سلام خدا جونم .
اومدم یه کم درد دل کنم باهات .
نمی خوام بگم از زندگی خسته شدم و این زندگی رو دوست ندارم و و و و .....
فقط می خوام بگم نه از زندگی بلکه از شرایط این روزا یه کم خسته شدم . امتحان های پشت سر هم و گذران یک زندگی تکراری رو تماشا کردن بیشتر از کم خوابی و سختی کارای دیگه منو خسته میکنه .
کاش زود تر برسه اون روزی که محصول این روزها رو برداشت کنم و رو کنم به خودم و بگم خسته نباشی دیدی اون شرایط و اون روزا تموم شد؟؟
دیدی بالاخره به چیزی که می خواستی رسیدی ؟ و با شیرینی اون روز تمام خاطرات خوب این روزها رو هم به یاد بیارم و سختی هاشو فراموش کنم .
سلام به خدایکه هیچوقت نمیگه وقت ندارم همیشه حضور داره...
خدایا اونقدر از این دردها خسته هستم :Ghamgin:که گاهی دوست دارم آسمونی بشم ودیگه راحت !!اما میگم نه وقتی تو راضی نیستی من رو حرفت حرف نمیزنم وراضی میشم به رضای خودت...خدایا میگن از من حرکت از تو برکت..من حرکت میکنم ومیدونم تو هم کمکم میکنی..دستای کوچک من بزرگی کمکهای تو را حس میکنه..خدایا تمام بیماران رو میخام شفا بدی که شفا دهنده تویی...خدایا گناهانم را ببخش.دوستت دارم خداجون..
محبوب من : ياري ام ده تا بدون اينکه از ايمان افراد بپرسم و بدون اينکه بدردم بخورند همدل و همدردشان باشم . زيرا در سويداي هر انساني روح تو خانه گزيده . پس همه را دوست دارم حتا آنانکه مرا دوست نمي دارند يا روزي مرا شکستند و روحم را سخت آزردند و يا جانم را ربودند. بعد از اين به تو سوگند که نه برنجم نه هرگز برنجانم زيرا تو خود خواسته اي که حتا پاسخ بدي را با خوبي بدهم و اين شايسته ترين رفتار است .
[FONT=arial] ...
خدایا میخواهم از این لحظه فقط با تو چت كنم، میخواهم هویت اصلی خودم را پیدا كنم: "گوهری كز صدف كون و مكان بیرون است / طلب از گمشدگان لب دریا میكرد". [FONT=arial]"اللهاكبر اللهاكبر"[FONT=arial]
اما فراموش نمیكنم كه تو اولین پیام را فرستادی، تو بودی كه با دلم چت كردی و او را به خود آوردی. [FONT=arial]"لااله الاالله..."
نامه ی خدا
صبح که از خواب بیدار شدی ،نگاهت می کردم
منتظر بودم باهام حرف بزنی،چیزی بخوای
یا برای اتفاق خوب دیروز ازم تشکر کنی
تمام روز رو باصبوری منتظرت بودم
ولی حتی سلامی هم نکردی
جاهای مختلفی رفتی کارای زیادی کردی،ولی....
به خونه برگشتی چای نوشیدی ،تلوزیون دیدی......
به رختخواب رفتی، خوابیدی
نیم نگاهی هم به من نکردی
اشکالی نداره
شاید متوجه نشدی که مدام کنارت بودم
باشه من صبورم بیش از اونچه که تو فکرشو بکنی
منتظرت هستم با یه دعا،لحظه ای فکر،یه لبخند،لرزش قلبت
شاید فردابه یادم بیفتی دوست تو خدا:hamdel:
[FONT=arial]خدا: همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن بگو یا الله. بنده: خدایا هوا سرد است!نمیتوانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم. خدا:بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب مکنیم
بنده اعتنائی نمی کند و می خوابد!!!! خدا: ملائکه من! ببینید آنقدر ساده گرفتم اما او خوابیده است. خدا: چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده. ملائکه: خداوندا 2بار او را بیدار کردیم اما باز خوابید. خدا: در گوشش بگویید خدا منتظر توست. ملائکه: باز هم بیدار نمی شود. خدا:اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است.ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا میشود [FONT=arial]ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟
[FONT=arial]خدا:او جزء من کسی را ندارد....شاید توبه کرد.
بنده من هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری!!
ایکه در عالم جان قافله سالار تویی ....................در همه کون و مکان دیده بیدار تویی
راز پنهان نکنم بر درت ای مونس جان .................با که گویم غم دل محرم اسرار تویی
همه شب از غم عشق تو پریشان حالم ................چه کنم با که توان گفت که ان یار تویی
ان که از عشق تو در اتش غم سوخت منم .............ان که دارد نظر لطف به بیمار تویی
تیره شد باطنم از گردش ایام ولی ..................گر نگهداری ازاین فتنه اشرار تویی
خدایا، چه زمان هایی که به مسنجر اومدم و تو همیشه آنلاین بودی، ولی من تو رو نادیده گرفتم و با دوستام چت کردم. در حالی که برای چت کردن با من اومده بودی...:Shekastan Del:
[FONT=arial] يه نكته : بايد تحمل عشق داشته باشيم و روحيه امون رو نبازيم !!! يعني بايد صبور باشيم !! اين خصلت يه عاشق واقعيه !! موافقيد؟ خب حالا شما بگيد تحملش رو داريد؟ تحمل عشق رو ميگم!! ان شاالله كه داريد!!! اگه عشقت واقعي باشه ، به مرور زمان از تب تاب اون كم ميشه، و به ريشه ي اون افزوده تا اينكه به يه دوستي عميق تبديل ميشه ترديد نكن !! ولي اگه هوسه سعي كن خاموشش كني لطفاً !! من مي خوام به كساني كه عشقشون يك طرفه است هم يه چيزي رو بگم : تويي كه عاشق شدي و از عشق دلشكسته شدي و با اينكه عشقت رو دوسش داري ولي نامهربوني مي بيني ازش ؛ طوري رفتار كن كه اون مي خواد، وقتي كسي رو دوست داري ولي اون دوست نداره پس عشقت يكطرفه اس و نبايد بيشتر از اين معشوقت را اذيت كني وخودت رو هم عذاب بدي!! يعني بيا و ار عشقت به خاطر عشقت دوري كن !! و اين كارو بكن كه من مي گم بهت : فراموشش كن ، درسته سخته ولي مي توني فراموش كني ، چون اينطوري معشوقت هم ؛ راحتتر به خودش مي ياد و به دلش رجوع ميكنه كه آيا دوست داره يا نه ؟ و شايد با همين فرصت دوري كه در اختيارش مي زاري به طرفت بياد و بدونه كه حالا عاشقت شده واينطوري به عشقت برسي يا اينكه متوجه بشي عشقت دروغين بوده و ازش دست بكشي... پس ازش دور شو ( از معشوقت دور شو ) واگه دور شدي و قدرتو دونست؛ حتما قسمت توست شك نكن و گرنه همون بهتر كه .... بزاريد نوشته هامو اينطوري جمع بندي كنم : بياييم اگه قراره عشقي رو تجربه كنيم عشقمون را نثار كسي كنيم كه ارزشش رو داره اگه قراره براي كسي تب كنيم و بميريم ، كسي باشه كه در وفايش شك نداريم و اون كسي نيست جز خداي مهربان و بخشنده بله عشق خداي مهربان و بخشنده !! تعجب كردي چرا ؟ چرا عشق خدارو نديده مي گيري؟ مگه عشق بين خدا و بنده اش يه عشق دو طرفه نيست يا نمي تونه باشه؟ مگه ما با عشق آفريده نشديم؟ پس چرا فقط خداست كه به ما عشق مي ورزه؟ چرا فقط خدا به ما محبت مي كنه ؟ و ما انگار نه انگار كه معشوقمون منتظره ابراز علاقه ي ماست! و خيلي بي تفاوت ازش مي گذريم ! بله بايد به خداي خودمون ابراز علاقه كنيم! چطور حاضريم براي عشق زميني مون وجودمون رو ثابت كنيم؟ و به اون نشون بديم كه وفاداريم بهش! چرا وفاداريمون رو به خدا نشون نديم؟ كي بيشتر از خدا مارو دوست داره ؟ كي بيشتر از خدا به فكر ماست؟ كي بيشتر از خدا به ما نعمت ارزاني كرده ؟ كي بيشتر از خدا هوامون رو داشته؟ كي بيشتر از خدا خرج مون كرده؟ كي وفاداريش رو بيشتربه ما ثابت كرده؟ كي مي تونه ادعا كنه از خدا بخشنده تره؟ معلومه جواب همه اشون هيشكيه!! و هيشكي بيشتر از خدا ما رو دوست نداره !! بياييد اينو با تمام وجود درك كنيم!! بله حتي پدر مادر هامون هم ما رو بيشتر از خدا دوست نداشته و ندارن!! توي دنيا اگه از ما بپرسن كي بيشتر خاطرتو مي خواد ، و برات دل مي سوزونه، سريع و بدون فكر ميگيم خب معلومه پدر مادرم !! ولي خدا بيشتر از اين دو تا فرشته ( پدر و مادر ) ما رو دوست داره ! دليلش رو ميگم : چون خدا همين دو تا فرشته ارو هم خودش براي ما آفريده!! يعني همه ي ما مخلوق خداييم !! پس خدا كه صانع ماست بيشتر مارو ميشناسه و دوستمون داره!! بياييد خدارو دوست داشته باشيم و بزاريم دلمون با عشق خداي مهربون اُنس بگيره!! من نمي گم عشق زميني نداشته باشيم!! نه ، عشق لازمه انسان بودنه و عشقه كه وجود آدم رو مي سازه! خدا انسان رو با احساس آفريده و با عشق تجلي داده!! اصلاً عشق زميني مقدمه ي عشق آسماني مي تونه باشه ؛ پس لازمه!! ولي بايد بزاريم عشق زميني مون در پرتو عشق الهي ؛ ازلي بشه و جاودانه تر!! بزاريم حالا كه مي دونيم عشق چيه با خدا عاشقي كنيم!! و به جاي تنهايي نشستن و رنج كشيدن از فراق يار زميني!! به خدا نزديك شويم و با خدا عاشقي كنيم!! تا بفهميم عشق چيه و معشوق كدومه !! ولي بايد بدونيم كه همونطور كه خودمون رو براي عشق زمينيمون فدا مي كنيم!! بايد براي خداي مهربون هم خودمون رو فدا كنيم!! و از جون گرفته تا مال و دارو ندارمون رو فداي بدست آوردن رضايت خدا بكنيم!! و حتي بيشتر از عشق زميني براي خداي خودمون خرج كنيم!! ( منظور معنويتي كه از خودمون نشون مي ديم و ايماني است كه به خداي مهربون داريم و اينكه شُكرش رو به جاي بياريم و گناه نكنيم ) والا خدا نيازي به پول ما و ماديات نداره !! چون همه ي چيزايي كه ما داريم متعلق به خداست ؛ خدا يه معشوق واقعي براي هر دلي هست!! خدا مي تونه معشوق دلت باشه ، ترديد نكن !! وقتي كه يك انسان مي تونه تو رو متوجه خودش بكنه؛ و باعث بشه به فكرش باشي و يادش كني!! چرا ياد خدارو فراموش كردي؟ مگه خداي توانا نيست كه هميشه و در همه حال به ياد ماست؟ چرا عشقي رو كه از ازل وجود داشته ناديده ميگيريم؟ چرا عشق ميان بنده و خدايش ؛ برامون بيگانه تلقي ميشه ؟ براي نزديك شدن به خدا هيچ وقت دير نيست!! چيزي كه برات جز رنج نداره رو فراموش كن و به فكر معشوق واقعي باش!! چون معشوق دنيوي ؛خواهي نخواهي ، رنج داره ، ولي معشوق واقعي (عشق خدا ) عشقي كه اگه درش غرق بشيم تازه مي فهميم، چه دير رسيديم و كاش زودتر مي رسيديم و بيشتر فيض مي برديم!! اين مطلب رو همه ي ما شنيديم كه حضرت محمد ( ص ) و امام علي ( ع ) موقعي كه براي راز و نياز با خدا مهيا مي شدند حالاتشون عوض مي شده و متوجه حضور هيچ كسي نبودند جز خداي يكتا و غرق مي شدند دردرياي الهي به گونه اي كه از جذبه حضور خدا در دلشان؛ چشمانشان پر اشك مي شده و دماي بدنشان بالا مي رفته و مي لرزيدند از اُبُهت معبود يكتا؛ با اينكه بنده اي معصوم از گناه بودند !! ولي ما چي؟ ما وقتي نماز مي خونيم همه چيز و همه كس به يادمون مي ياد؛ الا اينكه داريم با خداي خودمون حرف مي زنيم و راز و نياز مي كنيم!! بياييد نماز هامون رو با خلوص بيشتري بخونيم !! بياييد نزاريم شيطان خوشحالي كنه وقتي كه تو ي نماز هواسمون جاي ديگه اس! كاش بتونيم به حرفامون عمل كنيم ! ويادمون باشه كه خداي مهربون ، تنها معشوقي هست كه هميشه سر قولش مي مونه !! و توي لحظاتي كه بهش نياز داريم تنهامون نمي زاره !! و مرحم رازه دلمونه و هيچ وقت ازش بي وفايي نمي بينيم !! و با هر قدمي كه براي نزديك شدن به او برمي داريم، اون بيشتر به ما نزديك ميشه و بيشتر به طرفه ما مي ياد . دوست داري دلت باز بشه؟ با خودتم ؛ بله؛ همين خودت كه دلت گرفته و دوست داري باز بشه !! زانوي غم بغل گرفتي كه چي ؟ خدا هميشه منتظر اينه كه صداش بزني و باهاش درد دل كني !! پس پاشو مهربانم !! دستاتو مي زاري روي زانوت میگی يا علي!! آفرين بنده ي خوبم ، خوب تونستي قدم اول رو برداري !! اينو خداي مهربون بهت ميگه ؛ ومن فقط مي گم و تكرار مي كنم : به لطف خدا اميدوار باشيم در هر حالتي خدا تنهامون نمي زاره ؛ مطمئن باشيم خدا هيچ وقت ما رو از ياد نمي بره پس بياييد به ياد خداي مهربان باشيم و با هر يادي ، شُكرش را نيز به جاي بياوريم كه همين شُكر كردن خود نيازمند شُكري ديگراست ؛ به گونه اي كه هميشه يك شُكر كم مي آوريم!! و نه فقط شُكرلفظي كه در عمل هم شُكر گزار نعمتهاي بي انتهايش باشيم [FONT=arial]با تشكر از شما اميد به استفاده ي مفيد از اين پست موفق باشيد و پايدار منبع:شکر خدا
محبوبم!
