ول فصل پاییزو معمولا شبا بیدار میمونم و منتظر بــــــــــــارونــــــــ ـــــــ میشینم!! جغدی میشم واس خودمااا
وقتی بارید و قشنگ خیس شدم میرم میگیرم با خیال راحت میخابم
خوب خداروشکر که بچه شمال نیستی والا فکر کنم اگه هر شب با لباس خیس میخوابیدی سینه پهلویی خدای نکرده ذات الریه و ملکوت اعلی:khaneh:
البته دور از جونتون:khandeh!:
یا مثلا به خاطر روحیه زیاد دادن به من شروع میکنن به مثال زدن از فامیل های دورشون
وقتی به حافظه م رجوع میکنم میبینم اکثرا به اموات پیوستن
خوب ما روحیه نخوام کیو باید ببینیم.
سلام
توکلتون به خدا باشه و امیدتون و دست توسلتون به ائمه اطهار علیهم السلام
روحیه در درمان این بیماری بسیار موثره
خیلی ها هم خوب شدن با مداوا و یا عنایت اهل بیت علیهم اسلام
مثلا شوهرخاله همسر بنده سرطان خون داشتن و جوابشون کرده بودن
ایشون خیلی به نماز اول وقت مقید بودن.یه روز صبح که رمقی نداشته برا نماز صبح بلند شه و به خیال خودش نفسای آخرش بوده،
در عالم خواب یا مکاشفه یه آقایی میزنه به پاش میگه بلند شو نمازت داره قضا میشه، میگه نمی تونم ولی با اصرار اون آقا بلند میشه
از اون روز به بعد حالش دائما بهتر شد و الان 10 سال هست که کاملا سالم دارن زندگی می کنن
منم یکی ازدوستامون پسر ده سالش سرطان خون داشت روز عاشورا شفاش دادن.آزمایشایی که بعد از عاشواری پارسال ازش گرفتن هیچ نشونی از سرطان نداشت.
(منو نذارید به حساب اون همسایه هاتون که دلداری میدنا:khaneh:)
منم از اونایی میگم که مثلا به من که بیمار سرطانیم دلداری میدن. داشته باشید
خانم همسایه با گریه بغلم میکنه میگه آخه تو چرا؟؟؟؟؟؟
من: خوب اشکالی نداره خوب میشم ان شاالله
زار زار گریه آره خوب میشی. خواهرشوهر منم مثل تو بود.
من: خوب دیدی الان حالش چطوره؟؟؟؟ من که میگم خوب میشم.
ولییییییییی مررررررده.
من::
منو این همه خوشبختی
امان ازاین دلداری یکی بایدمنودلداری بده هی تلاش میکنم مامانم نفهمه دوروبروکاراگاه بازی مامانم نمیذاره:Ghamgin:
تاحالا پیش اومده که قبل از ملاقات کلی با خودتون حرف بزنید ؟
از نحوه ی سلام دادن تا نحوه ی خداحافظی رو با خودتون تمرین میکنید؟
.....
یکی از کارهای عجیبی که دیدم این بود که مادر بزرگم با میوه حرف میزد ..ازش معذرت خواهی میکرد که با چاقو پوستش و میکنه ...
.........
