جمع بندی چرا خداوند امر به جایز بودن ازدواج با همسر پسر خوانده نموده ؟

تب‌های اولیه

22 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا خداوند امر به جایز بودن ازدواج با همسر پسر خوانده نموده ؟

سلام علیکم
عرب ازدواج با همسر فرزند خواند را بعد از طلاق یا فوت فرزند خوانده،ممنوع می دانستند
حال چرا خداوند به پیامبر امر نموده اند که با همسر پسر خوانده خود ازدواج کند؟
مگر این رسم چه اشکالی داشته؟ آیا رسم بدی بوده؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد صادق

vahid;539985 نوشت:
سلام علیکم
عرب ازدواج با همسر فرزند خواند را بعد از طلاق یا فوت فرزند خوانده،ممنوع می دانستند
حال چرا خداوند به پیامبر امر نموده اند که با همسر پسر خوانده خود ازدواج کند؟
مگر این رسم چه اشکالی داشته؟ آیا رسم بدی بوده؟



باسلام وتشکر ا ز سوال خوب شما .
روزه و نماز ها تان قبول باشد .
در باره مسله بهتر است بحث را از این جا آغاز نمایم :

حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر غلامی داشت که جوان خوب و با ادب و متینی بود زید نام که بعد از ازدواج او را به همسرش محمد بخشید. خانواده این جوان که غلام پیامبر شده بود، از زنده بودن و حضور او در مکه مطلع شدند و به محضر پیامبر (که هنوز به نبوت مبعوث نشده بود)، رسیدند و آزادی او را طلب کردند و پیامبر او را بین ماندن و رفتن با خانواده مخیر کرد و او ماندن را به خاطر اخلاق و احسان مولایش پیامبر برگزید و خانوادهاش او را نفی کردند و پیامبر هم در جواب ، او را به عنوان پسرخوانده خود معرفی کرد تا این که با نزول آیه "ادعوهم لآبائهم" (1) او را به نام پدرش خواند و برادر خود نامید.(2)
پیامبر عمه زاده خود زینب دختر جحش را که از اشراف قریش بود، به عقد این غلام آزاد شده خود درآورد و بعد از مدتی خداوند به او وحی کرد که تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی و آنان همسران تو خواهند شد.
یکی از این زنان زینب بود که در آن زمان همسر زید بود. پیامبر این خبر غیبی را در نفس خود پنهان کرد و ترسید که اگر مخالفان خبر دار شوند ، به او تهمت ها بزنند.و هم چنین پيامبر (ص) در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد و كارشان به طلاق و جدايى بيانجامد پيامبر (ص) براى جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمه‏اش زينب شده كه حتى برده‏اى آزاد شده او را طلاق داده، وى را به همسرى خود برگزيند، ولى از اين بيم داشت كه از دو جهت مردم به او خرده گيرند و مخالفان پيرامون آن جنجال بر پا كنند. از آن طرف هم زید به دلایل بد اخلاقی خودش و ناسازگاری های همسرش و ... ، بعد از مدتی که با او زندگی کرده و کام گرفته بود ، احساس می کرد زندگی اش استحکام و شیرینی لازم را ندارد و در صدد طلاق همسرش برآمد و با پیامبر هم مشورت کرد و پیامبر هم به جهت وظیفه ایمانی که به صلح و صفا و سازش دعوت می کنند، او را به صلح و سازش و خودداری از طلاق فراخواند و هم در صدد بود که تا بتواند طلاق زینب را به تاخیر اندازد تا زمینه ازدواج با زینب دیرتر فراهم شود و بهانه به دست منافقان و مخالفان نیفتد. زید بالاخره زینب را طلاق داد و با تمام شدن عده ، خداوند او را به همسری پیامبرش درآورد تا رسم حرام بودن ازدواج با مطلقه پسر خوانده که هیچ مبنای درستی نداشت، شکسته شود .
با ازدواج پیامبر با زینب منافقان و مخالفان که برای سنت های جاهلی قداست قائل بودند و شکسته شدن این قداست ها توسط پیامبر را تاب نمی آوردند ، به داستانسرایی پیرامون این واقعه پرداختند و از آن یک رمان و مثلث عشقی ساختند که پیامبر عاشق همسر پسر خوانده اش شده و زید که خبر دار شده، همسر را طلاق داده تا پیامبر به هوای دلش برسد و ....
آیه مربوط به ازدواج زید و زینب صراحت دارد که زید بعد از این که از زینب کام گرفت و حاجتش برآورده شد و دیگر در او رغبتی نداشت ، او را طلاق داد و خداوند بر خلاف میل پیامبرش که به خاطر سنت غلط جاهلی و ترس از دشمنی منافقان و ... ، از این ازدواج فراری بود، او را به عقد همسرش درآورد و هیچ عشق و دلدادگی در کار نبود:
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (3)
(به خاطر بياور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى [به فرزند خوانده‏ات «زيد»] مى‏گفتى: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهيز!» (و پيوسته اين امر را تكرار مى‏كردى) و در دل چيزى را پنهان مى‏داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‏كند و از مردم مى‏ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى! هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هايشان- هنگامى كه طلاق گيرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود).
و تفاسیر هم حقیقت این واقعه و دروغ بودن این تهمت ها را با استدلال های محکم بیان کرده اند.(4)
پس با این توضیحات این کار ایثارو دلسوزی پیامبر نسبت به دین را می رساند.او حاضر شد همه تهمت ها را با جان و دل بخرد. اما حکم واقعی و الهی برای مردم روشن شود.
راستی چه کسی حاضر است در محیطی که همه مردم یک مساله ای را زشت می دانند به خاطر اطاعت از خدا،خلاف آن را عمل کند تا حکم واقعی و زمینه هدایت انسانها را روشن نماید ؟

در مجموع آن سنت مرسوم میان عرب هیچ حکمت واثر معقول نداشته تنها یک بور غلط بوده که چه بسا پیآمد منفی نیز داشته است . لذا رسول خدا به دستور وحی عملا آن را باطل نمود .
پی نوشت ها:
1. احزاب (33) آیه 5.
2. خطیب تبریزی، الاکمال فی اسماء الرجال، قم، مؤسسه اهل بیت،ص 73؛ ابن داود حلی، رجال، نجف، حیدریه، 1392، ص 49.
3. احزاب (33) آیه 37.
4. ر. ک: طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، ج 16، ص 482 به بعد.

صادق;540662 نوشت:
جوان خوب و با ادب و متینی بود زید نام

صادق;540662 نوشت:
زید به دلایل بد اخلاقی خودش

:Gig:
صادق;540662 نوشت:
بعد از مدتی خداوند به او وحی کرد که تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی و آنان همسران تو خواهند شد.

در کدام کتاب ذکر شده؟
اگر اینگونه باشد ......پس چرا :
صادق;540662 نوشت:
پيامبر (ص) در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد

اگر کار صلح به انجام نرسد؟؟...............
مگر وحی نشده که:
صادق;540662 نوشت:
تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی

صادق;540662 نوشت:
پيامبر (ص) براى جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمه‏اش زينب شده

و همچنین وقتی وحی شده باشد پس باید عمل به دستور خدا شود و برای جبران شکست معنایی ندارد.

vahid;540723 نوشت:
:Gig:

در کدام کتاب ذکر شده؟
اگر اینگونه باشد ......پس چرا :

اگر کار صلح به انجام نرسد؟؟...............
مگر وحی نشده که:

و همچنین وقتی وحی شده باشد پس باید عمل به دستور خدا شود و برای جبران شکست معنایی ندارد.



باسلام .
وتقدیر از شما .
روزه تان مقبول وسعی علمی تان مشکور .
:Gol:
******
منافا تی وجود ندارد .
در این باب ممکن تحلیل های بسیار قابل طرح باشد .
وآنچه اشاره شد یک رویکرد بود .
رویکرد دیگر این که :
پیامبر به دستور خدا با «زینب بنت حجش» که همسر مطلقه زیدبن حارثه، پسرخوانده پیامبر بود، ازدواج نمود، تا حکم جاهلی را در عمل باطل کند و مردم پذیرای نقض حکم جاهلی باشند.
اگر این ازدواج صورت نمی گرفت، ممکن بود زیدبن حارثه، یا پسرش اسامه بن زید، بعد از رحلت پیامبر به عنوان پسر و وارث پیامبر مطرح می شد و مسیر امامت و وراثت خاندان پیامبر دگرگون می شد.
افزون بر این امور ازدواج های پیامبر از اهداف و حکمت های دیگری برخوردار بود که به جهت رعایت اختصار از ذکر آنها خودداری می شود.

