هواپرستی و عواقب دردناک آن

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
هواپرستی و عواقب دردناک آن



1- هوا پرستى و عواقب دردناك آن‏

بى شك در وجود انسان، غرائز و اميال گوناگونى است كه همه آنها براى ادامه حيات او ضرورت دارد: خشم و غضب، علاقه به خويشتن، علاقه به مال و زندگى مادى و امثال اينها، و بدون ترديد دستگاه آفرينش همه اينها را براى همان هدف تكاملى آفريده است.

اما مهم اين است كه گاه اينها از حد تجاوز مى‏كنند و پا را از گليمشان فراتر مى‏نهند و از صورت يك ابزار مطيع در دست عقل در مى‏آيند و بناى طغيان و ياغى‏گرى مى‏گذارند، عقل را زندانى كرده و بر كل وجود انسان حاكم مى‏شوند و زمام اختيار او را در دست مى‏گيرند.

اين همان چيزى است كه از آن به" هوا پرستى" تعبير مى‏كنند كه از تمام انواع بت پرستى خطرناكتر است، بلكه بت پرستى نيز از آن ريشه مى‏گيرد.
بى جهت نيست كه پيامبر گرامى اسلام ص بت" هوى" را برترين و بدترين بتها شمرده است در آنجا كه مى‏فرمايد:
ما تحت ظل السماء من اله يعبد من دون اللَّه اعظم عند اللَّه من هوى متبع:
" در زير آسمان هيچ بتى بزرگتر در نزد خدا از هوى و هوسى كه از آن پيروى كنند وجود ندارد"! «1».
و در حديث ديگرى از بعضى پيشوايان اسلام مى‏خوانيم:
ابغض اله عبد على وجه الارض الهوى:
" مبغوضترين و منفورترين بتى كه در زمين پرستش شده است بت هوى است"! و اگر نيك بينديشيم به عمق اين سخن به خوبى واقف مى‏شويم، چرا كه هواپرستى سرچشمه غفلت و بى خبرى است، چنان كه قرآن مى‏گويد:
__________________________________________________
(1) تفسير" در المنثور" در ذيل آيه مورد بحث به نقل از تفسير الميزان ج 15 ص 257.



وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ:" از كسى كه قلب او را غافل از ياد خود كرده‏ايم و پيرو هواى خويش است اطاعت مكن" (كهف آيه 28).

از سوى ديگر هواپرستى سرچشمه كفر و بى ايمانى است، چنان كه قرآن گويد: فَلا يَصُدَّنَّكَ عَنْها مَنْ لا يُؤْمِنُ بِها وَ اتَّبَعَ هَواهُ:" تو را از ايمان به قيامت باز ندارد كسى كه ايمان به آن ندارد و پيرو هواى خويش است" (طه آيه 16).

از سوى سوم هواپرستى بدترين گمراهى است، قرآن مى‏گويد: وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ:" چه كسى گمراهتر است از آن كس كه از هواى نفس خويش پيروى مى‏كند و هدايت الهى نيافته است" (قصص آيه 50).

از سوى چهارم هواپرستى نقطه مقابل حق‏طلبى است و انسان را از راه خدا بيرون مى‏برد، چنان كه در قرآن مى‏خوانيم: فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى‏ فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ:" در ميان مردم به حق داورى كن و پيرو هوى مباش كه تو را از راه خدا گمراه مى‏كند" (ص آيه 26).

از سوى پنجم هواپرستى مانع عدالت و دادگرى است، چنان كه در قرآن مى‏خوانيم: فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوى‏ أَنْ تَعْدِلُوا:" پيروى هوى مانع اجراى عدالت شما نگردد" (نساء- 135).

بالآخره اگر نظام آسمان و زمين بر محور هوى و هوس مردم بگردد فساد سرتاسر پهنه هستى را خواهد گرفت: وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِنَّ:" اگر حق از هوى و هوس آنها پيروى كند آسمانها و زمين و تمام كسانى كه در آنها هستند فاسد مى‏شوند" (مؤمنون آيه 71).