سلام منم اعتراف:::::::::::::read: من عاشق مداحی و سینه زنیم هر وقت تنها بشم این کار رو میکنم تو اتاق ، تو حموم که خیلی حال میده.:Sokhan: خودم میخونم زیر دوش سینه میزنم صداش شبیه هیات میشه. خیلی باحاله:Nashnidan: یدفعه صدای مامانم :offlow: باز زده به سرت آرومتر:Ealam: نمیدونم چرا آخر رویاهام بد تموم میشه.:Gig::Gig::Gig:
ایا لذت بردن از درد کشیدن ...نشانه ی بیماری روحی و روانیه ؟
مثلا یکی میگفت دوست دارم پوست لبم و بکنم تا خون بیاد .. وقتی سر درد دارم دردش و تحمل میکنم چون درد کشیدن و دوست دارم ...دردش لذت بخشه
از ترس تا صبح خوابم نرفت ..همش فکر میکردم دیوانه اس..تا به حال ندیدم به خودش اسیب برسونه
ولی حرف هاش بد جور منو به فکر فرو برد
2 خندیدن یا حرف زدن جلو ی اینه چی؟
3 تو خواب راه رفتن یا گریه کردن یا خندیدن ؟
4حس کردن حرکت خون در رگ ها
این که دیگه در حد المپیاد ریاضی باورش سخت بود
5وسط خیابون ..بی توجه به ادم های اطراف با صدای بلند شعر خوندن
میدونم سوالات زیاده ...اگه میشه لطفا مختصری توضیح بدید
سلام
اگه همه اينها تو ي نفر جمع شده باشه
اين آدم حالت خطرناك قوي اي داره
و بايد نه تنها ازش اجتناب كرد كه بقيه رو هم مطلع كرد كه اقدام به درمان كنند
ولي گاها بعضي افراد از موضوعات خاصي كه عرف اصلا اونها رو متعارف نميدونند، لذت ميبرن
مثلا من از اينكه به پشت بخوابم و به آسمان آبي بدون ابر نگاه نم لذت ميبرم.
ميشه گفت اين افراد اختلال رواني دارن
پس هر كي تو شهره اختلال داره
ولي موارد شما رو سخته كه بگيم
اختلال نيست.
خلاصه بد نيست به يك مشاوره و يا روان درمان مراجعه كنه
دستشو بگير ببر
صواب داره
نه واقعا دارم به این نتیجه میرسم که دیوونم:loool:
امروز از صبح گیر دادم به خودم بابت اشتباهات قدیم دارم خودم و تنیه میکنم:ghati:
میشینم فکر میکنم اشتباهم یادم میاد میزنم پس کله خودم آخه چقدر آدم باید فرصت ها رو از دست بده
الان اومدم اینجا ناخودآگاه خندم گرفت گفتم اینجا بنویسم :khaneh:
آخ چقدر آروم شدم الان:khandeh!:
چند وقت یش تبلتم خراب شد بردم نمایندگی تا درستش کنه
بعد از خانومه پرسیدم گارانتی تعویض نداره
گفت چرا ولی تموم شده مدتش
وقتی اومدم بیرون انقدر از تبلتم معذرت خواهی کردمم:khandeh!::khandeh!:
:Gig::Cheshmak:
[SPOILER]دور از شوخی این رفتار ها ممکنه در هممون باشه و نوعی تمایلات و آرزو ها و نگرانی هایی است که در ذهنمون داریم
یه پیشنهاد بیایید یک روز رو روز دیوانگی بگذاریم یک روز نه یک ساعت رو
مثلا به آینه نگاه کنیم و قاه قاه بخندیم:khaneh:[/SPOILER]
دوستیداشتم در جواب اینکه ایا اشتباه از من بوده یا دیگری
یک سوال میکرد و گناهکار یا دیوانه را پیدا میکرد
سوال اینبود، ایا ازدواج کرداه اید؟
در هر 2 جال پس معلوم میشود شما دیوانه اید:khaneh:
نقل قول نوشته اصلی توسط مهر... نمایش پست ها
تا حالا شده که جمع بخورید زمین ....بدجور ..بد فرم .....
از اون مدل هایی که دلتون میخواد همون لحظه دود بشید برید تو اسمون؟
عکس العمل این جا خیلی مهمه
من در این مواقع برای اینکه ضایع نشم میخندم
وای!!!!!
من روز اول دانشگاه سر کلاس جلو همه خوردم زمین.فکر نکنم هیچی ازین بدتر باشه:Ghamgin:
نـــــــــــــــــــــــــخیرشم اصلنم دیوونگی نیست :Ealam: من خودم وقتی بارون بیاد سوار ماشین نمیشم پیاده میرم ... تا هرجایی که بشه! آیا من دیوانه ام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!؟!
