جمع بندی شیطان از چه زمانی کافر شد؟
تبهای اولیه
با سلام خدمت کارشناسان و بقیه ی دوستان
میخواستم بدونم از نظر شما کدام ترجمه درست است؟
و چون فرشتگان را فرموديم: «براى آدم سجده كنيد»، پس بجز ابليس- كه سر باز زد و كبر ورزيد و از كافران شد- [همه] به سجده درافتادند.
و [ياد كن] آنگاه كه فرشتگان را گفتيم: آدم را سجده كنيد، پس سجده كردند مگر ابليس، سرپيچى و گردنكشى كرد، و از كافران گشت.
و (به ياد آر) هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: به آدم سجده كنيد و خضوع نماييد. همه سجده كردند جز ابليس كه سرباز زد و تكبّر ورزيد و او از كافران بود (كه كفر خود را پنهان مىداشت)
و آن گاه كه به فرشتگان گفتيم: براى آدم سجده كنيد، پس همه سجده كردند، جز ابليس كه ابا كرد و برترى جست و از كافران گردید
آخه توی یکی از سخنرانی های استاد رائفی پور در این مورد بحث شده
از بقیه ی دوستان هم خواهش میکنم نظرشون رو بگن
بسم الله الرحمن الرحیم
در میان فرشتگان موجودی بود که امری را مخفی کرده بود و خداوند در این صحنه آن را بر ملا کرد. شیطان به خاطر تکبر و امتناع از اجرای دستور خداوند مخالفت کرد.
بنابراین کفر شیطان از قبل وجود داشت و این چنین نبود که در آن صحنه تازه کافر شود.[1] بنابراین ترجمه مناسب این آیه عبارت است از: و چون بملائكه گفتيم براى آدم سجده كنيد پس همه سجده كردند بجز ابليس كه از اينكار امتناع كرد و كبر ورزيد و او از كافران بود.[2]
[/HR][1]- ترجمه الميزان، ج1، ص: 187
[2] - ترجمه بر اساس تفسیر المیزان.
با سلام
استاد جوادی آملی هم همینگونه تفسیر کرده اند:
بنابراین کفر شیطان از قبل وجود داشت و این چنین نبود که در آن صحنه تازه کافر شود.[1] بنابراین ترجمه مناسب این آیه عبارت است از: و چون بملائكه گفتيم براى آدم سجده كنيد پس همه سجده كردند بجز ابليس كه از اينكار امتناع كرد و كبر ورزيد و او از كافران بود.[2]
برخی روایات هم مؤیّد این معناست که در تفسیر تسنیم آمده است.
ممنونم از کارشناس محترم و جناب hadi99g عزیز
یه سوال دیگه هم دارم چرا خداوند در همین آیه فرمودند شیطان از کافران شد ؟
مگر در آن زمان به جز شیطان کافر دیگری هم بوده که خداوند طوری جمع بسته اند که انگار شیطان به دسته ی کافران اضافه شد و چرا نفرمودند شیطان کافر بود و فرمودند شیطان از کافران بود؟؟؟؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیممیشه از تفاسر دیگه هم بیارید؟ تشکردر میان فرشتگان موجودی بود که امری را مخفی کرده بود و خداوند در این صحنه آن را بر ملا کرد. شیطان به خاطر تکبر و امتناع از اجرای دستور خداوند مخالفت کرد.
بنابراین کفر شیطان از قبل وجود داشت و این چنین نبود که در آن صحنه تازه کافر شود.[1] بنابراین ترجمه مناسب این آیه عبارت است از: و چون بملائكه گفتيم براى آدم سجده كنيد پس همه سجده كردند بجز ابليس كه از اينكار امتناع كرد و كبر ورزيد و او از كافران بود.[2]
[1]- ترجمه الميزان، ج1، ص: 187
[2] - ترجمه بر اساس تفسیر المیزان.
ممنونم از کارشناس محترم و جناب hadi99g عزیزیه سوال دیگه هم دارم چرا خداوند در همین آیه فرمودند شیطان از کافران شد ؟
مگر در آن زمان به جز شیطان کافر دیگری هم بوده که خداوند طوری جمع بسته اند که انگار شیطان به دسته ی کافران اضافه شد و چرا نفرمودند شیطان کافر بود و فرمودند شیطان از کافران بود؟؟؟؟؟؟
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّیتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا«الکهف/50»
و [یاد کن] هنگامی را که به فرشتگان گفتیم آدم را سجده کنید پس [همه] جز ابلیس سجده کردند که از [گروه] جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچید آیا [با این حال] او و نسلش را به جای من دوستان خود میگیرید و حال آنکه آنها دشمن شمایند و چه بد جانشینانی برای ستمگرانند
سلام
ابلیس از قوم جن بود و جنیان قبل ادم خلق شدند
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ«26»
و در حقیقت انسان را از گلی خشک از گلی سیاه و بدبو آفریدیم
وَالْجَانَّ خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نَارِ السَّمُومِ«27»
و پیش از آن جن را از آتشی سوزان و بیدود خلق کردیم
مگر جن ها هم مثل ما مسلمان و کافر ندارند؟
منظور شما اینه که زمانی که شیطان کافر شد جن وجود داشته و کافر بوده؟
پس منظور خداوند ازین که شیطان از کافران شد چه بوده؟
مگر جن ها هم مثل ما مسلمان و کافر ندارند؟
منظور شما اینه که زمانی که شیطان کافر شد جن وجود داشته و کافر بوده؟
پس منظور خداوند ازین که شیطان از کافران شد چه بوده؟
هوالعالم
این به تعریف شما از کافر بر میگرده !
