قابل توجه معاندین فلسفه و عرفان
تبهای اولیه
عنوان: پيام به كنگره بزرگداشت دويستمين سالگرد تولد حكيم حاج ملاهادى سبزوارى
تاریخ: ۱۳۷۲/۰۲/۰۲
بسماللَّهالرّحمنالرّحيم
خداى بزرگ را سپاس كه دلهاى بيدار و قدرشناس شما مردان علم را به تجليل از شخصيت حكيمى بلند مرتبه برانگيخت كه دنياى پا در گل و گرفتار امروز، به شناخت انسانهايى چون او آزاده و سر در بلنداى ملكوت بسى نيازمند است. مدح چنان خورشيد سيرتانى، جز از صاحبان چشمهاى روشن و بصيرتهاى نافذ نمىشايد، كه توانسته باشند حجاب پر زرق و برق علم بىعمل، و فلسفهى بىروح، و مادهى بىمعنا را ديده و تركيب بديع انديشهى بلند، و روان روشن، و دل خاشع، و ذوق لبريز، و تن خاكسار را در كسانى چون حكيم فرزانهى قرن سيزدهم، يعنى حاجى ملا هادى سبزوارى تماشا كنند. اين جمع فرهيخته بر آن است كه حكيم سبزوارى را بازشناسى كند. هر كه برگى چند از سرگذشت آن بزرگ را خوانده باشد نيك مىداند كه در زمرهى كسانى چون او عرشسير و خاكنشين كمتر كسانى چون او در دوران زندگى، شناخته شدهاند. او را در زندگىاش خلق بىشمارى شناخته و بدو دل سپرده و پرواز شكوهمندش را از منفذ تنگ چشم مادى ديدهاند. چندين كتاب او پيش از درگذشتش به چاپ رسيده و در حوزههاى حكمت و دين، دستگير استادان و دانشجويان شده و نام درخشان او را به دور دستها برده است. و از زمان او تا امروز هزاران صفحه دربارهى او و فلسفهاش و كتابهايش، قلم زده شده است. بازشناسى نامآورى چون اين بلند آوازه مرد، چگونه و به چه معنى است؟ در اين باب سه ديدگاه با هم و در كنار هم، سزاوار ژرف نگرى است: نخست، نگاهى تازه به حكمت اوست كه آميزهيى از تفكر قديم عقلانى با رشحهى الهام عرفانى است. در محشر انديشههاى فلسفى روز كه غالباً از نور معنى و پرتو توحيد، بيگانه و بيخبر است، جاى اين فلسفهى قرآنى و پايههاى استقرار و خلل ناپذيرش، خالى است. زبانى آشنا با فرهنگ و معارف كنونى جهان، و دستى چيره در ترسيم زيبايىهاى «حكمت متعاليه» و در پشت آن، ذهنى ژرف بين و نوانديش و جامعنگر به كار است تا فلسفهى اين حكيم بزرگ را در نمايشگاه فاخرترين فرآوردههاى بشرى، در جاى سزاوار خود بنشاند. دوم نظرى از سر عبرت به تأثير اين معرفت فلسفى، در بناى شخصيت خود فيلسوف است. اگر فلسفه، شناختى درست از هستى، براى بناى انسان راستين است، كدام تجربه از اين بهتر و گوياتر؟ و سوم زدودن اين گمان غلط كه فلسفهى اسلامى از قرنهاى ميانهى هجرى به خاموشى و افول تكرار گراييده است. اين غفلت خسارتبار، كه قرنها گريبانگير مطالعه كنندگان غربى و حتى عربى بوده است، مىتواند با جلب نظرها به حكيم سبزوارى كه خود يكى از شارحان و مفسّران حكمت مقايسهى صدرايى و شاگرد فلاسفهى بزرگ اصفهان است، دريده شود و شعاع هدايتگر هشت قرن فلسفهى اسلامى از خواجهى طوسى تا حاجى سبزوارى و معاصران و شاگردان او بر فضاى انديشهى فلسفى در جهان معاصر بتابد. بازشناسى حكيم سبزوار در اين زمينهها، متضمن اداى حق اين بزرگمرد فيلسوف و عارف و زاهد و شاعرى است كه بزرگداشت او، شما صاحبدلان را به كنار تربت پاك او كشانيده است.
والسّلام عليكم و رحمةاللَّه
سيّد على خامنهاى
اول ارديبهشت ماه سال 1372
برابر با بيستونهم شوال 1314
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
[www.Leader.ir]
سخنان مقام معظم رهبری درباره فلسفه
بيانات در ديدار گروهى از فضلاى حوزهى علميهى قم 29/10/1382
یكى از رشتههاى تأليف و كار فلسفى، نوشتن فلسفه براى كودكان است. كتابهاى فلسفىِ متعدّدى براى كودكان نوشتهاند و ذهن آنان را از اوّل با مبانى فلسفىاى كه امروز مورد پسند ليبرال دمكراسى است، آشنا مىكنند. يقيناً در نظام شوروى سابق و ديگر نظامهاى ماركسيستى اگر دستگاه فلسفه براى كودكان و جوانان بود، چيزى بود كه مثلاً به فلسفهى علمى «ماركس» منتهى شود. ما از اين كار غفلت داريم. من به دوستانى كه در بنياد ملاّ صدرا مشغول كار هستند، سفارش كردم، گفتم بنشينيد براى جوانان و كودكان كتاب بنويسيد. اين كارى است كه قم مىتواند بر آن همّت بگمارد. بنابراين از جمله كارهاى بسيار لازم، بسط فلسفه است؛ البته با مبانى مستحكم و ادبيات خوب و جذّاب.
در گذشته در حوزهى قم با فلسفه و وجود مرحوم آقاى «طباطبايى» مخالفت مىشد. مىدانيد درس اسفار ايشان به دستور تعطيل گرديد و ايشان مجبور شد شفا تدريس كند... اينطور مورد تهاجم قرار گرفت. نتيجه چيست؟ نتيجه اين است كه امروز سطح تفكّرات و معرفت فلسفى ما در جامعه و بين علماى دين محدود است. با بودنِ استادى مثل آقاى طباطبايى، جا داشت امروز تعداد زيادى استاد درجهى يك از تلامذهى ايشان در قم و ديگر شهرستانها داشته باشيم. آقاى طباطبايى فرد فعّالى بود؛ بنابراين جريان فلسفىاى كه به وسيلهى ايشان پايهگذارى شد، بايد به شكل وسيعى گسترش پيدا مىكرد، كه نكرده است. البته ما همان وقت مقلّد آقاى «بروجردى» بوديم و الان هم با چشم تجليل و تعظيم به ايشان نگاه مىكنيم؛ اما بالاخره هرچه بود، نتيجهاش اين شد. اين نبايد تكرار شود.
فلسفهى اسلامى - همانطور كه شما فرموديد و درست هم گفتيد - فقه اكبر است؛ پايهى دين است؛ مبناى همهى معارف دينى در ذهن و عمل خارجى انسان است؛ لذا اين بايد گسترش و استحكام پيدا كند و برويَد و اين به كار و تلاش احتياج دارد.
مركز فلسفه هم بايد حوزهى علميه باشد. يكى از بزرگترين خسارتهايى كه ما كرديم، اين بوده كه مركز فلسفهى اسلامى از حوزهى علميه به مناطق مختلف منتقل شده است. بعضى از آقايانِ اساتيد فلسفه، ماه رمضان پيش من بودند؛ مىگفتند برخى از آقايانى كه اصلاً اهليّت ندارند.... مكرّراً گفتهام بايد كارى كنيم كه قم از مركزيّت و مرجعيّتِ فلسفه نيفتد و قطب اصلىِ فلسفهى اسلامى همچنان باقى بماند. بنابراين در اين زمينه هرچه شما تلاش كنيد، بجا و بحق خواهد بود. همه بايد تلاش كنند؛ مديريّت حوزه و اساتيد فلسفه هم بايد تلاش كنند. طلّابِ فلسفه را بايد تشويق كرد.
اينكه گفته مىشود امتيازات آخوندى و روحانى مال فقهاست، نه مال فلاسفه و عرفا و متكلّمين، امروز خيلى مثل سابق نيست. سابقاً «ملاّ اسماعيل خواجويى» در اصفهان - كه جزو تلامذهى به واسطهى ملاّ صدرا بوده - با آن مقام علمى و عظمت، جرأت نمىكرده فلسفه تدريس كند. سرنوشت بعضى از اقران ايشان - مثل مرحوم «بيدآبادى» و ديگران - طورى براى اينها تجربههاى تلخ درست كرده بود كه جرأت نمىكردند فلسفه تدريس كنند. ملاّ اسماعيل خواجويى، هم رجالى است، هم فقيه است، هم اصولى است و هم از بزرگان فلاسفهى ماست. متأسفانه اينها شناخته شده هم نيستند. همينجا داخل پرانتز عرض كنم: يكى از كارهايى كه بايد صورت گيرد، معرفى فلاسفهى شيعه در دورههاى مختلف است. متعلّمين فلسفهى ما هم اينها را نمىشناسند؛ چند نفر معروف را مىشناسند. عرض مىكردم اين افراد از ترس جرأت نمىكردند اظهار فلسفه كنند. امروز اينطور نيست؛ فلسفه يك امتياز و يك افتخار است؛ نه فقط در چشم حوزويها، بلكه در چشم مردم هم همينطور است. بعضيها كه حتى اهل فلسفه هم نيستند، براى همين امتيازات ظاهرى، ادّعاى استادىِ فلسفه مىكنند. بنابراين، اينطور هم فضا را مأيوسكننده نبينيد كه حالا مثلاً بايد خود را فدا كنيم و وارد عرصهى فلسفه شويم؛ نه، امروز فلسفه امتياز دارد. با توسعهى فضاهاى دانشگاهى و با گسترش علم و معرفت در بين جوانان، امروز وقتى يك طلبهى فاضلِ فلسفهخوان يا فلسفهدان در جامعه مطرح مىشود، امتياز احترام كسب مىكند. به نظر من همين جريان را بايد تقويت كرد. نگذاريد حوزه از مركزيّت فلسفه بيفتد. در اين زمينه هر كارى مىشود كرد، بايد انجام داد. شما كه جوان هستيد و نيرو و حوصله و نشاط داريد، امروز اين بار بر عهدهتان است.
فلسفهى اسلامى، پايه و دستگاهى بوده كه انسان را به دين، خدا و معرفت دينى نزديك مىكرده است. فلسفه براى نزديك شدن به خدا و پيدا كردن يك معرفتِ درست از حقايق عالم وجود است؛ لذا بهترين فلاسفهى ما - مثل ابنسينا و ملاّ صدرا - عارف هم بودهاند. اصلاً آميزش عرفان با فلسفه در فلسفهى جديد - يعنى فلسفهى ملاّ صدرا - بهخاطر اين است كه فلسفه وسيله و نردبانى است كه انسان را به معرفت الهى و خدا مىرساند؛ پالايش مىكند و در انسان اخلاق بهوجود مىآورد. ما نبايد بگذاريم فلسفه به يك سلسله ذهنيّات مجرّد از معنويت و خدا و عرفان تبديل شود. راهش هم تقويت فلسفهى ملاّ صدراست؛ يعنى راهى كه ملاّ صدرا آمده، راه درستى است. آن فلسفه است كه انسان را وادار مىكند هفت سفر پياده به حج برود و به همهى زخارف دنيوى بىاعتنايى كند. البته نمىخواهيم بگوييم هركس در اين دستگاه فلسفى قرار نداشته باشد، اهل دنياست؛ نه، اما اين راه خوبى است. راه فلسفه بايد راه تديّن و افزايش ارتباط و اتّصال انسان به خدا باشد؛ اين را بايد در آموزش فلسفه، در تدوين كتاب فلسفى، در درس فلسفى و در انجمن فلسفه - همين كه به آن اشاره شد - رعايت كرد. اهل فلسفهاى كه ما قبلاً ديده بوديم، همه همينطور بودند؛ كسانى بودند كه از لحاظ معنوى و الهى و ارتباطات قلبى و روحى با خداوند، از بقيهى افرادى كه در زمينههاى علمىِ حوزه كار مىكردند، بهتر و زبدهتر و شفّافتر بودند.
فلسفه هم اگرچه در حوزهها رايج است، اما درحقيقت بايد گفت كه مهجور است. فلسفه بايد در حوزهها رواج پيدا كند. فلسفه فقط اين نيست كه ما كتاب منظومه يا اسفار را بگيريم و از اول تا آخر بخوانيم؛ نه، تبحر در فلسفه به اين معناست كه ما بتوانيم از تمام افكار فلسفى موجود دنيا - كه به شكل ساعتنگارى پيش مىرود و ساعت به ساعت فكر فلسفى مطرح مى شود - و از مادّه ى فلسفه ى موجود خودمان مطلع باشيم و در مقابل فلسفه هاى غلط و انحرافى، خودمان را در حال آماده باش نگهداريم و احياناً اگر نقطه ى مثبتى در آنها هست، از آن نقطه ى مثبت استفاده بكنيم. فلسفه ى ما اينطورى پيشرفت مى كند؛ والّا در حد شناخت افكار و كلامات بزرگان به اين اندازه ارزشى ندارد. فلسفه بايد ما را به معرفت كامل برساند. بايد ديد در وادى معرفت در سطح بشرى، چه كار دارد مىشود. بايستى پى در پى كارهاى جديد، افكار جديد، روشها و متدهاى جديد در حوزه مطرح بشود. (دیدار با فضلای حوزه علمیه 13/9/1374)
اما امروز، این گونه نیست. امروز، حوزهى علمیه از زمان خودش خیلى عقب است. حساب یك ذرّه و دو ذرّه نیست. مثل این است كه دو نفر سوار بر اسب، در وادى اى همراه یكدیگر بروند و یكى اسبش از دیگرى تندروتر باشد و آنكه اسبش كندروتر است، بعداً به اتومبیل دست پیدا كند. طبیعى است آنكه اسبش تندروتر است، به گرد او هم نمىرسد. الان وضعیت این گونه است. در حال حاضر، امواج فقه و فلسفه و كلام و حقوق، دنیا را فرا گرفته است. ما وقتى به خودمان برگردیم، خیلى فاصله داریم.
