آنگاه که تنها شدی و در جستجوی یک تکیه گاه مطمئن هستی ؛ بر من توکل نما. (نمل /79 ) ... آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی شود ؛ به من امیدوار باش. ( زمر /53 ) ... آنگاه که سرمست زندگی دنیا و مغرور به آن شدی ؛ به یاد قیامت باش. ( فاطر / 5 ) ... آنگاه که در پی تعامل و کمال هستی ؛ نیتت را پاک و الهی کن. ( فاطر / 29 – 30 ) ... آنگاه که دوست داری به آرزویت برسی، به درگاهم دعا کن تا اجابت نمایم. ( غافر / 60) ... که دوست داری با من همسخن شوی، نماز را به یاد من بخوان. ( طه / 14) ... آنگاه که روحت تشنه نیایش راز و نیاز است؛ آهسته من را بخوان. ( اعراف / 55) ... آنگاه که شیطان در پی وسوسه ء توست ، به من پناه ببر. ( مومنون / 57) ... آنگاه که لغزشها روحت را آرزده ساخت، در توبه به روی تو باز است. (قصص / 67).
و رسالت من این خواهد بود تا دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم تا آنها را در شبی بارانی با خدای خودم چشم در چشم هم با هم نوش کنیم...
مرحوم حسین پناهی
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!
اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود. این روزها به جای" شرافت" از انسان ها فقط" شر" و " آفت" می بینی راســــــتی،دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خـــــــوب...
مرحوم حسین پناهی
خداوند تنها روزنه امیدی است که هیچگاه برایمان بسته نمیشود ،تنها کسی است که با دهان بسته میتوان صدایش کرد،تنها خریداریست که اجناس شکسته رو بهتر برمیدارد ، تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند،وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید ، وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن .........!!!!
خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند و چشم هایش را می بندد و می گوید من این حرف ها سرم نمی شود.باید دعایم رامستجاب کنی
همانی که گاهی لج می کندو گاهی خودش را برایت لوس می کند همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه حالا یادت آمد من کی هستم...
خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم
باز دلم گرفته
همین که به جمعه نزدیک میشویم این دلتنگی بیشتر میشود
دلیل این دلتنگی را میدانم..
میدانم از شکستن دل مهدی است
میدانم از عهدهایی است که شکسته میشود
میدانم از قول هاییست که فراموش میشود
میدانم از حس دوریم از فرزند زهراست
خدایا دلم را ارام کن
خدایا کمکم کن تا بتوانم دل امام زمانم را بدست بیاورم
خدایا ...
[FONT=times new roman]آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
[FONT=times new roman]و دریایى غرق نمی کند "موسى" را
[FONT=times new roman]کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
[FONT=times new roman]تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
[FONT=times new roman]دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
[FONT=times new roman]سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
[FONT=times new roman]مکر زلیخا زندانیش می کند
[FONT=times new roman]اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
[FONT=times new roman]از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختیم ؟!
[FONT=times new roman]که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
[FONT=times new roman]و خدا نخواهد
[FONT=times new roman]نمی توانند
[FONT=times new roman]او که یگانه تکیه گاه من و توست !
سلام
*****
دو چیز را تا از شما نخواستن به کسی مده:
اول نمک که مالت کم می کند ،دوم نصیحت که عقلت را زایل می سازد!
حصرت علی علیه السلام:
پایی که دوبار روی سنگی بلغزد بی شک مستحق شکستن است!
فردا نه
...چند ساعت بعد هم نه
...چند ثانيه ديگر هم نه...
...همين الان
براي مادرت يک کاري بکن
اگر زنده است دستش را
اگر به آسمان رفته است ... قبرش را ….
اگر پيشت نيست ... يادش را ….
اگر قهري...چهره اش را ….
و اگر آشتي هستي پايش را...
ببوس...
برای بزرگ بودن نخست باید کوچک بودن را تجربه کرد....
