جمع بندی چرا خداوند ما را خلق کرد؟
تبهای اولیه
مدت ها هستش که سوالی ذهنم رو مشغول کرده
چرا خدا انسان رو افرید؟ که بهش قدرت اختیار بده پیامبر بفرسته و بگه که خدارو نیایشش بکنه و اخر سرم یا بهشت یا جهنم بره؟
خداوندی که بی نیازه و قادر به هرکاری هستش چرا اصلا باید انسان رو به وجود بیاره که تستشم بکنه سختی و ناراحتی وظلم رو هم رو زمین ببینه و دخالتی نکنه؟
قبلنا یه استدلالی با خودم داشتم میگفتم زمین و انسان ها عین بازی جی تی ای 5 برا خدا میمونن و خدا از دیدنش لذت میبره و ادم های خاصش رو دوست داره...اما این جواب دیگه برام قانع کننده نیست
چرا مارو کلا باید به وجود بیاره؟ چرا موجودات مختلف و دنیارو باید به وجود بیاره و بگه که ستایشش بشکنن و بهش سجده بکنن؟
لطفا دوستان از دادن جواب های پیچیده و با مفهوم هایی گنگ که فقط جهت دادن جواب باشه خود داری کنن...
با سلام و عرض ادب و تشکر از پرسش زیبایتان
يكي از صفات خداوند تبارك تعالي خالقيت و فياضيت است، بنابراين بر خداست كه خلق كند؛ هر چيزي كه امكان وجود دارد بر خداوند لازم است كه آن را بيافريند، وجود تك تك انسان ها و تك تك موجودات ديگر امكان داشت فلذا آفريده شدند، اگر آفريده نمي شد جاي شبهه بود كه خدايا فلان چيز امكان وجود داشت چرا خلق نكردي ؟
برای مثال ما انسان ها قوّه شنوايي و بينايي داريم اينها كمالات ذاتي ماست اگر اين قوا نباشند موجودي بنام انسان نيز نخواهد بود. اگر كسي از ما بپرسد كه شما چرا مي بينيد يا مي شنويد؟ چه جوابي مي دهيم؟ جواب مي دهيم: مي شنوم و مي بينيم چون انسانم و قوّه شنوايي و بينايي دارم.
خدا جامع جميع كمالات وجودیست؛ خلق مي كند چون خالق است رزق مي دهد چون رازق است؛ زنده می کند حی ّ و محیی است و ... اگر خدا خلق نمي كرد خدا نبود؛ چون اگر خلق نمي كرد خالق نبود؛ و اگر خالق نبود فاقد اين صفت كمالي بود؛ و اگر فاقد يكي از كمالات بود ناقص بود و اگر ناقص بود واجب الوجود نبود و موجودي كه واجب الوجود نيست خدا نيست. پس خدا مي آفريند چون آفريدن كمال اوست.
شهید مطهری در این رابطه می فرماید:
«از نظر عقلی آفرینش نوعی احسان و فیض از جانب خداوند نسبت به موجودات ممکن است؛ یعنی آنچه امکان خلق شدن دارد، خداوند از خلق کردن آن بخل نمیورزد و دریغ نمیکند، چنین آفرینشی «حُسن ذاتی دارد» و قیام به چنین فعلی که ذاتاً پسندیده است، جز آن که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد، زیرا نشانه جود و فضل اوست. محال است که موجودی قابلیت وجود پیدا کند اما خداوند نیافریند».[ مطهری، مرتضی، معارف اسلامی، در آثار استاد مطهری، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چاپ سوّم، ۱۳۷۷، ص ۱۷٫] از نظر عقلی هر موجودی که امکان خلق شدن دارد، با زبان حال درخواست وجود و کمال میکند، آفرینش جهان در واقع پاسخ به این امکان و درخواستهای طبیعی و ذاتی اشیاء است.
مطلب دیگر اینکه طبق فرمایش قرآن کریم خداوند سبحان، عالم و آدم را عبث و بیهوده نیافرید؛ قرآن کریم میفرماید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» آیا میپندارید که شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما باز نمیگردید؟
در آیه دیگر فرمود:«یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً» حال باید دید هدف از خلقت از دیدگاه قرآن کریم چیست؟
قرآن کریم برای آفرینش انسان چهار هدف را بیان نموده در این جا به هدف اصلی اشاره می شود:
الف) آزمایش و ابتلاء:
در آیاتی از قرآن کریم، هدف از آفرینش انسانها آزمایش و امتحان دانسته آن شده است، از جمله که میفرماید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»[ملک 2] خداوند مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل میکنید و او شکستناپذیر و بخشنده است.» این امتحان برمیگردد به ظهور و بروز کمالات انسانی.
ب) عبودیت و بندگی
در موردی دیگر، از عبادت به عنوان هدف آفرینش انسان و جن نام برده شده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[ذاریات 56] من جنس و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.» (و بدینوسیله به قلّه کمالات راه یابد).
نکته : امتحان همیشه برای تست کردن نیست زیرا یک معلم کاملا بر دانش آموزان خود مسلط است، می داند کدام یک شاگردانش در چه حدی از دانش و معلومات می باشد، امتحان در بسیاری از مواقع برای این است که شاگرد تلاش خود را برای درس و مطالعه مضاعف کند، چون سختی ها انسان را می سازد، هیچ انسانی بدون سختی و تلاش به مقامات عالیه (حتی مقامات دنیوی) نرسیده است، رسیدن به مقامات عالیه در نتیجه تلاش و کوشش بی وقفه است؛ نتیجه امتحان نیز همین است چون امتحان انسان را به تلاش وا می دارد و تلاش موجب شکوفایی استعدادهای درون شده و انسان را به کمال می رساند.
نتیجه اینکه:
هدف از خلقت انسان عبودیت و رسیدن به مرتبه کمال و استفاده از رحمت بیپایان الهی است. دادن رحمت نیز، مقتضای ذات الهی است؛ یعنی ذات او اینگونه فیاض است که رحمت از او صادر میشود و هر موجود را به کمال شایسته خویش میرساند. لازمه رسیدن به کمال شایسته خلقت عنصری است این دنیا فرودگاه پرواز به سوی ملکوت است تا انسان سختی راه را نچشد رسیدن به کمال شایسته انسانیت از محالات است، حکمت تمام سختی ها هم همین است، کودک یک سال تا زمانی که زمین نخورد،سرش آسیب نبیند و سختی نبیند نمی تواند راه برود! برای رسیدن به هر کمالی باید سختی راه را نیز تحمل کرد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
هدف زندگی، استاد مرتضی مطهری، ص ۱ـ۴۴
خودشناسی برای خودسازی، استاد مصباح یزدی، ص ۱ـ۷۸
[=arial]يكي از صفات خداوند تبارك تعالي خالقيت و فياضيت است، بنابراين بر خداست كه خلق كند؛ هر چيزي كه امكان وجود دارد بر خداوند لازم است كه آن را بيافريند،
سلام!
اینکه میگین بر خداوند لازم است ، یعنی واسه خدا جبر وجود داره؟ حالا شاید نخواست بیافرینه؟
خدا جامع جميع كمالات وجودیست؛ خلق مي كند چون خالق است رزق مي دهد چون رازق است؛ زنده می کند حی ّ و محیی است و ... اگر خدا خلق نمي كرد خدا نبود؛ چون اگر خلق نمي كرد خالق نبود؛ و اگر خالق نبود فاقد اين صفت كمالي بود؛ و اگر فاقد يكي از كمالات بود ناقص بود و اگر ناقص بود واجب الوجود نبود و موجودي كه واجب الوجود نيست خدا نيست. پس خدا مي آفريند چون آفريدن كمال اوست.
من یه سوال واسم پیش اومد مجبورم با مثال بگمش ... در مقیاس خیلی خیلی خیلی کوچکتره ....
یکی استعداد نویسندگی داره ... ولی نمینویسه ... استعدادش که از بین نرفته ... هنوز هست ...
خدا هم خالق هست ولی خوب خلق نکنه ... فاقد صفت خالق بودن که نمیشه ...
مگه خدا ناقصه که بخواد با مثلا افریدن به کمال برسه؟ مگه خدا هم کمال داره؟
ز نظر عقلی هر موجودی که امکان خلق شدن دارد، با زبان حال درخواست وجود و کمال میکند، آفرینش جهان در واقع پاسخ به این امکان و درخواستهای طبیعی و ذاتی اشیاء است.
میشه بیشتر توضیح بدین این مورد رو؟
مگه همه چیز رو خدا خلق نمیکنه و افرینششون به خواست خدا نیست؟ پس چجوری خودش درخواست وجود و کمال میکنه؟
[=arial]نکته : امتحان همیشه برای تست کردن نیست زیرا یک معلم کاملا بر دانش آموزان خود مسلط است، می داند کدام یک شاگردانش در چه حدی از دانش و معلومات می باشد، امتحان در بسیاری از مواقع برای این است که شاگرد تلاش خود را برای درس و مطالعه مضاعف کند، چون سختی ها انسان را می سازد، هیچ انسانی بدون سختی و تلاش به مقامات عالیه (حتی مقامات دنیوی) نرسیده است، رسیدن به مقامات عالیه در نتیجه تلاش و کوشش بی وقفه است؛ نتیجه امتحان نیز همین است چون امتحان انسان را به تلاش وا می دارد و تلاش موجب شکوفایی استعدادهای درون شده و انسان را به کمال می رساند.
مگه علم خداوند لدنی نیست؟ و همه چیز رو میدونه؟ پس باید میزان تلاش مارو هم بدونه ... وقتی این رو بدونه ... میدونه در نهایت استعداد هرکس تا چه حد شکوفا میشه و به چه درجه ای از کمال میرسه ... و در نهایت جایگاهش چی خواهد بود ... خوب وقتی میدونه چرا ما رو افرید؟
هدف از خلقت انسان عبودیت و رسیدن به مرتبه کمال و استفاده از رحمت بیپایان الهی است. دادن رحمت نیز، مقتضای ذات الهی است؛ یعنی ذات او اینگونه فیاض است که رحمت از او صادر میشود و هر موجود را به کمال شایسته خویش میرساند
خوب چرا خداوند همه رو به راه راست هدایت نکرد ...؟ همه رو در بهشت مورد رحمت قرار نداد؟
اینکه میگین بر خداوند لازم است ، یعنی واسه خدا جبر وجود داره؟ حالا شاید نخواست بیافرینه؟
من یه سوال واسم پیش اومد مجبورم با مثال بگمش ... در مقیاس خیلی خیلی خیلی کوچکتره ....
یکی استعداد نویسندگی داره ... ولی نمینویسه ... استعدادش که از بین نرفته ... هنوز هست ...
خدا هم خالق هست ولی خوب خلق نکنه ... فاقد صفت خالق بودن که نمیشه ...
مگه خدا ناقصه که بخواد با مثلا افریدن به کمال برسه؟ مگه خدا هم کمال داره؟
با سلام و عرض ادب ضمن تشکر از شما
اینکه گفته می شود «بر خداوند لازم است» به معنی جبر و یا به معنی وجوب حکمی نیست، یعنی با بیان این جمله معاذ الله برای خداوند سبحان حکم صادر نمی کنیم؛ همان طور که می دانید برخی صفات برای برخی از اشیاء ذاتی است برای مثال شوری برای نمک ذاتی است، سوزاندن برای آتش ذاتی است نمی توان شوری را از نمک و گرما را از اتش جدا کرد تا زمانی که اتش هست گرما هم یقینا ملازم با اوست.
خالقیت برای خداوند سبحان ذاتی است، خدا یعنی موجود واجب الوجودی که آفرینش در ذات اوست، خالق است، فیاض است، معطی است و ... .
خداوند همه کمالات عالم هستی را به نحو اکمل داراست لذا نیازی به خلق ندارد اما آفرینش برای خدا ذاتی است، همچنانکه گرما برای آتش ذاتی می باشد. لذا حکمای الهی بر این باوراند که خداوند از ازل خالق بوده و تا ابد نیز خالق خواهد بود.
کسی که استعداد نویسندگی دارد اما نمی نویسد، نمی گویند آن فرد نویسنده است بلکه می گویند استعداد نویسندگی دارد، اما اگر مقاله یاکتابی نوشت می گوینده نویسنده است. در ثانی مثالی که حضرت عالی مطرح کردید گویای مطلب بنده نیست. چون نویسندگی از ضروریات ذاتی افراد نیست اما خالقیت برای خداوند ذاتی است چنانکه گرما و نور برای خورشید ذاتی است. از خورشید نمی پرسند که چرا نور می دهی چون واضح است که اگر خورشید نور ندهد دیگر خورشید نخواهد بود علاوه بر این، پرتو افکنی برای خورشید ذاتی است، همیشه با خورشید بوده و خواهد بود (مگر اینکه خود خورشید نابود شود)
مگه علم خداوند لدنی نیست؟ و همه چیز رو میدونه؟ پس باید میزان تلاش مارو هم بدونه ... وقتی این رو بدونه ... میدونه در نهایت استعداد هرکس تا چه حد شکوفا میشه و به چه درجه ای از کمال میرسه ... و در نهایت جایگاهش چی خواهد بود ... خوب وقتی میدونه چرا ما رو افرید؟
بله خداوند عالِم به همه وقایع است، خداوند از ازل می داند چه کسی بهشتی و چه کسی جهنمی خواهد شد، اما علم خدا مانع خالقیت نمی شود، چون خداوند علت تامه جهان هستی است؛ به محض اینکه علت تامه محقق شود معلول نیز تحقق خواهد یافت.
در ثانی خداوند انسان را برای بهشت و یا جهنم خلق نکرده است؛ خداوند انسان را برای عبودیت و رسیدن به کمال نهایی انسانیت خلق فرمود، اما انسان با سوء اختیار خودش راه جهنم را در پیش می گیرد. به عبارت دیگر انسان بر طبق علم خدا عمل نمی کند بلکه طبق اختیار خود عمل می کند و علم خداوند به اعمال بندگان نیز باقید اختیار است. یعنی خداوند می داند فلان کس با سوء اختیار خود راه کج را انتخاب خواهد کرد، لذا چنین علمی مانع خالقیت خداوند نمی شود.
وقی معلم از شاگردان امتحان می گیرد، می داند کدام یک از شاگردان نمره قبولی نمی اورد اما با این وصف، بازهم امتحان می گیرد چون امتحان موجب سلب تکلیف از معلم می گردد. خداوند نیز علم به اعمال انسان با وصف اختیار دارد اما این علم موجب نمی شود موجودی را که امکان وجود داشت نیافریند.
خوب چرا خداوند همه رو به راه راست هدایت نکرد ...؟ همه رو در بهشت مورد رحمت قرار نداد؟
خداوند در کتاب مبین، قران کریم فرمود «اگر می خواستیم همه را به راه راست هدایت می کردیم» (سجده 13) اما این هدایت دیگر ارزشی نداشت و کمالی برای انسان محسوب نمی شد، خلقت انسان همانند ملائک می شد و مزیتی نداشت،مزیت و مقام بالای انسان به احتیار اوست زمانی انسان از ملائک متمایز می شود که دارای صفت اختیار باشد و همیشه در حال مبارزه با نفس باشد در این صورت است که انسان از ملائک برتر می شود و الا اگر قرار بر این بود که از ابتدا همه را هدایت کند چه نیازی به خلق انسان بود! چون ملائک وجود داشتند ...
سلام استاد هادی عزیز
در کتابی با نام گفتگو با خدا می خواندم که خدا ما را افرید تا خودش را بصورت مادی تجربه کند
نظرتان دراین باره چیست ؟
یشه بیشتر توضیح بدین این مورد رو؟
مگه همه چیز رو خدا خلق نمیکنه و افرینششون به خواست خدا نیست؟ پس چجوری خودش درخواست وجود و کمال میکنه؟
[=arial]
این مورد رو جواب ندادین لطفا اگه میشه جواب بدین ...
در کتابی با نام گفتگو با خدا می خواندم که خدا ما را افرید تا خودش را بصورت مادی تجربه کندنظرتان دراین باره چیست ؟
با سلام و تشکر از حضور شما
هدف از آفرینش را از دیدگاه قران کریم بیان کردیم، هدف چیزی جز عبودیت و بندگی و در نتیجه رسیدن به کمال نهایی انسان نیست.
شاید هدف نویسنده کتاب، از بیان این مطلب این باشد که بخواهد مقام انسان را تبیین کند، چون انسان با تقوی به مرتبه ای می رسد که می تواند کار خدایی بکند، در حدیث قدسی آمده است: « عبدي أطعني أجعلك مثلي، أنا حيّ لا اموت اجعلك حيّا لا تموت، أنا غنيّ لا أفتقر أجعلك غنيّا لا تفتقر، أنا مهما أشاء يكون أجعلك مهما تشاء يكون »
خداوند بلند مرتبه مى فرمايد: بندهام، از من اطاعت كن تا تو را مانند خود سازم. همان طورى كه من زنده هستم و نمىميرم تو هم هميشه زنده باشى. همان طورى كه من غنى هستم فقير نمى شوم تو هم هميشه غنى باشى. همان طورى كه من هر چه را اراده كنم مى شود تو را هم همين طور سازم. [الحر العاملي، الجواهر السنية-كليات حديث قدسى، چاپخانه النعمان - النجف الاشرف، ص 361.]
چرا خدا انسان رو افرید؟
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
یکی ازعلل مطرح شدن این سوالها درذهن ما و همچنین گاهی قانع نشدن برخی افراد با شنیدن این جوابهای منطقی این است که
چون خود ما برای انجام هرکاری به دنبال کسب منافع یا دفع ضرر هستیم، خدا را هم با همین چشم می بینیم.
مثلاً ساعت ساز اگه ساعت می سازه برای اینه که بفروشه و پول به دست بیاره. کسی که یا نقاشی می کشه می خواد اینجوری درون خودشو بیان کنه و ارضا بشه.
یا یکی یه چیزی می نویسه تا خودشو مطرح کنه و....
یعنی هرکاری برای به دست آوردن چیزی است.
حالا اگر، فردی وارسته باشد برای به دست آوردن اجر اخروی می کوشد. یعنی "منافع" برای همه مطرح است. برای برخی،منافع مادی، و برخی منافع معنوی.