امروز در دنيا به زبان كودكى به كودكان فلسفه مى آموزند؛ يعنى چيزى كه از نظر بعضى از طراحان كشور ما بى معنى است؛ فكر مى كنند فلسفه مخصوص آدمهاى ريش و سبيلدار و كسانى است كه يك سنى از آنها گذشته باشد. نگاه مدرن به مسائل حيات، امروز پيشروان علمى دنيا را به اينجا رسانده كه بايد فلسفه را از دوره ى دبستان به كودكان تعليم داد؛ البته با زبان كودكى. اين را به عنوان يك مثال عرض كردم براى روشن شدن اين مطلب كه آموزش و پرورش چقدر مى تواند در آينده ى يك كشور اثر بگذارد، كه البته براى شما هم روشن است. 12 /2/1385
اهداف تجدید حیات انجمن حجتیه
روزگار عجیبی است و عجب داستانی دارند این مخالفان فلسفه و عرفان، جریانی که چند صباحی است به عنوان مخالف یا فلسفه و عرفان میدانداری میکند، نه یک جریان نوظهور، بلکه جریانی با یک عقبه تاریخی شناخته شده است، ولی امروز با چهرهای جدید قدم به میدان نهاده و از گذشته خود چیزی نمیگوید، جریانی که پس از سالهای اولیه انقلاب و تلألو شمس وجود امام راحل، کم و بیش به کنج تنگ و تاریک پستوهای عقیدتی خود خزیده بود اینک به کلی منظم، متشکل و هدفمند، با شدت و وسعت فراوان فعالیتها به صحنه بازگشته است. چاپ و نشر انواع کتاب، مجله، پوستر، اطلاعیه، شبنامه، ساخت و توزیع انواع فیلم و کلیپهای صوتی و تصویری، راه اندازی دهها سایت و وبلاگ و ... نشان از عزمی جزم برای رسیدن به آرزویی دیرینه دارد، که همانا ریشهکنی فلسفه و عرفان از حوزههای علمیه و متن جامعه است.
آری تاریخ معلم انسانهاست و دانستن تاریخچه این جریان میتواند در شناخت آن نیک به کار آید. درست زمانی که موج اندیشههای الحادی، به خصوص مارکسیسم و شرقزدگی به ایران رسیده و همه مؤمنین و مراجع و حتی رژیم غربگرای پهلوی را مضطرب کرده بود، جناب میرزا مهدی اصفهانی در مشهد علم مبارزه با فلسفه و عرفان را بلند میکند و هجمهای سخت علیه فلسفه و عرفان را آغاز میکند و رسماً اعلام میدارد: «ترجمه کتب فلسفی به عربی از مصیبت سقیفه بزرگتر بود (اصفهانی، تقریرات ص 156)» و تو خودت حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
این مدعیان ولایت اهل بیت(ع) دقیقاً زمانی که از جانب اندیشههای بیگانه مورد هجوم قرار گرفته بودیم، توپ را جلوی دروزاه خودی انداخته و به مبارزه با جمعی از علما و بزرگان میپردازند که اتفاقاً همان طیف، قدرت پاسخگویی حقیقی به هجوم اندیشه بیگانه را دارد. و اگر نبود وجود ارزشمند مرحوم علامه طباطبایی که با تبیین اشکالات این مکاتب و به خصوص به تألیف کتاب پر ارج «اصول فلسفه و روش رئالیسم» چون کوهی استوار در برابر این امواج بیدینی باشد، معلوم نبود بر سر قشر عظیمی از جوانان و تحصیلکردگان ما چه میآمد؟!
چندی بعد، باز در گرما گرم مبارزه همه جانبه حضرت امام خمینی(ره) با رژیم پهلوی، شاگرد خاص میرزامهدی اصفهانی و پیشوای بعدی مخالفان فلسفه و عرفان، یعنی شیخ محمود حلبی تولایی بنیانگذار انجمن حجتیه وارد معرکه میشود و به شدت بر فعالیت خود میافزاید. انجمنی که تحت عنوان مبارزه با بهائیت دو اصل اساسی داشت: یکی؛ مبارزه با فلسفه و عرفان و دیگری؛ عدم دخالت در سیاست یعنی عدم ورود به مبارزه با رژیم طاغوت!
چه اینکه در تبصره دوم اساسنامه انجمن قید شده بود که «انجمن به هیچ وجه در امور سیاسی مداخله نخواهد داشت» رژیم پهلوی که خود بزرگترین مدافع بهائیت بود؛ نه تنها از فعالیت انجمن حجتیه جلوگیری نکرد بلکه آنچنان از فعالیت به اصطلاح ضد بهائیت انجمن حجتیه مسرور بود که ساواک رسماً به روحانیون مبارز توصیه میکرد به جای پرداختن به مبارزه، با آقای حلبی در انجمن حجتیه همکاری کنند! چرا که این جماعت به اسم امام زمان(عج) و دفاع از مکتب اهل بیت، افراد را از ورود به مبارزه با رژیم پهلوی که علتالعلل تمام مفاسد و از جمله بهائیت بود بازداشته و از پیوستن جوانان متدین انقلاب حضرت امام جلوگیری میکردند.
در واقع این جماعت که مبارزه با طاغوت را ممنوع کرده بودند و چشم خود را بر روی همه مفاسد آن اعم از بیحجابی و کابارهها و مشروبفروشیها و تئاترها و فیلمهای آنچنانی و ... بسته بود، بعد از پیروزی انقلاب با دیدن کوچکترین امر خلافی، فریاد وا اسلاما سر میدادند و علیه انقلاب و امام به جوسازی میپرداختند که با انتقاد تند حضرت امام مواجه شدند.
در همین سالهای اولیه انقلاب و در طوفان هجوم اندیشههای گروهها و گروهکها برای به دست گرفتن مهار فکری جامعه و جهاد عظیم شاگردان امام و علامه طباطبایی همچون شهیدان بزرگوار مطهری، بهشتی، مفتح و ... برای دفاع از اسلام ناب و تبیین آن و مبارزه با التقاط و انحراف این جماعت هنوز به دنبال سند تکفیر فلاسفه و عرفا میگشتند.
امام راحل، آن پیر روشن ضمیر که از هجوم این مکاتب انحرافی و از دیگر سو عطش شدید جامعه انقلابی برای آموختن معارف عمیق اسلامی را درک میکردند، اقدام به تفسیر عمومی قرآن در تلویزیون نمودند. با شروع تفسیر حضرت امام که براساس مبانی فلسفی و عرفانی بود دوباره موج تخریبها و هجمهها به راه افتاد به گونهای که معظمله صلاح را در آن دیدند که تفسیر خود را تعطیل کنند. اگر این جماعت اجازه داده بودند که آن تفسیر ادامه یابد، امروز چه گنجینه علمی گرانقدری در اختیار داشتیم و اگر اجازه میدادند که امام، مردم را با معارف اصیل اسلامی و شیعی آشنا بکنند، چه بسا بسیاری از دکانها همچون مجاهدین و شریعتی بسته میشد. شریعتی که خود در بعضی از مسائل همچون دشمنی با فلسفه متأثر از همین فرقه و فضای حوزه مشهد و از دیگر سو تأثیرگذار بر مجاهدین و پدر معنوی گروهک فرقان بود.
به یاد بیاوریم نامه تاریخی امام به گورباچف را که در واقع معرفی اسلام حقیقی به جهانیان بود. امام از کدام اسلام سخن گفتند؟ فرمودند اگر میخواهید اسلام را بفهمید باید از آثار ابن سینا، سهروردی و به خصوص ملاصدرا را بفهمید و لطایف باریکتر از موی آن را نوابغ میتوانند از کتب عرفا و به خصوص محییالدین ابن عربی بفهمند به شرط آنکه نزد عالمان این فن زانوی شاگردی به زمین بزنند. افسوس که باز هم این فرقه زبان به شماتت و توهین گشودند و وقیحانه گفتند: اگر گورباچف با همان مکتب و مرام کمونیستی خود بمیرد، بهتر از این دینی است که خمینی میگوید! کما اینکه امروز به حامل آن نامه، حکیم الهی و مفسر گرانقدر و فقیه متاله حضرت آیتالله جواد آملی اهانت میکنند. شخصیتی که در واقع مبلغ و مبین پیام امام و حقیقت اسلام برای جهان کفر بودند و درس تفسیرشان امروز در جهان اسلام بینظیر و مایه آبروی حوزههای علمیه تشیع است.
مدتی است که این جریان با همان آرزوی قدیمی ولی با ظاهری نو و چهرهای جدید و شدتی هرچه تمامتر به صحنه بازگشته است. اما سادگی است اگر تصور کنیم ظاهر و باطن این جریان همین افرادی هستند که علم این مبارزه را به دوش گرفته و مخالفت خود با فلسفه و عرفان را در بوق و کرنا میکنند.
بر ناظر بصیر پوشیده نیست که همان دشمنی که بیشترین ضربه را از امام و انقلاب و اسلام اصیل و حوزههای علمیه خورده است درصدد است که با احیای مجدد این جریان و به میدان آوردن دوباره این افراد و تجهیز و تقویت آنان به هدف نهایی خود دست پیدا کند. سفاهت است که تصور کنیم دشمن زخم خورده، حوزههای عملیه را به حال خود رها ساخته و برنامههای اینچنینی برای وارد آوردن ضربات کاری به حوزه علمیه ندارد.
در واقع باید گفت که دشمن از میدان دادن به این فرقه و اجرای این پروژه پیچیده اهدافی چند لایه را دنبال میکند.
هدف نخست: انحرافینشان دادن اصول فکری امام خمینی(ره)
اولین و اساسیترین هدف دشمن این است که با انحرافی نشان دادن فلسفه و عرفان، اصول فکری و اعتقادی حضرت امام به عنوان یک فیلسوف و عارف را انحرافی نشان دهند.
وقتی اصول اعتقادی حضرت امام به عنوان بزرگترین نظریهپرداز ولایت فقیه و بنیانگذار نظام جمهوری اسلامی، منحرف از اسلام دانسته شد؛ قطعا نظام برپا شده توسط ایشان هم، انحرافی بوده و یا حداقل مورد تردید واقع خواهد بود! چه طرحی بهتر از آنکه عدهای در لباس روحانیت، زحمت این مسئله را برای دشمن بکشند؟!
هدف دوم: منزویکردن نظریهپردازان و مدافعان انقلاب اسلامی
لایه دوم دشمن از این طرح، این است که تفکری که اصل انقلاب و اوتاد و ابدال آن و مدافعان و نظریهپردازان آن یعنی حضرت امام و شاگردانش و شاگردان مرحوم علامه طباطبایی تحت لوای آن تربیت شده و پرورش یافتهاند در حوزه نابود شده و یا حداقل منزوی شود. تفکری که در مقابل هجوم همهگونه افکار التقاطی و انحرافی ایستادگی کرده و ضمن رد برهانی همه آنها، معارف عمیق اسلام را ثابت مینماید. چرا که دشمن نه فقط در اوایل انقلاب، بلکه در همه این سالها از تفکر فلسفی و عرفانی حوزه زخم خورده است.
وقتی در دوران سیاه موسوم به اصلاحات، پیادهنظام فکری و اعتقادی دشمن با همه توان کمر به نابودی ارزشها و ارکان نظام بسته بودند، به کوه استواری چون حضرت آیتالله مصباح یزدی و شاگردانش برخورد کردند که از بذل همه هستی و آبروی خود دریغ نکردند و نقشههای دشمن را نقش برآب کردند. شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که در برابر چنین هجمههایی، مؤسسه امام خمینی به سرپرستی معظمله به تنهایی میتواند بار حوزههای علمیه را به دوش کشیده و نقشههای چندین ساله دشمن را ناکام بگذارد. حقا که به تعبیر مقام معظم رهبری ایشان خلأ بزرگانی چون علامه طباطبایی و شهید مطهری را پر کردهاند.
دشمن نمیخواهد تفکری در حوزه باشد که از دل آن شخصیتی چون علامه حسنزاده آملی پرورش پیدا کند. شخصیتی که عمری را به تدریس و تبیین معارف و پرورش چند نسل از طلاب فاضل پرداختهاند و ظاهرا در کنار این مسائل چندان توجهی به امور روزمره سیاسی نمیکند؛ اما در تمام مراحل سخت انقلاب، تمامقد به دفاع از انقلاب و رهبری آن برخاسته است.
از جنگ خلیج فارس تا هنگامه دوم خرداد و فتنه کوی دانشگاه و همین فتنه 88 که نهایت کلام را در مورد رهبری عظیمالشان انقلاب بیان فرمودند که «گوشتان به دهان رهبری باشد، چون گوش ایشان به دهان حجت بن الحسن(عج) است» عارفی ذوالفنون که علیرغم همه مقامات علمی و عرفانی، ادب، فروتنی و تواضعشان در برابر ولی امر مسلمین جهان بینظیر و زبانزد خاص و عام است.
کوتاه سخن آنکه دشمن در تلاش است با از بین بردن و یا به حاشیه راندن تفکر فلسفی و عرفانی [شبیه آنچه که در حوزه نجف اتفاق افتاد] ضمن از بین بردن نقطه قوت انقلاب و حوزههای تشیع، به تعبیر مقام معظم رهبری، حوزه و جامعه ما را در برابر تهاجمات فکری و اعتقادی بیدفاع کند.
ادامه دارد . . . . .
هدف سوم: راهاندازی جنگ اعتقادی و تضعیف روحانیت به دست روحانیت
لایه سوم و پیش پا افتادهترین هدف دشمن از احیای دوباره و تقویت این جریان، یک مسئله ساده و روشن است. ایجاد یک نزاع و اغتشاش فکری و اعتقادی دائمی در حوزههای علمیه و بین علما و طلاب که نه فقط یک اختلاف نظرعلمی، بلکه در چارچوب یک جنگ اعتقادی تعریف بشود.
نتیجه قطعی این مسئله، بازماندن از کارهای اساسی و مشغول شدن به نزاع داخلی در حوزههای علمیه و غفلت از دشمن و برنامههای فکری و فرهنگی آن برای حوزه و جامعه و در یک کلام تضعیف روحانیت به دست روحانیت است. اگر از این طریق آن اهداف مهمتر یعنی تضعیف نظام و نابودی فکر فلسفی در حوزه محقق نشود، حداقل آتشی را در حوزه علمیه شعلهور کردهاند که به راحتی خاموش نمیشود و موجب از بین رفتن توان حوزه در جدالهای بیپایان داخلی میشود.
شگفت آنکه باز هم درست زمانی که حوزه نیاز به تلاشی همه جانبه برای پاسخگویی به نیازهای فکری و فرهنگی جامعه دارد و دشمن با همه توان و از همه جهات، به خصوص از لحاظ فرهنگی عقیدتی کمر به نابودی ما بسته است، باز هم این جماعت سربرآورنده و باز هم دقیقا در زمین دشمن بازی میکنند. در واقع همان نقشی که وهابیت در جهان اسلام بازی میکنند، این جریان درون جامعه شیعه بازی میکنند.
