هواپرستی و عواقب دردناک آن
تبهای اولیه
1- هوا پرستى و عواقب دردناك آن
بى شك در وجود انسان، غرائز و اميال گوناگونى است كه همه آنها براى ادامه حيات او ضرورت دارد: خشم و غضب، علاقه به خويشتن، علاقه به مال و زندگى مادى و امثال اينها، و بدون ترديد دستگاه آفرينش همه اينها را براى همان هدف تكاملى آفريده است.
اما مهم اين است كه گاه اينها از حد تجاوز مىكنند و پا را از گليمشان فراتر مىنهند و از صورت يك ابزار مطيع در دست عقل در مىآيند و بناى طغيان و ياغىگرى مىگذارند، عقل را زندانى كرده و بر كل وجود انسان حاكم مىشوند و زمام اختيار او را در دست مىگيرند.
اين همان چيزى است كه از آن به" هوا پرستى" تعبير مىكنند كه از تمام انواع بت پرستى خطرناكتر است، بلكه بت پرستى نيز از آن ريشه مىگيرد.
بى جهت نيست كه پيامبر گرامى اسلام ص بت" هوى" را برترين و بدترين بتها شمرده است در آنجا كه مىفرمايد:
ما تحت ظل السماء من اله يعبد من دون اللَّه اعظم عند اللَّه من هوى متبع:
" در زير آسمان هيچ بتى بزرگتر در نزد خدا از هوى و هوسى كه از آن پيروى كنند وجود ندارد"! «1».
و در حديث ديگرى از بعضى پيشوايان اسلام مىخوانيم:
ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى:
" مبغوضترين و منفورترين بتى كه در زمين پرستش شده است بت هوى است"! و اگر نيك بينديشيم به عمق اين سخن به خوبى واقف مىشويم، چرا كه هواپرستى سرچشمه غفلت و بى خبرى است، چنان كه قرآن مىگويد:
__________________________________________________
(1) تفسير" در المنثور" در ذيل آيه مورد بحث به نقل از تفسير الميزان ج 15 ص 257.
وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ:" از كسى كه قلب او را غافل از ياد خود كردهايم و پيرو هواى خويش است اطاعت مكن" (كهف آيه 28).
از سوى ديگر هواپرستى سرچشمه كفر و بى ايمانى است، چنان كه قرآن گويد: فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ:" تو را از ايمان به قيامت باز ندارد كسى كه ايمان به آن ندارد و پيرو هواى خويش است" (طه آيه 16).
از سوى سوم هواپرستى بدترين گمراهى است، قرآن مىگويد: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ:" چه كسى گمراهتر است از آن كس كه از هواى نفس خويش پيروى مىكند و هدايت الهى نيافته است" (قصص آيه 50).
از سوى چهارم هواپرستى نقطه مقابل حقطلبى است و انسان را از راه خدا بيرون مىبرد، چنان كه در قرآن مىخوانيم: فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ:" در ميان مردم به حق داورى كن و پيرو هوى مباش كه تو را از راه خدا گمراه مىكند" (ص آيه 26).
از سوى پنجم هواپرستى مانع عدالت و دادگرى است، چنان كه در قرآن مىخوانيم: فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى أَنْ تَعْدِلُوا:" پيروى هوى مانع اجراى عدالت شما نگردد" (نساء- 135).
بالآخره اگر نظام آسمان و زمين بر محور هوى و هوس مردم بگردد فساد سرتاسر پهنه هستى را خواهد گرفت: وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ:" اگر حق از هوى و هوس آنها پيروى كند آسمانها و زمين و تمام كسانى كه در آنها هستند فاسد مىشوند" (مؤمنون آيه 71).
در روايات اسلامى نيز تعبيرات تكان دهندهاى در اين زمينه به چشم مىخورد:
در روايتى از على ع مىخوانيم:
الشقى من انخدع لهواه و غروره
:
" بدبخت كسى است كه فريب هوى و غرور خويش را بخورد" «1».
در حديث ديگرى از همان حضرت مىخوانيم كه:" هواپرستى دشمن عقل است"
(الهوى عدو العقل)
«2».
و نيز مىخوانيم:" هواپرستى اساس تمام رنجها است"
(الهوى اس المحن)
«3».
و همان حضرت مىفرمايد:" هرگز نه دين با هواپرستى جمع مىشود و نه عقل"
(لا دين مع هوى)
«4»
(و لا عقل مع هوى)
«5».
خلاصه آنجا كه هواپرستى است نه پاى دين در ميان است و نه پاى عقل، در آنجا چيزى جز بدبختى و رنج و بلا نيست، در آنجا جز بيچارگى و شقاوت و فساد نخواهد بود.
رويدادهاى زندگى ما و تجربيات تلخى كه در دوران عمر در مورد خويش و ديگران ديدهايم شاهد زنده تمام نكتههايى است كه در آيات و روايات فوق در زمينه هواپرستى وارد شده است.
افرادى را مىبينيم كه چوب يك ساعت هواپرستى را تا آخر عمر مىخورند!.
جوانانى را سراغ داريم كه بر اثر پيروى از هوى چنان در دام اعتيادهاى خطرناك و انحرافات جنسى و اخلاقى گرفتار شدهاند كه تبديل به موجودى زبون، ناتوان و بى ارزش گرديده، و تمام نيروها و سرمايههاى خويش را از كف دادند.
در تاريخ معاصر و گذشته به نام كسانى برخورد مىكنيم كه به خاطر هوا- پرستيشان هزاران و گاه ميليونها انسان بى گناه را به خاك و خون كشيدهاند و نام ننگينشان تا ابد به زشتى برده مىشود.