اگر برای ان به سوی تو می ایم
که مرا از شعله های دزخ نجات بخشی
بگذار که در انجا بسوزم
و اگر برای ان به سوی تو می ایم
که لذت بهشت را به من بخشی
بگذار که در های بهشت به رویم بسته شود
اما اگر برای خاطر تو به سویت می ایم
محبوبم!مرا از خویش مران
متبرکم کن
تا در کنار زیبایی جاودانه ات
تا ابد لانه کنم
خداوندا! تویی آن خدای یکتا خداوند شکوهمندِ مهربان تویی آن خدای یکتا خداوند نیکان و پاکان و خوبان شکر باد تو را... از تو می خواهم که مرا شکرگزار نعمت هایت کنی و لذت شکرگزاری را به من بچشانی...:Gol::Gol:آمین:Gol::Gol:
خدا تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود. تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد. (لا اله الا الله ذکری است که بدون حرکت لبها انجام میشود). تنها خریداری است که دل شکسته را بهتر می خرد. تنها کسی است که وقتی همه رفتند او می ماند. وقتی همه پشت کردند،آغوش می گشاید. و تنها کسی است که با بخشیدن راضی می شود. وهوالرّحمن الرّحیم.
نقل از بزرگتر ها
و به ما هر روز شب توفیق ده تا...
کار نیک انجام دهیم
از بدی ها بپرهیزیم
نعمت هایت را سپاس گوییم
به کارهای پسندیده دعوت کنیم
از ناپسندی دیگران را باز داریم
اسلام را پاسداری کنیم
از باطل بکاهیم و آن را کوچک شماریم
حق را یاری کنیم و آن را گرامی بداریم
گمراه را به راه بیاوریم
ناتوان را مدد رسانیم و ستم دیده را فریادرس باشیم خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
خداوندا [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آنقدر با ارزشم که همیشه در کنار خود جایی برایم خالی میگذاری و منتظر میمانی...[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شاید تلنگری روحم را به پرواز درآورد...[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ای کاش قدر خودم را بدانم...
سلا خدای خوبم.چت کردن باتواحتیاجی به این نداره که صبر کنیم تاجواب بدی,خدایا توقبل ازاینکه واست بفرستم جلوجلو جواب میدی.پس هیچی نمیگم چون از همه چی خبرداری.
خدایا بندگانت آیه ی ادعونی استجب لکم را می خوانند و به اشتباه گمان می کنند که گفته ای در صورتیکه از من مادیات بخواهید، آن درخواست را اجابت می کنم! در حالیکه معنای این آیه این است که تو به خلایق اعلام کرده ای که: چنانچه مرا [به قلبتان] دعوت کنید،آن دعوت را خواهم پذیرفت. و دعوت بنده زمانی از سوی خدا قبول می شود، که دعوت کننده صادق باشد و دعوت کننده مخلص باشد و دور از هرگونه ریا و دروغ و نفاق. آن زمان تو دعوت او را می پذیری و نور خود را به قلب آن شخص می فرستی.
خدایا تو را به قلبم دعوت می کنم که جای پاکیزه تری جز آن برای دعوت از بزرگی چون تو سراغ ندارم. قلبی که در آن حب اهل بیت رسولت دائم شده، بهترین مکان برای دعوت از توست. خدایا به جهت دوری از مولایمان روزهای عمرمان تباه شد، یا او را به ما برسان، یا ما را به خود.
ربی، انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین
دنیا جای دل بستن نیست ، اگر دل بستی گویی که بالهایت را بسته ای تا پرواز نکنی و اگر پرواز نکنی اوج نخواهی گرفت و تو برای اوج گرفتن آمده ای و زندگی میکنی … یادت می آید آن عهدی که با معبودت بستی که نیست جز تو خدایی و نهایت عشق تویی ؟؟؟
حال چه شده که در دلم ناخدایی فرمان میدهد که لنگر را بینداز اینجا کنار ساحل دنیا ؟
پشت دنیا شهریست ، عزم رفتن باید کرد …
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را
که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم
آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟.. گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی، توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت
در رویاها دیدم كه با خدا گفتگو میكنم.خدا پرسیدبنده ام میخوای با من گفتگو كنی؟
من در پاسخ گفتم اگر وقت دارید،خدا خندید و گفت وقت من بینهایت است
پرسیدم چه چیز بشر تو را بیشتر متعجب میسازد،خدا پاسخ داد كودكیشان اینكه انها ار كودكی شان خسته می شوند و عجله دارند كه بزرگ شوند و دوباره
پس از مدتهاآرزو میكنند باز كودك شوند.
اینكه انها سلامتی خود را از دست میدهند تا پول بدست بیاورند و بعد پولشان را از دست میدهند تا سلامتی از دست رفته شان را باز جویند.
اینكه با اضطراب به آینده مینگرند و حال خویش را فراموش میكنند. بنابراین نه در حال زندگی میكنند نه در آینده اینكه آنها به گونه ای زندگی میكنند كه هرگز نمیمیرند.و به گونه ای میمیرند كه هرگز نزیسته اند
دستهای خدا دستانم را گرفت و مدتی سكوت كردیم و من دوباره پرسیدم به عنوان پدر میخواهی فرزندانت كدام درسهای زندگی را بیاموزند
گفت بیاموزند كه انها نمی توانند كسی را وادار كنند كه عاشقشان باشند.