وهابیت چه میکند؟ بیاعتنا به دشمنان اسلام همه تلاش خود را برای تضعیف مذاهب اسلامی و جدال با سایر علمای اسلام به کار میگیرد و مخالفان خود را از دم تیغ تکفیر میگذراند و اگر بخواهد به عرصه اجتماع وارد شود منجر به ظهور جریاناتی چون القاعده و طالبان میشود. این افراد نیز چشم خود را بر روی همه مهاجمان به عقیده و فرهنگ شیعه از وهابیت و بهائیت گرفته تا عرفانهای کاذب و موج غربزدگی و جریانات فکری غربگرا بسته و بزرگترین دشمنان تشیع را در بزرگان حوزه علمیه میجویند و مانند وهابیون، مخالفان خود را به راحتی تکفیر میکنند تا جایی که برخی از اینان کار را به جایی رساندهاند که در سایتهای خود بزرگان شیعه را به جرم تدریس فلسفه و عرفان ـ نعوذبالله ـ حرامزاده و عرفان ملاصدرا را عرفان یهودی معرفی میکنند! و هرروز به بهانهای، موجی ایجاد میکنند و به توهین و تکفیر اساتید و علما میپردازند. دیروز به بهانه تفسیر امام و نامه ایشان به گورباچف بلوا به پا میکردند امروز با دستاویز قرار دادن کتب ابن عربی و ملاصدرا و سخنان علمای معاصر.
سخن در این نیست که هر فیلسوف و یا عارفی، هر سخنی گفته و هر مطلبی که نوشته حتما صحیح است و قابل نقد نیست، بلکه سخن در این است که انتشار دهندگان مسائلی این چنینی، هدفشان اصلاح یک مطلب نادرست نیست. بلکه جریانی به راه افتاده است که به دنبال دستاویز قراردادن هر وسیلهای برای انهدام فلسفه و عرفان در حوزه است و از هر وسیلهای برای رسیدن به این هدف استفاده میکند و از هیچگونه توهین و ناسزا دریغ ندارد.
طرفه آنکه همین افراد نیز به گروههای مختلفی تقسیم شدهاند که با خود نیز سر ستیز دارند، که نشان میدهد که دستی که از این برای ایجاد اختلاف در حوزه و تضعیف روحانیت استفاده میکند، حتی به اینکه جبههای از موافقان و مخالفان فلسفه و عرفان در مقابل هم قرار بگیرند نیز قانع نیست. بلکه میخواهد هر جبهه مشتمل بر چندین گروه و شاخه باشد که نه تنها با جبهه مخالف بلکه با سایر گروههای موجود در جبهه خود نیز سر نزاع داشته باشد تا حوزه هیچگاه روی آرامش و تعالی را نبیند.
البته ذکر این نکته نیز لازم است که برخی از بزرگان از علما نیز نسبت به فلسفه و عرفان دید انتقادی دارند که روی سخن ما هرگز با این بزرگواران نیست. چه اینکه هیچ گاه از این عزیزان شاهد هیچگونه توهین و هجمه نسبت به سایر علما نبوده و نیستیم و اگر نقدی هم دارند در فضایی عالمانه مطرح میکنندو حتی توهین به سایر علما را بر نمیتابند.
خلاصه کلام اینکه ما جمعی از اساتید و طلاب رشته فلسفه و عرفان حوزه علمیه قم ضمن پرهیز دادن همگان از افتادن به دام چنین افرادی و دامنزدن به این چنین نزاعهایی، اعلام مینماییم که باید برای برخورد با این افراد و جریانات فکری اساسی کرد، در غیر این صورت این افراد در همین پلهها متوقف نشده و تا رسیدن به مقصد و مقصود نهایی از ایجاد نزاع و اختلافافکنی و تضعیف حوزه علمیه، دست بر نخواهد داشت.
بیانیه جمعی اساتید فلسفه
اگر اجازه میدادند که امام، مردم را با معارف اصیل اسلامی و شیعی آشنا بکنند، چه بسا بسیاری از دکانها همچون مجاهدین و شریعتی بسته میشد. شریعتی که خود در بعضی از مسائل همچون دشمنی با فلسفه متأثر از همین فرقه و فضای حوزه مشهد و از دیگر سو تأثیرگذار بر مجاهدین و پدر معنوی گروهک فرقان بود.
سلام علیکم جمیعا و رحمه الله و برکاته
فکر کنم نویسنده کمی اسمها را جا بجا نوشته.
اگر دلیل ارتباط گروه فرقان با شریعتی قتل مرحوم مطهری بدست گروهک فرقان است . عوامل این گروهک پس از دستگیری دلیل قتل ایشان را ارتباط با جامعه سرمایه داری معرفی کرده بودند.
لازم به توضیح است که این گروهک معتقد به اسلامی ممزوج از کمونیسم و اسلام بودند و احکامی از خود ساخته و تبئین کرده بودند ( در صورت نیاز اسناد موجود است ) لذا این مساله هیچ ارتباطی با معلم شهید نداشته و ندارد و این اتهام از روی ناآگاهی است.
ولی در کل مبارزه با فلسفه و کلام اسلامی همچنین با عرفان اسلامی تا به الان بدون هیچ سند و مدرک علمی مستند و مستدلی اعم از کتاب و سیره دارد انجام میشود
و تا به الان هیچ سندی دال بر رد و طرد این مفاهیم در کتاب و سیره دیده نشده که هیچ
برعکس
با توجه به سفارش اکید قرآن کریم به تعقل و تفکر و تدبر در جهان هستی بر اساس جهان بینی ای که قران کریم تویف میفرماید و جنس سخن اولیاء خدا میتوان به سادگی فهمید این بزرگواران با این مقوله موانست هم داشته اند.
یاحق
اینقدر این چند وقته توهین به بزرگان فلسفه وعرفان کردند که خدا میدونه علی الخصوص استاد صمدی ایشان در روز 14 خرداد در جواب اینگونه فرمودند خدا لعنت کند کسانی که یکعمر ارادت من سگ خانه حسین ابن علی(ع)رابه بادفحش وناسزا گرفتند. حسین حسین حسین حسین مارو واردوادی موت اسود کرده ای الحمدلله
بسمه تعالی
سالروز هفتم تیر و عروج عاشقانه یکی دیگر از شاگردان مکتب فلسفه و عرفان اسلامی و یاران همراهش گرامی باد.
شهید عظیم الشأن حضرت آیة الله سید محمد حسینی بهشتی قریب به 5 سال شاگردی علامه طباطبائی را کرده و از دانشگاه تهران دکتری فلسفه داشتند.
جمله ای زیبا از ایشان: باید خودمان را بسازیم که بهشت را به بها می دهند نه به بهانه.
یادش گرامی و راهش پر رهرو.
به راستی این روزها چه خبر است چرا این همه به ساحت فلسفه و عرفان اسلامی و عالمان آن توهین می شود.
هنوز در خاطرم هست که مکتب تفکیکی ها بدون توهین بحث می کردند و نظر خود را می گفتند ولی این . . . . . فقط با توهین جلو می آیند.
همه را هم منحرف می دانند إلا خودشان.
حرفهای عجیبی هم می زنند مثل اینکه چه کسی گفته روح مجرد است و نمی خوابد، روح هم می خوابد!!!!!!
واقعا نمی دانم بزرگان فلسفه و عرفان چرا جواب دندان شکنی به آنها نمی دهند،واقعا نمی دانم.
اگر کسی دلیلش را می داند به بنده هم بگوید.
چند اثر از بزرگ اینها دیده ام واقعا (البته به نظر بنده)غیر علمی و پر از مغالطه است.
دیده ام حتی چطور با فریب و پس و پیش کردن جملات از مراجع عظام فتوی گرفته اند.(البته انسان عاقل می فهمد که مراجع بزرگوار در مورد آن حرف مذکور فقط نظر می دهند).
چه زمانی شده . . . . . . .
جمله مقام معظم رهبری در پست دوم بسیار و بسیار آموزنده است ،آنجمله که در مورد قضیه مرحوم علامه طباطبائی و درس فلسفه ایشان فرموده اند.
شنیده ام این آقایان حتی بیداری اسلامی را اینگونه تفسیر کرده اند که بیداری اسلامی یعنی خلاصی از فلسفه و عرفان اسلامی!!!!!!!!
این همه عداوت را از کجا آورده اند که ذره ای احتمال خطا نمی دهند حتی ذره ای!!!!!!
شکر خدا مثل اینکه مدتی است سر و کله طرفدارانشان در سایت کم شده،اینها که در مثلا سایتهایشان اصلا اجازه اظهار نظر به مخالفی را نمی دهند حتی مودبانه.
کلام آخر به خدا پناه می برم از گمراهی و عداوت و بغض اولیاء خدا.
حرفهای عجیبی هم می زنند مثل اینکه چه کسی گفته روح مجرد است و نمی خوابد، روح هم می خوابد!!!!!!
سلام علیکم
یک کتابی را نوشته اند با نام فلسفه از نگاه قران و عترت که این کتاب را اگر کسی میخواهد بخواند توصیه اکید دارم که به منابعی که استناد میکند رجوع نموده و چشم بسته سخن ایشان را نپذیرد آنگاه متوجه داستان میشود.
مدتی قبل ( ۱۳۹۰/۰۹/۱۲ ) دراین تاپیک
http://www.askdin.com/thread15321.html
بحثی در این رابطه در گرفت ک دوستان میتوانند نظریاتشان و همچنین دو کتاب فلسفه از دیدگاه قرآن و عترت نوشته جناب نصیری
و کتاب پرتو خرد جناب بنی هاشمی که مدعیند کتاب حکمت است
از اینجا و یا همان تاپیک دانلود کنند.
یاحق
سلام علیکم جمیعا
کرسی های هم اندیشی برای یافتن یک اتفاق فکری و عقیدتی ( تقریب ) بین اهالی فلسفه کلام و عرفان با فرقه جناب نصیری (که البته ایشان معتقدند که ما شیعه هستیم و فرقه نیستیم ) در موسسه راهبردی .. برپا شد
فیلم 3 جلسه گفتگوی جناب حجت الاسلام و المسلمین شیخ عبدالحمید واسطی رئیس و بانی موسسه مطالعات راهبردی علوم و معارف اسلام و جناب آقای مهدی نصیری
قابل توجه نوابغ
یاحق
نظر صریح و قاطع رهبری و شهید استاد مطهری در مورد مثنوی جناب مولوی.
بدخواهان کمی تأمل کنند.
http://www.aparat.com/v/40e818de67a1e61674672f400f21d4fd234516
با سلام ، در زبان ساده ، علت مخالفت با فلسفه و عرفان چيست؟
به عنوان مثال آيا مخالفين عرفان و فلسفه ،قبول ندارند كه عالم طبيعت مظهر خداست
با سلام ، در زبان ساده ، علت مخالفت با فلسفه و عرفان چيست؟
به عنوان مثال آيا مخالفين عرفان و فلسفه ،قبول ندارند كه عالم طبيعت مظهر خداست
سلام علیکم
برادر عزیز،مثنوی هفتاد مَن کاغذ شود. . . . .
با کسی که عدم امکان اجتماع و ارتفاع نقیضین را متوجه نمی شود و قبول ندارد و بارها جملاتی در تصریح این مسأله دارد،چه می توان گفت؟؟؟؟
از بنده می شنوید شما هم درگیر مسأله ایشان نشوید.
البته صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
سلام علیکم
بنده مناظره ی استاد میلانی و استاد رمضانی را دیدم ( البته قبلا هم مطالبی به گوشمان خورده بود )
اینطور که آقای میلانی با سند سخن میگفتند شاید حق با ایشان است
از وحدت وجود و گوساله پرستی عین خداپرستی است و ...
این حقیر بیشتر آقای میلانی را صاحب امتیاز دیدم در این مناظره ...
یعنی واقعا بعضی از این مطالب، در کتاب عرفای بزرگ آمده است.
یا علی
نظر علما و مراجع درباره فلسفه و عرفان
پاسخ آیت الله العظمی صافی گلپایگانی:
علیکم السلام و رحمة الله؛ خواندن علم کلام برای تصحیح و تکمیل عقائد حقّه مستحسن بلکه برای رفع شبهات لازم است و عرفان حقیقی همان قرآن مجید و نهج البلاغه و معارف مأثوره از حضرت رسول اکرم(ص) و اهل بیت سلام الله علیهم و صحیفه سجادیه و ادعیه معتبره دیگر است. در معرفت و خداشناسی و سایر عقاید احتیاج به مراجعه به کسانی که فساد عقیده بعضی آنها مسلم است نیست و اگر کسی در این رشته ها وارد شد و منتهی به انحراف گردید بی شبهه مسؤول است و کتب مذکوره در سؤال که در بیان و ترویج عقائد صوفیه نوشته شده، جزء کتب ضالّه است.
این افراد دارای انحرافات فکری و عقیدتی و روش های خرافی می باشند و گفتارها و سخنانی دارند که با نصوص قرآن مجید و احادیث شریفه مخالفت دارد. این افراد طریقه متشرعه و ملتزمین به احکام و آداب شریعت را نداشته اند و اگر هم برخی آنها را از عقاید فاسده تبرئه نمایند برای شخص مسلمان آراء و عقائدشان حجت نیست، و قدر مسلم اینست که این افراد و آرائشان در طول چهارده قرن در محیط مذهب و تشیّع هیچگاه مرجع و ملجأ نبوده است، و در همه ادوار و اعصار رهبران عقیدتی شیعه، افرادی مثل ابن بابویه پدر صدوق و خود صدوق و شیخ مفیدها و شیخ طوسی ها و علّامه حلّی ها و مجلسی ها و صدها و هزارها علما از این قبیل بوده اند که در ارائه مرزهای بین کفر و اسلام همواره کلامشان قطعی و قاطع بوده است، اکنون هم راه و صراط المستقیم همان راه آنها است مع ذلک برای مزید شناسایی به حال این افراد می توان به کتاب هایی مثل خیراتیه، و فضائح الصوفیه و عرفان و تصوّف، و جستجو در عرفان اسلامی رجوع نمود. خداوند همه را به راه مستقیم الهی هدایت فرماید.
