جناب وایسلی گرامی، به نظر میرسه باز از جاده انصاف کمی دور شدی!
شاید بشه گفت: تسلیم یا عذاب
نه دور نشدم. بعد از خوندن قرآن نتیجه ای که گرفتم این بود ولی شاید بهتر بود می گفتم: تسلیم یا قتل و سپس عذاب. ولی بیشتر از دو کلمه می شد :khandeh!: با تسلیم یا عذاب هم موافقم البته.
از کجای قران چنین نتیجه ای گرفتید برادر انکه واجب القتل است کافر حربی است یعنی اگر او را نکشید او شما را میکشد و الا سایر کفار همواره زیر پرچم اسلام با ازادی زندگی کرده و میکنند .
با صلوات بر محمد وآل محمد
جناب وایسلی گوجا شما با عینک بد بینی و بدون علم به قرآن نگاه کرده اید، با یک جستجوی سطحی اگر به قرآن کریم نظر کنید می بینید که ماده رحمت 563 مرتبه در قرآن کریم آمده است،که به دو مورد آن اشاره می گردد:
1ـ هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (جاثیه ـ 20)
این (كتاب) براى مردم، وسیله ى بصیرت و هدایت و براى اهل یقین، مایه ى رحمت است.
2ـ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (قصص ـ 73)
و از رحمت اوست كه براى شما شب و روز را قرار داد تا در آن آرامش یابید و از فضل او (روزى خود را) بجویید، و باشد كه شكر گزارید.
با صلوات بر محمد وآل محمد
امّا در مورد اینکه قرآن کریم را با وصف قتل توصیف کرده اید، باید گوشزد کنم که دید گاه قرآن در این زمینه این گونه است :
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (178) وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (179)
ترجمه:
178- اى افرادى كه ايمان آوردهايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر كسى از ناحيه برادر (دينى) خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص او تبديل به خونبها گردد) بايد از راه پسنديده پيروى كند (و در طرز پرداخت ديه، حال پرداخت كننده را در نظر بگيرد) و قاتل نيز به نيكى ديه را به ولى مقتول بپردازد (و در آن مسامحه نكند) اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما و كسى كه بعد از آن تجاوز كند عذاب دردناكى خواهد داشت.
179- و براى شما در قصاص حيات و زندگى است اى صاحبان خرد، تا شما تقوى پيشه كنيد.
شان نزول:
عادت عرب جاهلى بر اين بود كه اگر كسى از قبيله آنها كشته مىشد تصميم مىگرفتند تا آنجا كه قدرت دارند از قبيله قاتل بكشند، و اين فكر تا آنجا پيش رفته بود كه حاضر بودند به خاطر كشته شدن يك فرد تمام طائفه قاتل را نابود كنند آيه فوق نازل شد و حكم عادلانه قصاص را بيان كرد.
اين حكم اسلامى، در واقع حد وسطى بود ميان دو حكم مختلف كه در آن زمان وجود داشت بعضى قصاص را لازم مىدانستند و چيزى جز آن را مجاز نمىشمردند و بعضى تنها ديه را لازم مىشمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضايت اولياى مقتول، و ديه را به هنگام رضايت طرفين قرار داد.
تفسير: قصاص مايه حيات شما است!
از اين آيات به بعد يك سلسله از احكام اسلامى مطرح مىشود و آيات گذشته را كه تحت عنوان" بر و نيكوكارى" بود و بخش مهمى از برنامههاى اسلام را شرح مىداد تكميل مىكند.
نخست از مساله حفظ احترام خونها كه مساله فوق العاده مهمى در روابط اجتماعى است آغاز مىكند، و خط بطلان بر آداب و سنن جاهلى مىكشد، مؤمنان را مخاطب قرار داده چنين مىگويد:
" اى كسانى كه ايمان آوردهايد حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است" (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى).
" قصاص" از ماده" قص" (بر وزن سد) به معنى جستجو و پىگيرى از آثار چيزى است و هر امرى كه پشت سر هم آيد عرب آن را" قصه" مىگويد و از آنجا كه" قصاص" قتلى است كه پشت سر قتل ديگرى قرار مىگيرد اين واژه در مورد آن به كار رفته است.
همان گونه كه در شان نزول اشاره شد اين آيات در مقام تعديل زيادهرويهاى است كه در جاهليت در مورد قتل نفس انجام مىگرفت، و با انتخاب واژه قصاص نشان مىدهد كه اولياء مقتول حق دارند نسبت به قاتل همان را انجام دهند كه او مرتكب شده.
ولى به اين مقدار قناعت نكرده در دنباله آيه مساله مساوات را با صراحت بيشتر مطرح مىكند و مىگويد:" آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن" (الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى).
به خواست خدا توضيح خواهيم داد كه اين مساله دليل بر برترى خون مرد نسبت به زن نيست و مرد قاتل را نيز مىتوان (با شرائطى) در برابر زن مقتول قصاص كرد.
سپس براى اين كه روشن شود كه مساله قصاص حقى براى اولياى مقتول است و هرگز يك حكم الزامى نيست، و اگر مايل باشند مىتوانند قاتل را ببخشند و خونبها بگيرند، يا اصلا خونبها هم نگيرند، اضافه مىكند:" اگر كسى از ناحيه برادر دينى خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص با رضايت طرفين تبديل به خونبها گردد) بايد از روش پسنديدهاى پيروى كند (و براى پرداخت ديه طرف را در فشار نگذارد) و او هم در پرداختن ديه كوتاهى نكند" (فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ).