سلام علیکم
و تشکر بابت پاسخ
روزه شما نیز ان شاالله مقبول

صادق;540741 نوشت:
منافا تی وجود ندارد

اگر کار صلح به پایان نرسد منافات با وحی ندارد؟؟

ضمنا رویکرد باید منطقی باشد .

وقتی پیامبر شخصا امام علی (ع) را بعنوان جانشین اعلام کند چه کسی میتواند ادعا کند که زید وارث مسیر امامت است؟

و اگر به پیامبر آیه ای وحی شده که :

صادق;540662 نوشت:
تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی و آنان همسران تو خواهند شد.

چرا آیه آن در قران موجود نیست و اگر هست کدام آیه است؟

vahid;540793 نوشت:
سلام علیکم
و تشکر بابت پاسخ
روزه شما نیز ان شاالله مقبول

اگر کار صلح به پایان نرسد منافات با وحی ندارد؟؟

ضمنا رویکرد باید منطقی باشد .

وقتی پیامبر شخصا امام علی (ع) را بعنوان جانشین اعلام کند چه کسی میتواند ادعا کند که زید وارث مسیر امامت است؟

و اگر به پیامبر آیه ای وحی شده که :

چرا آیه آن در قران موجود نیست و اگر هست کدام آیه است؟


باسلام .
در پاسخ قبل دقت ننمودی که آیه به آن طولانی را ندیدی ؟؟؟!!!!!

مگر میشود که ندیده باشم

صادق;540662 نوشت:
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً

منظورم آیه این جمله بود که شما نوشتید:
صادق;540662 نوشت:
خداوند به او وحی کرد که تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی و آنان همسران تو خواهند شد.

vahid;540832 نوشت:
مگر میشود که ندیده باشم

منظورم آیه این جمله بود که شما نوشتید:

باسلام .
آن نکته در همین آیه نهفته است .
توجه دارید که روش قران نقل قصه نیست .
در همه موارد آن نکته کلیدی اشاره می کند .
در هر صورت از تلاش علمی تان تقدیر می شود .
موفق باشید .


ضمنا سعی علمی بنده بی نتیجه بوده و جواب سوالات را دریافت نکردم.

صادق;540972 نوشت:
آن نکته در همین آیه نهفته است .
توجه دارید که روش قران نقل قصه نیست .
در همه موارد آن نکته کلیدی اشاره می کند .
در هر صورت از تلاش علمی تان تقدیر می شود .
موفق باشید .

چرا روش قران نقل قصه نیست؟ پس چرا قصه حضرت موسی و خذر ..........حضرت یوسف.......حضرت سلیمان و.....در قران آمده است
:god:در کدام قسمت آیه این نکته کلیدی وجود دارد:
تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی و آنان همسران تو خواهند شد.
سپاسگزارم ولی تلاش کردن وقی که به پاسخ قانع کننده ای نرسم به نظر بنده بی فایده است.

vahid;541073 نوشت:

ضمنا سعی علمی بنده بی نتیجه بوده و جواب سوالات را دریافت نکردم.

چرا روش قران نقل قصه نیست؟ پس چرا قصه حضرت موسی و خذر ..........حضرت یوسف.......حضرت سلیمان و.....در قران آمده است
:god:در کدام قسمت آیه این نکته کلیدی وجود دارد:

تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی و آنان همسران تو خواهند شد.
سپاسگزارم ولی تلاش کردن وقی که به پاسخ قانع کننده ای نرسم به نظر بنده بی فایده است.


باسلام وتقدیر مجدد از تلاش علمی تان .
به پاسخ می رسید ویا هم شاید رسیده اید ولی ژرف اندیشی شما سبب پی گیری وجستجو بشتر مسله است .
خدا رحمت کند آن شاعر را گویا حال امثال شما را مطرح نموده :
گفتم به فیض وصلت خواهم رسید روز ی
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

به هر حال در باب این که عرض شد قران کتاب داستان وقصه نیست باید اشاره نمود :
تمام داستان‌های قرآن از جمله داستان یوسف و داستان کشتی نوح و آمدن طوفان و... اموری است که تحقق یافته و افسانه نیست.
قرآن در آیات متعددی ضمن بیان داستان‌ها، روی این موضوع تأکید می‌کند که این داستان‌ها حقایقی است که برای شما بیان می‌شود:
«إنّ هذا لهو القصص الحقّ؛(1) همانا این داستان حقیقت است».
«نحن نقص نبأهم علیک بالحقّ؛(2) ما داستان آنان را که حقیقت دارد ،برای تو نقل کردیم».
«نتلو علیک من نبأ موسى وفرعون بالحقّ؛(3) ما داستان موسى و فرعون که حقیقت دارد ،برای تو بیان کردیم».
قرآن پژوهان یکی از ویژگی‌های داستان‌های قرآن را حق و راستین بودن آنها دانسته‌اند، در حالی که تمامی قصه‌های دیگر عالم، آمیخته با خیال و دروغ و افسانه است، چون اگر چنین نباشد، زیبایی خود را از دست می‌دهند، ولی زیبایی قصه‌های قرآن به جهت حقانیت و اعجاز آنهاست ،همچنین در قصه‌های قرآن حقایق تاریخی ذکر شده که ارزش‌های دینی، اجتماعی، روحی، اخلاقی و... را برای پندپذیری ملت‌ها بیان می‌کند.(4)

مراد این است که قران کتابی نیست که بیاید یک داستان را قصه گونه با جزییات داستان سرایی نماید بلکه یک رخ داد را با اشاره مطرح و در صدد نتیجه گیری های تر بیتی مسله است .
پی‌نوشت‌ها:
1. آل عمران (3) آیه 62.
2. کهف (18) آیه 13.
3. قصص (28) آیه 3.
4. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، خرمشاهی، ج 2، ص 1767.

صادق;541090 نوشت:
باسلام وتقدیر مجدد از تلاش علمی تان .
به پاسخ می رسید ویا هم شاید رسیده اید ولی ژرف اندیشی شما سبب پی گیری وجستجو بشتر مسله است .
خدا رحمت کند آن شاعر را گویا حال امثال شما را مطرح نموده :
گفتم به فیض وصلت خواهم رسید روز ی
گفتا که نیک بنگر شاید رسیده باشی

به هر حال در باب این که عرض شد قران کتاب داستان وقصه نیست باید اشاره نمود :
تمام داستان‌های قرآن از جمله داستان یوسف و داستان کشتی نوح و آمدن طوفان و... اموری است که تحقق یافته و افسانه نیست.
قرآن در آیات متعددی ضمن بیان داستان‌ها، روی این موضوع تأکید می‌کند که این داستان‌ها حقایقی است که برای شما بیان می‌شود:
«إنّ هذا لهو القصص الحقّ؛(1) همانا این داستان حقیقت است».
«نحن نقص نبأهم علیک بالحقّ؛(2) ما داستان آنان را که حقیقت دارد ،برای تو نقل کردیم».
«نتلو علیک من نبأ موسى وفرعون بالحقّ؛(3) ما داستان موسى و فرعون که حقیقت دارد ،برای تو بیان کردیم».
قرآن پژوهان یکی از ویژگی‌های داستان‌های قرآن را حق و راستین بودن آنها دانسته‌اند، در حالی که تمامی قصه‌های دیگر عالم، آمیخته با خیال و دروغ و افسانه است، چون اگر چنین نباشد، زیبایی خود را از دست می‌دهند، ولی زیبایی قصه‌های قرآن به جهت حقانیت و اعجاز آنهاست ،همچنین در قصه‌های قرآن حقایق تاریخی ذکر شده که ارزش‌های دینی، اجتماعی، روحی، اخلاقی و... را برای پندپذیری ملت‌ها بیان می‌کند.(4)

مراد این است که قران کتابی نیست که بیاید یک داستان را قصه گونه با جزییات داستان سرایی نماید بلکه یک رخ داد را با اشاره مطرح و در صدد نتیجه گیری های تر بیتی مسله است .
پی‌نوشت‌ها:
1. آل عمران (3) آیه 62.
2. کهف (18) آیه 13.
3. قصص (28) آیه 3.
4. دانشنامه قرآن و قرآن پژوهی، خرمشاهی، ج 2، ص 1767.