چون وجود محدود ما وابسته به منافع است، تصور می کنیم که خداوند هم باید به دنبال منافعی باشد که ما را خلق کرده. بنابراین همه اش می اندیشیم که خدا چی به دست میاره از آفرینش ما و اصلا چرا آفریده!؟
بدانیم که وجود خداوند، شایسته ی آن نیست که به دنبال کسب منافع باشد.
اگر این باور در ما تقویت نشود هیچکدام از این جواب ها قانعمان نخواهد کرد.
مثلا
خدا آفرید تا بندگی کنیم... خب بندگی کنیم که چی بشه؟
خدا آفرید تا علم بیاموزیم.....خب بیاموزیم که چی بشه؟
خدا آفرید تا به رشد و کمال برسیم.... خب برسیم که چی بشه؟
قرار نیست "چیزی بشه"!
خداوند مثل انسان نیست که هرکارش برای کسب منافع و دفع ضرر باشد.
سلامت باشید
مدت ها هستش که سوالی ذهنم رو مشغول کردهچرا خدا انسان رو افرید؟ که بهش قدرت اختیار بده پیامبر بفرسته و بگه که خدارو نیایشش بکنه و اخر سرم یا بهشت یا جهنم بره؟
خداوندی که بی نیازه و قادر به هرکاری هستش چرا اصلا باید انسان رو به وجود بیاره که تستشم بکنه سختی و ناراحتی وظلم رو هم رو زمین ببینه و دخالتی نکنه؟
قبلنا یه استدلالی با خودم داشتم میگفتم زمین و انسان ها عین بازی جی تی ای 5 برا خدا میمونن و خدا از دیدنش لذت میبره و ادم های خاصش رو دوست داره...اما این جواب دیگه برام قانع کننده نیست
چرا مارو کلا باید به وجود بیاره؟ چرا موجودات مختلف و دنیارو باید به وجود بیاره و بگه که ستایشش بشکنن و بهش سجده بکنن؟
لطفا دوستان از دادن جواب های پیچیده و با مفهوم هایی گنگ که فقط جهت دادن جواب باشه خود داری کنن...
بهتره ببینیم خود خدا چی گفته
خدا توی سوره ی ذاریات ایه ی 56 تا 58 می فرماید:
جن و انسان را نیافریدم جز برای این که مرا بپرستند.
از آنان هیچ روزی نمی خواهم و نمیخواهم که مرا اطعام کنند
خداست كه خود روزى بخش نيرومند استوار است
...
و توی سوره ی انبیاء ایه ی 16 و 17 می فرماید:
ما آسمان و زمین و آنچه میان آن است را به بازی نیافریدیم
اگر میخواستیم سرگرمی انتخاب کنیم چیزی شایسته خود انتخاب می کردیم.
....
در ضمن خدا توی سوره ی احزاب آیه ی 72 از یه بار امانتی صحبت کرده و می فرماید:
ما امانت را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه كرديم، پس، از برداشتن آن سرباز زدند و از آن ترسیدند و انسان آن را حمل کرد. به راستى، او بسيار ستمگر و نادان است.
..
و توی سوره ی اعراف آیه ی 172 صحبت از زمانی قبل از به دنیا اومدن ما شده.... خدا فرموده:.... هنگامى را كه پروردگارت از پشت فرزندان آدم ذريه آنان را برگرفت و ايشان را بر خودشان گواه ساخت كه آيا من پروردگار شما نيستم گفتند چرا گواهى داديم.....
...
و شاید ما توی اومدنمون به این دنیا اختیار داشتیم و خودمون خواستیم بیایم ( البته من اینو از جایی نشنیدم و فقط یه احتمال هست )...
...
...و بار امانتی بوده که بهترین بنده های خدا ( حضرت محمد ( ص) و علی (ع) و فاطمه (س) و حسن (ع) و حسین (ع) ) به بهترین شکل اونو به انجام رسوندن.....
که شاید این روایت رو شنیده باشی که « ای رسول ما، اگر تو نبودی هیچ چیز را نمیآفریدم و اگر علی نبود تو را خلق نمیکردم و اگر فاطمه نبود ، نه تو را و نه علی را نمیآفریدم...». (مستدرک سفینة البحار، 3/334)
و در ضمن توی حدیث شریف کساء ( که همونطور که میدونی در مورد همین 5 تن هست و در موردش گفته شده که هر گروهی که اونو بخونن و در میان اونها شیعیان و دوستداران اهل بیت باشن خدا رحمتش رو بر اونها نازل میکنه و فرشته ها اونا رو فرا میگیرن و اگه غمگینی بین اونها باشه خدا غمش رو برطرف میکنه و اگه حاجت خواهی بین اونها باشه خدا حاجتش رو برآورده میکنه ( لطفا اگه خواستین بخونین منو هم فراموش نکنین و دعا کنین ممنون میشم ) ) خداوند توی اون حدیث می فرماید:
[=arial]به عزت و جلالم سوگند كه من نيافريدم آسمان بنا شده و نه زمين گسترده و نه [=arial]ماه تابان و نه خورشید درخشان و نه فلك چرخان ونه درياى روان و نه كشتى در[=arial]جريان را مگر براى خاطر شما و محبت و دوستى شما
[=arial]
این مورد رو جواب ندادین لطفا اگه میشه جواب بدین ...
با سلام مجدد و تقدیر از توجه شما
جواب این سوال رو اجمالا عرض می کنم توضیح تفصیلی را باید در تاپیک مستقلی بیان کرد؛ طبق روایات و فرمایشات حکمای بزرگ الهی خلقت موجودات از عدم نبوده، حکما معتقدند موجودات عالم هستی ظهور و تجلی ذات الهی هستند، به بیان دیگر طبق فرمایش مولی المتقین امیر المومنین علی علیه السلام موجودات عالم نه جدای از خدا هستند و نه خود خدا بلکه تجلی ذات خدایند.
مثل تصورات ذهنی من و شما، آیا متصور ذهنی شما از عدم آمده است؟ مسلما نه! متصور ذهنی شما تجلی قوه خیال شماست؛ لذا موجودات معدوم نبودند و از عدم خلق نشده اند به همین جهت است که عرض شد خلقت برای خدا ذاتی است چون خداوند نور است و نور همیشه روشنایی می بخشد.
نتیجه اینکه خالق همه موجودات خداست، اما این موجودات معدوم مطلق نبودند بلکه از از ذات الهی متجلی شده اند ...
هدف از آفرینش را از دیدگاه قران کریم بیان کردیم، هدف چیزی جز عبودیت و بندگی و در نتیجه رسیدن به کمال نهایی انسان نیست.
سلام و تشکر از شما
ببینید اینجا این سوال مطرح می شود خداوند چه نیازی داشته که انسان را بیافریند تا او به کمال برسد ؟ ایا هدف خداوند سرگرمی بوده
یا هدف دیگری در کار بوده و یا کلا افرینش انسان اصلا هدفی نداشته ؟
زیرا خداوند که حکمت دارد حتما هدفی باید پشت این افرینش انسان و انگاه رسیدن او به کمال باید باشد ؟
منظورم اینه که چرا اصلا انسان باید به کمال برسد ؟ حالا نرسد چه می شود ؟
پیروز باشید
بله خداوند عالِم به همه وقایع است، خداوند از ازل می داند چه کسی بهشتی و چه کسی جهنمی خواهد شد، اما علم خدا مانع خالقیت نمی شود، چون خداوند علت تامه جهان هستی است؛ به محض اینکه علت تامه محقق شود معلول نیز تحقق خواهد یافت.
در ثانی خداوند انسان را برای بهشت و یا جهنم خلق نکرده است؛ خداوند انسان را برای عبودیت و رسیدن به کمال نهایی انسانیت خلق فرمود، اما انسان با سوء اختیار خودش راه جهنم را در پیش می گیرد. به عبارت دیگر انسان بر طبق علم خدا عمل نمی کند بلکه طبق اختیار خود عمل می کند و علم خداوند به اعمال بندگان نیز باقید اختیار است. یعنی خداوند می داند فلان کس با سوء اختیار خود راه کج را انتخاب خواهد کرد، لذا چنین علمی مانع خالقیت خداوند نمی شود.
وقی معلم از شاگردان امتحان می گیرد، می داند کدام یک از شاگردان نمره قبولی نمی اورد اما با این وصف، بازهم امتحان می گیرد چون امتحان موجب سلب تکلیف از معلم می گردد. خداوند نیز علم به اعمال انسان با وصف اختیار دارد اما این علم موجب نمی شود موجودی را که امکان وجود داشت نیافریند.
خداوند در کتاب مبین، قران کریم فرمود «اگر می خواستیم همه را به راه راست هدایت می کردیم» (سجده 13) اما این هدایت دیگر ارزشی نداشت و کمالی برای انسان محسوب نمی شد، خلقت انسان همانند ملائک می شد و مزیتی نداشت،مزیت و مقام بالای انسان به احتیار اوست زمانی انسان از ملائک متمایز می شود که دارای صفت اختیار باشد و همیشه در حال مبارزه با نفس باشد در این صورت است که انسان از ملائک برتر می شود و الا اگر قرار بر این بود که از ابتدا همه را هدایت کند چه نیازی به خلق انسان بود! چون ملائک وجود داشتند ...
[=arial]یعنی خداوند هر موجودی رو می افرینه ؟ چه مفید چه مضر ؟ چه خوب چه بد ؟ چه با هدف چه بی هدف ؟
من یه استدلالی دارم ... که هم استدلاله هم سوال ... لطفا راهنماییم کنید ...
خداوند یک امام حسین ع افرید ... اگه علم خداوند لدنیه پس قاعدتا میدونست همه چیز رو ... که امام حسین ع چه میکنه ...
خداوند یک شمر هم افرید ... طبق علم خداوند پس میدونست شمر هم چه میکنه ... حالا خداوند که میدونسته امام حسین ع با اختیار خودش چنین راهی رو انتخاب میکنه و شمر هم با اختیار خودش چنین راهی رو انتخاب میکنه ، نهایت این دو نفر یکی کمال و انسانیت و دیگری تباهیه ... خوب خدا میدونست ... میشد شمر رو نیافرینه ... فقط امام حسین رو بیافرینه ... بعد به همین ترتیب فقط کسانی افریده بشن که خداوند میدونست با اختیار خودشون راه درست رو میرن ... هرچند مثلا دیگه کربلایی اتفاق نمی افتاد ولی خداوند که خودش میدونسته اگر بود چه میشد ...
من در کار خدا دخالت نمیکنم ولی به نظرم وقتی افرینش اینجوری شده ... انگار خدا عده ای رو برای جهنم افریده ... یا یکی وسیله شد تا دیگری به بهشت بره ...
سلام و تشکر از شماببینید اینجا این سوال مطرح می شود خداوند چه نیازی داشته که انسان را بیافریند تا او به کمال برسد ؟ ایا هدف خداوند سرگرمی بوده
یا هدف دیگری در کار بوده و یا کلا افرینش انسان اصلا هدفی نداشته ؟
زیرا خداوند که حکمت دارد حتما هدفی باید پشت این افرینش انسان و انگاه رسیدن او به کمال باید باشد ؟
منظورم اینه که چرا اصلا انسان باید به کمال برسد ؟ حالا نرسد چه می شود ؟پیروز باشید
مطلب زیر را مطالعه بفرمایید:
السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
یکی ازعلل مطرح شدن این سوالها درذهن ما و همچنین گاهی قانع نشدن برخی افراد با شنیدن این جوابهای منطقی این است که
چون خود ما برای انجام هرکاری به دنبال کسب منافع یا دفع ضرر هستیم، خدا را هم با همین چشم می بینیم.
مثلاً ساعت ساز اگه ساعت می سازه برای اینه که بفروشه و پول به دست بیاره. کسی که یا نقاشی می کشه می خواد اینجوری درون خودشو بیان کنه و ارضا بشه.
یا یکی یه چیزی می نویسه تا خودشو مطرح کنه و....
یعنی هرکاری برای به دست آوردن چیزی است.
حالا اگر، فردی وارسته باشد برای به دست آوردن اجر اخروی می کوشد. یعنی "منافع" برای همه مطرح است. برای برخی،منافع مادی، و برخی منافع معنوی.
چون وجود محدود ما وابسته به منافع است، تصور می کنیم که خداوند هم باید به دنبال منافعی باشد که ما را خلق کرده. بنابراین همه اش می اندیشیم که خدا چی به دست میاره از آفرینش ما و اصلا چرا آفریده!؟بدانیم که وجود خداوند، شایسته ی آن نیست که به دنبال کسب منافع باشد.
اگر این باور در ما تقویت نشود هیچکدام از این جواب ها قانعمان نخواهد کرد.
مثلا
خدا آفرید تا بندگی کنیم... خب بندگی کنیم که چی بشه؟
خدا آفرید تا علم بیاموزیم.....خب بیاموزیم که چی بشه؟
خدا آفرید تا به رشد و کمال برسیم.... خب برسیم که چی بشه؟
قرار نیست "چیزی بشه"!
خداوند مثل انسان نیست که هرکارش برای کسب منافع و دفع ضرر باشد.سلامت باشید
پست سیزدهم همین تاپیک است که کارشناس عزیز هم تایید کردند.
[="Navy"]با عرض سلام،
در رابطه ما موضوع تاپيک، يک حديثي هست دالّ بر اينکه خداي سبحان، مخلوقات را آفريد تا شناخته شود (کنتُ کنزاً مخفيّاً فأردتُ أن أُعرَف)
چند وقت پيش در مورد سند اين حديث تحقيقي کردم و دريافتم که سندش ناتمام است، لذا از اين حديث اعراض کردم،
ولي بعد از مدّتي متوجّه شدم که قرآن مجيد مفاد اين حديث را امضا کرده است! در آخرين آيه سوره مبارکه طلاق:
«اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً»[/]
در رابطه ما موضوع تاپيک، يک حديثي هست دالّ بر اينکه خداي سبحان، مخلوقات را آفريد تا شناخته شود (کنتُ کنزاً مخفيّاً فأردتُ أن أُعرَف)
سلام
بازهم سوال همیشگی پیش می اید
مگر خداوند به شناخته شدن نیاز داشته است ؟
سلامبازهم سوال همیشگی پیش می اید
مگر خداوند به شناخته شدن نیاز داشته است ؟
با سلام
نیاز نداشت. خداست دیگه. اینجوری دوست داشته. یا بگیم خاصیتش اینطوری بوده. یا صفاتش همین بوده. یا مثل فنر که جمع شده باشه استعداد در رفتن داره و کسی جلوشو نگیره در میره خدا هم استعداد آفریدن داشته کسی هم نبوده جلوشو بگیره. خوب خلق کرده دیگه. دلیل و توجیه نمی خواد.
سیب اگر از ارتفاع رها شود و مانعی نباشد به دلیل جاذبه زمین می افتد. همین که علت که جاذبه زمین هست باشد پس افتادنی هم در کار هست. همین که خدایی باشد خود به خود مخلوقی هم هست.
به همین راحتی.
سلام به همه عزیزان
خواهشا این پست رو خوب بخونید،وخوب روی حرفام فکر کنید و همچنین،خواهش میکنم مدیران پست رو ادیت نکنند(البته،متن پست بعد از این پست،نشون دهنده احترام به این پست هستش،پس خواهشا اول بخونید بعد نظر بدید)
آیا واقعا سوال ما اینه که چرا ما(انسان) بوجود آمدیم؟؟؟
خب،وقتی که اجنه از ما زودتر بوجود اومدن،به نظرتون نباید سوال شما این باشه که اجنه واسه چی بوجود اومدن؟
شاید جواب بدید که خب تو قرآن گفته إِلَّا لِيَعْبُدُونِ،...سوال پیش میاد که پس قبلیها واسه چی بوجود اومدن؟؟؟
پس سوال درست اینه که خدا،واسه چی جهان نسبی رو خلق کرد و دلیل خلق این همه موجود چیه؟(همونطور که در پستهای قبلم هم گفتم،جهان نسبی از جهان مطلق تحت شرایطی جدا هستند)
و اینکه سوال درست بعدی چیه؟آیا این نیست که،طبق آیات قرآن،یه مقدار ضد و نقیضه که بندگی دلیل آفرینش باشه؟؟(چون بعدش باز این سوال پیش میاد که،دلیل بندگی خواستن خدا از ما چیه؟که بعدش باز این سوال دلیل خلقت ما چی بوده پیش میاد؟)
آیا جواب سوالهای ما،توی همین سوال پرسیدن های متعدد نیستش؟؟
مثلا مارو کی بوجود آورده؟اگه جواب خداست،خدارو کی بوجود آورده؟و....؟
آیا میدونید،چرا این سوال(دلیل پیدایش جهان)،بعد از یه بار پرسیدنتون،باز هم براتون پیش میاد؟؟؟
بزارید یه داستانی رو تعریف کنم:
یه زمونی،اوایل دوران دانشجوییم،سر بعضی از کلاسهایی که اون درس،محتویات منطقی داشت،با اینکه حضور داشتم و خیلی هم خوب اون درس رو فهمیده بودم،ولی بعد از اینکه میومدم خونه و میخواستم توسط همون علم یادگرفته شده در سرکلاس،مسئله ای رو حل کنم،ویا همون درس رو به دانشجوی دیگه ای یاد بدم،میدیدم که نمیتونم و قدرت بیانشو ندارم،(فرض رو بر این بگیرید که قدرت بیان من خوبه و اگه یه مطلب رو خوب بفهمم،میتونم خوب بیانش کنم)
خیلی سعی میکردم ولی نمیدونستم دلیلش چیه؟
تا اینکه فهمیدم،من چون قبل از درس دادن استاد،مطالعه ای نسبت به اون موضوع جدید ندارم،نمیتونم سر کلاس همه شرایط سوالهای گوناگون رو بسنجم و اینقدر استاد رو سوال پیچ کنم(به چالش بکشونم)که مطلب رو شیرفهم بشم و به همون درس دادن ساده استاد بسنده میکردم و در نتیجه استاد،یا واقعا درس رو بیشتر از این بلد نبوده یا نمیخواسته وقت بزاره برامون،واسه همین به عبارت ساده تر،میپیچوند مارو.