به اين ترتيب از يك سو به اولياى مقتول توصيه مىكند كه اگر از قصاص صرفنظر كردهايد در گرفتن خونبها زياده روى نكنيد و به طرز شايسته با توجه به مبلغ عادلانهاى كه اسلام قرار داده و در اقساطى كه طرف، قدرت پرداخت آن را دارد از او بگيريد.
و از سوى ديگر با جمله و أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ به قاتل نيز توصيه مىكند كه در پرداخت خونبها روش صحيحى در پيش گيرد و بدهى خود را بدون مسامحه بطور كامل و به موقع اداء نمايد. و به اين صورت وظيفه و برنامه هر يك از دو طرف را مشخص كرده است.
در پايان آيه براى تاكيد و توجه دادن به اين امر كه تجاوز از حد از ناحيه هر كس بوده باشد مجازات شديد دارد مىگويد:" اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگارتان، و كسى كه بعد از آن از حد خود تجاوز كند عذاب دردناكى در انتظار او است" (ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ).
اين دستور عادلانه" قصاص" و" عفو" كه يك مجموعه كاملا انسانى و منطقى را تشكيل مىدهد از يك سو روش فاسد عصر جاهليت را كه هيچ گونه برابرى در قصاص قائل نبودند و هم چون دژخيمان عصر فضا گاه در برابر يك نفر صدها نفر را به خاك و خون مىكشيدند محكوم مىكند.
و از سوى ديگر راه عفو را به روى مردم نمىبندد، در عين حال احترام خون را نيز كاهش نمىدهد و قاتلان را جسور نمىسازد، و از سوى سوم مىگويد بعد از برنامه عفو و گرفتن خونبها هيچ يك از طرفين حق تعدى ندارند، بر خلاف اقوام جاهلى كه اولياى مقتول گاهى بعد از عفو و حتى گرفتن خونبها قاتل را مىكشتند!.
آيه بعد با يك عبارت كوتاه و بسيار پر معنى پاسخ بسيارى از سؤالات را در زمينه مساله قصاص بازگو مىكند و مىگويد:" اى خردمندان! قصاص براى شما مايه حيات و زندگى است، باشد كه تقوا پيشه كنيد" (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
اين آيه كه از ده كلمه تركيب شده، و در نهايت فصاحت و بلاغت است آن چنان جالب است كه به صورت يك شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مىدهد كه قصاص اسلامى به هيچ وجه جنبه انتقامجويى ندارد بلكه دريچهاى است به سوى حيات و زندگى انسانها.
از يك سو ضامن حيات جامعه است، زيرا اگر حكم قصاص به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مىكردند جان مردم بىگناه به خطر مىافتاد همان گونه كه در كشورهايى كه حكم قصاص به كلى لغو شده آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است.
و از سوى ديگر مايه حيات قاتل است چرا كه او را از فكر آدمكشى تا حد زيادى باز مىدارد و كنترل مىكند.
و از سوى سوم به خاطر لزوم تساوى و برابرى جلو قتلهاى پى در پى را مىگيرد و به سنتهاى جاهلى كه گاه يك قتل مايه چند قتل و آن نيز به نوبه خود مايه قتلهاى بيشترى مىشد پايان مىدهد، و از اين راه نيز مايه حيات جامعه است.
و با توجه به اين كه حكم قصاص مشروط به عدم عفو است نيز دريچه ديگرى به حيات و زندگى گشوده مىشود.
جمله لعلكم تتقون كه هشدارى است براى پرهيز از هر گونه تعدى و تجاوز اين حكم حكيمانه اسلامى را تكميل مىكند. نكتهها:
1- قصاص و عفو يك مجموعه عادلانه
اسلام كه در هر مورد مسائل را با واقعبينى و بررسى همه جانبه دنبال مىكند، در مساله خون بىگناهان نيز حق مطلب را دور از هر گونه تندروى و كندروى بيان داشته است، نه هم چون آئين تحريف شده يهود فقط تكيه بر قصاص مىكند و نه مانند مسيحيت كنونى فقط راه عفو يا ديه را به پيروان خود توصيه مىنمايد، چرا كه دومى مايه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقامجويى.
فرض كنيد قاتل و مقتول با هم برادر و يا سابقه دوستى و پيوند اجتماعى داشته باشند، در اين صورت اجبار كردن به قصاص داغ تازهاى بر اولياى مقتول مىگذارد، و مخصوصا در مورد افرادى كه سرشار از عواطف انسانى باشند اجبار كردن بر قصاص خود زجر و شكنجه ديگرى براى آنها محسوب مىشود، در حالى كه محدود ساختن حكم به روش عفو و ديه نيز افراد جنايت كار را جرىتر مىكند.
لذا حكم اصلى را قصاص قرار داده، و براى تعديل آن حكم عفو را در كنار اين حكم ذكر كرده است. به عبارت روشنتر اولياء مقتول حق دارند در برابر قاتل يكى از سه حكم را اجراء كنند:
1- قصاص كردن.
2- عفو كردن بدون گرفتن خونبها.
3- عفو كردن با گرفتن خونبها (البته در اين صورت موافقت قاتل نيز شرط است).
2- آيا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است؟
گروهى كه بدون تامل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قراردادهاند به خصوص در باره مساله قصاص سر و صدا راه انداخته مىگويند:
1- جنايتى كه قاتل مرتكب شده بيش از اين نيست كه انسانى را از بين برده است، ولى شما به هنگام قصاص همين عمل را تكرار مىكنيد!.
2- قصاص جز انتقامجويى و قساوت نيست، اين صفت ناپسند را بايد با تربيت صحيح از ميان مردم برداشت، در حالى كه طرفداران قصاص هر روز به اين صفت ناپسند انتقامجويى روح تازهاى مىدمند!