سلام
بنده درپست شماره 6 سه سوال پرسیدم که شما به دو تای اولی پاسخ ندادید.
لطفا به آن دو سوال هم پاسخ بدهید.
1-اگر کار صلح به پایان نرسد منافات با وحی ندارد؟؟
پاسخ شما به این سوال این بود که منافاتی وجود ندارد. چرا منافاتی وجود ندارد؟؟
2-وقتی پیامبر شخصا امام علی (ع) را بعنوان جانشین اعلام کند چه کسی میتواند ادعا کند که زید وارث مسیر امامت است؟

vahid;542844 نوشت:
سلام
بنده درپست شماره 6 سه سوال پرسیدم که شما به دو تای اولی پاسخ ندادید.
لطفا به آن دو سوال هم پاسخ بدهید.
1-اگر کار صلح به پایان نرسد منافات با وحی ندارد؟؟
پاسخ شما به این سوال این بود که منافاتی وجود ندارد. چرا منافاتی وجود ندارد؟؟
2-وقتی پیامبر شخصا امام علی (ع) را بعنوان جانشین اعلام کند چه کسی میتواند ادعا کند که زید وارث مسیر امامت است؟


باسلام .
توجه دارید که وجود نازین حضرت پیامبر مخالفان بی منطق زیاد داشته است مثلا در بار ولایت امیر مومنان با این که خداوند دستور ابلاغ داده بود ولی حضرت نگران بود لذا خداوند با قاطعیت فرمود :
«یا أیّها الرسول بلّغ ما أُنزل إلیک من ربّک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس إنّ الله لا یهدی القوم الکافرین؛(3)
ای پیامبر !آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن . اگر نکنی ،پیامش را نرسانده‌ای و خدا تو را از گزند مردم نگاه می‌دارد .آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند».
پرسشگر گرامی مگر توجه ندارید که علی رغم آن هم توصیه های خدا وپیامبر امیر مومنان از خلافت کنار گذاشته شد.؟؟؟

پی‌نوشت‌ها:
1. مائده (5) آیه . 67.

صادق;547201 نوشت:
باسلام .
توجه دارید که وجود نازین حضرت پیامبر مخالفان بی منطق زیاد داشته است مثلا در بار ولایت امیر مومنان با این که خداوند دستور ابلاغ داده بود ولی حضرت نگران بود لذا خداوند با قاطعیت فرمود :
«یا أیّها الرسول بلّغ ما أُنزل إلیک من ربّک وإن لم تفعل فما بلّغت رسالته والله یعصمک من الناس إنّ الله لا یهدی القوم الکافرین؛(3)
ای پیامبر !آنچه از جانب پروردگارت به سوی تو نازل شده، ابلاغ کن . اگر نکنی ،پیامش را نرسانده‌ای و خدا تو را از گزند مردم نگاه می‌دارد .آری، خدا گروه کافران را هدایت نمی‌کند».
پرسشگر گرامی مگر توجه ندارید که علی رغم آن هم توصیه های خدا وپیامبر امیر مومنان از خلافت کنار گذاشته شد.؟؟؟

پی‌نوشت‌ها:
1. مائده (5) آیه . 67.

سلام علیکم
با توجه به فرمایش شما ......علی رغم توصیه های پیامبر باز هم امیر مومنان از خلافت کنار گذاشته شد.........ولی چه کسانی امیر مومنان را کنار گذاشتند؟......
علی رغم اینکه امیر مومنان کنار گذاشته شده اند........آیا خود شما این کار را قبول دارید؟........قطعا نه.........و برای شما و شیعیان واضح است که اشتباه بوده......و شما امیر مومنان را به عنوان جانشین قبول دارید.
پس نتیجه میشود ....رویکردی که اشاره دارد که اگر قانون پسر خواندگی برداشته نمیشد......زید وارث مسیر امامت میشد...اشتباه است.
اگر قانون پسر خواندگی برداشته نمیشد ........همان گروهی که امیرمومنان را علی رغم توصیه پیامبر کنار گذاشتند........کار خودشان را انجام میدادند .....و به توصیه ی شخص پیامبر هم توجهی نمیکردند.
و شیعیان هم به توصیه پیامبر عمل میکردند و کاری به این موضوع نداشتند که زید پسر خوانده پیامبر است.

vahid;547995 نوشت:
سلام علیکم
با توجه به فرمایش شما ......علی رغم توصیه های پیامبر باز هم امیر مومنان از خلافت کنار گذاشته شد.........ولی چه کسانی امیر مومنان را کنار گذاشتند؟......
علی رغم اینکه امیر مومنان کنار گذاشته شده اند........آیا خود شما این کار را قبول دارید؟........قطعا نه.........و برای شما و شیعیان واضح است که اشتباه بوده......و شما امیر مومنان را به عنوان جانشین قبول دارید.
پس نتیجه میشود ....رویکردی که اشاره دارد که اگر قانون پسر خواندگی برداشته نمیشد......زید وارث مسیر امامت میشد...اشتباه است.
اگر قانون پسر خواندگی برداشته نمیشد ........همان گروهی که امیرمومنان را علی رغم توصیه پیامبر کنار گذاشتند........کار خودشان را انجام میدادند .....و به توصیه ی شخص پیامبر هم توجهی نمیکردند.
و شیعیان هم به توصیه پیامبر عمل میکردند و کاری به این موضوع نداشتند که زید پسر خوانده پیامبر است.

باسلام وتقدیر از شما که برای درک عمیق تر از این مسله تلاش می کنید .
اجازه دهید برای آشنایی کامل تر شما با این موضوع پاسخ را با رویکر د دیگر از این جا شروع نمایم :

