شاگردى از معلمش پرسيد: آقا، سعدى شيرازى در چه سالى فوت كرد؟ معلم گفت : مرگ سعدى در سالهاى 690 تا 694 هجرى قمرى اتفاق افتاده است . شاگرد گفت : معلوم مى شود آن بيچاره چهار سال تمام جان مى كنده است .[/TD]
[/TR]
مردان علم در ميدان عمل (جلد پنجم )،مؤلف : سيد نعمت الله حسينى
روزی فردی داخل مجلس امیری گردید، و در حضور امیر یك طبق شیرینی بود.امیر به خدمتكارش گفت:یك عدد شیرینی به او بدهید.آن فرد چون شیرینی را خورد گفت:ای امیر، پروردگار متعال در سوره یس فرمود:فارسلنا الیهم اثنین امیر دستور داد یك عدد دیگر به او دادند.چون خورد گفت:ای امیر خدا میفرماید :«فعزّزنا بثالث» امیر گفت: یكی دیگر به او بدهند.چون خورد گفت:ای امیر خدا میفرماید:«فخذا اربعة منّ الطّیر».امیر گفت یكی دیگر به او دادند.
چون خورد گفت:ای امیر خدا میفرماید:«فخذوا اربعة منّ الطّیر»،امیر گفت: یكی دیگر به او دادند.گفت خدا میفرماید:«خمسة سادسهم كلبهم».یكی دیگر به او دادند.گفت: خدا میفرماید:«انّا خلقنا السّموات و الارض فی ستّة ایّام».یكی دیگر به او دادند گفت:خدا میفرماید:«سبع سموات طباقاً» یكی دیگر به او دادند. گفت: خدا میفرماید:«ثمانیة ازواج».یكی دیگر به او دادند. گفت: خدا میفرماید :«تسعة رهطٍ».یكی دیگر به او دادند. گفت: خدا میفرماید:«تلك عشرة كاملة».باز یكی به او دادند گفت: خدا می فرماید:«احد عشر كوكباً».باز یكی دیگر به او دادند گفت: خدا می فرماید:«انّ عدّة الشّهور عندالله اثنی عشر شهراً» یكی ديگر او دادند گفت: خدا می فرماید:«ان یكن منكم عشرون صابرون»،هشت عدد دیگر نیز به او دادند. گفت:خدا بعد از آن میفرماید:«یغلب مأتین».پس امیر دستور داد شیرینی را با طبقش پیش او گذاشتند. گفت:ای امیر اگر چنین دستور نمیدادی هر آینه آن آیه شریفه را میخواندم كه خدا میفرماید:«فارسلنا الی مأة الف او یزیدون» امیر گفت:مرحبا به هوش و ذكاوت تو، چه بسیار خوشدل شدم از كلمات تو كه از قرآن كریم بیان داشتید.
[FONT=Times New Roman]زنی به رسول خدا (ص) گفت : مرا سوار اسبی کنید تا به مقصد برسم. حضرت فرمودند : تو را سوار بچه اسب می کنم ! زن گفت : بچه اسب که نمی تواند مرا حمل کند و به مقصد برساند . پیامبر اکرم فرمود: هر اسبی بچه اسب دیگری است. [FONT=Times New Roman]
[FONT=Times New Roman]فیض کاشانی ، شنیدنی های تاریخ
سارقی کلاه فردی را ربوده و فرار کرد.آن مرد به گورستان رفت و آن جا نشت . مردم گفتند: آن مرد کلاه تو را به طرف باغ برد تو جرا در قبرستان نشسته ای ؟ گفت : بالاخره گذرش به این جا خواهد افتاد.
همسایه (اصمعی) از او چند درهم قرض کرد. روزی اصمعی به او گفت : آیا به یاد قرضت هستی؟ همسایه جواب داد: بله آیا تو به من اطمینان نداری؟ اصمعی گفت: چرا مطمئنم ، اما مگر نشنیدهای که حضرت ابراهیم علیهالسلام به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: «اَوَ لَم تومِن ، مگر ایمان نیاوردهای) و ابراهیم علیهالسلام پاسخ داد: (بَلی وَلکِن لِیَطمئنَّ قَلبی ؛ چرا ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.)
مردی از روی شکایت به رفیقش میگفت: بدبختی را میبینی، هفتاد سال است به زحمت شکم، گرفتارم. هفتاد سال است که به زحمت کار میکنم و تمام زحمت مرا شکم میخورد. رفیق مرد که لطیفی حاضر جواب بود گفت: خوب میتوانید برای رعایت عدالت چندی قرار بگذارید؛ شکم کار کند و شما بخورید
ساده دلی نزدیک به مرگ بود، گفت: بگردید ببینید کفن کهنه پیدا می کنید؟
گفتند: برای چه؟
گفت: برای آن که پس از مرگ مرا در آن بپییچند و در گور بگذارند.
گفتند: به چه دلیل؟
گفت: وقتی نکیر و منکر بیایند و کفن کهنه را ببینند، گمان می کنند که این مرده قدیمی است و دیگر سؤال و جواب نمی کنند
روزی میرداماد و شیخ بهایی؛ بهمراه یکی از شاهان صفوی، سوار بر اسب، از شهر خارج شدند. میرداماد، برخلاف شیخ بهایی، تنومند بود و به همین جهت، اسب میرداماد آهسته تر حرکت میکرد؛ در نتیجه بین او و شیخ بهایی، فاصله افتاد. شاه صفوی برای آزمایش دوستی و صمیمیت آن دو، نخست نزد میرداماد رفت و گفت: شیخ بهایی جلوتر از ما حرکت میکند، معلوم است به ما اعتنا نمیکند و فرد مغروری است! میرداماد در جواب فرمود: این طور نیست؛ بلکه علتش این است که آن اسب از اینکه عالمی مانند او را حمل میکند به وجد آمده و به سرعت حرکت میکند.
آنگاه شاه خود را به شیخ بهایی رساند و به او گفت: میرداماد از ما عقب تر است؛ مثل اینکه به ما اعتنا نمیکند یا خودش را از شما بالاتر میپندارد! شیخ بهایی فرمود: آن اسب که آرام تر حرکت میکند و عقب مانده، حق دارد؛ زیرا دریایی از علم را حمل میکند. و سپس در اوصاف میرداماد صحبت هایی کرد؛ شاه عباس صفوی از خلوص و تواضع این دو دانشمند، شگفت زده شد و آنان را ستود.
نمیدانم نقل است که نزد ابوحنیفه این حکایت معروف را بیان کردند که: «لَاأدرِی نِصفُ العِلم؛ نمیدانم، نصف علم است.» او گفت: بنابراین واجب است انسان دوبار بگوید: نمیدانم تا علمش کامل گردد. یحیی بن آدم، راوی این حکایت میگوید: تفسیر « لَاأدرِی نِصفُ العِلمِ» آن میباشد که تمام علم عبارتست از «أدرِی وَلَاأدرِی؛ میدانم و نمیدانم» پس یکی از این دو تا نصف علم خواهد بود.
نقل است علامه مجلسی، در کنار کتابخانه اش، تعداد فراوانی سفره آماده کرده بود. هر کس کتابی از او امانت میگرفت؛ سفره ای نیز به همراه کتاب به او میبخشید و سفارش میکرد: وقت غذا خوردن، از سفره استفاده کن و کتاب را سفره مساز!
[h=1]از «لطیفه های اسلامی»[/h]
این مجموعه، منتخبی از جذابترین و شیرینترین لطیفهها و طنزنوشتههای فرهنگ و تمدن اسلامی است كه با رجوع به كُتب اصیل و منابع گوناگون فرهنگ و ادب اسلامی گردآوری شده است.
در گردآوری و انتخاب این لطیفهها علاوه بر در نظر گرفتن محتوای سالم و سازنده، داشتن مضمونی جذّاب و شیرین یكی از اركان گزینشِ نویسنده بوده است.
در بخشی از مقدمهی این كتاب آمده است:
مزاح و شوخی یكی از لوازم زندگی اجتماعی و داشتن ارتباطهای سالم است، كه میتواند سختیها و آلام زندگی را سبك ساخته و با به وجود آوردن محیطی فرحبخش، گرد و غبارِ كینهها و كدورتها را از رابطهها برطرف سازد.
در همین راستا موضوعِ مهمِ طنز و لطیفه نیز به عنوان یكی از مصادیق شوخی و مزاح میتواند به زندگی فردی و اجتماعی ما نشاط بخشیده و در عین حال معارف، حقیقتها و انتقادهایی كه با لسانِ جِدّ، چندان به تبلیغ آنها موفق نخواهیم بود را به دیگران منتقل سازد.
آری عاقلان، در هر شوخی و هزل هم، یك سخن جدی مییابند و از ورای مزاح، به حقایق میرسند، اما غافلان، جدیترین مسایل حیات را هم به بازی میگیرند.
این كتاب در سه فصل تنظیم گردیده است كه لطیفههای آن به شرح زیر است: فصل اول:لطیفههای این فصل، به اصناف و گروههای مختلفی از مردم اختصاص یافته است كه هیچكدام از جهتِ نوعشان دارای صفتِ بدی نیستند. فصل دوم:لطیفههای این فصل به اصناف و گروههایی اختصاص یافته كه دارای صفاتی ناپسند و مذموم میباشند. فصل سوم:لطیفههای این فصل به طنزهای مرتبط به آموزههای دینی اختصاص یافته است.
مراكز پخش: اصفهان:ابتدای خیابان پنج رمضان، كتابفروشی امام خمینی(ره)، تلفن: 3360686(0311) قم:قم، خیابان صفائیه، كوچه بیگدلی، انتشارات وثوق، تلفن: 7735700 (0253) مشهد:كتابآفتاب، تلفن: 2238613-2222204(0511)
معجونى شش ماده اي
انوشيروان نسبت به «بوذرجمهر» خشمگين شد. دستور داد او را در اتاق تاريكى زندانى كنند. چندين روز گذشت، انوشيروان كسى را فرستاده تا از وضع حال او جويا شود. فرستاده انوشيروان، در حالى كه او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسيد: چگونه در اين حالت كه سخت در مضيقه اى، فارغ البال مى باشى؟ بوذرجمهر گفت: من (همه روزه) از معجونى كه از شش ماده تركيب شده است، استفاده مى كنم و اين معجون همان گونه كه مى بينيد، مرا بر سر حال آورده است. فرستاده پرسيد: ممكن است اين معجون را به ما معرفى كنى تا در مشكلات به آن پناه بريم؟ بوذرجمهر در جواب گفت:
ماده اوّل آن «اَلثِّقَةُ بِاللّهِ؛ توكّل بر خداست».