پاسخ آیت الله العظمی سید صادق شیرازی:
قرآن مجید، رسول خدا و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) دستور اکید بر گرفتن دانش های دینی را از قرآن، رسول و اهل بیت نموده و نهی شدید از گرفتن آن از غیر این سه منبع فرمودند و گرفتن از غیر آنان مساوی با انکار آنان است، لذا بر مؤمنین واجب است که اول دانشهای دینی خود مخصوصاً اصول دین را با گرفتن از کتاب هایی مانند «توحید مفضل» و «توحید» و نیز «معانی الاخبار» شیخ صدوق و «اصول کافی» محکم و استوار نموده و سپس برای واقف شدن بر اشتباهات متون فلسفی و مانند آن به مطالعه ی آن بپردازند که آن گاه در اثر پشتوانه حدیثی اصول دین به خوبی می توانند اشتباهات را واقف گردند و حتی رد نمایند.
پاسخ آیت الله العظمی حاج سید صادق روحانی:
کسانی که استعداد قوی دارند و قادر بر رد شبهات می باشند خواندن فلسفه اشکال ندارد ولی تعلیم و تعلم در مجتمعات که افراد غیر قوی و در اشتباه واقع می شوند جائز نیست.
آیت الله العظمی دوزدوزانی:
لازم بتذکر است: افرادی که میخواهند در علم فلسفه و عرفان اشتغال داشته باشند، باید ابتداء پایهی اعتقادات دینی خود را از کتب معتبرهی اسلامی و احادیث مأثوره از حضرات معصومین(علیهم السلام)مستحکم نمایند تا در مبانی اصول مسلّمهی شیعه خللی وارد نشود و شاید بدین جهت بوده است که مراجع بزرگ مانند حضرت آیت الله العظمی اصفهانی و آیت الله العظمی بروجردی(قدس سرهما) از تدریس و تحصیل فلسفه بشدّت منع میکردند و اساساً باین کیفیت که در حوزههای علمیه مرسوم گردیده (هر فردی بدون قید و شرط) وارد این رشته میشود نه بصلاح حوزهها و نه بصلاح جامعهی اسلامی میباشد.
و اینجانب بارها در مجالس خصوصی و غیر خصوصی به طلاب و محصلین گوشزد کردهام که اکثر مطالب فلسفه گمراه کننده است و باید با احتیاط باین وادی قدم گذاشت.
پاسخ آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی مجلسی:
تعلیم و تعلم فلسفه و عرفانهای رایج که از غیر منابع وحی نشات گرفته حرام می باشد و انتماء به معارف الهیه از طریق اهل بیت عصمت وطهارت علیهم الصلوة والسلام واجب خواهد بود.
پاسخ آیت الله العظمی حاج سید محمد شاهرودی:
از آنچه که بر خلاف مکتب اهل بیت(ع) باشد اجتناب بنمایید. مگر آن که به قدری در تعالیم اهل بیت: قوی باشید که بتوانید شبهات وارده را دفع بنمایید و خلاصه آنچه بر خلاف تعالیم اهل بیت(ع) باشد ضلالت است.
***
رهبر معظم انقلاب:
یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی اش نمی شود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است. (1)
[معلوم می شود خواندن فلسفه باعث می شود که در اعتقادات دینی تزلزل به وجود آید و انسان را گمراه کند لذا جواز تعلیم و تعلم این علم به افراد خاصی اختصاص دارد و آنها کسانی هستند که اعتقادات دینی آنها راسخ و استوار است و با این مطلب متزلزل نمی شوند.]
آیت الله العظمی بهجت:
خواندن فلسفه خطرناک است مگر بعد از اجتهاد در علم کلام و تصحیح اعتقادات.
ایشان به کسی که قبل از کلام می خواست فلسفه بخواند فرمودند: آقا می خواهد برود کافرشود! (2)
آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی:
فلاسفه با فندگان آراء و نظریات فاسد و موهومات بیهوده، و قاطعان طریق انبیاء مرسلین وخلفای مرضیین ایشانند، خداوند تعالی ما را از مضلات فتن حفظ نماید. (3)
آیت الله حاج شیخ حسن صافی اصفهانی(ره):
فکر خام فلاسفه و اشتباه صد در صد آنها
نیروهای ادراکی انسان در این حد نیست که بتواند گلیم خودش را از آب دربیاورد. این فکر خامی است که بعضی از فلاسفه کرده اند و به خیال خودشان گفته اند که مثلاً با ورود به علم و حکمت خودمان می توانیم خودمان را اصلاح کنیم، می توانیم با همان علم و حکمت و درک و فهمی که داریم به مقام شامخ انسانیت و به کمال نهایی انسانی برسیم، معلوم شده که اینها صد در صد در اشتباهند. (4)
آیت الله حاج شیخ مرتضی رضوی متفکر بزرگ معاصر:
ملاصدرا هیچ نیازی به قرآن و اهل بیت(ع) در تبیین حکمت متعالیه که دین اوست نداشت و اگر آن چند آیه و حدیث را از متن اسفار بردارید هیچ لطمه ای به حکمت متعالیه نمی خورد. (5)
علامه حلی:
از جمله کسانی که جهاد با آنها واجب است فلاسفه اند. (6)
قاضی(رض):
در فلسفه از دین خبری نیست. (7)
مجله ی نورالصادق، سال چهارم، شماره ی 16 و 17، صفحه 207
===============================================
پی نوشت ها:
1- اجوبة اسفتائات(ترجمه ی فارسی) ص294 س1325
2- در محضر آیت الله بهجت 3/26
3- تذییلات إحقاق الحق 1/182
4-فصلنامه نورالصادق 11/203
5- محی الدین در آیینه ی فصوص 2/19
6-تذکرة الفقهاء 9/41، چاپ جدید
7- عرفان متعالی/34
سلام علیکم
بنده مناظره ی استاد میلانی و استاد رمضانی را دیدم ( البته قبلا هم مطالبی به گوشمان خورده بود )
اینطور که آقای میلانی با سند سخن میگفتند شاید حق با ایشان است
از وحدت وجود و گوساله پرستی عین خداپرستی است و ...
این حقیر بیشتر آقای میلانی را صاحب امتیاز دیدم در این مناظره ...
یعنی واقعا بعضی از این مطالب، در کتاب عرفای بزرگ آمده است.یا علی
از زمان پیامبر تا الان، دوره به دوره و قرن به قرن معارف الهی صریحتر و عیان تر شده!
پیامبر به تناسب فهم مردم فرمود شهادتین بگو و به قرآن عمل کن و خلاص!
علی آمد و همان راه را رفت اما در خلوت مطالبی به گوش دل نزدیکانش که فهم آن حقایق را داشتند میگفت!
امام حسین هم در دعای عرفه مطالبی صریحتر عنوان کردند!
علت اینکه ائمه صریح سخن نگفتند یک دلیل اینست که مخاطبشان اکثرا عام بوده! و بعد سخنان ایشان را چون کسانی نقل میکردند که دانش کافی را نداشتند، برخی سخنان را اصلا نقل نمیکردند چون مثل شما فکر نمیکردند چنین سخنانی از ائمه باشد!!!
وحدت وجود و این قبیل مسائل را نمیتوان برای عوام گفت!
گوساله و بت و انسان و... ماهیت هستند نه وجود! کسی نگفته ماهیت بپرستیم! بلکه میگویند وجود را میپرستیم!
اگر بحث از ظهور و وجود است به همان معنای هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن بر میگردد! تا جایی که اباعبدالله میفرمایند هر که تو را ندید کور و نابیناست!
بهترین جواب برای سوالات مختلف در باب وجود در همین وحدت وجود نهفته است!
دعای عرفه: اِلهى تَرَدُّدى فِى الاْ ثارِ یُوجِبُ بُعْدَ الْمَزارِ فَاجْمَعْنى عَلَیْکَ بِخِدْمَهٍ تُوصِلُنى اِلَیْکَ کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِما هُوَ فى وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ اِلَیْکَ اَیَکُونُ لِغَیْرِکَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَیْسَ لَکَ حَتّى یَکُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَکَ مَتى غِبْتَ حَتّى تَحْتاجَ اِلى دَلیلٍ یَدُلُّ عَلیْکَ وَمَتى بَعُدْتَ حَتّى تَکُونَ الاْ ثارُ هِىَ الَّتى تُوصِلُ اِلَیْکَ عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْها رَقیباً وَخَسِرَتْ صَفْقَهُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصیباً،
خدايا مردّد شدن من در آثار موجب دورى ديدار است،پس مرا با وجودت گرد آور،به وسيله عبادتى كه مرا به تو رساند، چگونه بر وجود تو استدلال شود،به موجودى كه در وجودش نيازمند به توست؟ آيا براى غير تو ظهورى هست كه براى تو نيست،تا آنان غير وسيله ظهور تو باشد؟!!كى پنهان بوده اى،تا نيازمند به دليلى باشى كه بر تو دلالت كند و كى دور بوده اى،تا آثار واصل كننده به تو باشند؟
كور باد ديده اى كه تو را بر آن ديده بان نبيند و زيانكار باد تجارت بنده اى كه از محبّتت براى او سهمى قرار نداده ای!!!!
اِلـهى کَیْفَ لا اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى فِى الْفُقَرآءِ اَقَمْتَنى اَمْ کَیْفَ اَفْتَقِرُ وَاَنْتَ الَّذى بِجُودِکَ اَغْنَیْتَنى وَاَنْتَ الَّذى لا اِلهَ غَیْرُکَ تَعَرَّفْتَ لِکُلِّ شَىْءٍ فَما جَهِلَکَ شَىْءٌ وَاَنْتَ الَّذى تَعَرَّفْتَ اِلَىَّ فى کُلِّ شَىْءٍ فَرَاَیْتُکَ ظاهِراً فى کُلِّ شَىْءٍ وَاَنْتَ الظّاهِرُ لِکُلِّ شَىْءٍ یا مَنِ اسْتَوى بِرَحْمانِیَّتِهِ فَصارَ الْعَرْشُ غَیْباً فى ذاتِهِ مَحَقْتَ الاْ ثارَ بِالاْ ثارِ وَمَحَوْتَ الاَْغْیارَ بِمُحیطاتِ اَفْلاکِ الاَْنْوارِ یا مَنِ احْتَجَبَ فى سُرادِقاتِ عَرْشِهِ عَنْ اَنْ تُدْرِکَهُ الاَْبْصارُ یا مَنْ تَجَلّى بِکَمالِ بَهآئِهِ فَتَحَقَّقَتْ عَظَمَتُهُ الاِْسْتِوآءَ کَیْفَ تَخْفى وَاَنْتَ الظّاهِرُ اَمْ کَیْفَ تَغیبُ وَاَنْتَ الرَّقیبُ الْحاضِرُ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَىْءٍ قَدیرٌ وَالْحَمْدُ لله وَحْدَهُ خدايا
چگونه نيازمند نباشم،و حال آنكه مرا در نيازمندان نشاندى،يا چگونه نيازمند باشم در صورتى كه تو به جودت بى نيازم كرده اى،و تويى كه معبودى جز تو نيست،خود را به هر چيز شناساندى،پس چيزى جاهل به تو نيست،و تويى كه خود را در هرچيز به من شناساندى،پس تو را در هرچيز نمايان ديدم،و تويى نمايان براى هرچيز،اى كه به رحمانيّتش چيره شد،در نتيجه عرش در ذاتش پنهان شد،آثار را با آثار نابود كردى،و اغيار را به احاطه كنندگان افلاك انوار محو نمودى،اى كه در سراپرده هاى عرشش پرده نشين از اين شد كه ديده ها او را دريابد،اى آنكه به كمال زيبايىاش تجلّى كرد،پس تحقق يافت عظمتش از روى استيلا و برترى چگونه پنهان شوى و حال آنكه نمايانى،يا چگونه غايب شوى و حال آنكه ديدهبانى و حاضرى،همانا تو بر هرچيز توانايى،و سپاس تنها از آن خداست،خداى يگانه.
کسانی که به مقامات عرفانی توحید و... رسیده اند وحدت وجود را به چشم دل دیده اند و برایشان بدیهی است!
جالب است همین عرفایی که میگویید مخالف ائمه سخن گفتند موارد زیر برایشان صدق میکند!
مرحوم سید هاشم حداد می گفت: « در قیام و قعود، در تغییر از حالتی به حالت دیگر، خیلی کلمه یا صاحب الزمان را بر زبانشان جاری می کردند. » سال ها برای رسیدن به محضر آن دلارام زحمت کشیده است تا حس لطیف حضور در محضر آن زلال ترین را یافته و به لحظات وصل رسیده و مقام تشرف یافته است.
اینک مولای او ظهور و غیبت ندارد که او همیشه در محضر مولا حاضر است و وقتی شاگردانش از او می پرسند آیا شما خدمت حضرت ولی عصر (عج) شرفیاب شده اید می گوید: « کور است چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان (عج) نیافتد. »
امام صادقعلیهالسلام فرمود:
لابُدَّ لِصاحِبِ هَذا الاَمرِ مِن عُزلَةٍ وَ لا بُدَّ فِی عُزلَتِهِ مِن قُوّةٍ وَ مَا بِثَلاثِینَ مِن وَحشَةٍ وَ نِعمَ المَنزِلُ طِیبَة؛ برای صاحب این امر (امام زمان (عج)) به ناگزیر دوران عزلتی هست و در ایام عزلت، نیرو و افرادی لازم است تا با وجود سی نفر، دیگر وحشتی نباشد. وه چه جایگاه خوبی است مدینه. 3
علامه مجلسی پس از ذکر این روایت مینویسد:
این روایت دلالت دارد بر اینکه همواره سی تن از شیعیان و نزدیکان در محضر آن بزرگوار هستند که هرگاه عمر یکی از آنها به پایان رسید؛ دیگری به جای او تعیین میشود و جای او را پر میکند.
از همه خنده دار تر تفسیر این مخالفان است که در پایین آمده
خدایا،این خنده ها را،پس از نفیرن و لعن منکران بر ما،از ما مگیر..
رهبر معظم انقلاب:
یادگیری و تحصیل فلسفه برای کسی که اطمینان دارد که باعث تزلزل در اعتقادات دینی اش نمی شود اشکال ندارد و بلکه در بعضی موارد واجب است. (1)
[معلوم می شود خواندن فلسفه باعث می شود که در اعتقادات دینی تزلزل به وجود آید و انسان را گمراه کند لذا جواز تعلیم و تعلم این علم به افراد خاصی اختصاص دارد و آنها کسانی هستند که اعتقادات دینی آنها راسخ و استوار است و با این مطلب متزلزل نمی شوند.]