آن شخصی که در تاریخ به نام پسرخوانده رسول خدا یاد می شود «زید بن حارثه» است. درباره زندگی او گفته شده است كه:
غارت گران بيابان گرد عرب، زيد بن حارثه را از قافله ايى ربوده و در بازار (عكاظ) به عنوان غلام فروخته بودند. حكم بن حزام، او را براى عمه خود، خديجه خريد و وى نيز پس از ازدواج او را به حضرت محمد (ص)بخشيد.
روحيات پاك و عواطف عالى و اخلاق نيك پیامبر (ص) باعث شد كه زيد شيفته وى گردد تا جايى كه پدر زيد براى پيدا كردن فرزند خود وارد مكه گرديد و از پيامبر (ص) خواست كه او را آزاد سازد تا پدرش او را به سوى مادر و فاميل ببرد؛ زيد حاضر به مراجعت نشد و محضر پيامبر(ص) را بر همه ترجيح داد .
رسول خدا او را در ماندن و يا مراجعت به وطن خود آزاد گذاشت . زيد ماندن در خدمت پیامبر(ص) را انتخاب كرد. سرانجام پیامبر (ص) وى را به فرزندى برگزيد و مردم به او به جاى زيد بن حارثه ، زيد بن محمد (ص) می گفتند. (1)
بعد از ظهور اسلام، زيد ، مسلمانى مُخلص و پيشتاز شد و موقعيت ممتازى در اسلام پيدا كرد ، و سرانجام يكى از فرماندهان لشكر اسلام در جنگ موته شد.
هنگامى كه پیامبر (ص) تصميم گرفت براى زيد همسرى انتخاب كند، از زينب بنت جحش- كه دختر عمه پیامبر(ص) بود- براى او خواستگارى نمود؛ زينب وقتى كه فهميد پيامبر(ص) او را براى زيد خواستگارى نموده، سخت ناراحت شد و سرباز زد و برادرش «عبدالله» نيز با اين امر مخالفت نمود. در اينجا بود كه آيه 6 سوره احزاب: «النبى اولى بالمؤمنين من انفسهم و ازواجه امهاتهم...»، نازل شد و به امثال زينب و عبدالله هشدار داد ، آنها كه اين مسئله را شنيدند در برابر فرمان خدا تسليم شدند .
البته اين ازدواج، ازدواج ساده اى نبود و مقدمه اى بود براى شكستن يك سنت غلط جاهلى؛ زيرا در عصر جاهليت هيچ زن باشخصيت و سرشناسى حاضر نمی شد با برده ايى ازدواج كند، هر چند داراى ارزشهاى والاى انسانى باشد .(2) يكى از اهداف مقدس پیامبر اكرم (ص) اين بود كه فاصله ها را كمتر كند و ملاك فضيلت و شخصيت را فضائل اخلاقى و سجاياى انسانى معرفى كرده ، هر چه زودتر رسوم زشت و كهن عرب را بكوبد ، چه بهتر كه اين برنامه را از فاميل خود آغاز کند. پس دختر عمه خود زينب- كه نوه عبدالمطّلب بود- را به ازدواج غلام سابق خود و آزاد شده آن روز درآورد تا مردم بدانند كه اين مرزهاى موهوم هر چه زودتر بايد بر چيده شود و ملاك برترى تقوى و پرهيزگارى است.
سرانجام اين ازدواج به عللى به طلاق كشيده شد. برخى می گويند كه عامل جدائى روحيات زينب بود كه پستى نسب شوهر خود را به رخ وى مى كشيد و از عظمت خاندان خود سخن می گفت و از اين راه زندگى را بر او تلخ می كرد.
ولى احتمال ديگر آن است كه:
عامل طلاق، خود زيد باشد؛ چرا كه او داراى روحیه ای انزواطلب و ناسازگار بود ، و سرانجام زيد همسر خود را طلاق داد و از او جدا شد.
يكى ديگر از سنت هاى غلط جاهليت اين بود كه پسر خوانده انسان را مثل پسر واقعى انسان مي دانست و اجازه نمي داد انسان با همسر مطلقه‌ي پسر خوانده‌ي خويش ازدواج كند. پیامبر (ص) مأمور شد اين سنت غلط را از بين ببرد و اين شيوه ناستوده را با عمل خويش از ميان عرب بر دارد ، خداوند پيامبرش را رسماً براى اين كار دعوت فرمود؛ چنانكه در قرآن به این امر اشاره شده و خطاب به پيامبر آمده است:«هنگامى كه زيد، زينب را طلاق داد، او را به ازدواج تو در آورديم تا براى افراد با ايمان درباره همسران پسر خوانده خود هنگامى كه آنها را طلاق مى دهند محدوديتى نباشد.»(3)
اين ازدواج علاوه بر اينكه يك سنت غلط را كوبيد، بزرگ ترين مظهر و علامت براى مساوات و برابرى قرار گرفت؛ زيرا رهبر عالى قدر اسلام با بانويى ازدواج كرد كه در گذشته همسر آزاد شده‌ي او بود و در دنياى آن روز چنين ازدواجى مخالف با شئون اجتماعی به شمار می رفت. خداوند براى سركوبى اين افكار غلط، این آیه را نازل فرمود:
« ما كان محمداً ابا احد من رجالكم »؛ اين محمد پدر يكى از مردان شما نيست؛ او سمتى جز اينكه رسول خدا و خاتم پيامبران است، ندارد و خداوند از همه چيز آگاه است.(4)

پی نوشتها:
1. فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، ص 198، بوستان كتاب، قم‏.
2. تفسير نمونه، ناصر مکارم شیرازی و دیگران، ج 17، ص 317، دار الكتب الإسلامية، تهران‏،1374 ش‏.
3. احزاب آيه 37 - 36.
4. احزاب، آيه 40.

جناب آقای صادق، استاد محترم!
این بنده خدا، جناب وحید، به بخشهایی از فرمایشات شما که تفسیری از این واقعه است که حاوی تناقضات بسیار آشکار است ایراد دارد، البته فقط به بخشی از تناقضات :

vahid;540723 نوشت:
نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
جوان خوب و با ادب و متینی بود زید نام
نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
زید به دلایل بد اخلاقی خودش

نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
بعد از مدتی خداوند به او وحی کرد که تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی و آنان همسران تو خواهند شد.
در کدام کتاب ذکر شده؟
اگر اینگونه باشد ......پس چرا :
نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
پيامبر (ص) در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد
اگر کار صلح به انجام نرسد؟؟...............
مگر وحی نشده که:
نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی

نقل قول نوشته اصلی توسط صادق نمایش پست ها
پيامبر (ص) براى جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمه‏اش زينب شده
و همچنین وقتی وحی شده باشد پس باید عمل به دستور خدا شود و برای جبران شکست معنایی ندارد.

شما به جای جواب منطقی (که البته وجود ندارد متاسفانه و تقصیر شما هم نیست!) هی پشت سر هم از تلاش علمی ایشان تقدیر میفرمایید ولی جواب درخور نمیدهید!!!
شما نمیتوانید در برابر تناقضات مطرح شده بفرمایید البته رویکردهای دیگری هم وجود دارد!

صادق;540741 نوشت:
در این باب ممکن تحلیل های بسیار قابل طرح باشد .
وآنچه اشاره شد یک رویکرد بود .

بالاخره اگر یک تفسیر و رویکردی که موجه است و قابل انشا هست (که به نظر مخلص نیست البته!) شما بفرمایید تا شبهه برطرف شود. مساله را به چیزهایی دیگر و امامت و ... نبرید! لطفا یک تفسیر اقلا بفرمایید که آنچه در دل حضرتش بود که ایشان از آشکار کردنش هراس داشت چه بود؟!!! اصلا همین یک قلم را بفرمایید بسیاری از شبهات ذهنی این مخلص لا اقل حل میشود!

[="Times New Roman"][="Black"]

manmehdiam;548106 نوشت:
شما به جای جواب منطقی (که البته وجود ندارد متاسفانه و تقصیر شما هم نیست!) هی پشت سر هم از تلاش علمی ایشان تقدیر میفرمایید ولی جواب درخور نمیدهید!!!
شما نمیتوانید در برابر تناقضات مطرح شده بفرمایید البته رویکردهای دیگری هم وجود دارد!

سلام علیکم و رحمه الله

دوستان به نقل های تاریخی ای که استاد آورده اند بیشتر توجه بفرمایند.

یاحق.[/]

صادق;547201 نوشت:
پرسشگر گرامی مگر توجه ندارید که علی رغم آن هم توصیه های خدا وپیامبر امیر مومنان از خلافت کنار گذاشته شد.؟؟؟

البته مخلص سالهاست که بارها و بارها و بارها قرآن را با دقت مثلا همین سوره نسا را مطالعه میکنم ، که بالاخره کتابی است که چراغ راه بشریت است تا یک شعاع کوچکی هم از این راه مخلص دریافت کنم به مسائلی بسیار جزئی برخورد میکنم و ..... کلی آیات اینگونه که نمیدانم چقدر در راهنمایی بشریت نقش دارد!
حال اگر در کنار این مسائل بسیار اساسی بشریت!! که در آیات مذکور آمده بود چند آیه روشن هم راجع به امامت در قرآن کریم میبود شاید داستان به گونه ای دیگر میشد. فدایتان شوم استاد گرامی! باریتعالی برای مسائلی که جز بی اهمیت ترین مسائل خصوصی خانه حضرت رسول بود کلی راهنمایی فرموده ، یا اصلا در همین مورد زینب بنت جحش به اسم خاص از زید در قرآن نام برده و بیش از 6-7 آیه در این باب نازل فرموده ولی دریغ از یک آیه مستقیم راجع به وجود 12 امام معصوم یا اصلا راجع به امامت .
بالاخره از همه اینها گذشته باور بفرمایید ما هم که چون شما مسلمان زاده و بچه شیعه هم هستیم بالاخره برایمان سوال است که علی رغم آن همه توصیه های حضرت رسول چه اتفاقی رخ داد که قاطبه مسلمین که برای رشد اسلام جنگها کرده بودند و رشادتت ها کرده بودند ییهو! بلافاصله بعد از فوت رسول همه آلزایمر گرفتند! متاسفانه در قرآن هم که آیه ای نبود که به تکلیف امامت را روشن کند ، ...