اگر در رودخانه ی زندگی صبرت ضعیف باشد....هر تکه چوبی مانع عظیمی بر سر راهت خواهد شد.....
همچو باران باش.....رنج جدا شدن از آسمان را در سبز کردن زندگی جبران کن......
هیچگاه مغرور نشو.....برگها وقتی می ریزند که فکر می کنند طلا شده اند.....
هنگامي که خدا انسان را اندازه مي گيرد متر را دور "قلبش " مي گذارد نه دور سرش
جبران خليل جبران
آنگاه که تنها شدی و در جستجوی یک تکیه گاه مطمئن هستی ؛
بر من توکل نما. (نمل /79 ) ...
آنگاه که نومیدی بر جانت پنجه افکنده و رها نمی شود ؛
به من امیدوار باش. ( زمر /53 ) ...
آنگاه که سرمست زندگی دنیا و مغرور به آن شدی ؛
به یاد قیامت باش. ( فاطر / 5 ) ...
آنگاه که در پی تعامل و کمال هستی ؛
نیتت را پاک و الهی کن. ( فاطر / 29 – 30 ) ...
آنگاه که دوست داری به آرزویت برسی،
به درگاهم دعا کن تا اجابت نمایم. ( غافر / 60) ...
که دوست داری با من همسخن شوی،
نماز را به یاد من بخوان. ( طه / 14) ...
آنگاه که روحت تشنه نیایش راز و نیاز است؛
آهسته من را بخوان. ( اعراف / 55) ...
آنگاه که شیطان در پی وسوسه ء توست ،
به من پناه ببر. ( مومنون / 57) ...
آنگاه که لغزشها روحت را آرزده ساخت،
در توبه به روی تو باز است. (قصص / 67).
و رسالت من این خواهد بود تا دو استکان چای داغ را از میان دویست جنگ خونین به سلامت بگذرانم تا آنها را در شبی بارانی با خدای خودم چشم در چشم هم با هم نوش کنیم...
مرحوم حسین پناهی
قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم...
بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.
به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!
ازآجیل سفره عید
چند پسته لال مانده است
آنها که لب گشودند؛خورده شدند
آنها که لال مانده اند ؛می شکنند
دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !
من تعجب می کنم
چطور روز روشن
دو ئیدروژن
با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند
وآب ازآب تکان نمی خورد!
بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد
شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد
پدر یک گاو خرید
و من بزرگ شدم
اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت
جز معلم عزیز ریاضی ام
که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!
ای کاش میشد گوشه ای نوشت...!
خدایا خیلی خسته ام فردا بیدارم نکن!!!
اشک سه حرف ندارد ... ، اشک خیلی حرف دارد می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود. این روزها به جای" شرافت" از انسان ها فقط" شر" و " آفت" می بینی راســــــتی،دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام...!"حــــال مـــن خـــــــوب اســت" ... خــــــوبِ خـــــــوب...
مرحوم حسین پناهی
خدایا با این همه بزرگی ات
به برگشت من ایمان داری
اما
من با این همه کوچکی ام
به بخشش ات ایمان ندارم
خداوند تنها روزنه امیدی است که هیچگاه برایمان بسته نمیشود ،تنها کسی است که با دهان بسته میتوان صدایش کرد،تنها خریداریست که اجناس شکسته رو بهتر برمیدارد ، تنها کسی است که وقتی همه رفتند میماند،وقتی همه پشت کردند آغوش میگشاید ، وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت میشود و تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن آرام میگیرد نه با تنبیه کردن .........!!!!
یکی از فرق های انسان با خدا
این است که انسان تمام خوبیها
را با یک بدی فراموش میکند
ولی خدا تمام بدیها را با یک
خوبی فراموش میکند . . .
از بس دستهایم را بلند کرده ام وصدایش کرده ام ...
دستهایم بوی خدا می دهند....
