به الله پناه می برم از شر کذابین... در ص 110 که اصلا چنین نیست و در صفحه 134 از لسان حضرت محمد -ص- می گوید: اناء سید ولد آدم و علی سید العرب!!!
[سوره الأنعام (6): آيات 122 تا 123]
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (122) وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها لِيَمْكُرُوا فِيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (123)
ترجمه:
122- آيا كسى كه مرده بود سپس او را زنده كرديم و نورى بر او قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد، اينچنين براى كافران اعمال (زشتى) كه انجام مىدادند تزيين شده است (و زيبا جلوه كرده).
123- و همچنين در هر شهر و روستايى بزرگان گنهكارى قرار داديم (افرادى كه همه گونه قدرت در اختيارشان گذارديم اما آنها از آن سوء استفاده كرده و راه خطا پيش گرفتند) و سرانجام كارشان اين شد كه به مكر (و فريب مردم) پرداختند ولى تنها خودشان را فريب مىدهند و نمىفهمند
بنده در مورد هیچ حدیثی نظر شخصی نداده و نمی دهم، همه را به گواه نویسندگان آنان بررسی می کنیم که در کتابشان در مورد حدیثی که آورده اند چه می گویند.
اگر هم میبینی بعضی را بررسی می کنم و بعضی را بررس نمی کنم دلیلش این است که بنده یک تنه دارم با کل سایت طرف صحبت می شوم و نمی تواتم وقت بگذارم تا فقط 1 مورد را که دوست عزیزی 30 تا منبع مختلف آورده را یکی یکی بررسی کنم.
من به عنوان نمونه از آن 30 عدد 5-6 تا را بررسی می کنم
تشکر میکنم از شما مطلبی آوردم در مورد تحریفات بزرگان شما مطالعه بکنید .یعنی تحریف چیز خاصی نیست و حدیث را دست کاری کردن در منابع شما تعجب ندارد در صفحه قبل مطالعه کنید
به گفته دوستمون کتابی که در دست شما هست از همان قانون تبعیت میکند ما از منابع اصلی سند میآوریم نه از منابعی که تحریف کردند و در دست شما قرار دادند صفحه قبل توضیح داده شده.
مثل این میمونه که ما از تورات میاوریم یهودی ها از کتاب ویرایش شده خودشون میگن نه فلان چیز در کتاب وجود ندارد و کتاب تحریف شده خودشان را سند حساب میکنند
مگر منابعی که عکس انداختن کاربر ammarshia خودشون نوشتن یا عالمان شیعه دستکاری کردن میفرمایید صحیح نیست کتابهای خودتان هست و خودتان نوشتید حالا احتمالا اونی که دست شماست شیطنتی توش انجام شده و ویرایش شده به نفع خودتان دلیل بر درست بودن نیست .
در این موردم نظری ندادید خوشحال میشیم نظرتونو بدونیم
هرگز نگفته است مولای تمام مومنین است، بلکه گفته آقای اعراب است.
اولا که در اکثر بقریب کل آن مدارک لفظ ولی آمده تو این دوتا رو آوردی؟؟؟؟
محمد(ص) چی بگه قبول کنی. علی مولاست؟ به مولا میگی دوست بگه سید میگی آقا خب بعد میگی چرا بشما میگوییم کافر اعتقادی...
تو میگی نگفته مولا؟؟؟؟؟؟؟؟ در کل کتب اهل سنت آمده فهذا علی مولا
وتشکر از دوستان که احادیث صحیح و معاضد وموید یکدیگر از منابع عامه را آوردند اما در مورد اسناد حدیثی که امام علی (ع) را سید بشر معرفی کرده اند یک حدیث را امام ابوعبدالله حاکم نیشابوری در مستدرکش آورده که اسنادی صحیح دارد وهیچ مشکلی ندارد فقط بنظر معاندین ، ممکن است پسر برادر یکی از راویان که شیعه بوده این حدیث را داخل در کتاب معمر کرده باشد !!!!!
صحيح على شرط الشيخين و أبو الأزهر بإجماعهم ثقة و إذا تفرد الثقة بحديث فهو على أصلهم صحيح
و بررسی اسناد احادیث صحیح و حسن در مناقب مولا علی (ع) :
سيوطي که از استوانههاي علمي اهل سنت است که وقتي از دنيا رفت گفتند: علم در زير خاکها دفن شد.
ايشان ميگويد:
ابن عساکر از ابن عباس نقل کرده است که آنچه که درباره اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است در حق احدي نازل نشده است و ابن عباس گفته است که:
وأخرخ ابن عساكر عن ابن عباس قال نزلت في على ثلثمائه آية.
تاريخ الخلفاء ، ج1 ، ص 172 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج2 ، ص373
اين که علامه مجلسي نيست که به باد فحش و استهزاء بگيريد. علامه حلي نيست
همچنين طبراني که متوفاي 360 است در کتاب معجم کبير خود که ميگويند احاديث، صحيح و معتبر را انتخاب کرده است نقل ميکند از عکرمه از ابن عباس ميگويد:
ما أَنْزَلَ اللَّهُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِلا عَلِيٌّ أَمِيرُهَا وشَريفُهَا وَلَقَدْ عَاتَبَ اللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ، صلى اللَّهُ عليه وسلم في غَيْرِ مَكَانٍ وما ذَكَرَ عَلِيًّا إِلا بِخَيْرٍ.
هر کجا يا ايها الذين امنوا آمده است علي بن ابي طالب(ع) به عنوان اميرالمؤمنين و شريف المؤمنين در آن مطرح است در چند جاي قرآن خداي عالم اصحاب پيغمبر را مورد عتاب قرار داده است و مذمت کرده است و قرآن علي(ع) را جز به خوبي ياد نکرده است.
آقاي ابن ابيحاتم که متوفاي 327 است اين روايت را ذکر کرده است. تفسير ابن أبي حاتم ، ج1، ص 196
آقاي ابن حجر عسقلاني در کتابي که در رد شيعه نوشته است همين روايت را مطرح کرده است.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص 372
[center]السلام علیک یا امیرالمومنین(ع) شهید السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) شهید السلام علیک یا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع) شهید [/center]
ابن تيميه ميگويد:
وقد وضع بعض الكذابين حديثا مفترى أن هذه الآية نزلت في علي لما تصدق بخاتمه في الصلاة وهذا كذب بإجماع أهل العلم بالنقل. منهاج السنة النبوية ، ج2 ، ص 30
بعضي از دروغگويان يک حديث دروغي درست کردهاند و افترايي زدهاند که اين آيه 55 سوره مائده در حق علي (ع)نازل شده است هنگامي که علي(ع) انگشترش را در نماز به سائل داده است و اين دروغ استبه اجماع اهل علمي که آگاهي در نقل دارند.
حتماً اين آقا در آينه نگاه کرده است و قيافه خودش را ديده است و تصور کرده است که تمام دنيا در اين آينه جمع شده است و براي همين ايشان ادعاي اجماع کرده است.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و ميگويد:
اجمع أهل العلم بالنقل على أنها لم تنزل في علي بخصوصه.
منهاج السنة النبوية ، ج7 ، ص 11
درباره علي(ع)چيزي از قرآن نازل نشده است و علي(ع)انگشتري در نماز نداده است و اهل علم به حديث عقيده دارند اين داستان دروغ و ساختگي است.
و همین ابن تیمه در جاي ديگر ميگويد:
وجمهور إلامة لم تسمع هذا الخبر.
منهاج السنة النبوية، ج7 ، ص 17
جمهور امت اسلامي چنين روايتي را نشنيدهاند.
بعد در جاي ديگري ميبيند که تعداد زيادي از مفسرين و مورخين و 18 نفر از، صحابه و بيش60 نفر از علماء بزرگ اهل سنت اين قضيه را نقل کردهاند،
أما أهل العلم الكبار أهل التفسير مثل تفسير محمد بن جرير الطبري و بقي بن مخلد و ابن أبي حاتم فلم يذكروا فيها مثل هذه الموضوعات.
منهاج السنة النبوية ، ج7، ص 13
اما اهل علمي که خيلي بزرگ هستند مثل ابن جرير طبري و ابن ابي حاتمکه جعليات را نقل نميکنند،اين روايت را نقل نکردهاند.
در آنجا ميگويد:
اجماع امت است همچنين چيزي نقل نشده است
در اينجا ميگويد:
اگر بقيه نقل کرده باشند ابن جرير طبري و ابن ابي حاتم که نقل نکرده است و اينها آدمهايي هستند که موضوعات را نقل نميکنند.
ابن ابي حاتم در تفسير خود از سلمة بن کهيل نقل ميکند: حدثنا أبو سعيد الأشج ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال ، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال : تصدق علي بخاتمه وهو راكع فنزلت انما وليكم الله ورسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون. تفسير ابن أبي حاتم ، ج4، ص 1162 اميرالمؤمنين(ع) انگشترش را در حال رکوع، صدقه داد و سپس اين آيه نازل شد.
ابن تيميه خلع، صلاح شد؛ يعني معلوم شد که چقدر دروغگو است که ميگويد: ابن ابي حاتم نقل نکرده است؛ ولي معلوم شد که ابن ابيحاتم نقل کرده است.
اين روايت از ابو سعيد اشج از فضل بن دکين از ابو نعيم احول از موسي بن قيس حضرمي از سلمة بن کهيل بوده است.
ما تک تک اينها را رويشان کار ميکنيم.
ابن ابي حاتم:
خود ابن تيميه ميگويد:
من العلماء الأكابر الذين لهم في الإسلام لسان صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.