بالاخره اگر یک تفسیر و رویکردی که موجه است و قابل انشا هست (که به نظر مخلص نیست البته!) شما بفرمایید تا شبهه برطرف شود. مساله را به چیزهایی دیگر و امامت و ... نبرید! لطفا یک تفسیر اقلا بفرمایید که آنچه در دل حضرتش بود که ایشان از آشکار کردنش هراس داشت چه بود؟!!! اصلا همین یک قلم را بفرمایید بسیاری از شبهات ذهنی این مخلص لا اقل حل میشود!
باسلام وتشکر از شما عزیز گرامی .
اولا :طرح رویکرد های مختلف از مسله از باب تناقض نیست بلکه با توجه به منابع مختلف روایی وتاریخی تفسیر ها ی متفاوت از مسله قابل طرح است .
واین یک امر طبیعی است .
از باب نمونه شما گرامی عنایت دارید که برای درمان یک مریض جسمی بسیار ساده چه بسا نظرات متفاوت ودر نتیجه دارو های مختلف از سوی پزشکان تجویز می شود .
مسله به این ابهام تاریخی چگونه به صورت صد در صد شفاف وتنها با یک تفسیر قابل ارایه است ؟؟؟؟
در ثانی این مسله با هر کدام از تخلیل های مطرح شده بخوبی قابل حل است چرا شما عزیزان خود تان معطل این گونه امور می کنید .؟؟؟
ثالثا قرآن به صراحت فلسفه حکم را بیان نموده و می گوید:
«فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاکَهَا لِکَیْ لاَ یَکُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ حَرَجٌ فِی أَزْوَاجِ أَدْعِیَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا.(1)»
« پس از سپری شدن عده? طلاق، پیامبر از سوی خداوند مأموریت یافت با زینب ازدواج کند ؛ تا با این ازدواج یکی از رسمهای غلط جاهلی [رسم پسر خواندگی ] نابود گردد . »
بنا به نوشته مورخان هنگام ازدواج پیامبر با زینب، حضرت چنان دعوت عامی برای صرف غذا از مردم به عمل آورد که در مورد هیچ یک از همسرانش این کار سابقه نداشت (2) حضرت با این کار خواست با صدایی رسا و با دلیلی روشن و گویا به همگان بفهماند احکام پسر را درباره? پسرخوانده جاری نکنید. نیز با همسری که پسرخوانده? شما طلاق داده است، میتوانید ازدواج کنید، گرچه پسرخوانده، غلام آزاد شده باشد!
توضیح این که: عربهای جاهلی پسر خوانده را به منزله پسر می پنداشتند و زن وی را بر خود حرام میشمردند. اسلام این حکم را باطل اعلام کرد. ازدواج پیامبر(ص) با زینب به جهت از بین بردن این حکم غلط جاهلی صورت گرفته بود که قرآن در سوره? احزاب آیه? 37 آن را بیان کرده است.
در نتیجه مسله روشن است .
اما ارسال پست بعدی تان معلوم شد که دغدغه ی شما عزیز چیزی دیگر است که در جای خود انشا ءالله پاسخ لازم تقدیم می شود

پینوشت:
1- احزاب (33) آیه 37.
2- محمد بن سعد ،الطبقات الکبری،ج 8، ص 103و107؛ ابن اثیر ، النهایة فی غریب الحدیث،ج 5 ،ص 226 ؛ابن

manmehdiam;548120 نوشت:
البته مخلص سالهاست که بارها و بارها و بارها قرآن را با دقت مثلا همین سوره نسا را مطالعه میکنم ، که بالاخره کتابی است که چراغ راه بشریت است تا یک شعاع کوچکی هم از این راه مخلص دریافت کنم به مسائلی بسیار جزئی برخورد میکنم و ..... کلی آیات اینگونه که نمیدانم چقدر در راهنمایی بشریت نقش دارد!
حال اگر در کنار این مسائل بسیار اساسی بشریت!! که در آیات مذکور آمده بود چند آیه روشن هم راجع به امامت در قرآن کریم میبود شاید داستان به گونه ای دیگر میشد. فدایتان شوم استاد گرامی! باریتعالی برای مسائلی که جز بی اهمیت ترین مسائل خصوصی خانه حضرت رسول بود کلی راهنمایی فرموده ، یا اصلا در همین مورد زینب بنت جحش به اسم خاص از زید در قرآن نام برده و بیش از 6-7 آیه در این باب نازل فرموده ولی دریغ از یک آیه مستقیم راجع به وجود 12 امام معصوم یا اصلا راجع به امامت .
بالاخره از همه اینها گذشته باور بفرمایید ما هم که چون شما مسلمان زاده و بچه شیعه هم هستیم بالاخره برایمان سوال است که علی رغم آن همه توصیه های حضرت رسول چه اتفاقی رخ داد که قاطبه مسلمین که برای رشد اسلام جنگها کرده بودند و رشادتت ها کرده بودند ییهو! بلافاصله بعد از فوت رسول همه آلزایمر گرفتند! متاسفانه در قرآن هم که آیه ای نبود که به تکلیف امامت را روشن کند ، ...