ماده دوّم؛ آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ مى دهد و بى تابى در برابر آن، مشكلى را حل نخواهد كرد.
ماده سوّم؛ صبر و شكيبايى بهترين چيزى است كه در آزمون هاى الهى به كمك انسان مى شتابد.
ماده چهارم؛ اگر صبر نكنم، چه كنم؟ بنابراين با جزع خود را هلاك ننمايم.
ماده پنجم؛ از مشكلى كه من دارم، مصائب مشكل ترى نيز وجود دارد; پس خدا را شكر كه در آن ها گرفتار نشدم!
ماده ششم؛ از ستون به ستون فرج است. اين سخن به انوشيروان رسيد، او را آزاد و گرامى داشت.[1]
1. محدّث قمى، «سفينة البحار» سفينة البحار، واژه صبر.
معجونى شش ماده اي
انوشيروان كسى را فرستاده تا از وضع حال او جويا شود. فرستاده انوشيروان، در حالى كه او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسيد: چگونه در اين حالت كه سخت در مضيقه اى، فارغ البال مى باشى؟ بوذرجمهر گفت: من (همه روزه) از معجونى كه از شش ماده تركيب شده است
سلام و احترام
[SPOILER]اگر صلاح دونستید این پست رو پاک کنین[/SPOILER]
جناب استاد نمی دونم چرا این مطلب رو که خوندم ناخودآگاه یاد مولایم موسی بن جعفر افتادم و خودم پاسخ خودم رو دادم بعد با خودم گفتم که شاید یکی دیگه هم این سوال تو ذهنش پیش اومده باشه برای همین جوابی که خودم به خودم دادم رو هم می نویسم:
آقای بوذرجمهر شما 6 روز توی زندان بودی ولی مولای من 14سال
شما در زندان بودی ولی مولای من در سیاه چاله ها
شما داخل زندان نگرانیت فقط به خانواده و اطرافیانت خلاصه می شد ولی مولای من نگران امت پیغمبر(ص)بود
خلاصه شرمنده استاد
لبخند آمریکایی در بیانات امام خامنه ای | دانلود کلیپ رابطه گرگ و میش
اين شد مذاكره؟!
این کلیپ حالا دیدن دارد!
بيانات در ديدار دانشآموزان در آستانه 13 آبان سال 1388
خندهى تاكتيكى، لبخند و روى خوش تاكتيكى، فقط بچهها و كودكان را فريب ميدهد.
يك ملت بزرگ با اين تجربه، و مسئولين برگزيدهى يك چنين ملتى، اگر فريب بخورند، خيلى بايد سادهلوح باشند؛ يا بايد سادهلوح باشند، يا بايد غرق در هوى و هوس باشند؛ دنبال زندگى راحت و خوش و همراه با عافيت باشند؛ بخواهند با دشمن بسازند.
در كنار مذاكره، تهديد؛ كه اگر مذاكره به اين نتيجهى مطلوب نرسد، پس چنين و چنان! اين شد مذاكره؟! اين همان رابطهى گرگ و ميش است كه امام گفت: رابطهى گرگ و ميش را ما نميخواهيم.
کليدهاي رزق و روزي: اخلاق نيکو، خوش رفتاري با خانواده، نيکي به والدين، نماز، صدقه دادن، نظافت خانه، تعقيبات نماز، رفع نياز مؤمن، صله رحم، سحرخيزي، دائم الوضو بودن، استغفار، خوش زباني، صرفه جويي، امانت داري، تکرار اذان با مؤذن، مدارا با مردم، وضو قبل از غذا، اظهار بي نياز، حق گويي، شکرنعمت، قسم دروغ نخوردن، دعا در حق ديگران، مهماني دادن،
قفلهاي برکت و روزي: بيصبري، قطع رحم، ترک نماز شب، ناسپاسي نعمت، خواب صبحگاهي، گناه کردن، تظاهر به فقر، بدخلقي، درخواست نکردن از فضل خدا، نپرداختن بدهي، پدر و مادر را بانام خواندن، دروغ، ظلم کردن، ولخرجي، خيانت در امانت، سخت گيري به خانواده، رباخوري، نيت گناه، قرآن نخواندن، شغل حرام، عجله درخروج از مسجد، دير وقت از بازار برگشتن، نفرين به پدر و مادر، حرص، بياحترامي به غذا، گوش دادن به موسيقي، رد فقير، کوچک شمردن نعمت ها، خوردن در حالت جنابت، درخواست از ديگران، امر به معروف و نهي از منکر نکردن، دانش آموزي براي خودنمايي و مال دنيا و...
1. ماهنامه خانه خوبان، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، ش57، ص52.
شاپركها (پيامهاي كوتاه و زيرنويسهاي تلويزيوني ويژه برنامه كودك و نوجوان) (كد:1942)
به كوشش: مريم سقلاطوني
تهيه كننده و ناشر: مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما
طراح جلد: محمد خيري
[h=4]نوجوان و شوخي و شادي[/h] خوشحالي و احساس شادي، هديهاي است از سوي خداوند و مقدمهاي براي انجام موفق كارها.
انسانهاي شاد با روحيهاي بالا به نبرد با مشكلات رفته و ميتوانند مسائل زندگي خود را به خوبي مديريت كنند.
برخورداري از نشاط نه تنها منفي نيست، بلكه يك امتياز مثبت براي دارنده آن است.
براي رسيدن به هدف، بايد از راههاي استاندارد، ايمن و بدون مشكل استفاده كنيم.
در مديريت احساسات خودمان، لازم است راه صحيح تأمين هيجانات را شناسايي و از آنها استفاده كنيم.
برخي از لذتها، پيآمدهاي بدي را به دنبال خودش ميكشد.
زماني كه ميتوان با روشهاي صحيح و كمك گرفتن از فكر، نشاط بدون آسيب داشت، چرا كه نه؟
زماني كه قرار است در موقعيت شادي، از خدا دور شويم و خط قرمزها را عبور كنيم، حتماً بعد از آن، سرزنشهاي دروني، ما را رها نخواهد كرد.
زيرپاگذاشتن قانون به بهانه شادي، شادي را از ما ميگيرد.
برخي از لذتهاي موقت، سرزنشهاي درازمدت را با خود به همراه دارند و يك فرد باهوش، مراقبت لازم را در اين باره انجام ميدهد.
به تفريح و خوشحالي سالم نياز داريم ولي بايد اندازهاي براي آن تعيين كنيم تا به كارهاي اصلي ما آسيب نزند.
كساني كه فقط دنبال خوشي و سرگرميهاي رنگارنگ مانند بازيهاي رايانهاي، رفيقبازي و مانند آن باشند، به زودي از خودشان گلايه ميكنند، زيرا نتوانستهاند به هدفهاي خود نزديك شوند.
يكي از بهترين فرمولهاي شادي زندگي كردن، كمك به ديگران براي شاد بودن است.
زماني كه ما تنها به خودمان فكر كنيم و ديگران را فراموش كنيم، شادي واقعي را تجربه نكردهايم.
زماني كه خنده ما با غم و يا اشك شخص ديگري رقم بخورد، باز نميتوانيم خودمان را فريب دهيم. در اين صورت ما شاد نيستيم و تنها نمايش آدمهاي شاد را بازي ميكنيم.
با هم خنديدن درست است و به هم خنديدن نادرست.
با قدري تحمل و تدبير ميتوانيم از زيادهخواهي خودمان جلوگيري كنيم تا نشاط بيشتر و دردسر كمتري را به دست آوريم.
هر قدر شادي و لذت ما از وجود خودمان بجوشد، مثل ارتباط با خدا كه سبب ميشود با تمام وجود احساس آرامش و اطمينان بكنيم، آنگاه عمق شادي هم بيشتر خواهد شد.
هر قدر به خدا نزديكتر شويم، احساس شادابي واقعي و بيشتري را به دست ميآوريم.
يادمان باشد: كه دنيا پر از هيجانات كاذب است كه ميتواند ما را مانند يك ماهي در قلاب خودش گير بيندازد.
يادمان باشد: حرفهايي كه ميزنيم، نماينده شخصيت ما هستند.
آدمهاي شاد و شوخ طبع، اعتماد به نفس خوبي دارند و معمولاً طرفداران زيادي دارند.
يكي از قوانين اصلي شوخي، ميانهروي در اين كار است.
بزرگان ميگويند: شوخي در ميان صحبتها، مانند نمك در ميان غذاست. همانطوري كه نبود نمك غذا را بيمزه ميكند، مصرف زياد آن هم باعث شوري ميشود و كسي از غذاي شور لذت نميبرد.
شوخي زياد، شخصيت جدي براي فرد باقي نميگذارد و در چشم همه او را فردي غيرموفق و بيهدف نمايش ميدهد، ولي شوخي سنجيده و به اندازه ميتواند محبوبيت فرد را افزايش دهد.
براي شوخي كردن نيازمند زمانشناسي مناسب هستيد.
هنگامي كه افراد و فضا مناسب شوخي نباشد، لازم است كنترل بيشتري روي خودمان داشته باشيم.
بعضيها به بهانه خنداندن ديگران حاضرند هر هزينهاي را بپردازند و به همه چيز اهانت كنند تا شايد موفق شوند چند نفر را خوشحال نمايند.
هدف شما نبايد باعث شود از هر شيوهاي استفاده كنيد.
شوخيهاي فيزيكي ممكن است در شرايطي مشكلآفرين باشد. ممكن است شما با اينگونه شوخيها به ديگران آسيب بزنيد و شرمنده آنها شويد.
ما حتي حق نداريم به اسم شوخي، دروغ بگوييم.
شوخي نبايد جوري باشد كه بوي بيادبي و قانونشكني از آن بلند شود.
روحيات دوستان شما با هم تفاوت دارد. شوخي خود را مناسب روحيه دوستتان تنظيم كنيد.