منهاج السنة النبوية ، ج7، ص 179
ابن ابي حاتم جزء کساني است که در اسلام زبان راست دارند و تفسير اينها متضمن رواياتي است که قابل اعتماد در تفسير است.
اين شهادت مسئله را تمام ميکند؛ يعني ابن ابي حاتم که نقل کرد مسئله تمام ميشود؛ ولي ما براي اينکه قضيه را واضحتر کنيم بيشتر بررسي ميکنيم.
خود ابن ابيحاتم در مقدمه کتاب خود ميگويد:
من در اين کتابم، صحيحترين خبر را از نظر سند و شبيهترين متن به واقعيت را آوردهام:
فتحريت اخراج ذلك بأصح الاخبار اسنادا ، وأشبهها متنا ،
تفسير ابن أبي حاتم - ابن أبي حاتم الرازي، ج1، ص 14
ابو سعيد اشج:
آقاي ذهبي ميگويد:
ثقة إمام أهل زمانه.
الكاشف، ج1، ص 558
ثقه است و امام اهل زمان خود بوده است.
ابن حجر هم ميگويد: ثقة.
تقريب التهذيب، جلد1، صفحه 497 ثقه است.
فضل بن دکين: آقاي ابن حجر ميگويد: ثقة ثبت وهو من كبار شيوخ البخاري. تقريب التهذيب - ابن حجر ، ج2، ص 11 ثقه است و مورد اعتماد است و از بزرگان اساتيد بخاري است.
موسي قيس حضرمي:
يحيي بن معين ميگويد: ثقة. الجرح والتعديل، ج8، ص 157 ثقه است. ذهبي ميگويد: ثقة شيعي. الكاشف، ج2، ص 307 ثقه است و شيعي است.
سلمة بن کهيل: يحيي بن معين ميگويد: ثقة. تهذيب الكمال - المزي ، ج11، ص 315 ثقه است. عجلي ميگويد: كوفي تابعي ثقة. تهذيب الكمال - المزي، ج11، ص 315 تابعي است وثقه است. محمد بن سعد، صاحب طبقات ميگويد: كان ثقة. تهذيب الكمال - المزي، ج11، ص 315 ثقه است. ابو زرعه ميگويد: ثقة. تهذيب الكمال - المزي، ج11، ص 316 ثقه است. ابو حاتم هم ميگويد: ثقة. تهذيب الكمال - المزي ، ج11، ص 316 ثقه است.
آقاي ابن تيميه و پيروان ابن تيميه که از او به شيخ الاسلام تعبير ميکنيد!، يک مقدار خجالت بکشيد و حيا کنيد و اين قدر درباره اميرالمؤمنين(ع) جفا نکنيد، گذشت آن زماني که جولان بدهيد و هر جنايتي نسبت به اميرالمؤمنين(ع) داشته باشيد.
از عتبة بن ابي حکيم آورده است که ميگويد:
6549 حدثنا الربيع بن سليمان المرادي ، ثنا أيوب بن سويد عن عقبة بن أبي حكيم في قوله : انما وليكم الله ورسوله والذين امنوا قال : علي بن ابى طالب.
تفسير ابن أبي حاتم ، ج4، ص 1162 مراد از اين آيه علي بن ابي طالب(ع) است.
سند روايت:
ربيع بن سليمان مرادي: ابن حجر ميگويد: ثقة. تقريب التهذيب، ج1، ص 1883 ثقه است.
ايوب بن سويد: آقاي عسقلاني ميگويد: صدوق يخطىء تقريب التهذيب، ج1، ص 607 صدوقي است که خطا هم کرده است،
البته ما 50 مورد از اساتيد بخاري را داريم که به آن کثير الخطاء ميگويند.
آقاي حاکم نيشابوري در روايتي که ايوب سويد در آن است ميگويد: هذا حديث، صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه. المستدرك - الحاكم النيسابوري، ج2، ص 198
عتبة بن ابي حکيم: يحي بن معين ميگويد: ثقة. تهذيب الكمال - المزي، ج19، ص 301 ثقه است.
حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي ، قال : ثنا أيوب بن سويد ، قال : ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية : إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا قال : علي بن أبي طالب.
اين آيه در حق علي(ع) نازل شده است
جامع البيان عن تأويل آي القرآن - محمد بن جرير الطبري، ج6، ص 390
سند آن: ابن جرير طبري: ذهبي ميگويد: كان ثقة، صادقا حافظا رأسا في التفسير إماما في الفقه والإجماع والاختلاف. سير أعلام النبلاء ، ج14، ص 270 ثقه و، صادق و حافظ است و در تفسير يک رأس است و در فقه امام است.
اسماعيل بن إسرائيل الرملي: ابن ابي حاتم ميگويد: كتبنا عنه وهو، صدوق. الجرح والتعديل، ج2 ، ص 529
ايوب بن سويد: ابن حجر ميگويد: صدوق يخطىء. تقريب التهذيب، ج1، ص 607
عتبة بن ابي حکيم: در سند قبل هم بود در اينجا هم آمده است.
آیا اگر این روايت سندا، صحيح نباشد، !!!!!!ابن تيميه ميگويد:
تفسير ابن جريج و ابن جرير الطبري و محمد بن أسلم الطوسي و ابن أبي حاتم من العلماء الأكابر الذين لهم في الإسلام لسان، صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير. منهاج السنة النبوية ، ج7، ص 178 و 179 تفسير ابن جريج و ابن جرير طبري و ابن ابي حاتم از علماء و اکابري که لسان، صدق دارند و تفسيرشان متضمن رواياتي است که قابل اعتماد است.
[CENTER][FONT=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین(ع) شهید [FONT=Arial Black] [FONT=Arial Black]السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) شهید [FONT=Arial Black] [FONT=Arial Black]السلام علیک یا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع) شهید
مدرک اجماع اهل سنت بر اين که اين آيه در حق اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است[/CENTER]
[FONT=arial black]آقاي آلوسي که سلفي است و وهابيت هم قبولش دارند، ميگويد:
[FONT=arial black]وغلب الأخباريين على أنها نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه.
[FONT=arial black]روح المعاني، ج6، ص 167
[FONT=arial black]غالب محدثين و خبرنگاران ميگويند: که اين آيه 55 سوره مائده در حق علي(ع) نازل شده است.
[FONT=arial black]باز ميگويد: [FONT=arial black]والآية عند معظم المحدثين نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه.
[FONT=arial black]روح المعاني، ج6، ص 186
[FONT=arial black]آقاي عضد الدين ايجي که از استوانهها و فرسان کلام اهل سنت است که متوفاي 756 است ميگويد:
[FONT=arial black]وقد أجمع أئمة التفسير على أن المراد بالذين يقيمون الصلاة إلى قوله تعالى وهم راكعون علي فإنه كان في الصلاة راكعا فسأله سائل فأعطاه خاتمه فنزلت الآية. [FONT=arial black]المواقف للإيجي ، ج3، ص 614
[FONT=arial black]اجماع دارند پيشوايان تفسير بر اينکه مراد «الذين يقيمون الصلاة تا آنجايي که ميفرمايد وهم راکعون» علي عليه السلام است؛ چون در نماز در حال رکوع سائلي از علي(ع) تقضاي کمک کرد و حضرت علي(ع) انگشترش را به او داد و اين آيه نازل شد.
[FONT=arial black]آقاي ابن حجر در مورد عضد الدين ايجي ميگويد:
[FONT=arial black]وكان إماما فى المعقول قائما بالأصول والمعانى والعربية مشاركا فى الفنون. [FONT=arial black]الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، ج3، ص 110
[FONT=arial black]امام در معقولات است و به پا دارنده اصول شريعت است و در فنون ديگر هم تسلط دارد.
[FONT=arial black]آقاي تفتازاني که متوفاي 793 است، ادله شيعه را درباره نزول آيه 55 سوره مائده در حق اميرالمؤمنين(ع) را مطرح ميکند و هيچ رد و نقدي هم ندارد.
[FONT=arial black]شرح المقاصد في علم الكلام، ج2، ص 288
[FONT=arial black]ابن حجر هم درباره تفتازاني ميگويد: [FONT=arial black]الامام العلامة. [FONT=arial black]الدرر الکامنة جلد 4، صفحه 350 [FONT=arial black]يعني آدم منبري و آخوند و عادي نبوده است.
[FONT=arial black]آقاي جرجاني اتفاق مفسرين را نقل ميکند و ادله شيعه را رد ميکند؛ ولي در مورد ادعاي اجماع، هيچ حرفي نميزند. [FONT=arial black]شرح المواقف في علم الکلام جلد 8، صفحة360
[FONT=arial black]سخاوي هم درباره سيد جرجاني ميگويد: [FONT=arial black]علامة دهره. [FONT=arial black]الضوء اللامع لأهل القرن التاسع - شمس الدين السخاوي، ج5، ص 329 [FONT=arial black]علامه دهر بوده است و امام در جميع امور عقليه و غير عقليه بوده است.
[FONT=arial black]همين طور قوشجي اين عبارت و ادله شيعه را بر نزول اين آيه در حق اميرالمؤمنين(ع) نقل و نقد ميکنند؛ ولي اجماع را نقل ميکنند و رد نميکنند.
[FONT=arial black]توجه:
[FONT=arial black]با توجه به اين قضيه، اجماع مفسرين در نزول آيه در حق اميرالمؤمنين(ع)، ثابت است.
[FONT=arial black]اگر اجماع را هم رد کنيم آقاي آلوسي باصراحت ميگويد:
[FONT=arial black]اين آيه در حق اميرالمؤمنين سلام الله عليه نازل شده است و اين مسائل به قدري واضح و روشن است که من گمان نميکنم نيازي بر دليل در اين زمينه داشته باشيم.