باسلام وتقدیر از تلاش قرانی شما گرامی .
امید است از کوثر روزه داری سر شار .
واز زمرم تلاوت های قران کریم ساغر تان لبریز شده باشد .
در استانه عید فطر قرار داریم امید است که بهتر ین وزیبا ترین عیدانه را در هر دو بخش معرفتی وعملی در همه ساحات زندگی تان از حضرت دوست دریافت نماید .
قطعا همان طور است که شما گفته اید .
شما هم شیعه وهم بزرگوار وهم دانش پژو وهم گرامی هستید .
بی تردید طرح پرسش ها ودغدغه های ذهنی تان در باره مسایل مختلف قرانی ودینی نه تنها محذور ومشکلی ندارد بلکه بسیار هم خوب وبجا است .
ما ازطرح این گونه دغدغه های ذهنی تان نه تنها ناراحت نمی شویم که از آن استقبال می کنیم جای نگرانی نیست .
این سوال های شما عزیزان هر گز به معنای تزلزل اعتقادی تان نیست بلکه نشانه تلاش تان برای بهتر وعمیق تر فهمیدن آموزه های دینی است .
ما این حس وروحیه جستجوگری تان را ارج می نهیم واز آن تقدیر می کنیم .
از این که گفته اید سالها روی قران دقت ومطالعه دارید خبر خوش بود انشا ءالله مبارک است .
توفیق روز اقزون تان را از خداوند می خواهیم .
ولی توجه داشته باشید همان طور که مثلا فلان رشته علمی را باید نزد استاد ومتخصیص مربوطه فراگرفت ودر آن رشته صاحب نظر شد وبی استاد نمی شود .
به گفته ی آن بزرگوار :
هرکه گیرد تیشه ی بی استا
ریشخندی شد به شهر وروستا .
آموزه های وحیانی بطریق اولی چنین است ونیاز مند است که آن را در محضر یک مفسر کار کشته آموخت .
چون به گفته آن بزرگوار دیگر :
نهفته نکته ی نازک بسی ست در خط یار
تو فهم آن نکنی ای ادیب من دانم .
اما در باره این چرا نام مبارک ائمه به صراحت در قران ذکر نشده عجالتا باید اشاره شود :
خداوند حکیم نازل کننده قرآن است که همه کارهایش از روی حکمت می باشد و ما کوچک تر از آنیم که به حکمت کارهای خدا دست یابیم. آنچه قطعی است این که خداوند حکیم و هدایتگر برای راهنمایی بشر به شاهراه سعادت، از هیچ اقدام لازمی فرو گذار نکرده است .تعیین و معرفی امام یکی از این اقدام های لازم است که هم در تعیین و هم در معرفی امام آنچه لازم بوده ، انجام داده و حجت را تمام کرده است.
اما این که چرا نام امامان در قرآن نیامده، وجوه مختلفی به ذهن می رسد. شاید یکی از وجوه آن امتحان و ابتلا باشد. یکی از سنت های خداوند سنت امتحان و ابتلا است. خدا بندگان را به فتنه و گرداب های امتحان می اندازد تا گمراه طلبان از حق جویان مشخص گردند و به دست بهانه جویان بهانه می دهد تا مومنان واقعی آشکار گردند.
یکی دیگر از وجوه آن شاید تدبیر خدا برای در امان ماندن قران از دستکاری و تحریف باشد. معمولا بین ایمان آورندگان، افرادی هستند که از سر ترس و یا به امید منفعت و.. اظهار ایمان کرده و منتظر مرگ پیامبر هستند تا بعد از وفات ایشان به عنوان پیروان او وارث وی گردند و جریان را به قهقرا بر گردانند. اگر نام جانشین و جانشینان و مطالب مربوط به جانشینی به صراحت و وضوح تمام در کتاب خدا ذکر شده باشد ، آنان مجبور می شوند به تحریف و کتمان کتاب خدا اقدام کنند .؛ اما اگر این مسائل در کتاب خدا به صراحت نیامده باشد ، مجبور به تحریف کتاب نمی شوند. برای روشن شدن مطلب مثالی ذکر می کنیم.
در کتاب خدا آیات فراوانی آمده که تکلیف جانشینی را معلوم می کند از جمله آیه ولایت: انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة هم راکعون(1)
در این جا اگر خداوند مصداق "الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون " را ذکر می کرد و می فرمود " انما ولیکم الله و رسوله و علی"، مخالفان چاره ای جز کتمان این آیه نمی دیدند ولی وقتی اوصاف ذکر شد، می توانند توجیه کنند و نیازی به تحریف نمی بینند.
آیه نازل می شود که اهل بیت پیامبر به اراده خدا مطهر و معصوم هستند:" انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا"(2) ، در این جا اگر خداوند اهل بیت را به نام ذکر می کرد ، مخالفان برای کنار زدن انان و... چاره ای جز کتمان این آیه نمی دیدند ولی وقتی اهل بیت در قرآن نام برده نشده باشند ، می توان آیه را توجیه کرد و آنان را کنار زد.
اما برای اینکه هدایت طلبان در گمراهی نمانند و حجت بر گمراهی طلبان تمام شود ، خداوند رسولش را ماموریت داده تا این مواضع مجمل را روشن کند و توضیح دهد . اعلام کرده که رسول مبین و مفسر قرآن است . با توجه به اعلام الهی ، مؤمنان به رسول مراجعه کرده و مراد الهی را می یابند.اما گمراهی طلبان به خواست خود به تفسیر و توضیح آیات اقدام می کنند.
یک نمونه تاریخی تا حدود زیادی این توجیه را تایید می کند . رسول خدا در روزهای اخر عمر در جمع اصحاب فرمود : "لوح و دواتی بیاورید تا چیزی برایتان بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید."
در این جا با توجه به موضع گیر ها و سخنان قبلی پیامبر، همه متوجه شدند که رسول خدا می خواهد چه بنویسد،چون همین چند روز پیش بود که در منا و در غدیر خم فرمود :
بین شما دو چیز به جا می گذارم که تا بدان دو متمسک باشید از گمراهی در امانید؛
معلوم بود که سخن امروز ایشان هم راجع به همین دو چیز ارزشمند و هدایتگر خواهد بود ولی کسانی نمی خواستند این مطلب دوباره نوشته شود، کلام پیامبر را "هذیان" خواندند و پیامبر هم از نوشتن منصرف شد.
این واقعه به خوبی نشان می دهد که اگر نام جانشینان پیامبر در قرآن آمده بود ، چاره ای جز تحریف و کتمان آیات یا انکار وحیانیت آن نداشتند.
از سوی دیگر شیوه قرآن مجید در باره ائمه هدی(ع) به ویژه امیرالمومنین(ع) و خانواده حضرت این است که به معرفی"شخصیت" ممتاز و برجستگی‏‌های آنان بپردازد، نه به معرفی "شخص".
قرآن مجید درموارد متعددی پرده از امتیازات و ویژگی­‌های رفتاری ائمه هدی(ع) به­ ویژه امیرالمومنین(ع) برداشته است که ایات ذکر شده و برخی آیات دیگر بیانگر معنا است.
شیوه ذکر شده حکمت‌های متعددی دارد از جمله:
1- این مسئله می‌تواند آزمونی باشد تا کسانی که ایمان واقعی دارند، از افرادی که به ظاهر ایمان آوردند، باز شناخته شوند که آیا حقیقت را آن گونه که هست خواهند پذیرفت یا آن گونه که هوا‌های نفسانی شان اقتضا می‌کند، آن را تحریف خواهند کرد.؟
2-انگشت گذاردن روی اشخاص به طور اساسی شاید چندان نقشی در روشنگری نداشته باشد، بلکه نهایتاً به نوعی تبعیت و پیروی کورکورانه می‏کشاند . البته مانع از آن نیست که در مورد لزوم افراد نیز معرفی شوند، ولی معرفی شخصیت معرفی الگوهاست . در نتیجه جامعه را به جای گرایش متعصب آمیز و جاهلانه به سمت تعقل و ژرف اندیشی و توجه به ملاک‌ها و فضایل و امتیازات واقعی سوق می‏دهد.
معرفی شخصیت زمینه ساز پذیرش معقول است در حالی که معرفی شخص در مواردی موجب دافعه می‏شود. چه بسا در ذهن توده انسان‌ها کتاب آسمانی را در حد یک کتاب خانوادگی و قبیل‌های تنزل دهد.
این روش به­ویژه در شرایطی که شخص از جهاتی تحت تبلیغات سوء قرار گرفته باشد یا جامعه به هر دلیلی آمادگی پذیرش وی را نداشته باشد بهترین روش است.
این مسئله در مورد امیرالمومنین(ع) و اهل­بیت وجود داشته است. برای شناخت درست این مسئله کافی است شرایط و ویژگی­‌های جامعه اسلامی زمان نزول قرآن را در نظرگیریم تا در پرتو جامعه شناسی آن زمان و روانشناسی اجتماعی خاص آن جامعه بتوانیم به درک صحیحی از مسئله نایل آییم.
به استثنای اندکی از مومنان برجسته اکثر جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بیت به­ویژه امیرالمومنین(ع) پذیرش نداشتند و پیامبر(ص) نیز در مقاطع مختلف با دشواری‌های زیادی مسئله امامت را مطرح می‏ساختند و در هر مورد با نوعی واکنش منفی و مقاومت رو­به­رو می‏شدند. دلایل این امر متعدد است از جمله:
الف) بسیاری از آنان کسانی بودند که تا چند صباحی قبل در صف معارضین اسلام قرار داشتند و رویاروی خود شمشیر علی (علیه‏السلام) را دیده و از همان جا کینه وی را به دل گرفته بودند چنان که حضرت فاطمه زهرا(س) نیز یکی از علل رویگردانی مردم از حضرت را همین نکته (نکیر سیفه) بیان فرمود.
ب)تفکرات و سنن غلط جاهلی هنوز بر اندیشه مردم حاکم بود و اموری مانند سن و ... را در امور سیاسی دخیل می‏دانستند . به خاطر جوان بودن حضرت علی(ع) وی را چندان شایسته برای رهبری جامعه نمی‏دانستند.
ج) این تفکرخطرناک در سطح جامعه رایج بود و توسط کسانی تبلیغ می‏شد که پیامبر(ص) درصدد آن است که خویشان خود را برای همیشه بر مسند قدرت و حکومت بنشاند . در این راستا خدمات ارزنده پیامبر را نیز نوعی بازی سیاسی و منفعت شخصی و خانوادگی تفسیرمی‏کردند که برای چنگ اندازی به حکومت برای خود و اهل بیتش انجام داده است. این مسئله چنان بالا گرفته بود که روز غدیر پس از معرفی امیرالمومنین (علیه السلام) یکی از حاضران صدا زد :
" خدایا! پیامبر به ما گفت که از سوی خدا آمده و کتاب الهی آورده‏ام و ما پذیرفتیم . اکنون می‏خواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاکم و مستولی سازد، اگر او راست می‏گوید سنگی از آسمان ببار و مرا بکش!!
اما این که امامان در طول دوران خلفا چیزی (در مورد استحقاق خود نسبت به خلافت و جانشینی ) نگفتند ، حرف نادرستی است. البته بعد از پیامبر (ص) مخالفان امامان حاکم شدند و حکومت اجازه عرض اندام به امامان نداد و اعتراض ها را خفه کرد و پوشاند ولی آنان در همان حد محدودی که توانستند و فرصت یافتند ، بر استحقاق خود اصرار ورزیدند و هر وقت فرصتی دست داد، استحقاق منحصر به فرد را یادآوری کردند.
در دوران خلفا ، امام علی به صورت های مختلف اعلام مخالفت می کرد . به اتفاق همه مورخان حضرت تا مدت ها از بیعت خودداری ورزیده و اعتراض هم کرده و صلاحیت منحصر به فرد خود را بارها اعلام فرموده است که متاسفانه نگذاشته اند در تاریخ ثبت شود ولی خوشبختانه در زوایای تاریخ نشانه هایی از این اعتراضات باقی مانده است .
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و احمد بن طاهر در تاریخ بغداد از ابن عباس نقل کرده اند: روزی خلیفه دوم احوال پسرعمویم را از من پرسید و من گمان کردم منظورش عبد الله بن جعفر است. وقتی جواب دادم خلیفه گفت : منظورم بزرگ شما اهل بیت،علی است.،بعد ادامه داد: آیا هنوز آرزوی خلافت در دلش هست؟آیا می پندارد که رسول خدا تصریح کرده که او خلیفه باشد؟ابن عباس گوید :به او گفتم من از پدرم (عباس بن عبد المطلب عموی پیامبر) در مورد ادعای نص و تصریح رسول خدا بر خلافت علی پرسیدم و پدرم گفت : علی راست می گوید. خلیفه گفت: پیامبر در گفته هایش مقام بلندی را برای او قائل بود اما این ها موجب اثبات حجتی یا قطع عذری نبود.(3)
وقتی فرستادگان خلیفه اول برای بردن امام به مسجد برای بیعت به در خانه ایشان آمدند ،حضرت زهرا خطاب به آنان گفت: چرا حکومت خود را بر ما تحمیل می کنید و خلافت را که حق ماست ، به ما باز نمی گردانید؟(4)
البته موارد اعتراض امام علی و حضرت زهرا و امام حسن و امام حسین و دیگر افراد اهل بیت بسیار است و در کتب شیعه ثبت شده ولی در این جا فقط به بعض موارد که در کتب اهل سنت ثبت شده ، اکتفا شد.