گذشت تا اینکه من خودم رو کشیدم بالا،به قول معروف به جایی رسوندم خودمو(البته تو بحث کامپیوتر)که تو سر درسها،استادها رو به چالش میکشوندم،البته دلیل اینکارم بعضی جاها ضایع کردن استاد بود(دلیلش هم غرور استادا بودش)،ولی در بیشتر موارد درخواست علم بیشتر از استاد داشتم،ولی تا جایی پیش میرفتم که استاد میگفت بلد نیستم یا مثلا میگفت خودت برو تحقیق کن بیا ارائه بده....
تو بحث علمهای سطح بالا بین دونفر،4 شرط برای یادگیری مطرحه(علمهایی که نیاز به پیش زمینه هایی داره):
1-نفر گوینده درک بالا و علم کافی نسبت به موضوع ارائه داشته باشه.
2-نفر شنونده درک بالایی داشته باشه و پیش زمینه داشته باشه.
3-نفر گوینده قدرت انتقال داشته باشه.
4-نفر شنونده قدرت گیرایی داشته باشه.
حالا در مورد این سوال شما که میفرمایید "دلیل خلقت انسانها" چی بوده؟؟
سوالهای بالا رو از خودتون و از جواب دهنده بپرسید،اگه واقعا تمام جوابهای بالا مثبت بود،شما باید این مطلب رو خوب متوجه بشید،ولی اگر جواب 4 سوال بالا،نسبتا مثبته،پس شما هم نیاز دارید تا بعدا هم این سوال رو بپرسید،چون به مرور به گیراییتون اضافه میشه.
بزارید درباره خلقت انسان یه مثال بزنم:
معمای 12 سکه رو شنیدید؟؟(البته این مثال خیلی ساده است ولی بدک نیست)
معمای 12 سکه،مثال بسیار کوچکی است شبیه به این سوال شما که میپرسید "هدف از خلقت انسان" چیست؟(مقیاس این سوال در برابر سوال "هدف پیدایش خلقت"،در حد اتم است به وسعت کل دنیا)
با اینکه این سوال در آخر یه جواب داره،ولی در اول اون سوال،شما چند جواب رو در پیش رو دارید،.....نمیدونم منظورم رو گرفتید یا خیر؟؟
منظورم این بودش که توی دنیای نسبی،نمیتونید جوابهایی که برای دنیای مطلق هستش رو درک کنید،البته این تقصیر خالقتون نیست،تقصیر خودتونه که نمیخواهید یاد بگیرید،البته در ظاهر همه طالبیم،ولی در باطن تقریبا هیچ کس طالب نیست.
بیایید چشمهایمان را بشوییم و جور دیگر ببینیم،برای شروع این سوالها وجود داره (راهنمایی:همه این سوالها هدفمنده و ربط به ترجمه و تفسیرهای قرآنمون داره):
آیا فکر میکنید،واسه امام علی (ع) این سوالها(برای چه خلق شده ایم) پیش نمی اومد؟
آیا میدونید تصاویری که به تصاویر جادویی(یا روانشناسی) مشهورند،به چه درد میخوره؟
چشم جادویی
آیا میدونید چرا بعضی از انسانها،از موقع تولدشون گرایش به جنس موافق(همجنسبازند) دارند؟(نعوذبالله منظورم تایید اعمالشون نیست )
آیا میدانید هنر موسیقی معکوس و گنجاندن کلمات خاص در آن،چطور کشف شد؟
آیا میدانید خطوط موازی به چه درد میخوره؟
به نظرتون،موجود باهوشی مثل ابلیس،واقعا دیوانه بودش که اون شرط رو با خدا بسط؟(کار ندارم دلیلش چی بوده،منظورم اینه که عاقبت کار رو ندید؟)
آیا میدانید مواردی که بشر به آن دست پیدا میکنه،و چون نمیدونه به چه درد میخوره،ولی چون شگفت انگیزن،تحت عنوان "آیا میدانید" یا "اطلاعات عمومی" مطرح میشن،به چه درد میخورن؟(مثل همین خطهای موازی ویا لینک زیر و هزاران آیا میدانید دیگه)
آیا میدانید که ...؟
آیا نور و سرعت نوری که انیشتین ازش حرف میزنه،همونی هستش که خدا درباره نور تو قرآن ازش یاد کرده؟
آیا میدانید چرا قرآن تدریجا و یکباره نزول پیدا کرده؟؟؟
آیا فکر میکنید،خالقی که بسیار تواناست،به خاطر خلقت این جهان،الکی به خودش احسنت میگه؟؟؟
آیا چیزی در مورد شب قدر میدونید؟
اگه بدونید شیاطین به چه صورت آیات قرآن و کتابهای آسمانی قبلی رو میخونند و معکوسش میکنند و برای اغفال انسان از اون استفاده میکنند،دیگه نمیومدید اینجا به اینصورت جواب این سوال رو بدید.
وقتی شما اینطور میایید جواب سوالها رو میدید،واقعا به این پی میبرم که چرا ابلیس میدونست که هیچوقت نوبتش نمیشه که تو آتیش سوزانده بشه و شرط بین خودش و خدا رو قبول کرد
داستان همه ما و علممون نسبت به دلیل خلقت(منظورم علم تفسیر و ترجمه قرآن توسط ما)،داستان فیل و کوران هستش
فیل و کوران
هر کدوم،برداشتید چند تا آیه آوردید و اینجا گذاشتید و از طریق اون میخواهید شخص سوال کننده رو باهاش توجیه کنید،در حالیکه شاید شما اون آیه رو تا حدی درک کرده باشید ولی اون بنده خدا هنوز یک بار کامل قرآن رو نخونده.
یه تعداد قوانین تو دنیای نسبی وجود داره که من یکیش رو میگم(قوانین دنیای نسبی واقعی تا حد زیادی با قوانین انیشتین فرق داره،اون دنیایی که انیشتین میدید یه مثال کوچکی بود از دنیای ما):
قانون : بین این چراهای متفاوت ماها و بندگی،رابطه عکس وجود داره و همچنین رابطه مستقیم وجود داره :
1-رابطه عکس : به نسبت زیاد شدن بندگی،میزان چراهامون کم میشه و به نسبت زیاد شدن چراها،بندگیمون کم میشه.
2-رابطه مستقیم : ولی این سوال براتون پیش میاد که پس چرا حضرت ابراهیم از خدا خواست معجزه ای نشونش بده تا یقین پیدا کنه،دلیلش اینه که،به میزان زیاد شدن بندگی،میزان این چراها بسیار زیادتر میشه و اتفاقا دست رو موارد خاص هم میزارید.
اگه فکر میکنید تو دنیا در یه زمان یه نقطه نمیتونه هم سیاه باشه و هم سفید،باید بگم اشتباه میکنید.(این مورد رو باید درک کنید،برای شروع تا میتونید سوره انشراح رو بخونید)
اگه ما بدونیم تابعمون رو چطور تعریف کنیم،دیگه به مشکل های اینچنینی برنمیخوریم و هزار تا آیا میدانید برامون پیش نمیاد،ولی مشکل اینه که ما تابع رو میبندیم و شرط اشتباه براش تعریف میکنیم،در اینصورت خروجی تابع هم،جواب اشتباهه.
سعی کردم خیلی علمی حرف بزنم و با مثال توضیح بدم،که یه موقع نگید اسلام با علم سنخیتی نداره.
اگه موضوع ارائه داده شده جالب و قابل فهم بود،بگید ادامه بدیم وگرنه،واقعا وقت چیز گرانبهایی هستش و اگه بابت این سوالات دلیل خاصی ندارید،برید دنبال علم روز.
از همه اعضا،مخصوصا کارشناس محترم عذر میخوام و بابت لحن تندم شرمنده ام
یاعلی
اگه ما بدونیم تابعمون رو چطور تعریف کنیم،دیگه به مشکل های اینچنینی برنمیخوریم و هزار تا آیا میدانید برامون پیش نمیاد،ولی مشکل اینه که ما تابع رو میبندیم و شرط اشتباه براش تعریف میکنیم،در اینصورت خروجی تابع هم،جواب اشتباهه.اگه موضوع ارائه داده شده جالب و قابل فهم بود،بگید ادامه بدیم
ادامه بدین لطفا...
با سلام
نیاز نداشت. خداست دیگه. اینجوری دوست داشته. یا بگیم خاصیتش اینطوری بوده. یا صفاتش همین بوده. یا مثل فنر که جمع شده باشه استعداد در رفتن داره و کسی جلوشو نگیره در میره خدا هم استعداد آفریدن داشته کسی هم نبوده جلوشو بگیره. خوب خلق کرده دیگه. دلیل و توجیه نمی خواد.
سیب اگر از ارتفاع رها شود و مانعی نباشد به دلیل جاذبه زمین می افتد. همین که علت که جاذبه زمین هست باشد پس افتادنی هم در کار هست. همین که خدایی باشد خود به خود مخلوقی هم هست.
به همین راحتی.
سلام
به نظر من هم ان حدیث که می گوید
خداوند فرموده گنجی پنهان بودم خلق کردم تا شناخته شوم
و یا نظریه ای که می گوید خداوند خلق می کند چون خالق است
و یا ان نظریه در ان کتاب که نویسنده می گوید خداوند خلق کرد تا خودش را به صورت مادی تجربه کند
و با اندکی توضیح و تفسیر ان ایات قرانی که می گوید جن و انس را برای عبادت افرید
یا افرید تا انسانها را از مایش کند
همه اینها خلاصه همین عبارت کوتاه است که خدا افرید چون خدا است
[="Times New Roman"][="Black"]خواهشا این پست رو خوب بخونید،وخوب روی حرفام فکر کنید و همچنین،خواهش میکنم مدیران پست رو ادیت نکنند(البته،متن پست بعد از این پست،نشون دهنده احترام به این پست هستش،پس خواهشا اول بخونید بعد نظر بدید)
سلام علیکم و رحمه الله
جناب علی ای در برابر اینهمه آیا میدانید ها بنده یک چیز رو بدون شک نمیدانم و از شما میخواهم در یک جمع بندی خلاصه و واضح توضیح بدهید از این مطالبی که نوشته اید چه نتیجه ای میتوان گرفت.
حذف پست ها و مطالب بی ارتباط توهین نیست بلکه در برخی موارد ممانعت از سبک کردن یک سوال ارزشمند و احقاق حق کسی است که میخواهد از پاسخ آن سوال نفع ببرد.
و برعکس درج مطالب نا مربوط بی احترامی است به همین افرادی که عرض شد.
یاحق[/]
باسلام ودرودفراوان
حقیرفکرنمیکنم پاسخ ایشون خیلی نامربوط بودمطالب کمی حاشیه ای شداماموافقان خودش راداشت ومانع ازبرداشت اصلی مفهوم نشدایشون گفتندبایدبفهمیم خالقمون روچگونه تعریف کنیم این کاملا درسته یاارحم الراحمین این تعریف خداودوست داران ایشون است اما این سوال پیش میایدکه خداوندی که ارحم الراحمین است وذره ای درحق کسی ستم نمیکندایاافرینش دنیابرای انسان کافری که متنفردنیاست ایااین ظلم نیست که افریده شودسپس درجهنم به واسطه کفروی سوزانده شود
سلام علیکم:Gol:
علت و فلسفه آفرینش انسان، مثل فلسفه عمومی خلقت است. این دو ماهیتی جدای از هم ندارند. باید دید كه هدف خداوند از آفرینش همه موجودات چیست تا آن گاه فلسفه آفرینش انسان و هدف اصلی آن برای ما روشن گردد.
تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمال رسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ خداوند در قرآن می فرماید:
«مَا كَانَ عَطَآءُ رَبِّكَ مَحْظُوراً؛[۱] عطاى پروردگارت از كسى منع نمى شود.»
هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود را دریافت نکند.جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت و حکمت خداست؛ به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند.
هر «بود»ی، «نمود»ی دارد. نمی شود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همان گونه که نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراین، از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است.
خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است . از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوه گر جمال خداست.خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است.
لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کاملترین آفرینش باشد. در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ و عدم خلقت آن موجود، ناشی از جهل، ضعف یا بخل است که در خدای متعال راه ندارد.
پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کاملترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت می کند. و در حقیقت، غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست. خداوند چون خداست، میآفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ او این فیض را از عالم دریغ نمی نماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدف مندی است.
و برای درك حقیقت هدف خداوند تذكر این نكته ضروری است كه هدف دو گونه است: یکی هدف فعل و دیگری هدف فاعل. بین این دو تفاوت وجود دارد. به این مثال توجه نمایید:
صنعتگری موتوری را می سازد که قادر به حرکت با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت است. هدف این موتور که فعل صنعتگر است، رسیدن به سرعت مورد نظر است. اما هدف اصلی سازنده موتور، نشان دادن توانمندی خود یا رسیدن به شهرت و مانند آن است. با این توضیح باید گفت که فارغ از هدف خداوند در خلقت عالم و اقتضای ذات و صفاتش، این عالم هم مسیر و مقصدی را در پیش دارد که هدف آن به شمار می رود. این هدف، تکامل انسان و رسیدن به غایت نهایی ذات انسانی اوست.
در آیات قرآن آزمایش[۲] و عبادت[۳] به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده است. در عین حال، آفرینش بسیاری از مظاهر خلقت مانند آنچه در زمین است، برای انسان تعریف شده است.[۴] از این امر می توان نتیجه گرفت که غایت حکیمانه ای که خداوند در مسیر خلقت عالم در نظر گرفته، تکامل انسان و رسیدن او به درجات والای وجودی و در نهایت، بهره مندی او از این کمالات و رشد و پیشرفت آدمی است.
_______________
[۱]. اسراء (۱۷) آیه ۲۰.
[۲]. ملک (۶۷) آیه ۲. «الَّذِى خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاةَ لِیَبْلُوَكُمْ أَیُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَهُوَ الْعَزِیزُ الْغَفُورُ»
[۳]. ذاریات(۵۱) آیه ۵۶.«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ »
[۴]. بقره (۲) آیه ۲۹. «هُوَ الَّذِى خَلَقَ لَكُم مَّا فِى الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَآءِ ... »
با نام و یاد دوست:Gol:
به يقين خداوند نه به ما و نه به خدايي كردن بر مخلوقاتش و نه به خدا ناميده شدن يا عبادت شدن يا هر چيز ديگري نيازي ندارد ؛ هدف خداوند از آفرينش چيزي غير از همه اين ها است كه همه اين امور از ساحت قدس و بي نيازي مطلق خداوند به دور است ؛ در حقيقت مشکل اصلی ما آن است که مساله هدف مندی را با نیازمندی به نتیجه فعل یکسان مي دانيم ؛ اصولا تصور ما از انجام کارها ، به دست آوردن سود یا رفع نیاز است ؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم . همواره اعمال ما به یکی از این دو امر برمی گردد . به همین خاطر تصور می کنیم هرکاری که از هر فاعلی سر بزند، باید به منظور رفع نیاز او باشد و یا برای به دست آوردن سودی ( البته به دست آوردن سود ، حاکی از وجود نوعی نیاز و میل به بر طرف کردن آن است) این قاعده را حتی در مورد خداوند نیز جاری می کنیم ؛ در حالی که خداوند موجود نامحدود ، کامل و بی نیاز مطلق است .
آری هدف انسان در کارهایش، رسیدن به کمال و سود یا رفع نقص است؛ مثلاً غذا میخورد تا رفع گرسنگی کند. لباس میپوشد تا خود را از سرما و گرما حفظ کند.ازدواج میکند برای ارضای نیازی که احساس میکند ، اما خداوند، هیچ نقصی ندارد که با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. هیچ کمالی را فاقد نیست، تا به کمال رسیدن برای او فرض شود. بلکه افعال او از منشایی غیر از رفع نقص و برطرف کردن نیاز صادر می گردد .
در واقع خدایی اوست که اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد کردن است . هر وجودی خیر است و لازمه فیاض (بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است: «و ما کان عطاء ربک محظورا؛ عطای پروردگارت منع نشده است» (1).
هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد ، فیض وجود از خدا دریافت می کند .خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد ، تا موجودی که امکان وجود آن است ، وجود را دریافت نکند.
موفق و موید باشید
-----------
1. اسراء (17) آیه 20؛
نهجالبلاغه، خطبه 193.