[FONT=arial black]روايتي است از اميرالمؤمنين سلام الله عليه که ميفرمايد:اين آيه در حق خودش نازل شده استدر کتاب معرفة العلوم الحديث جلد 1، صفحة 102 و شواهد التنزيل حسکاني جلد 1، صفحه 227 وجود دارد.
[FONT=arial black]روايت ابن عباس که اين مطلب را ميگويد در کتاب کنز العمال جلد 13، صفحه 108 وجود دارد و روايت عمار در کتاب معجم الاوسط طبراني جلد 6، صفحه 218 وجود دارد.
[FONT=arial black]روايت سلمة بن کهيل در کتاب تاريخ دمشق جلد 24، صفحه 357 و روايت مجاهد در کتاب در المنثور جلد 2 وجود دارد
[FONT=arial black]روايت عتبة بن ابي حکيم و روايت سدي و روايت آقا امام باقر سلام الله عليه از نظر تفاسير طبري که متوفاي 310 يا 311 است در جامع البيان جلد 6، صفحه 389 نقل کرده است.
[FONT=arial black]جصاص از مفسران بزرگ اهل سنت است که متوفاي370 است در کتاب احکام القرآن نقل کرده است.
[FONT=arial black]علامه حسکاني، در شواهد التنزيل خود نقل کرده است.
[FONT=arial black]ابن جوزي در زاد المسير نقل کرده است.
[FONT=arial black]امام قرطبي و ابن کثير و سيوطي در تفسيرشان نقل کرده است.
[FONT=Arial Black]ويژه برنامه هماي رحمت 2 [FONT=Arial Black]استاد: حضرت آيت الله دکتر حسيني قزويني [FONT=Arial Black]18 / 05 / 1391
من که به نظرم دارید الکی زور میزنین .
چون اگه قرار بود اینا رو باور کنن ، به مناظره های علامه حلی یا سلطان الواعظین شیرازی یا امام رضا علیه السلام و حتی مامون عباسی که شیعه رو به اثبات رسوندند ، توجه میکردند ، الان سنی نداشتیم !!! جناب ohfreedom که سریال عمر رو ماه رمضون نشستید دیدید ، آیا تا بحال کتاب شبهای پیشاور را خوانده اید ؟ نظرتون چیه دربارش ؟ مثل همیشه ، حدیث نامعتبره ، ناقل جاهله ، ضعیفه ، فلانی قبول نیست ، سنش کمه ، معنی کلمه اینجا یه چیز دیگس .
مثلا تو آیه 50 سوره مریم گفته :[FONT=arial]وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا .[FONT=arial] " نه اینجا [FONT=arial]منظور اسم خوب و نیکو هست !!! "
[FONT=arial]خب انصافا یکی به من بگه ، قرآن بخواد منظورش حضرت علی باشه چی باید بگه ؟؟
[FONT=arial]واقعا چی باید بگه ؟
[FONT=arial]میگه رکوع کننده ای که صدقه میدهد [FONT=arial]، [FONT=arial]گفتید [FONT=arial]نیست . میگه علی اسم خودشو میاره ، میگه علی به این وضوح ، میگید [FONT=arial]این اون نیست . معنیش یه چیز دیگس .
ولی تا میشه " صدق الله علی العظیم " اینجا دیگه خود حضرت علی هست و نشانه شرکه و باید حذف بشه !!!
حرفای اهل تسنن متاسفانه به نظر من بازی با کلماته .
سوال: درآیه 55سوره مائده چرا"الذین یقیمون ...."آورده است مگرحضرت علی یک شخص نیست؟
پاسخ:
1- در آیه ولایت « ولی» به معنای سرپرست نیست بلکه به معنای دوست یا نصرت می باشد و «رکوع» نیز به معنای خشوع می باشد لذا ادعای شیعه مبنی بر اینکه این آیه در شان حضرت امیر المومنین علی علیه السلام است، مدعایی است بدون دلیل.
جواب:
مقدمه یکم
در مورد معانی «ولی» راغب در كتاب مفردات گفته است" ولاء" (به صداى بالاى واو) و همچنين" توالى" به اين معنا است كه حاصل شود دو چيز يا بيشتر، از يك جنس و بدون اينكه چيزى از غير آن جنس حايل شود. اين معناى لغوى ولاء و توالى است، و گاهى اين لفظ به طور استعاره و مجاز در قربى استعمال مى شود كه آن قرب از جهات زير حاصل مى گردد.
1- قربى كه از جهت مكان حاصل مي شود و گفته مي شود:" جلست مما يليه- نشستيم نزديكش".
2- قرب از جهت نسبت.
3- قرب از جهت دوستى و گفته مى شود:" ولى فلان- دوست فلانى".
4- قرب حاصل از نصرت و گفته مى شود:" ولى فلانا- يارى كرد فلان را".
5- از جهت اعتقاد. گفته مى شود:" فلان ولى فلان- هم عقيده و هم سوگند اوست". و در معناى نصرت بطور حقيقت اطلاق مى شود و همچنين در معناى مباشرت در كار و اختيار دارى در آن، و گفته مى شود:" فلان ولى لامر كذا- فلانى اختيار دار فلان كار است" و بعضى از اهل لغت گفته اند: ولايت (به صداى پائين واو) و ولايت (به صداى بالاى آن) به يك معنا است، مانند دلالت و دلالت كه هر دو به يك معنا است، و حقيقت ولايت عبارتست از بعهده گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن و" ولى" و" مولى" هر دو استعمال مى شوند در اين معنا، البته هم در معناى اسم فاعل آن، يعنى موالى (به كسر لام) و هم در معناى اسم مفعول آن يعنى موالى (به فتح لام) و به مؤمن گفته مى شود ولى اللَّه و ليكن ديده نشده كه بگويند مؤمن مولاى خداست، ليكن هم گفته مى شود" اللَّه ولى المؤمنين" و هم" اللَّه مولا المؤمنين" و نيز راغب مى گويد: اگر عرب گفت:" ولى" اگر ديدى كه خود بخود و بدون لفظ" عن" متعدى شد، بدانكه اقتضاى معناى ولايت را دارد و مقتضى است كه آن معنا در نزديكترين مواضعش حاصل شود، مثلا اگر ديديد كسى گفت:" وليت سمعى كذا" يا گفت" وليت عينى كذا" يا گفت" وليت وجهى كذا" بدانكه مراد اينست كه گوش خود يا چشم خود يا روى خود را نزديك فلانى بردم، كما اينكه در قرآن هم بدون لفظ" عن" استعمال شده، مى فرمايد:
" فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها" (1) و نيز مى فرمايد:" فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ" (2) و اگر ديدى كه با" عن" چه در ظاهر و چه در تقدير متعدى شد بدانكه اقتضاى معناى اعراض و ترك نزديكى را دارد.(3)
و ظاهرا نزديكى كذايى كه ولايت ناميده مى شود اولين بار در نزديكى زمانى و مكانى اجسام به كار برده شده آن گاه به طور استعاره در نزديكى هاى معنوى استعمال شده است. پس ظاهرا گفتار راغب در كتاب مفردات عكس حقيقت و غير صحيح بنظر مى رسد، زيرا بحث در احوالات انسانهاى اولى اين را بدست مى دهد كه نظر بشر نخست به منظور محسوسات بوده و اشتغال به امر محسوسات در زندگى بشر مقدم بر تفكر در متصورات و معانى و انحاى اعتبارات و تصرف در آنها بوده است، بنا بر اين اگر ولايت را كه قرب مخصوصى است در امور معنوى فرض كنيم لازمه اش اينست كه براى ولى قربى باشد كه براى غير او نيست مگر بواسطه او، پس هر چه از شؤون زندگى مولى عليه كه قابل اين هست كه بديگرى واگذار شود تنها ولى مى تواند آن را عهده دار شده و جاى او را بگيرد. مانند ولى ميت كه او نيز همين طور است، يعنى همانطورى كه ميت قبل از مرگش مى توانست به ملاك مالكيت انواع تصرفات را در اموال خود بكند ولى او در حال مرگ او مى تواند به ملاك وراثت آن تصرفات را بكند، و همچنين ولى صغير با ولايتى كه دارد مى تواند در شؤون مالى صغير اعمال تدبير بكند و همچنين ولى نصرت كه مى تواند در امور منصور از جهت تقويتش در دفاع تصرف كند و همچنين خداى تعالى كه ولى بندگانش است و امور دنيا و آخرت آنها را تدبير مى نمايد، و در اين كار جز او كسى ولايت ندارد، تنها اوست ولى مؤمنين در تدبير امر دينشان به اينكه وسائل هدايتشان را فراهم آورد و داعيان دينى بسوى آنان بفرستد و توفيق و يارى خود را شامل حالشان بكند، و پيغمبران هم ولى مؤمنين ند.
مثلا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ولى مؤمنين است، چون داراى منصبى است از طرف پروردگار، و آن اينست كه در بين مؤمنين حكومت و له و عليه آنها قضاوت مى نمايد، و همچنين است حكامى كه آن جناب و يا جانشين او براى شهرها معلوم مى كنند زيرا آنها نيز داراى اين ولايت هستند كه در بين مردم تا حدود اختياراتشان حكومت كنند.