پی نوشت ها:
1- مائده (5)،آیه55.
2-احزاب (33)،آیه 33.
3- رهبری امام علی در قرآن و سنت(ترجمه المراجعات)،ص496 به نقل از شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید،ج3،ص97.
4-فروغ ولایت ،ص182 به نقل از الامامة و السیسة، ج1،ص12.

حاضر
:khoshAamad:

سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار
زيد بن حارثه، برده بود و پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) او را آزاد كرد. وقتي كه آن حضرت مبعوث شد، زيد را به اسلام دعوت كرد و او هم پذيرفت. پس از آن كه زيد مسلمان شد، پدرش نزد ابوطالب آمد و گفت: اي ابوطالب به برادرزاده ات بگو: يا زيد را بفروشد و يا اين كه آزاد كند. ابوطالب اين درخواست را به پيامبر رساند. پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمود: زيد آزاد است، هر كجا مي خواهد برود. زيد بن حارثه به همراه پدرش نرفت و ماندن در خدمت پيامبر (صلی الله علیه و آله) را ترجيح داد. پدر زيد از اين كه او پيامبر را انتخاب كرد، ناراحت شد و به مردم گفت: اي مردم! گواه باشيد كه از اين لحظه به بعد، زيد پسر من نيست. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وقتي اين عمل را از پدر زيد ديد فرمود: اي مردم! بدانيد كه زيد پسر من است و از آن به بعد زيد را زيد بن محمد مي گفتند . پيامبر (صلی الله علیه و آله) او را دوست مي داشت و جزو اهل بيت پيامبر به شمار مي رفت .
در آن زمان رسم اين بود كه اشراف زاده ها و صاحبان مقام، با افرادي كه «برده» و يا «آزاد شده» بودند ازدواج نمي كردند. زينب، دختر عمه پيامبر اسلام
(صلی الله علیه و آله) و نوه عبدالمطلب بود. اينگونه دخترها اشراف زاده به حساب مي آمدند و زيد بن حارثه برده آزاد شده و پسر خوانده بود. آداب و رسوم آن زمان اجازه نمي داد كه اينگونه جوانان با هم ازدواج كنند. مأموريت اصلي پيامبر هدايت مردم به راه خدا و شكستن سنت ها و آداب جاهلي آن زمان بود. پيامبر اسلام شخصا به منزل دختر عمه اش رفت و از او براي زيد خواستگاري كرد. (1)
وقتي كه پيامبر
(صلی الله علیه و آله) مسأله خواستگاري را مطرح كرد، در آغاز زينب و برادرش چنين تصور كردند كه پيامبر (صلی الله علیه و آله) براي خودش مي خواهد و هر دو هم راضي شدند ؛ ولي وقتي كه فهميدند براي زيد بن حارثه خواستگاري مي كند قبول نكردند و زينب گفت: من از او برترم (2)
در اين باره آيه آمد و اعلام كرد كه هيچ زن و مرد مؤمني حق ندارد در برابر درخواست پيامبر از خود استقلال نشان بدهد (3)
پس از نزول اين آيه زينب و برادرش عبدالله رضايت دادند و زينب همسر زيد شد و به اين ترتيب، يكي از سنت هاي جاهلي و باطل مردم آن زمان، با اين ازدواج باطل شد و مردم فهميدند كه از نظر اسلامي هيچ گونه عيبي نيست در اين كه يك اشراف زاده با يك برده آزاد شده ازدواج كند. اين ازدواج دوام نياورد و به طلاق منجر شد. پيامبر اسلام بارها زيد را از طلاق دادن نهي كرد ولي اين دو نتوانستند با هم زندگي كنند و از هم جدا شدند. اين جدايي براي دختر عمه پيامبر بسيار سنگين بود چون طلاق دهنده او به ظاهر يك برده آزاد شده است نه يك انسان شريف گرچه از نظر معنوي زيد داراي مقامات بلندي بود ولي به صورت ظاهر يك برده آزاد شده است. در قرآن آمده است كه پيامبر به زيد فرمود:
«امسك عليك زوجك و اتق الله» ؛ همسر خود را نگهدار و از خدا بترس» (4)
در زمان پيامبر اسلام
(صلی الله علیه و آله)، يكي از اين رسم ها ي به جاي مانده جاهلي اين بود كه هيچ كس حق نداشت با زن پسر خوانده اش ازدواج كند. آنان زن پسر خوانده را مانند زن پسر واقعي مي دانستند. حال پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) بايد اين رسم را نيز لغو مي كرد. او از سوي خدا مأمور شد كه زينب، دختر عمه اش خويش و همسر طلاق گرفته پسر خوانده اش را به همسري بگيرد تا آن رسم باطل از بين برود. پيامبر هم به دستور خدا زينب را براي خود به همسري گرفت و به اين ترتيب آن رسم هم باطل و لغو شد.
قرآن مي گويد:
«فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِّنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا» : وقتي كه زيد بهره خود از همسرش را برد و طلاق داد ما او را به همسري تو درآورديم تا مؤمنان درباره همسران طلاق داده شده پسر خوانده هايشان در سختي نباشند. (5)
اين آيه نشان مي دهد كه ازدواج پيامبر
(صلی الله علیه و آله) با زينب به دستور خدا بوده است تا آن رسم باطل جاهلي از بين برود و بفهمند كه انسان مي تواند با همسر طلاق گرفته پسر خوانده اش ازدواج كند و همسر پسر خوانده؛ مانند پسر واقعي نيست. پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) با اين ازدواج علاوه بر اين كه آن سنت باطل عرب را از بين برد، مشكل زينب را هم حل كرد چون زينب افتخار مي كرد كه به همسري پيامبردر آمده است؛ در حالي كه ديگران رغبتي با ازدواج با او نشان نمي دادند و مي گفتند كه او زن يك برده آزاد شده است و ازدواج انسان هاي شريف با اينگونه طلاق داده شده ها، رسم نبود!
از سوي دشمنان اسلام درباره ازدواج پيامبر با زينب مطالب افسانه اي زيادي مطرح شده است و هدف آنان كوبيدن شخصيت پيامبر اسلام است و اگر كسي پيامبر اسلام را بشناسد به باطل بودن آن مطالب پي مي برد. برخي نوشته اند كه پيامبر براي پرسش از احوال زيد به خانه او آمد. همين كه در را باز كرد چشمش به زينب افتاد. پيامبر با ديدن جمال زينب گفت: «سبحان الله خالق النور تبارك الله احسن الخالقين» اين جمله را دليلي بر علاقه قلبي پيامبر به زينب دانسته اند؛ ولي اين روايت، افسانه و ساختگي است و شواهدي، افسانه بودن آن را نشان مي دهد.
اولا، زينب دختر عمه پيامبر بود و در محيط خانوادگي، با پيامبر بزرگ شده بود. چنين نبود كه پيامبر زينب را نديده باشد و براي اولين بار در خانه زيد ديده باشد. پيامبر اسلام
(صلی الله علیه و آله) خودش زينب را براي زيد خواستگاري كرده بود. نه جمال زينب از پيامبر مخفي بود و نه مشكلي براي ازدواج پيامبر با زينب وجود داشت. اصلا زينب نمي خواست با زيد ازدواج كند و خيلي هم علاقه داشت كه همسر پيامبر شود و حتي آن لحظات اول كه براي زيد خواستگاري مي شد، زينب فكر كرد پيامبر براي خودش خواستگاري مي كند و خيلي هم خوشحال شد ولي بعد فهميد كه براي زيد خواستگاري مي كنند و اول قبول نكرد ولي با آمدن آيه قرآن پذيرفت. پس اين نادرست است كه گفته شود پيامبر از جمال و كمال زينب بي خبر بود.
ثانيا، وقتي كه زيد براي طلاق زينب نزد پيامبر آمد و مشورت خواست، پيامبر او را از طلاق منع كرد. اين نشان مي دهد كه آن داستان ساختگي است وگرنه نهي نمي كرد.
ثالثا، قرآن به صراحت هدف اين ازدواج را كوبيدن سنت جاهلي معرفي مي كند نه دلباختگي پيامبر به زينب. (6)