یه بنده خدایی ..تو اسانسور تنها بوده ..همینجور که تو اینه خودش و نگاه میکرد ..ناگهان حس با نمک بودنشون گل میکنه ...
میله ی اسانسور و محکم میچسبه و الکی و به حالت مسخره داد میزنه ..وای ما داریم میافتیم ..داریم سقوط میکنیم ...حیف شد کلی ارزو دارم ...تازه میخواستم
ناگهان در اسانسور باز میشه و یه خانوم ایشون و تو اون حالت میبینه
ایشونم بعد در اسانسور و میبنده
روز اولی که وارد دانشگاه شدم، توی آسانسور، از ذوقزدگی، شروع کردم به بشکن زدن و یه جورایی؛ رقصیدن :tavallod: و حالا نچرخ کی بچرخ :shadi: ! بعد یه ماه که هر بار انتظار میکشیدیم تا آسانسور خالی باشه و فقط خودم توش باشم به منظور ادامهی جشن و پایکوبی در آن مکان، فهمیدیم که تو آسانسور دوربین مخفی هست که ناظرشم یه زنه :god:! آخه خدا این همه شانسو به من دادی! خوب یه ذرهام به این مردم میدادی :ghati: که فکر نکن من دیوونم :Gig:
هــــــی! آدم تو آسانسورم نمیتونه راحت باشه :ajab:
درضمن، فکر کنم همهی دانشکدهها توی آسانسورشون دوربین مخفی دارن!:vamonde: یه کم مرور کنین یه وقت خلافی نکرده باشین :badbakht:!
فکر کنم من دیوانه باشم . چون فکر میکنم بچه مذهبی ام و دنبال آدم مذهبی برا ازدواج میگردم بعد میگم نه من زیاد مذهبی نیستم نمی تونم با یه مذهبی مودب آرام و متین زندگی کنم چون من قاطی ام یهو میبینی در عرض 20 ثانیه میشم آیت الله العظمی آرام متین باز ثانیه هایی بعد حوصلم سر میره میشم یه قوطی باروت و قاطی پاتی .
با خودم درگیرم میگم برا ازدواج آخرین مرحله زیبایی به آخرین مرحله که میرسم میگم نکنه برم تو زندگی ببینم زیبایی برا من اهمیتش بالاتر بوده. باز میرم تو دور باطل
کلا تو میخوام نمیخوام هام درگیرم . نمیدونم میخوام یا نمیخوام یا اینکه میدونم که نمیخوام یا میخوام
ایا راه رفتن زیر بارون ...دیونگیه ؟
کار ادم طبیعی که نیست
پس من دیونم بد جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووور:tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha:
فکر کنم من دیوانه باشم . چون فکر میکنم بچه مذهبی ام و دنبال آدم مذهبی برا ازدواج میگردم بعد میگم نه من زیاد مذهبی نیستم نمی تونم با یه مذهبی مودب آرام و متین زندگی کنم چون من قاطی ام یهو میبینی در عرض 20 ثانیه میشم آیت الله العظمی آرام متین باز ثانیه هایی بعد حوصلم سر میره میشم یه قوطی باروت و قاطی پاتی .
با خودم درگیرم میگم برا ازدواج آخرین مرحله زیبایی به آخرین مرحله که میرسم میگم نکنه برم تو زندگی ببینم زیبایی برا من اهمیتش بالاتر بوده. باز میرم تو دور باطل
کلا تو میخوام نمیخوام هام درگیرم . نمیدونم میخوام یا نمیخوام یا اینکه میدونم که نمیخوام یا میخوام
سلام علیک.
فکر کنم به این میگن دوگانگی شخصیت:khaneh:
درین مورد خاص متاسفانه بنده هم همینطورم وتکلیفم با خودم و اون بنده خداها مشخص نیست:khandeh!:
وقتی تصاویر یا خبر ناراحت کننده ای ببینم بلا فاصله اشک تو چشمام جمع میشه .....از ته دل ارزوی مرگ میکنم
مثلا میگم الهـــــــــــــــــی بمیرم براش
مردن من به دردش نمیخوره ...