خدایا شکرت
خدایا .. من همانی هستم که وقت و بی وقت مزاحمت می شوم
همانی که وقتی دلش می گیرد و بغضش می ترکد، می آید سراغت
من همانی ام که همیشه دعاهای عجیب و غریب می کند
و چشم هایش را می بندد و می گوید
من این حرف ها سرم نمی شود.باید دعایم رامستجاب کنی
همانی که گاهی لج می کندو گاهی خودش را برایت لوس می کند
همانی که نمازهایش یکی در میان قضا می شود و کلی روزه نگرفته دارد
همانی که بعضی وقت ها پشت سر مردم حرف می زند
گاهی بد جنس می شود البته گاهی هم خود خواه
حالا یادت آمد من کی هستم...
خدایا می خواهم آنگونه زنده ام نگاه داری که نشکند دلی از زنده بودنم
و آنگونه مرا بمیرانی که کسی به وجد نیاید از نبودنم
باز دلم گرفته
همین که به جمعه نزدیک میشویم این دلتنگی بیشتر میشود
دلیل این دلتنگی را میدانم..
میدانم از شکستن دل مهدی است
میدانم از عهدهایی است که شکسته میشود
میدانم از قول هاییست که فراموش میشود
میدانم از حس دوریم از فرزند زهراست
خدایا دلم را ارام کن
خدایا کمکم کن تا بتوانم دل امام زمانم را بدست بیاورم
خدایا ...
گاه می اندیشم... چندان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم
همین مرا بس که کوچه ای باشد و باران..
و خدایی که زلال تر از باران است...
مردم اگر خدا را ندیده اند
شنیده اند.
ما دیده ایم ...
آنچه که مردم شنیده اند...
وقتی خدا از پشت،دستهایش را روی چشمانم گذاشت
از لا به لای انگشتانش، آنقدر محو دیدن دنیا شدم
که...
فراموش کردم منتظر است تا
نامش را صدا کنم...
[FONT=times new roman]آتشی نمى سوزاند "ابراهیم" را
[FONT=times new roman]و دریایى غرق نمی کند "موسى" را
[FONT=times new roman]کودکی، مادرش او را به دست موجهاى "نیل" می سپارد
[FONT=times new roman]تا برسد به خانه ی فرعونِ تشنه به خونَش
[FONT=times new roman]دیگری را برادرانش به چاه مى اندازند
[FONT=times new roman]سر از خانه ی عزیز مصر درمی آورد
[FONT=times new roman]مکر زلیخا زندانیش می کند
[FONT=times new roman]اما عاقبت بر تخت ملک می نشیند
[FONT=times new roman]از این "قِصَص" قرآنى هنوز هم نیاموختیم ؟!
[FONT=times new roman]که اگر همه ی عالم قصد ضرر رساندن به تو را داشته باشند
[FONT=times new roman]و خدا نخواهد
[FONT=times new roman]نمی توانند
[FONT=times new roman]او که یگانه تکیه گاه من و توست !
[FONT=times new roman]پس
[FONT=times new roman]به "تدبیرش" اعتماد کن
[FONT=times new roman]به "حکمتش" دل بسپار
[FONT=times new roman]به او "توکل" کن
[FONT=times new roman]و به سمت او "قدمی بردار"
[FONT=times new roman]تا ده قدم آمدنش به سوى خود را به تماشا بنشینی ...[FONT=times new roman]
برای چشمانم
نماز باران بخوان
بغض کرده
ابریست
اما نمی بارد...
پرواز آفتاب و نسیم و پرنده را
می دانم و صفای دلآویز دشت را
اما، من این میان
پرواز لحظه ها را،
افسوس میخورم
پرواز این پرنده ی بی بازگشت را ...
قلب عزیز! لطفا بی جهت خودت رو درگیر هر چیزی نکن ، کار تو فقط خون رساندن است، فقط همین ...:ok:
خدایا !
رحمتی کن تا ایمان ، نام و نان برام نیاورد
قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم
تا از ان ها باشم که پول دنیا را می گیرند و برای دین کار می کنند
نه از ان ها که پول دین را می گیرند و برای دنیا کار می کنند.