فرد بامزه و باهوش كسي است كه بتواند بدون عوارض و آسيبهاي اخلاقي و معنوي شاد باشد و ديگران را هم بخنداند.
:Gol: فرزندم! با لبخندِ روي لبانت هرجا ميروي شادي آفرين باش.
فرزندم! شاداب بودن بهترين هديه تو به مامان و باباست.
فرزندم! اولين قدم در راه موفقيت داشتن ادب و شاد بودن است.
فرزندم! خانه ما با خندههاي تو شاد ميشه؛ بخند كودكم. خانه پر از شادي را دوست دارم.
فرزندم! من بينهايت شادم چون فرزندي خوب مثل تو دارم.
توپ توپ قلقلك.... بازي كنيم با همديگه.... مثل دوتا شاپرك.
فرزندم! چشمهاي قشنگ تو آسمون دل منه؛ وقتي ميخندي آسمونم پر از ستاره ميشه.
فرزندم! من اون لحظاتي رو دوست دارم كه تو با ذوق برام حرف ميزني و ميخندي.
فرزندم! خانه ما با شادي تو پر از حس و شور و خوشحالي ميشود.
:Gol:مامان و باباها آرزوشون خوشحالي بچه هاشونه؛ شادباش گل باغ زندگيام.
نازنين فرشته كوچولو، وقتي با مهربوني ميخندي خونه پر از پَر فرشته ميشه.
گل باغ زندگيام، وقتي تو ميخندي خونه پر از عطر بهاري ميشه.
باوجود بودن بچهها تو خونمون هميشه يه باغ پر گل داريم.
بچهها نشاط زندگي هستن؛ چه خوب كه ما بابا و مامانها اينقدر خوشبختيم.
دخترگلم! پسر خوبم! وقتي كه ميبوسمت انگار يه گل از باغ بهشت چيدهام.
بوق بوق چي اومد. قطار شادي اومد... پر از بازي و خنده، پر از قصه و شعره.
بچهها گل باغ بهشتن، چي از گل قشنگتر؟ كجا از بهشت بهتر؟
بچهها كه باشن چقدر بهانه براي شادي تو خونه ما هست.
:Gol:ورزش و تفريح، مرغ روح شما بچهها رو پرواز ميده به آسمون آبي.
بچهها گلهاي آفتابگردون خونه هستن و بابا آفتاب خونه؛ زندگي با آفتاب و آفتابگردون مثل گلستانه.
غمها و شادي رو تقسيم ميكنيم؛ آخه ما يه خانوادهايم.
ما به حرفهاي هم اهميت ميديم.آخه ما يه خانوادهايم.
ما هم ديگه رو خيلي دوست داريم آخه ما يه خانوادهايم.
كودكم وقتي تو را در آغوش ميكشم همه دنيا مال من ميشود.
خونهاي كه پر از صداي خنده بچهها باشه شادترين خونه دنياست.
فرزندم! خبر موفقيتهاي تو شادترين خبر دنياست.
هر بار كه تو توي مدرسه تشويق ميشي انگار به من بهترين هديه رو دادي.
آيا ميدونيد: مامان و بابا از ديدن دوستي بين بچههاشون لذت ميبرن؟
هيچ ماماني هيچكدوم از بچههاش رو بيشتر دوست نداره فقط كارهاي بهتر اونهاست كه مامانو شادتر ميكنه.
:Gol:فرزندم!هر نمره خوب تو، هر كار مثبت تو، يه هديه قشنگ به مامان و باباست.
زندگي مثل درياست، مرواريدهاش چه زيباست، توش پرموج و شوره، وقتي بابا كتاب و شعر ميخونه.
دنيا قشنگه چون من با چشمهاي كوچيكم به جز محبت و مهربوني از توي رنگهاش نديدم.
دنيا كوچيك نيست چون من با بالهاي خياليام همه جا ميرم حتي تا كهكشانها.
درسته من بال ندارم كه پرواز كنم ولي خيالم هميشه با پر پرواز ميره هرجا قشنگ و خوبه.
من مواظب بالهاي خياليام هستم كه هميشه توي باغ و دشت گل پرواز كنه تا زخمي نشه.
خونه ما راحتترين جاي دنياست حتي اگه مامان و بابا كمي خسته باشن.
چه خوب كه من ميتونم از تجربههاي مامان و بابا استفاده كنم.
من ميتونم تصميمهاي خوبي بگيرم چون تجربههاي خوبي از بزرگترهام كسب كردم.
:Gol:
وقتي مامان يه حرف خوب ميزنه فرصت خوبيه كه توي تصميمگيريهام ازش استفاده كنم.
مامان و بابا هم مثل من يه روزي بچه بودن، پس بهتره براي گرفتن يه تصميم از تجربههاي كودكي اونها بهره ببرم.
بابا يه گنجينه تجربه است، چه خوب كه ميتونم ازش كمك بگيرم.
هميشه نتيجه همفكريهاي من و مامان و بابا خيلي جالبتر ميشه.
چقدر خوشحالم؛ با برنامهريزي جديد مامان و بابا هم راحت به درسهام ميرسم هم از برنامههاي خوب تلويزيون استفاده ميكنم.
بزرگترها راست ميگن؛ هميشه چند تا فكر زودتر و بهتر به نتيجه ميرسه تا يك فكر.
شاپركها (پيامهاي كوتاه و زيرنويسهاي تلويزيوني ويژه برنامه كودك و نوجوان) (كد:1942)
به كوشش: مريم سقلاطوني
تهيه كننده و ناشر: مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما
طراح جلد: محمد خيري
[h=2] نشاط و شادی در اندیشه و سیره حضرت امام خمینی(س) منتشر شد [/h] [FONT="]
چاپ نخست کتاب "نشاط و شادی در اندیشه و سیره حضرت امام خمینی(س)" به قلم سیدمصطفی علوی توسط موسسه چاپ و نشر عروج( وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی) منتشر شد.[FONT="] [FONT="] [FONT="] به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، " نشاط و شادی در اندیشه و سیره حضرت امام خمینی(س) " به قلم سیدمصطفی علوی با تیراژ هزار نسخه توسط موسسه چاپ و نشر عروج منتشر شد. این اثر مشتمل بر شش فصل معناشناسی نشاط، نشاط در مبانی عرفانی، عواطف خوشایند و عواطف ناخوشایند امام خمینی(س)، نشاط در آموزه های عملی امام خمینی(س)، نشاط بخشی در دوران دفاع مقدس و آسیب شناسی نشاط و شادی در کلام امام خمینی(س) است که در 167 صفحه تدوین شده و بخش زیادی از آن را خاطرات گوناگونی از برهه های مختلف زندگی حضرت امام(س) که جایگاه نشاط و شادی را در زندگی ایشان نشان می دهد تشکیل داده است.[FONT="] [FONT="] [FONT="]مولف در این اثر ابتدا به بررسی و تبیین دیدگاه های متعدد، درباره نشاط و سرور پرداخته و پس از آن با عنایت به شاخص های نشاط و بهجت و سرور و مصادیق آن سیره نظری و عملی امام خمینی(س) را مورد بررسی قرار داده است. [FONT="] [FONT="]مولف در مقدمه خود آورده است: پیامبر اعظم(ص) و معصومان(ع) توجه شایسته ای به مقوله شادی و نشاط داشته اند و زندگی خصوصی و عمومی این بزرگان موید این ادعا است. در ادامه مسیر معصومان عظام(ع) عالمان فرهیخته ای بودند و هستند که به انسان به عنوان یک مجموعه نگریسته اند و در ارایه تئوری های عملی زندگی تمام ابعاد وی را مورد توجه جدی قرار داده اند. از خیل عظیم عالمان امام خمینی(س) است که به حق شیوه معصومان را پیش گرفته و همانند سایر موضوعات در موضوع شادی نیز مشی آن بزرگواران را طی کرد. [FONT="] [FONT="]فصل اول " نشاط و شادی در اندیشه و سیره حضرت امام خمینی(س) " با عنوان معناشناسی نشاط مباحثی نظیر مولفه های نشاط، فراگیری توأم با نشاط، پرهیز از سخت گیری و نشاط در تعالیم معصومان را طرح کرده است. فصل دوم نشاط در مبانی عرفانی نام دارد و شادی و خوشحالی شیطان، جوانی پس از پیری، دومین منزل از خودسازی، حفظ نشاط روحی در اندیشه عرفانی، نگاه عارفانه و انتقال عرفان و معنویت به مخاطبین عناوین بخش های آن هستند. [FONT="] [FONT="]فصل سوم با عنوان عواطف خوشایند و عواطف ناخوشایند امام خمینی(س) برخی خاطرات از ایشان نظیر دیدار با ایثارگران، مهرورزی با اهل خانه، شهادت هفتاد و دوتن، عیادت از کارگران، امام و احترام به سنت های باستانی، جایزه برای نقاشی کودک، اخلاق نیکو و عاطفه خوشایند، امام و ظرافت های اخلاقی در فرانسه و نماز از همه چیز مهم تر است را در خود گنجانده است. [FONT="] [FONT="]فصل چهارم نشاط در آموزه های عملی امام خمینی(س) نام دارد و جوانی پرنشاط، نشاط در تدریس، فروتنی در برابر علما و اندیشمندان، رجایی رئیس جمهور، سفر نیویورک، شادترین حالات پدر، عالم حقیقی در سیمای خاطرات، مزاح و مطایبه امام، غصه امام خمینی و پدر مهربان بخش هایی از آن هستند. [FONT="] [FONT="]فصل پنجم با عنوان نشاط بخشی در دوران دفاع مقدس بخش هایی نظیر روحیه و نشاط بخشی حضرت امام(س) به حماسه سازان پاوه، از تو به یک اشاره از من به سر دویدن، تبلور شادی و نشاط در رویای صادقه، نگاه محبت آمیز فرمانده، قلب شهید، چفیه تبرکی، محب و محبوب، عشق علی، عظمت رهبر، از جماران به جبهه ها، چهره نورانی امام و دوبار دست بوسی را در خود جای داده است. [FONT="]آسیب شناسی نشاط و شادی در کلام امام خمینی(س) فصل ششم و نهایی این اثر است که شگفتی رهبری نسل جوان، موانع شناخت اندیشه حضرت امام(س)، غیبت و فحش، اهمال در خودسازی و گرفتن فکر جوانان بخش هایی از آن هستند. نویسنده در پایان نیز فهرست منابع این اثر را آورده است.