نه مفسّر گرامی(به نقل کننده ی عزیزم جسارت نمیکنم:Gol:،بلکه به مفسّر خطاب میکنم)،معلوم میشود خواندن فلسفه برای کسانی چون شما که نظرتان کوتاه است و فقط به ظواهر اکتفا میفرمایید،حرام است.چرا که عاقبت،درکتان از وحدت وجود،بیش از گوساله پرستی نخواهد بود و این کفر است!
بنشین تا قیامت زمانی ات بدمد و حورالعین مادّی ات،پذیرایت باشد.تلک الامثال نضربها لالناس و لا یعقلها الّا العالموم
پاسخ آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی مجلسی:بزرگترین فقیه امامیه چنین میگوید...
تعلیم و تعلم فلسفه و عرفانهای رایج که از غیر منابع وحی نشات گرفته حرام می باشد و انتماء به معارف الهیه از طریق اهل بیت عصمت وطهارت علیهم الصلوة والسلام واجب خواهد بود.
پاسخ آیت الله العظمی صافی گلپایگانی:اعلم ترین مرجع شیعی معاصر چنین درمورد فلسفه میفرماید
علیکم السلام و رحمة الله؛ خواندن علم کلام برای تصحیح و تکمیل عقائد حقّه مستحسن بلکه برای رفع شبهات لازم است و عرفان حقیقی همان قرآن مجید و نهج البلاغه و معارف مأثوره از حضرت رسول اکرم(ص) و اهل بیت سلام الله علیهم و صحیفه سجادیه و ادعیه معتبره دیگر است. در معرفت و خداشناسی و سایر عقاید احتیاج به مراجعه به کسانی که فساد عقیده بعضی آنها مسلم است نیست و اگر کسی در این رشته ها وارد شد و منتهی به انحراف گردید بی شبهه مسؤول است و کتب مذکوره در سؤال که در بیان و ترویج عقائد صوفیه نوشته شده، جزء کتب ضالّه است.
این افراد دارای انحرافات فکری و عقیدتی و روش های خرافی می باشند و گفتارها و سخنانی دارند که با نصوص قرآن مجید و احادیث شریفه مخالفت دارد. این افراد طریقه متشرعه و ملتزمین به احکام و آداب شریعت را نداشته اند و اگر هم برخی آنها را از عقاید فاسده تبرئه نمایند برای شخص مسلمان آراء و عقائدشان حجت نیست، و قدر مسلم اینست که این افراد و آرائشان در طول چهارده قرن در محیط مذهب و تشیّع هیچگاه مرجع و ملجأ نبوده است، و در همه ادوار و اعصار رهبران عقیدتی شیعه، افرادی مثل ابن بابویه پدر صدوق و خود صدوق و شیخ مفیدها و شیخ طوسی ها و علّامه حلّی ها و مجلسی ها و صدها و هزارها علما از این قبیل بوده اند که در ارائه مرزهای بین کفر و اسلام همواره کلامشان قطعی و قاطع بوده است، اکنون هم راه و صراط المستقیم همان راه آنها است مع ذلک برای مزید شناسایی به حال این افراد می توان به کتاب هایی مثل خیراتیه، و فضائح الصوفیه و عرفان و تصوّف، و جستجو در عرفان اسلامی رجوع نمود. خداوند همه را به راه مستقیم الهی هدایت فرماید.
با سلام ، در زبان ساده ، علت مخالفت با فلسفه و عرفان چيست؟ به عنوان مثال آيا مخالفين عرفان و فلسفه ،قبول ندارند كه عالم طبيعت مظهر خداست
من فکر میکنم همه ی این مخالفت ها ناشی از درک ناقص فلسفه است!این افراد چون فلسفه رو درست نفهمیدند اون رو بر خلاف دین تصور کردند.
والا چرا کسی باید با پیروی از حجت خدا (یعنی عقل)مخالفت کنه؟!غیر از اینه که میترسد عقل و نقل مقابل هم قرار بگیرند؟!؟(چیزی که قطعا غیر ممکنه و اگر کسی به این باور داشته باشد از یاد گیری علمی که همه اش استدلال عقلی است نخواهد ترسید!)
سلام من به عنوان یک بچه مذهبی یک سوال از شماها دارم
چرا انجا که مراجع عظام تقلید قمه زنی را حرام میدانند
پر سر و صدا سایت شماها بیان میکند
و مینویسید حضرت ایت الله مکارم شیرازی دامت برکاته فرمودند ....
ولی انجا که همین مراجع فلسفه و عرفان را رد میکنند
مینویسید اقای مکارم ..........
این شخص که همان شخص است برادران و کارشناسان محترم
از دوستان گرامی تقاضا دارم بحث را سیاسی نکنند
چرا میخواهید مخالفان فلسفه را ضد انقلاب معرفی میکنی
هم انقلابی و هم ضد انقلابی موافق یا مخالف فلسفه داریم
پس خواهشا بحث علمی و دینی کنید نه بحث انحرافی
شما به چه حقی مخالفین فلسفه را به گروه حجتیه ربط میدهید و ........
یا زهرا سلام الله علیها
اعلم ترین مرجع شیعی معاصر چنین درمورد فلسفه میفرماید
جناب متطهرين !!
شما خيلي اصرار بر نقلهاي ابتر و برداشتهاي مغرضانه مي كنيد !
اين مطلبي كه از آيت الله صافي نقل كرديد پاسخ چند استفتاء است .
هر استفتائي سوالي دارد . شما
سوالاتش را چرا نقل نميكنيد؟
اگر وقت نداريد به سايت حضرت آيت الله صافي سر بزنيد كه هيچ
والا اگر خودتان زحمت اين نقلها را كشيده ايد به فكر تطهير نفس باشيد كه از نشانه هاي مومن صداقت اوست .
آنچه كه نقل كرديد رو از اينجا مجددا بخوانيد.
س ـ خواندن فلسفه چه حكمى دارد؟
جـ خواندن علم كلام براى تصحيح و تكميل عقايد حقّه مستحسن، بلكه براى رفع شبهات لازم است. والله العالم
//
اعلم ترین مرجع شیعی معاصر چنین درمورد فلسفه میفرماید
متاسفانه وقتی مخالفان فلسفه و عرفان،وارد بحث های جدلی و خطابی میشوند،به مشابه حال خودشان،ما را بر جدال احسن وا میدارند.
دوست گرامی و سرورم،آیا شما قدرت علمی و درک فقهی را برای پیدا کردن مرجع اعلم شیعه دارا میباشید؟
شما که هنوز نمیدانید در ادبیات عرب،لفظ اعلم ترین نداریم،چطور جو را متشنّج و عده ای را از صراط حقّ دور میکنید؟
شما هنوز قدرت فهم ظاهر عبارات کتب اسفار و شفا و اشارات را به دلیل عدم آشنایی حداقلیتان به زبان عربی،حتی در حدّ دروس عربی دبیرستان دارا نبوده و صرفاً به دلیل تحت تاثیر قرار گرفتن عده ای مخالف،در شیپور جنگ میدمید.آیا غیر از این است؟
بنده هم کلام خوانده ام هم فلسفه و هم ادبیات عرب.هم با شبهات و پاسخ های کلامی آشنایی دارم،و هم فلسفی.و قطعاً فلسفه اسلامی را اشرف از علم کلام،برای پایه ریزی اصول عقاید میدانم.شما چطور؟
قل هاتوا برهانکنم ان کنتم صادقین
برادر....هاتوا برهانم ان کنتم صادقین
سلام من به عنوان یک بچه مذهبی یک سوال از شماها دارم
چرا انجا که مراجع عظام تقلید قمه زنی را حرام میدانند
پر سر و صدا سایت شماها بیان میکند
و مینویسید حضرت ایت الله مکارم شیرازی دامت برکاته فرمودند ....
ولی انجا که همین مراجع فلسفه و عرفان را رد میکنند
مینویسید اقای مکارم ..........
این شخص که همان شخص است برادران و کارشناسان محترم
از دوستان گرامی تقاضا دارم بحث را سیاسی نکنند
چرا میخواهید مخالفان فلسفه را ضد انقلاب معرفی میکنی
هم انقلابی و هم ضد انقلابی موافق یا مخالف فلسفه داریم
پس خواهشا بحث علمی و دینی کنید نه بحث انحرافی
شما به چه حقی مخالفین فلسفه را به گروه حجتیه ربط میدهید و ........
یا زهرا سلام الله علیها
دوست عزیز دروغ دروغگویان را باور نکن
بنده خود مقلّد آیت الله مکارم هستم.این هم عین استفتای ایشان در سایتشان.
آیت الله مکارم شیرازی:
٢١ – فراگیری فلسفه از نظر شرع [حوزه علمیه]
نظرتان در مورد فلسفه چیست؟ آیا با فلسفه نوین موافق هستید؟ منظور از ذکر این سؤال توضیح درباره فلسفه نیست، بلکه تجسّس مى باشد، چون مشاهده مى شود که برخى از علما با فلسفه مخالف هستند.
فراگرفتن فلسفه براى کسانى که پایه هاى اعتقادى خود را محکم کرده اند نه تنها ضررى ندارد، بلکه کمک به پیشرفت فکرى نیز مى کند، ولى باید آن را نزد استاد متعهّدى فرا گرفت.
برادر گرامی،بسیار از این ها،دروغ و تهمت به اهل فلسفه و عرفان را گناه نمیدانند.امان از جهل
در بسیاری از نوشته های برادران،شواهدی بر دروغ های مخالفان عنوان شده است.فریب این بندگان بی خبر را نخورید
در ثانی،شما که انقدر تکیه بر اشخاص دارید،در ذیل،فقط بخشی از نام فلاسفه و حکما خواهد آمد:
ابن سینا
ملاصدرا
امام خمینی(ره)
خواجه طوسی
سید جمال الدین اسد آبادی
خواجه عبد الله انصاری
علامه معاصر،ذوالفنون،طبیب،ریاضی دان،فقیه،اصولی،فیلسوف و...،حسن زاده آملی
جوادی آملی
مصباح یزدی
زکریای رازی
ابوریحان بیرونی
خوارزمی
علامه جعفری
فارابی
سهروردی
شهید مطهری
جناب میرداماد
حکیم سبزواری
علامه ذوالفنون شعرانی
علامه قاضی(ره)
مهدی حائزی یزدی
ملاحسین قلی همدانی
ملا احمد نراقی
و ....
قطعاً وصف این بزرگان را شنیده ای
برادر قیاس مع الفارق نکن.نمونه این ها را بیاور که هم طبیب باشند،هم ریاضی دان،هم منجّم،هم فیلسوف،هم عارف،هم آشنا به علوم غریبه،هم فقیه،هم اصولی،هم ادیب و.....
عمو جان بنگر من چه گفتم بعد لب به سخن بگشایی
من گفتم قبول داشتن یا نداشتن فلسفه و عرفان نباید دلیل سیاسی داشته باشد
و سیاسی اش نکنید
بحثی است علمی
اینکه مثلا رهبر انقلاب عرفان را قبول دارند هم چیزی را حل نمیکند
اینکه امام خمینی هم عرفان را قبول داشتند چیزی را حل نمیکند
اینکه ایات عظام مکارم صافی وحید عرفان را قبول ندارند باز هم چیزی را حل نمیکند
من میگویم بحث علمی
اسم اشخاص را نیاورید
شما دلایلت را برای عرفان بیاور
بقیه هم برای ردش
اهل صراط بفهمند هدایت میگردند
من هم جایی نگفتم حرف انها را تایید کردم
در ضمن ایت الله مکارم فرموده بروید فلسفه بخوانید
تا نظراتش را رد کنید
مثلا وحدت وجود را رد کنی
ایا شک داری ایت الله مکارم وحدت وجود را قبول ندارند
من هم این نظر را محترم میشمارم
ایشان سالیان سال در حوزه درس خوانده
ب ایشان هم نمیگویم دروغگو
بلکه من هم خودم از جای دیگر تحقیق کردم ب این نتیجه رسیدم
وحدت وجود مخالف دین نیست
اصلا عاشورا صحنه ای از فنا فی الله بوده
اصلا.....
شما خيلي اصرار بر نقلهاي ابتر و برداشتهاي مغرضانه مي كنيد !
اين مطلبي كه از آيت الله صافي نقل كرديد پاسخ چند استفتاء است .
//
باسلام خدمت شما دوست عزیز
بنده نمیخوام موضوع تاپیک رو منحرف کنم اما نکته عجیبی یافتم!
از مطالب سایت جناب صافی، اینطور بنده فهمیدم که یا با عرفان و فلسفه باطنا مخالفند یا فقط چند کتاب در باب عرفان خوانده اند و تمام یا اینکه فقط با عرفای اهل تصوف مشکل دارند یا بنده درست متوجه نشدم!!!
هم از کنگره مولوی انتقاد میکند و هم شعر سعدی را ذکر میکند! بنده که گیج شدم!!!!!
حتی از الهامات غیبی و مکاشفه هم که در داستانی که درباره آقای بروجردی نقل کردند پیداست چیزی از الهام و مکاشفه نمیدانند!
اینم نمونه هایی از مطالب سایتشان با لینک منبع
مگر مكاشفه با اين همه آيات بيشمار كه قرآن ميفرمايد، حاصل نميشود؟ چرا مكاشفه به صورتهايي، مثل خواب را دنبال كنيم، و مكاشفه و استكشاف را با تفكر در خلق آسمان و زمين پي نميگيريم كه مكاشفه حقيقي است، و صوفيانه و عارفانه و مصنوعي نيست؟!
http://www.safi.ir/fa/node/7239
برگزاري كنگره هايي مثل مولوي تاسف بار است.
معظم له ضمن انتقاد از ترويج بدعتها و ملاهي و مناهي در كنگره مولوي شناسي فرمودند: به همان میزان كه از خدمات ارزشمند دولت، حمایت و تشكر می كنیم، برگزاری كنگره مولوی را نیز محكوم می نمائیم. پولهاي زيادي براي ترويج اين كنگره خرج كردهاند و از مطالب بدعتآميز تا برنامه رقص و سماع در اين برنامه بوده است.
اين مرجع تقليد، ضمن انتقاد از برخي تجليلهاي افراطي از مولوي فرمودند: براي مطرح شدن بعضي سخنان در اين كنگره، بايد از امام عصر، خجالت كشيد.
http://www.safi.ir/fa/node/1166
اما در اصطلاح عرفان و عرفاى حقيقى، عارف صورتان مجازى كه رياضات حقّه و شرعى را ترك كرده و به اوراد و اذكار و ترتيبات مبتدع و غير وارده از مبدأ وحى و خواندن اشعار و غزليات سرگرمكننده و تعاليم افراد منحرف را به جاى تعاليم اهل بيت عصمت و طهارت عليهمالسّلام برنامه خود قرار داده و ترك دنيا را به ترك امربهمعروف و نهىازمنكر و مداخله نداشتن در امور اجتماعى مىدانند و مىخواهند با همه در مسلك صلح كل باشند عارف نمىگويند.