با سلام و عرض ادب و احترام:Gol:
1- بر اساس آیات و روایات در زمینه حکمت و فلسفه آفرینش انسان گفته مى شود که آدمى براى آزمایش خلق شده است. او به این جهان آمده که در صحنههاى مختلف زندگى دنیوى و بر سر دو راهىها با اختیار خود خوبى و زیبایى را انتخاب کند و از زشتى و پلیدى دورى نماید تا نتیجه آزمایش را در سراى دیگر مشاهده کند. در سراى دیگر نیکوکاران که از عرصههاى آزمون سرافراز بیرون آمدهاند در نعمتهاى بهشتى اند و بدکاران در جهنم و عذاب الهى به سر مى برند. پس در حقیقت انسان به دنیا آمده است که آزمایش شود و نتیجه آزمون را ببیند. 2- انسان در دنیا براى عبادت خلق شده، یعنى آمده است که عمرى عبادت خدا کند و پس از آن به سوى معشوق و معبود حقیقى سفر کند. 3- انسان براى پیمودن سیر تکامل خویش پا به این جهان گذارده است. او آمده است که پلههاى ترقى و کمال را یک به یک طى کند و خود را به کمال نهایى برساند. روشن است که راه اوّل و دوم یعنى آزمایش و عبادت بازگشت به راه سوم خواهد بود، یعنى مى توان گفت انسان پس از آن که از امتحان سربلند بیرون آمد و عمرى را به عبادت و بندگى خدا گذراند، کمال پیدا مى کند و پلههاى ترقى را پشت سر مى گذارد. در قرآن کریم به فلسفه آفرینش انسان اشاره شده است. در حقیقت سه جوابى که در پاسخ گفته شد، برگرفته از مضامین آیات بود. در سوره ص مى خوانیم: «ما خلقنا السّماء و الارض و ما بینهما باطلاً ذلک ظن الّذین کفروا؛ ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنها است بیهوده نیافریدیم واین گمان (که جهان را بیهوده و بى هدف آفریدهایم) گمان انسانهاى کافر است».(1) این آیه صراحتاً اعلام مى کند، خلقت جهان که انسان جزئى از آن است بى هدف نیست. در سوره ملک مى خوانیم: «الّذى خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً؛ او است که مرگ و زندگى را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک نیکوکارتر هستید».(2) در این آیه هدف از خلقت انسان آزمودن او دانسته شده، در سوره ذاریات آمده است: «و ما خلقت الجنّ و الانس الا لیعبدون؛ و ما جن و انسان را نیافریدیم مگر براى آنکه عبادت خدا را به جاى آورند».(3) از آنچه گفته شد به روشنى معلوم مى شود که هدف از خلقت انسان آن است که در فرصت محدود زندگى دنیوى از سرمایههاى وجودى خود بهره گیرد و بیشترین سودها را به دست آورد، زیرا انسان بیهوده آفریده نشده است. سؤال دیگر: درست است که انسان درجهان هدفى دارد و زندگى او عبث و بیهوده نیست اما خدا که هیچ احتیاجى به موجودى ندارد چرا جهان و انسان را آفریده است؟ مگر او به عبادت مخلوقات محتاج است و یا نتیجه آزمایش و امور را با علم بى نهایت خود نمى داند؟ پاسخ: خداوند از آن جا که «علم» و «قدرت» و «فضل» و «جود» بى نهایت دارد جهان و انسان را آفریده ، لازمه این سه صفت آن است که خلقت خداوند بهترین و کاملترین آفرینش باشد، یعنى در مجموعه هستى اگر وجود مخلوقى، زیبایى و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند، زیرا عدم خلقت آن موجود، یا ناشى از عدم اطلاع و آگاهى از زیبایى آن مى باشد، یا در اثر ضعف و ناتوانى از خلقت آن است. چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بى نهایت، باز آن زیبایى را خلق نکند ناشى از عدم «فضل» و «جود» و بخشندگى است که خدا از بخل منزه است و «جود» و رحمت و بخشندگى او بى نهایت است. پس جهانى که خدا خلق مى کند، باید کاملترین صورت ممکن را داشته باشد. در مجموعه خلقت باید انسان خلق مى شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتى نورانى و پاک بودند که خدا را همواره عبادت مى کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهى قرار نمى گرفتند که با اختیار خویش (در حالى که میل باطنى آنها به جهت دیگرى تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آنها همواره حضور و عظمت خدا را درک مى کنند و در مقابل آن همه عظمت راهى جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستى، مى توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودى وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهى و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعى پیش روى او براى برگرداندن وى از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است. او خدا و عظمتش را بى واسطه مى بیند و از سوى دیگر گرچه فطرت الهى او همواره در درونش وى را به سوى خوبىها و پاکىها دعوت مى کند ولى امیال حیوانى و شهوانى او قدرت فراوانى دارند. وى این گونه خلق شده که از یک سو با خواستهها و تمایلات شهوانى و حیوانى رو به رو است واز سوى دیگر فطرت الهى اش و راهنمایىهاى پیامبران او را به سوى خوبىها فرا مى خواند. او در عرصههاى مختلف زندگى مى تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهىها عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد. چنین صحنه هایى از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانى و زیبایى در سختترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، براى هر کسى در طول زندگى پیدا مى شود. همواره چنین صحنههایى در طول تاریخ حیات بشرى تکرار مى شود. اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنههاى زیبایى از تجلّى محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوى او مى آیند فراهم نمى کرد باز جهان کاملترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و «جود» مطلق خداوند که اقتضاى آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نمى بود؟ آیا جاى این سؤال از خدا باقى نمى ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردى؟! پس از خدا، خلقتى چنین لازم و ضرورى است وگرنه خداوند نیازى به آزمون و عبادت انسانها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایى شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازى را از خدا بر طرف نمى کند زیرا اصولاً ذات الهى بى نیاز مطلق است.
______________
1. ص (38) آیه 27.
2. الملک (67) آیه 2. 3. الذاریات (51) آیه 56.
سلام
یک سوال :
دلیل افرینش انسانهایی که سرنوشتشان تا ابد در جهنم بودن است چیست ؟
خدا که می دانسته این انسانها سرنوشتشان جهنم ابدیست چرا انها را افرید ؟
ایا این انسانها حق شکایت در درگاه خدا را ندارند که چرا انها را افرید ؟
به این مثال دقت کنید
مادری بعد از ازمایش از جنینش متوجه می شود که این بچه ناقص الخلقه است و مثلا مبتلا به مریضی شدید می باشد
که اگر بدنیا بیاید باید تا وقتی زنده است زجر بکشد
حال این مادر با دانستن این مساله اگر باز هم اقدام به بدنیا امدن جنینش کند
ایا این نوزاد فردا حق مواخذه مادرش را ندارد که بگوید تو که از سرنوشت من اگاه بودی چرا من و بدنیا اوردید ؟
پیروز باشید
[="Times New Roman"][="Black"]سلام علیکم و رحمه الله
برای جلوگیری از تکرار مطلب بخدمت سرکار نگار گرامی عرض شود که این سوال شما توسط استاد هادی در پست شماره 9 پاسخ داده شده .
همچنین با توجه به سوالتان قبلا پست 5 و پست 7 استاد را هم مطالعه نمایئد و سوال دیگری دارید با عنایت به این پاسخ ها مطرح فرمائید.
با سپاس
یاحق[/]
سلام و تشکر از شماببینید اینجا این سوال مطرح می شود خداوند چه نیازی داشته که انسان را بیافریند تا او به کمال برسد ؟ ایا هدف خداوند سرگرمی بوده
یا هدف دیگری در کار بوده و یا کلا افرینش انسان اصلا هدفی نداشته ؟
زیرا خداوند که حکمت دارد حتما هدفی باید پشت این افرینش انسان و انگاه رسیدن او به کمال باید باشد ؟
منظورم اینه که چرا اصلا انسان باید به کمال برسد ؟ حالا نرسد چه می شود ؟پیروز باشید
با سلام و عرض ادب
مقایسه افعال الهی با افعال موجودات مادی اشتباه است، بله انسان وقتی قصد ساختن وسیله ای را دارد در ابتدا فکر می کند بعد تصمیم می گیرد و در نهایت اراده کرده و آن وسیله را شروع به ساختن می کند.
آیا معاذ الله خداوند هم مثل انسان فکر کرده و مثل انسان تصمیم می گیرد! قطعا این چنین عقیده ای باطل است، شاید شما تصور می فرمایید خداوند قبل از اینکه عالم را خلق کند تنها بود و نشست با خودش فکر کرد که چه چیزی خلق کنم و از کجا شروع کنم و بعد هدف آن را مشخص کرد که مثلا بعد از خلقت من معبود شوم عده ای را به بهشت و عده ای را به جهنم ببرم و ...!!! خداوند منزه از این نوع افکار و افعال است ...
ذکر چند نکته در این جا الزامی است:
الف: بر اساس براهین فلسفی خداوند علت العلل و علت تامه تمام هستی است، به محض اینکه علت تامّه محقق شد معلول هم محقق می شود، خداوند(علت تامه) از ازل وچود داشته است، اگر خدا خدا از ازل وجود داشت از ازل هم خالق بود، نمی توان گفت که خداوند زمانی تنها بوده و مخلوقی نداشته اما بعدها که تصمیم بر خلقت گرفت عالم را خلق کرد!!!! عالم هستی از ازل بوده و از ازل خالق بود. چون نمی توان علت تامه را به تنهایی تصور کرد.
ب: معلول تجلی شئونات علت تامه است، و به تعبیر دیگر معلول در طول علت تامه قرار دارد نه در عرض آن، لذا معلول چیزی مستقل از علت نیست، مثل اینکه نور خورشید تجلی ذات خود خورشید است و چیزی جدای از خورشید نمی باشد آیا شما از خورشید می پرسید چرا نور می دهد؟ خصوصیت ذاتی خورشید این چنین است، خورشید اگر نور ندهد خورشید نخواهد بود، خدائیت خدا به خلقت اوست خدایی که خالق نباشد خدا نیست، خدای بی مخلوق به چه دردی می خورد؟
خلقت، تجلی ذات باریتعالی است. وقتی رحمت، علم، قدرت، حکمت، جود، کرم، غنا، جمال و سایر اسمای الهی ظهور یابند، خلقت (وجود) در مراتب متفاوت خود متجلی میگردد و موجودات پدید میآیند. ( مانند تجلی نور است که خود پیداست و سبب پیدایش چیزهای دیگر میشود).
یک لامپ اگر تمامی شرایط نور دهی را داشته باشد محال است نور ندهد ، به عبارتی دیگر در صورت سالم بودن لامپ ( اجتماع علل ناقصه) نور دهی آن ضروری خواهد بود و تخلف از این ضرورت محال است .
ج: همان طور که در پست های قبل عرض شد هر چیزی که امکان وجود داشته باشد خلقتش ضروری خواهد بود چون خداوند فیاض علی الاطلاق است، معاذ الله بخیل نیست که از افاضه وجود بخل بورزد. انسان موجودی است امکان وجود داشت لذا خداوند وجود و هستی را به انسان هدیه کرد تا به وسیله عمل به دستورات الهی و ریاضات شرعی به کمال نهایی یعنی عبودیت و قرب الهی نائل آید.
خداوند وجود را به مخلوقات خود عطا فرمود و این سفره عظیم الهی را پهن کرد تا موجودات عالم بالاخص انسان از این سفره رنگارنگ و بی پایان الهی حداکثر استفاده را کرده و در مسیر خودسازی قرا گرفته و به کمال لایق انسانیت نائل آید.
اگر خداوند ما را خلق فرمود و به ما نعمت عظمای وجود را بخشیده یقین بدانید مورد عنایت حضرت حق تعالی هستیم چرا که اگر نظر لطف و عنایت پرودگار نسبت به ما نبود ار نعمت وجود بی بهره بودیم. چه چیزی بالاتر از این که انسان با کمی مشقت و سختی کشیدن در دنیای مادی خدا را بدست آورد و همنشین ائمه علیهما السلام در سرای جاوید شود! اگر انسان ذره ای شناخت از خداوند داشت و گوشه ای از زیبایی های سرای جاویدان را می دید هرگز جرأت نمی کرد این سوال بکند.
استادی را تصور بفرمایید که شاگردان نخبه خود را شناسایی کرده لذا سختی امتحان را بر آن ها تحمیل می کند تا با ریاضت و سختی شدن به مرحله استادی نائل آیند چون لذت دانستن را چشیده و می خواهد شاگردان هم به این مرحله از لذت برسند.
انسان گل سر سبد عالم هستی و در حقیقت همان شاگرد نخبه ای است که چند صباحی در این دنیا برای امتحان آمده است تا به لقای پروردگار نائل آید، چرا که پرودگار بخیل نیست تا چنین لذتی را از دیگران محروم کند.
نتیجه اینکه:
1.«هدف» یک موقع برای مخلوق مورد سؤال قرار میگیرد و یک موقع برای خالق! در مورد دوم، اصل سؤال غلط است.
آیتالله جوادی آملی (ادام الله ظله) در پاسخ این سؤال که: «هدف خدا از آفرینش چیست؟» میفرمایند: «... این سؤال صحیح نیست، چون خدا خود هدف است، نه این که هدف داشته باشد. هر کسی کاری را انجام میدهد، برای آن است که نقص خود را با آن کار برطرف کند. احتیاجی دارد و میخواهد آن احتیاج را بر طرف کند تا به کمال برسد». (پرسشها و پاسخها – دفتر بیستم، ص 128)
2. خلقت، تجلی ذات باری تعالی است. وقتی رحمت، علم، قدرت، حکمت، جود، کرم، غنا، جمال و سایر اسمای الهی ظهور یابند، خلقت (وجود) در مراتب متفاوت خود متجلی میگردد و موجودات پدید میآیند. (به مَثَل مانند تجلی نور است که خود پیداست و سبب پیدایش چیزهای دیگر میشود) «الله نورالسموات و الارض».
3. اما میشود پرسید: ما برای چه آفریده شدهایم، خداوند کریم در پاسخ میفرماید:«وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ» (الذاریات - 56) و من جن و انس را نيافريدم مگر براى اين كه عبادتم كنند.
با سلام و عرض ادب
سرکار بانوی برفی و نگارا سوالاتی که مطرح فرمودید مرتبط با موضوع این بحث نیست، اگر ممکن باشه در تاپیک دیگری مطرح بفرمایید در خدمت هستیم.
سلام علیکم
میخواستم یه مطلب مفصل بزارم که شرایط کلا عوض شد و بابتش عذر میخوام(منظور از مفصل،مبانی برای درک بهتر و مثال هستش).
و صد البته که،مطالب زیر برداشت شخصیه بنده هستش،پس اگه با منطقتون جور در نیومد قبولش نکنید........لطفا......(چون نمیخوام خدای نکرده انحراف فکری پیش بیاد و در حد یک نظریه است)
چون خود قرآن،راهنماییهاشو معما گونه مطرح کرده،منم در بعضی جاها همونطور مطالب رو بیان میکنم.
سوال : چرا ما دنبال این همه "چراهای مختلف هستیم؟؟" ،در حالیکه هدف از آفرینش ما بندگی است.
از آیات قرآن اونطور که برداشت کردم،آفرینش جهان نسبی مراحلی داشته و دونستن اون به درک بهتر بندگی کمک میکنه،حتی شکل نظام آفرینش تو این قضیه کمک میکنه(البته برداشت من اینطوره).
فعلا با جهان مطلق و قوانینش کار نداریم (ذکر قوانین مطلق بحث رو خیلی وسیع میکنه) و فرض رو بر این میگیریم که جهان مطلق و تشکیلاتش موجوده و نوبت به خلق جهان نسبی هستش.
اولین چیزی که وارد جهان نسبی شد،عدل خدا بود،که در جهان گسترده شد.
دومین چیز،جبر خدا بود.
سومین چیز ذرات بسیار ریزی بودند که چون خصوصیات خاصی دارند،من اسم "ذرات باهوش" رو روی اونها گزاشتم(کل جهان نسبی از این ذرات تشکیل شده و میزان همه خصوصیاتشون به یک اندازه است)
چهارمین چیزی که خدا بوجود آورد،خصوصیت دادن به این ذرات بود(دو خصوصیت رو به این ذرات داد:1-پیوستگی2-یادگیری)
شاید در 4 مورد بالا،بین مورد دوم و سوم،صفتهای دیگه ای از خدا گسترده شده باشه،ولی فعلا از ظاهر امر،اینها برداشت میشه.
همونطور که از آیات برداشت میشه کرد،این صورت ظاهری ما(انسانها-گیاهان-حیوانات-....)،لایه هفتم(طبقه هفتم) از آفرینش جهان نسبی هستش،
و به تعداد اضافه شدن لایه ها(طبقه ها) خصوصیات این ذرات باهوش نیز ریزتر میشه،....فرضا،اگه تو لایه اول،ذرات فقط دو خصوصیت پیوستگی و یادگیری رو داشتن،تو لایه هفتم،تغییری تو اون دو تا خصوصیت داده نمیشه،بلکه جزئی تر میشن(خرد تر-ریزتر)،یعنی قرار نیست وقتی لایه ای اضافه شد،قوانین لایه قبل رو از بین ببره،چون طبق قوانین،عدل خدا زیر سوال میره.
به طور مثال:صفت خوردن،شنیدن،لمس کردن،چرا گفتن،صحبت کردن،گردش خون و هزاران صفت دیگه،تو خصوصیت یادگیری میگنجه.
با گفتن این مطالب شاید بشه این نتیجه رو گرفت که وقتی که حضرت علی (ع) در هنگام نماز،7 تکبیرة الاحرام رو میگفتن،به دنبال طی کردن 6 لایه از بدن نسبی و رسیدن به اولین لایه(ذرات باهوش) و درک خدا توسط تمام اجزاء بدن بودن(میدونم که 6 تاش مستحب هستش ولی خود مستحبیات هم جا واسه بحث داره)
از کلیات قرآن،یه مفهوم رو میشه به وضوح برداشت کرد و اون این بود : "از کل به جزء رسیدن و از جزء به کل رسیدن و بین این دو،در خوف و رجاء ماندن"
راستی این مطلب رو هم اضافه کنم،فعلا نیازی بهش نداریم ولی اگه قرار شد تاپیک ادامه پیدا کنه،بهش نیاز میشه(تو قسمت دلایل برای زمان ظهور حضرت)
چیزی به نام زمان وجود نداره و این کلمه بوجود اومده که لایه هفتم از بدن،درک درستی از دنیای نسبی داشته باشه،پس اگه در جایی از قرآن این کلمه رو دیدید،برای شرایط خاصی ذکر شده.
تعریف زمان : کلمه ای که نشان دهنده "احقاق یافتن شرط" و "رسیدن به هدفی" است و کلا در لایه هفتم با معنی است.
این اسکلتی بود از نظریه اصلی،اگه مطالب واضحه و جالب که ادامه بدیم و اگه نقد،سوال،پیشنهاد،نظری وجود داره،خوشحال میشم که بشنوم.
یاعلی
سلامیک سوال :
دلیل افرینش انسانهایی که سرنوشتشان تا ابد در جهنم بودن است چیست ؟
خدا که می دانسته این انسانها سرنوشتشان جهنم ابدیست چرا انها را افرید ؟
ایا این انسانها حق شکایت در درگاه خدا را ندارند که چرا انها را افرید ؟
به این مثال دقت کنید
مادری بعد از ازمایش از جنینش متوجه می شود که این بچه ناقص الخلقه است و مثلا مبتلا به مریضی شدید می باشد
که اگر بدنیا بیاید باید تا وقتی زنده است زجر بکشد
حال این مادر با دانستن این مساله اگر باز هم اقدام به بدنیا امدن جنینش کند
ایا این نوزاد فردا حق مواخذه مادرش را ندارد که بگوید تو که از سرنوشت من اگاه بودی چرا من و بدنیا اوردید ؟پیروز باشید
باسلام
حقیردراین زمینه نظریاتی دارم زیرااین پرس برایم پیش امده بود
اولااین بی عدالتیست که یک نفرکه دوست نداردوقرارزجربکشدبه دنیانیایدودیگری که بافطرت نیکش احسان میکندوزجرنمیکشدبه دنیا بیاید
پس ان کودک درمقابل زجرش اجرش راهم درنظربگیرید
ثانیانیافریدن گنهکارتناقض وبی عدالتی است زیراخداوندجهان راشب وروزوجفت افریده
پس ازنیست هست شدن لطف است امادرلطف زجرکشیدن بواسطه خودش واعمالش است امااگرهیچ کدام رانخواهدمیتواندخودکشی کندودرمقابل این لطف دوباره درخواست رهسپاری به نیستی کند
یاحق
سلام
فرض رو بر این میگیریم که جهان مطلق و تشکیلاتش موجوده و نوبت به خلق جهان نسبی هستش.