خوشي را براي همه بخواهيم
با اين جملات مثبت و زيبا
دعاهاي بزرگ بزرگ بكنيم تا روح مان بزرگ شود بتواند راحت كينه ها را از ياد ببرد، ايثار كند، ببخشد و..
اللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ خدایا بفرست بر خفتگان در قبور نشاط و سرور اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ خدایا دارا کن هر ندارى را
اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ خدایا سیر کن هر گرسنه اى را
اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ خدایا بپوشان هر برهنه را
اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ خدایا ادا کن قرض هر قرضدارى را
اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ خدایا بگشا اندوه هر غمزده را
اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ
خدایا به وطن بازگردان هردور از وطنى را
اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ خدایا آزاد کن هر اسیرى را
اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِالْمُسْلِمینَ
خدایا اصلاح کن هر فسادى را از کارمسلمین
اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ خدایا درمان کن هر بیمارى را
اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ خدایا به وسیله دارائى خود ببند رخنه فقر ما را
اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ خدایابدى حال ما را بخوبى حال خودت مبدل کن
اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَالْفَقْرِ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَى ءٍ قَدیرٌخدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بى نیازمان کن از ندارى که راستى تو بر هر چیز توانائى
در ميان بنى اسرائيل عابد زاهدى دل از دنيا كنده و پيوسته مشغول عبادت بود شيطان بزرگ لشكرش را فرا خواند :natars:و گفت: كدام يك از شما مى تواند اين مرد عابد را ازعبادت خدا باز دارد و او را گمراه سازد؟ يكى گفت:Black (1): : او را به من واگذار. شيطان گفت : از چه راهى مى خواهى وارد شوى؟ گفت: از ناحيه زنان .گفت ممكن نيست زيرا او لذت آنان را نچشيده است. ديگرى گفت:Black (8): : او را به من بسپار. شيطان پرسيد: تو از چه راهى مى خواهى او را گمراه سازى؟ گفت: از ناحيه شراب . گفت: او به اين امور توجه و اعتنائى ندارد. سومى گفت:Black (14):: او را به من واگذار كه من چاره كار دانم. شيطان پرسيد؟ چاره كار چيست؟ گفت: من از طريق انجام كار نيك و اعمال خير وارد مى شوم. شيطان بزرگ گفت:natars:: برو كه تو مرد اين كارى. پس شيطان به مكانى رفت كه عابد آنجا مشغول عبادت بود. سجاده را گسترد و شروع به عبادت كرد. گاهى عابد استراحت مى كرد، ولى شيطان پيوسته به عبادت مشغول بود تا توجه عابد كاملاً به او جلب شد. سر انجام عابد خود را در برابر او كم ارزش ديد و عمل خود را كوچك شمرد. به شيطان گفت: اى بنده خدا، چه چيز باعث شد اين چنين بر عبادت خدا قوت يابى؟ شيطان پاسخ نداد. عابد سؤال خود را تكرار كرد، باز جواب نداد. دفعه سوم شيطان پاسخ داد: من يكبار مرتكب گناهى شدم و از آن توبه كردم .پس هر گاه به ياد آن گناه مى افتم و آن گناه به ذهنم خطور مى كند، از خوف خدا بر عبادت او نيرو مى گيرم. عابد: مرا از گناه خويش آگاه ساز تا من نيز چنان كنم كه تو كردى و بر عبادت خدا راغب تر و قوي تر شوم.:sham: شيطان : به خانه فلان زن فاحشه معروف در شهر برو، دو درهم به او بده، و از او كام بگير. عابد گفت : از كجا دو درهم بياورم؟من كه پولى ندارم. شيطان دو درهم به عابد داد. و او باهمان لباس عبادت به شهر آمد و ازمنزل آن فاحشه پرسيد. مردم او را راهنمائى كردند به خيال اين كه براى موعظه و ارشاد آن زن آمده است. عابد نزد او رفت و دو درهم به او داد و گفت: مهيا باش. زن با تعجب پرسيد: تا كنون هرگز كسى با اين وضع و حال نزد من نيامده ، بگو بدانم قضيه چيست؟ عابد داستان را براى زن نقل كرد. آن زن گفت:kalafeh: : بدون شك ترك گناه از توبه آسانتر است. چنين نيست كه هر كسگناهى كند بسادگى بتواند توبه كند. بدون ترديد راهنماى تو شيطان بوده است،به معبد خويش باز گرد كه او را نخواهى يافت. عابد لحظه اى به فكر فرو رفت. حالش دگر گون شد و به معبد خود بازگشت. آنزن همان شب توبه كرد و از دنيا رفت. هنگام صبح بر در خانه آن زن نوشته شده بود: بر جنازه او حاضر شويد كه او اهل بهشت است. مردم دچار ترديد شدند و تا سه روز او را به خاك نسپردند. خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد: بر آن زن نماز بخواند و مردم را امر كند بر اونماز بخوانند. زيرا من آن زن را آمرزيدم و بهشت را بر او واجب كردم ، چون بنده مرا از گناه بازداشت . اينجا معنى : التائب من الذنب كمن لاذنب له ظاهر مى گردد.
شب قدر داشتیم میرفتیم برای احیا توی ماشین به حالت سخنرانی یکی داشت این داستان را می گفت که ما رسیدیم و پیاده شدیم، آخرشو نشنیدم و همش تو فکر بودم آخرش چی شد!
الان که اینو خوندم بالاخره خیالم راحت شد!
ممنون جناب حامی!
مستحضريد كه اين تاپيك حاصل كتاب مفصل آيين شوخي و قوانين خوشي است
به طور كلي مجموعه آيين شوخي و قوانين خوشي شامل دو بخش است:
الف)غير احكام(آيات، روايات، لطيفه ها،پرسش و پاسخ و داستان و....)
همان طوري كه از شروع تاپيك قول داده بودم الان وقت آن است كه به تدريج اين كتاب ها را در سايت بارگذاري كنم
فعلا بخش احكام را بار گذاري مي كنم براي دريافت كتاب هاي هر بخش از كتب احكام [HL]روي عناوين بالا كليك [/HL]كنيد.
شادي امام با... وضع مالی ام خیلی خوب بود. پول بسیاری گرد آورده بودم و با خود گفتم که حتما خوشحال می شوند. شاید هم از خاطرم گذشت که بهر حال ، ما ثروتمندان هستیم که مشکلات مادی امام را برطرف می کنیم و ایشان از گرفتن این همه پول خوشحال می شوند. به منزل امام رفتم و همه پول ها را تقدیم ایشان کردم. در کمال ناباوری، هیچ آثاری از شادی در چهره حضرت ندیدم و ایشان خیلی معمولی رفتار کردند. من خیلی اندوهگین شدم و با خود گفتم، چنین پولی برایش می آورند و او خوشحال نمی شود!! لحظه ای بعد، امام برای شستن دست هایش روی تختی نشست. خدمتکار، آفتابه وتشت را آورد. امام همانطور که دستش را جلو آورده بود، فرمود: «آب بریز» و مشغول شستن دست هایش شد. من نیز نگاه می کردم. چیز عجیبی دیدم. اول گمان کردم که خیالاتی شده ام. بیشتر دقت کردم. از جایم بلند شدم و جلوتر رفتم . باور کردنی نبود. آب، پس از تماس با دست امام به طلا تبدیل می شد. همین طور بود که از میان انگشتان ایشان در تشت می ریخت.امام متوجه من شد، رو به من کرد و فرمود «کسی که چنین است، به پولی که تو برایش آورده ای، اعتنایی ندارد.» این گونه بود که بی نهایت از اندیشه ام شرمسار شدم.
الكافي، ص491، ح 10 به نقل از امام رضا و زندگي، مهدي غلامي، ص 32
مردان علم در ميدان عمل (جلد پنجم )،مؤلف : سيد نعمت الله حسينى
شیرینی
روزی فردی داخل مجلس امیری گردید، و در حضور امیر یك طبق شیرینی بود.امیر به خدمتكارش گفت:یك عدد شیرینی به او بدهید.آن فرد چون شیرینی را خورد گفت:ای امیر، پروردگار متعال در سوره یس فرمود:فارسلنا الیهم اثنین امیر دستور داد یك عدد دیگر به او دادند.چون خورد گفت:ای امیر خدا میفرماید :«فعزّزنا بثالث» امیر گفت: یكی دیگر به او بدهند.چون خورد گفت:ای امیر خدا میفرماید:«فخذا اربعة منّ الطّیر».امیر گفت یكی دیگر به او دادند.
چون خورد گفت:ای امیر خدا میفرماید:«فخذوا اربعة منّ الطّیر»،امیر گفت: یكی دیگر به او دادند.گفت خدا میفرماید:«خمسة سادسهم كلبهم».یكی دیگر به او دادند.گفت: خدا میفرماید:«انّا خلقنا السّموات و الارض فی ستّة ایّام».یكی دیگر به او دادند گفت:خدا میفرماید:«سبع سموات طباقاً» یكی دیگر به او دادند.
گفت: خدا میفرماید:«ثمانیة ازواج».یكی دیگر به او دادند.
گفت: خدا میفرماید :«تسعة رهطٍ».یكی دیگر به او دادند.
گفت: خدا میفرماید:«تلك عشرة كاملة».باز یكی به او دادند
گفت: خدا می فرماید:«احد عشر كوكباً».باز یكی دیگر به او دادند
گفت: خدا می فرماید:«انّ عدّة الشّهور عندالله اثنی عشر شهراً» یكی ديگر او دادند
گفت: خدا می فرماید:«ان یكن منكم عشرون صابرون»،هشت عدد دیگر نیز به او دادند.
گفت:خدا بعد از آن میفرماید:«یغلب مأتین».پس امیر دستور داد شیرینی را با طبقش پیش او گذاشتند.
گفت:ای امیر اگر چنین دستور نمیدادی هر آینه آن آیه شریفه را میخواندم كه خدا میفرماید:«فارسلنا الی مأة الف او یزیدون»
امیر گفت:مرحبا به هوش و ذكاوت تو، چه بسیار خوشدل شدم از كلمات تو كه از قرآن كریم بیان داشتید.