3- آدم كشى گناهى نيست كه از اشخاص عادى يا سالم سرزند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بيمارى است، و بايد معالجه شود، و قصاص دواى چنين بيمارانى نمىتواند باشد.
4- مسائلى كه مربوط به نظام اجتماعى است بايد دوش به دوش اجتماع رشد كند، بنا بر اين قانونى كه در هزار و چهارصد سال پيش از اين پياده مىشده نبايد در اجتماع امروز عملى شود!
5- آيا بهتر نيست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى كنيم و با كار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائيم با اين عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مىماند، و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مىشود.
اينها خلاصه اعتراضاتى است كه پيرامون مساله قصاص مطرح مىشود. پاسخ
دقت در آيات قصاص در قرآن مجيد جواب اين اشكالات را روشن مىسازد (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ).
زيرا از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براى رشد و تكامل اجتماع است، و چون در اينگونه موارد مساله قصاص ضامن حيات و ادامه بقا مىباشد شايد از اين رو قصاص به عنوان غريزه در نهاد انسان گذارده شده است.
نظام طب، كشاورزى، دامدارى همه و همه روى اين اصل عقلى (حذف موجود خطرناك و مزاحم) بنا شده زيرا مىبينيم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مىكنند، و يا به خاطر نمو گياه شاخههاى مضر و مزاحم را مىبرند، كسانى كه كشتن قاتل را فقدان فرد ديگرى مىدانند تنها ديد انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگيرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربيت ساير افراد دارد در گفتار خود تجديد نظر مىكنند، از بين بردن اين افراد خونريز در اجتماع همانند قطع كردن و از بين بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد، و ناگفته پيدا است كه تا كنون هيچ كس به قطع شاخهها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نكرده است، اين در مورد ايراد اول.
در مورد ايراد دوم بايد توجه داشت كه اصولا تشريع قصاص هيچ گونه ارتباطى با مساله انتقامجويى ندارد، زيرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر يك مساله شخصى است، در حالى كه قصاص به منظور پيشگيرى از تكرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهى و حمايت از ساير افراد بىگناه مىباشد.
در مورد ايراد سوم كه قاتل حتما مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممكن نيست چنين جنايتى سر بزند، بايد گفت: در بعضى موارد اين سخن صحيح است و اسلام هم در چنين صورتهايى براى قاتل ديوانه يا مثل آن حكم قصاص نياورده است، اما نمىتوان مريض بودن قاتل را به عنوان يك قانون و راه عذر عرضه داشت، زيرا فسادى كه اين طرح به بار مىآورد و جراتى كه به جنايتكاران اجتماع مىدهد براى هيچ كس قابل ترديد نيست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحيح باشد در مورد تمام متجاوزان و كسانى كه به حقوق ديگران تعدى مىكنند نيز بايد صحيح باشد، زيرا آدمى كه داراى سلامت كامل عقل است هرگز بديگران تجاوز نمىكند، و به اين ترتيب تمام قوانين جزائى را بايد از ميان برداشت، و همه متعديان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بيمارستانهاى روانى روانه كرد.
اما اين كه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمىپذيرد و قصاص تنها در اجتماعات قديم نقشى داشته اما الان قصاص را حكمى خلاف وجدان مىدانند كه بايد حذف شود پاسخ آن يك جمله است و آن اين كه:
ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناك جنايات در دنياى امروز و آمار كشتارهاى ميدان هاى نبرد و غير آن ادعاى بىارزشى است، و به خيال بافى شبيه تر است، و به فرض كه چنين دنيايى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در كنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نكرده است، مسلما در چنان محيطى خود مردم ترجيح خواهند داد كه قاتل را عفو كنند، اما در دنياى كنونى كه جناياتش تحت لفافههاى گوناگون قطعا از گذشته بيشتر و وحشيانهتر است حذف اين قانون جز اين كه دامنه جنايات را گسترش دهد اثرى ندارد.
و در مورد ايراد پنجم بايد توجه داشت كه هدف از قصاص همان طور كه قرآن تصريح مىكند حفظ حيات عمومى اجتماع و پيشگيرى از تكرار قتل و جنايات است، مسلما زندان نمىتواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آن هم زندان هاى كنونى كه وضع آن از بسيارى از منازل جنايت كاران بهتر است) و به همين دليل در كشورهايى كه حكم اعدام لغو شده در مدت كوتاهى آمار قتل و جنايت فزونى گرفته، به خصوص اگر حكم زندانى افراد- طبق معمول- در معرض بخشودگى باشد كه در اين صورت جنايت كاران با فكرى آسودهتر و خيالى راحتتر دست به جنايت مىزنند.
3- آيا خون مرد رنگينتر است؟
ممكن است بعضى ايراد كنند كه در آيات قصاص دستور داده شده كه نبايد" مرد" بخاطر قتل" زن" مورد قصاص قرار گيرد، مگر خون مرد از خون زن رنگينتر است؟ چرا مرد جنايتكار بخاطر كشتن زن و ريختن خون ناحق از انسان هايى كه بيش از نصف جمعيت روى زمين را تشكيل مىدهند قصاص نشود؟!
در پاسخ بايد گفت: مفهوم آيه اين نيست كه مردم نبايد در برابر زن قصاص شود بلكه همان طور كه در فقه اسلام مشروحا بيان شده اولياى زن مقتول مىتوانند مرد جنايت كار را به قصاص برسانند به شرط آنكه نصف مبلغ ديه را بپردازند.
به عبارت ديگر: منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قيد و شرط است ولى با پرداخت نصف ديه، كشتن او جايز است.
