از تک تک کوچه هایشان سیلی خورد
طفلی که سه ساله بود و زهرا شده بود

شاید که تیر سینه من را هدف گرفت

از چه گلوی تو به سه شعبه سپر شده؟

این ساقه ی لطیف که با بوسه می شکست

حالا دو نیم از لب تیز تبر شده

آن دشـت معـطر شده از یـاس تـو بـود
او برگ گلی شبیه احساس تو بود

دستی که گرفت دست بی دستان را
سقای بدون دست عباس تو بود

یا حسین
آقا بیا که ما ز غمت گریه می کنیم
ماه عزاست بر حرمت گریه می کنیم
شکر خدا که دل به عزا خانه بار یافت
ماه بکاست ما به غمت گریه می کنیم
دل ها برای روزتو آماده می شوند
ما بهر دیدن علمت گریه می کنیم
ای خون ما حلال قدومت در این عزا
خون جای اشک بر قدمت گریه می کنیم
تا کی غلاف صبر، کند منع ذوالفقار
هر دم به حسرت دو دمت گریه می کنیم
می آیی وبدون ملاقات می روی
آقا به این عبور کمت گریه می کنیم
خوردی قسم به مادر پهلو شکسته ات
تا حشر هم به این قسمت گریه می کنیم
ای راز دار فاطمه برگرد چاره کن
ما از غم غدیر خمت گریه می کنیم
دشمن به آل تو چه ستمها روا نمود
با تو به آل محترمت گریه می کنیم
از ما حضور عمه ی مظلومه ات بگو
عمری برای قد خمت گریه می کنیم