اینجا بحث همه اجنه نیست و فقط از شیطان یا ابلیس جنی و هر انچیزی که در ایه هست صحبت به میان آمده !
کفر ورزیدن مثل حسد ورزیدن ! مومن به خدایی که از راه درست خارج شده مثال چرخی که از ریل و مسیر سالم منحرف میشه مشکل داره و باید پالایش بشه ...
شاید بگن مگر پیامبری برای اونها وجود داشته که مرز بین کفر و ایمان رو بشناسند
باید گفت که موجود هوشمند برای هر امری نیازمند پیامبر یا راهنمای همجنس به معنای واقعی نیست
و گاها میتونه از نتیجه این شکل رفتار ( مثلا حسادت یا خباثت ) درس بگیره و به خودش بیاد که معمولا بخاطر غفلت بیش از حد و نادیده گرفتن این هوش ,موجودی مامور به بیدار یا هوشیار ساختن این موجودات میشه ...
در کل شاید باید گفت که ملاک اصلی کسب مقام خدمت و نگاه ویژه خداوند, حفظ پیمان با خداست
برای حفظ این پیمان لازم نیست که ثانیه به ثانیه به عقب و راه کج نگاه و نظر داشته باشیم و امثال شیطان رو به یاد بیاریم
بهتر اینه که با عبرت ازینها و تصور فردای بهتر همواره پیمان و انگیزه و اینده روشن خود رو قویتر و مستحکم حفظ کنیم .
مگر جن ها هم مثل ما مسلمان و کافر ندارند؟
منظور شما اینه که زمانی که شیطان کافر شد جن وجود داشته و کافر بوده؟
پس منظور خداوند ازین که شیطان از کافران شد چه بوده؟
سلام
طبق فرمایش خودتان اجنه نیز جن و کافر دارند و داشته اند و لذا میفرماید ابلیس از جمله کافران اجنه بود توجه فرمایید بود نه اینکه شد یعنی کفر خفی داشت و تظاهر به عبادت میکرد منتهی با این امتحان الهی کفر او اشکار شد و مبدل به شیطان گردید .
یه سوال دیگه هم دارم چرا خداوند در همین آیه فرمودند شیطان از کافران شد ؟
مگر در آن زمان به جز شیطان کافر دیگری هم بوده که خداوند طوری جمع بسته اند که انگار شیطان به دسته ی کافران اضافه شد و چرا نفرمودند شیطان کافر بود و فرمودند شیطان از کافران بود؟؟؟؟؟؟
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند می فرماید:« وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِن»[1](به ياد آريد زمانى را كه به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده كنيد!» آنها همگى سجده كردند جز ابليس- كه از جن بود).
خلقت جن قبل از خلقت انسان بود و مانند انسان از قدرت اختیار برخوردار و در نتیجه ملکف بود. جنی ها مانند انسان ها دو دسته هستند، مومن و کافر؛«وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَ مِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُوْلَئكَ تحََرَّوْاْ رَشَدًا»[2](و اينكه ما(اجنه) نيز دو طايفه ايم بعضى از ما مسلمانند و بعضى منحرف پس هر كس تسليم خدا گردد راه رشد را پيش گرفته است).
کافر یک صفت است، یعنی کسی که خداوند را قبول ندارد و انکار می کند، خداوند در آیه شریفه می فرماید شیطان داخل در این وصف شد، یعنی متصف به کفر شد.
عياشى ذيل آيه فوق از جميل بن دراج روايت كرده گفت سؤال نمودم از حضرت صادق عليه السلام آيا شيطان از جنس فرشته بوده و متصدى امرى از امور شده يا خير؟
فرمود نه از جنس فرشتگان بود و نه تصدى امريرا داشت بلكه از نژاد جن بوده فرشتگان تصور ميكردند كه او نيز فرشته است وقتى ابا كرد از سجده دانستند كه از جنس ايشان نيست.[3]
[/HR][1] - سوره کهف،آیه50.