پس آنچه از معانى ولايت در موارد استعمالش به دست مى آيد اينست كه ولايت عبارتست از يك نحوه قربى كه باعث و مجوز نوع خاصى از تصرف و مالكيت تدبير مى شود.(4)
مقدمه دوم: اينكه برخی مفسرین اهل سنت گفته اند «ولی» به معنای نصرت یا دوست می باشد زیرا آيه ولایت در سياق آياتى قرار دارد كه ولايت در آنها به معناى نصرت یا دوست می باشد،باید گفت آيات سابق یا اصلا چنين سياقى ندارند و اگر هم آيات سابق داراى چنين سياقى باشند اين دليل نمى شود بر اينكه در اين آيه هم به همان معنا است. توضیح اینکه كلمه ولايت در آيات سابق نمى شود به معناى نصرت باشد این است که با سياق آنها و خصوصياتى كه در آن آيات است مخصوصا جمله" بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ- آنها خود اولياى يكديگرند" و جمله" وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ- و هر كه از شما ولايت آنها را داشته باشد از آنها خواهد بود" سازگار و مناسب نيست، چون كه ولايت به معناى نصرت عقد و قراردادى بوده كه بين دو قبيله با شرايط خاصى منعقد مى شده، و اين عقد باعث نمى شده كه اين دو قبيله يكى شوند، و از عادات و رسوم و عقايد مخصوص به خود چشم بپوشند و تابع ديگرى گردند، و حال آنكه در اين آيات ولايت، امرى است كه عقد آن باعث پيوستن يكى به ديگرى است، چون مى فرمايد: و هر كه از شما ولايت آنان را دارا باشد از ايشان خواهد بود، و نيز اگر ولايت در اينجا به معناى نصرت بود معنا نداشت علت نهى از نصرت كفار را چنين معنا كند كه چون قوم فلانى (كفار) يار و مددكار يكديگرند، بخلاف اينكه اگر ولايت به معناى محبت باشد كه در آن صورت اين تعليل بسيار بجا و موجه خواهد بود، زيرا مودت مربوط به جان و دل آدمى است و باعث امتزاج و اختلاط روحى بين دو طايفه مى شود، و تاثير اين اختلاط در تغيير سنن قومى و اغماض از خصائص ملى پر واضح است. پس صحيح است گفته شود: فلان ملت و قوم را دوست نداشته باشيد تا رذائل و معايبى كه در آنها است در شما رخنه نكند و شما به آنان ملحق و از آنان نشويد، آنان وصله همرنگ هم، و دوست همند.(5)
مقدمه سوم:
آيه شريفه مورد بحث، سياقى دارد كه از آن استفاده مى شود ولايت نسبت به خدا و رسول و مؤمنين به يك معنا است، چه به يك نسبت ولايت را به همه نسبت داده است و مؤيد اين مطلب اين جمله از آيه بعدى است:" فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ" براى اينكه اين جمله دلالت و يا دست كم اشعار دارد بر اينكه مؤمنين و رسول خدا صلی الله علیه و آله از جهت اينكه در تحت ولايت خدايند، حزب خدايند و چون چنين است پس سنخ ولايت هر دو يكى و از سنخ ولايت خود پروردگار است. لذا روشن
مى شود كه منظور از" ولى" در آيه مورد بحث ولايت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است.(6)
مقدمه چهارم: رکوع در آیه با توجه به قرینه « یقیمون الصلاه» و اینکه جمله « وَ هُمْ راكِعُونَ» حال است از «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» به همان معنای اصطلاحی خود می باشد نه به معنای خشوع.
نتیجه:
با توجه به روايات بسيارى که هم از طريق شیعه و هم از طريق اهل سنت مبنی بر اينكه اين آيه در شان على بن ابى طالب علیه السلام زمانی كه در نماز انگشتر خود را صدقه داد نازل شده است، روایت شده و بنابر مقدمات فوق ثابت می شود اين آيه متضمن حكم خاصى است و شامل عموم مردم نمی باشد و آن ولایت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است.
(1) پس بزودى تو را بسوى قبله اى كه خوش آيندت باشد بر خواهيم گرداند. (2)پس بگردان روى خود را بسوى بخشى از مسجد الحرام، و هر جا كه بوديد بايد روى خود به! جانب آن بگردانيد. بقره /14. (3) مفردات راغب، ص: 534- 533.
(4) ترجمه الميزان، ج6، ص: 13
(5)ترجمه الميزان، ج6، ص: 6 (6) ترجمه الميزان، ج6، ص: 15
سوال: استدلال به این آیه، مخالف با یکی از اساسی ترین معتقدات مذهب اثنی عشری می باشد. چون همانگونه که علمای شیعه در استدلالات خود به این نکته اشاره کرده اند، کلمه «إنما» در زبان عربی برای حصر بکار برده می شود. و بدین ترتیب اگر بخواهیم این آیه را آنگونه که بزرگان شیعه می پندارند تفسیر کنیم بایستی از آنها بخواهیم امامت را تنها منحصر به علی بن ابی طالب بدانند و از اعتقاد با امامت سایر ایمه دست بکشند. و مسلم است بزرگان شیعه هرگز به قبول آنچه که خود مقرر داشته اند تن در نخواهند داد.
پاسخ: مقدمه اول: حصر بر دو گونه است: حصر مطلق، حصر نسبی. در حصر مطلق نسبت به هر چیز این حصر صحیح است مثلا تنها خدا روزی دهنده است. اما در حصر نسبی تنها نسبت به مورد ملحوظ حصر معنا پیدا می کند. مثلا در مقایسه قد یک فرد با هم کلاسیهایش می گوییم تنها فلانی بلند قد است در حالیکه نسبت به همه افراد این حصر ممکن است صحیح نباشد. مقدمه دوم: حصر دز آیه ولایت حصر نسبی است یعنی نسبت به زمان نزول آیه، ولی مردم تنها خدا و رسول و حضرت علی صلوات الله علیهما بودند.(1) مقدمه سوم: اثبات ولایت اهل بیت علیهم السلام بواسطه این آیه از دو راه نقلی و عقلی ممکن است. دلیل نقلی آن دسته روایاتی است که مراد از « ...ُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» را اهل بیت علیهم السلام معرفی می نماید.(2) و دلیل عقلی الغاء خصوصیت است.
توضیح آنکه آیه ولایت با الغاء خصوصیت شامل همه ائمه معصومین علیهم السلام می شود زیرا در امر ولایت که مربوط به اداره ی دین و دنیای مردم می باشد، حضرت علی علیه السلام نسبت به سایر ائمه اطهار علیهم السلام خصوصیتی ندارد و این حکم شامل همه ائمه معصومین علیهم السلام می شود.
الغاء خصوصیت به قول حضرت آیت الله معرفت ره یکی از کلیدهای مهم فهم قرآن است. به عنوان نمونه در آیه « فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»(3) که در مورد اهل کتاب نازل شده است، با الغاء خصوصیت مراجعه به اهل علم هر زمان استفاده می شود و مفهومش اين نيست كه تمام مردم در هر زمانى بايد به علمای اهل کتاب مراجعه نمايند، زیرا آنها در امر پرسش خصوصیتی ندارند؛ بلكه هر مساله اى را در هر زمانى بايد از آگاهان نسبت به آن مساله پرسيد، و اين مطلب روشنى است.
اگر اشکال شود که :اگر این آیه می خواست علی بن ابی طالب(علیه السلام) را پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به امامت و ولایت مسلمانان منصوب سازد آشکارا نام ایشان و یا حداقل یکی از صفات و ویژگیهای مخصوص ایشان را ذکر می کرد تا هیچگونه شک و تردیدی در مورد این مساله برای مسلمانان باقی نماند و حجت الهی بر تمام مردم اقامه شده باشد.
در پاسخ میگوئیم:
ادله عقلی و نقلی دال بر اثبات ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) آنقدر فراوان است که برای کسی که جویای حق است اندکی شک و تردید به جای نمی گذارد که این ادله را در کتابهایی همچون الغدیر علامه امینی و شبهای پیشاور و ... می توان یافت اما اگر کسانی همچون قوم بنی اسرائیل به دنبال بهانه باشند تا از امر الهی سر باز زنند، اگر در قرآن کریم تصریح به ولایت حضرت امیر (علیه السلام) هم می شد باز هم بهانه می آوردند که قرآن (العیاذ بالله) تحریف شده است!
روشن است که عدم ذکر نام حضرت علی علیه السلام در این آیه و آیات دیگر دال بر عدم دلالت آیه نسبت به ایشان نخواهد بود چرا که دلالت آیات بر دو گونه است نص و ظاهر؛ که تنها در دلالت نص، تصریح وجود دارد.
از طرفی دیگر اگر تنها دلالت نص معتبر بود، چرا علمای اهل سنت آیه 40 سوره توبه را در فضیلت خلیفه اول ذکر می نمایند در حالی که نامی از خلیفه اول در این آیه نیامده است و دلالت آیه بر خلیفه اول نص نمی باشد؟
[سوره الأنعام (6): آيات 122 تا 123]
أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ (122) وَ كَذلِكَ جَعَلْنا فِي كُلِّ قَرْيَةٍ أَكابِرَ مُجْرِمِيها لِيَمْكُرُوا فِيها وَ ما يَمْكُرُونَ إِلاَّ بِأَنْفُسِهِمْ وَ ما يَشْعُرُونَ (123)
ترجمه:
122- آيا كسى كه مرده بود سپس او را زنده كرديم و نورى بر او قرار داديم كه با آن در ميان مردم راه برود همانند كسى است كه در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد، اينچنين براى كافران اعمال (زشتى) كه انجام مىدادند تزيين شده است (و زيبا جلوه كرده).
