سوالی درباره ی اهدای عضو و رجعت آن افراد
تبهای اولیه
با سلام و احترام
در زمان حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بعضی ها رجعت می کنند و روح به جسم برمی گردد درمورد افرادی اعضای بدنشان به دیگران اهدا می شود تکلیف جسمی که اعضا ندارد چی می شود؟
با سلام خدمت شما بزرگوار
بازگشت سوال شما به شبهه معروف آکل و ماکول است که از دیرباز به عنوان شبهه ای مهم در بحث معاد مطرح بوده است و شبهه چنین است:
از نظر علمي ترديدي نيست كه بدن انسان پس از مرگ و دفن، تحت عواملي تبديل به نيترات و ازت مي شود و قسمتي از آن در خاك جذب مي گردد. همين مواد پس از زراعت، در محصولات كشاورزي جذب مي شوند و با مصرف آنها توسط انسان هاي زنده، همان مواد باعث رشد و نمو انسان هاي زنده گشته و تشكيل دهندة سلول هاي بدن فرد جديد مي شوند. در روز رستاخيز و در موقع احياي مجدد انسان كمبود مواد سازندة بدن فرد اول چطور جبران مي شود؟ اگر با همان مواد اوليه تكميل شود بدن فرد ثانوي دچار نقص مي گردد! و اگر تكميل نگردد بدن فرد نخستين ناقص خواهند ماند؟[1]
در جواب این شبهه دانشمندان اسلامی پاسخ های مختلفی داده اند:
ملا صدرا بنیان گذار حکمت متعالیه به این شبهه (شبهه آکل و مأکول) چنین پاسخ می دهد: شخصیت و حقیقت هر انسانی به نفس و روح او مشخص و معین می گردد، نه به کالبد مادی. آن بدنی که در تشخص و هویت انسان دخیل است، یک امر مبهم و نا مشخص است؛ زیرا جسمی که پیوسته در حال تغییر و تبدیل است، چگونه می تواند شخصیت و هویت انسان را مشخص کند، در صورتی که مجموعه ارگانیزم بدن پیوسته عوض می شود؛ حتی سلول های استخوانی آن نیز هر چند سال یک بار به کلی تغییر می کند. به همین جهت بدن و کالبد متغیر نمی تواند هیچ گونه ثبات و اصالتی داشته باشد. بنابراین، جسم متغیر و کالبدی که همواره در تبدل است، نمی تواند تعین و تشخص داشته باشد. به همین دلیل نمی توان گفت چون بدن زید را حیوانی خورده است، روز قیامت نمی تواند محشور شود؛ زیرا این بدن یا مأکول است و یا آ کل و خورنده، بلکه مشخص کننده بدن هر انسانی روح است. وقتی روان زید به بدنی تعلق گرفت، آن بدن همان بدن زید است، بلکه هر چیزی که نفس و روح بدان تعلق یافت، همان چیز عین بدن او است. گویی با همین جسم در دنیا زیسته و سرد و گرم دنیا را چشیده است. به اعتقاد ما آ نچه در حشر بدن ها لازم است، برانگیختن بدن ها از قبر است به طوری که آشنایان یکدیگر را بشناسند و بگویند این شخص همان شخص مورد نظر است و خود او است. بدن هر انسانی در صورت تعلق روح بدن او می شود و گرنه یک مشت خاک بیشتر نیست. براین باور لازم نمی آید وجود و هویت زید تبدل پیدا کند، همان گونه که اگر کسی چهره اش زشت و کریه شود و یا دست و پایش را قطع کنند، هویت و تشخصش دگرگون نمی شود. آیا کر و کور و فلج و پیر و جوان لازم است به همان شکل محشور شوند؟ جواب منفی است، بلکه انسان در قیامت، کامل و تمام عیار محشور می گردد. روایات معصومان براین حقیقت صراحت دارد.[2]
برخی نیز در پاسخ چنین گفته اند:
1- مىدانيم كه اجزاء بدن انسان بارها از زمان كودكى تا هنگام مرگ عوض مىشوند، حتى سلولهاى مغزى با اين كه از نظر تعداد كم و زياد نمىشوند باز از نظر اجزاء عوض مىگردند، زيرا از يك طرف «تغذيه» مىكنند و از سوى ديگر «تحليل» مىروند و اين خود باعث تبديل كامل آنها با گذشت زمان است، خلاصه اينكه در مدتى كمتر از ده سال تقريباً هيچ يك از ذرات پيشين بدن انسان باقى نمىماند.