[2]- سوره جن،آیه14.
[3] - تفسير جامع، ج4، ص: 206.
این که سوال واضحی است شیطان از همان زمان که سجده نکرد کافر شد .
این تفسیر شما مبتنی بر این است که «کان» به معنی «صار» باشد، نظیر آیهای که در مورد غرق شدن پسر حضرت نوح است: «فکانَ مِنَ المُغرَقین»(هود: 43)
ولی باید توجّه داشت: در موردی میشود کلمهای را در معنای غیر خودش به کار گرفت که قرینهای وجود داشته باشد،
و در مورد غرق شدن فرزند نوح، دو قرینه وجود دارد بر اینکه «کان» به معنای «صار» است:
نخست اینکه: پیش از این جریان، فرزند نوح هنوز غرق نشده بود تا از غرق شدنش در گذشته خبر داده شود،
و دوّم اینکه: حرف «فاء» در «فکان» نشانهی ترتّب غرق بر إبای استکباری است و معنایش این است که قبلاً این صفت نبود و اکنون چنین شد؛
امّا در محلّ بحث، چنین قرائنی وجود ندارد بلکه قرینهی لفظیّهی منفصلهای بر خلاف آن موجود است،
و آن عبارت است از جملهی «و ما کنتم تکتمون» در ذیل آیهی قبلی که عدّهای از مفسّران بر آنند که مراد از کتمان، تصمیم مخالفت شیطان با فرمان سجده است،
برخی روایات نیز مؤیّد این مطلبند.
منظور خداوند ازین که شیطان از کافران شد چه بوده؟
با سلام و درود بر شما دوست عزیز و باریک بین،
در خصوص اینکه چرا نفرمود: «کان کافراً» بلکه به: «کان من الکافرین» تعبیر فرمود، میتوان گفت:
اینگونه فرمود تا عضویّت او در جمع همنوعان وی و کسب حمایت و حمیّت از این همگروهی، از تعبیر مزبور استظهار گردد؛
مانند: «أ صَدَقتَ أم کنتَ من الکاذبین» (نمل: 27) و «أم تکون من الّذین لا یهتدون» (نمل: 41).
ضمناً رعایت فواصل آیات که همگی با جمع سالم و به «واو» و «نون» ختم میشود از لطف ادبی برخوردار است،
لیکن نکته اساسی آن است که ابلیس همواره از عضویّت در گروه کفر حمایت میکرد، گرچه هنوز غیر از او کافری پدید نیامده بود
و از عضویّت در گروه ایمان، اطاعت و امتثال امر الهی، فاصله میگرفت، و
جملهی «أبی أن یکون مع السّاجدین»(حجر: 31) هم گواه این مطلب است، زیرا وی نه تنها از سجود إبا داشت بلکه از عضویّت در گروه ساجدان، تحاشی میورزید.
و الله یقول الحقّ و هو یهدی السّبیل.
کافر یک صفت است، یعنی کسی که خداوند را قبول ندارد و انکار می کند، خداوند در آیه شریفه می فرماید شیطان داخل در این وصف شد، یعنی متصف به کفر شد.
آیا نباید به شیطان به جای کافر یک لغب منفور تر داد؟ چرا که شیطان با اینکه خداوند را درک کرده و حتی از خیلی از انسانهای مومن بهتر خداوند و عظمتش را میشناسد باز هم در مقابل خداوند جبهه گرفته و این در صورتیست که ما به کسی هم که نادانسته وجود خداوند را منکر میشوند میگوییم کافر
آیا اینطور نیست؟
آیا نباید به شیطان به جای کافر یک لغب منفور تر داد؟ چرا که شیطان با اینکه خداوند را درک کرده و حتی از خیلی از انسانهای مومن بهتر خداوند و عظمتش را میشناسد باز هم در مقابل خداوند جبهه گرفته و این در صورتیست که ما به کسی هم که نادانسته وجود خداوند را منکر میشوند میگوییم کافر
آیا اینطور نیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
کافر یک صفت است، هر کس منکر وجود خداوند شود کافر اعتقادی و هر کس بر خلاف دستورات خداوند عمل کند کافر عملی محسوب می شود.
شیطان اگرچه از اطاعت فرمان خداوند سرباز زد، اما وجود خداوند را منکر نشد.