اما خب میگم دیگه
نه این که نشونه ی دیوونگی نیست.منم همینجوریم
ایا راه رفتن زیر بارون ...دیونگیه ؟
کار ادم طبیعی که نیست
از این کار لذت بخش تر و رویایی تر وجود نداره.هر کس بارونو دوست نداشته باشه دیوونه س
تا حالا شده که جمع بخورید زمین ....بدجور ..بد فرم .....
از اون مدل هایی که دلتون میخواد همون لحظه دود بشید برید تو اسمون؟
عکس العمل این جا خیلی مهمه
من در این مواقع برای اینکه ضایع نشم میخندم
بهترین کارو میکنی.من تا حالا هرچی زمین خوردم(روزی دویست بار!!)،بلافاصله بعدش خودم زدم زیر خنده تا کسی جرئت نکنه مسخره م کنه
باسلام من هم یه آدم دیوانه ای هستم ولی هیچ کس باور نمی کنه نمی دونم چکارکنم که حرفم را باور کنند من یه شخص گنهکاری هستم خواستم برام دعا کنید امیدوارمکه شما دوستان حرف من را باور کنید التماس دعا یاعلی [FONT="Arial"]باتشکر
باسلام من هم یه آدم دیوانه ای هستم ولی هیچ کس باور نمی کنه نمی دونم چکارکنم که حرفم را باور کنند من یه شخص گنهکاری هستم خواستم برام دعا کنید امیدوارمکه شما دوستان حرف من را باور کنید
التماس دعا
یاعلی
باتشکر
قیصر امین پور
[h=1]جرأت دیوانگی[/h] انگار مدتی است که احساس می کنم
خاکستری از دو سه سال گذشته ام
احساس می کنم که کمی دیر است
دیگر نمی توانم
هر وقت واستن
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز ، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی !
انگار
این سالها که می گذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس می کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه می شوم !
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب تر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس می کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست
حس می کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی ام ، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه ی من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابه لای خاطره ها گم شد
آنجا که
یک کوذک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است !
آه ، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور !
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذاریم!
این روزها
خیلی برای گیره دلم تنگ است !
به نام خدا.
من هی میام اینجا اینا رو میخونم و در جواب سوالی که در عنوان تاپیک هست میخوام بگم :
پ نه پ! من دیوانه ام!!!!!!!!!!!!!!!!
ستایشگر :Gol:
سلام
چون بنده 1کی 2تا از این کارهایی که در پست اول تاپیک فرمودید رو انجام میدم >> خیر، دیوانه نیستید! :Nishkhand:
از نظر بنده هرکس ممکنه 1سری عاداتی داشته باشه که شاید از نظر سایر افراد غیرعادی به نظر برسه، اما برای آرامش خودش موثره!
و نکته آخر: زیاد سخت نگیرید! اینها شیرینی ِ زندگیه!
موفق باشید :Gol:
میگم چقدر زندگیه من شیرینی داره!:khaneh:
خوب خداروشکر که بچه شمال نیستی والا فکر کنم اگه هر شب با لباس خیس میخوابیدی سینه پهلویی خدای نکرده ذات الریه و ملکوت اعلی:khaneh:
البته دور از جونتون:khandeh!:
سلام
توکلتون به خدا باشه و امیدتون و دست توسلتون به ائمه اطهار علیهم السلام
روحیه در درمان این بیماری بسیار موثره
خیلی ها هم خوب شدن با مداوا و یا عنایت اهل بیت علیهم اسلام
مثلا شوهرخاله همسر بنده سرطان خون داشتن و جوابشون کرده بودن
ایشون خیلی به نماز اول وقت مقید بودن.یه روز صبح که رمقی نداشته برا نماز صبح بلند شه و به خیال خودش نفسای آخرش بوده،
در عالم خواب یا مکاشفه یه آقایی میزنه به پاش میگه بلند شو نمازت داره قضا میشه، میگه نمی تونم ولی با اصرار اون آقا بلند میشه
از اون روز به بعد حالش دائما بهتر شد و الان 10 سال هست که کاملا سالم دارن زندگی می کنن
یا علی:Gol:
منم یکی ازدوستامون پسر ده سالش سرطان خون داشت روز عاشورا شفاش دادن.آزمایشایی که بعد از عاشواری پارسال ازش گرفتن هیچ نشونی از سرطان نداشت.