هر اسب بچه اسب دیگری است
[FONT=Times New Roman]زنی به رسول خدا (ص) گفت : مرا سوار اسبی کنید تا به مقصد برسم. حضرت فرمودند : تو را سوار بچه اسب می کنم ! زن گفت : بچه اسب که نمی تواند مرا حمل کند و به مقصد برساند . پیامبر اکرم فرمود: هر اسبی بچه اسب دیگری است.
[FONT=Times New Roman]
[FONT=Times New Roman]فیض کاشانی ، شنیدنی های تاریخ
گذر به قبرستان
سارقی کلاه فردی را ربوده و فرار کرد.آن مرد به گورستان رفت و آن جا نشت . مردم گفتند: آن مرد کلاه تو را به طرف باغ برد تو جرا در قبرستان نشسته ای ؟ گفت : بالاخره گذرش به این جا خواهد افتاد.
حفظ قرآن
از خاطرات یک دوست
اطمینان قلبی
همسایه (اصمعی) از او چند درهم قرض کرد. روزی اصمعی به او گفت : آیا به یاد قرضت هستی؟ همسایه جواب داد: بله آیا تو به من اطمینان نداری؟ اصمعی گفت: چرا مطمئنم ، اما مگر نشنیدهای که حضرت ابراهیم علیهالسلام به پروردگارش ایمان داشت و خداوند از او پرسید: «اَوَ لَم تومِن ، مگر ایمان نیاوردهای) و ابراهیم علیهالسلام پاسخ داد: (بَلی وَلکِن لِیَطمئنَّ قَلبی ؛ چرا ولی میخواهم قلبم آرامش یابد.)
رعایت عدالت
مردی از روی شکایت به رفیقش میگفت: بدبختی را میبینی، هفتاد سال است به زحمت شکم، گرفتارم. هفتاد سال است که به زحمت کار میکنم و تمام زحمت مرا شکم میخورد. رفیق مرد که لطیفی حاضر جواب بود گفت: خوب میتوانید برای رعایت عدالت چندی قرار بگذارید؛ شکم کار کند و شما بخورید
کفن کهنه
ساده دلی نزدیک به مرگ بود، گفت: بگردید ببینید کفن کهنه پیدا می کنید؟
گفتند: برای چه؟
گفت: برای آن که پس از مرگ مرا در آن بپییچند و در گور بگذارند.
گفتند: به چه دلیل؟
گفت: وقتی نکیر و منکر بیایند و کفن کهنه را ببینند، گمان می کنند که این مرده قدیمی است و دیگر سؤال و جواب نمی کنند
دوستی واقعی
روزی میرداماد و شیخ بهایی؛ بهمراه یکی از شاهان صفوی، سوار بر اسب، از شهر خارج شدند. میرداماد، برخلاف شیخ بهایی، تنومند بود و به همین جهت، اسب میرداماد آهسته تر حرکت میکرد؛ در نتیجه بین او و شیخ بهایی، فاصله افتاد. شاه صفوی برای آزمایش دوستی و صمیمیت آن دو، نخست نزد میرداماد رفت و گفت: شیخ بهایی جلوتر از ما حرکت میکند، معلوم است به ما اعتنا نمیکند و فرد مغروری است! میرداماد در جواب فرمود: این طور نیست؛ بلکه علتش این است که آن اسب از اینکه عالمی مانند او را حمل میکند به وجد آمده و به سرعت حرکت میکند.
آنگاه شاه خود را به شیخ بهایی رساند و به او گفت: میرداماد از ما عقب تر است؛ مثل اینکه به ما اعتنا نمیکند یا خودش را از شما بالاتر میپندارد! شیخ بهایی فرمود: آن اسب که آرام تر حرکت میکند و عقب مانده، حق دارد؛ زیرا دریایی از علم را حمل میکند. و سپس در اوصاف میرداماد صحبت هایی کرد؛ شاه عباس صفوی از خلوص و تواضع این دو دانشمند، شگفت زده شد و آنان را ستود.
نمیدانم نقل است که نزد ابوحنیفه این حکایت معروف را بیان کردند که: «لَاأدرِی نِصفُ العِلم؛ نمیدانم، نصف علم است.» او گفت: بنابراین واجب است انسان دوبار بگوید: نمیدانم تا علمش کامل گردد. یحیی بن آدم، راوی این حکایت میگوید: تفسیر « لَاأدرِی نِصفُ العِلمِ» آن میباشد که تمام علم عبارتست از «أدرِی وَلَاأدرِی؛ میدانم و نمیدانم» پس یکی از این دو تا نصف علم خواهد بود.
از «لطیفه های اسلامی»
کتاب را سفره مساز
نقل است علامه مجلسی، در کنار کتابخانه اش، تعداد فراوانی سفره آماده کرده بود. هر کس کتابی از او امانت میگرفت؛ سفره ای نیز به همراه کتاب به او میبخشید و سفارش میکرد: وقت غذا خوردن، از سفره استفاده کن و کتاب را سفره مساز!
[h=1]از «لطیفه های اسلامی»[/h]
شوخی باراننده
بر اثر شوخی یک مسافر35 نفر كشته شدند! اين حادثه وقتى رخ داد كه این شخص چشمهای راننده اتوبوس را گرفته بود و ميگفت : بگو من كى ام!
[FONT=b titr]لطیفه های اسلامی
این مجموعه، منتخبی از جذابترین و شیرینترین لطیفهها و طنزنوشتههای فرهنگ و تمدن اسلامی است كه با رجوع به كُتب اصیل و منابع گوناگون فرهنگ و ادب اسلامی گردآوری شده است.
در گردآوری و انتخاب این لطیفهها علاوه بر در نظر گرفتن محتوای سالم و سازنده، داشتن مضمونی جذّاب و شیرین یكی از اركان گزینشِ نویسنده بوده است.
در بخشی از مقدمهی این كتاب آمده است:
مزاح و شوخی یكی از لوازم زندگی اجتماعی و داشتن ارتباطهای سالم است، كه میتواند سختیها و آلام زندگی را سبك ساخته و با به وجود آوردن محیطی فرحبخش، گرد و غبارِ كینهها و كدورتها را از رابطهها برطرف سازد.
در همین راستا موضوعِ مهمِ طنز و لطیفه نیز به عنوان یكی از مصادیق شوخی و مزاح میتواند به زندگی فردی و اجتماعی ما نشاط بخشیده و در عین حال معارف، حقیقتها و انتقادهایی كه با لسانِ جِدّ، چندان به تبلیغ آنها موفق نخواهیم بود را به دیگران منتقل سازد.
آری عاقلان، در هر شوخی و هزل هم، یك سخن جدی مییابند و از ورای مزاح، به حقایق میرسند، اما غافلان، جدیترین مسایل حیات را هم به بازی میگیرند.
این كتاب در سه فصل تنظیم گردیده است كه لطیفههای آن به شرح زیر است:
فصل اول:لطیفههای این فصل، به اصناف و گروههای مختلفی از مردم اختصاص یافته است كه هیچكدام از جهتِ نوعشان دارای صفتِ بدی نیستند.
فصل دوم:لطیفههای این فصل به اصناف و گروههایی اختصاص یافته كه دارای صفاتی ناپسند و مذموم میباشند.
فصل سوم:لطیفههای این فصل به طنزهای مرتبط به آموزههای دینی اختصاص یافته است.
مراكز پخش:
اصفهان:ابتدای خیابان پنج رمضان، كتابفروشی امام خمینی(ره)، تلفن: 3360686(0311)
قم:قم، خیابان صفائیه، كوچه بیگدلی، انتشارات وثوق، تلفن: 7735700 (0253)
مشهد:كتابآفتاب، تلفن: 2238613-2222204(0511)
معجونى شش ماده اي
انوشيروان نسبت به «بوذرجمهر» خشمگين شد. دستور داد او را در اتاق تاريكى زندانى كنند. چندين روز گذشت، انوشيروان كسى را فرستاده تا از وضع حال او جويا شود. فرستاده انوشيروان، در حالى كه او خوشحال و مطمئن بود، از او پرسيد: چگونه در اين حالت كه سخت در مضيقه اى، فارغ البال مى باشى؟ بوذرجمهر گفت: من (همه روزه) از معجونى كه از شش ماده تركيب شده است، استفاده مى كنم و اين معجون همان گونه كه مى بينيد، مرا بر سر حال آورده است. فرستاده پرسيد: ممكن است اين معجون را به ما معرفى كنى تا در مشكلات به آن پناه بريم؟ بوذرجمهر در جواب گفت:
ماده اوّل آن «اَلثِّقَةُ بِاللّهِ؛ توكّل بر خداست».
ماده دوّم؛ آنچه مقدر است، خواه و ناخواه رخ مى دهد و بى تابى در برابر آن، مشكلى را حل نخواهد كرد.
ماده سوّم؛ صبر و شكيبايى بهترين چيزى است كه در آزمون هاى الهى به كمك انسان مى شتابد.
ماده چهارم؛ اگر صبر نكنم، چه كنم؟ بنابراين با جزع خود را هلاك ننمايم.
ماده پنجم؛ از مشكلى كه من دارم، مصائب مشكل ترى نيز وجود دارد; پس خدا را شكر كه در آن ها گرفتار نشدم!
ماده ششم؛ از ستون به ستون فرج است. اين سخن به انوشيروان رسيد، او را آزاد و گرامى داشت.[1]
1. محدّث قمى، «سفينة البحار» سفينة البحار، واژه صبر.