ممنونم از کارشناس محترم و جناب hadi99g عزیزیه سوال دیگه هم دارم چرا خداوند در همین آیه فرمودند شیطان از کافران شد ؟
مگر در آن زمان به جز شیطان کافر دیگری هم بوده که خداوند طوری جمع بسته اند که انگار شیطان به دسته ی کافران اضافه شد و چرا نفرمودند شیطان کافر بود و فرمودند شیطان از کافران بود؟؟؟؟؟؟
باسمه تعالی
بنظر می رسد شیطان از حق ولی خدا بی اطلاع بوده و پس از اطلاع از آن مخالفت میکند و میخواهد آنرا بپوشاند(کفر=پوشاندن). یعنی ابتدا چون از برنامه خدا اطلاع نداشته است آنرا نپوشانده بلکه بعد از آن جزو کافران جن و انس از آن زمان تا قیامت قرار می گیرد
اگر خداوند بدون ولی و حجتش میگفت مرا عبادت کنید دو اشکال بوجود میآمد:
1- انسان بر اساس سلیقه اش عبادت میکرد( بحث نسبیت در عبادت) و معلوم نبود به کمال برسد.
2- انسان عابد به مقام تسلیم نمی رسید چون در اثر تفخر عبادت برای خودش در عرض خدا مقامی قائل میشد.
اگر انسان برای خودش در عرض خدا حقی قائل باشد، حقیقت عبودیت را نچشیده و برای خودش عزت و حکمی در عرض خدا قرار می دهد.
ما نسبت به رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکلفیم که در همۀ نمازها، شهادت بدهیم، شهادت به عبودیت. این مقام کمی نیست، چنین فردی یعنی حقیقت عبودیت را در خودش یافته و مقابل خدای متعال، خاشع است. کمترین احساس عزت در مقابل خدای متعال، احساس خدایی و تفرعن است و نقطه شروع آن کلمه استکبار است. اگر انسان حق اولویت خدا را بپذیرد، حق اولویت اولیاء خدا هم قابل پذیرفتن است. اگر من ملک خودم نیستم، خدای متعال در تصرف من اولی از خودم است ولو به من قدرتی داده باشد. این قدرت باید بر محور خدا باشد. اگر انسان این نکته را یافت، حق اولیای خدا را هم می شناسد. تنها کسی که نسبت به مصلحت من آگاه تر، امین تر، دلسوزتر است، خداست؛ او اولی به تصرف است. به خاطر اینکه این ملک، ملک خداست و حق تصرف از سوی اوست. کسی که به مصلحت من آگاه تر است و نسبت به من، مهربان تر و امین تر است، خداست. لذا اگر انسان این دو نکته را کنار هم بگذارد، رستگار می شود.
منبع: تسلیم، نتیجه معرفت به حق ولی خدا
http://www.vaezoon.ir/Portal/Cultcure/Persian/CaseID/127113/71243.aspx
باسمه تعالیبنظر می رسد شیطان از حق ولی خدا بی اطلاع بوده و پس از اطلاع از آن با مخالفت می خواست آنرا بپوشاند(کفر=پوشاندن)
اگر خداوند بدون ولی و حجتش میگفت مرا عبادت کنید دو اشکال بوجود میآمد:
1- انسان بر اساس سلیقه اش عبادت میکرد( بحث نسبیت در عبادت) و معلوم نبود به کمال برسد.
2- انسان عابد به مقام تسلیم نمی رسید چون در اثر تفخر عبادت برای خودش در عرض خدا مقامی قائل میشد.
اگر انسان برای خودش در عرض خدا حقی قائل باشد، حقیقت عبودیت را نچشیده و برای خودش عزت و حکمی در عرض خدا قرار می دهد.
ما نسبت به رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مکلفیم که در همۀ نمازها، شهادت بدهیم، شهادت به عبودیت. این مقام کمی نیست، چنین فردی یعنی حقیقت عبودیت را در خودش یافته و مقابل خدای متعال، خاشع است. کمترین احساس عزت در مقابل خدای متعال، احساس خدایی و تفرعن است و نقطه شروع آن کلمه استکبار است. اگر انسان حق اولویت خدا را بپذیرد، حق اولویت اولیاء خدا هم قابل پذیرفتن است. اگر من ملک خودم نیستم، خدای متعال در تصرف من اولی از خودم است ولو به من قدرتی داده باشد. این قدرت باید بر محور خدا باشد. اگر انسان این نکته را یافت، حق اولیای خدا را هم می شناسد. تنها کسی که نسبت به مصلحت من آگاه تر، امین تر، دلسوزتر است، خداست؛ او اولی به تصرف است. به خاطر اینکه این ملک، ملک خداست و حق تصرف از سوی اوست. کسی که به مصلحت من آگاه تر است و نسبت به من، مهربان تر و امین تر است، خداست. لذا اگر انسان این دو نکته را کنار هم بگذارد، رستگار می شود.
منبع: تسلیم، نتیجه معرفت به حق ولی خدا
http://www.vaezoon.ir/Portal/Cultcur...113/71243.aspx
با سلام و تشکر از پاسخ شما
ولی فکر میکنم پاسخ شما به غیر از خط اول بقیه ربطی به سوال من نداشت
لطفا سوال را یه بار دیگه مرور کنید و جوابتان را با آن مقایسه کنید؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
باز هم ممنون