__________________________________________________
(1) نهج البلاغه خطبه 86.
(2) غرر الحكم جمله 265.
(3) غرر الحكم جمله 1048.
(4) غرر الحكم جمله 10531.
(5) غرر الحكم جمله 10541. [.....]
اين اصل استثنا پذير نيست حتى دانشمندان و عابدان پرسابقهاى همچون" بلعم باعورا" بر اثر پيروى از هواى نفس چنان از اوج عظمت انسانيت سقوط كردند كه قرآن مثل آنها را به سگ پليدى مىزند كه همواره پارس مىكند (آيه 176 سوره اعراف).
بنا بر اين جاى تعجب نيست كه" پيامبر" ص و" امير مؤمنان" ع مىفرمايند:
" خطرناكترين پرتگاهى كه بر سر راه سعادت شما قرار گرفته هواپرستى و آرزوهاى دور و دراز است چرا كه پيروى از هوى شما را از حق باز مىدارد و آرزوهاى دراز آخرت را به دست فراموشى مىسپارد"
(ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل اما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الآخرة)
«1».
تعبيراتى كه در نقطه مقابل يعنى ترك هوىپرستى در آيات و روايات وارد شده نيز عمق اين مساله را از ديدگاه اسلام روشن مىسازد، تا آنجا كه كليد بهشت را ترس از خدا و مبارزه با هواى نفس مىشمرد: وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى:" اما كسى كه از مقام پروردگار بترسد و نفس خويش را از هواپرستى نهى كند بهشت جايگاه او است" (سوره نازعات آيه 40).
على ع مىفرمايد:" شجاعترين مردم كسى است كه بر هواى خويش پيروز شود"
(اشجع الناس من غلب هواه)
«2».
در حالات دوستان حق و اولياى پروردگار و علما و بزرگان داستانهاى زيادى نقل شده كه بر اثر ترك هواپرستى به مقامات بلندى نائل شدند كه از طرق عادى غير ممكن بود.
__________________________________________________
(1)" سفينة البحار" ج 2 ص 728 (ذيل ماده هوى) و نهج البلاغه خطبه 28 و 42.
(2) سفينة البحار جلد 1 صفحه 689 (ماده شجع).
2- چرا از چهارپايان گمراهتر؟!
در آيات فوق براى منعكس كردن اهميت مطلب، نخست مىفرمايد: آنها كه معبودشان هواى نفسشان است همچون چهارپايانند، بعد از آن ترقى كرده و اضافه مىكند: بلكه از آنها گمراهترند! شبيه اين تعبير در آيه 172 سوره اعراف نيز آمده است كه درباره دوزخيانى كه به حكم استفاده نكردن از گوش و چشم و عقل خود، به چنان سرنوشتى گرفتار مىشوند، مىفرمايد: أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ:" آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر"! گرچه گمراهتر بودن آنها اجمالا روشن است، ولى مفسران بحثهاى جالبى روى اين مساله كردهاند كه با تحليل و اضافاتى مىتوان چنين گفت:
1- اگر چهارپايان، چيزى نمىفهمند و گوش شنوا و چشم بينايى ندارند، دليلش عدم استعداد آنها است، اما از آنها بيچارهتر انسانى است كه خميره همه سعادتها در وجود او نهفته است و آن قدر خدا به او استعداد داده كه مىتواند نماينده و خليفه اللَّه در زمين گردد، ولى كارش به جايى مىرسد كه تا سر حد يك چهارپا سقوط مىكند، تمام شايستگيهاى خود را به هدر داده، و از اوج مسجود بودن فرشتگان به حضيض نكبت بار شياطين سقوط مىكند، اين راستى دردناك است و گمراهى آشكار.
2- چهارپايان تقريبا حساب و كتابى ندارند و مشمول مجازاتهاى الهى نيستند در حالى كه آدميان گمراه بايد بار تمام اعمال خود را بر دوش كشند و كيفر اعمال خويش را بى كم و كاست ببينند.
3- چهارپايان براى انسانها خدمات زيادى دارند و كارهاى مختلفى انجام مىدهند، اما انسانهاى طاغى و ياغى خدمتى كه نمىكنند هيچ، هزاران بلا و مصيبت نيز مىآفرينند.
4- چهارپايان خطرى براى كسى ندارند و اگر هم داشته باشند، خطرشان محدود است اما اى واى از انسان بى ايمان مستكبر هوىپرست كه گاه آتش جنگى را روشن مىكند كه ميليونها نفر در آن خاكستر مىشوند.
5- چهارپايان اگر قانون و برنامهاى ندارند، ولى مسيرى كه آفرينش را در شكل" غرائز" براى آنان تعيين كرده است پيروى مىكنند و در همان خط حركت مىنمايند، اما انسان قلدر سركش، نه قوانين تكوين را به رسميت مىشناسد و نه قوانين تشريع را و هوى و هوسهاى خود را حاكم بر همه چيز مىشمرد.
6- چهارپايان هرگز براى كارهاى خود توجيهگرى ندارند، اگر خلافى كنند خلاف است و اگر راه خود را بروند، كه مىروند، همانست كه هست اما يك انسان خود خواه خونخوار هوىپرست بسيار مىشود كه تمام جنايات خود را آن چنان توجيه مىكند كه گويى دارد وظائف الهى و انسانى خويش را انجام مىدهد! و به اين ترتيب هيچ موجودى خطرناكتر و زيانبارتر از يك انسان هوى- پرست بى ايمان و سركش نيست، و به همين دليل در آيه 22 سوره انفال عنوان" شر الدواب" (بدترين جنبندگان) به او داده شده است، و چه عنوان مناسبى؟