(منو نذارید به حساب اون همسایه هاتون که دلداری میدنا:khaneh:)
آرزو میکردم تو شمال بودم تا همیشه بارون پیشم باشه !!!
واس شمام آرزوی سلامتی میکنم ... ایشالا همه خوب شن..شمام بینشون
امان ازاین دلداری یکی بایدمنودلداری بده هی تلاش میکنم مامانم نفهمه دوروبروکاراگاه بازی مامانم نمیذاره:Ghamgin:
تاحالا پیش اومده که قبل از ملاقات کلی با خودتون حرف بزنید ؟
از نحوه ی سلام دادن تا نحوه ی خداحافظی رو با خودتون تمرین میکنید؟
.....
یکی از کارهای عجیبی که دیدم این بود که مادر بزرگم با میوه حرف میزد ..ازش معذرت خواهی میکرد که با چاقو پوستش و میکنه ...
.........
سلام منم اعتراف:::::::::::::read:
من عاشق مداحی و سینه زنیم هر وقت تنها بشم این کار رو میکنم تو اتاق ، تو حموم که خیلی حال میده.:Sokhan:
خودم میخونم زیر دوش سینه میزنم صداش شبیه هیات میشه. خیلی باحاله:Nashnidan:
یدفعه صدای مامانم :offlow:
باز زده به سرت آرومتر:Ealam:
نمیدونم چرا آخر رویاهام بد تموم میشه.:Gig::Gig::Gig:
سلام
اگه همه اينها تو ي نفر جمع شده باشه
اين آدم حالت خطرناك قوي اي داره
و بايد نه تنها ازش اجتناب كرد كه بقيه رو هم مطلع كرد كه اقدام به درمان كنند
ولي گاها بعضي افراد از موضوعات خاصي كه عرف اصلا اونها رو متعارف نميدونند، لذت ميبرن
مثلا من از اينكه به پشت بخوابم و به آسمان آبي بدون ابر نگاه نم لذت ميبرم.
ميشه گفت اين افراد اختلال رواني دارن
پس هر كي تو شهره اختلال داره
ولي موارد شما رو سخته كه بگيم
اختلال نيست.
خلاصه بد نيست به يك مشاوره و يا روان درمان مراجعه كنه
دستشو بگير ببر
صواب داره
سلام
همونطوركه بقيه روبا ق مينويسن
گاهي واكنش بهترين جواب راستيه كه ميتوني ازطرف مقابلت بگيري
نه واقعا دارم به این نتیجه میرسم که دیوونم:loool:
امروز از صبح گیر دادم به خودم بابت اشتباهات قدیم دارم خودم و تنیه میکنم:ghati:
میشینم فکر میکنم اشتباهم یادم میاد میزنم پس کله خودم آخه چقدر آدم باید فرصت ها رو از دست بده
الان اومدم اینجا ناخودآگاه خندم گرفت گفتم اینجا بنویسم :khaneh:
آخ چقدر آروم شدم الان:khandeh!:
چند وقت یش تبلتم خراب شد بردم نمایندگی تا درستش کنه
بعد از خانومه پرسیدم گارانتی تعویض نداره
گفت چرا ولی تموم شده مدتش
وقتی اومدم بیرون انقدر از تبلتم معذرت خواهی کردمم:khandeh!::khandeh!:
اللهم عجل للیک الفرج
سلام
:Gig::Cheshmak:
[SPOILER]دور از شوخی این رفتار ها ممکنه در هممون باشه و نوعی تمایلات و آرزو ها و نگرانی هایی است که در ذهنمون داریم
یه پیشنهاد بیایید یک روز رو روز دیوانگی بگذاریم یک روز نه یک ساعت رو
مثلا به آینه نگاه کنیم و قاه قاه بخندیم:khaneh:[/SPOILER]