و لازم به توضيح نيست كه پرداخت مبلغ مزبور براى اجراى قصاص نه بخاطر اين است كه زن از مرتبه انسانيت دورتر است و يا خون او كمرنگ تر از خون مرد است، اين توهّمى است كاملا بيجا و غير منطقى كه شايد لفظ و تعبير" خونبها" ريشه اين توهم شده است، پرداخت نصف ديه تنها بخاطر جبران خسارتى است كه از قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مىشود (دقت كنيد).
توضيح اين كه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مىشوند و با فعاليتهاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش در مىآورند، بنا بر اين تفاوت ميان از بين رفتن" مرد" و" زن" از نظر اقتصادى و جنبههاى مالى بر كسى پوشيده نيست كه اگر اين تفاوت مراعات نشود خسارت بىدليلى به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بىگناه او وارد مىشود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، كه به يك خانواده مىخورد جلوگيرى نموده است اسلام هرگز اجازه نمىدهد كه به بهانه لفظ" تساوى" حقوق افراد ديگرى مانند فرزندان شخصى كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد.
البته ممكن است زنانى براى خانواده خود، نانآورتر از مردان باشند، ولى مىدانيم احكام و قوانين بر محور افراد دور نمىزند بلكه كل مردان را با كل زنان بايد سنجيد (دقت كنيد).
4- نكته ديگرى كه در آيه جلب توجه مىكند و از لفظ" من اخيه" استفاده مىشود اين است كه قرآن رشته برادرى را ميان مسلمانان به قدرى مستحكم مىداند كه حتى بعد از ريختن خون ناحق باز برقرار است، لذا براى تحريك عواطف اولياى مقتول آنها را برادران قاتل معرفى مىكند و آنان را با اين تعبير به عفو و مدارا تشويق مىكند، و اين عجيب و جالب است.
البته اين در مورد كسانى است كه بر اثر هيجان احساسات و خشم و مانند آن دست به چنين گناه عظيمى زدهاند و از كار خود نيز پشيمانند، اما جنايت كارانى كه به جنايت خود افتخار مىكنند و از آن ندامت و پشيمانى ندارند نه شايسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!(تفسير نمونه، ج1، ص:603- 613)
جناب B-neshan، من خودم در حال شک به سمت انکار هستم. ولی این عبارت شما از نظر من اغراقه!!! آخه چرا اگه افراط تفریط هندی نداشته باشیم زندگی به دلمون نمیچسبه!
اگر شما و من مطمئن اینطوری فکر میکردیم الان اینجا نبودیم! یک حد وسطی هم هست. چه اشکالی داره که بگیم هم چیزهای خوب داره هم بد. در موردش مطمئن نیستیم.
چون هرکسی با توجه به شعورش یه درکی از قران داره و اون درک رو تو دو کلمه خلاصه میکنه....
.
.
.
[SPOILER]اما ترامادول رو اگر سوای این بگیریم که یه مخدره و شعور و عقل رو از ادم میگیره...
و این جمله ی شما یه توهین به مسلموناست [/SPOILER]
میشه گفت فعلا و تو جامعه ی الان....این کلمه خیلی معنی ها داره و در کل چیزهای جالبی رو تداعی نمیکنه برای ادم...
رو همین اساسم فک نمیکنم واژه ی خوبی برای این سایت به کار بردین....
ایمان ، عملکرد
2کلمه که نمیشه6کلمه میگم:
الله.محمد.علی.فاطمه .حسن.حسین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
الله اکبر
لبیک یا مهدی
و من الله التوفیق
متاسفانه با اینکه قران پر از معنویات هست هیچکس حتی لایش را باز نمیکند
توحید و تسلیم ! همین و بس
تسلیم یا قتل
یا الله
سخن خدا
جناب وایسلی گرامی، به نظر میرسه باز از جاده انصاف کمی دور شدی!
شاید بشه گفت: تسلیم یا عذاب
نه دور نشدم. بعد از خوندن قرآن نتیجه ای که گرفتم این بود ولی شاید بهتر بود می گفتم: تسلیم یا قتل و سپس عذاب. ولی بیشتر از دو کلمه می شد :khandeh!: با تسلیم یا عذاب هم موافقم البته.
قتل برای اون دسته ای در نظر گرفته شده که اگر تسلیم نشوند خود قاتل خواهند بود.
یعنی به اصطلاح موشک جواب موشک. اینها به مردم میگویند تسلیم یا قتل. خدا هم به ایشان میگوید تسلیم یا قتل
امام خمینی رحمه الله علیه قرآن کریم را بزرگترین دستور زندگی مادی و معنوی میدانستند.
سلام
از کجای قران چنین نتیجه ای گرفتید برادر انکه واجب القتل است کافر حربی است یعنی اگر او را نکشید او شما را میکشد و الا سایر کفار همواره زیر پرچم اسلام با ازادی زندگی کرده و میکنند .
با صلوات بر محمد وآل محمد
جناب وایسلی گوجا شما با عینک بد بینی و بدون علم به قرآن نگاه کرده اید، با یک جستجوی سطحی اگر به قرآن کریم نظر کنید می بینید که ماده رحمت 563 مرتبه در قرآن کریم آمده است،که به دو مورد آن اشاره می گردد:
1ـ هذا بَصائِرُ لِلنَّاسِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ (جاثیه ـ 20)
این (كتاب) براى مردم، وسیله ى بصیرت و هدایت و براى اهل یقین، مایه ى رحمت است.
2ـ وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لِتَسْكُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (قصص ـ 73)
و از رحمت اوست كه براى شما شب و روز را قرار داد تا در آن آرامش یابید و از فضل او (روزى خود را) بجویید، و باشد كه شكر گزارید.