همه كاری كه انها می توانند بكنند این است كه اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.
بیاموزند كه درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه كنند.
بیاموزند كه فقط چند ثانیه طول میكشد تا زخمهای عمیق در قلب انها كه دوستشان داریم ایجاد كنیم.
اما سالها طول میكشد تا ان زخمها را التیام بخشیم.
بیاموزند كه ثروتمند كسی نیست كه بیشترینها را دارد،بلكه كسی هست كه به كمترینها نیاز دارد.
بیاموزند كه دو نفر میتوانند به یك نقطه نگاه كنند و متفاوت ببینند بیاموزند كه كافی نیست كه دیگران را فقط ببخشند.بلكه خود را نیز باید ببخشند.
من با خضوع گفتم از شما به خاطر این گفتگو سپاسگزارم آیا چیز دیگری هست كه دوست دارید كه به فرزندانتان بگوئید.
خداوند لبخند زد و گفت: فقط اینكه بدانند من اینجا هستم ............. همیشه
خدایا!ببخشید
ببخشید که اونقدر غذا خوردم که نتونستم سجده ی سجّادی کنم
خدایا ببخش که چشمانم در دیدن لذایذ این دنیا غرق شد و
حالا نگاهم در گرداب آلوده است و دلم در باتلاق اسیر شده
خدایا بخشید من در وقت عبادت تو چشمانم خشک بود
ودلم به سوی دیگری متمایل ومشتاق بود....
ببخشید خدا !من صبر نکردم و نگاهم را نگاه نداشتم و حالا امامم ا نادیدنی خطاب میکنم ،امامی که نور است،،،،و من بنده ای که کور است....
سلام خدا جونم .
اومدم یه کم درد دل کنم باهات .
نمی خوام بگم از زندگی خسته شدم و این زندگی رو دوست ندارم و و و و .....
فقط می خوام بگم نه از زندگی بلکه از شرایط این روزا یه کم خسته شدم . امتحان های پشت سر هم و گذران یک زندگی تکراری رو تماشا کردن بیشتر از کم خوابی و سختی کارای دیگه منو خسته میکنه .
کاش زود تر برسه اون روزی که محصول این روزها رو برداشت کنم و رو کنم به خودم و بگم خسته نباشی دیدی اون شرایط و اون روزا تموم شد؟؟
دیدی بالاخره به چیزی که می خواستی رسیدی ؟ و با شیرینی اون روز تمام خاطرات خوب این روزها رو هم به یاد بیارم و سختی هاشو فراموش کنم .
و خدایا ای کاش ..........
سلام به خدایکه هیچوقت نمیگه وقت ندارم همیشه حضور داره...
خدایا اونقدر از این دردها خسته هستم :Ghamgin:که گاهی دوست دارم آسمونی بشم ودیگه راحت !!اما میگم نه وقتی تو راضی نیستی من رو حرفت حرف نمیزنم وراضی میشم به رضای خودت...خدایا میگن از من حرکت از تو برکت..من حرکت میکنم ومیدونم تو هم کمکم میکنی..دستای کوچک من بزرگی کمکهای تو را حس میکنه..خدایا تمام بیماران رو میخام شفا بدی که شفا دهنده تویی...خدایا گناهانم را ببخش.دوستت دارم خداجون..
خدایی که هم در آسمان خدایی
و هم با ما و در ما و در کنار ما خدایی
دور نیستی که فریادت بزنم
....
محبوب من : ياري ام ده تا بدون اينکه از ايمان افراد بپرسم و بدون اينکه بدردم بخورند همدل و همدردشان باشم . زيرا در سويداي هر انساني روح تو خانه گزيده . پس همه را دوست دارم حتا آنانکه مرا دوست نمي دارند يا روزي مرا شکستند و روحم را سخت آزردند و يا جانم را ربودند. بعد از اين به تو سوگند که نه برنجم نه هرگز برنجانم زيرا تو خود خواسته اي که حتا پاسخ بدي را با خوبي بدهم و اين شايسته ترين رفتار است .
[FONT=arial] ...
خدایا میخواهم از این لحظه فقط با تو چت كنم، میخواهم هویت اصلی خودم را پیدا كنم: "گوهری كز صدف كون و مكان بیرون است / طلب از گمشدگان لب دریا میكرد".
[FONT=arial]"اللهاكبر اللهاكبر"[FONT=arial]
اما فراموش نمیكنم كه تو اولین پیام را فرستادی، تو بودی كه با دلم چت كردی و او را به خود آوردی.
[FONT=arial]"لااله الاالله..."
[FONT=arial]تبیان[FONT=arial]
[FONT=arial]من خدایی دارم، که در این نزدیکی است
[FONT=arial]نه در ان بالاها
[FONT=arial]مهربان، خوب، قشنگ
[FONT=arial]چهره اش نورانیست
[FONT=arial]گاهگاهی سخنی می گوید، با دل کوچک من، ساده تر از سخن ساده من
[FONT=arial]او مرا می فهمد
[FONT=arial]او مرا می خواند، او مرا می خواهد...
از مناجات و دردل با خدا همین قدر براتون بگم که من عاشق دعای کمیلم.
وقتی این دعارو آدم میخونه گویا سبک شده .مضامین عجیبی این دعا داره. حتما بخونیدش .
نامه ی خدا
صبح که از خواب بیدار شدی ،نگاهت می کردم
منتظر بودم باهام حرف بزنی،چیزی بخوای
یا برای اتفاق خوب دیروز ازم تشکر کنی
تمام روز رو باصبوری منتظرت بودم
ولی حتی سلامی هم نکردی
جاهای مختلفی رفتی کارای زیادی کردی،ولی....
به خونه برگشتی چای نوشیدی ،تلوزیون دیدی......
به رختخواب رفتی، خوابیدی
نیم نگاهی هم به من نکردی
اشکالی نداره
شاید متوجه نشدی که مدام کنارت بودم
باشه من صبورم بیش از اونچه که تو فکرشو بکنی
منتظرت هستم با یه دعا،لحظه ای فکر،یه لبخند،لرزش قلبت
شاید فردابه یادم بیفتی
دوست تو خدا:hamdel:
سلام
اشارات خدا
نشستم فکر کردم یک وقت به ذهنم رسید به همسایمون حاجی محسن سری بزنم
دیدم خنده پسرم بلند شد
بلند شدم برم
پسرم اومد کجا میری منم باهاتم
خواستم درو باز کنم
پسرم دوید قبل من درو بازکرد
اومدم کفشمو بپوشم
پسرم اونو جلوی پام گذاشت
شروع کردم به حرکت
پسرم دستاشو گذاشت تو دستم
یک وقت فکر کردم نکنه نباشن خونه
پسرم با لبخندی گفت بریم بابا ؟
رفتیم تا به در خونه همسایه رسیدیم
پسرم گفت بابا بذار من زنگ بزنم
زنگ زد و باز زنگ زد و باز زنگ
ولی جوابی نیومد
یک وقت یکی دستشو گذاشت رو شونم
نگاه کردم دیدم دست مهربان حاجی محسنه با اون محاسن سفید زیبا
گفت پسرم خوش اومدی
چه جالب من هم رفته بودم کمی میوه بخرم گفتم شاید مهمونی بیاد
دیدم چقدر خدا نزدیکه چقدر نزدیک وقتی که تو راه او باشی
والله الموفق
[FONT=arial]خدا: همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن بگو یا الله.