ولى بايد توجه داشت كه ذرات قبلى بهنگامى كه در آستانه مرگ قرار مىگيرند همه خواص و آثار خود را به سلولهاى نو و تازه مىسپارند، به همين دليل خصوصيات جسمى انسان از رنگ و شكل و قيافه گرفته، تا بقيه كيفيات جسمانى، با گذشت زمان ثابت هستند، و اين نيست مگر بخاطر انتقال صفات به سلولهاى تازه (دقت كنيد).
بنابراين آخرين اجزاى بدن هر انسانى كه پس از مرگ تبديل به خاك مىشود داراى مجموعه صفاتى است كه در طول عمر كسب كرده، و تاريخ گويائى است از سرگذشت جسم انسان در تمام عمر!
2- درست است كه اساس شخصيت انسان را روح انسان تشكيل مىدهد، ولى بايد توجه داشت كه «روح» همراه «جسم» پرورش و تكامل مىيابد و هر دو در يكديگر تأثير متقابل دارند، و لذا همانطور كه دو جسم از تمام جهات با هم شبيه نيستند دو روح از تمام جهات نيز با هم شباهت نخواهند داشت.
به همين دليل هيچ روحى بدون جسمى كه با آن پرورش و تكامل پيدا كرده نمىتواند فعاليت كامل و وسيع داشته باشد، و لذا در رستاخيز بايد همان جسم سابق بازگردد تا روح با پيوستن به آن فعاليت خود را در يك مرحله عاليتر از سر گيرد و از نتايج اعمالى كه انجام داده بهرهمند شود.
3- هر يك از ذرات بدن انسان تمام مشخصات جسمى او را در بر دارد، يعنى اگر راستى هر يك از سلولهاى بدن را بتوانيم پرورش دهيم تا بصورت يك انسان كامل درآيد آن انسان تمام صفات شخصى را كه اين جزء از او گرفته شده دارا خواهد بود.
مگر روز نخست يك سلول بيشتر بود؟ همان يك «سلول نطفه» تمام صفات او را در برداشت و تدريجاً از راه تقسيم به دو سلول تبديل شد، و دو سلول به چهار سلول، و به همين ترتيب تمام سلولهاى بدن انسان به وجود آمدند، بنابراين هر يك از سلولهاى بدن انسان شعبهاى از سلول نخستين مىباشد كه اگر همانند او پرورش بيابد انسانى شبيه به او از هر نظر خواهد ساخت كه عين صفات او را دارا باشد.
اكنون با در نظر گرفتن مقدمات سه گانه فوق به پاسخ اصل ايراد مىپردازيم:
آيات قرآن صريحاً مىگويد: آخرين ذراتى كه در بدن انسان در هنگام مرگ وجود دارد روز قيامت به همان بدن باز مىگردد بنابراين اگر انسان ديگرى، از او تغذيه كرده، اين اجزاء از بدن او خارج شده و به بدن صاحب اصلى برمىگردد تنها چيزى كه در اينجا خواهد بود اين است كه لابد بدن دوم ناقص مىشود، ولى بايد گفت در حقيقت ناقص نمىشود بلكه كوچك مىشود، زيرا اجزاى بدن او در تمام بدن دوم پراكنده شده بود كه به هنگامى كه از آن گرفته شد به همين نسبت مجموع بدن دوم لاغر و كوچك تر مىشود، مثلا يك انسان شصت كيلوئى كه چهل كيلو از وزن بدن خود را كه مال ديگرى بوده از دست خواهد داد. تنها بدن كوچكى به اندازه كودكى از او باقى مىماند.