با صلوات بر محمد وآل محمد
امّا در مورد اینکه قرآن کریم را با وصف قتل توصیف کرده اید، باید گوشزد کنم که دید گاه قرآن در این زمینه این گونه است :
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ (178) وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (179)
ترجمه:
178- اى افرادى كه ايمان آوردهايد! حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است، آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن، پس اگر كسى از ناحيه برادر (دينى) خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص او تبديل به خونبها گردد) بايد از راه پسنديده پيروى كند (و در طرز پرداخت ديه، حال پرداخت كننده را در نظر بگيرد) و قاتل نيز به نيكى ديه را به ولى مقتول بپردازد (و در آن مسامحه نكند) اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگار شما و كسى كه بعد از آن تجاوز كند عذاب دردناكى خواهد داشت.
179- و براى شما در قصاص حيات و زندگى است اى صاحبان خرد، تا شما تقوى پيشه كنيد.
شان نزول:
عادت عرب جاهلى بر اين بود كه اگر كسى از قبيله آنها كشته مىشد تصميم مىگرفتند تا آنجا كه قدرت دارند از قبيله قاتل بكشند، و اين فكر تا آنجا پيش رفته بود كه حاضر بودند به خاطر كشته شدن يك فرد تمام طائفه قاتل را نابود كنند آيه فوق نازل شد و حكم عادلانه قصاص را بيان كرد.
اين حكم اسلامى، در واقع حد وسطى بود ميان دو حكم مختلف كه در آن زمان وجود داشت بعضى قصاص را لازم مىدانستند و چيزى جز آن را مجاز نمىشمردند و بعضى تنها ديه را لازم مىشمردند، اسلام قصاص را در صورت عدم رضايت اولياى مقتول، و ديه را به هنگام رضايت طرفين قرار داد.
تفسير:
قصاص مايه حيات شما است!
از اين آيات به بعد يك سلسله از احكام اسلامى مطرح مىشود و آيات گذشته را كه تحت عنوان" بر و نيكوكارى" بود و بخش مهمى از برنامههاى اسلام را شرح مىداد تكميل مىكند.
نخست از مساله حفظ احترام خونها كه مساله فوق العاده مهمى در روابط اجتماعى است آغاز مىكند، و خط بطلان بر آداب و سنن جاهلى مىكشد، مؤمنان را مخاطب قرار داده چنين مىگويد:
" اى كسانى كه ايمان آوردهايد حكم قصاص در مورد كشتگان بر شما نوشته شده است" (يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصاصُ فِي الْقَتْلى).
" قصاص" از ماده" قص" (بر وزن سد) به معنى جستجو و پىگيرى از آثار چيزى است و هر امرى كه پشت سر هم آيد عرب آن را" قصه" مىگويد و از آنجا كه" قصاص" قتلى است كه پشت سر قتل ديگرى قرار مىگيرد اين واژه در مورد آن به كار رفته است.
همان گونه كه در شان نزول اشاره شد اين آيات در مقام تعديل زيادهرويهاى است كه در جاهليت در مورد قتل نفس انجام مىگرفت، و با انتخاب واژه قصاص نشان مىدهد كه اولياء مقتول حق دارند نسبت به قاتل همان را انجام دهند كه او مرتكب شده.
ولى به اين مقدار قناعت نكرده در دنباله آيه مساله مساوات را با صراحت بيشتر مطرح مىكند و مىگويد:" آزاد در برابر آزاد، برده در برابر برده، و زن در برابر زن" (الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الْأُنْثى بِالْأُنْثى).
به خواست خدا توضيح خواهيم داد كه اين مساله دليل بر برترى خون مرد نسبت به زن نيست و مرد قاتل را نيز مىتوان (با شرائطى) در برابر زن مقتول قصاص كرد.
سپس براى اين كه روشن شود كه مساله قصاص حقى براى اولياى مقتول است و هرگز يك حكم الزامى نيست، و اگر مايل باشند مىتوانند قاتل را ببخشند و خونبها بگيرند، يا اصلا خونبها هم نگيرند، اضافه مىكند:" اگر كسى از ناحيه برادر دينى خود مورد عفو قرار گيرد (و حكم قصاص با رضايت طرفين تبديل به خونبها گردد) بايد از روش پسنديدهاى پيروى كند (و براى پرداخت ديه طرف را در فشار نگذارد) و او هم در پرداختن ديه كوتاهى نكند" (فَمَنْ عُفِيَ لَهُ مِنْ أَخِيهِ شَيْءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ).
به اين ترتيب از يك سو به اولياى مقتول توصيه مىكند كه اگر از قصاص صرفنظر كردهايد در گرفتن خونبها زياده روى نكنيد و به طرز شايسته با توجه به مبلغ عادلانهاى كه اسلام قرار داده و در اقساطى كه طرف، قدرت پرداخت آن را دارد از او بگيريد.
و از سوى ديگر با جمله و أَداءٌ إِلَيْهِ بِإِحْسانٍ به قاتل نيز توصيه مىكند كه در پرداخت خونبها روش صحيحى در پيش گيرد و بدهى خود را بدون مسامحه بطور كامل و به موقع اداء نمايد. و به اين صورت وظيفه و برنامه هر يك از دو طرف را مشخص كرده است.
در پايان آيه براى تاكيد و توجه دادن به اين امر كه تجاوز از حد از ناحيه هر كس بوده باشد مجازات شديد دارد مىگويد:" اين تخفيف و رحمتى است از ناحيه پروردگارتان، و كسى كه بعد از آن از حد خود تجاوز كند عذاب دردناكى در انتظار او است" (ذلِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ).