بلكه عارف كسى است كه در معرفت خدا و معرفت انبياء و اوصيا كه اولياى مسلّم اويند و معرفت شريعت و احكام او و سلوك راه آنها بيش از حدّ متعارف به مقاماتى رسيده و به درجاتى نايل شده باشد.
http://www.safi.ir/fa/node/6296
شبیه این مکاشفه برای فقیه عالی قدر مرجع تقلید بزرگوار حضرت آیت الله بروجردی – رضوان الله تعالی علیه – اتفاق افتاده است.
حضرت آیت الله فلانی، یکی از مراجع تقلید معاصر، در دیداری که در بهمن ماه سال 1377 هجری شمسی از مرکز تحقیقات موسسه ی فرهنگی دارالحدیث در قم داشتند، در پاسخ به سوال نگارنده ی این سطور(نویسنده ی کتاب) در این باره فرمودند: از آیت الله بروجردی شنیدم که فرمودند:
«در ایامی که در بروجرد بودم، گاه الهاماتی از غیب داشتم، یک وقت مشغول مطالعه ی کتاب مثنوی (مولوی) بودم که ناگاه صدایی شنیدم که: این شخص راه را گم کرده است، به محض شنیدن این سخن،کتاب را بستم و زمین گذاشتم و پس از آن دیگر مطالعه نکردم، همان وقت کتاب«عدّه الداعی» کنارم بود مشغول مطالعه ی آن شدم.» (این مکاشفه را حضرت آیت الله حاج آقا موسی فلانی نیز از قول افراد بسیاری از آیت الله بروجردی، برای نگارنده نقل کرده اند.)
نگارنده از آیت الله فلانی پرسید: بعضی از ایشان نقل کرده اند که فرموده:«پس از شنیدن آن صدا، برای اطمینان خاطر از این که الهام غیبی است،از خانه بیرون آمدم و به کوچه نگاه کردم هیچ کس در کوچه نبود.»
نقد:
1-سالکان میدانند در مراتب اولیه و سالهای اول سلوک برخی مواقع الهامات شیطانی بشخص میرسد که شخص با الهامات رحمانی اشتباه میگیرد! (اگر شخص استاد نداشته باشد نمیتواند الهام رحمانی را از وسوسه شیطانی تمییز دهد)
2-ناقل این داستان، زمان را ذکر نکرده ولی بنظر بنده اگر هم صحت داشته باشد زمانش همان اوایل سلوک آقای بروجردی است!
3-اگر آنطور که نقل کردند آقای بروجردی گفتند الهامات غیبی داشتند!!! پس این چه الهام غیبی است که باید کل منزل و بیرون رو هم نگاه کنند که بفهمند لولوخور خوره نبوده که بهشون الهام کرده بلکه از غیب، الهامی بسویشان روانه شده؟!
4-تازه آقای بروجردی الهامات غیبی دارد و فرقش با الهامات شیطانی را نمیداند؟!
5-این نقل قول، عدم آگاهی ناقل داستان را از الهامات غیبی و کلا مساله الهام نشان میدهد!
دوست عزیز
ادب و اخلاق اصل اول عرفان است
مراجع تقلید اعلی الله مقامه حتی اگر عرفان را رد کنند نور چشمان ما هستند
چرا مینویسی اقای صافی
چرا مینویسی اقای بروجردی
در ضمن عبارت ایت الله فلانی تعبیر شایسته ای نیست برادر
مگر قران نمیفرماید و جادالهم بالتی هی احسن
ایا شما طلبه هستین
تعجبمه شما که طلبه هستین اخلاقو رعایت نکنین بقیه رعایت کنن
من از متن شما فقط تمسخر مراجع دستگیرم شد و نه چیز دیگه ای
اصل اول قرب الی الله اخلاق و ادب است
این را نه اینجا بلکه در پستهای دیگه هم دیده ام
مثلا افرادی که قمه میزنند را بارها و بارها وحشی خطاب کرده اند
ادب
ادب ادب
ادب مناظره اصل اوله
عدم توهین
موافقین و مخالفین عرفان و فلسفه رعایت کنید
کتاب نگرشی در فلسفه و عرفان از جناب صافی را هم در زیر برای دانلود قرار دادم که از سایت مخالفان وحدت وجود یافتم. البته اگر این مطالب از خودشان باشد و تحریف نکرده باشند! که بنظر خودم مال خودشان است و تحریف نشده!
اینم یه مطلب که در همین سایت پاسخ داده شده:
نقد عرفان مصطلح - آیت الله صافی : لا موجود الا الله باعث شرمندگی است
www.askdin.com/thread13770.html
دوست عزیز
ادب و اخلاق اصل اول عرفان است
مراجع تقلید اعلی الله مقامه حتی اگر عرفان را رد کنند نور چشمان ما هستند
چرا مینویسی اقای صافی چرا مینویسی اقای بروجردی
در ضمن عبارت ایت الله فلانی تعبیر شایسته ای نیست برادر
مگر قران نمیفرماید و جادالهم بالتی هی احسن
اولا که اگر اسمشون رو ذکر نکردم و فلانی گفتم برای اینکه که پستم حذف نشه! الان اگه حذف نکردند چون دیگه صراحت از حد گذشته و اسم اشخاص ذکر میشود!
قبلا تو چند تاپیک اسامی رو میگفتم ولی حذف میشد بعد از اون من فقط میگم فلانی!
ثانیا شما تاپیکهای مختلف رو مطالعه بفرمایید ببینید چه کسانی امام خمینی و بقیه عرفا را کافر می نامند یا مستقیم یا غیر مستقیم!
ثالثا کاربران و مدیران فعال بخش عرفان، اخلاق رو رعایت میکنند! فقط بنده که فقط بویی از عرفان به مشامم خورده، تندخو تشریف دارم و آتیشم تنده!
رابعا بنده طلبه نیستم طالبم!
خامسا اگر ایشان عرفان را رد کنند پس روایات و احادیث و نهج البلاغه و قرآن را هم رد میکنند! یعنی این مراجع، کتب امام خمینی را مطالعه نکردند؟!
سادسا شما اگر پاسخی نسبت به مطالب پست مذکور دارید بفرمایید!
و اما یکی از بزرگان(!!) شما
چون اول نوشتی ابن سینا خوب بخون:
ابن سینا : عمر در امر خلافت اعقل از علی علیه السلام بود! – قدرت عقلی معیار شایستگی است
ابن سینا در فصلی از کتاب فلسفی شفاء در باره خلیفه و امام، میزان درک و عمق عقلانی خود را در امر سیاست و بلکه دیانت و پیروی از رسول اعظم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ که بر خلافت امیرالمؤمنین علیه السلام پس از خود، تنصیص و تصریح فرموده بودند، نشان داده و عمر بن خطاب را در امر حکومت ، اعقل و خردمند تر از امیرالمؤمنین علیه السلام و طبعا شایسته تر برای امر خلافت دانسته است. ابن سینا چنین می نویسد:
«لازم است سنت گذار و حاکم، طاعت جانشین خود را واجب گرداند و تعیین جانشین یا از سوی حاکم باشد و یا به طریق اجماع سابقون بر کسی باشد که به طور اشکار و نزد مردم توانایی او را در امر سیاست و استواری عقل او و واجد اخلاق شریف بودنش مثل شجاعت و عفت و حسن تدبیر را اعلام و تایید کنند و نیز بر عالم بودن او به شریعت و این که کس دیگری عالم تر از او وجود ندارد، صحت بگذارند به گونه ای که عموم مردم بر تبعیت از او متففق شوند و نیز حاکم باید بر مردم حکم کند که اگر متفرق شوند و بر اساس هوای نفس با یکدیگر در مورد خلیفه و جانشین تنازع کنند و یا بر فردی غیر شایسته اجماع نمایند، قطعا به خدا کفر ورزیده اند.
البته تعیین جانشین بر اساس نص (از سوی حاکم) به صواب نزدیکتر است چرا که منجر به تفرقه و اختلاف نخواهد شد. سپس بر حاکم لازم است اعلام نماید که هر کس به دلیل قدرت مالی و یا غیر مالی بی جهت ادعای خلافت کند، بر همه مردم واجب است که با او جنگیده و وی را نابود کنند. اگر مردم بر این امر قادر باشند اما انجام ندهند بدون شک خدا را معصیت کرده و به او کفر ورزیده اند و ریختن خون هر کس که در این موضوع ـ با فرض تمکن ـ اقدام نکند، مباح است … و واجب است حاکم اعلام نماید که بعد از ایمان به پیامبر اعظم علیه السلام هیچ عملی نزد خداوند محبوبتر از نابودی این فرد مدعی دروغین خلافت نیست.
حال اگر این فرد مدعی خلافت ادعا می کرد که متولی خلافت، شایسته این منصب نیست و این که مبتلا به نقصی است که این نقص در او نیست، پس سزاوار این است که مردم با او همراه شوند و آنچه در این میان بیش از هر چیز قابل اتکا و معیار شایستگی است، قدرت عقلی و توانایی در سیاست ورزی است. اگر کسی در این دو ویژگی سرآمد و در باقی ویژگی ها متوسط ـ و البته نه فاقد و بیگانه ـ بود، بر اعلم از این دو ( مدعی خلافت) لازم است که با دیگری که اعقل و خردمندتر است، همکاری و معاضدت کند و بر اعقل نیز لازم است که از کمک اعلم بهره ببرد و عند اللزوم به او (برای مشورت و اخذ کمک) مراجعه نماید، همان گونه که عمر و علی (علیه السلام) چنین می کردند. [یعنی عمر اعقل و علی علیه السلام اعلم بود! / در موارد بسیاری خلفای غاصب من جمله عمر از مشورت با حضرت امیرالمومنین علیه السلام بهره ها جستند و از مهلکه های بسیاری گریختند تا جایی که از عمر نقل شده : لو لا علی لهلک عمر]
(کتاب شفاء، ص ۴۵۲)
بله آنان که از کانون وحی و دریای بیکران معارف برهانی قران و اهل بیت علیهم السلام فاصله گرفته و سراغ فیلسوفان یونانی و تابعان آنها رفته اند، کسانی را معلم و مقتدای فکری و معرفتی خود گرفته اند که این گونه در فهم بدیهی ترین حقایق دینی و تاریخی که عبارت است از شایستگی امیر المؤمنین علیه السلام برای امر خلافت به دلیل تنصیص رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ آن هم به دستور صریح خداوند ( یا ایها النبی بلغ ما انزل الیک ….) و نیز عقل کل بودن آن امام الموحدین علیه السلام در مانده اند و عمر بن خطاب را از حضرتش اعقل و شایسته خلافت می دانند و علی علیه السلام را شایسته مشاوره دادن و همکاری با عمر!
چه خوب گفته شده است:
هر که گریزد ز خراجات شاه
خارکش غول بیابان شود!
ببین شما بنویس جناب صافی اما برو دنبال کسی بگرد که هنوز در مرجعیتش اکثر علما در شک هستند... الله اعلم
عزیز جان. همه اینها همه این کسان یک انگشت کاتب بحار نمی شوند...
شما یک تن بیارید من ده تن میاورم. عزیز من چیزیست محرض که امامیه هرگز به فلسفه و عرفان نظری نداشته و ندارد مگر بعد از خلفای ملعون و بدعتگذار عباسی
ماشا الله ادعا ها بسیار است،اما دلیل و برهان آوردن...صفر
بزرگترین فقیه شیعی ... دلیل؟
اعلم فقهای شیعه،آیت الله صافی...دلیل؟
و حالا:
امامیه هرگز به فلسفه نظری نداشتند...یعنی امام و شهید مطهری و این همه اشخاص که بنده نام بردم،از امامیه نیستند...بلکه از اهل سنّت و اشاعره و مجسّمه اند!!!
هیچ کدام،یک انگشت کاتب بحار هم نمیشوند...دلیل؟...هیچ
دوست گرامی،ما سر ناسازگاری،نه با فقها داریم و نه محدّثین.امّا هر کسی را به اندازه ی خودش بها میدهیم.علامه بزرگوار مجلسی کسی است که همه ی فقها و عرفا و فلاسفه ی ما بر سر سفره ای که آن بزرگوار از اهل بیت جمع آوری کرده بودند،نشسته اند.اما مساله این است که مساله ی علم،فقط محدود به دایره ی حدیث و فقه و.. نیست.
چه دلیلی دارید که این بزرگوار،از همه ی این افرادی که بنده نام بردم در همه ی زمینه ها اعلمند؟
اصلا شما،صلاحیّت خود را مشخّص بفرمایید،بعد تشخیص اعلم بدهید.بنده که یک بار در صلاحیّت شما مناقشه کردم و پاسخی دریافت نکردم و عرض کردم که مخالفت شما،دلیلش تبعیّت از اشخاص است.
بنده نام اشخاص را فقط در مقابل اشخاص شما آوردم،وگرنه ما قصد لشکر کشی نداریم و نداشتیم
ادامه دارد...ان شالله
جواب بده شما که مدعی عقل کل هستید و ادعای خدایی میکنی به یکی فقط یکی از پستام د جواب بدید.
ین است که مساله ی علم،فقط محدود به دایره ی حدیث و فقه و.. نیست.
خمینی کبیر علیه الرحمه وختی اونور آب در اندیشه انقلاب بود نرفت کتاب فلسفه بنویسه و عرفان و شعر بگه. دست زد به کاری فقهی بنام تحریر الوسیله. برو اطلاعاتتون زیاد کن برو. فقه تمام دین است.
پاسخ آیت الله العظمی حاج شیخ محمد تقی مجلسی:
تعلیم و تعلم فلسفه و عرفانهای رایج که از غیر منابع وحی نشات گرفته حرام می باشد و انتماء به معارف الهیه از طریق اهل بیت عصمت وطهارت علیهم الصلوة والسلام واجب خواهد بود.
بزرگترین فقیه امامیه چنین میگوید...عزیز جان. همه اینها همه این کسان یک انگشت کاتب بحار نمی شوند...
شما یک تن بیارید من ده تن میاورم. عزیز من چیزیست محرض که امامیه هرگز به فلسفه و عرفان نظری نداشته و ندارد مگر بعد از خلفای ملعون و بدعتگذار عباسیمن حاضرم تو این سایت با هرکسی سر تفاسد تفلسف و عرفان بحث کنم بشرطی که پستامو پاک نفرمایید
جناب امشب یه چیزیت شده ها!