بنده: خدایا هوا سرد است!نمیتوانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.
خدا:بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب مکنیم
بنده اعتنائی نمی کند و می خوابد!!!!
خدا: ملائکه من! ببینید آنقدر ساده گرفتم اما او خوابیده است.
خدا: چیزی به اذان صبح نمانده او را بیدار کنید دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده.
ملائکه: خداوندا 2بار او را بیدار کردیم اما باز خوابید.
خدا: در گوشش بگویید خدا منتظر توست.
ملائکه: باز هم بیدار نمی شود.
خدا:اذان صبح را میگویند هنگام طلوع آفتاب است.ای بنده ی من بیدار شو نماز صبحت قضا میشود
[FONT=arial]ملائکه: خداوندا نمیخواهی با او قهر کنی؟
[FONT=arial]خدا:او جزء من کسی را ندارد....شاید توبه کرد.
بنده من هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که انگار همین یک بنده را دارم و تو چنان غافلی که گویا صدها خدا داری!!
من دوست دارم در چتم با خدا فقط بلند فریاد بزنمخدای من خیلی دوستت دارم خیلی مهربونی....>>>:Gol::Sham::Sham::Gol:
ایکه در عالم جان قافله سالار تویی ....................در همه کون و مکان دیده بیدار تویی
راز پنهان نکنم بر درت ای مونس جان .................با که گویم غم دل محرم اسرار تویی
همه شب از غم عشق تو پریشان حالم ................چه کنم با که توان گفت که ان یار تویی
ان که از عشق تو در اتش غم سوخت منم .............ان که دارد نظر لطف به بیمار تویی
تیره شد باطنم از گردش ایام ولی ..................گر نگهداری ازاین فتنه اشرار تویی
خدایا، چه زمان هایی که به مسنجر اومدم و تو همیشه آنلاین بودی، ولی من تو رو نادیده گرفتم و با دوستام چت کردم. در حالی که برای چت کردن با من اومده بودی...:Shekastan Del:
[FONT=arial] يه نكته :
بايد تحمل عشق داشته باشيم و روحيه امون رو نبازيم !!!
يعني بايد صبور باشيم !!
اين خصلت يه عاشق واقعيه !!
موافقيد؟
خب حالا شما بگيد تحملش رو داريد؟ تحمل عشق رو ميگم!!
ان شاالله كه داريد!!!
اگه عشقت واقعي باشه ، به مرور زمان از تب تاب اون كم ميشه،
و به ريشه ي اون افزوده تا اينكه به يه دوستي عميق تبديل ميشه ترديد نكن !!
ولي اگه هوسه سعي كن خاموشش كني لطفاً !!
من مي خوام به كساني كه عشقشون يك طرفه است هم يه چيزي رو بگم :
تويي كه عاشق شدي و از عشق دلشكسته شدي و با اينكه عشقت رو دوسش داري ولي نامهربوني مي بيني ازش ؛ طوري رفتار كن كه اون مي خواد، وقتي كسي رو دوست داري ولي اون دوست نداره پس عشقت يكطرفه اس و نبايد بيشتر از اين معشوقت را اذيت كني وخودت رو هم عذاب بدي!!
يعني بيا و ار عشقت به خاطر عشقت دوري كن !!
و اين كارو بكن كه من مي گم بهت :
فراموشش كن ،
درسته سخته ولي مي توني فراموش كني ،
چون اينطوري معشوقت هم ؛ راحتتر به خودش مي ياد و به دلش رجوع ميكنه
كه آيا دوست داره يا نه ؟
و شايد با همين فرصت دوري كه در اختيارش مي زاري به طرفت بياد
و بدونه كه حالا عاشقت شده واينطوري به عشقت برسي
يا اينكه متوجه بشي عشقت دروغين بوده و ازش دست بكشي...
پس ازش دور شو ( از معشوقت دور شو )
واگه دور شدي و قدرتو دونست؛
حتما قسمت توست شك نكن و گرنه همون بهتر كه ....
بزاريد نوشته هامو اينطوري جمع بندي كنم :
بياييم اگه قراره عشقي رو تجربه كنيم
عشقمون را نثار كسي كنيم كه ارزشش رو داره
اگه قراره براي كسي تب كنيم و بميريم ،
كسي باشه كه در وفايش شك نداريم
و اون كسي نيست جز خداي مهربان و بخشنده
بله عشق خداي مهربان و بخشنده !!
تعجب كردي چرا ؟
چرا عشق خدارو نديده مي گيري؟
مگه عشق بين خدا و بنده اش يه عشق دو طرفه نيست يا نمي تونه باشه؟
مگه ما با عشق آفريده نشديم؟
پس چرا فقط خداست كه به ما عشق مي ورزه؟
چرا فقط خدا به ما محبت مي كنه ؟
و ما انگار نه انگار كه معشوقمون منتظره ابراز علاقه ي ماست!
و خيلي بي تفاوت ازش مي گذريم !
بله بايد به خداي خودمون ابراز علاقه كنيم!
چطور حاضريم براي عشق زميني مون وجودمون رو ثابت كنيم؟
و به اون نشون بديم كه وفاداريم بهش!
چرا وفاداريمون رو به خدا نشون نديم؟
كي بيشتر از خدا مارو دوست داره ؟
كي بيشتر از خدا به فكر ماست؟
كي بيشتر از خدا به ما نعمت ارزاني كرده ؟
كي بيشتر از خدا هوامون رو داشته؟
كي بيشتر از خدا خرج مون كرده؟
كي وفاداريش رو بيشتربه ما ثابت كرده؟
كي مي تونه ادعا كنه از خدا بخشنده تره؟
معلومه جواب همه اشون هيشكيه!!
و هيشكي بيشتر از خدا ما رو دوست نداره !!
بياييد اينو با تمام وجود درك كنيم!!
بله حتي پدر مادر هامون هم ما رو بيشتر از خدا دوست نداشته و ندارن!!
توي دنيا اگه از ما بپرسن كي بيشتر خاطرتو مي خواد ،
و برات دل مي سوزونه،
سريع و بدون فكر ميگيم خب معلومه پدر مادرم !!