(زنده یاد دکتر علی شریعتی)
آدم ها وقتی از هم دور می شوند
که دارند به یکی دیگه نزدیک می شوند
خدایا اینقدر از من امتحان نگیر
من ترک تحصیل کرده ام .....
:
هر چه زمان میگذرد مردم افسرده تر می شوند...واین
خاصیت زمان است ...
خوشا به حال آنانکه بجای زمان به صاحب الزمان عج الله "
دل میبندند.........
...
زمستان با همه ی خشونت و سردی، متواضعانه بهار را گردن می نهد. اما ما...؟!
شاید امروز نه
اما سرانجام
همه چیز درست خواهد شد...
گاهی وقت ها
یک عکس
یک طعم
یک نگاه
یک عطر
یک خیابان
آدم را به جایی می برند ، که نباید .......
در زندگی مثل یک تمبر باش ، به یک هدف بچسب و اون رو به مقصد برسون . . .
گاهی برای رشد کردن باید سختی کشید …
گاهی برای فهمیدن باید شکست خورد …
گاهی برای بدست آوردن باید از دست داد !!!
”خدا ” فقط کسی رو به لبه ی پرتگاه زندگیش می رسونه که میدونه قدرت پرواز رو داره
مشکلات زندگی دلیل پرواز است . . .
میشنود صدایی به کوچکی صدای تو را ، “ خدایی ” که به بزرگی جهان هستی است . . .
شرمنده می کند فرزند را ، دعای خیر مادر
در کنج خانه ی سالمندان . . .
پدر روزنامه ميخواند اما پسر كوچكش مدام مزاحمش ميشود.
حوصله پدر سر رفت و صفحهاي ازروزنامه را كه نقشه جهان را نمايش ميداد
جدا وقطعه قطعه كرد و به پسرش داد.
بيا! كاري برايت دارم. يك نقشه دنيا به تو ميدهم،
ببينم ميتواني آن را دقيقاً همان طور كه هست بچيني
و دوباره سراغ روزنامه اش رفت. ميدانست پسرش تمام روز گرفتار اين كار است.
اما يك ربع ساعت بعد، پسرك با نقشه كامل برگشت.
پدر با تعجب پرسيد: «مادرت به تو جغرافي ياد داده؟
پسرجواب داد: «جغرافي ديگر چيست؟
پشت اين صفحه تصوير ياز يك آدم بود.
وقتي توانستم آن آدم را دوباره بسازم، دنيا را هم دوباره ساختم!!!
دفترچه قسط هایم را ورق میزنم
تمامی ندارد!
تا آخر عمرم بدهکار رحمتت هستم
خدای مهربان...
اگر دقّت کنيد، فشار قبر و امثال آن در همين دنياقابل مشاهده است؛ مثل
بداخلاق که خود و ديگران را در فشار مي گذارد.
**********************
اگر غلام خانهزادي پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزي
غصه دار شود و بگويد فردا من چه بخورم؟ اين توهين به صاحبش
است و با اين غصه خوردن صاحبش را اذيت مي کند.
بعد از عمري روزي خدا را خوردن، جا ندارد براي روزي فردايمان غصه دار و نگران باشيم.
پندهايي از حاج محمّد اسماعيل دولابي (رحمة الله عليه)
.
موت را که بپذيري، همه ي غم و غصه ها مي رود و بي اثر مي شود.
وقتي با حضرت عزرائيل رفيق شوي، غصه هايت کم مي شود.
آمادگي موت خوب است، نه زود مردن. بعد از اين آمادگي، عمر دنيا بسيار پرارزش
خواهد بود.
ذکر موت،دنيا را در نظر کوچک مي کند و آخرت را بزرگ.
حضرت امير عليه السلام فرمود:يک ساعت دنيا را به همه ي آخرت نمي دهم.
آمادگي بايد داشت، نه عجله براي مردن.
پندهايي از حاج محمّد اسماعيل دولابي (رحمة الله عليه)
.