123- و همچنين در هر شهر و روستايى بزرگان گنهكارى قرار داديم (افرادى كه همه گونه قدرت در اختيارشان گذارديم اما آنها از آن سوء استفاده كرده و راه خطا پيش گرفتند) و سرانجام كارشان اين شد كه به مكر (و فريب مردم) پرداختند ولى تنها خودشان را فريب مىدهند و نمىفهمند
تشکر میکنم از شما مطلبی آوردم در مورد تحریفات بزرگان شما مطالعه بکنید .یعنی تحریف چیز خاصی نیست و حدیث را دست کاری کردن در منابع شما تعجب ندارد در صفحه قبل مطالعه کنید
به گفته دوستمون کتابی که در دست شما هست از همان قانون تبعیت میکند ما از منابع اصلی سند میآوریم نه از منابعی که تحریف کردند و در دست شما قرار دادند صفحه قبل توضیح داده شده.
مثل این میمونه که ما از تورات میاوریم یهودی ها از کتاب ویرایش شده خودشون میگن نه فلان چیز در کتاب وجود ندارد و کتاب تحریف شده خودشان را سند حساب میکنند
مگر منابعی که عکس انداختن کاربر ammarshia خودشون نوشتن یا عالمان شیعه دستکاری کردن میفرمایید صحیح نیست کتابهای خودتان هست و خودتان نوشتید حالا احتمالا اونی که دست شماست شیطنتی توش انجام شده و ویرایش شده به نفع خودتان دلیل بر درست بودن نیست .
در این موردم نظری ندادید خوشحال میشیم نظرتونو بدونیم
محمد(ص) چی بگه قبول کنی. علی مولاست؟ به مولا میگی دوست بگه سید میگی آقا خب بعد میگی چرا بشما میگوییم کافر اعتقادی...
تو میگی نگفته مولا؟؟؟؟؟؟؟؟ در کل کتب اهل سنت آمده فهذا علی مولا
با سلام
وتشکر از دوستان که احادیث صحیح و معاضد وموید یکدیگر از منابع عامه را آوردند اما در مورد اسناد حدیثی که امام علی (ع) را سید بشر معرفی کرده اند یک حدیث را امام ابوعبدالله حاکم نیشابوری در مستدرکش آورده که اسنادی صحیح دارد وهیچ مشکلی ندارد فقط بنظر معاندین ، ممکن است پسر برادر یکی از راویان که شیعه بوده این حدیث را داخل در کتاب معمر کرده باشد !!!!!
صحيح على شرط الشيخين و أبو الأزهر بإجماعهم ثقة و إذا تفرد الثقة بحديث فهو على أصلهم صحيح
و بررسی اسناد احادیث صحیح و حسن در مناقب مولا علی (ع) :
http://hojjah.googlepages.com/f.azael.zip
فضیلت حضرت امیر(ع) :
يُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيُحِبُّهُ الله وَرَسُولُهُ.
صحيح مسلم ، ج4، ص 1871
عزيزترين و گراميترين بنده خدا بعد از نبي مکرم، صلي اله عليه وآله آن نازنين وجود است
ثعلبي نيشابوري که متوفاي 427 هجري است ميگويد:
ما نزل في أحد من القرآن ما نزل في علي بن أبي طالب.
تفسير الثعلبي ج2 ، ص 279 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 2 ، ص 373
آنچه که در رابطه با اميرالمؤمنين(ع) در قرآن نازل شده است در حق احدي نازل نشده است.
ذهبي هم وقتي به خود ثعلبي ميرسد ميگويد:
الإمام الحافظ العلامة شيخ التفسير... وكان، صادقا موثقا.
سير أعلام النبلاء ، ج17 ، ص 435 و سير أعلام النبلاء، ج17، ص 437
استاد تفسير است.
سيوطي که از استوانههاي علمي اهل سنت است که وقتي از دنيا رفت گفتند: علم در زير خاکها دفن شد.
ايشان ميگويد:
ابن عساکر از ابن عباس نقل کرده است که آنچه که درباره اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است در حق احدي نازل نشده است و ابن عباس گفته است که:
وأخرخ ابن عساكر عن ابن عباس قال نزلت في على ثلثمائه آية.
تاريخ الخلفاء ، ج1 ، ص 172 و الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة ، ج2 ، ص373
اين که علامه مجلسي نيست که به باد فحش و استهزاء بگيريد. علامه حلي نيست
همچنين طبراني که متوفاي 360 است در کتاب معجم کبير خود که ميگويند احاديث، صحيح و معتبر را انتخاب کرده است نقل ميکند از عکرمه از ابن عباس ميگويد:
ما أَنْزَلَ اللَّهُ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِلا عَلِيٌّ أَمِيرُهَا وشَريفُهَا وَلَقَدْ عَاتَبَ اللَّهُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ، صلى اللَّهُ عليه وسلم في غَيْرِ مَكَانٍ وما ذَكَرَ عَلِيًّا إِلا بِخَيْرٍ.
المعجم الكبير ، ج11، ص 264و فضائل الصحابة لابن حنبل ، ج2 ، ص 1113
هر کجا يا ايها الذين امنوا آمده است علي بن ابي طالب(ع) به عنوان اميرالمؤمنين و شريف المؤمنين در آن مطرح است در چند جاي قرآن خداي عالم اصحاب پيغمبر را مورد عتاب قرار داده است و مذمت کرده است و قرآن علي(ع) را جز به خوبي ياد نکرده است.
آقاي ابن ابيحاتم که متوفاي 327 است اين روايت را ذکر کرده است.
تفسير ابن أبي حاتم ، ج1، ص 196
آقاي ابن حجر عسقلاني در کتابي که در رد شيعه نوشته است همين روايت را مطرح کرده است.
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة، ج2، ص 372
ادامه دارد
[/font]
[center]السلام علیک یا امیرالمومنین(ع) شهید
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) شهید
السلام علیک یا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع) شهید
[/center]
ابن تيميه ميگويد:
وقد وضع بعض الكذابين حديثا مفترى أن هذه الآية نزلت في علي لما تصدق بخاتمه في الصلاة وهذا كذب بإجماع أهل العلم بالنقل.
منهاج السنة النبوية ، ج2 ، ص 30
بعضي از دروغگويان يک حديث دروغي درست کردهاند و افترايي زدهاند که اين آيه 55 سوره مائده در حق علي (ع)نازل شده است هنگامي که علي(ع) انگشترش را در نماز به سائل داده است و اين دروغ است به اجماع اهل علمي که آگاهي در نقل دارند.
حتماً اين آقا در آينه نگاه کرده است و قيافه خودش را ديده است و تصور کرده است که تمام دنيا در اين آينه جمع شده است و براي همين ايشان ادعاي اجماع کرده است.!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
و ميگويد:
اجمع أهل العلم بالنقل على أنها لم تنزل في علي بخصوصه.
منهاج السنة النبوية ، ج7 ، ص 11
درباره علي(ع) چيزي از قرآن نازل نشده است و علي(ع) انگشتري در نماز نداده است و اهل علم به حديث عقيده دارند اين داستان دروغ و ساختگي است.
و همین ابن تیمه در جاي ديگر ميگويد:
وجمهور إلامة لم تسمع هذا الخبر.
منهاج السنة النبوية، ج7 ، ص 17
جمهور امت اسلامي چنين روايتي را نشنيدهاند.
بعد در جاي ديگري ميبيند که تعداد زيادي از مفسرين و مورخين و 18 نفر از، صحابه و بيش60 نفر از علماء بزرگ اهل سنت اين قضيه را نقل کردهاند،
أما أهل العلم الكبار أهل التفسير مثل تفسير محمد بن جرير الطبري و بقي بن مخلد و ابن أبي حاتم فلم يذكروا فيها مثل هذه الموضوعات.
منهاج السنة النبوية ، ج7، ص 13
اما اهل علمي که خيلي بزرگ هستند مثل ابن جرير طبري و ابن ابي حاتم که جعليات را نقل نميکنند، اين روايت را نقل نکردهاند.
در آنجا ميگويد:
اجماع امت است همچنين چيزي نقل نشده است
در اينجا ميگويد:
اگر بقيه نقل کرده باشند ابن جرير طبري و ابن ابي حاتم که نقل نکرده است و اينها آدمهايي هستند که موضوعات را نقل نميکنند.
ابن ابي حاتم در تفسير خود از سلمة بن کهيل نقل ميکند:
حدثنا أبو سعيد الأشج ثنا الفضل بن دكين أبو نعيم الأحوال ، ثنا موسى بن قيس الحضرمي عن سلمة بن كهيل قال : تصدق علي بخاتمه وهو راكع فنزلت انما وليكم الله ورسوله والذين امنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون.
تفسير ابن أبي حاتم ، ج4، ص 1162
اميرالمؤمنين(ع) انگشترش را در حال رکوع، صدقه داد و سپس اين آيه نازل شد.
ابن تيميه خلع، صلاح شد؛ يعني معلوم شد که چقدر دروغگو است که ميگويد: ابن ابي حاتم نقل نکرده است؛ ولي معلوم شد که ابن ابيحاتم نقل کرده است.
اين روايت از ابو سعيد اشج از فضل بن دکين از ابو نعيم احول از موسي بن قيس حضرمي از سلمة بن کهيل بوده است.
ما تک تک اينها را رويشان کار ميکنيم.
ابن ابي حاتم:
خود ابن تيميه ميگويد:
من العلماء الأكابر الذين لهم في الإسلام لسان صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.
منهاج السنة النبوية ، ج7، ص 179
ابن ابي حاتم جزء کساني است که در اسلام زبان راست دارند و تفسير اينها متضمن رواياتي است که قابل اعتماد در تفسير است.
اين شهادت مسئله را تمام ميکند؛ يعني ابن ابي حاتم که نقل کرد مسئله تمام ميشود؛ ولي ما براي اينکه قضيه را واضحتر کنيم بيشتر بررسي ميکنيم.