در روايات اسلامى نيز تعبيرات تكان دهنده‏اى در اين زمينه به چشم مى‏خورد:

در روايتى از على ع مى‏خوانيم:
الشقى من انخدع لهواه و غروره‏
:


" بدبخت كسى است كه فريب هوى و غرور خويش را بخورد" «1».
در حديث ديگرى از همان حضرت مى‏خوانيم كه:" هواپرستى دشمن عقل است"
(الهوى عدو العقل)
«2».
و نيز مى‏خوانيم:" هواپرستى اساس تمام رنجها است"
(الهوى اس المحن)
«3».
و همان حضرت مى‏فرمايد:" هرگز نه دين با هواپرستى جمع مى‏شود و نه عقل"
(لا دين مع هوى)
«4»
(و لا عقل مع هوى)
«5».

خلاصه آنجا كه هواپرستى است نه پاى دين در ميان است و نه پاى عقل، در آنجا چيزى جز بدبختى و رنج و بلا نيست، در آنجا جز بيچارگى و شقاوت و فساد نخواهد بود.

رويدادهاى زندگى ما و تجربيات تلخى كه در دوران عمر در مورد خويش و ديگران ديده‏ايم شاهد زنده تمام نكته‏هايى است كه در آيات و روايات فوق در زمينه هواپرستى وارد شده است.
افرادى را مى‏بينيم كه چوب يك ساعت هواپرستى را تا آخر عمر مى‏خورند!.
جوانانى را سراغ داريم كه بر اثر پيروى از هوى چنان در دام اعتيادهاى خطرناك و انحرافات جنسى و اخلاقى گرفتار شده‏اند كه تبديل به موجودى زبون، ناتوان و بى ارزش گرديده، و تمام نيروها و سرمايه‏هاى خويش را از كف دادند.
در تاريخ معاصر و گذشته به نام كسانى برخورد مى‏كنيم كه به خاطر هوا- پرستيشان هزاران و گاه ميليونها انسان بى گناه را به خاك و خون كشيده‏اند و نام ننگينشان تا ابد به زشتى برده مى‏شود.
__________________________________________________
(1) نهج البلاغه خطبه 86.
(2) غرر الحكم جمله 265.
(3) غرر الحكم جمله 1048.
(4) غرر الحكم جمله 10531.
(5) غرر الحكم جمله 10541. [.....]


اين اصل استثنا پذير نيست حتى دانشمندان و عابدان پرسابقه‏اى همچون" بلعم باعورا" بر اثر پيروى از هواى نفس چنان از اوج عظمت انسانيت سقوط كردند كه قرآن مثل آنها را به سگ پليدى مى‏زند كه همواره پارس مى‏كند (آيه 176 سوره اعراف).
بنا بر اين جاى تعجب نيست كه" پيامبر" ص و" امير مؤمنان" ع مى‏فرمايند:
" خطرناكترين پرتگاهى كه بر سر راه سعادت شما قرار گرفته هواپرستى و آرزوهاى دور و دراز است چرا كه پيروى از هوى شما را از حق باز مى‏دارد و آرزوهاى دراز آخرت را به دست فراموشى مى‏سپارد"
(ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان اتباع الهوى و طول الامل اما اتباع الهوى فيصد عن الحق و اما طول الامل فينسى الآخرة)
«1».
تعبيراتى كه در نقطه مقابل يعنى ترك هوى‏پرستى در آيات و روايات وارد شده نيز عمق اين مساله را از ديدگاه اسلام روشن مى‏سازد، تا آنجا كه كليد بهشت را ترس از خدا و مبارزه با هواى نفس مى‏شمرد: وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِيَ الْمَأْوى‏:" اما كسى كه از مقام پروردگار بترسد و نفس خويش را از هواپرستى نهى كند بهشت جايگاه او است" (سوره نازعات آيه 40).