ولي خدا بيشتر از اين دو تا فرشته ( پدر و مادر ) ما رو دوست داره !
دليلش رو ميگم :
چون خدا همين دو تا فرشته ارو هم خودش براي ما آفريده!!
يعني همه ي ما مخلوق خداييم !!
پس خدا كه صانع ماست بيشتر مارو ميشناسه و دوستمون داره!!
بياييد خدارو دوست داشته باشيم
و بزاريم دلمون با عشق خداي مهربون اُنس بگيره!!
من نمي گم عشق زميني نداشته باشيم!!
نه ، عشق لازمه انسان بودنه و عشقه كه وجود آدم رو مي سازه!
خدا انسان رو با احساس آفريده و با عشق تجلي داده!!
اصلاً عشق زميني مقدمه ي عشق آسماني مي تونه باشه ؛
پس لازمه!!
ولي بايد بزاريم عشق زميني مون در پرتو عشق الهي ؛
ازلي بشه و جاودانه تر!!
بزاريم حالا كه مي دونيم عشق چيه با خدا عاشقي كنيم!!
و به جاي تنهايي نشستن و رنج كشيدن از فراق يار زميني!!
به خدا نزديك شويم و با خدا عاشقي كنيم!!
تا بفهميم عشق چيه و معشوق كدومه !!
ولي بايد بدونيم كه همونطور كه خودمون رو براي عشق زمينيمون فدا مي كنيم!!
بايد براي خداي مهربون هم خودمون رو فدا كنيم!!
و از جون گرفته تا مال و دارو ندارمون رو فداي بدست آوردن رضايت خدا بكنيم!!
و حتي بيشتر از عشق زميني براي خداي خودمون خرج كنيم!!
( منظور معنويتي كه از خودمون نشون مي ديم
و ايماني است كه به خداي مهربون داريم
و اينكه شُكرش رو به جاي بياريم و گناه نكنيم )
والا خدا نيازي به پول ما و ماديات نداره !!
چون همه ي چيزايي كه ما داريم متعلق به خداست ؛
خدا يه معشوق واقعي براي هر دلي هست!!
خدا مي تونه معشوق دلت باشه ، ترديد نكن !!
وقتي كه يك انسان مي تونه تو رو متوجه خودش بكنه؛
و باعث بشه به فكرش باشي و يادش كني!!
چرا ياد خدارو فراموش كردي؟
مگه خداي توانا نيست كه هميشه و در همه حال به ياد ماست؟
چرا عشقي رو كه از ازل وجود داشته ناديده ميگيريم؟
چرا عشق ميان بنده و خدايش ؛ برامون بيگانه تلقي ميشه ؟
براي نزديك شدن به خدا هيچ وقت دير نيست!!
چيزي كه برات جز رنج نداره رو فراموش كن و به فكر معشوق واقعي باش!!
چون معشوق دنيوي ؛خواهي نخواهي ، رنج داره ،
ولي معشوق واقعي (عشق خدا ) عشقي كه اگه درش غرق بشيم تازه مي فهميم،
چه دير رسيديم و كاش زودتر مي رسيديم و بيشتر فيض مي برديم!!
اين مطلب رو همه ي ما شنيديم كه حضرت محمد ( ص ) و امام علي ( ع )
موقعي كه براي راز و نياز با خدا مهيا مي شدند حالاتشون عوض مي شده
و متوجه حضور هيچ كسي نبودند جز خداي يكتا
و غرق مي شدند دردرياي الهي
به گونه اي كه از جذبه حضور خدا در دلشان؛ چشمانشان پر اشك مي شده
و دماي بدنشان بالا مي رفته
و مي لرزيدند از اُبُهت معبود يكتا؛ با اينكه بنده اي معصوم از گناه بودند !!
ولي ما چي؟
ما وقتي نماز مي خونيم همه چيز و همه كس به يادمون مي ياد؛
الا اينكه داريم با خداي خودمون حرف مي زنيم و راز و نياز مي كنيم!!
بياييد نماز هامون رو با خلوص بيشتري بخونيم !!
بياييد نزاريم شيطان خوشحالي كنه وقتي كه تو ي نماز هواسمون جاي ديگه اس!
كاش بتونيم به حرفامون عمل كنيم !
ويادمون باشه كه خداي مهربون ،
تنها معشوقي هست كه هميشه سر قولش مي مونه !!
و توي لحظاتي كه بهش نياز داريم تنهامون نمي زاره !!
و مرحم رازه دلمونه و هيچ وقت ازش بي وفايي نمي بينيم !!
و با هر قدمي كه براي نزديك شدن به او برمي داريم،
اون بيشتر به ما نزديك ميشه و بيشتر به طرفه ما مي ياد .
دوست داري دلت باز بشه؟
با خودتم ؛
بله؛ همين خودت كه دلت گرفته و دوست داري باز بشه !!
زانوي غم بغل گرفتي كه چي ؟
خدا هميشه منتظر اينه كه صداش بزني و باهاش درد دل كني !!
پس پاشو مهربانم !!
دستاتو مي زاري روي زانوت
میگی يا علي!!
آفرين بنده ي خوبم ،
خوب تونستي قدم اول رو برداري !!
اينو خداي مهربون بهت ميگه ؛
ومن فقط مي گم و تكرار مي كنم :
به لطف خدا اميدوار باشيم در هر حالتي
خدا تنهامون نمي زاره ؛ مطمئن باشيم
خدا هيچ وقت ما رو از ياد نمي بره
پس بياييد به ياد خداي مهربان باشيم
و با هر يادي ، شُكرش را نيز به جاي بياوريم
كه همين شُكر كردن خود نيازمند شُكري ديگراست ؛
به گونه اي كه هميشه يك شُكر كم مي آوريم!!
و نه فقط شُكرلفظي كه در عمل هم شُكر گزار نعمتهاي بي انتهايش باشيم
[FONT=arial]با تشكر از شما
اميد به استفاده ي مفيد از اين پست
موفق باشيد و پايدار
منبع:شکر خدا
خدایا از دلم خبر داری دستم را بگیر بچه ها دعام کنید
محبوبم!
اگر برای ان به سوی تو می ایم
که مرا از شعله های دزخ نجات بخشی
بگذار که در انجا بسوزم
و اگر برای ان به سوی تو می ایم
که لذت بهشت را به من بخشی
بگذار که در های بهشت به رویم بسته شود
اما اگر برای خاطر تو به سویت می ایم
محبوبم!مرا از خویش مران
متبرکم کن
تا در کنار زیبایی جاودانه ات
تا ابد لانه کنم
زبونم از کنار هم چیدن کلمات قاصره
تایپ میکنم
تایپ میکنم
ولی بازم نه
نمیشه
چقدر سخته حرف دل نوشتن
خدایا
تو که میدونی تو دلم چی میگذره
حرفم و از دلم بخون
[FONT=times new roman]رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا وَهَبْ لَنَا مِن لَّدُنک رَحْمَةً إِنَّک أَنتَ الْوَهَّابُ
خداوندا! تویی آن خدای یکتا خداوند شکوهمندِ مهربان تویی آن خدای یکتا خداوند نیکان و پاکان و خوبان شکر باد تو را... از تو می خواهم که مرا شکرگزار نعمت هایت کنی و لذت شکرگزاری را به من بچشانی...:Gol::Gol:آمین:Gol::Gol:
خدا تنها روزنه امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود.