خود ابن ابيحاتم در مقدمه کتاب خود ميگويد:
من در اين کتابم، صحيحترين خبر را از نظر سند و شبيهترين متن به واقعيت را آوردهام:
فتحريت اخراج ذلك بأصح الاخبار اسنادا ، وأشبهها متنا ،
تفسير ابن أبي حاتم - ابن أبي حاتم الرازي، ج1، ص 14
ابو سعيد اشج:
آقاي ذهبي ميگويد:
ثقة إمام أهل زمانه.
الكاشف، ج1، ص 558
ثقه است و امام اهل زمان خود بوده است.
ابن حجر هم ميگويد:
ثقة.
تقريب التهذيب، جلد1، صفحه 497
ثقه است.
فضل بن دکين:
آقاي ابن حجر ميگويد:
ثقة ثبت وهو من كبار شيوخ البخاري.
تقريب التهذيب - ابن حجر ، ج2، ص 11
ثقه است و مورد اعتماد است و از بزرگان اساتيد بخاري است.
موسي قيس حضرمي:
يحيي بن معين ميگويد:
ثقة.
الجرح والتعديل، ج8، ص 157
ثقه است.
ذهبي ميگويد:
ثقة شيعي.
الكاشف، ج2، ص 307
ثقه است و شيعي است.
سلمة بن کهيل:
يحيي بن معين ميگويد:
ثقة.
تهذيب الكمال - المزي ، ج11، ص 315
ثقه است.
عجلي ميگويد:
كوفي تابعي ثقة.
تهذيب الكمال - المزي، ج11، ص 315
تابعي است وثقه است.
محمد بن سعد، صاحب طبقات ميگويد:
كان ثقة.
تهذيب الكمال - المزي، ج11، ص 315
ثقه است.
ابو زرعه ميگويد:
ثقة.
تهذيب الكمال - المزي، ج11، ص 316
ثقه است.
ابو حاتم هم ميگويد:
ثقة.
تهذيب الكمال - المزي ، ج11، ص 316
ثقه است.
آقاي ابن تيميه و پيروان ابن تيميه که از او به شيخ الاسلام تعبير ميکنيد!، يک مقدار خجالت بکشيد و حيا کنيد و اين قدر درباره اميرالمؤمنين(ع) جفا نکنيد، گذشت آن زماني که جولان بدهيد و هر جنايتي نسبت به اميرالمؤمنين(ع) داشته باشيد.
از عتبة بن ابي حکيم آورده است که ميگويد:
6549 حدثنا الربيع بن سليمان المرادي ، ثنا أيوب بن سويد عن عقبة بن أبي حكيم في قوله : انما وليكم الله ورسوله والذين امنوا قال : علي بن ابى طالب.
تفسير ابن أبي حاتم ، ج4، ص 1162
مراد از اين آيه علي بن ابي طالب(ع) است.
سند روايت:
ربيع بن سليمان مرادي:
ابن حجر ميگويد:
ثقة.
تقريب التهذيب، ج1، ص 1883
ثقه است.
ايوب بن سويد:
آقاي عسقلاني ميگويد:
صدوق يخطىء
تقريب التهذيب، ج1، ص 607
صدوقي است که خطا هم کرده است،
البته ما 50 مورد از اساتيد بخاري را داريم که به آن کثير الخطاء ميگويند.
آقاي حاکم نيشابوري در روايتي که ايوب سويد در آن است ميگويد:
هذا حديث، صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.
المستدرك - الحاكم النيسابوري، ج2، ص 198
عتبة بن ابي حکيم:
يحي بن معين ميگويد:
ثقة.
تهذيب الكمال - المزي، ج19، ص 301
ثقه است.
حدثنا إسماعيل بن إسرائيل الرملي ، قال : ثنا أيوب بن سويد ، قال : ثنا عتبة بن أبي حكيم في هذه الآية : إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا قال : علي بن أبي طالب.
اين آيه در حق علي(ع) نازل شده است
جامع البيان عن تأويل آي القرآن - محمد بن جرير الطبري، ج6، ص 390
سند آن:
ابن جرير طبري:
ذهبي ميگويد:
كان ثقة، صادقا حافظا رأسا في التفسير إماما في الفقه والإجماع والاختلاف.
سير أعلام النبلاء ، ج14، ص 270
ثقه و، صادق و حافظ است و در تفسير يک رأس است و در فقه امام است.
اسماعيل بن إسرائيل الرملي:
ابن ابي حاتم ميگويد:
كتبنا عنه وهو، صدوق.
الجرح والتعديل، ج2 ، ص 529
ايوب بن سويد:
ابن حجر ميگويد:
صدوق يخطىء.
تقريب التهذيب، ج1، ص 607
عتبة بن ابي حکيم:
در سند قبل هم بود در اينجا هم آمده است.
آیا اگر این روايت سندا، صحيح نباشد، !!!!!!ابن تيميه ميگويد:
تفسير ابن جريج و ابن جرير الطبري و محمد بن أسلم الطوسي و ابن أبي حاتم من العلماء الأكابر الذين لهم في الإسلام لسان، صدق و تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.
منهاج السنة النبوية ، ج7، ص 178 و 179
تفسير ابن جريج و ابن جرير طبري و ابن ابي حاتم از علماء و اکابري که لسان، صدق دارند و تفسيرشان متضمن رواياتي است که قابل اعتماد است.
[FONT=arial black][FONT=arial black][FONT=arial black][FONT=arial black]
[CENTER][FONT=arial black]السلام علیک یا امیرالمومنین(ع) شهید
[FONT=Arial Black]
[FONT=Arial Black]السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) شهید
[FONT=Arial Black]
[FONT=Arial Black]السلام علیک یا قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع) شهید
مدرک اجماع اهل سنت بر اين که اين آيه در حق اميرالمؤمنين(ع) نازل شده است[/CENTER]
[FONT=arial black]آقاي آلوسي که سلفي است و وهابيت هم قبولش دارند، ميگويد:
[FONT=arial black]وغلب الأخباريين على أنها نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه.
[FONT=arial black]روح المعاني، ج6، ص 167
[FONT=arial black]غالب محدثين و خبرنگاران ميگويند: که اين آيه 55 سوره مائده در حق علي(ع) نازل شده است.
[FONT=arial black]باز ميگويد:
[FONT=arial black]والآية عند معظم المحدثين نزلت فى على كرم الله تعالى وجهه.
[FONT=arial black]روح المعاني، ج6، ص 186
[FONT=arial black]آقاي عضد الدين ايجي که از استوانهها و فرسان کلام اهل سنت است که متوفاي 756 است ميگويد:
[FONT=arial black]وقد أجمع أئمة التفسير على أن المراد بالذين يقيمون الصلاة إلى قوله تعالى وهم راكعون علي فإنه كان في الصلاة راكعا فسأله سائل فأعطاه خاتمه فنزلت الآية.
[FONT=arial black]المواقف للإيجي ، ج3، ص 614
[FONT=arial black]اجماع دارند پيشوايان تفسير بر اينکه مراد «الذين يقيمون الصلاة تا آنجايي که ميفرمايد وهم راکعون» علي عليه السلام است؛ چون در نماز در حال رکوع سائلي از علي(ع) تقضاي کمک کرد و حضرت علي(ع) انگشترش را به او داد و اين آيه نازل شد.
[FONT=arial black]آقاي ابن حجر در مورد عضد الدين ايجي ميگويد:
[FONT=arial black]وكان إماما فى المعقول قائما بالأصول والمعانى والعربية مشاركا فى الفنون.
[FONT=arial black]الدرر الكامنة في أعيان المائة الثامنة ، ج3، ص 110
[FONT=arial black]امام در معقولات است و به پا دارنده اصول شريعت است و در فنون ديگر هم تسلط دارد.
[FONT=arial black]آقاي تفتازاني که متوفاي 793 است، ادله شيعه را درباره نزول آيه 55 سوره مائده در حق اميرالمؤمنين(ع) را مطرح ميکند و هيچ رد و نقدي هم ندارد.
[FONT=arial black]شرح المقاصد في علم الكلام، ج2، ص 288
[FONT=arial black]ابن حجر هم درباره تفتازاني ميگويد:
[FONT=arial black]الامام العلامة.
[FONT=arial black]الدرر الکامنة جلد 4، صفحه 350
[FONT=arial black]يعني آدم منبري و آخوند و عادي نبوده است.
[FONT=arial black]آقاي جرجاني اتفاق مفسرين را نقل ميکند و ادله شيعه را رد ميکند؛ ولي در مورد ادعاي اجماع، هيچ حرفي نميزند.
[FONT=arial black]شرح المواقف في علم الکلام جلد 8، صفحة360
[FONT=arial black]سخاوي هم درباره سيد جرجاني ميگويد:
[FONT=arial black]علامة دهره.
[FONT=arial black]الضوء اللامع لأهل القرن التاسع - شمس الدين السخاوي، ج5، ص 329
[FONT=arial black]علامه دهر بوده است و امام در جميع امور عقليه و غير عقليه بوده است.
[FONT=arial black]همين طور قوشجي اين عبارت و ادله شيعه را بر نزول اين آيه در حق اميرالمؤمنين(ع) نقل و نقد ميکنند؛ ولي اجماع را نقل ميکنند و رد نميکنند.
[FONT=arial black]توجه:
[FONT=arial black]با توجه به اين قضيه، اجماع مفسرين در نزول آيه در حق اميرالمؤمنين(ع)، ثابت است.
[FONT=arial black]اگر اجماع را هم رد کنيم آقاي آلوسي باصراحت ميگويد:
[FONT=arial black]اين آيه در حق اميرالمؤمنين سلام الله عليه نازل شده است و اين مسائل به قدري واضح و روشن است که من گمان نميکنم نيازي بر دليل در اين زمينه داشته باشيم.