میشه بگین منظور از جهان نسبی و مطلق چیه؟
چیزی به نام زمان وجود نداره و این کلمه بوجود اومده که لایه هفتم از بدن،درک درستی از دنیای نسبی داشته باشه،پس اگه در جایی از قرآن این کلمه رو دیدید،برای شرایط خاصی ذکر شده.
میشه این تیکه رو بیشتر توضیح بدین؟
باسلام
حقیردراین زمینه نظریاتی دارم زیرااین پرس برایم پیش امده بود
اولااین بی عدالتیست که یک نفرکه دوست نداردوقرارزجربکشدبه دنیانیایدودیگری که بافطرت نیکش احسان میکندوزجرنمیکشدبه دنیا بیاید
پس ان کودک درمقابل زجرش اجرش راهم درنظربگیرید
ثانیانیافریدن گنهکارتناقض وبی عدالتی است زیراخداوندجهان راشب وروزوجفت افریده
پس ازنیست هست شدن لطف است امادرلطف زجرکشیدن بواسطه خودش واعمالش است امااگرهیچ کدام رانخواهدمیتواندخودکشی کندودرمقابل این لطف دوباره درخواست رهسپاری به نیستی کند
یاحق
سلام علیکم بزرگوار
چون فرمودید که نظریاتی دارید در این زمینه،پس نیاز هست این نظریات شما مورد نقد قرار بگیره و مشکلاتش حل بشه تا به علم همه افزوده بشه،ان شاءالله.
اول یه نکته رو عرض کنم،چون این نوع جملات اعتقادی،باعث برداشتهای متفاوت میشه،خواهشا سعی کنید ویرگول گزاشتن رو رعایت کنید تا بتوانیم برداشتهایمان را به منظور شما نزدیک کنیم.
دوست عزیز ظاهرا سوال رو درست نفهمیدید و اما جواب شما که جای خود دارد!!!!!
وقتی که ما میخواهیم نظریه ای بدهیم،اول قوانین بازی رو رعایت میکنیم و بعدش اون نظر رو میدیم.
رعایت نکردن قوانین بازی به معنی،تعریف شروط اشتباه برای تابع است و در نتیجه،خروجی تابع اشتباه از آب در میاید.
سوال ایشون اینه که:
باشه،قبول داریم که خدا لطف کرده و مارو به این دنیا آورده(چه شمر و چه امام)،ولی چرا وقتی میخواهیم یه کاری کنیم که جهنمی شدنمون حتمیه،جلومون رو نمیگیره؟
به عنوان مثال:وقتی شمر میخواست با امام حسین (ع) بجنگه،همون اول جنگ عجلش(مرگش) رو میرسوند تا شمر،جزء افرادی نباشه که تو بند ابد جهنم به سر ببره و حداقل مثل بقیه یه دو ماه جهنم بره و در بیاد بیرون،تا جانباز بودنش در جنگ صفین،حروم نشه(بابت مزاح عذر میخوام)
شما در جواب میفرمایید،این لطف خداوند رو از خودش بگیره و خودکشی کنه و به نیستی بپیونده!!!!
و اما مشکل جواب شما:
اولا مگه شما،خدای کرده نهلیست هستید؟پوچ گراها،مرگ رو پایان دنیا میدانند.
آیا با خودکشی کردن ما،لطف خدا در مورد ما تموم میشه و ما کلا از صفحه روزگار پاک میشیم(به قول معروف پاک پوک میشیم؟؟!!) یا جهنم ابدی در انتظارمون هستش؟؟!!!
مشکل جواب شما اینه که کلمه عدالت رو اول تعریف میکنید ولی در پایان به آن نمیرسید.
نمیدونم چقدر در مورد آیات قرآن اطلاع دارید(البته من خودم هم کمیتم لنگه) ولی این رو میدونم،آفرینش خدا(شامل خلقت هر صفت و موجودی که در جهان نسبی هستش)،قرآن خدا و هر چیزی که در جهان نسبی پا میزاره،به صورت دایره(نکتشو پایین بخونید) خلق شده،یعنی وقتی با عدل شروع میکنید،باید تهش به عدل ختم بشه،وگرنه قوانین بازی بهم میریزه و خداوند،نعوذ بالله عدلش زیر سوال میره.(این از جبره خداوند هستش که اینطور آفریده،که همین جبرش باعث ماندگاری عدلش است)
نمیدونم نکته رو گرفتید یا نه،منظورم این بودش که این عدل و جبر خداوند که اول تو جهان نسبی گسترانده شدن،باعث گردش شدن که تو اون رازی نهفته است(واقعا جا داشت که خدا اون آیه رو بگه)
نکته:چون ما تو جهان،اشکالی که به صورت منظم هستن و از جایی شروع میشن و به سرجای خودشون برمیگردن و روال یکنواخت دارند رو گرد یا دایره مینامیم،واسه همین من ازکلمه دایره استفاده کردم،وگرنه کلمه دایره کلمه درستی نمیتونه باشه.....البته ترکیبی از موبیوس هم توش دخیله و یه تعداد موارد دیگه که برای شروع،فعلا همون دایره کلمه خوبیه.
میشه بگین منظور از جهان نسبی و مطلق چیه؟
این تعاریف از طرف من،فقط یه اسمه که بتونه خیلی از منظورها رو برسونه و نیاز به توضیح واضحات نباشه،وگرنه خود خدا تو قرآن از جهان مطلق،به 7 طبقه آسمان و از جهان نسبی،به 7 طبقه زمین یاد کرده.
و اما چرا من این اسم رو گذاشتم،....فرض کنید که کلمه صددرصد یعنی مطلق کامل.
خدا تو قرآن آیاتی داره که تو اون بهشت و جهنم و فرشتگانی رو توصیف میکنه : مثلا میگه شراب هایی وجود داره که عقل رو زایل نمیکنه،فرشتگانی وجود دارند که به ناله های جهنمیان گوش نمیدن و با گرز تو سرشون میزنند،بهشت های ابدی،فرشتگانی که وظیفه هایشان رو بدون نقص انجام میدن و .... و کلی از این تعریفها.
پس در نتیجه وقتی این تعریفها پیش میاد و ما با اینکه هیچ کدوم،نه رفتیم اونجا و نه دیدیم اینارو،به خدا اعتماد میکنیم و قبول میکنیم که اونجا حکم،حکم خداست و بدون کم و کاستی همه چی انجام میشه و حتی کوچکترین اشتباهی توش رخ نمیده.
و جهان نسبی،قسمتی هستش که ما و اجنه و بقیه جانداران تو اون هستند،کل کهکشانها و کرات و هر چی که تو قرآن به اسم زمین هست رو شامل میشه و همونطور که میدونید،انسان همیشه در خسران هستش و هیچوقت وظایفشو درست انجام نمیده و با کمترین گریه کسی(حتی به فرض اینکه اون فرد ابلیس باشه)،اونو میبخشه و درست قضاوت نمیکنه.
هر طبقه از جهان ها(مطلق و نسبی)،درصد مطلق بودن و نسبی بودنشون،طبق طبقه هاشون فرق میکنه.
میشه این تیکه رو بیشتر توضیح بدین؟
چون نتونستم خودمو به جای شما بزارم،نتونستم بفهمم که شما کدوم آیه رو خوندید که این منطق رو توش نتونستید بفهمید؟
اگه ممکنه سوالتون رو با مثال یا آیه بپرسید.
در پناه حق
سلام علیکم بزرگوارچون فرمودید که نظریاتی دارید در این زمینه،پس نیاز هست این نظریات شما مورد نقد قرار بگیره و مشکلاتش حل بشه تا به علم همه افزوده بشه،ان شاءالله.
اول یه نکته رو عرض کنم،چون این نوع جملات اعتقادی،باعث برداشتهای متفاوت میشه،خواهشا سعی کنید ویرگول گزاشتن رو رعایت کنید تا بتوانیم برداشتهایمان را به منظور شما نزدیک کنیم.
دوست عزیز ظاهرا سوال رو درست نفهمیدید و اما جواب شما که جای خود دارد!!!!!
وقتی که ما میخواهیم نظریه ای بدهیم،اول قوانین بازی رو رعایت میکنیم و بعدش اون نظر رو میدیم.
رعایت نکردن قوانین بازی به معنی،تعریف شروط اشتباه برای تابع است و در نتیجه،خروجی تابع اشتباه از آب در میاید.سوال ایشون اینه که:
باشه،قبول داریم که خدا لطف کرده و مارو به این دنیا آورده(چه شمر و چه امام)،ولی چرا وقتی میخواهیم یه کاری کنیم که جهنمی شدنمون حتمیه،جلومون رو نمیگیره؟
به عنوان مثال:وقتی شمر میخواست با امام حسین (ع) بجنگه،همون اول جنگ عجلش(مرگش) رو میرسوند تا شمر،جزء افرادی نباشه که تو بند ابد جهنم به سر ببره و حداقل مثل بقیه یه دو ماه جهنم بره و در بیاد بیرون،تا جانباز بودنش در جنگ صفین،حروم نشه(بابت مزاح عذر میخوام)
شما در جواب میفرمایید،این لطف خداوند رو از خودش بگیره و خودکشی کنه و به نیستی بپیونده!!!!و اما مشکل جواب شما:
اولا مگه شما،خدای کرده نهلیست هستید؟پوچ گراها،مرگ رو پایان دنیا میدانند.
آیا با خودکشی کردن ما،لطف خدا در مورد ما تموم میشه و ما کلا از صفحه روزگار پاک میشیم(به قول معروف پاک پوک میشیم؟؟!!) یا جهنم ابدی در انتظارمون هستش؟؟!!!
مشکل جواب شما اینه که کلمه عدالت رو اول تعریف میکنید ولی در پایان به آن نمیرسید.
نمیدونم چقدر در مورد آیات قرآن اطلاع دارید(البته من خودم هم کمیتم لنگه) ولی این رو میدونم،آفرینش خدا(شامل خلقت هر صفت و موجودی که در جهان نسبی هستش)،قرآن خدا و هر چیزی که در جهان نسبی پا میزاره،به صورت دایره(نکتشو پایین بخونید) خلق شده،یعنی وقتی با عدل شروع میکنید،باید تهش به عدل ختم بشه،وگرنه قوانین بازی بهم میریزه و خداوند،نعوذ بالله عدلش زیر سوال میره.(این از جبره خداوند هستش که اینطور آفریده،که همین جبرش باعث ماندگاری عدلش است)
نمیدونم نکته رو گرفتید یا نه،منظورم این بودش که این عدل و جبر خداوند که اول تو جهان نسبی گسترانده شدن،باعث گردش شدن که تو اون رازی نهفته است(واقعا جا داشت که خدا اون آیه رو بگه)
نکته:چون ما تو جهان،اشکالی که به صورت منظم هستن و از جایی شروع میشن و به سرجای خودشون برمیگردن و روال یکنواخت دارند رو گرد یا دایره مینامیم،واسه همین من ازکلمه دایره استفاده کردم،وگرنه کلمه دایره کلمه درستی نمیتونه باشه.....البته ترکیبی از موبیوس هم توش دخیله و یه تعداد موارد دیگه که برای شروع،فعلا همون دایره کلمه خوبیه.
این تعاریف از طرف من،فقط یه اسمه که بتونه خیلی از منظورها رو برسونه و نیاز به توضیح واضحات نباشه،وگرنه خود خدا تو قرآن از جهان مطلق،به 7 طبقه آسمان و از جهان نسبی،به 7 طبقه زمین یاد کرده.
و اما چرا من این اسم رو گذاشتم،....فرض کنید که کلمه صددرصد یعنی مطلق کامل.
خدا تو قرآن آیاتی داره که تو اون بهشت و جهنم و فرشتگانی رو توصیف میکنه : مثلا میگه شراب هایی وجود داره که عقل رو زایل نمیکنه،فرشتگانی وجود دارند که به ناله های جهنمیان گوش نمیدن و با گرز تو سرشون میزنند،بهشت های ابدی،فرشتگانی که وظیفه هایشان رو بدون نقص انجام میدن و .... و کلی از این تعریفها.
پس در نتیجه وقتی این تعریفها پیش میاد و ما با اینکه هیچ کدوم،نه رفتیم اونجا و نه دیدیم اینارو،به خدا اعتماد میکنیم و قبول میکنیم که اونجا حکم،حکم خداست و بدون کم و کاستی همه چی انجام میشه و حتی کوچکترین اشتباهی توش رخ نمیده.
و جهان نسبی،قسمتی هستش که ما و اجنه و بقیه جانداران تو اون هستند،کل کهکشانها و کرات و هر چی که تو قرآن به اسم زمین هست رو شامل میشه و همونطور که میدونید،انسان همیشه در خسران هستش و هیچوقت وظایفشو درست انجام نمیده و با کمترین گریه کسی(حتی به فرض اینکه اون فرد ابلیس باشه)،اونو میبخشه و درست قضاوت نمیکنه.
البته اینم بگما جهان مطلق و نسبی از هم جدا نیستن ولی حالت خاصی داره که هیچوقت اعضای هر جهان بدون اذن خالقشون نمیتونند به اون یکی دست پیدا کنند.
هر طبقه از جهان ها(مطلق و نسبی)،درصد مطلق بودن و نسبی بودنشون،طبق طبقه هاشون فرق میکنه.
چون نتونستم خودمو به جای شما بزارم،نتونستم بفهمم که شما کدوم آیه رو خوندید که این منطق رو توش نتونستید بفهمید؟
اگه ممکنه سوالتون رو با مثال یا آیه بپرسید.در پناه حق
باسلام
اولاایشان پرسیدندخداوندکه میداندسرنوشتشان جهنم است,چراانهاراافریدایاحق شکایت ندارند!!پس پاسخ حقیراین بودجهنم بواسطه عملش است وحتی همان جهنم هم برایش لطف است پس چه شکایت نیست...هم برای عدالت وهم برای خودگنهکارو...
پس حقیرازانجایی که گفتند:حق شکایت نداردگفتم درمقابل لطف شکایت نیست امابازهم اگرداشت...
ثانیاقبل ازفهمیدن کامل موضوع به برادردینی خودتحمت ظاهرانفهمیدن نزنید,,چقدرمطمن هستیدکه خودتان فهمیدید!!فلذا پیامبرمیفرمایندهرکس به برادردینی خودتحمت زندخداوندرادشمن خویش قرارداده است
ثالثا شماچگونه متوجه شدیدکه سوال ایشون این است که قبول داریم خدالطف کرده درحالی که حرف ازشکایت زدن برای علت افریده شدن!!!!
رابعاحقیربه هیچ عنوان نگفتم بگه خدانیست گفتم طبق عدالت خداونداگرفکرکردظلمی شده درخواست بازگشت به نیستی کندچراکه عدم ان عدم عدالت است
یاحق
چون نتونستم خودمو به جای شما بزارم،نتونستم بفهمم که شما کدوم آیه رو خوندید که این منطق رو توش نتونستید بفهمید؟
اگه ممکنه سوالتون رو با مثال یا آیه بپرسید.
راستش منظورم قسمت اول حرفتون بود:
چیزی به نام زمان وجود نداره و این کلمه بوجود اومده که لایه هفتم از بدن،درک درستی از دنیای نسبی داشته باشه
باسلام
اولاایشان پرسیدندخداوندکه میداندسرنوشتشان جهنم است,چراانهاراافریدایاحق شکایت ندارند!!پس پاسخ حقیراین بودجهنم بواسطه عملش است وحتی همان جهنم هم برایش لطف است پس چه شکایت نیست...هم برای عدالت وهم برای خودگنهکارو...
پس حقیرازانجایی که گفتند:حق شکایت نداردگفتم درمقابل لطف شکایت نیست امابازهم اگرداشت...
ثانیاقبل ازفهمیدن کامل موضوع به برادردینی خودتحمت ظاهرانفهمیدن نزنید,,چقدرمطمن هستیدکه خودتان فهمیدید!!فلذا پیامبرمیفرمایندهرکس به برادردینی خودتحمت زندخداوندرادشمن خویش قرارداده است
ثالثا شماچگونه متوجه شدیدکه سوال ایشون این است که قبول داریم خدالطف کرده درحالی که حرف ازشکایت زدن برای علت افریده شدن!!!!
رابعاحقیربه هیچ عنوان نگفتم بگه خدانیست گفتم طبق عدالت خداونداگرفکرکردظلمی شده درخواست بازگشت به نیستی کندچراکه عدم ان عدم عدالت است
یاحق
سلام علیکم
جناب احمد عزیز،در مقابل این مطلب شما دو جواب از سمت من،پیش روی شماست که بنا به دیدگاه شما،مختارید که هر کدام را که خواستید انتخاب کنید و خواهشا این بحث رو ادامه ندهید چون من دیگه هیچ حسی برام نمونده که بخوام مطالب خودم رو هم ادامه بدم.
1-من دوست شما هستم و جواب زیر جوابم هست:
چون تعریفی که از دوست(رفیق) دارم اینه که،دوست باید اشتباهات دوستش رو بگه،پس در نتیجه من الان باید اشتباهات مطلب بالا رو بیان کنم،ولی چون دوست ندارم این کار رو کنم(بنا به دلایلی)،ترجیح میدم گزینه زیر رو انتخاب کنید.
2-من دشمن شما هستم و جواب زیر جوابم به شماست:
بابت مطالبم عذر میخوام.