ولى آيا اين موضوع مىتواند مشكلى ايجاد كند؟ مسلماً نه، زيرا اين بدن كوچك تمام صفات شخص دوم را بدون كم و كاست در بردارد و به هنگام رستاخيز همچون فرزندى كه كوچك است و سپس بزرگ مىشود پرورش مىيابد، و بصورت انسان كاملى محشور مىگردد، اين نوع تكامل و پرورش به هنگام رستاخيز هيچ اشكال عقلى و نقلى ندارد.
آيا اين پرورش هنگام رستاخيز فورى است يا تدريجى؟ بر ما روشن نيست، اما اينقدر مىدانيم هر كدام باشد هيچ اشكالى توليد نمىكند و در هر دو صورت مسئله حل شده است.
تنها در اينجا يك سؤال باقى مىماند و آن اين كه اگر تمام بدن انسانى از اجزاء ديگرى تشكيل شده باشد در آن صورت تكليف چيست؟
اما پاسخ اين سؤال نيز روشن است كه چنين چيزى اصولًا محال مىباشد، زيرا مسئله «آكل و مأكول» فرع بر اين است كه بدنى اول موجود باشد و از بدن ديگر تغذيه كند و پرورش يابد، و با توجه به اين موضوع ممكن نيست تمام ذرات بدن اول از بدن دوم تشكيل گردد، بايد بدنى قبلا فرض كنيم تا از بدن ديگرى بخورد بنابراين بدن ديگر حتماً جزء او خواهد شد نه كل او.[3]
برای آگاهی بیشتر در این موضوع می توانید به کتاب های کلامی، فلسفی و تفاسیری که نام تعدادی از آنها در زیر می آید مراجعه کنید؛ مانند:
1. معاد در نگاه عقل و دین، شریعتی سبزواری، محمد باقر.
2. اسفار اربعه، ملاصدرا، ج 9.
3. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر.
4. معاد و جهان پس از مرگ، مکارم شیرازی، ناصر.
5. عقاید اسلامی در پرتو قرآن، حدیث و عقل، سبحانی، جعفر.
[1] طباطبايي، سيد محمد حسين، بررسي هاي اسلامي، قم، انتشارات هجرت، ج 2، ص 102
[2] ملاصدرا، اسفار اربعه، ج 9، ص 190 -191، قم، مکتبة المصطفوی، 1379
[3] تفسير نمونه 2/ 365 نویسنده:آیت الله مکارم شیرازی و سایرین ،مطابق با نرم افزار مجموعه آثار آیت الله مکارم شیرازی و همچنین ر.ک:پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام ج3 366 ،نویسنده:آیت الله مکارم شیرازی،مطابق با نرم افزار مجموعه آثار
تنها چيزى كه در اينجا خواهد بود اين است كه لابد بدن دوم ناقص مىشود، ولى بايد گفت در حقيقت ناقص نمىشود بلكه كوچك مىشود، زيرا اجزاى بدن او در تمام بدن دوم پراكنده شده بود كه به هنگامى كه از آن گرفته شد به همين نسبت مجموع بدن دوم لاغر و كوچك تر مىشود، مثلا يك انسان شصت كيلوئى كه چهل كيلو از وزن بدن خود را كه مال ديگرى بوده از دست خواهد داد. تنها بدن كوچكى به اندازه كودكى از او باقى مىماند.
سلام.
این که خلاف انصاف است! طوری که شما توضیح دادید برخی انسان ها مثل کوتوله ها محشور می شوند و برخی دیگر که کسی بدن آنها را نخورده است با قد دومتری!