[FONT=arial black]روايتي است از اميرالمؤمنين سلام الله عليه که ميفرمايد: اين آيه در حق خودش نازل شده است در کتاب معرفة العلوم الحديث جلد 1، صفحة 102 و شواهد التنزيل حسکاني جلد 1، صفحه 227 وجود دارد.
[FONT=arial black]روايت ابن عباس که اين مطلب را ميگويد در کتاب کنز العمال جلد 13، صفحه 108 وجود دارد و روايت عمار در کتاب معجم الاوسط طبراني جلد 6، صفحه 218 وجود دارد.
[FONT=arial black]روايت سلمة بن کهيل در کتاب تاريخ دمشق جلد 24، صفحه 357 و روايت مجاهد در کتاب در المنثور جلد 2 وجود دارد
[FONT=arial black]روايت عتبة بن ابي حکيم و روايت سدي و روايت آقا امام باقر سلام الله عليه از نظر تفاسير طبري که متوفاي 310 يا 311 است در جامع البيان جلد 6، صفحه 389 نقل کرده است.
[FONT=arial black]جصاص از مفسران بزرگ اهل سنت است که متوفاي370 است در کتاب احکام القرآن نقل کرده است.
[FONT=arial black]علامه حسکاني، در شواهد التنزيل خود نقل کرده است.
[FONT=arial black]ابن جوزي در زاد المسير نقل کرده است.
[FONT=arial black]امام قرطبي و ابن کثير و سيوطي در تفسيرشان نقل کرده است.
[FONT=Arial Black]ويژه برنامه هماي رحمت 2
[FONT=Arial Black]استاد: حضرت آيت الله دکتر حسيني قزويني
[FONT=Arial Black]18 / 05 / 1391
تفسير ثعلبي

اين هم كتاب صواعق

اين هم كتاب صواعق

در صفحه ای دیگر نقل شده است:
' alt='IMAGE(
)' />
من که به نظرم دارید الکی زور میزنین .
چون اگه قرار بود اینا رو باور کنن ، به مناظره های علامه حلی یا سلطان الواعظین شیرازی یا امام رضا علیه السلام و حتی مامون عباسی که شیعه رو به اثبات رسوندند ، توجه میکردند ، الان سنی نداشتیم !!!
جناب ohfreedom که سریال عمر رو ماه رمضون نشستید دیدید ، آیا تا بحال کتاب شبهای پیشاور را خوانده اید ؟ نظرتون چیه دربارش ؟
مثل همیشه ، حدیث نامعتبره ، ناقل جاهله ، ضعیفه ، فلانی قبول نیست ، سنش کمه ، معنی کلمه اینجا یه چیز دیگس .
مثلا تو آیه 50 سوره مریم گفته : [FONT=arial]وَ جَعَلْنا لَهُمْ لِسانَ صِدْقٍ عَلِيًّا .[FONT=arial] " نه اینجا [FONT=arial]منظور اسم خوب و نیکو هست !!! "
[FONT=arial]خب انصافا یکی به من بگه ، قرآن بخواد منظورش حضرت علی باشه چی باید بگه ؟؟
[FONT=arial]واقعا چی باید بگه ؟
[FONT=arial]میگه رکوع کننده ای که صدقه میدهد [FONT=arial]، [FONT=arial]گفتید [FONT=arial]نیست . میگه علی اسم خودشو میاره ، میگه علی به این وضوح ، میگید [FONT=arial]این اون نیست . معنیش یه چیز دیگس .
ولی تا میشه " صدق الله علی العظیم " اینجا دیگه خود حضرت علی هست و نشانه شرکه و باید حذف بشه !!!
حرفای اهل تسنن متاسفانه به نظر من بازی با کلماته .
یاحق
سوال:
درآیه 55سوره مائده چرا"الذین یقیمون ...."آورده است مگرحضرت علی یک شخص نیست؟
پاسخ:
1- در آیه ولایت « ولی» به معنای سرپرست نیست بلکه به معنای دوست یا نصرت می باشد و «رکوع» نیز به معنای خشوع می باشد لذا ادعای شیعه مبنی بر اینکه این آیه در شان حضرت امیر المومنین علی علیه السلام است، مدعایی است بدون دلیل.
جواب:
مقدمه یکم
در مورد معانی «ولی» راغب در كتاب مفردات گفته است" ولاء" (به صداى بالاى واو) و همچنين" توالى" به اين معنا است كه حاصل شود دو چيز يا بيشتر، از يك جنس و بدون اينكه چيزى از غير آن جنس حايل شود. اين معناى لغوى ولاء و توالى است، و گاهى اين لفظ به طور استعاره و مجاز در قربى استعمال مى شود كه آن قرب از جهات زير حاصل مى گردد.
1- قربى كه از جهت مكان حاصل مي شود و گفته مي شود:" جلست مما يليه- نشستيم نزديكش".
2- قرب از جهت نسبت.
3- قرب از جهت دوستى و گفته مى شود:" ولى فلان- دوست فلانى".
4- قرب حاصل از نصرت و گفته مى شود:" ولى فلانا- يارى كرد فلان را".
5- از جهت اعتقاد. گفته مى شود:" فلان ولى فلان- هم عقيده و هم سوگند اوست". و در معناى نصرت بطور حقيقت اطلاق مى شود و همچنين در معناى مباشرت در كار و اختيار دارى در آن، و گفته مى شود:" فلان ولى لامر كذا- فلانى اختيار دار فلان كار است" و بعضى از اهل لغت گفته اند: ولايت (به صداى پائين واو) و ولايت (به صداى بالاى آن) به يك معنا است، مانند دلالت و دلالت كه هر دو به يك معنا است، و حقيقت ولايت عبارتست از بعهده گرفتن كار، و منصوب شدن بر آن و" ولى" و" مولى" هر دو استعمال مى شوند در اين معنا، البته هم در معناى اسم فاعل آن، يعنى موالى (به كسر لام) و هم در معناى اسم مفعول آن يعنى موالى (به فتح لام) و به مؤمن گفته مى شود ولى اللَّه و ليكن ديده نشده كه بگويند مؤمن مولاى خداست، ليكن هم گفته مى شود" اللَّه ولى المؤمنين" و هم" اللَّه مولا المؤمنين" و نيز راغب مى گويد: اگر عرب گفت:" ولى" اگر ديدى كه خود بخود و بدون لفظ" عن" متعدى شد، بدانكه اقتضاى معناى ولايت را دارد و مقتضى است كه آن معنا در نزديكترين مواضعش حاصل شود، مثلا اگر ديديد كسى گفت:" وليت سمعى كذا" يا گفت" وليت عينى كذا" يا گفت" وليت وجهى كذا" بدانكه مراد اينست كه گوش خود يا چشم خود يا روى خود را نزديك فلانى بردم، كما اينكه در قرآن هم بدون لفظ" عن" استعمال شده، مى فرمايد:
" فَلَنُوَلِّيَنَّكَ قِبْلَةً تَرْضاها" (1) و نيز مى فرمايد:" فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ حَيْثُ ما كُنْتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَكُمْ شَطْرَهُ" (2) و اگر ديدى كه با" عن" چه در ظاهر و چه در تقدير متعدى شد بدانكه اقتضاى معناى اعراض و ترك نزديكى را دارد.(3)
و ظاهرا نزديكى كذايى كه ولايت ناميده مى شود اولين بار در نزديكى زمانى و مكانى اجسام به كار برده شده آن گاه به طور استعاره در نزديكى هاى معنوى استعمال شده است. پس ظاهرا گفتار راغب در كتاب مفردات عكس حقيقت و غير صحيح بنظر مى رسد، زيرا بحث در احوالات انسانهاى اولى اين را بدست مى دهد كه نظر بشر نخست به منظور محسوسات بوده و اشتغال به امر محسوسات در زندگى بشر مقدم بر تفكر در متصورات و معانى و انحاى اعتبارات و تصرف در آنها بوده است، بنا بر اين اگر ولايت را كه قرب مخصوصى است در امور معنوى فرض كنيم لازمه اش اينست كه براى ولى قربى باشد كه براى غير او نيست مگر بواسطه او، پس هر چه از شؤون زندگى مولى عليه كه قابل اين هست كه بديگرى واگذار شود تنها ولى مى تواند آن را عهده دار شده و جاى او را بگيرد. مانند ولى ميت كه او نيز همين طور است، يعنى همانطورى كه ميت قبل از مرگش مى توانست به ملاك مالكيت انواع تصرفات را در اموال خود بكند ولى او در حال مرگ او مى تواند به ملاك وراثت آن تصرفات را بكند، و همچنين ولى صغير با ولايتى كه دارد مى تواند در شؤون مالى صغير اعمال تدبير بكند و همچنين ولى نصرت كه مى تواند در امور منصور از جهت تقويتش در دفاع تصرف كند و همچنين خداى تعالى كه ولى بندگانش است و امور دنيا و آخرت آنها را تدبير مى نمايد، و در اين كار جز او كسى ولايت ندارد، تنها اوست ولى مؤمنين در تدبير امر دينشان به اينكه وسائل هدايتشان را فراهم آورد و داعيان دينى بسوى آنان بفرستد و توفيق و يارى خود را شامل حالشان بكند، و پيغمبران هم ولى مؤمنين ند.
مثلا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله ولى مؤمنين است، چون داراى منصبى است از طرف پروردگار، و آن اينست كه در بين مؤمنين حكومت و له و عليه آنها قضاوت مى نمايد، و همچنين است حكامى كه آن جناب و يا جانشين او براى شهرها معلوم مى كنند زيرا آنها نيز داراى اين ولايت هستند كه در بين مردم تا حدود اختياراتشان حكومت كنند.