ولی چون حس میکنم دشمن دانایی(با علم) هستم،با یه تلنگر(پند)،بی نصیبت نمیزارم:
در بازی شطرنج(به فرض مشکل شرعی نداشتن این بازی) برای بردن طرف مقابل،وقتی استراتژی طرف مقابلتون خوردن وزیره،استراتژی بازیتان را عوض کنید و در حالی که مهاجم قصد خوردن این مهره(وزیر) را دارد،شما حداقل دو حرکت بیشتر اندوخته دارید،ولی اگر بازی شما ضعیف باشد،حاضرید فیل،اسب یا دو،سه سرباز را از دست بدهید تا وزیر را حفظ نمایید(شرمنده که بیشتر نمیتونم توضیح بدم)
-------------------------------------------------------------------------------------------------------
مثل همیشه،قبل از اینکه بحث رو شروع کنیم،این نکته رو متذکر میشیم که اینها برداشتهای شخصی هستش و اگه با منطقتون جور در نیومد قبولش نکنید(چون نمیخوام خدای نکرده باعث انحراف فکری بشه)
چیزی به نام زمان وجود نداره و این کلمه بوجود اومده که لایه هفتم از بدن،درک درستی از دنیای نسبی داشته باشه
بزرگوار،تو همون مطلب بیان کردم که فعلا نیازی بهش نداریم ولی چون پرسیدید،مثال میزنم:
مثال اول:فرض کنید که شما دوست دارید که امام زمان(ع) رو ملاقات کنید ولی در روایات شنیدید که بزرگانی بودن که برای اینکار،مثلا 40 هفته نذر میکردن،یا چند سال فلان کار رو انجام میدادند و .....
مثال دوم:شاید دیدید که اکثر علما در سنین پیری علمهای خاصشون آشکار میشه(فرض بگیرید که منظورم علوم غیب هست)،ولی این دلیل نمیشه که حتما باید به سن پیری برسید تا به این علوم دست پیدا کنید.....(البته دوران پیری تاثیر خاصی داره)
مثال سوم:خدا جهان رو تو 6 روز یا 6 دوران آفرید.
مثالهای بالا،مطالبی بود در مورد کلمه زمان و احقاق یافتن شروط و اما جمله من این بود :
منظور از لایه هفتم(طبقه هفتم-پرده هفتم از چشم) که همین بدن مادی هستش(همین ظاهری که میبنید و جسم مادی) و منظورم از اون دو قسمت که دابل کوتیشن ("") خورده:
ببینید دوستان،منظورم این بودش که حتما نباید فلان قدر روز و یا فلان قدر سال طی بشه که فلان اتفاق بیفته
مثلا دیده شده که بعضیها نذر میکنند که 40 هفته فلان کار رو بکنند تا فلان اتفاق بیفته...
این نوع نذر کردن که اتفاقا خیلی هم مرسومه،هم مزیت داره و هم معایب،مزیتش رو نمیگم(چون به اندازه کافی دیر شده) ولی عیبش اینه که،سرعت یادگیریه ذرات باهوش رو کم میکنید(به حداقل میرسونید)
منظورم از جملات بالا،راحت بودن و یا راحت شدن،دیدن ائمه و یا به دست آوردن علوم خاص نیست،منظورم اینه که ذرات باهوش،خودشون به اندازه کافی سخت مهار میشن،دیگه لازم نیست شما(شمای نوعی) با شروط گذاشتن اشتباه،اونها رو یه مدت تو حالت خلصه نگه دارید و بعدش افسوس بخورید.
این داستان،منطق خوبی داره،البته نمیدونم سندش درسته یا غلط ولی منطقش درسته(بخونید)
شما برای رسیدن به یه هدف درست(نذرتون)،نیاز نیست که شروط جدید تعریف کنید،بلکه باید شرطهای موجود رو رعایت کنید.
دونستن شرطها و رعایت کردنشون،نیاز به داشتن علم و منطق داره....
ببینید دوستان یه آیه وجود داره که من قبلا بهش توجه نمیکردم و تازگیها برام پررنگ شده،....طبق آیه 7 سوره آل عمران،یه تعداد از آیه های قرآن،اساس کتابند و یه تعداد مشتبه اند،....برداشت من از این آیه این بودش که،آیاتی که اساس کتابند،مانند نماز،روزه،زکات و.... و امثال اون میباشد،و اما قسمت مشتبه اون که نتیجه برداشتهای منه،.........نکته زیر رو بخونید،بعدش ادامه میدیم.
نکته : دوستان نمیدونم شاید با اینکارم(ادامه ندادن تاپیک) در حق بقیه(یکی،دونفری که مطالب رو دنبال میکنن) اجحاف میکنم و شاید هم در حق همه لطف میکنم،...سعی میکنم ادامه ندم،البته شاید هم نظرم عوض شد،ولی هر چی خدا بخواد همون میشه.
من خیلی به این ضرب المثل اعتقاد دارم،که اگه میخوای کسی را یک روز سیر کنی،بهش ماهی بده،ولی اگه خواستی فردی را تا آخر عمر سیر کنی،ماهیگیری رو بهش یاد بده(و به نقلی دیگر،زکات علم نشر آن است)
من به جای اینکه بخوام برداشتهای خودم رو براتون شرح بدم،روش یادگرفتن منطق قرآن رو یادتون میدم(البته روشی که من فکر میکنم درسته و شاید هم غلط باشه)
البته مراحلش خیلی از موارد میتونه باشه که ما تو رفتار اجتماعیمون انجام میدیم،ولی من سعی کردم یه تعدادیشون رو بیان کنم،سعی کنید در حالیکه موارد زیر رو انجام میدید،از زندگی 14 معصوم،الگوبرداری کنید،چون همه کارهاشون دلیل علمی داره که تو لایه های قرآن میتونید ببینید(حتی نوع غذا و طریقه خوردن غذا توسط حضرت علی(ع))
اولین مرحله از مراحل یادگیری قرآن اینه که گوش دادن به هر نوع موسیقی رو متوقف کنید(واسه همه این جملاتم دلایلی دارم ولی چون نتونستم بحثم رو اونطور که میخوام شروع کنم و اونطور که میخوام تموم کنم،فعلا باید همینطور قبولش کنید)
به زبون ساده تر،هر چیزی که شما رو از ریتم طبیعی بدنتون خارج میکنه رو از خودتون دور کنید،....درست فهمیدید،بله،حتی مداحی های ریتم دار(هر سبکی،تند و آهستش هم فرق نمیکنه)،...راستی این وسط یه مطلب رو تذکر بدم که بین روضه و مداحی تفاوت قائل بشید و این دو تا رو با هم قاطی نکنید(اتفاقا روضه و توصیف زندگی اهل بیت رو خیلی روش تاکید دارم و با درک کامل هم گوش کنید)....هر ریتم مصنوعی باعث میشه که ریتم قرآن رو نتونید بفهمید(صدای پرندگان یه ریتم طبیعی حساب میشه)....فرض بگیرید جهان نسبی در حال چرخشه و شما هم از این قاعده مستثنی نیستید،پس یه ریتم و یه روالی باید داشته باشه و همچنین این قرآن هم برای همین جهان،نازل شده(البته قسمتیش)،پس باید از همون ریتم و روال پیروی کنه،همینطور جریان خون و کلا همه چی از همین روال پیروی میکنه،پس باید بتونید با ریتم قرآن پیش برید تا بتونید نقش خودتون رو تو این جهان نسبی پیدا کنید.
دومین مرحله،اگه بدنتون به گناه کردن عادت داره،تنبیهاتی رو براش در نظر بگیرید،بین تنبیهات و گردش خون،رابطه ای برقراره که اگه بتونید درست هدایتش کنید،پیشرفتتون رو به چشم میبینید....وقتی بدنتون رو تنبیه میکنید،باید بتونید ذکر خدا رو همراهش بگید تا کم کم جای خودشو پیدا کنه،حتی غذا خوردن هم میتونه تنبیهی برای بدنتون باشه.
سومین مرحله،بین قرآن خوندن در شب و روز،تفاوت قائل بشید...قبلش این نکته رو بگم که،کلا گیرایی و رازهای علم(هر علمی،ریاضی،منطق،...)،در شب آشکار میشه و روز برای تثبیت اون رازها در مغزه،....پس سعی کنید از خوابتون بزنید و قرآن رو تو شب بخونید(همراه معنیش)،از روش سوره مزمل پیروی کنید.
ببینید دوستان،تو لایه هفتم(بدن مادی)،یه تعداد تعریف وجود داره که کلا اشتباهه و با این تعاریف هم از رسیدن به اون علم واقعی باز میمونیم و هم عدل خدا رو زیر سوال میبریم.
یکی از تعاریف اشتباه کلمه استعداده،...این کلمه(استعداد) برای جهان مطلقه و مخصوص نگهبانها و فرشتگان خداست و درجهان نسبی،تحت شرایطی تحقق پیدا میکنه،ولی ظاهرا از طرف شیطان تو لایه هفتم در غالب "تنبلی و علاقه"،برای اغوای مردم به کار میره.
شخصیت علمی شخصیتی است که با سخت تر شدن علم،به هیجان میاد و علاقه مندتر میشه.
با این تفاسیر،مرحله چهارم شامل این میشه،شخصیتتون رو علمی کنید،یعنی سعی کنید تنبلی رو کنار بزارید و نسبت به علمهای سطح بالا علاقه نشون بدید،هیچ علمی رو نزد خودتون دپو نکنید،سعی کنید تا جایی که میتونید زکات علمتون رو بدید و این کار رو هم به اسم مسلمانان انجام بدید تا بتونید بقیه رو جذب اسلام کنید،به هر میزان از این وقف شدن در علم،درهای علم به روتون باز میشه.
یادتونه یه ضرب المثل داشتیم که میگفت،اگه یه کلوخ با یه کوزه طلا برخورد کنه و اون کوزه بشکنه و این دوتا باهم مخلوط بشن،نه اون کلوخ تبدیل به طلا میشه و نه اون طلا تبدیل به کلوخ.
درسته که ظاهرا این ضرب المثل به علت وجود عناصر در لایه هفتم صادقه،ولی در لایه های بعدی،این ضرب المثل اشتباهه و ذرات باهوش همه چیزو یاد میگیرن.
مرحله پنجم،سعی کنید،بدنتون رو به یه تعداد جاها و چیزها عادت بدید،چون در حالی که بدنتون در حال عادت به اون چیزهاست،ذرات باهوش هم در حال یادگیری هستند،از مکانها میتونم به قبرستانها و مراکز زیارتی نام ببرم،و از چیزها به یاد مرگ بودن و یاد خدا اشاره کنم.
مرحله آخر،قرآن رو ویارگونه بخونید.
ویار چیست؟حالت میل و علاقه شدید به چیزی،که در زنان باردار رخ میدهد.....چرا این کلمه(ویار) رو استفاده کردم؟
دوستان همونطور که از استاتوس بار من معلومه،من مذکر هستم ولی دلیل استفاده این کلمه این بودش که،درسته که من تا بحال این حس(ویار) رو نداشتم ولی درکی که از این حس دارم اینه که،علاقه شدیدی نسبت به چیزی وجود داره که از ته دل،انسان رو وادار به بدست آوردن اون میکنه و دلیل استفاده نکردن کلمه رغبت یا شور و از این کلمات این بودش که،تو دنیای نسبی،واقعا ما درک درستی از این حسها نداریم و بیشتر حالت ریاکارانه داره تا واقعی(منظورم شور و هیجانمون نسبت به علمه)
و دلیل دومم برای استفاده از این کلمه این بودش که،همونطور که میدونید،حالت ویار وقتی برای زنان رخ میده،در صورت تحقق نیافتن اون میل و علاقه،بعد از بدنیا اومدن بچه،روی اون(بچه) تاثیراتی رو میزاره،دقیقا قرآن هم همین حالت رو داره و اگه وقتی به این حس رسیدید که قرآن رو بخونید، و اون رو نخوندید،کلمه خاسر براتون صدق میکنه،چون ضررهایی رو براتون در پی داره.
در کل،اگه میخواهید بتونید یه درک جدید از قرآن داشته باشید،باید سوالهاتون رو از قسمت صورها شروع کنید،....تا وقتی سوالهاتون رو در قسمت لایه هفتم(بدن مادی) میپرسید،هیچ وقت لایه های دیگه رو درک نمیکنید.
در مراحل بالا،فرض رو بر این گرفتیم که ارکان دین رو انجام میدیم و فهم لایه های قرآن مشکلمونه.
و اما 3 تا از سوالهای مهم و درست اینه که:
دونستن لایه ها به چه درد میخوره؟
آیا قرآن کتابی هستش که فقط یه تعداد نکات آفرینش توشه یا علوم جدید رو هم در داخلش داره ولی ما چون قدرت درکش رو نداریم ازش بیخبریم؟
چرا علوم جدید بوجود اومد؟
جواب سوالات بالا رو با چند سوال میدم،البته نسبت به برداشتهای خودم میگم:(به قول اون لطیفه :....پسرک کشیده ای در دهان حکیم خواباند و گفت:سوال رو با سوال جواب نده)
آیا اگه ما بتونیم امام علی(ع) بشیم،ولی به خاطر کم کاری، ابوعلی سینا شدن بشیم،خاسر نیستیم؟
اگر ما بتونیم جزء 313 نفر،یار اصلی امام زمان(ع) باشیم،ولی درخواست غلام شدن یکی از فرماندهاش رو کنیم،خاسر نیستیم؟
آیا وقتی که میتونیم بندگیه یه خالق عادل رو انجام بدیم،بندگیه یه مخلوق پست و ناعادل(البته تا حدی قوی) رو انجام بدیم،خاسر به تمام معنا نیستیم؟
دوستان،همونطور که میدونید،کمترین علمها هم کلی شاخ و برگ و توضیح دارند،پس اگه این مطالب رو یه جورایی ناقص میبینید،حق دارید ولی خب به من هم حق بدید،چون نمیشد اون همه برداشت و توضیح رو به طور خلاصه بیان کنم و واقعا خسته کننده بود.
یاعلی
سلام علیکم
جناب احمد عزیز،در مقابل این مطلب شما دو جواب از سمت من،پیش روی شماست که بنا به دیدگاه شما،مختارید که هر کدام را که خواستید انتخاب کنید و خواهشا این بحث رو ادامه ندهید چون من دیگه هیچ حسی برام نمونده که بخوام مطالب خودم رو هم ادامه بدم.1-من دوست شما هستم و جواب زیر جوابم هست:
چون تعریفی که از دوست(رفیق) دارم اینه که،دوست باید اشتباهات دوستش رو بگه،پس در نتیجه من الان باید اشتباهات مطلب بالا رو بیان کنم،ولی چون دوست ندارم این کار رو کنم(بنا به دلایلی)،ترجیح میدم گزینه زیر رو انتخاب کنید.2-من دشمن شما هستم و جواب زیر جوابم به شماست:
بابت مطالبم عذر میخوام.
ولی چون حس میکنم دشمن دانایی(با علم) هستم،با یه تلنگر(پند)،بی نصیبت نمیزارم:
در بازی شطرنج(به فرض مشکل شرعی نداشتن این بازی) برای بردن طرف مقابل،وقتی استراتژی طرف مقابلتون خوردن وزیره،استراتژی بازیتان را عوض کنید و در حالی که مهاجم قصد خوردن این مهره(وزیر) را دارد،شما حداقل دو حرکت بیشتر اندوخته دارید،ولی اگر بازی شما ضعیف باشد،حاضرید فیل،اسب یا دو،سه سرباز را از دست بدهید تا وزیر را حفظ نمایید(شرمنده که بیشتر نمیتونم توضیح بدم)-------------------------------------------------------------------------------------------------------
مثل همیشه،قبل از اینکه بحث رو شروع کنیم،این نکته رو متذکر میشیم که اینها برداشتهای شخصی هستش و اگه با منطقتون جور در نیومد قبولش نکنید(چون نمیخوام خدای نکرده باعث انحراف فکری بشه)
بزرگوار،تو همون مطلب بیان کردم که فعلا نیازی بهش نداریم ولی چون پرسیدید،مثال میزنم:
مثال اول:فرض کنید که شما دوست دارید که امام زمان(ع) رو ملاقات کنید ولی در روایات شنیدید که بزرگانی بودن که برای اینکار،مثلا 40 هفته نذر میکردن،یا چند سال فلان کار رو انجام میدادند و .....
مثال دوم:شاید دیدید که اکثر علما در سنین پیری علمهای خاصشون آشکار میشه(فرض بگیرید که منظورم علوم غیب هست)،ولی این دلیل نمیشه که حتما باید به سن پیری برسید تا به این علوم دست پیدا کنید.....(البته دوران پیری تاثیر خاصی داره)
مثال سوم:خدا جهان رو تو 6 روز یا 6 دوران آفرید.مثالهای بالا،مطالبی بود در مورد کلمه زمان و احقاق یافتن شروط و اما جمله من این بود :
تعریف زمان : کلمه ای که نشان دهنده "احقاق یافتن شرط" و "رسیدن به هدفی" است و کلا در لایه هفتم با معنی است.
منظور از لایه هفتم(طبقه هفتم-پرده هفتم از چشم) که همین بدن مادی هستش(همین ظاهری که میبنید و جسم مادی) و منظورم از اون دو قسمت که دابل کوتیشن ("") خورده:
ببینید دوستان،منظورم این بودش که حتما نباید فلان قدر روز و یا فلان قدر سال طی بشه که فلان اتفاق بیفته
مثلا دیده شده که بعضیها نذر میکنند که 40 هفته فلان کار رو بکنند تا فلان اتفاق بیفته...
این نوع نذر کردن که اتفاقا خیلی هم مرسومه،هم مزیت داره و هم معایب،مزیتش رو نمیگم(چون به اندازه کافی دیر شده) ولی عیبش اینه که،سرعت یادگیریه ذرات باهوش رو کم میکنید(به حداقل میرسونید)
منظورم از جملات بالا،راحت بودن و یا راحت شدن،دیدن ائمه و یا به دست آوردن علوم خاص نیست،منظورم اینه که ذرات باهوش،خودشون به اندازه کافی سخت مهار میشن،دیگه لازم نیست شما(شمای نوعی) با شروط گذاشتن اشتباه،اونها رو یه مدت تو حالت خلصه نگه دارید و بعدش افسوس بخورید.