اين دستور عادلانه" قصاص" و" عفو" كه يك مجموعه كاملا انسانى و منطقى را تشكيل مىدهد از يك سو روش فاسد عصر جاهليت را كه هيچ گونه برابرى در قصاص قائل نبودند و هم چون دژخيمان عصر فضا گاه در برابر يك نفر صدها نفر را به خاك و خون مىكشيدند محكوم مىكند.
و از سوى ديگر راه عفو را به روى مردم نمىبندد، در عين حال احترام خون را نيز كاهش نمىدهد و قاتلان را جسور نمىسازد، و از سوى سوم مىگويد بعد از برنامه عفو و گرفتن خونبها هيچ يك از طرفين حق تعدى ندارند، بر خلاف اقوام جاهلى كه اولياى مقتول گاهى بعد از عفو و حتى گرفتن خونبها قاتل را مىكشتند!.
آيه بعد با يك عبارت كوتاه و بسيار پر معنى پاسخ بسيارى از سؤالات را در زمينه مساله قصاص بازگو مىكند و مىگويد:" اى خردمندان! قصاص براى شما مايه حيات و زندگى است، باشد كه تقوا پيشه كنيد" (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ).
اين آيه كه از ده كلمه تركيب شده، و در نهايت فصاحت و بلاغت است آن چنان جالب است كه به صورت يك شعار اسلامى در اذهان همگان نقش بسته، و به خوبى نشان مىدهد كه قصاص اسلامى به هيچ وجه جنبه انتقامجويى ندارد بلكه دريچهاى است به سوى حيات و زندگى انسانها.
از يك سو ضامن حيات جامعه است، زيرا اگر حكم قصاص به هيچ وجه وجود نداشت و افراد سنگدل احساس امنيت مىكردند جان مردم بىگناه به خطر مىافتاد همان گونه كه در كشورهايى كه حكم قصاص به كلى لغو شده آمار قتل و جنايت به سرعت بالا رفته است.
و از سوى ديگر مايه حيات قاتل است چرا كه او را از فكر آدمكشى تا حد زيادى باز مىدارد و كنترل مىكند.
و از سوى سوم به خاطر لزوم تساوى و برابرى جلو قتلهاى پى در پى را مىگيرد و به سنتهاى جاهلى كه گاه يك قتل مايه چند قتل و آن نيز به نوبه خود مايه قتلهاى بيشترى مىشد پايان مىدهد، و از اين راه نيز مايه حيات جامعه است.
و با توجه به اين كه حكم قصاص مشروط به عدم عفو است نيز دريچه ديگرى به حيات و زندگى گشوده مىشود.
جمله لعلكم تتقون كه هشدارى است براى پرهيز از هر گونه تعدى و تجاوز اين حكم حكيمانه اسلامى را تكميل مىكند.
نكتهها:
1- قصاص و عفو يك مجموعه عادلانه
اسلام كه در هر مورد مسائل را با واقعبينى و بررسى همه جانبه دنبال مىكند، در مساله خون بىگناهان نيز حق مطلب را دور از هر گونه تندروى و كندروى بيان داشته است، نه هم چون آئين تحريف شده يهود فقط تكيه بر قصاص مىكند و نه مانند مسيحيت كنونى فقط راه عفو يا ديه را به پيروان خود توصيه مىنمايد، چرا كه دومى مايه جرئت است و اولى عامل خشونت و انتقامجويى.
فرض كنيد قاتل و مقتول با هم برادر و يا سابقه دوستى و پيوند اجتماعى داشته باشند، در اين صورت اجبار كردن به قصاص داغ تازهاى بر اولياى مقتول مىگذارد، و مخصوصا در مورد افرادى كه سرشار از عواطف انسانى باشند اجبار كردن بر قصاص خود زجر و شكنجه ديگرى براى آنها محسوب مىشود، در حالى كه محدود ساختن حكم به روش عفو و ديه نيز افراد جنايت كار را جرىتر مىكند.
لذا حكم اصلى را قصاص قرار داده، و براى تعديل آن حكم عفو را در كنار اين حكم ذكر كرده است. به عبارت روشنتر اولياء مقتول حق دارند در برابر قاتل يكى از سه حكم را اجراء كنند:
1- قصاص كردن.
2- عفو كردن بدون گرفتن خونبها.
3- عفو كردن با گرفتن خونبها (البته در اين صورت موافقت قاتل نيز شرط است).
2- آيا قصاص بر خلاف عقل و عواطف انسانى است؟
گروهى كه بدون تامل، بعضى از مسائل جزائى اسلام را مورد انتقاد قراردادهاند به خصوص در باره مساله قصاص سر و صدا راه انداخته مىگويند:
1- جنايتى كه قاتل مرتكب شده بيش از اين نيست كه انسانى را از بين برده است، ولى شما به هنگام قصاص همين عمل را تكرار مىكنيد!.
2- قصاص جز انتقامجويى و قساوت نيست، اين صفت ناپسند را بايد با تربيت صحيح از ميان مردم برداشت، در حالى كه طرفداران قصاص هر روز به اين صفت ناپسند انتقامجويى روح تازهاى مىدمند!
3- آدم كشى گناهى نيست كه از اشخاص عادى يا سالم سرزند، حتما قاتل از نظر روانى مبتلا به بيمارى است، و بايد معالجه شود، و قصاص دواى چنين بيمارانى نمىتواند باشد.
4- مسائلى كه مربوط به نظام اجتماعى است بايد دوش به دوش اجتماع رشد كند، بنا بر اين قانونى كه در هزار و چهارصد سال پيش از اين پياده مىشده نبايد در اجتماع امروز عملى شود!
5- آيا بهتر نيست به جاى قصاص، قاتلان را زندانى كنيم و با كار اجبارى از وجود آنها به نفع اجتماع استفاده نمائيم با اين عمل هم اجتماع از شر آنان محفوظ مىماند، و هم از وجود آنها حتى المقدور استفاده مىشود.