دست دوستان درد نکنه این پستارو که میخونم اعتماد به نفس میگیرم:khaneh:
دوستیداشتم در جواب اینکه ایا اشتباه از من بوده یا دیگری
یک سوال میکرد و گناهکار یا دیوانه را پیدا میکرد
سوال اینبود، ایا ازدواج کرداه اید؟
در هر 2 جال پس معلوم میشود شما دیوانه اید:khaneh:
بعضی وقتا دلم میخواد به این فکر کنم که یه آدم معروف در عرصه فوتبالمو دعوت شدم به برنامه نود:Ghamgin:
اما خوب هنوز درین حد...:Nishkhand:
من روز اول دانشگاه سر کلاس جلو همه خوردم زمین.فکر نکنم هیچی ازین بدتر باشه:Ghamgin:
اتفاقا لذتی که زیر بارون راه رفتن داره هیچی نداره
کجاش دیوونگیه خیلی هم حال میده
البته نظر منه
فکر کنم دیگه رسما دیوونه شدم!!!!!!
نه عزیزم اصلا دیوونگی نیست
اونایی که این کار رو نمیکنن شاید دیوونه باشن :khandeh!:
نه ؟:Gig::khaneh:
نـــــــــــــــــــــــــخیرشم اصلنم دیوونگی نیست :Ealam:
من خودم وقتی بارون بیاد سوار ماشین نمیشم پیاده میرم ... تا هرجایی که بشه!
آیا من دیوانه ام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!؟!
روز اولی که وارد دانشگاه شدم، توی آسانسور، از ذوقزدگی، شروع کردم به بشکن زدن و یه جورایی؛ رقصیدن :tavallod: و حالا نچرخ کی بچرخ :shadi: ! بعد یه ماه که هر بار انتظار میکشیدیم تا آسانسور خالی باشه و فقط خودم توش باشم به منظور ادامهی جشن و پایکوبی در آن مکان، فهمیدیم که تو آسانسور دوربین مخفی هست که ناظرشم یه زنه :god:! آخه خدا این همه شانسو به من دادی! خوب یه ذرهام به این مردم میدادی :ghati: که فکر نکن من دیوونم :Gig:
هــــــی! آدم تو آسانسورم نمیتونه راحت باشه :ajab:
درضمن، فکر کنم همهی دانشکدهها توی آسانسورشون دوربین مخفی دارن!:vamonde: یه کم مرور کنین یه وقت خلافی نکرده باشین :badbakht:!
سلام
من یک بار سعی کردم پیاده از مرز رد بشم و دستمو برسونم به خاک کشور همسایه و برگردم
:Moteajeb!:
نمی دونم این چه فکری بود که افتاده بود تو سرم :Gig:
ولی نزدیک مرز تقریبا پنجاه متر باقی مونده بود دستم به خاک کشور همسایه بخوره
توسط گارد مرزی
:gun:
متوقف شدم :offlow:
حالا هر وقت یاد اون موقع می افتم
فکر می کنم ایا من دیوانه بودم :Gig:
ممکن بود الکی شهید بشم
:dar:
ولی بخیر گذشت :Doaa:
فکر کنم من دیوانه باشم . چون فکر میکنم بچه مذهبی ام و دنبال آدم مذهبی برا ازدواج میگردم بعد میگم نه من زیاد مذهبی نیستم نمی تونم با یه مذهبی مودب آرام و متین زندگی کنم چون من قاطی ام یهو میبینی در عرض 20 ثانیه میشم آیت الله العظمی آرام متین باز ثانیه هایی بعد حوصلم سر میره میشم یه قوطی باروت و قاطی پاتی .