این داستان،منطق خوبی داره،البته نمیدونم سندش درسته یا غلط ولی منطقش درسته(بخونید)شما برای رسیدن به یه هدف درست(نذرتون)،نیاز نیست که شروط جدید تعریف کنید،بلکه باید شرطهای موجود رو رعایت کنید.
دونستن شرطها و رعایت کردنشون،نیاز به داشتن علم و منطق داره....
ببینید دوستان یه آیه وجود داره که من قبلا بهش توجه نمیکردم و تازگیها برام پررنگ شده،....طبق آیه 7 سوره آل عمران،یه تعداد از آیه های قرآن،اساس کتابند و یه تعداد مشتبه اند،....برداشت من از این آیه این بودش که،آیاتی که اساس کتابند،مانند نماز،روزه،زکات و.... و امثال اون میباشد،و اما قسمت مشتبه اون که نتیجه برداشتهای منه،.........نکته زیر رو بخونید،بعدش ادامه میدیم.نکته : دوستان نمیدونم شاید با اینکارم(ادامه ندادن تاپیک) در حق بقیه(یکی،دونفری که مطالب رو دنبال میکنن) اجحاف میکنم و شاید هم در حق همه لطف میکنم،...سعی میکنم ادامه ندم،البته شاید هم نظرم عوض شد،ولی هر چی خدا بخواد همون میشه.
من خیلی به این ضرب المثل اعتقاد دارم،که اگه میخوای کسی را یک روز سیر کنی،بهش ماهی بده،ولی اگه خواستی فردی را تا آخر عمر سیر کنی،ماهیگیری رو بهش یاد بده(و به نقلی دیگر،زکات علم نشر آن است)
من به جای اینکه بخوام برداشتهای خودم رو براتون شرح بدم،روش یادگرفتن منطق قرآن رو یادتون میدم(البته روشی که من فکر میکنم درسته و شاید هم غلط باشه)
البته مراحلش خیلی از موارد میتونه باشه که ما تو رفتار اجتماعیمون انجام میدیم،ولی من سعی کردم یه تعدادیشون رو بیان کنم،سعی کنید در حالیکه موارد زیر رو انجام میدید،از زندگی 14 معصوم،الگوبرداری کنید،چون همه کارهاشون دلیل علمی داره که تو لایه های قرآن میتونید ببینید(حتی نوع غذا و طریقه خوردن غذا توسط حضرت علی(ع))
اولین مرحله از مراحل یادگیری قرآن اینه که گوش دادن به هر نوع موسیقی رو متوقف کنید(واسه همه این جملاتم دلایلی دارم ولی چون نتونستم بحثم رو اونطور که میخوام شروع کنم و اونطور که میخوام تموم کنم،فعلا باید همینطور قبولش کنید)
به زبون ساده تر،هر چیزی که شما رو از ریتم طبیعی بدنتون خارج میکنه رو از خودتون دور کنید،....درست فهمیدید،بله،حتی مداحی های ریتم دار(هر سبکی،تند و آهستش هم فرق نمیکنه)،...راستی این وسط یه مطلب رو تذکر بدم که بین روضه و مداحی تفاوت قائل بشید و این دو تا رو با هم قاطی نکنید(اتفاقا روضه و توصیف زندگی اهل بیت رو خیلی روش تاکید دارم و با درک کامل هم گوش کنید)....هر ریتم مصنوعی باعث میشه که ریتم قرآن رو نتونید بفهمید(صدای پرندگان یه ریتم طبیعی حساب میشه)....فرض بگیرید جهان نسبی در حال چرخشه و شما هم از این قاعده مستثنی نیستید،پس یه ریتم و یه روالی باید داشته باشه و همچنین این قرآن هم برای همین جهان،نازل شده(البته قسمتیش)،پس باید از همون ریتم و روال پیروی کنه،همینطور جریان خون و کلا همه چی از همین روال پیروی میکنه،پس باید بتونید با ریتم قرآن پیش برید تا بتونید نقش خودتون رو تو این جهان نسبی پیدا کنید.دومین مرحله،اگه بدنتون به گناه کردن عادت داره،تنبیهاتی رو براش در نظر بگیرید،بین تنبیهات و گردش خون،رابطه ای برقراره که اگه بتونید درست هدایتش کنید،پیشرفتتون رو به چشم میبینید....وقتی بدنتون رو تنبیه میکنید،باید بتونید ذکر خدا رو همراهش بگید تا کم کم جای خودشو پیدا کنه،حتی غذا خوردن هم میتونه تنبیهی برای بدنتون باشه.
سومین مرحله،بین قرآن خوندن در شب و روز،تفاوت قائل بشید...قبلش این نکته رو بگم که،کلا گیرایی و رازهای علم(هر علمی،ریاضی،منطق،...)،در شب آشکار میشه و روز برای تثبیت اون رازها در مغزه،....پس سعی کنید از خوابتون بزنید و قرآن رو تو شب بخونید(همراه معنیش)،از روش سوره مزمل پیروی کنید.
ببینید دوستان،تو لایه هفتم(بدن مادی)،یه تعداد تعریف وجود داره که کلا اشتباهه و با این تعاریف هم از رسیدن به اون علم واقعی باز میمونیم و هم عدل خدا رو زیر سوال میبریم.
یکی از تعاریف اشتباه کلمه استعداده،...این کلمه(استعداد) برای جهان مطلقه و مخصوص نگهبانها و فرشتگان خداست و درجهان نسبی،تحت شرایطی تحقق پیدا میکنه،ولی ظاهرا از طرف شیطان تو لایه هفتم در غالب "تنبلی و علاقه"،برای اغوای مردم به کار میره.
شخصیت علمی شخصیتی است که با سخت تر شدن علم،به هیجان میاد و علاقه مندتر میشه.
با این تفاسیر،مرحله چهارم شامل این میشه،شخصیتتون رو علمی کنید،یعنی سعی کنید تنبلی رو کنار بزارید و نسبت به علمهای سطح بالا علاقه نشون بدید،هیچ علمی رو نزد خودتون دپو نکنید،سعی کنید تا جایی که میتونید زکات علمتون رو بدید و این کار رو هم به اسم مسلمانان انجام بدید تا بتونید بقیه رو جذب اسلام کنید،به هر میزان از این وقف شدن در علم،درهای علم به روتون باز میشه.
یادتونه یه ضرب المثل داشتیم که میگفت،اگه یه کلوخ با یه کوزه طلا برخورد کنه و اون کوزه بشکنه و این دوتا باهم مخلوط بشن،نه اون کلوخ تبدیل به طلا میشه و نه اون طلا تبدیل به کلوخ.
درسته که ظاهرا این ضرب المثل به علت وجود عناصر در لایه هفتم صادقه،ولی در لایه های بعدی،این ضرب المثل اشتباهه و ذرات باهوش همه چیزو یاد میگیرن.
مرحله پنجم،سعی کنید،بدنتون رو به یه تعداد جاها و چیزها عادت بدید،چون در حالی که بدنتون در حال عادت به اون چیزهاست،ذرات باهوش هم در حال یادگیری هستند،از مکانها میتونم به قبرستانها و مراکز زیارتی نام ببرم،و از چیزها به یاد مرگ بودن و یاد خدا اشاره کنم.
مرحله آخر،قرآن رو ویارگونه بخونید.
ویار چیست؟حالت میل و علاقه شدید به چیزی،که در زنان باردار رخ میدهد.....چرا این کلمه(ویار) رو استفاده کردم؟
دوستان همونطور که از استاتوس بار من معلومه،من مذکر هستم ولی دلیل استفاده این کلمه این بودش که،درسته که من تا بحال این حس(ویار) رو نداشتم ولی درکی که از این حس دارم اینه که،علاقه شدیدی نسبت به چیزی وجود داره که از ته دل،انسان رو وادار به بدست آوردن اون میکنه و دلیل استفاده نکردن کلمه رغبت یا شور و از این کلمات این بودش که،تو دنیای نسبی،واقعا ما درک درستی از این حسها نداریم و بیشتر حالت ریاکارانه داره تا واقعی(منظورم شور و هیجانمون نسبت به علمه)
و دلیل دومم برای استفاده از این کلمه این بودش که،همونطور که میدونید،حالت ویار وقتی برای زنان رخ میده،در صورت تحقق نیافتن اون میل و علاقه،بعد از بدنیا اومدن بچه،روی اون(بچه) تاثیراتی رو میزاره،دقیقا قرآن هم همین حالت رو داره و اگه وقتی به این حس رسیدید که قرآن رو بخونید، و اون رو نخوندید،کلمه خاسر براتون صدق میکنه،چون ضررهایی رو براتون در پی داره.در کل،اگه میخواهید بتونید یه درک جدید از قرآن داشته باشید،باید سوالهاتون رو از قسمت صورها شروع کنید،....تا وقتی سوالهاتون رو در قسمت لایه هفتم(بدن مادی) میپرسید،هیچ وقت لایه های دیگه رو درک نمیکنید.
در مراحل بالا،فرض رو بر این گرفتیم که ارکان دین رو انجام میدیم و فهم لایه های قرآن مشکلمونه.
و اما 3 تا از سوالهای مهم و درست اینه که:دونستن لایه ها به چه درد میخوره؟
آیا قرآن کتابی هستش که فقط یه تعداد نکات آفرینش توشه یا علوم جدید رو هم در داخلش داره ولی ما چون قدرت درکش رو نداریم ازش بیخبریم؟
چرا علوم جدید بوجود اومد؟
جواب سوالات بالا رو با چند سوال میدم،البته نسبت به برداشتهای خودم میگم:(به قول اون لطیفه :....پسرک کشیده ای در دهان حکیم خواباند و گفت:سوال رو با سوال جواب نده)آیا اگه ما بتونیم امام علی(ع) بشیم،ولی به خاطر کم کاری، ابوعلی سینا شدن بشیم،خاسر نیستیم؟
اگر ما بتونیم جزء 313 نفر،یار اصلی امام زمان(ع) باشیم،ولی درخواست غلام شدن یکی از فرماندهاش رو کنیم،خاسر نیستیم؟
آیا وقتی که میتونیم بندگیه یه خالق عادل رو انجام بدیم،بندگیه یه مخلوق پست و ناعادل(البته تا حدی قوی) رو انجام بدیم،خاسر به تمام معنا نیستیم؟
دوستان،همونطور که میدونید،کمترین علمها هم کلی شاخ و برگ و توضیح دارند،پس اگه این مطالب رو یه جورایی ناقص میبینید،حق دارید ولی خب به من هم حق بدید،چون نمیشد اون همه برداشت و توضیح رو به طور خلاصه بیان کنم و واقعا خسته کننده بود.یاعلی
باسلام واحترام
دوست عزیزحق باشماست شایدحقیریکم تندرفتم اینکه دوست شماباشم مایه افتخاراست درهرصورت اگراحساس کردیدمطالبم تندبودازشماعذرمیخوام متاسفانه اصلا وقت نداشتم درست درموردش فکرکنم
امااکنون بانگاهی اجمالی بعضی ایرادات رادرک کردم
یاحق
سلام علیکم
جناب احمد عزیز،در مقابل این مطلب شما دو جواب از سمت من،پیش روی شماست که بنا به دیدگاه شما،مختارید که هر کدام را که خواستید انتخاب کنید و خواهشا این بحث رو ادامه ندهید چون من دیگه هیچ حسی برام نمونده که بخوام مطالب خودم رو هم ادامه بدم.1-من دوست شما هستم و جواب زیر جوابم هست:
چون تعریفی که از دوست(رفیق) دارم اینه که،دوست باید اشتباهات دوستش رو بگه،پس در نتیجه من الان باید اشتباهات مطلب بالا رو بیان کنم،ولی چون دوست ندارم این کار رو کنم(بنا به دلایلی)،ترجیح میدم گزینه زیر رو انتخاب کنید.2-من دشمن شما هستم و جواب زیر جوابم به شماست:
بابت مطالبم عذر میخوام.
ولی چون حس میکنم دشمن دانایی(با علم) هستم،با یه تلنگر(پند)،بی نصیبت نمیزارم:
در بازی شطرنج(به فرض مشکل شرعی نداشتن این بازی) برای بردن طرف مقابل،وقتی استراتژی طرف مقابلتون خوردن وزیره،استراتژی بازیتان را عوض کنید و در حالی که مهاجم قصد خوردن این مهره(وزیر) را دارد،شما حداقل دو حرکت بیشتر اندوخته دارید،ولی اگر بازی شما ضعیف باشد،حاضرید فیل،اسب یا دو،سه سرباز را از دست بدهید تا وزیر را حفظ نمایید(شرمنده که بیشتر نمیتونم توضیح بدم)-------------------------------------------------------------------------------------------------------
مثل همیشه،قبل از اینکه بحث رو شروع کنیم،این نکته رو متذکر میشیم که اینها برداشتهای شخصی هستش و اگه با منطقتون جور در نیومد قبولش نکنید(چون نمیخوام خدای نکرده باعث انحراف فکری بشه)
بزرگوار،تو همون مطلب بیان کردم که فعلا نیازی بهش نداریم ولی چون پرسیدید،مثال میزنم:
مثال اول:فرض کنید که شما دوست دارید که امام زمان(ع) رو ملاقات کنید ولی در روایات شنیدید که بزرگانی بودن که برای اینکار،مثلا 40 هفته نذر میکردن،یا چند سال فلان کار رو انجام میدادند و .....
مثال دوم:شاید دیدید که اکثر علما در سنین پیری علمهای خاصشون آشکار میشه(فرض بگیرید که منظورم علوم غیب هست)،ولی این دلیل نمیشه که حتما باید به سن پیری برسید تا به این علوم دست پیدا کنید.....(البته دوران پیری تاثیر خاصی داره)
مثال سوم:خدا جهان رو تو 6 روز یا 6 دوران آفرید.مثالهای بالا،مطالبی بود در مورد کلمه زمان و احقاق یافتن شروط و اما جمله من این بود :
تعریف زمان : کلمه ای که نشان دهنده "احقاق یافتن شرط" و "رسیدن به هدفی" است و کلا در لایه هفتم با معنی است.
منظور از لایه هفتم(طبقه هفتم-پرده هفتم از چشم) که همین بدن مادی هستش(همین ظاهری که میبنید و جسم مادی) و منظورم از اون دو قسمت که دابل کوتیشن ("") خورده:
ببینید دوستان،منظورم این بودش که حتما نباید فلان قدر روز و یا فلان قدر سال طی بشه که فلان اتفاق بیفته
مثلا دیده شده که بعضیها نذر میکنند که 40 هفته فلان کار رو بکنند تا فلان اتفاق بیفته...
این نوع نذر کردن که اتفاقا خیلی هم مرسومه،هم مزیت داره و هم معایب،مزیتش رو نمیگم(چون به اندازه کافی دیر شده) ولی عیبش اینه که،سرعت یادگیریه ذرات باهوش رو کم میکنید(به حداقل میرسونید)
منظورم از جملات بالا،راحت بودن و یا راحت شدن،دیدن ائمه و یا به دست آوردن علوم خاص نیست،منظورم اینه که ذرات باهوش،خودشون به اندازه کافی سخت مهار میشن،دیگه لازم نیست شما(شمای نوعی) با شروط گذاشتن اشتباه،اونها رو یه مدت تو حالت خلصه نگه دارید و بعدش افسوس بخورید.
این داستان،منطق خوبی داره،البته نمیدونم سندش درسته یا غلط ولی منطقش درسته(بخونید)شما برای رسیدن به یه هدف درست(نذرتون)،نیاز نیست که شروط جدید تعریف کنید،بلکه باید شرطهای موجود رو رعایت کنید.
دونستن شرطها و رعایت کردنشون،نیاز به داشتن علم و منطق داره....
ببینید دوستان یه آیه وجود داره که من قبلا بهش توجه نمیکردم و تازگیها برام پررنگ شده،....طبق آیه 7 سوره آل عمران،یه تعداد از آیه های قرآن،اساس کتابند و یه تعداد مشتبه اند،....برداشت من از این آیه این بودش که،آیاتی که اساس کتابند،مانند نماز،روزه،زکات و.... و امثال اون میباشد،و اما قسمت مشتبه اون که نتیجه برداشتهای منه،.........نکته زیر رو بخونید،بعدش ادامه میدیم.نکته : دوستان نمیدونم شاید با اینکارم(ادامه ندادن تاپیک) در حق بقیه(یکی،دونفری که مطالب رو دنبال میکنن) اجحاف میکنم و شاید هم در حق همه لطف میکنم،...سعی میکنم ادامه ندم،البته شاید هم نظرم عوض شد،ولی هر چی خدا بخواد همون میشه.
من خیلی به این ضرب المثل اعتقاد دارم،که اگه میخوای کسی را یک روز سیر کنی،بهش ماهی بده،ولی اگه خواستی فردی را تا آخر عمر سیر کنی،ماهیگیری رو بهش یاد بده(و به نقلی دیگر،زکات علم نشر آن است)
من به جای اینکه بخوام برداشتهای خودم رو براتون شرح بدم،روش یادگرفتن منطق قرآن رو یادتون میدم(البته روشی که من فکر میکنم درسته و شاید هم غلط باشه)
البته مراحلش خیلی از موارد میتونه باشه که ما تو رفتار اجتماعیمون انجام میدیم،ولی من سعی کردم یه تعدادیشون رو بیان کنم،سعی کنید در حالیکه موارد زیر رو انجام میدید،از زندگی 14 معصوم،الگوبرداری کنید،چون همه کارهاشون دلیل علمی داره که تو لایه های قرآن میتونید ببینید(حتی نوع غذا و طریقه خوردن غذا توسط حضرت علی(ع))
اولین مرحله از مراحل یادگیری قرآن اینه که گوش دادن به هر نوع موسیقی رو متوقف کنید(واسه همه این جملاتم دلایلی دارم ولی چون نتونستم بحثم رو اونطور که میخوام شروع کنم و اونطور که میخوام تموم کنم،فعلا باید همینطور قبولش کنید)
به زبون ساده تر،هر چیزی که شما رو از ریتم طبیعی بدنتون خارج میکنه رو از خودتون دور کنید،....درست فهمیدید،بله،حتی مداحی های ریتم دار(هر سبکی،تند و آهستش هم فرق نمیکنه)،...راستی این وسط یه مطلب رو تذکر بدم که بین روضه و مداحی تفاوت قائل بشید و این دو تا رو با هم قاطی نکنید(اتفاقا روضه و توصیف زندگی اهل بیت رو خیلی روش تاکید دارم و با درک کامل هم گوش کنید)....هر ریتم مصنوعی باعث میشه که ریتم قرآن رو نتونید بفهمید(صدای پرندگان یه ریتم طبیعی حساب میشه)....فرض بگیرید جهان نسبی در حال چرخشه و شما هم از این قاعده مستثنی نیستید،پس یه ریتم و یه روالی باید داشته باشه و همچنین این قرآن هم برای همین جهان،نازل شده(البته قسمتیش)،پس باید از همون ریتم و روال پیروی کنه،همینطور جریان خون و کلا همه چی از همین روال پیروی میکنه،پس باید بتونید با ریتم قرآن پیش برید تا بتونید نقش خودتون رو تو این جهان نسبی پیدا کنید.دومین مرحله،اگه بدنتون به گناه کردن عادت داره،تنبیهاتی رو براش در نظر بگیرید،بین تنبیهات و گردش خون،رابطه ای برقراره که اگه بتونید درست هدایتش کنید،پیشرفتتون رو به چشم میبینید....وقتی بدنتون رو تنبیه میکنید،باید بتونید ذکر خدا رو همراهش بگید تا کم کم جای خودشو پیدا کنه،حتی غذا خوردن هم میتونه تنبیهی برای بدنتون باشه.