اينها خلاصه اعتراضاتى است كه پيرامون مساله قصاص مطرح مىشود.
پاسخ
دقت در آيات قصاص در قرآن مجيد جواب اين اشكالات را روشن مىسازد (وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ).
زيرا از بين بردن افراد مزاحم و خطرناك گاه بهترين وسيله براى رشد و تكامل اجتماع است، و چون در اينگونه موارد مساله قصاص ضامن حيات و ادامه بقا مىباشد شايد از اين رو قصاص به عنوان غريزه در نهاد انسان گذارده شده است.
نظام طب، كشاورزى، دامدارى همه و همه روى اين اصل عقلى (حذف موجود خطرناك و مزاحم) بنا شده زيرا مىبينيم به خاطر حفظ بدن، عضو فاسد را قطع مىكنند، و يا به خاطر نمو گياه شاخههاى مضر و مزاحم را مىبرند، كسانى كه كشتن قاتل را فقدان فرد ديگرى مىدانند تنها ديد انفرادى دارند، اگر صلاح اجتماع را در نظر بگيرند و بدانند اجراى قصاص چه نقشى در حفاظت و تربيت ساير افراد دارد در گفتار خود تجديد نظر مىكنند، از بين بردن اين افراد خونريز در اجتماع همانند قطع كردن و از بين بردن عضو و شاخه مزاحم و مضر است كه به حكم عقل بايد آن را قطع كرد، و ناگفته پيدا است كه تا كنون هيچ كس به قطع شاخهها و عضوهاى فاسد و مضر اعتراض نكرده است، اين در مورد ايراد اول.
در مورد ايراد دوم بايد توجه داشت كه اصولا تشريع قصاص هيچ گونه ارتباطى با مساله انتقامجويى ندارد، زيرا انتقام به معنى فرونشاندن آتش غضب به خاطر يك مساله شخصى است، در حالى كه قصاص به منظور پيشگيرى از تكرار ظلم و ستم بر اجتماع است و هدف آن عدالت خواهى و حمايت از ساير افراد بىگناه مىباشد.
در مورد ايراد سوم كه قاتل حتما مبتلا به مرض روانى است و از اشخاص عادى ممكن نيست چنين جنايتى سر بزند، بايد گفت: در بعضى موارد اين سخن صحيح است و اسلام هم در چنين صورتهايى براى قاتل ديوانه يا مثل آن حكم قصاص نياورده است، اما نمىتوان مريض بودن قاتل را به عنوان يك قانون و راه عذر عرضه داشت، زيرا فسادى كه اين طرح به بار مىآورد و جراتى كه به جنايتكاران اجتماع مىدهد براى هيچ كس قابل ترديد نيست، و اگر استدلال در مورد قاتل صحيح باشد در مورد تمام متجاوزان و كسانى كه به حقوق ديگران تعدى مىكنند نيز بايد صحيح باشد، زيرا آدمى كه داراى سلامت كامل عقل است هرگز بديگران تجاوز نمىكند، و به اين ترتيب تمام قوانين جزائى را بايد از ميان برداشت، و همه متعديان و متجاوزان را به جاى زندان و مجازات به بيمارستانهاى روانى روانه كرد.
اما اين كه: رشد اجتماع قانون قصاص را نمىپذيرد و قصاص تنها در اجتماعات قديم نقشى داشته اما الان قصاص را حكمى خلاف وجدان مىدانند كه بايد حذف شود پاسخ آن يك جمله است و آن اين كه:
ادعاى مزبور در برابر توسعه وحشتناك جنايات در دنياى امروز و آمار كشتارهاى ميدان هاى نبرد و غير آن ادعاى بىارزشى است، و به خيال بافى شبيه تر است، و به فرض كه چنين دنيايى به وجود آمد، اسلام هم قانون عفو را در كنار قصاص گذارده و هرگز قصاص را راه منحصر معرفى نكرده است، مسلما در چنان محيطى خود مردم ترجيح خواهند داد كه قاتل را عفو كنند، اما در دنياى كنونى كه جناياتش تحت لفافههاى گوناگون قطعا از گذشته بيشتر و وحشيانهتر است حذف اين قانون جز اين كه دامنه جنايات را گسترش دهد اثرى ندارد.
و در مورد ايراد پنجم بايد توجه داشت كه هدف از قصاص همان طور كه قرآن تصريح مىكند حفظ حيات عمومى اجتماع و پيشگيرى از تكرار قتل و جنايات است، مسلما زندان نمىتواند اثر قابل توجهى داشته باشد (آن هم زندان هاى كنونى كه وضع آن از بسيارى از منازل جنايت كاران بهتر است) و به همين دليل در كشورهايى كه حكم اعدام لغو شده در مدت كوتاهى آمار قتل و جنايت فزونى گرفته، به خصوص اگر حكم زندانى افراد- طبق معمول- در معرض بخشودگى باشد كه در اين صورت جنايت كاران با فكرى آسودهتر و خيالى راحتتر دست به جنايت مىزنند.
3- آيا خون مرد رنگينتر است؟
ممكن است بعضى ايراد كنند كه در آيات قصاص دستور داده شده كه نبايد" مرد" بخاطر قتل" زن" مورد قصاص قرار گيرد، مگر خون مرد از خون زن رنگينتر است؟ چرا مرد جنايتكار بخاطر كشتن زن و ريختن خون ناحق از انسان هايى كه بيش از نصف جمعيت روى زمين را تشكيل مىدهند قصاص نشود؟!