پس آنچه از معانى ولايت در موارد استعمالش به دست مى آيد اينست كه ولايت عبارتست از يك نحوه قربى كه باعث و مجوز نوع خاصى از تصرف و مالكيت تدبير مى شود.(4)
مقدمه دوم:
اينكه برخی مفسرین اهل سنت گفته اند «ولی» به معنای نصرت یا دوست می باشد زیرا آيه ولایت در سياق آياتى قرار دارد كه ولايت در آنها به معناى نصرت یا دوست می باشد،باید گفت آيات سابق یا اصلا چنين سياقى ندارند و اگر هم آيات سابق داراى چنين سياقى باشند اين دليل نمى شود بر اينكه در اين آيه هم به همان معنا است.
توضیح اینکه كلمه ولايت در آيات سابق نمى شود به معناى نصرت باشد این است که با سياق آنها و خصوصياتى كه در آن آيات است مخصوصا جمله" بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ- آنها خود اولياى يكديگرند" و جمله" وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ- و هر كه از شما ولايت آنها را داشته باشد از آنها خواهد بود" سازگار و مناسب نيست، چون كه ولايت به معناى نصرت عقد و قراردادى بوده كه بين دو قبيله با شرايط خاصى منعقد مى شده، و اين عقد باعث نمى شده كه اين دو قبيله يكى شوند، و از عادات و رسوم و عقايد مخصوص به خود چشم بپوشند و تابع ديگرى گردند، و حال آنكه در اين آيات ولايت، امرى است كه عقد آن باعث پيوستن يكى به ديگرى است، چون مى فرمايد: و هر كه از شما ولايت آنان را دارا باشد از ايشان خواهد بود، و نيز اگر ولايت در اينجا به معناى نصرت بود معنا نداشت علت نهى از نصرت كفار را چنين معنا كند كه چون قوم فلانى (كفار) يار و مددكار يكديگرند، بخلاف اينكه اگر ولايت به معناى محبت باشد كه در آن صورت اين تعليل بسيار بجا و موجه خواهد بود، زيرا مودت مربوط به جان و دل آدمى است و باعث امتزاج و اختلاط روحى بين دو طايفه مى شود، و تاثير اين اختلاط در تغيير سنن قومى و اغماض از خصائص ملى پر واضح است.
پس صحيح است گفته شود: فلان ملت و قوم را دوست نداشته باشيد تا رذائل و معايبى كه در آنها است در شما رخنه نكند و شما به آنان ملحق و از آنان نشويد، آنان وصله همرنگ هم، و دوست همند.(5)
مقدمه سوم:
آيه شريفه مورد بحث، سياقى دارد كه از آن استفاده مى شود ولايت نسبت به خدا و رسول و مؤمنين به يك معنا است، چه به يك نسبت ولايت را به همه نسبت داده است و مؤيد اين مطلب اين جمله از آيه بعدى است:" فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ" براى اينكه اين جمله دلالت و يا دست كم اشعار دارد بر اينكه مؤمنين و رسول خدا صلی الله علیه و آله از جهت اينكه در تحت ولايت خدايند، حزب خدايند و چون چنين است پس سنخ ولايت هر دو يكى و از سنخ ولايت خود پروردگار است. لذا روشن
مى شود كه منظور از" ولى" در آيه مورد بحث ولايت به معنى سرپرستى و تصرف و رهبرى مادى و معنوى است.(6)
مقدمه چهارم:
رکوع در آیه با توجه به قرینه « یقیمون الصلاه» و اینکه جمله « وَ هُمْ راكِعُونَ» حال است از «يُؤْتُونَ الزَّكاةَ» به همان معنای اصطلاحی خود می باشد نه به معنای خشوع.
نتیجه:
با توجه به روايات بسيارى که هم از طريق شیعه و هم از طريق اهل سنت مبنی بر اينكه اين آيه در شان على بن ابى طالب علیه السلام زمانی كه در نماز انگشتر خود را صدقه داد نازل شده است، روایت شده و بنابر مقدمات فوق ثابت می شود اين آيه متضمن حكم خاصى است و شامل عموم مردم نمی باشد و آن ولایت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام است.
__________________________________________________
(1) پس بزودى تو را بسوى قبله اى كه خوش آيندت باشد بر خواهيم گرداند.
(2)پس بگردان روى خود را بسوى بخشى از مسجد الحرام، و هر جا كه بوديد بايد روى خود به! جانب آن بگردانيد. بقره /14.
(3) مفردات راغب، ص: 534- 533.
(4) ترجمه الميزان، ج6، ص: 13
(5) ترجمه الميزان، ج6، ص: 6
(6) ترجمه الميزان، ج6، ص: 15
سوال:
استدلال به این آیه، مخالف با یکی از اساسی ترین معتقدات مذهب اثنی عشری می باشد. چون همانگونه که علمای شیعه در استدلالات خود به این نکته اشاره کرده اند، کلمه «إنما» در زبان عربی برای حصر بکار برده می شود. و بدین ترتیب اگر بخواهیم این آیه را آنگونه که بزرگان شیعه می پندارند تفسیر کنیم بایستی از آنها بخواهیم امامت را تنها منحصر به علی بن ابی طالب بدانند و از اعتقاد با امامت سایر ایمه دست بکشند. و مسلم است بزرگان شیعه هرگز به قبول آنچه که خود مقرر داشته اند تن در نخواهند داد.
پاسخ:
مقدمه اول: حصر بر دو گونه است: حصر مطلق، حصر نسبی. در حصر مطلق نسبت به هر چیز این حصر صحیح است مثلا تنها خدا روزی دهنده است. اما در حصر نسبی تنها نسبت به مورد ملحوظ حصر معنا پیدا می کند. مثلا در مقایسه قد یک فرد با هم کلاسیهایش می گوییم تنها فلانی بلند قد است در حالیکه نسبت به همه افراد این حصر ممکن است صحیح نباشد.
مقدمه دوم: حصر دز آیه ولایت حصر نسبی است یعنی نسبت به زمان نزول آیه، ولی مردم تنها خدا و رسول و حضرت علی صلوات الله علیهما بودند.(1)
مقدمه سوم: اثبات ولایت اهل بیت علیهم السلام بواسطه این آیه از دو راه نقلی و عقلی ممکن است. دلیل نقلی آن دسته روایاتی است که مراد از « ...ُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون» را اهل بیت علیهم السلام معرفی می نماید.(2) و دلیل عقلی الغاء خصوصیت است.
توضیح آنکه آیه ولایت با الغاء خصوصیت شامل همه ائمه معصومین علیهم السلام می شود زیرا در امر ولایت که مربوط به اداره ی دین و دنیای مردم می باشد، حضرت علی علیه السلام نسبت به سایر ائمه اطهار علیهم السلام خصوصیتی ندارد و این حکم شامل همه ائمه معصومین علیهم السلام می شود.
الغاء خصوصیت به قول حضرت آیت الله معرفت ره یکی از کلیدهای مهم فهم قرآن است. به عنوان نمونه در آیه « فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون»(3) که در مورد اهل کتاب نازل شده است، با الغاء خصوصیت مراجعه به اهل علم هر زمان استفاده می شود و مفهومش اين نيست كه تمام مردم در هر زمانى بايد به علمای اهل کتاب مراجعه نمايند، زیرا آنها در امر پرسش خصوصیتی ندارند؛ بلكه هر مساله اى را در هر زمانى بايد از آگاهان نسبت به آن مساله پرسيد، و اين مطلب روشنى است.
اگر اشکال شود که :اگر این آیه می خواست علی بن ابی طالب(علیه السلام) را پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه وسلم) به امامت و ولایت مسلمانان منصوب سازد آشکارا نام ایشان و یا حداقل یکی از صفات و ویژگیهای مخصوص ایشان را ذکر می کرد تا هیچگونه شک و تردیدی در مورد این مساله برای مسلمانان باقی نماند و حجت الهی بر تمام مردم اقامه شده باشد.
در پاسخ میگوئیم:
ادله عقلی و نقلی دال بر اثبات ولایت امیرالمومنین علی (علیه السلام) آنقدر فراوان است که برای کسی که جویای حق است اندکی شک و تردید به جای نمی گذارد که این ادله را در کتابهایی همچون الغدیر علامه امینی و شبهای پیشاور و ... می توان یافت اما اگر کسانی همچون قوم بنی اسرائیل به دنبال بهانه باشند تا از امر الهی سر باز زنند، اگر در قرآن کریم تصریح به ولایت حضرت امیر (علیه السلام) هم می شد باز هم بهانه می آوردند که قرآن (العیاذ بالله) تحریف شده است!
روشن است که عدم ذکر نام حضرت علی علیه السلام در این آیه و آیات دیگر دال بر عدم دلالت آیه نسبت به ایشان نخواهد بود چرا که دلالت آیات بر دو گونه است نص و ظاهر؛ که تنها در دلالت نص، تصریح وجود دارد.
از طرفی دیگر اگر تنها دلالت نص معتبر بود، چرا علمای اهل سنت آیه 40 سوره توبه را در فضیلت خلیفه اول ذکر می نمایند در حالی که نامی از خلیفه اول در این آیه نیامده است و دلالت آیه بر خلیفه اول نص نمی باشد؟
منابع:
(1)أطيب البيان في تفسير القرآن، ج4، ص: 40
(2)عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام:...وَ لَكِنَّهُ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ حَيْثُ يَقُولُ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا ...يَعْنِي الْأَئِمَّةَ مِنَّا...الكافي ج،1 باب النوادر، ص : 143
(3)نحل/ 43