سومین مرحله،بین قرآن خوندن در شب و روز،تفاوت قائل بشید...قبلش این نکته رو بگم که،کلا گیرایی و رازهای علم(هر علمی،ریاضی،منطق،...)،در شب آشکار میشه و روز برای تثبیت اون رازها در مغزه،....پس سعی کنید از خوابتون بزنید و قرآن رو تو شب بخونید(همراه معنیش)،از روش سوره مزمل پیروی کنید.
ببینید دوستان،تو لایه هفتم(بدن مادی)،یه تعداد تعریف وجود داره که کلا اشتباهه و با این تعاریف هم از رسیدن به اون علم واقعی باز میمونیم و هم عدل خدا رو زیر سوال میبریم.
یکی از تعاریف اشتباه کلمه استعداده،...این کلمه(استعداد) برای جهان مطلقه و مخصوص نگهبانها و فرشتگان خداست و درجهان نسبی،تحت شرایطی تحقق پیدا میکنه،ولی ظاهرا از طرف شیطان تو لایه هفتم در غالب "تنبلی و علاقه"،برای اغوای مردم به کار میره.
شخصیت علمی شخصیتی است که با سخت تر شدن علم،به هیجان میاد و علاقه مندتر میشه.
با این تفاسیر،مرحله چهارم شامل این میشه،شخصیتتون رو علمی کنید،یعنی سعی کنید تنبلی رو کنار بزارید و نسبت به علمهای سطح بالا علاقه نشون بدید،هیچ علمی رو نزد خودتون دپو نکنید،سعی کنید تا جایی که میتونید زکات علمتون رو بدید و این کار رو هم به اسم مسلمانان انجام بدید تا بتونید بقیه رو جذب اسلام کنید،به هر میزان از این وقف شدن در علم،درهای علم به روتون باز میشه.
یادتونه یه ضرب المثل داشتیم که میگفت،اگه یه کلوخ با یه کوزه طلا برخورد کنه و اون کوزه بشکنه و این دوتا باهم مخلوط بشن،نه اون کلوخ تبدیل به طلا میشه و نه اون طلا تبدیل به کلوخ.
درسته که ظاهرا این ضرب المثل به علت وجود عناصر در لایه هفتم صادقه،ولی در لایه های بعدی،این ضرب المثل اشتباهه و ذرات باهوش همه چیزو یاد میگیرن.
مرحله پنجم،سعی کنید،بدنتون رو به یه تعداد جاها و چیزها عادت بدید،چون در حالی که بدنتون در حال عادت به اون چیزهاست،ذرات باهوش هم در حال یادگیری هستند،از مکانها میتونم به قبرستانها و مراکز زیارتی نام ببرم،و از چیزها به یاد مرگ بودن و یاد خدا اشاره کنم.
مرحله آخر،قرآن رو ویارگونه بخونید.
ویار چیست؟حالت میل و علاقه شدید به چیزی،که در زنان باردار رخ میدهد.....چرا این کلمه(ویار) رو استفاده کردم؟
دوستان همونطور که از استاتوس بار من معلومه،من مذکر هستم ولی دلیل استفاده این کلمه این بودش که،درسته که من تا بحال این حس(ویار) رو نداشتم ولی درکی که از این حس دارم اینه که،علاقه شدیدی نسبت به چیزی وجود داره که از ته دل،انسان رو وادار به بدست آوردن اون میکنه و دلیل استفاده نکردن کلمه رغبت یا شور و از این کلمات این بودش که،تو دنیای نسبی،واقعا ما درک درستی از این حسها نداریم و بیشتر حالت ریاکارانه داره تا واقعی(منظورم شور و هیجانمون نسبت به علمه)
و دلیل دومم برای استفاده از این کلمه این بودش که،همونطور که میدونید،حالت ویار وقتی برای زنان رخ میده،در صورت تحقق نیافتن اون میل و علاقه،بعد از بدنیا اومدن بچه،روی اون(بچه) تاثیراتی رو میزاره،دقیقا قرآن هم همین حالت رو داره و اگه وقتی به این حس رسیدید که قرآن رو بخونید، و اون رو نخوندید،کلمه خاسر براتون صدق میکنه،چون ضررهایی رو براتون در پی داره.در کل،اگه میخواهید بتونید یه درک جدید از قرآن داشته باشید،باید سوالهاتون رو از قسمت صورها شروع کنید،....تا وقتی سوالهاتون رو در قسمت لایه هفتم(بدن مادی) میپرسید،هیچ وقت لایه های دیگه رو درک نمیکنید.
در مراحل بالا،فرض رو بر این گرفتیم که ارکان دین رو انجام میدیم و فهم لایه های قرآن مشکلمونه.
و اما 3 تا از سوالهای مهم و درست اینه که:دونستن لایه ها به چه درد میخوره؟
آیا قرآن کتابی هستش که فقط یه تعداد نکات آفرینش توشه یا علوم جدید رو هم در داخلش داره ولی ما چون قدرت درکش رو نداریم ازش بیخبریم؟
چرا علوم جدید بوجود اومد؟
جواب سوالات بالا رو با چند سوال میدم،البته نسبت به برداشتهای خودم میگم:(به قول اون لطیفه :....پسرک کشیده ای در دهان حکیم خواباند و گفت:سوال رو با سوال جواب نده)آیا اگه ما بتونیم امام علی(ع) بشیم،ولی به خاطر کم کاری، ابوعلی سینا شدن بشیم،خاسر نیستیم؟
اگر ما بتونیم جزء 313 نفر،یار اصلی امام زمان(ع) باشیم،ولی درخواست غلام شدن یکی از فرماندهاش رو کنیم،خاسر نیستیم؟
آیا وقتی که میتونیم بندگیه یه خالق عادل رو انجام بدیم،بندگیه یه مخلوق پست و ناعادل(البته تا حدی قوی) رو انجام بدیم،خاسر به تمام معنا نیستیم؟
دوستان،همونطور که میدونید،کمترین علمها هم کلی شاخ و برگ و توضیح دارند،پس اگه این مطالب رو یه جورایی ناقص میبینید،حق دارید ولی خب به من هم حق بدید،چون نمیشد اون همه برداشت و توضیح رو به طور خلاصه بیان کنم و واقعا خسته کننده بود.یاعلی
باسلام واحترام
دوست عزیزحق باشماست شایدحقیریکم تندرفتم اینکه دوست شماباشم مایه افتخاراست درهرصورت اگراحساس کردیدمطالبم تندبودازشماعذرمیخوام متاسفانه اصلا وقت نداشتم درست درموردش فکرکنم
امااکنون بانگاهی اجمالی بعضی ایرادات رادرک کردم وحق رابه شمامیدهم
یاحق
باسلام واحترام
دوست عزیزحق باشماست شایدکمی تندرفتم وازشماعذرمیخوام اینکه دوست شماباشم مایه افتخارحقیراست درهرحال بانگاهی اجمالی بعضی ازایرادات روقبول دارم وحق رابه شمامیدهم متاسفانه وقت نداشتم دقیق کامنت شمارا بخوانم دچارسوبرداشت شدم
یاحق
با سلام
فقط يك جمله كه در ذهن دارم اعلام مي كنم و به نظر مي رسد كه نياز باشد كه دنبال فلسفه اي راه بيفتيم و نهايتا نتيجه هم تحت الشعاع آن قرار گيرد.من براي پذيرش ذهن اين مثال را عنوان مي كنم و انشاالله شرك منظور نخواهد بود.اگر خدا خالق به اين بزرگي به گوهري نعوذبالله در ميان خلقت خود باشد و هيچكس از اين گوهر خبر نداشته باشد از ارزش برخوردار نمي باشد اما موجودي خلق نموده تا از وجود او باخبر شود و از اين عظمت لذت ببرد و ما نبايد همه در جاده ترس و جهنم و...حركت كنيم تا خدا شناس شويم بلكه بايد از جاده اميد وكشف عظمت ها از دقيق بودن اين عظمت ها ي اين نظام حركت كنيم تا لذت آگاهي از خلقت او و اميد از رحمت بي منتهي وي در كاممان شيريني كند و لحظه اي از مطالعه در باره خلقت دست برنداريم و دقايق زندگي ما پر از لذت شود و براي اطلاعات بيشتر تشنه لذت ها شويم و دلمان نخواهد كه بابت رهايي از اين لذت ها دنيارا ترك كنيم حتي براي زندگي ابدي و...
چه سوال سختی ...
اینجور سوال ها جواب ندارند ... مثله هزاران سوال دیگه ...
1- چرا خداوند آقا خرگوشه رو خلق کرد .
2- چرا خداوند ستاره ow23yy که در فاصله 100 میلیون سال نوری زمین هست رو خلق کرده .
3- چرا خدا دایانوسورها رو خلق کرد بعدشم دهنه همشون رو سرویس کرد .
4- هدف از خلقت انسانها .
یه روز یه معلمه میره سره کلاس و شروع میکنه به تدریس کردن ... درس در مورد علوم اجتماعی هست ... بعدش که درس تموم میشه معلم مدرسه یه مشق به تمام بچه های مدرسه میده ... میگه در مورد روابط انسانها تحقیق کنین و فردا گزارش کاراتون رو بیارین مدرسه . یکی از دانش آموزان میره خونه و دفتر نقاشیش رو برمیداره و یه نقطه میزاره تو دفتر نقاشیش ... تا چنین کاری رو میکنه ... در درون دنیایه ما بیگ بنگ اتفاق میوفته ... تریبلیاردها ستاره و کهکشان پا به عرصه وجود میزارن ... انسانها و پیامبران به دنیا میان .... و این پروژه قرار هست امشب تموم بشه و فردا این دانش آموز بره مدرسه و پروژش رو به معلم مدرسش تحویل بده ... و نمره 20 بگیره ...
البته در همون دنیایی که اون دانش آموزه و معلمه قرار دارند ... همه به برهان نظم اعتقاد دارند ... و اعتقاد دارند این نظم هستی از جایی نشات گرفته و اعتقاد دارند که خداشون بدون حکمت چیزی رو خلق نمیکنه ... دریغ از اینکه شاید اونها هم پروژه ای دیگه باشن ...
[="Tahoma"][="Navy"] چرا خدا انسان رو افرید؟ که بهش قدرت اختیار بده پیامبر بفرسته و بگه که خدارو نیایشش بکنه و اخر سرم یا بهشت یا جهنم بره؟ خداوندی که بی نیازه و قادر به هرکاری هستش چرا اصلا باید انسان رو به وجود بیاره که تستشم بکنه سختی و ناراحتی وظلم رو هم رو زمین ببینه و دخالتی نکنه؟ قبلنا یه استدلالی با خودم داشتم میگفتم زمین و انسان ها عین بازی جی تی ای 5 برا خدا میمونن و خدا از دیدنش لذت میبره و ادم های خاصش رو دوست داره...اما این جواب دیگه برام قانع کننده نیست چرا مارو کلا باید به وجود بیاره؟ چرا موجودات مختلف و دنیارو باید به وجود بیاره و بگه که ستایشش بشکنن و بهش سجده بکنن؟ لطفا دوستان از دادن جواب های پیچیده و با مفهوم هایی گنگ که فقط جهت دادن جواب باشه خود داری کنن...مدت ها هستش که سوالی ذهنم رو مشغول کرده
سلام
خدای متعال انسان را برای رسیدن به رحتمش خلق فرمود اما راه رسیدن آنها به این رحمت پیچیده متفاوت و اغلب طولانیه و این مسیر منحصر در این دنیا هم نمیشه
یعنی این بازی رو باید تا آخرش ببینید
آنوقت آرام می گیرید
آنچه بر سر انسانها و موجودات میاد بخاطر تفاوت ساختار و استعداد آنها برای رسیدن به کمال و رحمت الهی است
یا علیم[/]
جمع بندی
موضوع: چرا خداوند ما را خلق کرد؟
پرسش:
چرا خدا انسان رو افرید؟ چرا مارو کلا باید به وجود بیاره؟ چرا موجودات مختلف و دنیارو باید به وجود بیاره و بگه که ستایشش بشکنن و بهش سجده بکنن؟
پاسخ:
«هدف» یک موقع برای مخلوق مورد سؤال قرار میگیرد و یک موقع برای خالق! در مورد دوم، اصل سؤال غلط است.
آیتالله جوادی آملی (ادام الله ظله) در پاسخ این سؤال که: «هدف خدا از آفرینش چیست؟» میفرمایند: «... این سؤال صحیح نیست، چون خدا خود هدف است، نه این که هدف داشته باشد. هر کسی کاری را انجام میدهد، برای آن است که نقص خود را با آن کار برطرف کند. احتیاجی دارد و میخواهد آن احتیاج را بر طرف کند تا به کمال برسد». (1)
خدا جامع جميع كمالات وجودیست؛ خلق مي كند چون خالق است رزق مي دهد چون رازق است؛ زنده می کند حی ّ و محیی است و ... اگر خدا خلق نمي كرد خدا نبود؛ چون اگر خلق نمي كرد خالق نبود؛ و اگر خالق نبود فاقد اين صفت كمالي بود؛ و اگر فاقد يكي از كمالات بود ناقص بود و اگر ناقص بود واجب الوجود نبود و موجودي كه واجب الوجود نيست خدا نيست. پس خدا مي آفريند چون آفريدن كمال اوست.
برای مثال ما انسان ها قوّه شنوايي و بينايي داريم اينها كمالات ذاتي ماست اگر اين قوا نباشند موجودي بنام انسان نيز نخواهد بود. اگر كسي از ما بپرسد كه شما چرا مي بينيد يا مي شنويد؟ چه جوابي مي دهيم؟ جواب مي دهيم: مي شنوم و مي بينيم چون انسانم و قوّه شنوايي و بينايي دارم.
شهید مطهری در این رابطه می فرماید:
«از نظر عقلی آفرینش نوعی احسان و فیض از جانب خداوند نسبت به موجودات ممکن است؛ یعنی آنچه امکان خلق شدن دارد، خداوند از خلق کردن آن بخل نمیورزد و دریغ نمیکند، چنین آفرینشی «حُسن ذاتی دارد» و قیام به چنین فعلی که ذاتاً پسندیده است، جز آن که خود فعل زیبا باشد، به چیز دیگری نیاز ندارد، زیرا نشانه جود و فضل اوست. محال است که موجودی قابلیت وجود پیدا کند اما خداوند نیافریند».[2]
به عبارتی دیگر خلقت، تجلی ذات باری تعالی است. وقتی رحمت، علم، قدرت، حکمت، جود، کرم، غنا، جمال و سایر اسمای الهی ظهور یابند، خلقت (وجود) در مراتب متفاوت خود متجلی میگردد و موجودات پدید میآیند. (به مَثَل مانند تجلی نور است که خود پیداست و سبب پیدایش چیزهای دیگر میشود) «الله نورالسموات و الارض» (3)
جمع بندی (2)
اما در مورد اوّل، که هدف برای مخلوق مورد سوال قرار می گیرد، باید دید دیدگاه قرآن کریم در ارتباط با این موضوع چیست؛ قرآن کریم میفرماید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (4) آیا میپندارید که شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما باز نمیگردید؟ لذا باید هدفی برای خلقت وجود داشته باشد، قرآن کریم برای آفرینش انسان چهار هدف را بیان نموده در این جا به هدف اصلی اشاره می شود:
الف) آزمایش و ابتلاء:
در آیاتی از قرآن کریم، هدف از آفرینش انسانها آزمایش و امتحان دانسته آن شده است، از جمله که میفرماید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً»[5] خداوند مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدام یک از شما بهتر عمل میکنید و او شکستناپذیر و بخشنده است.» این امتحان برمیگردد به ظهور و بروز کمالات انسانی.
ب) عبودیت و بندگی
در موردی دیگر، از «عبادت» به عنوان هدف آفرینش انسان و جن نام برده شده است: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ»[6] من جنس و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادتم کنند.» (و بدینوسیله به قلّه کمالات راه یابد).
نکته : امتحان همیشه برای تست کردن نیست زیرا یک معلم کاملا بر دانش آموزان خود مسلط است، می داند کدام یک شاگردانش در چه حدی از دانش و معلومات می باشد، امتحان در بسیاری از مواقع برای این است که شاگرد تلاش خود را برای درس و مطالعه مضاعف کند، چون سختی ها انسان را می سازد، هیچ انسانی بدون سختی و تلاش به مقامات عالیه (حتی مقامات دنیوی) نرسیده است، رسیدن به مقامات عالیه در نتیجه تلاش و کوشش بی وقفه است؛ نتیجه امتحان نیز همین است چون امتحان انسان را به تلاش وا می دارد و تلاش موجب شکوفایی استعدادهای درون شده و انسان را به کمال می رساند.