سلام و احترام
[SPOILER]اگر صلاح دونستید این پست رو پاک کنین[/SPOILER]
جناب استاد نمی دونم چرا این مطلب رو که خوندم ناخودآگاه یاد مولایم موسی بن جعفر افتادم و خودم پاسخ خودم رو دادم بعد با خودم گفتم که شاید یکی دیگه هم این سوال تو ذهنش پیش اومده باشه برای همین جوابی که خودم به خودم دادم رو هم می نویسم:
آقای بوذرجمهر شما 6 روز توی زندان بودی ولی مولای من 14سال
شما در زندان بودی ولی مولای من در سیاه چاله ها
شما داخل زندان نگرانیت فقط به خانواده و اطرافیانت خلاصه می شد ولی مولای من نگران امت پیغمبر(ص)بود
خلاصه شرمنده استاد
[FONT=B Nazanin]کلیپ سمینار [FONT=B Titr]خانواده[FONT=B Nazanin] ([FONT=B Titr]مجردها [FONT=B Titr]دانلود[FONT=B Titr] نکنند[FONT=B Nazanin])[FONT=B Nazanin]
[FONT=B Nazanin]
[FONT=B Nazanin]کلیپ طنز سمینار [FONT=B Titr]قانون جذب[FONT=B Nazanin][FONT=B Nazanin]
[FONT=B Nazanin]کلیپ طنز سمینار [FONT=B Titr]نماز[FONT=B Nazanin][FONT=B Nazanin]
[FONT=B Titr]تفاوت زن با مرد یک[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]تفاوت زن با مرد دو[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]فریب ذهن با روش تصویر سازی ذهنی
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]شناخت طرف مقابل
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr] [FONT=B Titr]زن باید تحریک کننده باشد
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]آیا دختران می توانند خواستگاری كنند؟
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]دختر و پسر قبل از ازدواج میتونن اندام هم رو ببینن
[FONT=B Titr]وقتی شوهرت حال گوش دادن نداره پس خانم حرف نزن
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]زندگی شیرین میخوای؟ 1
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr] [FONT=B Titr]زندگی شیرین میخوای؟ 2
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]زندگی شیرین میخوای؟ 3
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]
[FONT=B Titr]زندگی شیرین میخوای؟ 4
[FONT=B Titr]چرا باید خدا رو دوست داشت؟
http://www.aparat.com/v/hJUrX
لبخند آمریکایی در بیانات امام خامنه ای | دانلود کلیپ رابطه گرگ و میش
اين شد مذاكره؟!
این کلیپ حالا دیدن دارد!
بيانات در ديدار دانشآموزان در آستانه 13 آبان سال 1388
خندهى تاكتيكى، لبخند و روى خوش تاكتيكى، فقط بچهها و كودكان را فريب ميدهد.
يك ملت بزرگ با اين تجربه، و مسئولين برگزيدهى يك چنين ملتى، اگر فريب بخورند، خيلى بايد سادهلوح باشند؛ يا بايد سادهلوح باشند، يا بايد غرق در هوى و هوس باشند؛ دنبال زندگى راحت و خوش و همراه با عافيت باشند؛ بخواهند با دشمن بسازند.
در كنار مذاكره، تهديد؛ كه اگر مذاكره به اين نتيجهى مطلوب نرسد، پس چنين و چنان! اين شد مذاكره؟! اين همان رابطهى گرگ و ميش است كه امام گفت: رابطهى گرگ و ميش را ما نميخواهيم.
و..........
دانلود با ذکر یک صلوات
لینک کمکی
رابطه گرگ و میش

قفل و كليدهاي رزق و روزي
کليدهاي رزق و روزي:
اخلاق نيکو، خوش رفتاري با خانواده، نيکي به والدين، نماز، صدقه دادن، نظافت خانه، تعقيبات نماز، رفع نياز مؤمن، صله رحم، سحرخيزي، دائم الوضو بودن، استغفار، خوش زباني، صرفه جويي، امانت داري، تکرار اذان با مؤذن، مدارا با مردم، وضو قبل از غذا، اظهار بي نياز، حق گويي، شکرنعمت، قسم دروغ نخوردن، دعا در حق ديگران، مهماني دادن،
قفلهاي برکت و روزي:
بيصبري، قطع رحم، ترک نماز شب، ناسپاسي نعمت، خواب صبحگاهي، گناه کردن، تظاهر به فقر، بدخلقي، درخواست نکردن از فضل خدا، نپرداختن بدهي، پدر و مادر را بانام خواندن، دروغ، ظلم کردن، ولخرجي، خيانت در امانت، سخت گيري به خانواده، رباخوري، نيت گناه، قرآن نخواندن، شغل حرام، عجله درخروج از مسجد، دير وقت از بازار برگشتن، نفرين به پدر و مادر، حرص، بياحترامي به غذا، گوش دادن به موسيقي، رد فقير، کوچک شمردن نعمت ها، خوردن در حالت جنابت، درخواست از ديگران، امر به معروف و نهي از منکر نکردن، دانش آموزي براي خودنمايي و مال دنيا و...
1. ماهنامه خانه خوبان، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، ش57، ص52.
[FONT=Amiri]خوشحالي ابليس
[FONT=Amiri]امام صادق(سلام الله علیه):
[FONT=Amiri]لا يَزالُ إبليسُ فَرِحاً ما اهتَجرَ المُسلِمانِ
[FONT=Amiri]ابليس، همواره از جدايى دو مسلمان خوشحال است.
[FONT=Amiri]كافي: ج 2، ص 346، ح 7 / دوستی در قرآن وحدیث: ص66
[FONT=Amiri]شادي خدا در شاد كردن مؤمن
[FONT=Amiri]پيامبر (صلى الله عليه وآله) :
[FONT=Amiri]مَن سَرَّ مُؤمناً فَقَد سَرَّني، ومَن سَرَّني فَقَد سَرَّ الله
[FONT=Amiri]هر كس مؤمنى را شاد كند، مرا شاد كرده و هر كس مرا شاد كند، خدا را شاد كرده است.
[FONT=Amiri]الكافي: ج 2، ص 188، ح 1 / حکمت نامه پیامبر اعظم: ج 14 ، ص 190
شاپركها (پيامهاي كوتاه و زيرنويسهاي تلويزيوني ويژه برنامه كودك و نوجوان) (كد:1942)
به كوشش: مريم سقلاطوني
تهيه كننده و ناشر: مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما
طراح جلد: محمد خيري
http://pajuhesh.irc.ir/product/book/show/id/1942/indexId/229800
[h=4]نوجوان و شوخي و شادي[/h] خوشحالي و احساس شادي، هديهاي است از سوي خداوند و مقدمهاي براي انجام موفق كارها.
انسانهاي شاد با روحيهاي بالا به نبرد با مشكلات رفته و ميتوانند مسائل زندگي خود را به خوبي مديريت كنند.
برخورداري از نشاط نه تنها منفي نيست، بلكه يك امتياز مثبت براي دارنده آن است.
براي رسيدن به هدف، بايد از راههاي استاندارد، ايمن و بدون مشكل استفاده كنيم.
در مديريت احساسات خودمان، لازم است راه صحيح تأمين هيجانات را شناسايي و از آنها استفاده كنيم.
برخي از لذتها، پيآمدهاي بدي را به دنبال خودش ميكشد.
زماني كه ميتوان با روشهاي صحيح و كمك گرفتن از فكر، نشاط بدون آسيب داشت، چرا كه نه؟
زماني كه قرار است در موقعيت شادي، از خدا دور شويم و خط قرمزها را عبور كنيم، حتماً بعد از آن، سرزنشهاي دروني، ما را رها نخواهد كرد.
زيرپاگذاشتن قانون به بهانه شادي، شادي را از ما ميگيرد.
برخي از لذتهاي موقت، سرزنشهاي درازمدت را با خود به همراه دارند و يك فرد باهوش، مراقبت لازم را در اين باره انجام ميدهد.
به تفريح و خوشحالي سالم نياز داريم ولي بايد اندازهاي براي آن تعيين كنيم تا به كارهاي اصلي ما آسيب نزند.
كساني كه فقط دنبال خوشي و سرگرميهاي رنگارنگ مانند بازيهاي رايانهاي، رفيقبازي و مانند آن باشند، به زودي از خودشان گلايه ميكنند، زيرا نتوانستهاند به هدفهاي خود نزديك شوند.
يكي از بهترين فرمولهاي شادي زندگي كردن، كمك به ديگران براي شاد بودن است.
زماني كه ما تنها به خودمان فكر كنيم و ديگران را فراموش كنيم، شادي واقعي را تجربه نكردهايم.
زماني كه خنده ما با غم و يا اشك شخص ديگري رقم بخورد، باز نميتوانيم خودمان را فريب دهيم. در اين صورت ما شاد نيستيم و تنها نمايش آدمهاي شاد را بازي ميكنيم.
با هم خنديدن درست است و به هم خنديدن نادرست.
با قدري تحمل و تدبير ميتوانيم از زيادهخواهي خودمان جلوگيري كنيم تا نشاط بيشتر و دردسر كمتري را به دست آوريم.
هر قدر شادي و لذت ما از وجود خودمان بجوشد، مثل ارتباط با خدا كه سبب ميشود با تمام وجود احساس آرامش و اطمينان بكنيم، آنگاه عمق شادي هم بيشتر خواهد شد.
هر قدر به خدا نزديكتر شويم، احساس شادابي واقعي و بيشتري را به دست ميآوريم.
يادمان باشد: كه دنيا پر از هيجانات كاذب است كه ميتواند ما را مانند يك ماهي در قلاب خودش گير بيندازد.
يادمان باشد: حرفهايي كه ميزنيم، نماينده شخصيت ما هستند.
آدمهاي شاد و شوخ طبع، اعتماد به نفس خوبي دارند و معمولاً طرفداران زيادي دارند.
يكي از قوانين اصلي شوخي، ميانهروي در اين كار است.
بزرگان ميگويند: شوخي در ميان صحبتها، مانند نمك در ميان غذاست. همانطوري كه نبود نمك غذا را بيمزه ميكند، مصرف زياد آن هم باعث شوري ميشود و كسي از غذاي شور لذت نميبرد.
شوخي زياد، شخصيت جدي براي فرد باقي نميگذارد و در چشم همه او را فردي غيرموفق و بيهدف نمايش ميدهد، ولي شوخي سنجيده و به اندازه ميتواند محبوبيت فرد را افزايش دهد.
براي شوخي كردن نيازمند زمانشناسي مناسب هستيد.
هنگامي كه افراد و فضا مناسب شوخي نباشد، لازم است كنترل بيشتري روي خودمان داشته باشيم.
بعضيها به بهانه خنداندن ديگران حاضرند هر هزينهاي را بپردازند و به همه چيز اهانت كنند تا شايد موفق شوند چند نفر را خوشحال نمايند.
هدف شما نبايد باعث شود از هر شيوهاي استفاده كنيد.