تنها کسی است که با دهان بسته هم می توان صدایش کرد.
(لا اله الا الله ذکری است که بدون حرکت لبها انجام میشود).
تنها خریداری است که دل شکسته را بهتر می خرد.
تنها کسی است که وقتی همه رفتند او می ماند.
وقتی همه پشت کردند،آغوش می گشاید.
و تنها کسی است که با بخشیدن راضی می شود.
وهوالرّحمن الرّحیم.
نقل از بزرگتر ها
امام علی (ع): اندوه بدن را ذوب میکند.... خدای مهربونم نذار اندوه منو در خودش ذوب کنه.. مهربون کمکم کن....:Sham::Sham:
خدایا.
بر محمد و آل محمد درود فرست
و به ما هر روز شب توفیق ده تا...
کار نیک انجام دهیم
از بدی ها بپرهیزیم
نعمت هایت را سپاس گوییم
به کارهای پسندیده دعوت کنیم
از ناپسندی دیگران را باز داریم
اسلام را پاسداری کنیم
از باطل بکاهیم و آن را کوچک شماریم
حق را یاری کنیم و آن را گرامی بداریم
گمراه را به راه بیاوریم
ناتوان را مدد رسانیم و ستم دیده را فریادرس باشیم
خدایا بر محمد و آل محمد درود فرست
چه سعادتی یافته ام
که بایستم روبروی تو وبرخیزم از بستر خاک وچشم در
چشم افلاک بدوزم’
چه سعادتی است دو زانو نشستن کنار برکه ی سلام’
وفارغ ازدغدغه های دنیابرای معبودخویش آیه های نیازخواندن و
ترانه ی سوز و گداز خواندن’
چه لذتی دارد نماز خواندن ......
فضادر عطر نیایش محو میشود وتو ایستاده ای روبروی معبود’
دلت به سوی اوست وچشمهایت رنگ و بوی معنا گرفته است ’
به گفتگوی با دوست فراخوانده شدی تا آیینه مهر آیین خویش را
از گردو
غبار جاده های امتحان شستشو بدهی’
کائنات با تو برخاسته اند تا تسبیح بگویند
الحمدالله رب العالمین
سلام خدا جون …
میدونم ازم دلخوری ، میدونم چند وقته بهت سر نزدم ، میدونم چند وقته فراموشت کردم !
خدا جون میخوام واست از دلتنگیم بگم ، میدونم مثه همیشه سنگه صبورمی ..
دلم خیلی گرفته ، این بار نه از دور و بریهام ، نه از دنیا ، از خودم !!
یه مدته حضورت توی لحظه های بودنم احساس نمیشه !
یه مدته بودنت توی زندگیم کمرنگ شده !
یه مدته از گناه ابایی ندارم !
یه مدته دیگه از سنگینی نگاهت شرم ندارم !
یه مدته توی مرداب زندگی غرق شدم !
یه مدته بنده ی ناسپاس شدم !
یه مدته مغرور شدم !
خدا جون نمیدونم چرا دیگه صدای اذونت آرومم نمیکنه !
یه مدته شنیدن صدای “الله اکبر ” اذونت مضطربم میکنه !
اظطراب از فاصله ی افتاده بین من و تو
خدا جون … تو کمکم کن !!
نذار از تو تهی بشم ، نذار با نبودنت بمیرم !
منبع:وبلاگ عاشقانه ها
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]
خداوندا
[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]آنقدر با ارزشم که همیشه در کنار خود جایی برایم خالی میگذاری و منتظر میمانی...[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]شاید تلنگری روحم را به پرواز درآورد...[FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif] [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]ای کاش قدر خودم را بدانم...
سلا خدای خوبم.چت کردن باتواحتیاجی به این نداره که صبر کنیم تاجواب بدی,خدایا توقبل ازاینکه واست بفرستم جلوجلو جواب میدی.پس هیچی نمیگم چون از همه چی خبرداری.
مرا بخوانید دعایتان اجابت می کنم.
خدای شما گفت وقت دعا
به اخلاص خوانید حقا مرا
که تا آن دعا را کنم مستجاب
نیاز شما را بگویم جواب
چون چنین خواهی خدا خواهد چنین
می دهد حق آذر دی متقین.
«مولوی»
گستاخمان تو کردی، گفتی تو روز اول
حاجت بخواه از ما، وز درد ما خبر کن.
گفتی: «شدم پریشان، از مفلسی یاران
بگشا دو لب، جهان را پر درّ و پر گهر کن»
گفتی: «کمر به خدمت بربند تو به حرمت
بگشا دو دست رحمت، بر گردِ من کمر کن»
خدایا بندگانت آیه ی ادعونی استجب لکم را می خوانند و به اشتباه گمان می کنند که گفته ای در صورتیکه از من مادیات بخواهید، آن درخواست را اجابت می کنم! در حالیکه معنای این آیه این است که تو به خلایق اعلام کرده ای که:
چنانچه مرا [به قلبتان] دعوت کنید،آن دعوت را خواهم پذیرفت. و دعوت بنده زمانی از سوی خدا قبول می شود، که دعوت کننده صادق باشد و دعوت کننده مخلص باشد و دور از هرگونه ریا و دروغ و نفاق. آن زمان تو دعوت او را می پذیری و نور خود را به قلب آن شخص می فرستی.
خدایا تو را به قلبم دعوت می کنم که جای پاکیزه تری جز آن برای دعوت از بزرگی چون تو سراغ ندارم. قلبی که در آن حب اهل بیت رسولت دائم شده، بهترین مکان برای دعوت از توست. خدایا به جهت دوری از مولایمان روزهای عمرمان تباه شد، یا او را به ما برسان، یا ما را به خود.
ربی، انی مسنی الضر و انت ارحم الراحمین
دنیا جای دل بستن نیست ، اگر دل بستی گویی که بالهایت را بسته ای تا پرواز نکنی و اگر پرواز نکنی اوج نخواهی گرفت و تو برای اوج گرفتن آمده ای و زندگی میکنی …
یادت می آید آن عهدی که با معبودت بستی که نیست جز تو خدایی و نهایت عشق تویی ؟؟؟
حال چه شده که در دلم ناخدایی فرمان میدهد که لنگر را بینداز اینجا کنار ساحل دنیا ؟
پشت دنیا شهریست ، عزم رفتن باید کرد …
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را
که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم
آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟
گفت: تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی
که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی،
من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی،
من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد،
با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم
گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟..