این حاج شیخ محمد تقی مجلسی از معاصرین است و کاتب بحارالانوار نیست!
کاتب بحار الانوار علامه محمد باقر مجلسی است و پدر ایشان محمد تقی مجلسی میباشند!
گوشه ای از زندگینامه علامه محمد باقر مجلسی کاتب بحار الانوار
در سال ۱۰۳۷ هجری قمری، که این سال برابر است با عدد ابجدی جمله «جامع کتاب بحارالانوار»، در شهر اصفهان دیده به جهان گشود.
پدرش محمدتقی مجلسی از شاگردان شیخ بهایی بود و در علوم اسلامی از بزرگان روزگار خود به شمار میرفت. پدربزرگش نیز مقصود علی مجلسی نام داشت. مادرش دختر صدرالدین محمد عاشوری بود.
با وجود اینکه پدرش در علوم نقلی تبحر داشت، ولی بر اثر تغییر جهتی که در پدرش حاصل شده بود و بیشتر متمایل به علوم نقلی و بخصوص شرح و تفسیر احادیث گردیده بود، تنها علوم نقلی را از پدرش فرا گرفت و علوم عقلی را نزد آقا حسین خوانساری استفاده کرد.
وی در ۱۴ سالگی از ملاصدرا، اجازه روایت گرفت. و سپس در حضور استادانی چون علامه حسن علی شوشتری، امیرمحمد مومن استرآبادی، میرزای جزایری، شیخ حرعاملی، ملا محسن استرآبادی، ملا محسن فیض کاشانی، ملا صالح مازندرانی، تحصیل کرد. وی در اندک زمانی بر دانشهای صرف و نحو، معانی و بیان، لغت و ریاضی، تاریخ و فلسفه، حدیث و رجال، درایه و اصول و فقه و کلام احاطه کامل پیدا کرد.
در ضمن خیلی ها نظرشون اینکه علامه مجلسی روایات و احادیث رو فقط نقل کرده و مطالب کتاب رو رد و تایید نکرده! حتی کتاب حلیه المتقین هم مطالبی دارد که برخی آنرا رد میکنند چون علامه اکثر مطالب این کتب را فقط نقل کرده!
جواب بده شما که مدعی عقل کل هستید و ادعای خدایی میکنی به یکی فقط یکی از پستام د جواب بدید.
خدا رو شکر ما ادعای خدایی و عقل کل بودن نداریم.ادعای ما،نگاه های سطحی و فرار از اندیشه ی شماست.
اعتقاد ما،تک بعد نگری و وقوف شما در اسفل مراتب دین است.
و اعتقاد ما،انحراف شما از عقل،حجّت درونی و تمسّک به براهین غیر برهانیتان است.
گفته شد و باز هم عرض میکنم،این طریق نقد نیست،بلکه این طریق جدال است.شما تصوّرتان این است که همه چیز را از جمله کفر ابن سینا را اثبات فرمودید! هیهات که شما فهمیدید،اما به قول خودتان،رهبر کبیر انقلاب متوجه نشد!! و در نامه به گورباچف،از این اشخاص به عنوان نمایندگان دین و تشیّع نام برد!! افسوس از کوته نگری!
خمینی کبیر علیه الرحمهلازم است نامه و دستخط امام را بیاورم که دلش از شما خون است که فلسفه را کفر میدانستید و به فرزند ایشان جسارت میکردید؟
وختی اونور آب در اندیشه انقلاب بود نرفت کتاب فلسفه بنویسه و عرفان و شعر بگه.اینکه امام کار فقهی کرد،دلیل بر بطلان فلسفه است از نظر شما؟(منطق 1 مظفّر را بخش اعم و اخصّ مطلق و من وجه را برای مطالعه پیشنهاد میکنم)
این اثبات عرض ماست که فلسفه و عرفان و فقه،یک حقیقتند و از هم جدایی ندارند.اینکه یک فیلسوف،دست به کار علمی،در ضمینه ی فقه بزند.هویدا نیست؟
امام ره به گورباچف:
.....اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينهها تحقيق كنيد، ميتوانيد دستور دهيد كه صاحبان اينگونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه، به نوشتههاي فارابي(4) و بوعليسينا ـ رحمتالله عليهما ـ در حكمت مشاء مراجعه كنند، تا روشن شود كه قانون عليت و معلوليت كه هرگونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراك معاني كلي و نيز قوانين كلي كه هرگونه استدلال بر آن تكيه دارد، معقول است نه محسوس، و نيز به كتابهاي سهروردي ـ رحمتالله عليه ـ در حكمت اشراق مراجعه نموده، و براي جنابعالي شرح كنند كه جسم و هر موجود مادي ديگر به نور صرف كه منزه از حس ميباشد نيازمند است؛ و ادراك شهودي ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسي است. از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حكمت متعاليه صدرالمتألهين(7) ـ رضوانالله تعالي عليه و حشرهالله معالنبيين والصالحين ـ مراجعه نمايند، تا معلوم گردد كه: حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده؛ و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احكام ماده محكوم نخواهد شد. ديگر شما را خسته نميكنم و از كتب عرفا و بخصوص محيالدين ابنعربي نام نميبرم؛ كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اينگونه مسائل قوياً دست دارند، راهي قم گردانيد، تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت آگاه گردند، كه بدون اين سفر آگاهي از آن امكان ندارد...
منبع
برادر درود بر شما که بدون تسلّط بر زبان عربی،حکم شرعی مرتد و کافر و سنّی بودن بوعلی سینا را با یک سرچ مختصر پیدا کردی،اماّ امام(ره) چنین قوّه و استعدادی را با وجود سال ها مجاهدت علمی و عملی به دست نیاورد،و بالعکس،رحمت الهی را هم بر بوعلی سینا فرستاد!!
برو اطلاعاتتون زیاد کن برو.آخرین بار چنین فرمایشی را در دعواهای لفظی،در دوران راهنمایی شنیده بودم.
متشکّرم،تجدید خاطره ای شد:Gol:
فقه تمام دین است
چه عجب،به یک نقطه ی مشترک رسیدیم.
حال برادر،بدان که این فقه که تمام دین است،دارای مراتب است،و به قول رهبر عزیز،فلسفه،فقه اکبر است
کاربر رضاهو
یه چیز خیلی جالب بود از همه بزرگان عرفان نوشتی جز پدر ملعون عرفان ابن عربی
ایشون رو امام خمینی(ره) نام بردند،در پست قبل نقل کردم،کافی بود!!
خداوند ما را از لعن و نفرین های شما بی نصیب نگرداند که فرمودند درهای غیبی را بر روی سالک،بسیار میگشاید
گویا یک غلط دیگر را هم جناب اهل بلا در فرمایشاتتان متذکّر شدند که دالّ بر اعلمیّت شما در تشخیص عقاید حقّه از باطله میباشد
برادر گرامی،باور بفرما این شیوه ی عرایض ما،به دلیل شیوه های خودتان است
و بدان:
خلق را تقلیدشان بر باد داد.....ای دوصد لعنت بر این تقلید با
وای شما ببخشید من نمیدونستم! علامه مجلسی که بزرگترین مخالف فلسفه و عرفان است و الله آنرا با امامش الصادق آل محمد(ع) محشور کند:
علامه محمد باقر مجلسی(ره):
این جنایت بر دین اسلام و شهرت و نشر دادن کتابهای فلاسفه در بین مسلمین از بدعتهای خلفای جور بوده [یعنی بنی العباس] که با ائمه معصومین (علیهمالسلام) دشمن بودهاند. آنها به این منظور مطالب فلاسفه و کتب آنها را بین مسلمین رواج دادند که مردم را از ائمه معصومین (علیهمالسلام) و از شریعت روشن اسلام منصرف و رو گردان سازند. (یعنی مردم را مشغول مطالب پیچ در پیچ فلاسفه نمایند تا به علوم آل محمد روی نیاورند و سرگرم افکار پریشان فلاسفه گردند(.
و بر همین مطلب دلالت دارد آنچه صفدیّ در شرح لامیه العجم ذکر کرده که چون مأمون عباسی با بعضی از پادشاهان نصاری صلح کرد ـ گمان میبرم که پادشاه جزیره قبرس باشد ـ از آنها طلب کرد که مخزن و کتابخانه کتب یونان را در اختیار او بگذارند ـ و آن کتابها در خانهای جمع بوده و هیچ کس از آن خبری نداشت ـ.
پس پادشاه ، دوستان خصوصی خود را که صاحب رأی نیکو میدانست جمع کرد و با ایشان مشورت نمود، تمامی آنها رأی دادند که آن کتب را در اختیار مأمون نگذارد و نزد او نفرستد مگر یک نفر از آنها که گفت این کتب را نزد ایشان بفرست [چون این کار به ضرر و شکست آنها تمام میشود] زیرا این علوم (یعنی فلسفه) داخل هیچ دولت شرعیه نشده مگر آن که آنها را به فساد کشانیده و اختلاف در بین علماء آنها ایجاد کرده است. 8مشهور این است که اول کسی که کتابهای یونانیان [کتب فلاسفه] را به زبان عربی ترجمه کرد خالد بن یزید بن معاویه بود.
مشهور این است که اول کسی که کتابهای یونانیان [کتب فلاسفه] را به زبان عربی ترجمه کرد خالد بن یزید بن معاویه بود.
علامه مجلسی و نقد فلاسفه مشائی و اشراقی
« …این را بدانید که: زمانی که خداوند تبارک و تعالی پیامبرش(ص) را کامل نمود فرمود: «آنچه رسول دستور دهد بگیرید و هر چه نهی کند واگذارید» [«مٰا اتیٰکُمُ الرَّسُولُ فخُذُوهُ وَ ما نَهیٰکُم عَنهُ فـَانتَهُوا» - الحشر/۷]
پس به نصّ صریح خداوند تبارک و تعالی، بر ما واجب میباشد که در اصول و فروع دین و امور زندگی و آخرتمان، از آن حضرت پیروی نموده و در همه امور پیرو او باشیم .
و رسول خدا (صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ) از علوم و معارف و احکام الهی وآنچه را که از آیات قرآنی و معجزات ربّانی، بر او نازل شده بود، برای اهل بیتش (صلواتُ اللهِ عَلَیهـِم اَجمَعینَ) به امانت گذاشت و به نصّ متواتر فرمود:
«همانا که من در میان شما، دو چیز گرانبها میگذارم: کتاب خدا و عترتم (اهل بیتم) را ، آن دو هرگز از هم جدا نمیشوند، تا در قیامت نزد حوض کوثر، بر من وارد شوند» [ « اِنـّی تارِکٌ فیکُمُ الثـَّقـَلـَینِ کِتابَ اللهِ وَ عِترَتی: اَهلَ بَیتی؛ لـَن یَفتـَرِقٰا حَتـّی یَرِدٰا عَلَیَّ الحَوضَ»- بـِحارُالأنوار،۲۳/۱۰۶- حدیث۷].
و بتحقیق، از اخبار مُستفیضَه [=فراوان نقل شده] روشن شده است که، دانش قرآن، نزد اهل بیت پیامبر می باشد، و همین خبر متواتر هم، دلالت بر این مطلب دارد.
حال با توجه به اینکه ائمه طاهرین (صلواتُ اللهِ عَلَیهـِم اَجمَعینَ) احادیث خودشان را در میان ما به جای گذاشته اند، ما هم در این زمان تکلیفی نداریم مگر این که به احادیث ایشان چنگ بزنیم و در آثار ایشان اندیشه و تفکر کنیم.
لٰکِن بیشتر مردم زمان ما، میراث اهل بیت پیامبر شان را رها کرده و به آراء خودشان اعتماد و اکتفا کردهاند!! از آن جمله، کسانی هستند که پیرو مکتب فلاسفه [مثل ابن سینا و فارابی و سهروردی و...] میباشند، فلاسفه ای که هم خود گمراه بودهاند و هم دیگران را گمراه کرده اند!
فلاسفه ای که به هیچ پیامبر و کتابی ایمان نداشته اند، بلکه بر عقل های فاسد و نظرات بی رونق خودشان تکیه کردهاند. پس اینان، چنان فلاسفه را رهبر و پیشوای خود قرار دادهاند؛ تا آنجا که هرجا نصوح صحیحی هم از ائمّه راستین (علیهِمُ السَّلام) رسیده باشد، بجهت اینکه آن نصوص صحیحه با آنچه که حکماء ظاهراً بدان معتقدند موافق نمی باشد، آنها را توجیه و تأویل می کنند [مثل همان کاری که میرداماد و ملاّصدرا و اَشباه آن دو در کتب پَست و رساله های گمراه کنندۀ خود انجام داده اند – شارح (ره)]، با اینکه می بینند که دلایل و شُبُهات حکماء جز وهم و گمان فایده نمی دهد!
و افکارشان مانند تار عنکبوت، سست و بی پایه می باشد! [مانند تصوّر"عقول عَشَرَة"(= عقلهای دهگانه)، مُبتنی بر نظام بطلمیوسی پوسیده و متروک، که با نظام مُتقـَن نجومی جدید، منسوخ و باطل گشت! –شارح (ره)]؛ و می بینند که آراء و افکار و پندار ایشان همواره مخالف یکدیگر است!
از جمله دو طایفه مَشّایی [= مَشـّائیّون: تابعین ابن سینا و اَشباه او] و اشراقی [= اشراقیّون: تابعین سُهرَوَردی و اَشباه او] که کمتر میشود رأی یکی از این دو طایفه با طایفه دیگر موافق باشد! [شارح – رَحِمَهُ اللهُ – گوید: و از ایشانند جماعتی که پاره ای از افکار این فرقه چیده اند و پاره ای از افکار آن فرقه، و آنگاه در هم آمیخته و نام آنرا «حکمت مُتعالیه» (!!) نهاده اند. که در رأس این جماعت بوده اند: میر داماد و ملاّ صدرا و فیض کاشانی و اَشباه ایشان...؛ پس گمراهی خلق را با چنین مکتب التقاطی باطلی، چندین برابر ساخته اند!!
و بسیاری از مباحث همین «حکمت متعالیه» (!) مخالف ضروریّ دین مبین، و مُفسِد عقائد مُسلِمین است، و گوینده و معتقد به آنرا داخل در زُمرَۀ کُفـّار میکند! ... خداوند ما را از شرّ جمیع ایشان پناه دهد – شارح(ره)].