براي آگاهي بيشتر درباره ازدواج هاي پيامبر ر.ك:
1. همسران رسول خدا، عقيقي بخشايشي ازدواج النبي، دكتر موسي شاهين
2. زنان پيامبر، عماد زاده
3. نگرشي كوتاه به زندگي پيامبر اسلام، مؤسسه در راه حق
4. نساء النبي و اولاده، محمد جواد السعيدي

پي نوشت:
1. سبحاني ، فروغ ابديت، ص 521 .
2. طباطبايي، الميزان، ج 16، ص 326، بحث روايي؛ مكارم، تفسير نمونه، ج 17، ص 316.
3. احزاب، آيه 36.
4. احزاب، آيه 36.
5. احزاب، آيه 37.
6. تفسير نمونه، ج 17، ص 325.

والسلام علیکم و رحمة الله.
:Black (9):

http://www.askdin.com/thread41114.html

سوال :
چرا خداوند امر به جایز بودن ازدواج با همسر پسر خوانده نموده ؟

پاسخ :
در باره مسله بهتر است بحث را از این جا آغاز نمایم :
حضرت خدیجه قبل از ازدواج با پیامبر غلامی داشت که جوان خوب و با ادب و متینی بود زید نام که بعد از ازدواج او را به همسرش محمد بخشید. خانواده این جوان که غلام پیامبر شده بود، از زنده بودن و حضور او در مکه مطلع شدند و به محضر پیامبر (که هنوز به نبوت مبعوث نشده بود)، رسیدند و آزادی او را طلب کردند و پیامبر او را بین ماندن و رفتن با خانواده مخیر کرد و او ماندن را به خاطر اخلاق و احسان مولایش پیامبر برگزید و خانوادهاش او را نفی کردند و پیامبر هم در جواب ، او را به عنوان پسرخوانده خود معرفی کرد تا این که با نزول آیه "ادعوهم لآبائهم" (1) او را به نام پدرش خواند و برادر خود نامید.(2)
پیامبر عمه زاده خود زینب دختر جحش را که از اشراف قریش بود، به عقد این غلام آزاد شده خود درآورد و بعد از مدتی خداوند به او وحی کرد که تو با این زنان باید در فرصت مناسب ازدواج کنی و آنان همسران تو خواهند شد.
یکی از این زنان زینب بود که در آن زمان همسر زید بود. پیامبر این خبر غیبی را در نفس خود پنهان کرد و ترسید که اگر مخالفان خبر دار شوند ، به او تهمت ها بزنند.و هم چنین پيامبر (ص) در نظر داشت، كه اگر كار صلح ميان دو همسر به انجام نرسد و كارشان به طلاق و جدايى بيانجامد پيامبر (ص) براى جبران اين شكست كه دامنگير دختر عمه‏اش زينب شده كه حتى برده‏اى آزاد شده او را طلاق داده، وى را به همسرى خود برگزيند، ولى از اين بيم داشت كه از دو جهت مردم به او خرده گيرند و مخالفان پيرامون آن جنجال بر پا كنند. از آن طرف هم زید به دلایل بد اخلاقی خودش و ناسازگاری های همسرش و ... ، بعد از مدتی که با او زندگی کرده و کام گرفته بود ، احساس می کرد زندگی اش استحکام و شیرینی لازم را ندارد و در صدد طلاق همسرش برآمد و با پیامبر هم مشورت کرد و پیامبر هم به جهت وظیفه ایمانی که به صلح و صفا و سازش دعوت می کنند، او را به صلح و سازش و خودداری از طلاق فراخواند و هم در صدد بود که تا بتواند طلاق زینب را به تاخیر اندازد تا زمینه ازدواج با زینب دیرتر فراهم شود و بهانه به دست منافقان و مخالفان نیفتد. زید بالاخره زینب را طلاق داد و با تمام شدن عده ، خداوند او را به همسری پیامبرش درآورد تا رسم حرام بودن ازدواج با مطلقه پسر خوانده که هیچ مبنای درستی نداشت، شکسته شود .
با ازدواج پیامبر با زینب منافقان و مخالفان که برای سنت های جاهلی قداست قائل بودند و شکسته شدن این قداست ها توسط پیامبر را تاب نمی آوردند ، به داستانسرایی پیرامون این واقعه پرداختند و از آن یک رمان و مثلث عشقی ساختند که پیامبر عاشق همسر پسر خوانده اش شده و زید که خبر دار شده، همسر را طلاق داده تا پیامبر به هوای دلش برسد و ....
آیه مربوط به ازدواج زید و زینب صراحت دارد که زید بعد از این که از زینب کام گرفت و حاجتش برآورده شد و دیگر در او رغبتی نداشت ، او را طلاق داد و خداوند بر خلاف میل پیامبرش که به خاطر سنت غلط جاهلی و ترس از دشمنی منافقان و ... ، از این ازدواج فراری بود، او را به عقد همسرش درآورد و هیچ عشق و دلدادگی در کار نبود:
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفي‏ في‏ نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْديهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ فَلَمَّا قَضى‏ زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ حَرَجٌ في‏ أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ إِذا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَراً وَ كانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولاً (3)
(به خاطر بياور) زمانى را كه به آن كس كه خداوند به او نعمت داده بود و تو نيز به او نعمت داده بودى [به فرزند خوانده‏ات «زيد»] مى‏گفتى: «همسرت را نگاه‏دار و از خدا بپرهيز!» (و پيوسته اين امر را تكرار مى‏كردى) و در دل چيزى را پنهان مى‏داشتى كه خداوند آن را آشكار مى‏كند و از مردم مى‏ترسيدى در حالى كه خداوند سزاوارتر است كه از او بترسى! هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سرآورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسر خوانده‏هايشان- هنگامى كه طلاق گيرند- نباشد و فرمان خدا انجام شدنى است (و سنّت غلط تحريم اين زنان بايد شكسته شود).
و تفاسیر هم حقیقت این واقعه و دروغ بودن این تهمت ها را با استدلال های محکم بیان کرده اند.(4)
پس با این توضیحات این کار ایثارو دلسوزی پیامبر نسبت به دین را می رساند.او حاضر شد همه تهمت ها را با جان و دل بخرد. اما حکم واقعی و الهی برای مردم روشن شود.
راستی چه کسی حاضر است در محیطی که همه مردم یک مساله ای را زشت می دانند به خاطر اطاعت از خدا،خلاف آن را عمل کند تا حکم واقعی و زمینه هدایت انسانها را روشن نماید ؟

در مجموع آن سنت مرسوم میان عرب هیچ حکمت واثر معقول نداشته تنها یک بور غلط بوده که چه بسا پیآمد منفی نیز داشته است . لذا رسول خدا به دستور وحی عملا آن را باطل نمود .
پی نوشت ها:
1. احزاب (33) آیه 5.
2. خطیب تبریزی، الاکمال فی اسماء الرجال، قم، مؤسسه اهل بیت،ص 73؛ ابن داود حلی، رجال، نجف، حیدریه، 1392، ص 49.
3. احزاب (33) آیه 37.
4. ر. ک: طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، ج 16، ص 482 به بعد.

موضوع قفل شده است