گفت: عزیزتر از هر چه هست،
اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید
عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی
بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان
چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود
گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟
گفت: بارها صدایت کردم،
آرام گفتم: از این راه نرو که به جایی نمی رسی،
توهرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد
بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید
گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟
گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی،
بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی،
می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی.
آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی
گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟
گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم،
تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر،
من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی
وگرنه همان بار اول شفایت می دادم.
گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت
گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت
در رویاها دیدم كه با خدا گفتگو میكنم.خدا پرسیدبنده ام میخوای با من گفتگو كنی؟
من در پاسخ گفتم اگر وقت دارید،خدا خندید و گفت وقت من بینهایت است
پرسیدم چه چیز بشر تو را بیشتر متعجب میسازد،خدا پاسخ داد كودكیشان
اینكه انها ار كودكی شان خسته می شوند و عجله دارند كه بزرگ شوند و دوباره
پس از مدتهاآرزو میكنند باز كودك شوند.
اینكه انها سلامتی خود را از دست میدهند تا پول بدست بیاورند و بعد پولشان را از دست میدهند
تا سلامتی از دست رفته شان را باز جویند.
اینكه با اضطراب به آینده مینگرند و حال خویش را فراموش میكنند.
بنابراین نه در حال زندگی میكنند نه در آینده
اینكه آنها به گونه ای زندگی میكنند كه هرگز نمیمیرند.و به گونه ای میمیرند كه هرگز نزیسته اند
دستهای خدا دستانم را گرفت و مدتی سكوت كردیم و من دوباره پرسیدم
به عنوان پدر میخواهی فرزندانت كدام درسهای زندگی را بیاموزند
گفت بیاموزند كه انها نمی توانند كسی را وادار كنند كه عاشقشان باشند.
همه كاری كه انها می توانند بكنند این است كه اجازه دهند خودشان دوست داشته باشند.
بیاموزند كه درست نیست خودشان را با دیگران مقایسه كنند.
بیاموزند كه فقط چند ثانیه طول میكشد تا زخمهای عمیق در قلب انها كه دوستشان داریم ایجاد كنیم.
اما سالها طول میكشد تا ان زخمها را التیام بخشیم.
بیاموزند كه ثروتمند كسی نیست كه بیشترینها را دارد،بلكه كسی هست كه به كمترینها نیاز دارد.
بیاموزند كه دو نفر میتوانند به یك نقطه نگاه كنند و متفاوت ببینند
بیاموزند كه كافی نیست كه دیگران را فقط ببخشند.بلكه خود را نیز باید ببخشند.
من با خضوع گفتم از شما به خاطر این گفتگو سپاسگزارم آیا چیز دیگری هست كه دوست دارید
كه به فرزندانتان بگوئید.
خداوند لبخند زد و گفت: فقط اینكه بدانند من اینجا هستم ............. همیشه
خدایا!ببخشید
ببخشید که اونقدر غذا خوردم که نتونستم سجده ی سجّادی کنم
خدایا ببخش که چشمانم در دیدن لذایذ این دنیا غرق شد و
حالا نگاهم در گرداب آلوده است و دلم در باتلاق اسیر شده
خدایا بخشید من در وقت عبادت تو چشمانم خشک بود
ودلم به سوی دیگری متمایل ومشتاق بود....
ببخشید خدا !من صبر نکردم و نگاهم را نگاه نداشتم و حالا امامم ا نادیدنی خطاب میکنم ،امامی که نور است،،،،و من بنده ای که کور است....
خدا گفت:لیلی یک ماجراست.ماجرایی آکنده از من
ماجرايی كه بايد بسازيش .
شيطان گفت : تنها يک اتفاق است. بنشين تا بيفتد .
آنان كه حرف شيطان را باور كردند، نشستند،
و ليلی هيچ گاه اتفاق نيافتاد
مجنون اما بلند شد، رفت تا ليلی را بسازد .
خدا گفت : ليلی درد است، درد زادنی نو، تولدی به دست خويشتن .
شيطان گفت: آسودگی ست. خيالیست خوش .
خدا گفت: ليلی، رفتن است، عبور است و رد شدن .
شيطان گفت: ماندن است. فرو ريختن در خود .
خدا گفت: ليلی جستجوست. ليلی نرسيدن است و بخشيدن.
شيطان گفت: خواستن است. گرفتن و تملک .
خدا گفت : ليلی سخت است. دير است و دور از دست .
شيطان گفت: ساده است. همين جا و دم دست.
و دنيا پر شد از ليلی های زود. ليلی های ساده ی اينجايی .
ليلی های نزديک لحظه ای .
خدا گفت: ليلی زندگی است. زيستنی از نوعی ديگر .
ليلي جاودانه شد و شيطان ديگر نبود،
مجنون، زيستنی از نوعی ديگر را برگزيد و می دانست كه ليلی تا ابد طول می كشد ليلی گريه کرد.
ليلی گفت: امانتی ات زيادی داغ است. زياد تند است .
خاكستر ليلی هم دارد می سوزد، امانتی ات را پس می گيری؟
خدا گفت: خاكسترت را دوست دارم، خاكسترت را پس می گيرم .
ليلی گفت: دلم می خواهد، ساده، بی تاب،و بی تب باشم.
خدا گفت : اما من تب و تابم، بی من می ميری.
ليلي گفت: پايان قصه ام زيادی غم انگيز است، مرگ من، مرگ مجنون، پايان قصه ام را عوض می كنی؟
خدا گفت: پايان قصه ات اشک است. اشک درياست؛
دريا تشنگی است و من تشنگی ام، تشنگی و آب. پايانی از اين قشنگتر بلدی؟
ليلی گريه كرد. ليلی تشنه تر شد .
خدا خنديد .
خدا گفت: زمين سردش است. چه كسی می تواند زمين را گرم كند، ليلی گفت: من.
خدا شعله ای به او داد. ليلی شعله را درون سينه اش گذاشت، سينه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. ليلی هم .
خدا گفت: شعله را خرج كن. زمين ا م را به آتش بكش.
ليلی خودش را به آتش كشيد. خدا سوختنش را تماشا می كرد .
ليلی می ترسيد. می ترسيد آتشش تمام شود. ليلی چيزی از خدا خواست. خدا اجابت كرد .
مجنون سر رسيد. مجنون هيزم آتش ليلی شد. آتش زبانه كشيد. آتش ماند.
و زمين خدا گرم شد