در پاسخ بايد گفت: مفهوم آيه اين نيست كه مردم نبايد در برابر زن قصاص شود بلكه همان طور كه در فقه اسلام مشروحا بيان شده اولياى زن مقتول مىتوانند مرد جنايت كار را به قصاص برسانند به شرط آنكه نصف مبلغ ديه را بپردازند.
به عبارت ديگر: منظور از عدم قصاص مرد در برابر قتل زن، قصاص بدون قيد و شرط است ولى با پرداخت نصف ديه، كشتن او جايز است.
و لازم به توضيح نيست كه پرداخت مبلغ مزبور براى اجراى قصاص نه بخاطر اين است كه زن از مرتبه انسانيت دورتر است و يا خون او كمرنگ تر از خون مرد است، اين توهّمى است كاملا بيجا و غير منطقى كه شايد لفظ و تعبير" خونبها" ريشه اين توهم شده است، پرداخت نصف ديه تنها بخاطر جبران خسارتى است كه از قصاص گرفتن از مرد متوجه خانواده او مىشود (دقت كنيد).
توضيح اين كه: مردان غالبا در خانواده عضو مؤثر اقتصادى هستند و مخارج خانواده را متحمل مىشوند و با فعاليتهاى اقتصادى خود چرخ زندگى خانواده را به گردش در مىآورند، بنا بر اين تفاوت ميان از بين رفتن" مرد" و" زن" از نظر اقتصادى و جنبههاى مالى بر كسى پوشيده نيست كه اگر اين تفاوت مراعات نشود خسارت بىدليلى به بازماندگان مرد مقتول و فرزندان بىگناه او وارد مىشود، لذا اسلام با قانون پرداخت نصف مبلغ در مورد قصاص مرد رعايت حقوق همه افراد را كرده و از اين خلاء اقتصادى و ضربه نابخشودنى، كه به يك خانواده مىخورد جلوگيرى نموده است اسلام هرگز اجازه نمىدهد كه به بهانه لفظ" تساوى" حقوق افراد ديگرى مانند فرزندان شخصى كه مورد قصاص قرار گرفته پايمال گردد.
البته ممكن است زنانى براى خانواده خود، نانآورتر از مردان باشند، ولى مىدانيم احكام و قوانين بر محور افراد دور نمىزند بلكه كل مردان را با كل زنان بايد سنجيد (دقت كنيد).
4- نكته ديگرى كه در آيه جلب توجه مىكند و از لفظ" من اخيه" استفاده مىشود اين است كه قرآن رشته برادرى را ميان مسلمانان به قدرى مستحكم مىداند كه حتى بعد از ريختن خون ناحق باز برقرار است، لذا براى تحريك عواطف اولياى مقتول آنها را برادران قاتل معرفى مىكند و آنان را با اين تعبير به عفو و مدارا تشويق مىكند، و اين عجيب و جالب است.
البته اين در مورد كسانى است كه بر اثر هيجان احساسات و خشم و مانند آن دست به چنين گناه عظيمى زدهاند و از كار خود نيز پشيمانند، اما جنايت كارانى كه به جنايت خود افتخار مىكنند و از آن ندامت و پشيمانى ندارند نه شايسته نام برادرند و نه مستحق عفو و گذشت!(تفسير نمونه، ج1، ص:603- 613)
سلام بر شما دوست محترم
یا علی.
آنوقت تفسیر هم می طلبد "شاید".
موفق و سر بلند باشید.
یاحق- یا علی
سلام
اگر پاسخ تکراری نباید باشد!
بال پرواز = راه تعالی روح
یاحق-یا علی
و یا " کذالک الله ربی ":Mohabbat:..
آخه چی بگیم که هم حق مطلب ادا بشه هم اخراج نشیم؟؟
------------------------
ترامادولِ* ضعفا
--------------
*ترامادول یک داروست.. مسکن است.
جناب B-neshan، من خودم در حال شک به سمت انکار هستم. ولی این عبارت شما از نظر من اغراقه!!! آخه چرا اگه افراط تفریط هندی نداشته باشیم زندگی به دلمون نمیچسبه!
اگر شما و من مطمئن اینطوری فکر میکردیم الان اینجا نبودیم! یک حد وسطی هم هست. چه اشکالی داره که بگیم هم چیزهای خوب داره هم بد. در موردش مطمئن نیستیم.
فقط سوزنِ ترامادول برای ضعفاست خود ترامادول رو به صورت خوراکی برای اقویا تجویز میشه ..:ok:
با نام خدا
ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ
اين است كتابى كه در [حقانيت] آن هيچ ترديدى نيست [و] مايه هدايت تقواپيشگان است
این جمله تونو چند بار تو چند تاپیک خوندم....
میشه بپرسم هدف از تکرارش چی میتونه باشه...؟ افتخار...؟
به نظرم خیلی جمله ی خنده داریه... نکنه به خاطر همین جنبه ی طنزش دوست دارین همه جا عنوانش کنین...؟؟
------------------------
ترامادولِ* ضعفا
--------------
*ترامادول یک داروست.. مسکن است.
کاری به دوکلمه ی خلاصتون ندارم...
چون هرکسی با توجه به شعورش یه درکی از قران داره و اون درک رو تو دو کلمه خلاصه میکنه....
.
.
.
[SPOILER]اما ترامادول رو اگر سوای این بگیریم که یه مخدره و شعور و عقل رو از ادم میگیره...
و این جمله ی شما یه توهین به مسلموناست [/SPOILER]
میشه گفت فعلا و تو جامعه ی الان....این کلمه خیلی معنی ها داره و در کل چیزهای جالبی رو تداعی نمیکنه برای ادم...
رو همین اساسم فک نمیکنم واژه ی خوبی برای این سایت به کار بردین....