و پناه بر خدا، از آنکه بگوییم: خداوند مردم را در اصول عقاید به عقول خودشان واگذار کرده، که چنین در مراتع (جمع مَرتَع = چراگاههای) حیوانی سرگردان بمانند! و به جان خودم (=مجلسی) قسم، من متحیّرم که آنها چگونه به خود جرأت دادهاند، نصوص آشکار اهل بیت عصمت و طهارت(ع) را، بواسطۀ حُسن ظنّ به فلاسفۀ کافر یونانی، که اعتقاد به هیچ دین و مذهبی ندارند، تأویل و توجیه نمایند. »
منبع : مقدمه رسالۀ اعتقادات علاّمه محمّد باقر مجلسی (ره)
آخر شما را با این حرف ها چه کار؟
بزرگانتان گزینشی عمل میکنند و شما هم همان ها را میخوانید.آخر تعقّل نمیکنید که به چه دلیل،رهبر انقلاب و رهبر کنونی انقلاب و دیگر مشایخ،این نظرها را نداشتند؟
میدانم که در جواب میفرمایید،حق را به افراد نشناس،افراد را به حق بشناس.شما هم پیرو همین سیره هستید که در 4 پست اخیر،فقط به نقل از جناب مجلسی(ره) اکتفا فرموده اید؟
ما که عرض میکنیم،بیایید حق را بشناسیم بعد نقد کنیم.از الف شروع میکنیم.بسم الله.
آیا قبول دارید که از هر موجودی،دو مفهوم را ادراک میکنیم،یکی چیستی و یکی هستی؟
در ضمن هرجای این بحث که کفر و خلاف شرع بود،اعلام بفرمایید
از دوستان دیگر هم در شرکت در بحث همینجا دعوت به عمل می آید.
تصدیق میفرمایید که تفکّر و تعقّل،حتی در چیستی اشیاء هم حرام شرعی نمیباشد.خوب شروع بفرمایید.با همان مبانی ای که فقهای ما از روی احادیث و منابع دینی فتوا میدهند،شروع میکنیم و فرقش این است که به جای مبانی قرار دادن احادیث،بدیهیات را مبادی قرار میدهیم.تا اینجا هم که کفر نیست؟
حال شروع به بحث بفرمایید
تا اینجا را متکلّمین هم پیش رفتند.واجب و ممکن و حدوث و علت و معلول و...
در کتاب تجرید الاعتقاد خواجه طوسی(ره) هم که مورد تایید تمام فقهای منکر فلسفه میباشد هم همین مسایل هست و کسی هم نفرمود کفرند.
یا الله
در ضمن هرجای این بحث که کفر و خلاف شرع بود،اعلام بفرماییدعزیز جان شما اسم نوشتی منم اسم نوشتم.
ضمنا رهبر انقلاب که با دستورش من جان میدهم آیا چنین ادعایی کرده که به فقیهی چون حضرت علامه مجلسی علیه الرحمه میرسد؟؟
منبع : مقدمه رسالۀ اعتقادات علاّمه محمّد باقر مجلسی (ره)
اين كتاب خطي فارسي رساله اعتقادي علامه محمد باقر مجلسي
زمان ترجمه و كتابت - عهد مظفر الدين شاه
بسيار خوانا و خوش خط و واضح
اين مقدمه علامه مجلسي رو از آنجا به ما نشان بده
http://www.askdin.com/downloads.php?do=file&id=961
//
عزیز جان شما اسم نوشتی منم اسم نوشتم.
شما شروع به نقل نظرات علمای دین فرمودید،و بنده هم با مقدّمه ای که شما را شروع کننده ی بحث جدلی دانستم،شروع به جدال احسن کردم.
ضمنا رهبر انقلاب که با دستورش من جان میدهم آیا چنین ادعایی کرده که به فقیهی چون حضرت علامه مجلسی علیه الرحمه میرسد؟؟
آیا خلاف این را هم ادعا کردند؟
آیا اینکه بنده ادعا نمیکنم از کارگر سرکوچه که حتی سواد نوشتن هم ندارد،در علوم ظاهری با سواد تر هستم،دلیل بر با سوادتر بودن ایشان از بنده است؟ در بحث منطقی دقّت نمیفرمایید دوست گرامی.
حال بگذریم،جلوی ضرر را هرکجا بگیری منفعت است.شروع به بحث علمی میکنیم و نه گزیده گویی.از ب بسم الله شروع میکنیم.بنده هم سوالی را مطرح کردم،از ابتدای بحث های عقلی(که شما هم مخالف عقل نیستید)
اگر مایل بودید پاسخ بدهید،اگر نه،شما شروع بفرمایید.منتها از ب بسم الله شروع بفرمایید و فرض این است که بنده و شما،هر دو:
مسلمانیم
شیعه هستیم
معتقد به عصمت تامّه ی نبی و ائمه(علیهم السلام هستیم)
به هیچ شخص علمی کار نداریم
منابع حدیثی مشترک داریم
عقل،مطابق فرامایش همین بزرگان،حجّت درونی است
و حجّت،دلیل است
این شما و این سوال ما:
آیا قبول دارید که از تمام اشیاء مشهود در عالم،ما دو جنبه را ادراک میکنیم،یکی چیستی و یکی هستی؟
برای مثال میگوییم این لیوان است و این مداد است و این آب است(چیستی)
و اینکه آب در لیوان پُر موجود است و در لیوان خالی موجود نیست(هستی)
سوال دوم:
آیا اصلا هستی و عالم خارج وجود دارد؟ یا همه ی آنچه میبینید و میشنوید،ساخته و پرداخته ی ذهن است و تخیّل.دقت میفرمایید که این سوال و مساله،مقدّم بر مساله ی بعثت انبیا و رسالت و امامت و احادیث و غیره است.آیا ثابت میکنید که خارجی ورای ذهن شما وجود دارد و همه ی آنچه مشهود شماست،وهم و ساخته ی ذهنی بیش نیست؟
اگر حقیقتاً اعتقادتان بر جهل ماست،یا الله،ما رو با برهان و دلیل از جهل در بیاورید.
آیا اگر کسی با این استدلالان خدمت ائمه ما میرفت(چه آنکه در روایات بسیار است) ایشان میفرمودند "خداوند فرموده این ها کفر است و به این ها فکر نکن و من هم پاسخ نمیگویم"؟ و یا با دلایل عقلی ردّ و یا تایید میفرمودند؟
تقعل معیار انتخاب دین است. تعقل همه چیز آدمی است اما محدود اما نه اینکه فلسفه عقل کل است.
برادر گرامی،باور کردی که بسیار از آنچه به ما نسبت میدهند دروغ است؟ چه کسی گفته است عقل و تفکر و تعقّل ما را کافیست؟
تعقّل،راه رسیدن به یک سری مسایل را برای شخص میگشاید،آن هم مشروط بر آنکه تعبّد و پیروی دقیق از احکام شرع مقدّس محمّدی(ص) داشته باشد.و ما رسیدن به سرّ و رمز احکام شرعی را هم،آنطور که هست،با این عقول جزئیه،محال میدانیم و بسا که جز ذات اقدس اله،هیچ کسی از آن ها آگاهی نداشته باشد.
کدام فیلسوف و حکیم ناموری را در غیر راه شرع دیده ایم.حداقل از متاخّرین که سیره و آثارشان تحریف نشده و متواتر از آنها نقل شده است.علامه طباطبایی؟ امام؟ علامه جعفری؟ شهید مطهری؟
قصد نام بردن اشخاص نیست.بلکه از باب مصداق نام میبرم که بدانید تمام این بزرگان،تعقّل را در سایه ی متشرّع بودن و استفاده ی تمام از وحی پیامبر(ص) و دستورات ائمه(ع) دنبال فرموده اند.
همچنان منتظر ادامه بحث،به صورت مذکور هستم برادر عزیز
باسلام
جناب فاتح کتاب مذکور را دانلود کردم! براحتی قابل دانلود است!
بنده چند صفحه اول رو که مطالعه کردم با اهل تصوف مخالف بودند! مثلا در مورد رهبانیت که پیامبر نهی فرمودند رو با خلوت اهل تصوف متضاد می دونستند!
علل بیشتر مخالفتها با عرفان و تصوف حقیقی عدم آگاهی افراد از آنست و فقط به یه چیزی که شنیدند اکتفا میکنند و تحقیق نمیکنند اصل قضیه چیه؟!
رهبانیت از موارد مورد انتقاد مولوی است، مسئله ای که هم در قرآن - سوره حدید آیه - و هم در احادیث به عنوان عملی غیرمجاز از سوی خداوند معرفی می گردد.
استدلال مولوی بر عدم جواز رهبانیت از سوی خدا، اجتماعی بودن ذاتی دین است و اینکه جمعیت، موجب تقویت ایمان فرد معتقد می گردد.
حتی خران نیز به رغم طبیعتشان، در جمعیت به وجد می آیند و جد و جهد می کنند، در حالیکه در تنهایی، جاده در نظرشان طویل و کسل کننده می آید.
مولوی با نقد صریح رهبانیت، به اهمیتی که نماز به لحاظ اجتماعی دارد به دقت می پردازد، که همانا عامل امر به معروف و نهی از منکر باشد. نماز موجب صبر نمازگزار در برابر رنجشهایی که بدو می رسد و همچنین سبب منفعت رساندن به دیگران است. سپس هشدار می دهد که شخصی که تنها آرزوی نان دارد خر است و مصاحبت با او عین رهبانیت.
در واقع رومی گوشه نشینی را به رهبانیت مربوط، و آن را در تقابل با جهاد (مبارزه با نفس) می داند، جهادی که در شرایط خاصی اسلام، آن را توصیه می کند:
در اسلام رهبانیت با تجرد که خود، نامطلوب است رابطه دارد. علاوه بر این، بنا به نظر مولوی، رهبانیت مسئلة شهوت را حل نمی کند، چرا که مواجهة انسان با شهوت است که منجر به مهار آن می گردد.
قادر به دانلود کتاب علامه نشدم عزیز
عيبي ندارد فقط بدانيد آن مقدمه يكي از مترجمين رساله اعتقادي مجلسي است و رساله اعتقادي ايشان چنين مقدماتي ندارد.
//
آیا میتوانید مرجعیت و باتمام رسیدن درسهای حوزوی این عالم بزرگوار(رهبر انقلاب) را اثبات کنید؟!
شما کافیه اینو ت گوگل سرچ کنی: Tahreef list 101 shia scholar
پاسخ شما در منابع موجود به تفصیل مورد دقت و پاسخ قرار گرفته.
درثانی،شما ادعا فرمودید هرچه رهبر بفرمایند،گوش به فرمانید!! و حالا در مرجعیت،بلکه دروس حوزوی ایشان تشکیک میکنید؟
خب حالا:
من میگویم امامیه به فلسفه معتقد نبوده و نظر من نظر علمای امامیه نیست نظرم مکتب خالص جعفری هست نه که مثه شما از علما مایه بذارم.
چقدر جالب است که خودتان را نقض میکنید.این کمال بی توجهی شما را به مقوله ی علم میرساند.
اینهمه استدلال کردید بر علمای امامیه،فقهای امامیه،اعلم مراجع،تمام علمای امامیه...حال میگویید مثل من از علمای امامیه مایه نمیگذارید.
آب ریخته شده را نتوان جمع کرد.فافهم
در زیر لیست 101 عالم شیعی آمده که قائل بر تحریف قرآنند آیا باتوجه به منطقی که شما داری شیعه قائل به تحریف قرآن است؟
باز هم خودتان را نقض کردید.چون به قول شما اعلم مراجع فقه،فرموده فلسفه و عرفان درست نیست،این همه تعصب به خرج میدهید،در صورتی که حتی الفبای زبان عربی و منطق را بلد نیستید!! هیهات،هیهات
بنده قائل به تحریف قرآن نیستم،اما میدانم شخص شما،قادر به پاسخ به شبهات تحریف قرآن نیستید!!
اول حق رو بشناس بعد حقجو را...
این رو بنده در پست های قبلی به شما توصیه کردم و بعد هم از اول بسم الله شروع به بحث علمی کردم که متاسفانه جوابی دریافت نکردم.منتظرم
شما تابحال به جواب دندانشکن امام(ره) به ابن عربی درمورد اینکه اون ملعون یک شیعه را بصورت خوک تجسم کرده بود دیده اید؟ من چندین بار درین سایت نوشتم
پس جمع بین آرای ایشون بفرمایید،اگر کمی از فقه و اصول سر در می آورید!!
چون به ظاهر،دو قول متناقض دارند.این مسایل در احکام شرعی ما هم هست.
تو بگو عزیز من کدام یک از اداعاهای حقیر دروغ است:
1 شما میگویید منم خدا هستم چون غیر خدا در دار نیست!!!
2 شما میگویید همه چیز را حتی وجود فرشتگان را با تفلسف ناشی از یونان میتوان اثبات کرد!!
3 شما میگویید عقل آدمی به کنه ذات اقدسش پی میبرد!!
4 شما میگویید هرکه عارف شد خوبه چه مثه ابن عربی سب علی گوید چه قیصری ملحد!!
پاسخ سوال اول:خیر،من میگویم بنده ی خدا هستم.آن خداست که میفرماید "اینما تولّوا فثم وجه الله"!!
2.همه چیز را نه،اما وجود فرشتگان را بله.عقل حجّت درونی است و دلیلی در شرع و دین نیست که عقل نتواند به وجود ملائکه پی ببرد.اما بعضی مسایل،با عقل فلسفی قابل اثبات نیست.
3.به هیچ وجه.بلکه در کتب حکمت متعالیه تصریح شده که به کنه ذاتش،به هیچ وجه نمیتوان راه یافت.
قطعاٌ این مطلب در کتب فلسفی از جمله منظومه ی حاجی موجود است.
و افسوس از بی اطّلاعی شما و تعصب کور و پیروی کورکورانه ی شما.
4.عارف حقیقی،رسول اکرم(ص) است و ائمه و معصومین(ع) و بعضی از آنان که به مقاماتی رسیده اند،مقاماتشان بر حقّ بوده و از اولیای الهی هستند.اما نه هر عارفی،اعم از یهودی و بودایی!!!
حقیر تا شنبه قم نیستم و دسترسی به نت ندارم دوست دارم این پستم تاآنروز پاسخ مکفی دهید ولی امید ندارم.
بنده ی خدا،کدام سوالت بی پاسخ ماند؟
توانستی بحث علمی را شروع کنی و یا توانستی آن سوالات بنده را که در مسلک شما نه کفر است و نه شرک،پاسخ گویی؟
و صل الله علی محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین و اولادهم الطاهرین
آن خدایی تو پرستی نه خدای حسن است،به خداوند حسن را خدایی دگر است...