على ع مى‏فرمايد:" شجاعترين مردم كسى است كه بر هواى خويش پيروز شود"

(اشجع الناس من غلب هواه)
«2».
در حالات دوستان حق و اولياى پروردگار و علما و بزرگان داستانهاى زيادى نقل شده كه بر اثر ترك هواپرستى به مقامات بلندى نائل شدند كه از طرق عادى غير ممكن بود.
__________________________________________________
(1)" سفينة البحار" ج 2 ص 728 (ذيل ماده هوى) و نهج البلاغه خطبه 28 و 42.
(2) سفينة البحار جلد 1 صفحه 689 (ماده شجع).





2- چرا از چهارپايان گمراهتر؟!
در آيات فوق براى منعكس كردن اهميت مطلب، نخست مى‏فرمايد: آنها كه معبودشان هواى نفسشان است همچون چهارپايانند، بعد از آن ترقى كرده و اضافه مى‏كند: بلكه از آنها گمراهترند! شبيه اين تعبير در آيه 172 سوره اعراف نيز آمده است كه درباره دوزخيانى كه به حكم استفاده نكردن از گوش و چشم و عقل خود، به چنان سرنوشتى گرفتار مى‏شوند، مى‏فرمايد: أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ:" آنها همچون چهارپايانند بلكه گمراهتر"! گرچه گمراهتر بودن آنها اجمالا روشن است، ولى مفسران بحثهاى جالبى روى اين مساله كرده‏اند كه با تحليل و اضافاتى مى‏توان چنين گفت:



1- اگر چهارپايان، چيزى نمى‏فهمند و گوش شنوا و چشم بينايى ندارند، دليلش عدم استعداد آنها است، اما از آنها بيچاره‏تر انسانى است كه خميره همه سعادتها در وجود او نهفته است و آن قدر خدا به او استعداد داده كه مى‏تواند نماينده و خليفه اللَّه در زمين گردد، ولى كارش به جايى مى‏رسد كه تا سر حد يك چهارپا سقوط مى‏كند، تمام شايستگيهاى خود را به هدر داده، و از اوج مسجود بودن فرشتگان به حضيض نكبت بار شياطين سقوط مى‏كند، اين راستى دردناك است و گمراهى آشكار.
2- چهارپايان تقريبا حساب و كتابى ندارند و مشمول مجازاتهاى الهى نيستند در حالى كه آدميان گمراه بايد بار تمام اعمال خود را بر دوش كشند و كيفر اعمال خويش را بى كم و كاست ببينند.
3- چهارپايان براى انسانها خدمات زيادى دارند و كارهاى مختلفى انجام مى‏دهند، اما انسانهاى طاغى و ياغى خدمتى كه نمى‏كنند هيچ، هزاران بلا و مصيبت نيز مى‏آفرينند.








4- چهارپايان خطرى براى كسى ندارند و اگر هم داشته باشند، خطرشان محدود است اما اى واى از انسان بى ايمان مستكبر هوى‏پرست كه گاه آتش جنگى را روشن مى‏كند كه ميليونها نفر در آن خاكستر مى‏شوند.
5- چهارپايان اگر قانون و برنامه‏اى ندارند، ولى مسيرى كه آفرينش را در شكل" غرائز" براى آنان تعيين كرده است پيروى مى‏كنند و در همان خط حركت مى‏نمايند، اما انسان قلدر سركش، نه قوانين تكوين را به رسميت مى‏شناسد و نه قوانين تشريع را و هوى و هوسهاى خود را حاكم بر همه چيز مى‏شمرد.
6- چهارپايان هرگز براى كارهاى خود توجيه‏گرى ندارند، اگر خلافى كنند خلاف است و اگر راه خود را بروند، كه مى‏روند، همانست كه هست اما يك انسان خود خواه خونخوار هوى‏پرست بسيار مى‏شود كه تمام جنايات خود را آن چنان توجيه مى‏كند كه گويى دارد وظائف الهى و انسانى خويش را انجام مى‏دهد! و به اين ترتيب هيچ موجودى خطرناكتر و زيانبارتر از يك انسان هوى- پرست بى ايمان و سركش نيست، و به همين دليل در آيه 22 سوره انفال عنوان" شر الدواب" (بدترين جنبندگان) به او داده شده است، و چه عنوان مناسبى؟



موضوع قفل شده است