شوخيهاي فيزيكي ممكن است در شرايطي مشكلآفرين باشد. ممكن است شما با اينگونه شوخيها به ديگران آسيب بزنيد و شرمنده آنها شويد.
ما حتي حق نداريم به اسم شوخي، دروغ بگوييم.
شوخي نبايد جوري باشد كه بوي بيادبي و قانونشكني از آن بلند شود.
روحيات دوستان شما با هم تفاوت دارد. شوخي خود را مناسب روحيه دوستتان تنظيم كنيد.
فرد بامزه و باهوش كسي است كه بتواند بدون عوارض و آسيبهاي اخلاقي و معنوي شاد باشد و ديگران را هم بخنداند.
د) پيامهاي شادي آفرين
:Gol:
فرزندم! با لبخندِ روي لبانت هرجا ميروي شادي آفرين باش.
فرزندم! شاداب بودن بهترين هديه تو به مامان و باباست.
فرزندم! اولين قدم در راه موفقيت داشتن ادب و شاد بودن است.
فرزندم! خانه ما با خندههاي تو شاد ميشه؛ بخند كودكم. خانه پر از شادي را دوست دارم.
فرزندم! من بينهايت شادم چون فرزندي خوب مثل تو دارم.
توپ توپ قلقلك.... بازي كنيم با همديگه.... مثل دوتا شاپرك.
فرزندم! چشمهاي قشنگ تو آسمون دل منه؛ وقتي ميخندي آسمونم پر از ستاره ميشه.
فرزندم! من اون لحظاتي رو دوست دارم كه تو با ذوق برام حرف ميزني و ميخندي.
فرزندم! خانه ما با شادي تو پر از حس و شور و خوشحالي ميشود.
:Gol:مامان و باباها آرزوشون خوشحالي بچه هاشونه؛ شادباش گل باغ زندگيام.
نازنين فرشته كوچولو، وقتي با مهربوني ميخندي خونه پر از پَر فرشته ميشه.
گل باغ زندگيام، وقتي تو ميخندي خونه پر از عطر بهاري ميشه.
باوجود بودن بچهها تو خونمون هميشه يه باغ پر گل داريم.
بچهها نشاط زندگي هستن؛ چه خوب كه ما بابا و مامانها اينقدر خوشبختيم.
دخترگلم! پسر خوبم! وقتي كه ميبوسمت انگار يه گل از باغ بهشت چيدهام.
بوق بوق چي اومد. قطار شادي اومد... پر از بازي و خنده، پر از قصه و شعره.
بچهها گل باغ بهشتن، چي از گل قشنگتر؟ كجا از بهشت بهتر؟
بچهها كه باشن چقدر بهانه براي شادي تو خونه ما هست.
:Gol:ورزش و تفريح، مرغ روح شما بچهها رو پرواز ميده به آسمون آبي.
بچهها گلهاي آفتابگردون خونه هستن و بابا آفتاب خونه؛ زندگي با آفتاب و آفتابگردون مثل گلستانه.
غمها و شادي رو تقسيم ميكنيم؛ آخه ما يه خانوادهايم.
ما به حرفهاي هم اهميت ميديم.آخه ما يه خانوادهايم.
ما هم ديگه رو خيلي دوست داريم آخه ما يه خانوادهايم.
كودكم وقتي تو را در آغوش ميكشم همه دنيا مال من ميشود.
خونهاي كه پر از صداي خنده بچهها باشه شادترين خونه دنياست.
فرزندم! خبر موفقيتهاي تو شادترين خبر دنياست.
هر بار كه تو توي مدرسه تشويق ميشي انگار به من بهترين هديه رو دادي.
آيا ميدونيد: مامان و بابا از ديدن دوستي بين بچههاشون لذت ميبرن؟
هيچ ماماني هيچكدوم از بچههاش رو بيشتر دوست نداره فقط كارهاي بهتر اونهاست كه مامانو شادتر ميكنه.
:Gol:فرزندم!هر نمره خوب تو، هر كار مثبت تو، يه هديه قشنگ به مامان و باباست.
زندگي مثل درياست، مرواريدهاش چه زيباست، توش پرموج و شوره، وقتي بابا كتاب و شعر ميخونه.
دنيا قشنگه چون من با چشمهاي كوچيكم به جز محبت و مهربوني از توي رنگهاش نديدم.
دنيا كوچيك نيست چون من با بالهاي خياليام همه جا ميرم حتي تا كهكشانها.
درسته من بال ندارم كه پرواز كنم ولي خيالم هميشه با پر پرواز ميره هرجا قشنگ و خوبه.
من مواظب بالهاي خياليام هستم كه هميشه توي باغ و دشت گل پرواز كنه تا زخمي نشه.
خونه ما راحتترين جاي دنياست حتي اگه مامان و بابا كمي خسته باشن.
چه خوب كه من ميتونم از تجربههاي مامان و بابا استفاده كنم.
من ميتونم تصميمهاي خوبي بگيرم چون تجربههاي خوبي از بزرگترهام كسب كردم.
:Gol:
وقتي مامان يه حرف خوب ميزنه فرصت خوبيه كه توي تصميمگيريهام ازش استفاده كنم.
مامان و بابا هم مثل من يه روزي بچه بودن، پس بهتره براي گرفتن يه تصميم از تجربههاي كودكي اونها بهره ببرم.
بابا يه گنجينه تجربه است، چه خوب كه ميتونم ازش كمك بگيرم.
هميشه نتيجه همفكريهاي من و مامان و بابا خيلي جالبتر ميشه.
چقدر خوشحالم؛ با برنامهريزي جديد مامان و بابا هم راحت به درسهام ميرسم هم از برنامههاي خوب تلويزيون استفاده ميكنم.
بزرگترها راست ميگن؛ هميشه چند تا فكر زودتر و بهتر به نتيجه ميرسه تا يك فكر.
شاپركها (پيامهاي كوتاه و زيرنويسهاي تلويزيوني ويژه برنامه كودك و نوجوان) (كد:1942)
به كوشش: مريم سقلاطوني
تهيه كننده و ناشر: مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما
طراح جلد: محمد خيري
♥ミ♥ミ♥ هفته وحدت مبارك ♥ミ♥ミ♥
♥ミ♥ミ♥ هفته وحدت مبارك ♥ミ♥ミ♥
:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:
♥ミ♥ミ♥ هفته وحدت مبارك ♥ミ♥ミ♥
♥ミ♥ミ♥ هفته وحدت مبارك ♥ミ♥ミ♥
[FONT=Amiri]خوشحالي ابليس
[FONT=Amiri]امام صادق(سلام الله علیه):
[FONT=Amiri]لا يَزالُ إبليسُ فَرِحاً ما اهتَجرَ المُسلِمانِ
[FONT=Amiri]ابليس، همواره از جدايى دو مسلمان خوشحال است.
[FONT=Amiri]كافي: ج 2، ص 346، ح 7 / دوستی در قرآن وحدیث: ص66
[h=2] نشاط و شادی در اندیشه و سیره حضرت امام خمینی(س) منتشر شد
[/h] [FONT="]
چاپ نخست کتاب "نشاط و شادی در اندیشه و سیره حضرت امام خمینی(س)" به قلم سیدمصطفی علوی توسط موسسه چاپ و نشر عروج( وابسته به موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی) منتشر شد.[FONT="]
[FONT="]
[FONT="] به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، " نشاط و شادی در اندیشه و سیره حضرت امام خمینی(س) " به قلم سیدمصطفی علوی با تیراژ هزار نسخه توسط موسسه چاپ و نشر عروج منتشر شد. این اثر مشتمل بر شش فصل معناشناسی نشاط، نشاط در مبانی عرفانی، عواطف خوشایند و عواطف ناخوشایند امام خمینی(س)، نشاط در آموزه های عملی امام خمینی(س)، نشاط بخشی در دوران دفاع مقدس و آسیب شناسی نشاط و شادی در کلام امام خمینی(س) است که در 167 صفحه تدوین شده و بخش زیادی از آن را خاطرات گوناگونی از برهه های مختلف زندگی حضرت امام(س) که جایگاه نشاط و شادی را در زندگی ایشان نشان می دهد تشکیل داده است.[FONT="]
[FONT="]
[FONT="]مولف در این اثر ابتدا به بررسی و تبیین دیدگاه های متعدد، درباره نشاط و سرور پرداخته و پس از آن با عنایت به شاخص های نشاط و بهجت و سرور و مصادیق آن سیره نظری و عملی امام خمینی(س) را مورد بررسی قرار داده است.
[FONT="]
[FONT="]مولف در مقدمه خود آورده است: پیامبر اعظم(ص) و معصومان(ع) توجه شایسته ای به مقوله شادی و نشاط داشته اند و زندگی خصوصی و عمومی این بزرگان موید این ادعا است. در ادامه مسیر معصومان عظام(ع) عالمان فرهیخته ای بودند و هستند که به انسان به عنوان یک مجموعه نگریسته اند و در ارایه تئوری های عملی زندگی تمام ابعاد وی را مورد توجه جدی قرار داده اند. از خیل عظیم عالمان امام خمینی(س) است که به حق شیوه معصومان را پیش گرفته و همانند سایر موضوعات در موضوع شادی نیز مشی آن بزرگواران را طی کرد.
[FONT="]
[FONT="]فصل اول " نشاط و شادی در اندیشه و سیره حضرت امام خمینی(س) " با عنوان معناشناسی نشاط مباحثی نظیر مولفه های نشاط، فراگیری توأم با نشاط، پرهیز از سخت گیری و نشاط در تعالیم معصومان را طرح کرده است. فصل دوم نشاط در مبانی عرفانی نام دارد و شادی و خوشحالی شیطان، جوانی پس از پیری، دومین منزل از خودسازی، حفظ نشاط روحی در اندیشه عرفانی، نگاه عارفانه و انتقال عرفان و معنویت به مخاطبین عناوین بخش های آن هستند.
[FONT="]
[FONT="]فصل سوم با عنوان عواطف خوشایند و عواطف ناخوشایند امام خمینی(س) برخی خاطرات از ایشان نظیر دیدار با ایثارگران، مهرورزی با اهل خانه، شهادت هفتاد و دوتن، عیادت از کارگران، امام و احترام به سنت های باستانی، جایزه برای نقاشی کودک، اخلاق نیکو و عاطفه خوشایند، امام و ظرافت های اخلاقی در فرانسه و نماز از همه چیز مهم تر است را در خود گنجانده است.