با خودم درگیرم میگم برا ازدواج آخرین مرحله زیبایی به آخرین مرحله که میرسم میگم نکنه برم تو زندگی ببینم زیبایی برا من اهمیتش بالاتر بوده. باز میرم تو دور باطل
کلا تو میخوام نمیخوام هام درگیرم . نمیدونم میخوام یا نمیخوام یا اینکه میدونم که نمیخوام یا میخوام
پس من دیونم بد جوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووور:tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha::tamasha:
فکر کنم به این میگن دوگانگی شخصیت:khaneh:
درین مورد خاص متاسفانه بنده هم همینطورم وتکلیفم با خودم و اون بنده خداها مشخص نیست:khandeh!:
دیوانگان یواش یواش گرد هم در می آیند کلیک
[SPOILER]محرم نزدیک است و زینبیه در حال جنگ با یزیدیان
دیوانگان حسینی منتظرند...........[/SPOILER]
نه این که نشونه ی دیوونگی نیست.منم همینجوریم
از این کار لذت بخش تر و رویایی تر وجود نداره.هر کس بارونو دوست نداشته باشه دیوونه س
بهترین کارو میکنی.من تا حالا هرچی زمین خوردم(روزی دویست بار!!)،بلافاصله بعدش خودم زدم زیر خنده تا کسی جرئت نکنه مسخره م کنه
باسلام من هم یه آدم دیوانه ای هستم ولی هیچ کس باور نمی کنه نمی دونم چکارکنم که حرفم را باور کنند من یه شخص گنهکاری هستم خواستم برام دعا کنید امیدوارمکه شما دوستان حرف من را باور کنید
التماس دعا
یاعلی
[FONT="Arial"]باتشکر
هوالزحیمـــــــــــــــــــــ . . .
دیوونه چی ؟؟؟کی ؟؟؟ چرا؟!!؟!؟ راهنماییمون کنین خو !!!:Gig:
قیصر امین پور
انگار مدتی است که احساس می کنم
[h=1]جرأت دیوانگی[/h]
خاکستری از دو سه سال گذشته ام
احساس می کنم که کمی دیر است
دیگر نمی توانم
هر وقت واستن
در بیست سالگی متولد شوم
انگار
فرصت برای حادثه
از دست رفته است
از ما گذشته است که کاری کنیم
کاری که دیگران نتوانند
فرصت برای حرف زیاد است
اما
اما اگر گریسته باشی...
آه ...
مردن چه قدر حوصله می خواهد
بی آنکه در سراسر عمرت
یک روز ، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی !
انگار
این سالها که می گذرد
چندان که لازم است
دیوانه نیستم
احساس می کنم که پس از مرگ
عاقبت
یک روز
دیوانه می شوم !
شاید برای حادثه باید
گاهی کمی عجیب تر از این
باشم
با این همه تفاوت
احساس می کنم که کمی بی تفاوتی
بد نیست
حس می کنم که انگار
نامم کمی کج است
و نام خانوادگی ام ، نیز
از این هوای سربی
خسته است
امضای تازه ی من
دیگر
امضای روزهای دبستان نیست
ای کاش
آن نام را دوباره
پیدا کنم
ای کاش
آن کوچه را دوباره ببینم آنجا که ناگهان
یک روز نام کوچکم از دستم
افتاد
و لابه لای خاطره ها گم شد
آنجا که
یک کوذک غریبه
با چشم های کودکی من نشسته است
از دور
لبخند او چه قدر شبیه من است !
آه ، ای شباهت دور!
ای چشم های مغرور !
این روزها که جرأت دیوانگی کم است
بگذار باز هم به تو برگردم !
بگذار دست کم
گاهی تو را به خواب ببینم!
بگذار در خیال تو باشم!
بگذار ...
بگذاریم!
این روزها
خیلی برای گیره دلم تنگ است !