[FONT="]
[FONT="]فصل چهارم نشاط در آموزه های عملی امام خمینی(س) نام دارد و جوانی پرنشاط، نشاط در تدریس، فروتنی در برابر علما و اندیشمندان، رجایی رئیس جمهور، سفر نیویورک، شادترین حالات پدر، عالم حقیقی در سیمای خاطرات، مزاح و مطایبه امام، غصه امام خمینی و پدر مهربان بخش هایی از آن هستند.
[FONT="]
[FONT="]فصل پنجم با عنوان نشاط بخشی در دوران دفاع مقدس بخش هایی نظیر روحیه و نشاط بخشی حضرت امام(س) به حماسه سازان پاوه، از تو به یک اشاره از من به سر دویدن، تبلور شادی و نشاط در رویای صادقه، نگاه محبت آمیز فرمانده، قلب شهید، چفیه تبرکی، محب و محبوب، عشق علی، عظمت رهبر، از جماران به جبهه ها، چهره نورانی امام و دوبار دست بوسی را در خود جای داده است.
[FONT="]آسیب شناسی نشاط و شادی در کلام امام خمینی(س) فصل ششم و نهایی این اثر است که شگفتی رهبری نسل جوان، موانع شناخت اندیشه حضرت امام(س)، غیبت و فحش، اهمال در خودسازی و گرفتن فکر جوانان بخش هایی از آن هستند. نویسنده در پایان نیز فهرست منابع این اثر را آورده است.
شوخي و شادي متعادل بهتر نيست؟
پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله و سلم:
·٠•♥ ·٠•♥•٠· ♥•٠·

هر کس فرزندش را ببوسد ، خداوند عزّوجلّ براى او ثواب مى نویسد
و هر کسى که او را شاد کند ، خداوند روز قیامت او را شاد خواهد کرد
و هر کس قرآن به او بیاموزد ، پدر و مادرش دعوت مى شوند
و دو لباس بر آنان پوشیده مى شود که از نور آنها ، چهره هاى بهشتیان نورانى مى گردد .
کافى ، ج 6، ص 49، ح 1.
خوشي را براي همه بخواهيم
با اين جملات مثبت و زيبا
دعاهاي بزرگ بزرگ بكنيم تا روح مان بزرگ شود بتواند راحت كينه ها را از ياد ببرد، ايثار كند، ببخشد و..
اللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ
خدایا بفرست بر خفتگان در قبور نشاط و سرور
اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیرٍ
خدایا دارا کن هر ندارى را
اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جایِعٍ
خدایا سیر کن هر گرسنه اى را
اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیانٍ
خدایا بپوشان هر برهنه را
اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدینٍ
خدایا ادا کن قرض هر قرضدارى را
اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوبٍ
خدایا بگشا اندوه هر غمزده را
اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ
خدایا به وطن بازگردان هردور از وطنى را
اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیرٍ
خدایا آزاد کن هر اسیرى را
اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ
خدایا اصلاح کن هر فسادى را از کارمسلمین
اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریضٍ
خدایا درمان کن هر بیمارى را
اَللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ
خدایا به وسیله دارائى خود ببند رخنه فقر ما را
اَللّهُمَّ غَیِّرْ سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ
خدایابدى حال ما را بخوبى حال خودت مبدل کن
اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَالْفَقْرِ اِنَّکَ عَلى کُلِّشَى ءٍ قَدیرٌخدایا ادا کن از ما قرض و بدهیمان را و بى نیازمان کن از ندارى که راستى تو بر هر چیز توانائى
در ميان بنى اسرائيل عابد زاهدى دل از دنيا كنده و پيوسته مشغول عبادت بود شيطان بزرگ لشكرش را فرا خواند :natars:و گفت: كدام يك از شما مى تواند اين مرد عابد را ازعبادت خدا باز دارد و او را گمراه سازد؟
يكى گفت:Black (1): : او را به من واگذار.
شيطان گفت : از چه راهى مى خواهى وارد شوى؟
گفت: از ناحيه زنان .گفت ممكن نيست زيرا او لذت آنان را نچشيده است.
ديگرى گفت:Black (8): : او را به من بسپار.
شيطان پرسيد: تو از چه راهى مى خواهى او را گمراه سازى؟
گفت: از ناحيه شراب .
گفت: او به اين امور توجه و اعتنائى ندارد.
سومى گفت:Black (14):: او را به من واگذار كه من چاره كار دانم.
شيطان پرسيد؟ چاره كار چيست؟
گفت: من از طريق انجام كار نيك و اعمال خير وارد مى شوم.
شيطان بزرگ گفت:natars:: برو كه تو مرد اين كارى.
پس شيطان به مكانى رفت كه عابد آنجا مشغول عبادت بود. سجاده را گسترد و شروع به عبادت كرد. گاهى عابد استراحت مى كرد، ولى شيطان پيوسته به عبادت مشغول بود تا توجه عابد كاملاً به او جلب شد.
سر انجام عابد خود را در برابر او كم ارزش ديد و عمل خود را كوچك شمرد. به شيطان گفت: اى بنده خدا، چه چيز باعث شد اين چنين بر عبادت خدا قوت يابى؟
شيطان پاسخ نداد.
عابد سؤال خود را تكرار كرد، باز جواب نداد.
دفعه سوم شيطان پاسخ داد: من يكبار مرتكب گناهى شدم و از آن توبه كردم .پس هر گاه به ياد آن گناه مى افتم و آن گناه به ذهنم خطور مى كند، از خوف خدا بر عبادت او نيرو مى گيرم.
عابد: مرا از گناه خويش آگاه ساز تا من نيز چنان كنم كه تو كردى و بر عبادت خدا راغب تر و قوي تر شوم.:sham:
شيطان : به خانه فلان زن فاحشه معروف در شهر برو، دو درهم به او بده، و از او كام بگير.
عابد گفت : از كجا دو درهم بياورم؟من كه پولى ندارم.
شيطان دو درهم به عابد داد. و او باهمان لباس عبادت به شهر آمد و ازمنزل آن فاحشه پرسيد. مردم او را راهنمائى كردند به خيال اين كه براى موعظه و ارشاد آن زن آمده است.
عابد نزد او رفت و دو درهم به او داد و گفت: مهيا باش.
زن با تعجب پرسيد: تا كنون هرگز كسى با اين وضع و حال نزد من نيامده ، بگو بدانم قضيه چيست؟
عابد داستان را براى زن نقل كرد.
آن زن گفت:kalafeh: : بدون شك ترك گناه از توبه آسانتر است. چنين نيست كه هر كسگناهى كند بسادگى بتواند توبه كند. بدون ترديد راهنماى تو شيطان بوده است،به معبد خويش باز گرد كه او را نخواهى يافت.
عابد لحظه اى به فكر فرو رفت. حالش دگر گون شد و به معبد خود بازگشت. آنزن همان شب توبه كرد و از دنيا رفت. هنگام صبح بر در خانه آن زن نوشته شده بود: بر جنازه او حاضر شويد كه او اهل بهشت است.
مردم دچار ترديد شدند و تا سه روز او را به خاك نسپردند.
خداوند به يكى از پيامبران وحى كرد: بر آن زن نماز بخواند و مردم را امر كند بر اونماز بخوانند. زيرا من آن زن را آمرزيدم و بهشت را بر او واجب كردم ، چون بنده مرا از گناه بازداشت .
اينجا معنى : التائب من الذنب كمن لاذنب له ظاهر مى گردد.
شب قدر داشتیم میرفتیم برای احیا توی ماشین به حالت سخنرانی یکی داشت این داستان را می گفت که ما رسیدیم و پیاده شدیم، آخرشو نشنیدم و همش تو فکر بودم آخرش چی شد!
الان که اینو خوندم بالاخره خیالم راحت شد!
ممنون جناب حامی!
مستحضريد كه اين تاپيك حاصل كتاب مفصل آيين شوخي و قوانين خوشي است
به طور كلي مجموعه آيين شوخي و قوانين خوشي شامل دو بخش است:
الف)غير احكام(آيات، روايات، لطيفه ها،پرسش و پاسخ و داستان و....)
ب) احكام شامل:
همان طوري كه از شروع تاپيك قول داده بودم الان وقت آن است كه به تدريج اين كتاب ها را در سايت بارگذاري كنم
فعلا بخش احكام را بار گذاري مي كنم براي دريافت كتاب هاي هر بخش از كتب احكام [HL]روي عناوين بالا كليك [/HL]كنيد.
شادي امام با...
وضع مالی ام خیلی خوب بود. پول بسیاری گرد آورده بودم و با خود گفتم که حتما خوشحال می شوند. شاید هم از خاطرم گذشت که بهر حال ، ما ثروتمندان هستیم که مشکلات مادی امام را برطرف می کنیم و ایشان از گرفتن این همه پول خوشحال می شوند. به منزل امام رفتم و همه پول ها را تقدیم ایشان کردم. در کمال ناباوری، هیچ آثاری از شادی در چهره حضرت ندیدم و ایشان خیلی معمولی رفتار کردند. من خیلی اندوهگین شدم و با خود گفتم، چنین پولی برایش می آورند و او خوشحال نمی شود!! لحظه ای بعد، امام برای شستن دست هایش روی تختی نشست. خدمتکار، آفتابه وتشت را آورد. امام همانطور که دستش را جلو آورده بود، فرمود: «آب بریز» و مشغول شستن دست هایش شد. من نیز نگاه می کردم. چیز عجیبی دیدم. اول گمان کردم که خیالاتی شده ام. بیشتر دقت کردم. از جایم بلند شدم و جلوتر رفتم . باور کردنی نبود. آب، پس از تماس با دست امام به طلا تبدیل می شد. همین طور بود که از میان انگشتان ایشان در تشت می ریخت.امام متوجه من شد، رو به من کرد و فرمود «کسی که چنین است، به پولی که تو برایش آورده ای، اعتنایی ندارد.» این گونه بود که بی نهایت از اندیشه ام شرمسار شدم.
الكافي، ص491، ح 10 به نقل از امام رضا و زندگي، مهدي غلامي، ص 32